این نوشته بر مبنای سخنرانی در جلسه جمعی از فعالین کمونیست در اسلو که به تاریخ ١٩ آوریل ٢٠٠٨ ارائه دادم، تنظیم گردیده است. مطلب حاضراز بعضی جهات دقیق تر از بحثم در آن جلسه است و پیاده شده آن نیست و در چند قسمت آنرا در دسترس علاقه مندان قرار خواهم داد. بخش نخست به روایتهای رایج از آن جدائی، بخش دوم به عوامل اصلی انشعاب، سوم به چگونگی شکل گیری جناحها و کشمکش آنها و بخش چهارم به بررسیی مشخص این احزاب و مصافهائی که جنبش کمونیستی با آن روبرو است اختصاص دارد.
٭٭٭٭٭
مقدمتا اشاره به چند نکته را لازم میدانم.
دو تکه شدن حزب کمونیست کارگری ایران، از جمله مهم ترین وقایع سیاسی سال ٢٠٠٤ در سیاست ایران بود. در این سال بزرگترین حزب کمونیستی ایران، خاورمیانه و جهان توسط رهبری وقت آن متلاشی شد. این اتفاق مهمی بود، نه تنها بدلیل بزرگی آن حزب، به دلیل اینکه وجود آن حزب و فعالیت هایش تاثیرات معینی در جامعه و در میان نیروهای سیاسی ایران بجا میگذاشت و نبودنش تاثیرات دیگری را بهمراه داشت. در پایان سال ٢٠٠٤، ژورنالیست ها، رسانه های خبری، احزاب و سازمانها، در مورد وقایع سال گذشته از همه نوعش، از تدریس قرآن و فرمایشات امام جمعه ها و خاتمی تا آوردن نقل قول از مسعود بهنود و رئیس دانا نوشتند و انبوهی تحلیل و تفسیر وارد بازار سیاست کردند اما در مورد این واقعه مهم سکوت محض شد.
این سکوت مواضع سیاسی ملونی را منعکس میکند. بی میلی عمومی نسبت به بحث این تجربه، جزئی از یک روند وسیع تر و محل تلاقی دیدگاه ها و وجه مشترک کلیه نیروهای سیاسی از چپ تا راست است. با اینحال این سکوت ازجمله بی آزارترین و ملایم ترین برخورد ها به سرنوشت آن حزب در مقایسه با بقیه موارد است.
گوئی جریانات سیاسی بدنبال از دست دادن منصور حکمت و حزب او، فرصتی گیر آورده اند تا با سکوت و حمله همه جانبه به تئوری و سیاست و متد او تلافی بیرون آمدن آن حزب از لاک چپ سنتی و پیشروی های سیاسی و اجتماعی آن را در بیاورند. این منطق مبارزه طبقاتی، منطق تغییر موقعیت نیروهای سیاسی و تصادم جنبش ها است که به نمایش در می آید. راستی، کدام مقطع تاریخی را سراغ دارید که پیشرویهای اجتماعی کمونیسم با پیدا شدن اولین امکان با موج برگشت و تعرض جنبشهای دیگر روبرو نگشته باشد تا بشود این مورد را مستثنی کرد؟
احزاب موسوم به کمونسیم کارگری،حزب کمونیست کارگری ایران(حککا) وحزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست(حککح)، نه تنها از طرح این بحث استقبال نمی کنند و ضرورتی برای باز بینی آن ماجرا نمی بینند، بلکه هر دوی آنها از باز کردن این مبحث بشدت نا خشنود و عصبانی اند. عصبانیت آنها زمانی گل میکند که طرف سومی غیر از این دوحزب، خارج از روایت آنها، پا جلو گذارد و تبین متفاوتی را ارائه نماید. نیروهای راست بدلیل دشمنی با کمونیسم، بفراموشی سپردن این تجربه و دفن مهم ترین واقعه در تاریخ کمونیسم معاصر را به نفع می دانند و این دو حزب بدلیل اهداف و دیدگاه های سیاسی متفاوت شان با آن.
این بحث باید بشود و تا به سر انجام رساندن آن، بعنوان وظیفه و اولویتی رو دوش کمونیستها سنگینی میکند. یک شرط قوام گرفتن جنبش کمونیستی در ایران، تحزب آن و شناخت از ماهیت و افق جریانات موسوم به کمونیسم کارگری در گرو بررسی سیاسی و اجتماعی دقیق این مسئله است.
نابود کردن آن حزب تراژدی سیاسی برای کمونیسم بود، هر چند برای تعدادی می تواند "تولد" حزب دیگری باشد و برای تعدادی "قیام" شکوهمند، اما واقعا برای کمونیستها و کارگران و مردم زحمتکش ضربه سختی بود. این اتفاق پروسه و تاریخی را قطع کرد و تاریخ متفاوت دیگری را در زندگی سیاسی احزاب و بویژه نیروهای سیاسی چپ در ایران گشود. اکنون دور شدن از فضای متشنج دوره جدائیها، عملکرد و سیاست های مستقل چند ساله احزاب بنام کمونیسم کارگری، ماتریال زیادی برای بررسی این موضوع بدست داده و کار را ساده تر کرده است. کمونیستها مجاز به محدود ماندن و توقف در پشت تبین جناحهای رقیبی که این بلا را سر آن حزب آوردند نیستند. جشن و شادی مال آنها و ما باید آستین ها را بالا بزنیم و آنچه را در توان داریم در راه دفاع از کمونیسم و تقویت جنبش سیاسی آن به انجام برسانیم.
با این وجود لازم میدانم تاکید کنم که هدف من از بحث در این جلسه، صرفا محدود به ایجاد هم نظری و اتحاد بین رفقای شرکت کننده در این جلسه، یا نقد احزاب موسوم به کمونیسم کارگری و نشان دادن مرزبندی با آنها نیست، دفاع از کمونیسم منصور حکمت و در نتیجه تلاش در جهت روشن کردن یک خط کمونیستی برای ادامه فعالیت و جلب توجه کمونیستها به این امر مهم مورد نظراست. اگر صحبت ها بدرستی پیش رود، اتحاد، هم نظری، نقد این احزاب را در خود خواهد داشت و نکات دیگر و بسیاری را میشود از آن نتیجه گرفت. متلاشی شدن آن حزب ریزش دیوار برلین دیگری در سیاست ایران بود، با این وجود فکر میکنم فعالین کمونیست توان و امکانات پایه ای و سیاسی سازماندادن حرکت خلاف جریانی در مقابل این موج برگشت و ترمیم رشته های گسسته آنرا دارند.
چرا حزب کمونیست کارگری ایران دو تکه شد؟ چرا رهبری آن حزب بدو جناح متخاصم در مقابل هم تقسیم شدند؟ چرا در انشعاب اول، تقریبا تمامی کادر و اعضا حزب با این جناحها رفتند؟ زمینه های تاریخی و سیاسی این جناح بندی چه بود؟ علت تداوم جدائیهای در این دو حزب چیست؟ آیا از نظر جنبشی و افق تفاوتی مابین احزاب موسوم به کمونیسم کارگری هست؟ راه های برون رفت جنبش کمونیسم در ایران از این اوضاع چیست؟ بالاخره رابطه مواضع سیاسی و پراتیکی فعلی این احزاب با دوره گذشته چیست و سوالهای دیگری و بسیار بیش از این می تواند مطرح باشد و فکر میکنم دیدگاه ناظر بر این بحث برای همه این سوالات و هر پرسش دیگری در این رابطه جواب مستدل و علمی دارد و سعی میکنم در قسمتهای مختلف این نوشته به تمام سئوالات فوق جواب دهم.
در شروع بحث لازم میدانم با نگاه کوتاه و گذرا به تعاریف و روایتهای جاری احزاب موسوم به کمونیسم کارگری از آن جدائیها و خود ما بعنوان جمعی از کادرهای رهبری و اصلی جدا شده از حککح بحث را پی گیرم.
نگاه مختصر به روایت های رایج!
اول، از خودمان شروع میکنم .
تا کنون از طرف تعدادی از ما که در این جلسه حضور داریم و تعداد دیگری از کادرهای سه حزب فعلی موسوم به کمونیسم کارگری بعضی از سیاست های این احزاب نقد شده است. در حاشیه تعدادی از این نقد ها به علت جدائیها و دلایل آن بر میخوریم. به اعتقاد من بیشتر این نقدها از موضع اپوزسیونی و در چهار چوب تفکر و سنت همین احزاب دور میزند و آن بخشی که پا از این چهار چوب بیرون گذاشته است اکثرا در محدوه نقد موارد باقی مانده است. در میان اینها نقدهای درستی در مورد انقلاب انقلاب، منشور سرنگونی، متعارف شدن رژیم و مواضع این احزاب در رابطه با جمهوری اسلامی و جناحهایش یافت میشود. با این وجود هنوز جای باز بینی و بررسی جامع و همه جانبه ای که بتواند چهار چوب درستی از علل آن ماجرا در اختیار فعالین سیاسی و علاقه مندان بگذارد و موارد پراکنده فوق را سر جای خود قرار دهد خالی است.
