مقاله نام برده بالا کنجکاوی من، که مدتی زیادی نیز عضو حزب کمونیست کارگری ایران بوده ام و اطلاعات زیادی نیز (لااقل نا دو سال گذشته) از مناسبات واقعی درون این حزب دارم، برانگیخت! مطمئنم انسانهای زیادی نیز که از دور و نزدیک به حزب کمونیست کارگری ایران توجه میکنند، از خود پرسیده اند، دلیل علنی و چاپ شدن این باصطلاح "مکالمه درون حزبی" آنهم در نشریه انترناسیونال چیست؟ موضوع نهفته در این مکالمه چیست؟ با یک کلام رهبری این حزب بدنبال کدام هدف میگردد؟ اگر این مطلب را یکبار دیگر پیش روی خود قرار دهید، متوجه خواهید شد که گره گاه اصلی حکومت انسانی و حکومت کارگری است! حمید تقوائی با جواب دیدن به چند سئوال پراکنده و غیر مهم در واقع دارد بصورت خزنده بحث "خطرناک" و غیر کمونیستی "حکومت انسانی" را در حزب لانسه میکند! چه از بیرون و مطمئنا از درون حزب با فشارهای زیادی روبرو شده است! رهبری فعلی این حزب میخواهد به مقاصدش، که همانا ذبح هر چیزی کارگری در درون حزب است، برسد! شرایط امروز اما هم در درون این حزب و هم بیرون از این حزب اجازه نمیدهند که بی گدار به آب بزنند! دیگر نمیتوان با جدل آنلاین بسراغ مخالفین رفت! رهبری این حزب این بار با مخالفت جمع بسیار وسیعی از کادرها و اعضای بدنه حزبش روبرو شده است! میداند این روزها که روزهای، طغیان اند، میتوانند یخه رهبری این حزب را هم بگیرند! پس از سه سال "عبور از منصور حکمت" حزب کمونیست کارگری قرار است به حزب انسانی (کارگری) تبدیل شود! بحث بر سر یک شعار نیست! بعد از تغییر و یا بقول حمید تقوائی استفاده از آلترناتیو "حکومت کارگری" به "حکومت انسانی" جبرا نوبت تبدیل "کمونیسم کارگری" به کمونیسم انسانی و یا اومانیستی و یا شبیه آن است و این "آلترناتیوها" که در یک جمله در تناقض آشکار با تئوری و پراتیک کمونیسم کارگری است و تا حذف کامل کمونیسم کارگری در این حزب پایان نخواهند یافت!!
در نظر داشته باشید حمید تقوائی (بنظر من) اگر میخواست، میتوانست قبل از کنگره و با حداکثر آرا و یا حتی رای مطلق دفتر سیاسی، قراری بر "حکومت انسانی" را به رای گیری و به تصویب دفتر سیاسی بی خاصیت این حزب برساند! بعد از تصویه حساب با معدودی از "مخالفان خط وی" در حزب قبل از کنگره ششم و انتخابان سراسر مزحک و شیوه انتخابات کنگره ششم (رجوع کنید به نتایج رای گیری قبل از کنگره ششم حزب، چاپ شده در نشریه انترناسیونال وقت)، لغو انتخابات و در ادامه عدم دریافت فرم رای دهی آن دسته از اعضائی که بهتر بود در رای گیری شرکت نمیکردند!! و تفاوت فاحش تفاوت نتایج انتخابات باطل شده و سری دوم)، کار دشواری برای او نبود و نیست که اینگونه قرار را در یک یا دو جلسه دفتر سیاسی حزب اش به تصویب برساند! و بقولی "مرغ را دم هجله" سرببرد! (و یا یک ضرب المثل شبیه به آن؟)
همانطور که دیدیم و خواندیم اعضای دفتر سیاسی و هیئت دبیران (مانند کاظم نیک خواه) هم دلیلی نمی دیدند که منتظر تصویب یک چنین قرار ممکنی چه از طرف دفتر سیاسی و (اگر لوتوی شان میبرد از طرف) کنگره بشوند، رفقای دیروزمان "مطمئن" بودند و هستند که مشگل تصویب دفتر سیاسی و حتی کمیته مرکزی وقت نیست! گره اصلی اعضا و کادرهای زحمت کش پائین این حزب و آن دسته از انسانهائی هستند که شاید حتی حزب این عضو هم نیستند.