حزب منصور حکمت بر اثر ناسازگاری حمید تقوایی و کورش مدرسی و نقشه آنها و یا بی تفاوتی و خامی کادرها از بین نرفت. روال واقعی رویدادها خلاف این را نشان می دهد. تمام اعضای رهبری، نزدیک به تمامی کادرهای حزب، در جریان اختلافات و مباحثات و جلسات آن نه تنها بی تفاوت نبودند، بشدت دخیل و فعال بودند. فعال بودند حول افق و سیاستی، هر دو طرف فکر میکردند آنها مدافع حفظ حزب و سیاست های آنند و طرف دیگر اشتباه میرود. ما که اینجا نشسته ایم از جمله فعال ترین بخش کادرها در آن جدلها بودیم. اگر نابود کردن حزب کمونیست کارگری ایران دوره منصور حکمت را خطا و یا اشتباه بدانیم ما در ردیف آنهائی هستیم که بیشترین سهم را به گردن داریم.
بعد از متلاشی شدن حزب و به انتها رسیدن پروسه عملی نابودی آن، باید علل این رویداد و مکانیسم های آن اتفاق بوقوع پیوسته را شناخت. تا این زمان مردم منصف و انسانهای پیشرو و گرفتار نیامده بدام جنگ فرقه ای تکه و پاره های آن حزب، تعریف منطقی و جامعی از این واقعه نشنیده اند. فرمول اشتباه و ندانم کاری کادرها و حتی فرمول خطاهای سیاسی و تشکیلاتی این و آن قالب های بسیار تنگ و بشدت گمراه کننده برای توضیح آن اتفاق است. چنین توضیحاتی نه علت نابودی حزب منصور حکمت را بیان میکند و نه شرحی است منطبق بر وضعیت حال احزاب فعلی و از هر دوی اینها عقب است.
حککا و حککح از مرحله فول گیری از هم بخاطر آن جدائی گذر کرده اند، اظهار نظرهای پوشیده و محتاط روزهای اول هر دو رساتر گشته، هر دو حزب نه تنها از سیاست هائی که آن حزب را از صحنه سیاسی ایران پاک کرد دفاع میکنند، هر کدام از آن جدائی و نقش خود در آن ماجرا حماسه ساز کرده اند و در این جهت به جلو میروند و متکامل میشوند. در این صورت چرا من و شما این واقعیت را برسمیت نشناسیم؟ طرفین از سر سیاست می گیرند، ما چرا از سر سیاست نگیریم و اخلاقی برخورد کنیم؟ چرا ما به آنها آوانس دهیم و بگویم اشتباه کردند و خطا کردند؟ بهم زدن آن حزب توسط رهبریش، با اشتباه و ندانم کاری افراد و بد تر از آن اشتباه جناحهایش توضیح دادنی نیست و باید از سر تقابل جنبشهای اجتماعی به آن رویداد نگاه کرد. از موضع خودی و خانوادگی با این احزاب نمی توان جواب درستی به این رویداد داد.نه نه، اشتباه و خطایی در کار نیست، خطا قلمداد کردن این رویداد بیان آروزهای بر حق و ممکن قبل از جدائی است و اکنون موضع اپوزسیونهای خودی است. سنت و سیاست معینی بکار گرفته شد و عمل کرد که، حالا هم سیاست شان است و خودشان این را پرچم کرده اند و با هزار زبان تکرارش میکنند.
اگر در برخورد به این قضیه در این سطح باقی بمانیم سوالات دیگری جلو ما قرار می گیرد. از جمله اینکه، چرا آن خطا و اشتباهات روی داد؟ چرا حزب دو جناح شد و کادرهائی که دارای تاریخ مشترک و طولانی بودند در مقابل هم کوتاه نیامدند، حزبی را که از نظر برنامه و تئوری و استراتژی و سیاست و اعتبار چیزی کم نداشت و در ساختن آن نقش داشتند به این سرنوشت دچار کردند؟ منشاء نیرو و محرکه آن دو جناحی که زورشان به این حزب رسید کدام جنبش و کدام سنت ها بود؟ کمونیسم بود؟ کمونیسم هیچی پیشکش، درایت و ظرفیت سیاسی در آن ماجرا بکار گرفته شد؟ آیا آن دو جناح از شوق سوسیالیسم و غلظت کمونیسم اشان برای بر هم زدن آن حزب از هم سبقت می گرفتند؟ تعاریف هر دو حزب در این رابطه نمایش آزار دهنده ای از استعداد "کشیدن صندلی از زیر پای همدیگر" و بی آبرو کردن طرف مقابل را بر صحنه آورد و هیچگونه ربطی به حزب قبلی ندارد. جمعی که اینجا نشسته ایم تا مقطع ماه های قبل از کنگره اول حزب حکمتیست جدا از این تاریخ نیستیم و از جمله سازندگان آنیم و قبول این واقعیت امکان بررسی درست و بر داشتن گامهای بعدی را برای ما هموار میکند.
نقطه قوت این جمع نه گفتن به خط و افق های ناظر بر این احزاب بود. در ابتدا تشخیص دادیم این احزاب به مقصد عوضی میروند و این سر نخ مهمی بود. بروز حاد ماجرا در حککح از دور گرفتن جمعی از رهبری با پرچمداری لیدر آن برای دسته بندی خود سرانه کادرها و فضا سازی علیه تعداد دیگری و با علم کردن من تئوری آورده ام آغاز گردید تا بقیه دست و پای خود را جمع کنند. مسئله ظاهرا تشکیلاتی بود، مبنایش عمیقا سیاسی است و مانند هر پدیده دیگری مشکل از جائی بیرون زد و رشد کرد و بمرور غبار ابهامات و ناروشنی ها را از خود تکاند. داستان جدائی ما از حککح، هم بر ما و هم بر آن حزب تاثیراتی گذاشته است و در هر دو طرف روندهائی را تسریع نمود و این موضوع نوشته جداگانه و مفصلی را می طلبد.
بدنبال بحث این نکات در باره خودمان به احزاب میرسیم. روایت دو گانه و ظاهرا متفاوت دو حزب حککا و حککح، از جمله تعاریف رایج و مسلط در توضیح نابودی آن حزب است. اعضای این دو حزب و تعدادی از فعالان چپ و کمونیست در اروپا و شهرهای ایران از دریچه و زاویه دید این احزاب به آن رویدادها می نگرند و بر همین اساس تقسیم شده اند و فعالیت سیاسی اشان را سمت و سو میدهند.
حزب کمونیست کارگری ایران!
اینجا توجه خوانندگان را به این نکته جلب می نمایم که، مجبورم قسمت اول این نوشته را بطور ویژه به رد چند محور اصلی از انبوه تعاریف و تفاسیر نادرست حول نابود کردن آن حزب اختصاص دهم، بدونه اینکه وارد بحث عوامل اصلی جدائی بشوم. حجم این تعاریف دارد به آواری بر کمونیسم معاصر تبدیل میشود و باید به کنارشان زد.
رهبری جدید حککا خود را وارث حزب قبلی و ادامه دهنده آن قلمداد میکند. یکم، از ماندگاریشان در قالب آن حزب، دوم، از ایستادگی آنها در مقابل تئوریهای دولت موقت و مجلس موسسان در دوره جدال جناحها، تاریخی برای خود ساخته اند و میخواهند با استفاده از این دو نکته خط سیاسی امروز خود را با گذشته آن حزب چفت نمایند.
میگویند حزب سر جایش است، اتفاق عجیبی نیفتاده و فقط جماعت،"منشعبین"، از آن رفتند.!! در حالیکه در انشعاب اول، حزب از رهبری گرفته تا کادر و ارگانهایش بدو تکه تقریبا مساوی تقسیم گردید، بدنبال آن، حزب اتحاد کمونیسم کارگری از این حزب جدا شد، بعدا ما ١٤ نفر از کادرهای اصلی حککح از آن جداشدیم و بدین ترتیب انشعاب در حزب به تکه و پاره شدن آن منجر گردید و بنظر می آید اینها پایان ماجرا نیست.
علاوه بر تکه تکه شدن سازمان حزب، وجه اجتماعی کمونیسم در این ماجرا ضربه خورد. حزب سر جایش است جوابی به علت وجودی این تعداد احزاب و گروه جدا شده از هم و مهم تر از آن ضربه ای که کمونیسم و آلترناتیو آن در جامعه خورده است نیست. حککا فعلی، فقط نامش شبیه حزب قبلی است و جا زدنش به جای حزب دوران منصور حکمت کاری است نشدنی و مردم و نیروهای سیاسی این را نمی پذیرند. اگر میشد نقش رهبری و هژمونی جنبش کمونیسم کارگری را از گذشته حزب پیشین و صحنه سیاسی تاریخ، از انقلاب ١٣٥٧ تا کنون پاک کنیم، ادعای حزب سر جایش است درست از آب درمی آمد و مشکل این دوستان حل بود.
هر چه شدت جنجال رهبری حککا حول نکات فوق گرم تر گردد و بر روی خود نیاورند چه اتفاقی افتاده است، سطح برخورد ها نازلتر و بی ربط تر به واقعیات میگردد. آنجائیکه به مخالفین سیاسی میرسند مرزی باقی نمی گذارند و بازار بدو بیراه گفتن و هتک حرمت شخصی افراد داغ میشود و در این رابطه نشریه انترنتی"جدل آنلاین" این حزب علیه مخالفین داخلیش تربیت فراموش نشدنی را باب کرد. حساسیت هیستریک رهبران این حزب نسبت به مخالفین سیاسی، بخصوص داخلی و اساسا در محدوده جریانات موسوم به کمونیسم کارگری، به نقطه ضعف آنها و تقابل های گذشته کمونیسم کارگری به خطی که امروز این حزب دارد بر میگردد. این سابقه و آن تقابل ها برای رهبری فعلی این حزب اسباب دردسر شده است. اسناد مکتوب و گفتاری فراوانی از کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست تا آخرین مورد آن در پلنوم چهارده، برای این حزب معضل جدی است. برای خلاصی از این معضل و از سر ناچاری راه نجاتی پیدا کرده اند و نقد نظرات حمید تقوائی در بحث "رهبری سلبی و رهبری اثباتی" را بنام تائید نظرات ایشان در روز روشن جار میزنند.!! بگوئید اینطور نیست شلوغ میشود و عیله ات داستانها سر هم بندی میکنند و خود را تهیج می نمایند تا سفید را سیاه جلوه دهند.
رهبری سر خط کنونی این حزب چندین سال است که سرگرم وصله کردن این وارونگی اند، ادعا میکنند خط جنبش کمونیسم کارگری با خط حمید تقوائی یکی بود و یکی هست.! از فرط بزرگی جثه این وارونگی نیازی به رفتن به این میدان و اثبات چیزی در این رابطه نیست. در گذشته، در دوره حزب قبلی، کسی دوست نداشت با هم چون نظراتی تداعی شود و حتی حمید تقوائی اینگونه به نظرات خود بر خورد نمی کرد. با هر نقدی می گفت مثل اینکه دوباره خراب کردم و متوجه اشتباه خود میشد و علت را در دوری از منصور حکمت و پا نخوردن بحثها و رفت و برگشت آن با رهبری حزب میدانست. امروزه نه حمید تقوائی انتقاد پذیری گذشته را دارد و نه رهبری آن حزب دست بردار هول دادن لیدر آن حزب به این مسیراست. خط، انقلاب، انقلاب و پوپولیسم آن در دوران قبل از طرح مباحث کمونیسم کارگری جواب گرفت و اکنون وضعیت فعلی این حزب و تعریف از خود آن را با گذشته مقایسه کنید تا متوجه عمق فاصله ها بشوید.
اعتراض و بعدا نقد این جناح به نظرات کورش مدرسی در پلنوم شانزدهم در موارد، دولت موقت، مجلس موسسان و نظرش راجع به سوسیالیسم و بطور کلی عقب زدن خط راست را از جمله عوامل اصلی آن جدائی می دانند. رهبران این حزب مدعی اند که خطر جریان راستی را از سر حزب دفع کرده اند، در نتیجه دو قسمت شدن حزب به نفع بود و آنها را "قویتر" کرده است و "حزبی دیگر متولد" شد. خارج از درستی و نادرستی چنین خطری، یعنی خطر راست، چنین روایتی نمی تواند دو تکه شدن آن حزب را توضیح دهد و فقط بر آن سرپوش مینهد. اما تولد حزبی دیگر و قویتر شدن جنبش آنها بر ویرانه های حزب قبلی را می پذیرم و این نکته کاملا درستی است.
شروع انشقاق در حزب و صف آرائی جناحها به قبل از بحث راجع به دولت موقت بر می گردد. این نظرات راست بر روند دو دستگی در حزب و سرعت آن، جذب و دفع نیرو به ضرر یکی و به نفع دیگری موئثر واقع افتاد. چنین نظراتی در کشمکش آن دو جناح جا و مکانی را دارد و عامل بروز آن کشمکش ها نیست. آرایش جناحهای رقیب در برابر هم قدیمی تر از اینها بود و حول این تزها صورت نگرفت. این بحثها و بسیاری موارد دیگر از جمله تاکتیک جنگی و ابزار جنگ و تصاویری از جنگ آن دو جناح است و نه علت خود جنگ و شروع آن. اینگونه ارزیابی از جدائیها قادر به بیان واقعی آن ماجرا نیست و در بهترین حالت ما را در صف یکی از این جناحها و دنباله روی از آن قرار میدهد. آیا همه این کادرها با شنیدن آن نظرات خط خود را یافتند و "یکسره" راست شدند؟ یا در این حزب بقیه کادرها یک روزه پوپولیسم از آب در آمدند؟ واقعیت این است که هیچکدام از آن کادرها از سر علاقه به "دولت موقت" و "مجلس موسسان" و غیره راه خود را جدا نکردند. این پدیده به این سادگی نیست، کسی از آن تزها دفاع نکرد، در تائید آنها مطلبی نوشته نشد و بعدا کسی سراغ اشان را نگرفت. کادرها یک شبه ایمان خود را از دست ندادند، خط راستی آمد و نصف حزب را با خود برد جوابی برای نابودی آن حزب نیست، ولی موضع خوبی است در چهار چوب آن اختلافات برای جنگ جناحی، برای رقابت این احزاب با هم، برای ایدئولوژیک کردن ماجرا، برای بدر بردن گرایش سیاسی معینی از زیر ضرب و نفعی را به کسی نمی رساند. در خلال بخش زیر مجبورم باز هم به این حزب بر گردم.
حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست!
حککح میگوید گرایش رادیکال چپ در حزب تاریخی دارد و سابقه آن بر میگردد به کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست در سال ١٣٦١ در جریان بحث راجع به انقلاب. این نکته درستی است.
من تاکید می کنم که بدنبال این کنگره در مقاطعی از تاریخ حزب، بویژه در بحثهای مربوط به سوسیالیسم، شعار آن و آخرین موردش در بحث سلبی و اثباتی در پلنوم چهارده و بحث"رهبری سلبی و رهبری اثباتی" در حاشیه کنگره سوم این بینش مانند همیشه از زبان حمید تقوائی خود را نشان داد و جواب گرفت. نتیجه اینکه خطی که بنام چپ رادیکال از آن نام میبریم در تاریخ آن حزب و در رها نکردن دامن جنبش کمونیسم کارگری و اطاعت از آن از کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست تا مقطع جدائی تاریخی را پشت سر دارد. بعنوان یک محقق و یا یک مارکسیست میشود از همان بد و تاسیس حزب، خط چپ را با اتکا به اسناد مکتوب، جلسات رسمی حزب، سمینار و کنفرانس های آن تعقیب کرد و به امروز وصل نمود.
در طول عمر حزب کمونیست کارگری ایران، چپ رادیکال جدا از حزب نبود، همراه با آن بود، در همین مدت جنبش کمونیسم کارگری رهبر حزب بود و این جنبش هر گز در حزب غرق نشد و با آن تفاوت و فاصله داشت. جنبش کمونیسم کارگری، همان کمونیسم بود، جنبش مرکبی از انواع گرایشات در درون آن نبود و محتوای کتاب"تفاوتهای ما" همین است. در این میان نکته مهم این است که حزب، حزب جنبش کمونیسم کارگری بود، این جنبش آن را ساخته بود، این جنبش آن چنان توانا و با ظرفیت بود که طیف وسیعی از فعالین کمونیست و حتی الیت های دیگری از کمونیسم آن جامعه را برای رسیدن به اهدافش بدورهم جمع کرده بود. این جنبش در کومه له قدیم، در حزب کمونیست ایران و در حزب کمونیسم کارگری گذشته همین کار را کرد. در تمام این سالها تفاوت حزب و این تشکیلاتها با کمونیسم کارگری دائما از طرف منصور حکمت تاکید و برجسته میگردید و در هیچ زمان و شرایطی بر روی آن سر پوش نمی گذاشت. به این اعتبار حزب و جنبش کمونیسم کارگری دو پدیده تماما متفاوت بودند، حزب ظرف گرایشات مختلف زیر رهبری و هژمونی کمونیسم هست، اما کمونیسم کارگری ظرفی برای جمع کردن گرایشات دیگر در درون خود نیست و این دو منطبق بر هم و یکی نیستند. این جدائی صرفا به این دلیل که این یکی ابزار است و آن دیگری جنبش اجتماعی است، نیست و هر دوی اینها ضمن وصل بودن بهم ارزیابی خاص و مشخص خود را می طلبد و این کاری است لازم و بحث این جلسه ما این جنبه تئوریک مسئله را نمی تواند در بر گیرد. تفکیک حزب و جنبش کمونیسم کارگری از هم و در عین حال رابط و تاثیر متقابل انها بر همدیگر یکی از نکات کلیدی در سنت حزب سازی و حزب توده ای و اجتماعی در بینش جنبش کمونیسم کارگری است .