و البته حمید تقوائی بدین مسئله واقف است! میداند که همین اعضای و کادرهای این حزب بودند که حزب را از دست سیاستهای راست رو و کرد آیتی کوروش مدرسی و اکثریت کمیته مرکزی این حزب نجات دادند! بنظر می آید حمید تقوائی بخوبی این "قدرت و توان" را می شناسد و برای همین این بار از زبان دیگری، بعنی با زبان "کادرهای" شریف این حزب صحبت میکند، میخواهد بگوید زبان شما بود! شما قانع شدید و گفنید: علنی اش کنید! من فقط به کادرم توضیح دادم! و به وظیفه ام عمل کردم! و اصلا هم منظورم نبود که این بحث را در این حزب لانسه کنم! شتر دیدی، (از من) ندیدی!
موضوع بر سر چیست؟
اما خارج از این سیاست بازیها (که بیشتر شبیه تو بمیری – من بمیرم است تا یک دیالکتیک اصولی – یک بار دیگر بحث کاظم نیک خواه در این مورد در انترناسیونال را بخوانید! حتی یک خط اصولی و علمی در آن نخواهید یافت)، علت و معلول چیست؟ رهبری این حزب، چه خوابی برای یک چنین "حزب اخمو و یک دنده" و آنهم از جنس کمونیست کارگری اش، اینبار دیده است؟ اولین سئوالی که بلافاصله بذهن می آید، این است: براستی چه مانعی این اصول بدیهی و پایه ائی مانند: "حکومت کارگری"، "کمونیسم کارگری" و یا "اساس سوسیالیسم انسان است" سر راه رهبری این حزب قرار داده است؟ و چرا رهبری این حزب برای به بایگانی سپردن این پایه ئی ترینهای اصول کمونیسم کارگری نه با تصویب روحوضی دفتر سیاسی اش، بلکه از کانال کادرهایش و تبلیغ رو به بیرون عمل میکند؟
سئوال ممکن دیگر این است: در روند "گذار از منصور حکمت" در درون این حزب و چفت شدن با کدام بخش از تحولات و یا واضح تر بگوئیم با کدام قشر از جامعه در درون ایران، (از نظر رهبری این حزب)، در فکر جراحی اصول پایه ائی حکومت کارگری در حزب کمونیست کارگری ایران ((و نه حزب (کمونیست) انسانی ایران)) برآمده اند؟
منصور حکمت، تفکر او، پراتیک او و بخصوص ابزار پراتیک او (حزب کمونیست کارگری ایران وقت) همگی با یکدیگر چفت بودند! میتوان با کمونیسم کارگری منصور حکمت مخالف بود! میتوان این جهان بینی و نظریه تغییر آن را قبول نداشت! اما نمی توان حتی یک لغت از تئورها و پراتیکی کمونیسم کارگری را برداشت و یا دستکاری کرد و گفت این همان است! اینجا حقیقتا بایستی بخصوص از حمید تقوائی خواست که خواهشا از کول منصور حکمت پائین بیآید و با شهامت اعلام کند که او منظورش همیشه (و بخصوص با طرح بحث عبور از منصور حکمت) حکومت انسانی بوده است و نه حکومت کارگری! و اصولا اعتقادی به کمونیسم کارگری و از آن مهم تر به پیروزی کمونیسم کارگری ندارد!!
اجازه بدهید برای روشن شده بحث به بحث "اساس سوسیالیسم انسان است" منصور حکمت بپردازیم! البته بنظر می آید، حمید تقوائی هم علاقه خاصی به این بحث (آنهم بخش انسان ی) اش دارد!