حککح با نشان دادن گرایش چپ رادیکال در پیشینه حزب، خواسته و ناخواسته به خلط دو موضوع فوق، یعنی حزب و جنبش کمونیسم کارگری، دست میزند تا تعریف جدید و تماما وارونه و غیر مارکسیستی خود از جنبش کمونیسم کارگری و حزب آن را به خورد دیگران دهد و سابقه ای برای خود سرهم بندی کند. پایه حککح بر قاطی کردن جنبش کمونیسم کارگری و حزب استوار است و فشرده آن در مصاحبه کورش مدرسی با ینار محمد صفحه ٣٤ نشریه شماره یک حکمت چنین است.
"اما در حزب دو خط وجود داشت. خط حکمتیستی و خط چپ سنتی. امروزه فقط کسانی این حقیقت را انکار میکنند که مراجعه به این تاریخ آنها را در جای واقعیشان یعنی در قطب مخالف حکمتیسم در مقابل همگان قرار میدهد."
محتوای چند جمله بالا موضوع ده ها گفتار و مقاله آتشین از طرف لیدر و اعضای رهبری در معرفی پایه وجودی حزبشان است. طبق این تعریف و بنا به سابقه چپ رادیکال در حزب، ماهیت طرف مقابل، حککا و سهم او روشن است، آنچه از حزب باقی میمیاند خط حکمتیستی است و این خط به حککح تعلق میگرد و وارث آن میگردد.!! چنین تقسیم بندی از حزب و گرایشات آن در طول عمر آن حزب نه از طرف منصور حکمت و نه از طرف لیدرهای دو حزب موجود و نه از طرف هیچ کادر دیگری هر گز بیان نشده است. این روایت، جعل بزرگی است در روز آشکار، تاریخ سازی است که این روز ها در میان نیروهای بورژوائی و خرده بورژوائی بازار دارد و بعد از دست دادن منصور حکمت به جنبش او هجوم برده است.
برای روشن کردن ابعاد و جوانب این نکته درست تر این است که به اورژینال آن، از جمله آخرین نقل قولها مراجعه کنیم. در آخرین جلسه دفتر سیاسی که منصور حکمت در آن شرکت داشت گفت این حزب هیچگاه رو خط من نبوده و من خط خود را دارم. بعدا در پلنوم چهاردهم حزب در اوت ٢٠٠١ در بحث" سلبی و اثباتی" چنین گفت:
" من در جلسه دفتر سیاسی در بحث رهبری گفتم: مشکل" سر خط بودن حزب کمونیست کارگری بعد از خودم" ندارم چون الان هم سر خط نیست و آن موقع هم نیست. کمونیسم کارگری الان حاکم نیست. آن موقع هم نباشد. مهم وحدت و ادامه کاری اش است." خط تاکید ها از من است.
در اینجا بروشنی می گوید که"الان"، یعنی در زمان حیاط او، حزب "سر خط نیست"، "کمونیسم کارگری" در حزب "حاکم نیست" و بگذار"آن موقع هم"، یعنی بعد از مرگ او سر خط نباشد و "مهم" برای منصور حکمت حفظ حزب و ادامه کاریش بود. ایشان نه در این نقل قول و نه در هیچ جای دیگری در آثارش حزب را بر مبنای گرایشات، حزب را بستر گرایشات، آنهم گرایش حکمتیستی(کمونیسم کارگری) و چپ رادیکال تقسیم بندی نکرده است تا در این تقسیم بندیها حمید تقوائی و تعدادی را در صف چپ سنتی و کورش مدرسی و تعداد دیگری را در صف حکمتیستها قرار دهد. او نه گفته و ننوشته من با تعداد معینی این خط را دارم و فلانی آن خط را. در طول نزدیک به ١٣ سال، از ابتدای تشکیل حزب تا روزی منصور حکمت از دست رفت، مدام در جهت بریدن حزب از سنت گروه فشاری و کم کردن فاصله آن با حزب سیاسی و به عقب راندن تاثیرات گرایشات دیگر بر حزب تلاش شبانه روزی کرده است. در حالیکه در همه این سالها سیاست رسمی حزب کمونیستی بود، منصور حکمت به این سطح فرمال و قبول دارم ها راضی نبود و ورای اینها به عمق ماجرا توجه داشت و معیارش روند های موجود در حزب بود. سیاستهای کمونیستی در دستگاه فکری و سنت و سبک فعالیت چپ درون حزب تبدیل به چیز دیگری میشد که قسمت عمده انرژی حزب را بهدر میداد و فعالیت به سبک کمونیستی به جریان مسلط در حزب تبدیل نشد.
سازنده آن حزب و رهبر جنبش کمونیسم کارگری، صاحب حزب بود، حزب را می شناخت، کادرها را می شناخت، دامنه عمل و توانائی گرایشات اجتماعی و اشکال انعکاس آنها در حزب را می شناخت، ولی هیچگاه حزب را خط خطی تعریف نکرد. هیچ زمانی کمونیسم کارگری را از موضع رهبری حزب به سطح حزب و خطوط تنزل نداد تا مجبور شود به جای رهبری در مقابل خطی آرایش جنگی بخود گیرد و حزب را تکه تکه نماید. این روش از سر چشم پوشی بر گرایشات دیگر نبود، ناشی از قدرت عظیم آن کمونیسمی است که رهبر است و از موضع صاحب جامعه حزب را به جلو می برد و به وجدان آگاه و ظرفیت سیاسی انسانها متکی است.
تجربه برخورد متفاوت و نوع دیگرش در همین سنت و جنبش، جواب به موقع و قاطع به تحرک گرایش ناسیونالیستی کرد در کومه له و حزب کمونیست ایران در سال ١٩٩١ بدلیل تغییر موقعیت این گرایش در جامعه و به تبع آن در حزب کمونیست ایران و کومه له بود. در آن سال افرادی در این دو تشکیلات پیدا شدند پرچم ناسیونالیست کرد را بلند کردند، ناسیونالیسم آنها در کردستان عراق به نوائی رسیده بودند و این گرایش صاحب پیدا کرد و میبایست بدون گذشت با آن در افتاد. اگر خلاف این میشد کانگستریسم بازی امروز دارودسته های مختلف "زحمتکشان" یها با هم متوجه ما کمونیستها میشد. تجربه برخورد به جریان مستعفیون در آوریل ١٩٩٩ که "اصلاحات" دوخردادی آنها را با خود برد، نمونه دیگری است و هر گاه گرایشی در حزب مدعی و پرچمدار پیدا کرده جوابش را گرفته است.
در حزب قبلی، چپ رادیکال مطیع بود، با نقد هر جنب و جوش آن سر جایش می نشست و گرایشات دیگر درون حزب سربزیر و بسیار مطیع تر از این چپ بودند و از طرف کسی پرچم جداگانه ای بلند نشد. کمونیسم کارگری همیشه مخالفین را به ماندن در حزب تشویق می کرد، می گفت حرف خود را بزنید در هیچ حزبی این آزادی و امکانات را به شما نمی دهند و در حزب بمانید. ولی امروز حککح گلوی متقاضیان پیوستن به این حزب را در ملاء عام میفشارد و گردنه بگیری می کند. خط خطی تعریف کردن حزب آسان ترین کاری است که از عهده خیلی ها بر می آید، خیلی ها در آن استادند ولی حزب کمونیستی ساختن و رهبری کردن آن کار هر کسی نیست. پایه این سیاست منصور حکمت به مبانی این حزب، شرایط شکل گیری آن، موقعیت گرایشات در جامعه و در حزب و رابط متقابل آنها بر میگردد. این سیاست، ساختن حزب سیاسی و توده ای و بزرگی را هدف قرار داده بود که با افق دادن و دورنما دادن در آن اتحاد و خوش بینی و اعتماد بوجود می آورد. چپ سنتی در کشف خطوط و پیدا کردن ٢٠ خط در میان پنج نفر استاد است و هر گز اهمیت سیاسی و اجتماعی توصیه منصور حکمت برای نگاهداری آن حزب را نفهمید و معلوم شد چنین توقعی از آن زیادی است.
کورش مدرسی تقسیم بندی دو خطی بودن حزب را به گذشته و تاریخ آن از همان بدو تشکیل حزب در همان شماره و همان صفحه نشریه "حکمت " سرایت میدهد و چنین آمده است:
" جدا شدن ما چیزی جز جدا شدن این دو تاریخ در حزب کمونیست کارگری ایران، که در خلال ١٢ سال گذشته کنار هم و در جدال با هم وجود داشتند، نیست." !!
اگر از منصورحکمت بپذیریم که حزب در زمان حیاط او و قبل از چند تکه شدن سر خط نبود، و در دوره بعد از او هم نبود، خوب حالا چطوری از کورش مدرسی بپذیریم که حزب دو خطی بود و بدتر از آن یکی از سه تکه جدا شده از آن ناگهان "حکمتیستی" از آب در آمد؟ کورش مدرسی راست میگوید یا منصور حکمت؟ ایشان تاریخ حزب را با فرمول "دو خط"ی وارونه میکند تا از آن گذشته به امروز حزبش نقبی بزند و به سینه خود و دیگران مدالهای مورد نظر را آویزان کند. هدف محدود به جعل تاریخ حزب نیست، حمله به تمام وجوه کمونیسم مقصد است. منصور حکمت نه گفت من و این تعداد حکمتیستی هستیم و در بحث "رهبری سلبی و رهبری اثباتی" چنین گفت:
" من فکر میکنم رادیو ما روی خط حمید کار میکند، نشریات ما روی خط و نظراتی که حمید طرح می کند، می نویسند. درک هر کادر حزب کمونیست کارگری ایران همین است که حمید بیان میکند و درست هم هست که بگویند." صفحه ١٥٧٩ منتخب آثار منصور حکمت. خط تاکید از من است.
اینجا از وجود خطی بنام خط حمید تقوائی که، رادیو و نشریات حزب روی این خط کار میکنند و از وجود همان درک در میان کادرها که از جمله کورش مدرسی و بقیه اعضای رهبری حککح را در بر میگیرد صحبت میکند. کسی کورش مدرسی و کادرهای آن حزب را از حزب و ارگانهایش و بقیه کادرها مستثنی نکرد، آنها هم جزء حزب و رادیو و نشریات آن بود و مانند بقیه زیر خط حمید تقوائی در ارگانهای مختلف آن حزب کار میکردند. آن روز کسی بلند نشد بگوید نه من نیستم و من خط منصور حکمت را دارم. فرضا اگر کورش مدرسی میگفت در گذشته منهم خط حمید تقوائی را داشتم، ولی امروز خط دیگری را دارم نکته درستی در بخش اول این گفته فرضی هست و بخش دوم آن قابل تامل می بود و بحث امروز ما از روشن کردن بدیهیات فوق فراتر می رفت. ما مجبوریم برای پس زدن این جعلیات گامی به عقب بر داریم تا به وضع حال و جنبش مشترکی که این احزاب بر آن سوارند دسترسی پیدا کنیم.
بنابراین، خط حمید تقوائی در گذشته حزب و دویدن بدنبال کمونیسم کارگری تاریخی پشت سردارد، اما خط امروز کورش مدرسی، فاقد هر گونه پیشنه ای در تاریخ جنبش کمونیسم کارگری و حتی حزب است و به تاریخ کاذب و من در آوردی پشت زده است. هر چه این حزب اصرار کند خط اش با بقیه تفاوت دارد و "حکمتیستی" است، تضاد موجودیت آن با جنبش کمونیسم کارگری برجسته تر میگردد. سابقه این حزب و ظهور این شاخه از چپ رادیکال به دوران بعد از منصور حکمت بر میگردد و در این دوران حزب خط خطی تعریف شد و کورش مدرسی حکمتیستی.!
خط حمید تقوائی "معرفه" است، شناخت زیر و بم های آن به یمن تلاش رهبر کمونیسم کارگری برای همه ساده است، خط کورش مدرسی آنموقع وجود خارجی نداشت تا بشود در بازبینی و نقد آن به اسنادی در گذشته حزب مراجعه نمود. ناشناخته بودن این خط ما را ناچار به مکث بیشتر بر روی این جریان خواهد کرد. اکنون این خط هم معرفه است و اسناد متکوب تاریخ تولد و سیاست و تئوری و عملکردش جلو دست است و در بخش دیگر این نوشته به آن میرسیم. راستی چرا باید غیبت این خط در گذشته و در تاریخ حزب به نقطه قوت امروز آن بدل شود؟ قرار بر این نیست که صراحت حمید تقوائی در بیان نظراتش در تاریخ آن حزب دستمایه سیاسی دیگران برای حقنه کردن شاخه دیگری از همان خط بنام کمونیسم گردد. مگر میگذاریم هم چون جعلی به سرانجام برسد، مگر در این مملکت چهار تا آدم کمونیست که حقایق را برای مردم روشن نمایند و کاری انجام دهند پیدا نمی شود؟
مشکل به همبن جا محدود نمی ماند و اینگونه تقسیم بندی از حزب با تجربه زنده جنبش کمونیسم کارگری و تجربه تاریخی حزب بلشویک هم متناقض است و تئوری و جنبش با سابقه ای پشت سر آن هست و از تجربه تاریخی شروع میکنیم.
مگر کمونیست بودن حزب بلشویک، دلیلی بر تقسیم بندی جناحهای آن به لنینیسم و منشویک بعد از لنین شد؟ بعد از مرگ لنین کدام خط و جناحی کمونیسم لنین را نمایندگی میکرد، استالین یا تروتسکی؟ بلشویک هائی که با این ذهنیت ساده و سطحی و در اصل جبرگرایانه و غیر علمی به حزب و گرایشات اجتماعی و انعکاس آنها در درون حزب بر خورد کردند از جمله سخت کوشان پا گرفتن نوعی دیگری از کمونیسم بورژوائی در تاریخ از آب در آمدند. آیا وجود لنین و موقعیت خط او در حزب بلشویک و منصورحکمت و خط او در حزب ما، دال بر ادامه و امتداد آن خطوط در قالب حزب بلشویک بعد از لنین که انشعابی در ان صورت نگرفت و حزب ما بعد از منصور حکمت که تکه تکه شد میباشد؟ همانطوریکه بعد از مارکس و لنین سرنوشت جنبش کمونیستی تغیر کرد، بعد از منصور حکمت همینطور شد و بکار بستن این تجارب در فعایت ما دارای اهمیت زیادی است. هر چند متد دترمنیستی در چپ ایران جان سخت است و تاریخ کهنی دارد، علم کردن پرچمش از کانال دو خطی کردن حزب توسط کورش مدرسی کار چندان ساده ای نیست، تجربه تاریخی و زنده ای جلو دست است و منصورحکمتی در صحنه است.
تقسیم دلبخواه گرایشات بین سه حزب موسوم به کمونیسم کارگری و گذاشتن حکمتیسم برای خود، ابزار و وسیله سیاسی پا گرفتن جنبش دیگر و ورژن دیگری از کمونیسم در دل این ماجرا است که دارد لایه ای از فعالین کمونیست را به کجراه میبرد. برای چپ موجود و سنت کار سیاسی آن هیچ تعریفی طبیعی تر و سر راست تر از این نیست که احزاب کمونیستی را بعد از هم چنین تحولات جدی در آنها به کمونیسم و غیر کمونیسم تقسیم بندی نماید و با خیال راحت به کار "کمونیستی" خود سرگرم گردند.
تجربه زنده حزب کمونیست ایران و کومه له را هم جلو دست داریم. بعد از بیرون آمدن منصور حکمت از این جریانات، همگان مشاهده کردند که سرنوشت سیاسی آنها به کجا ختم شده است. این سازمانها و شخصیت هایش در پناه منصور حکمت و آرمانهای بزرگش چقدر بزرگ و عظیم بودند و اکنون نگاهشان کنید قواره اشان میزان آرمانهای کوچک شان شده است. بعد از مرگ منصور حکمت همین داستان دامن این احزاب را گرفته است. حساب دارو دسته های نژاد پرستی چون سازمان زحمتکشان مهتدی و سازمان زحمتکشان جریان رفرم چیز دیگری است و اینجا مورد بحث ما نیست. منصور حکمت رهبر خط معینی بود، با او کومه له و حزب کمونیست ایران چیز دیگر و از جنس دیگری بودند و بدون او چیز دیگری شدند و سرنوشت حزب ما هم چنین شد. آن زمان کومه له و حزب کمونیست ایران، امروز با تفاوتهائی، حککا و حککح در حمله به کمونیسم منصور حکمت، کم کردن نقش منصور حکمت و نادیده گرفتن جایگاه آن در رهبری این سازمانها و جنبش کمونیسم کارگری گام بر میدارند و برای ما کمونیستها داستان تکراری است و در این روند حککح از حککا بسیار جلو زده است.
با این وجود من نمیخواهم از این نمونه ها قاعده بسازم و بگویم همیشه سیر حوداث و تحولات درون احزاب کمونیستی و سر نوشت آنها به چنین نتایج محتومی منجر خواهد شد. عکس این موارد در صورت دخالت آگاهانه انسانهای برابری طلب و آزادیخواه هم می تواند اتفاق بیفتد. متاسفانه، تجربه حزب بلشویک و تجربه زنده ما و سرنوشتی که حزب منصور حکمت بدان دچار شد باز هم تائیدی بر تکرار این تجارب تلخ تاریخی در بسیاری از زمینه ها است. از دست دادن رهبر یک حزب و یک جنبش آن چنان حفره هائی بوجود می آورد که با ادعای تو این هستی و من آنم و انگ و اتهام زدن و قرار "دفاع از حرمت" و "تقبیح" و تحقیر مخالفین و اهانت به مردم و سر زنش کردن کارگران پر شدنی نیست.
محور دیگر توضیح آن جدائی از طرف حککح، زیر پا گذاشتن قرار و مدارها و موارد اساسنامه ای از طرف جناح مقابل بود. در این میان به، سرباز زدن جناح مقابل(حککا) از آمدن به پلنوم ٢١ که قبلا توسط رهبری حزب در موردش توافق شده بود، دور زدن کمیته مرکزی و ارگانهای قانونی حزب و به جای آنها تهیه طومار برای بر گزاری "کنگره پنجم " در میان اعضا اشاره میشود. موارد دیگری از جمله اولتیماتم ٤٨ ساعته لیدر وقت حزب(حمید تقوائی) در مورد دادن اسناد درونی مباحثات رهبری به اعضا و غیره از آن جمله اند.