اساس سوسیالیسم انسان است
منصور حکمت چهار لغت را کنار هم گذاشته و جمله ائی پولادین بوجود آورده است. نه میتوان اساس و نه میتوان سوسیالیسم را برداشت که معنای فعلی اش را بدهد و نه آنطور که حمید تقوائی به آن خیلی علاقه دارد، انسان را تبدیل به انسانی کرد! و همان معنی را از آن گرفت چرا؟
انسان لغتی است جهان شمول و خارج از قید و بند زمان، تاریخ و حتی مناسبات اجتماعی! حمید تقوائی مدتهاست با هوشیاری زیادی سعی کرده و امروز هم همین سعی را دارد که نشان دهد انسان منصور حکمت همانا "انسانی" است که او میگوید! در صورتی که بحث نادر حرف از انسان میزند و پایبند هیچ قاعده اجتماعی، زمانی و فیزیکی نیست! همان لحظه که شما انسان را تبدیل به انسانی اش کردید، در محدوده زمان، مکانی مشخص با تعریف های محتمل آن لحظه اش قرار داده اید! در زندانی قرار دادید که دیگر جهانشمول نیست! برای زاده گاه من معنی دیگری دارد تا کانادائی و اروپائی! جهانی نیست! زیر دست و پای نسبیت فرهنگی خوردش می کنید! دیگر سوسیالیستی نیست! به "کارگران جهان متحد شوید"، ربطی ندارد! به جهان وطنی نمیخورد! بین طبقه کارگر ایران و طبقه کارگر فرانسه تفاوت قائل میشود. جهان را در یک کلام دیالکتیک نه تعریف میکند و نه به جنگ این دنیای وارانه میرود! و این آن گذری است که حقیقتا حمید تقوائی بدون مخفی کردن آن، سعی در رسیدن به آن دارد! گذار از کمونیسم کارگری به سوسیالیسم انسانی و یا سوسیالیسم اومانیستی! و البته اگر کمونیستها شکست بخورند، نمیتوانند یروند و روزنامه شان را در آورند، آنان را طبقه حاکم خورد خواهد کرد ولی اگر لیبرالها شکست بخورند میتوانند، بروند و برنامه تلویزیونی بسازند!
البته همینجا عرض کنم من به حمید تقوائی به عنوان اومانیست و انقلابی خسته گی ناپذیر احترام میگذارم. مسئله فقط یک گره بزرگ دارد نمیتوان رهبر حزبی کمونیستی باشید و بیشتر از یک کمونیست، انسان گرای خلقی باشید! (لاقل بما شاگردان منصور حکمت نمیتوانید این دوگانگی را قالب کنید!) حمید تقوائی اگر روی سکوی خودش می ایستاد و پشت سنگر منصور حکمت و نام حزب او پنهان نمیشد و از انسان گرائی و انقلاب گرائی اش سخن میگفت و من اگر با کمونیسم کارگری آشنا نبودم، به احتمال بسیار زیادی به حزب ممکن انسانی او میپوستم! و حتی اگر من امروز در حزب شورائی کمونیستی کارگری عضو میبودم، سعی میکردم در خیلی از مبارزات اجتماعی در کنار ایشان بایستم! اما همین امروز میدانم که انسان گرائی نه در جامعه ایران و نه در هیچ جای دیگر دنیا، ریشه ظلم، ستم و سرمایه را نخواهد خشکاند! و دلیل وجود و قدرت کمونیسم کارگری در جامعه نه حزبی است که اسم خود را کمونیست کارگری میداند، بلکه جهان بینی و بینشی است که در درون خود تناقض ندارد، به طبقه مشخصی تعلق دارد، جواب پوپولیسم، خلق گرائی، توده ائیسم و مائویسم را سالیان سال است داده است. نشان داده است وسیع ترین آزادیها تنها و تنها در جامعه غیر طبقاتی کمونیستی کارگری ممکن است و نه در هیچ جامعه دیگری!