ظاهرا موارد فوق از جمله زیر پا گذاشتن قوانین و مقرارات قانونی حزب بودند و در این چهار چوب می گنجند، لیکن اینها جوابی بر آن جدائی و حتی دلیلی برای توضیح گوشه کوچکی از آن نیست. همه این موارد در انتهای پروسه و جنگ جناحی چند ساله رهبری در شرایطی که حزب منصور حکمت روزهای آخر عمرش را میگذراند روی داد. بفاصله خیلی کمی و در مواردی چند روزه از این اتفاقات، حزب رسما دو تکه شد. اینها از جمله اتفاقات روز جدائی و چگونگی عملی شدن آن بودند، هیچ ربطی به علت خود جدائی و پروسه ای که حزب را به این نقطه رسانده بود، ندارد. اینها شیوه جدائی آن جناح بود، همانطوریک جا زدن اینها بعنوان عامل جدائی شیوه این یکی است و میشود روش و عملکرد هر دو جناح در این مورد را خردتر و دقیق تر دنبال کرد و با ذکر ده ها فاکت مستدلش نمود. اگر پلنوم مشترک گرفته میشد و "کنگره فوق العاده" هم لغو می گردید سرنوشت حزب به همان جائی میرسید که رسید. چون خیلی وقت پیش از این حزب و رهبری آن بدو دسته کاملا جدا و اعلام نشده تقسیم شده بودند، همه اعضای رهبری و اکثریت کادر و اعضا از موضع جناح خود به پلنوم نگاه می کردند، کار مشترک به بن بست کامل رسیده بود و به احتمال زیاد چنین پلنومی جدائی را به انتها میرساند و مشکل ابدا تشکیلاتی و اساسنامه ای نبود. استفاده از این داستانها برای "حزبی" و "اصولی" نشان دادن خود در گذشته و دادن تصویر از مخالفین درجه پایداری این حزب به رعایت اساسنامه ای و جنس حزبییت آنها را نشان می دهد.
حزب اتحاد کمونیسم کارگری ایران!
این حزب پروژه اتحاد با احزاب موجود را در دستور خود گذاشته است و فکر می کند با جمع عددی این احزاب و کادرها در کنار هم میشود موقعیتی شبیه به گذشته را دوباره احیا کرد. آن دوره رفت و تمام شد، احزاب که هیچی، کادرها دارند چیز دیگر غیر از آنچه در گذشته برایش جنگیده اند میشوند. در سوگ و عزای حزب قبلی نشستن فایده ای ندارد. نه این اتحاد ممکن است و نه جمع عددی احزاب کنونی و اتحاد از این سر می تواند خیرآنچنانی را به کمونیسم برساند. اتحاد خوب است و چپ و راست حول فوائد و محسنات آن سخن میگویند و گره مشکل چگونگی رسیدن به آن است. ما قبلا اتحادمان را از این راه بدست نیاورده بودیم تا بشود از همین راه دو باره آن را احیا کرد. در مورد مشخص بحث ما، تنها رهبری کمونیستی حول جنبش سیاسی که نقد این سه حزب و خط ناظر بر آنها جزء اولویتهای دوره ای آن باشد می تواند اتحاد بوجود آورد و نیرو جمع کند. پروژه اتحاد این حزب، برنامه اتحاد آنرا در ردیف سنت اتحاد چپ های فعلی قرار میدهد که چند نسل است بدان سرگم اند و هنوز در جا می زنند. ما در اوج اتحاد مان و بودن در یک حزب مشترک نتوانستیم با هم کنار آئیم حالا در بطن هجوم به کمونیسم منصور حکمت توسط این احزاب و فرو ریختن حزب آن چطور میشود این کار را کرد؟ اگر هم بشود نتایج سیاسی اش چه خواهد بود و خیرش به کجا میرود؟ به جای سرگردانی بدنبال اتحاد از این راه، باید بفکر ساختن سنگری در مقابل هجوم کمونیسم خرده بورژوائی به کمونیسم کارگری و سر نخ های دیگری برای اتحاد بود. با این یکی دعوایم شده و با آن دیگری متحد میشوم، فعالیت و دورنما نمی شود و اگر این دورنمای آن حزب است چرا شامل حال حککا هم نمیشود؟ اگر این پروژه را درست می دانید چرا آنرا به موافقت و مخالفت دیگر احزاب گره زده اید و خود بطور یکطرفه آنرا به پیش نمی برید؟ اگر نمی شود بطور مستقل این کار را کرد حتما طرح ایراد جدی دارد. تجربه دور اول جدائیها و تجربه این دوره فعالیت این حزب بیفایده بودن این برنامه را چند باره اثبات کرد. پروژه اتحاد با احزاب موجود رسمیت دادن به حاشیه ای بودن این حزب در کناره آنها است. هر دوی این احزاب در برخورد به حزب اتحاد کمونیسم کارگری در دوره جدایش از حککا و بهنگام تلاش اخیر آنها برای پیوستن به حککح جهت عمومی مشترکی داشتند و این اتفاقی نبود.
حزب اتحاد کمونیسم کارگری از نظر جنبشی با دو حزب دیگر تفاوتی ندارد و به اندازه ای خود را به حککح نزدیک می بینند که کمیته مرکزی آن قرار ٢٥ فوریه ٢٠٠٨ را برای پیوستن به آن حزب تصویب کرد و کار شکنی حککح این برنامه را به بن بست رساند. پروژه اتحاد تا این تاریخ، بیشتر اتحاد با حککح و حداکثر طیف جریانات کمونیسم کارگری فعلی در کشورهای اروپائی را در اذهان بوجود آورده است و متحد کردن طیف وسیع کمونیستها در جامعه و در تصویر بیرونی که این حزب از خود میدهد گم است. اصلا معلوم نیست این حزب میخواهد حزبی مستقل باشد و متکی به فعالیت خود سر پا بماند یا نه؟ سیاست رسمی هر چه باشد، تصویر عمومی و رو به بیرون همین است. با همه اینها تلاش این حزب برای پیدا کردن راه بیرون رفت از این وضعیت از جمله تفاوت آن با دو حزب دیگر است.
در بخش مربوط به بررسی احزاب، به سرانجام پروژه اتحاد، مراحل آن، تاثیراتش بر این حزب و رابط اش با دیگر احزاب خواهم پرداخت. در قسمت بعد به عوامل اصلی انشعاب میرسیم.
ادامه دارد
١٩ ژوئن ٢٠٠٨
مجید حسینی
majid.hosaini@gmail.com
mobarezan.kommunist@yahoo.se
ارزیابی از انشعابات و
مصاف های کمونیسم کارگری در ایران
عوامل اصلی انشعاب
قسمت دوم
توضیح: همانطوریکه ملاحظه میکنید، قسمت دوم این نوشته بعلت تعطیلی تابستانی و پاره ای از مشکلات دیگر با تاخیر زیادی منتشر میشود. به همین خاطر از علاقه مندان به این مباحث عذر میخواهم.
در قسمت اول، بطور مستدلی نشان دادم که روایت های احزاب موسوم به کمونیسم کارگری از آن انشعابات و منتسب کردن خودشان به کمونیسم منصور حکمت بی اساس است. این روایتها جزئی از پروسه اختلافات برای جعل تاریخ حزب قبلی و بویژه تاریخ کمونیسم در ایران است. این جریانات میخواهند پایان یکدوره از جنبش کمونیستی و حزب آن را بر روی خود نیاورند تا جنبش دیگر و احزاب دیگری را بر ویرانه های آن پایه گذارند. این احزاب هر چه هستند و بهر طریقی خود را معرفی میکنند، نباید آن را به حساب منصور حکمت نوشت و این حداقل توقع از موافقان و مخالفان جدی و منصف است. منصور حکمت از دوره حزب کمونیست ایران و کومه له و در دوره حزب کمونیست کارگری ایران بر جدائی خط خود در تمام این جریات تاکید داشته و در این باره کتابها دارد و آن کسی منتقد جدی و سیاسی است که چشم را بر این واقعیات نبندد.
در طول این نوشته از همان ابتدا با دو مشکل روبرو بوده ام. اول، اصرار مشترک احزاب موسوم به کمونیسم کارگری و مخالفان سیاسی منصور حکمت در جا زدن این احزاب بنام کمونیسم منصور حکمت می باشد. این روشی است که بدنبال شکست انقلاب اکتبر در میان جریانات رواج یافته و از طرف ایدئولوگهای بورژوائی بدرون چپ و نیروهای آن سرایت داده شد. بعد از لنین و منصور حکمت مسئولیت اعمال و سياست هاى حزب بلشویک و احزاب کمونیسم کارگری ايران بر عهده آنها نیست. مشکل دیگر این است که، اتکا به اسناد و فاکت از منصور حکمت برای رد کردن این وارونگی حساسیت آنچنانی در درون احزاب موسوم به کمونیسم کارگری بر نمی انگیزد و تعمق ایجاد نمی کند. در هر صورت لازم میدانم که با سند و فاکت و استدلال تفاوت خط و متد منصورحکمت با این جریانات را نشان دهم و مسیر دیگری را جلو کمونیست ها باز کنم.
در انتهای این قسمت نامه ای از منصور حکمت را که با شروع مریضی خود و در دوره قبل از جناح بندی در حزب خطاب به رهبری حزب نوشته است ضمیمه کرده ام. این نامه بطور فشرده ای نقد مواضع کمیته مرکزی را در خود دارد و در این بخش از نوشته مورد استناد است.
١- مرگ منصور حکمت !
اگر منصور حکمت ازدست نمی رفت، نه چنین انشعابی روی میداد و نه موقعیت اجتماعی کمونیسم کارگری و حزب آن در جامعه اینگونه بود و نه این بحثها ضرورتی پیدا میکرد. منصور حکمت تئوریسین و سیاست گذار کمونیسم معاصر و رهبر جنبش سیاسی آن بود. تمام گوشه وزوایای کمونیسم کارگری، اتحاد درونی حزب، تئوری، سیاست،آرزوهای پیشرو و انسانی طبقه کارگر و راه نجات بشریت در شخصیت او متبلور بود. اینها تکرار تعریف و تمجید به روال چپ فرقه ای و مذهبی از این رهبر بزرگ و انقلابی نیست.
این موقعیت حاصل پراتیک طولانی و مستندی است که هر رقم از آنها برای ثبت کردن نام او بعنوان رهبر سیاسی و متفکر بزرگ جنبش کمونیستی زمانه کافی است. ازجدل با پوپولیسم و کمونیسم ملی، جنگ با جمهوری اسلامی، نقش او در پس زدن تعرض نیروهای بوژوائی کرد به کمونیسم در کردستان، بر افراشتن پرچم کمونیسم در صحنه سیاسی جامعه ایران، دفاع از کمونیسم و مارکسسیم درشرایط فروپاشی بلوک شرق و دیوار برلین و هجوم بورژوازی به ایده های برابری طلبانه در جهان، جدل سازش ناپذیر با ناسیونالیسم کرد و ایرانی، دفاع از حقوق مردم زحمتکش، زنان، کودکان و مبارزه علیه فرهنگ شرقی و عقب ماندگیهای آن و شاخه های گوناگون اپوزسیون ملی اسلامی رژیم بنام دو خرداد و ترسیم جهان پس از ١١ سپتامبر و بسیاری دیگر از آن جمله اند.
آثار منصور حکمت راجع به اقتصاد، دولت، در باره حزب، حزب و قدرت سیاسی، حزب و جامعه، هنر، مذهب، تئوری، دمکراسی، زنان، کودکان، سقط جنین، برنامه حزبی جنبش کمونیسم کارگری معاصر، مجموعه ای است که سیستم کامل و رگه دیگری از کمونیسم را بیان میکند که با کمونیسم های موجود از بنیاد تفاوت دارد و به مارکس و انگلس و متد لنین بر می گردد.
این پراتیک از او رهبری سیاسی و اجتماعی ساخته بود و انعکاس وزن سیاسی او در جامعه به حزب منتقل میشد و بر تغییر حزب و پراتیکش اثر میگذاشت. فشار از بیرون رهبری آنوقت حزب و کادرها را بیشتر از پیش متوجه شخصیت و جایگاه او میکرد. با این وجود یک دهم لیدر لیدر کردن امروز این احزاب به او لیدر و رهبر گفته نشد.
منصور حکمت با آن تصویر خشن و عبوث و فقر زده از کمونیسم که بورژوازی بدنبال مرگ لنین و شکست انقلاب بلشویکی بدنیا میداد، در افتاده بود و پرچم "اساس سوسیالیسم انسان است. سوسیالیسم جنبش باز گرداندن اختیار به انسان است" را رو دوش خود حمل میکرد. بسیاری از مخالفین و موافقین امروزی او، زندگی امروز خود و جان بدر بردن از تند پیچهای سیاسی در دوره های کشتار و اعدام مردم معترض و کمونیستها در سالهای شصت ایران و در جنگ با جمهوری اسلامی و جنگ با حزب دمکرات در کردستان را مدیون سیاست های انسانی و مسئولانه او میدانند. کمونیسم او باغ آباد و سر سبزی بود که زیبائی و طراوت آن توجه همگان را بخود جلب کرده بود.
منصور حکمت در هر حزبی بود آن حزب بشاش، سر زنده و فعال و در مرکز توجه مردم و جریانات سیاسی قرار میگرفت. در کومه له، در حزب کمونیست ایران، در حزب کمونیست کارگری ایران، این واقعیت های انکار ناپذیر روی داد و با نبودن او تمام این تشکیلاتها بدون استثناء به ویرانه بدل شدند. هر پست تشکیلاتی در این احزاب داشت، سیاست گذار و مرجع نهائی قضاوت منصفانه او بود و جای خالی منصور حکمت در این دنیا برای کوبیدن پرچم رهائی بشریت در صف اول جدل های طبقاتی و اجتماعی واقعا خالی است. مرگ او سر آغاز تحولات مهم سیاسی و شروع دوره دیگری در جنبش کمونیستی در ایران است. او از جمله معدود بزرگانی است که بتوان از تمام نوشته و نامه ها و صحبت و سخنرانی هایش در جلسات رسمی و غیر رسمی در طول فعالیت ٢٥ ساله اش که بیش از ٢٠ هزار صفحه است، بدونه تردید دفاع کرد.
مرگ به او اجازه نداد جنبش خود را در ابعاد اجتماعی به محک بزند، انجام این وظیفه سنگین و بزرگ برای کمونیست ها بجا مانده است. کمونیسم معاصر می تواند با اتکا به گنجینه ای که منصور حکمت برای ما بجا گذاشته و جوابی که برای معضلات مختلف اجتماعی دارد، حزب ایجاد کند و این پرچم را بر افراشته نگاهدارد.
٢ – پرچمی که رو زمین ماند !
معمول این است که انشعاب در احزاب و رویدادهای بزرگ در آنها را، بویژه در جریانات چپ و کمونیستی، اکثرا به تحرک گرایشات دیگر نسبت میدهند. این گفته اگر درست باشد، نیمی از حقیقت را منعکس میکند، نیمه دیگر آن نادیده گرفتن علل تحرک گرایشات دیگر در این احزاب است. تنها به دلیل صرف تحرک گرایشات نمی توان انشعاب در حزب کمونیست کارگری ایران را توضیح داد. وجود گرایشات در احزاب و تحرک آنها فرض است و مسئله این است که چرا این گرایشات قبلا امکانش را نداشتند و چگون این امکان را پیدا کرده اند؟ در رابطه با هر انشعابی باید بطور مشخص این نکته را مورد نظر و بررسی قرار داد تا به جواب درست رسید.
تحرک گرایشات عامل اصلی انشعاب در حزب کمونیست کارگری ایران نبود، انشعاب و تحرک این گرایشات نتیجه ول کردن پرچم کمونیسم منصور حکمت و بر زمین انداختن آن در حزب بود. این پرچم در حزب وجود داشت، صاحب نداشت. رهبری حزب آلترناتیو دیگری را چسبید، برنامه و سیاست و تئوری و استراتژی کسب قدرت توسط حزب را چاره ساز نمی دانست و در نتیجه راه جلو آوردن و زنده کردن آلترناتیوی چپ رادیکال در حزب باز شد.
اگر علت انشعاب را به تحرک گرایشان محدود کنیم، جنگ فرقه ای بین شاخه های منشعب از آن اجتناب ناپذیر است و سر به هوا میکشد. هر جریانی تقصیر را به گردن دیگری می اندازد و محق بودن خود را فرض می گیرد و طرف مقابل را مستخق نثار هر بد و بیراه و انگی میداند. این ماجرائی است که در روابطه مابین احزاب منشعب از حزب کمونیست کارگری جریان دارد.
زمان مرگ منصور حکمت، حزب، حزبی سر حال و معتبر و صاحب اتوریته اجتماعی بود. در این حزب چند نفر که هیچی، حتی یک نفر هم پیدا نشد پرچم جنبش او را بدست گیرد. اگر اینکار از طرف کسانی از رهبری یا تعدادی از کادرها انجام میگرفت، دلیلی نداشت که کادرهای حزب بدور آن دوجناح گرد آیند و حزب و سیاست هایش را ول کنند. کل رهبری حزب، در حال و هوائی بود که در نامه 14 ژوئن 2001 منصور حکمت با برجستگی تمام منعکس است. محتویات این نامه را بعنوان توضیح و استد لالهای این بخش از نوشته کافی میدانم و برای جلوگیری از تکرار و طولانی شدن مطلب آن نامه را ضمیمه کرده ام. علاوه بر این، در بخش تحرک جنبش چپ، جوانب دیگری از این قسمت را بطور ریز تر و دقیق تری مورد بررسی قرار خواهم داد.