در انتها
کادرها و اعضای شریف حزب کمونیست کارگری ایران در مقابل امتحان بسیار جدی قرار گرفته اند! کمیته مرکزی و دفتر باصطلاح سیاسی این حزب تصمیم خود را مدتهاست که گرفته اند! سکوت کنند و به صندلی شان بچسبند! تکلیف کادرها و اعضای این حزب چیست؟! اگر دیروز رفقائی بشما میگفتند رهبری شما با کمونیسم کارگری منصور حکمت ودا کرده است، شما پریشان میشدید! امروز دیگر اما برکسی پوشیده نمانده که اینان چه میخواهند با حزب کمونیست کارگری منصور حکمت بکنند! تصمیم شما چیست؟ باضافه اینکه اینار نه نیم رهبری و کمیته مرکزی، بلکه بخش اعظم باصطلاح رهبری کرواتهای خود را زده اند و در کریدورهای قدرت بدنبال یارگیری خود هستند و اصولا با طبقه کارگر کاری ندارند. طبقه کارگر و اعتصابات آنان را برای حقانیت خود آمار میگیرند. جنبش سرنگونی را بی خود انقلاب نمینامند! اصولا به انقلاب کارگری اعتقادی ندارند! قرار است سرنگونی (انقلابی) رخ دهد و حکومتی با کمی چاشنی سوسیالیسم و سکولاربسم سرکار بیاید! تمام این هیاهو بر سر یارگیری بیشتر در آینده فردای ایران است. اما اینان تجربیات فراوان در تاریخ را فراموش میکنند آن زمان که طبقه ات را فروختی، دیگر چیزی برایت باقی نمیماند که در صحنه اجتماعی بمانی! وقتی کمونیسم، کارگری و . . . نامهائی نامتجنس برای تو شدند، تو مدتهاست که آنان را از دست داده ائی! نه بدرد چیزی میخوری و اصولا طبقه ائی وجود دارد که از تو دفاع کند! متاسفانه بایستی گفت خودت با تیشه به ریشه ات زدی!
آیا کادرهای این حزب خواهید ماند و خواهید گفت: چکار کنیم، بهتر از این حزب چیست؟ و ذلت را به ترک صفوف این حزب ترجیح خواهید داد و یا
کادرهای شریف این حزب قادرند در مقابل رهبری بایستند و آنان را عقب بزنند! ("رهبرانی" که بنظر من بهترین خدمتی که میتوانند به کمونیسم کارگری بکنند، آن است که از رهبری حزب استعفا دهند و بجایش کمی متون مارکسیسم را مطالعه کنند تا حرف نادر شامل حال آنان نشود که میگفت انسانهائی به این حزب خواهند پیوست که نمیدانند لنین خوردنی است و یا پوشیدنی؟ (نقل قول از حافظه) البته الان او کجاست تا ببیند بخش اعظم رهبری همین حزب را این دسته از افراد تشکیل میدهند!) اما سئوال بعدی این خواهد بود، چه ضمانتی وجود دارد که حمید تقوائی و دیگران (بفرض محال) در دور بعدی همین راه را نروند؟ (یاد کتاب کارل مارکس "هیجدهم برومر لوئی بناپارت" و ترفندهای بناپارت افتادم! )
آیا براستی وقت آن نیست، ساختارهای اجتماعی را که در یک دنیای بهتر نوشتیم و مکتوبش کردیم امروز در تمامی تشکیلاتمان فریادش و پراتیک اش کنیم؟ بیآئیم برای تشکیلات بی طبقه و شورائی مبارزه کنیم! این تنها شرط حفظ قدرت توسط عامرین اصلی جوامع و تشکیلات است! اگر حکومت شورائی ممکن است و ما برای آن مبارزه میکنیم، احزاب و تشکیلات شورائی صدها برابر بیشتر محتمل هستند! این تنها راهی است که بتوان منتخابانی که از وظایف خود سر باز میزنند را کنترل کرد و نگذاشت که حزب و جامعه شما را به بیراه بکشانند.
بقول یک ضرب المثل اروپائی: اعتماد چیز خوبی است! اطمینان اما بهتر است! جواب ما نه به اومانیسم غیر کارگری حمید تقوائی است! جواب ما تشکیلات شورائی و شانه ائی در مقابل ساختار عهد دقیانوس تشکیلات محور صفت، رهبر پرور است. در خلا وجود متفکران خارق العاده ائی مانند منصور حکمت (حتی با وجود آنان نیز)، کنترل تمامی ساختارهای اجتماعی از پائین و نه آن چیزی که معمول اینگونه احزاب است، کنترل از بالا به پائین!