سه دلیل عمده، مرگ منصور حکمت، رها کردن پرچم کمونیسم از طرف رهبری و تحرک جنبش چپ دلایل اصلی آن انشعاب هستند. اما اصلی ترین آن رو زمین ماندن آلترناتیو کمونیستی است. چرا، چون وجود گرایشات در حزب را نمی شود ریشه کن کرد و جلو مرگ منصور حکمت را نمی شد گرفت و مبارزه طبقاتی با مرگ رهبران متوقف نمی شود. شکی نیست اگر رهبر جنبش کمونیسم کارگری از بین نمی رفت ماجرا به این شکل روی نمی داد و حزب قادر بود هر تلاطمی را پشت سر بگذارد. نکته مهم این است که بعد از اتفاق این ضایعه بزرگ باز هم حزب ظرفیت عبور از این دوره را داشت، شرط نخست آن، حلقه زدن رهبری بدور حزب و سیاست هایش و به جا آوردن وصیت منصور حکمت برای نگاهداری حزب بود. وقتیکه موجودیت حزب زیر حمله قرار گرفت راه برای هجوم به همه جوانب آن برای چپ هموار گردید.
٣- تحرک جنبش چپ در حزب و نامه فراموش شده !
با گرفتار شدن منصور حکمت به بیماری سرطان و شروع دور اول معالجاتش، بحث چگونگی اداره حزب در دستور کمیته مرکزی قرار گرفت. آن زمان خبری از جناح بندی در درون رهبری حزب نبود و فضای بشدت عاطفی و نگرانی از سلامتی منصور حکمت، ظاهرا همه را با هم متحد تر و نزدیک تر کرده بود. آذر مدرسی در نامه ای ١۴ ژوئن٢۰۰١ به منصور حکمت در مورد، ١- در باره پلنوم و امکان شرکت او در پلنوم چهاردهم ٢- مسئله لیدری و ماندن و یا نماندنش در پست دبیر کمیته مرکزی از او سوال کرده بود. منصور حکمت در جوابیه ١۵ ژوئن ٢۰۰١خطاب به آذر مدرسی، رونوشت به کمیته مرکزی و مشاورین، جواب دو پرسش فوق را میدهد. در این جوابیه کوتاه خطوط اصلی نظر خود در مورد برنامه فعالیت سیاسی آتی اش، اهمیت حزب، لیدری و نظرش راجع به ماهیت سیاسی و جایگاه مباحثات جاری درون کمیته مرکزی در رابطه با غیبت زمان معالجاتش را بروشنی بیان کرد و چنین نوشت:
" از نظر سياسى به نظر من کميته مرکزى حزب، عليرغم همه ابراز نگرانىهاى جدى، هنوز صورت مسأله سرنوشت حزب در غياب نادر را هم بدرستى براى خود طرح نکرده است. همه دارند تشکيلاتى فکر ميکنند. اينکه کدام فرد يا ترکيب افراد ميتواند پست ليدر را تحويل بگيرد. سؤال اما اينست که در غياب نادر چه کارى و چه مشخصات و ابعادى از وجود حزب و جنبش ما لطمه ميخورد و به خطر ميافتد و چطور ميشود اين حفرهها را پُر کرد . کسى، تا آنجا من ميفهمم، هنوز در يک بُعد سياسى و در قامت رهبر يک حزب و يک جنبش به نقطه عطف مهمى که حزب ممکن است با حذف نادر در آن قرار بگيرد فکر نکرده و در جستجوى پاسخى نيست. تشکيلاتى ديدن سياست و جايگزين کردن "اداره" حزب بجاى "رهبرى" کردن آن يک مشکل قديمى رفقاى مسئول ماست و اين "بحران پزشکى"، که باز همه را بجاى يافتن پاسخهاى واقعى به مسائل عميقا سياسى و اجتماعى، دنبال راه حل اساسنامهاى و "آرايش بالا"يى فرستاده است تصويرى بينهايت مأيوس کننده از عمق اين تشکيلاتچىگرى در سطوح بالاى حزب ما ميدهد." خط تاکیدها از من است.
این نامه و هشدارهای جدی و بموقع در آن نتوانست کمیته مرکزی را متوجه مخاطرات و "حفره ها"ئی که حزب با آن روبرو بود بنماید. این جوابیه منصور حکمت، به اضافه دستور جلسات مکرر و مباحثات داخلی کشدار آن زمان درون رهبری در باره سرنوشت حزب تحت عناوین، آرایش رهبری، مسئله رهبری، حزب و مریضی منصور حکمت، رهبری و آرایش آن، رهبری حزب و روش و استانداردها و غیره، فاکت و اسنادی اند در اثبات چند نکته بسیار مهم.
اول اینکه، نقد دیدگاه و روش کمیته مرکزی برای رهبری حزب در غیاب منصور حکمت و شروع بحث آن در رهبری به زمان قبل از شکل گیری جناح بندی در حزب و قبل از مرگ منصور حکمت بر میگردد. این مباحثات همزمان با آغاز مریضی و دور اول معالجاتش آغاز شد. احزاب فعلی دوست دارند ایندوره زمانی و نامه مربوط به آنرا فاکتور گیرند و بفراموشی بسپارند. دوست دارند شروع ماجرا را به بعد از مرگ منصورحکمت و بعد از پلنوم چهاردهم منتقل نمایند و به مباحث "دولت موقت" و بحث لیدرشیپ فردی و دیگر موارد اساسنامه ای گره بزنند. چرا؟ چون این اسناد سر نخ تحرک اولیه جنبش مشترکی در سطح عموم کمیته مرکزی حزب در مقابل جنبش کمونیسم کارگری را بدست میدهد که کل کمیته مرکزی حزب در آن سهم دارند و مورد نقد منصور حکمت قرار گرفت.
دوم اینکه، نقدها در نامه خطابش به کلیت کمیته مرکزی و دفتر سیاسی وقت بود، خطاب به جناح خاصی نیست و اصلا در آندوره خبری از جناح بندی نبود تا بشود آنرا به جناحی نسبت داد. رهبران حزب در اوج اتحاد و هم نظریشان،"تشکیلاتی فکر" میکردند، ذهنشان برای بدر بردن حزب از دایره لیدر فردی و جمعی فراتر نمی رفت و کسی" در بعد سیاسی و در قامت رهبر یک حزب و یک جنبش به نقطه عطف مهمی که حزب" با آن درگیر بود فکر نمی کرد. مرکزیت حزب صورت مسئله عوضی، بهتر است بگوئیم اولویتها و راه چارهای جنبش خود را در دستود خود قرار داده بود، کمترین توجهی به "مسائل عمیقا سیاسی و اجتماعی" که حزب و جنبش کمونیسم کارگری در غیاب منصور حکمت با آن درگیر بود نمی کرد.
سوم، این نامه بروشنی نشان میدهد که، در این دوره کمیته مرکزی نمایندگی حزب و جنبش کمونیسم کارگری را نکرد و این مسئله "تصویری بینهایت مایوس کننده" ای از"عمق" تشکیلاتچی گری در سطوح بالای حزب" را به نمایش گذاشت. طبیعی است که طرح عوضی صورت مسئله ره به مقصد عوضی سیاسی و تشکیلاتی خواهد برد و در ادامه خود جرقه های اولیه شکل گیری جناح بندی و جنگ قدرت درون مرکزیت حزب را استارت زد.
چهارم و مهم تر اینکه، جناح بندیها در رهبری حزب بر مبنای درک و چهار چوب بینش واحد سیاسی از معضلاتی که جلو روی حزب قرار داشت شروع گردید. جناح بندیها بر اساس افق های متفاوت سیاسی در حزب شکل نگرفت و پایه حرکت هر دو جناح بر سیاست و بستر مشترکی راجع به اداره حزب و رهبری جنبش کمونیستی استوار بود. رهبری حزب در چهار چوب تفکر و سنت چپ رادیکال(خط حمید تقوائی) بازی جناحی خود را شروع کرد و سیاست و نقطه حرکت اولیه یکی بود و این سیاست نه حزب و اتحاد آن را نمایندگی کرد و نه جنبش کمونیسم کارگری را. این نامه تاکید دیگری بر سر خط نبودن کل رهبری و نشان دادن تفاوت و فاصله بینش کمونیسم کارگری با کلیت رهبری حزب است. در گذشته حزب سر خط نبود، به طبع آن بعدا هر دو جناح و اکنون احزاب موسوم به کمونیسم کارگری نیستند و دارند جنبش خود را باد میزنند. این احزاب در بفراموشی سپردن این مقطع زمانی از حیات سیاسی مشترکشان و نامه ١۵ ژوئیه ٢۰۰١منصور حکمت در آن حزب ذینفعند تا منکر خویشاوندی جنبشی خود با هم شوند و بازار جنگ فرقه ای و بد و بیراه گفتن به همدیگر را گرم نگهدارند.
بعدا، بهبودی نسبی منصور حکمت و حضور او در پلنوم چهاردهم روند این مباحثات در مرکزیت حزب را موقتا قطع کرد. در این پلنوم رهبری جمعی برای حزب انتخاب شد. با عود کردن مجدد مریضی او و مرگش کمیته مرکزی دوباره به همان سیاست و همان مباحثات باز گشت، ولی این بار تفاوتی با گذشته داشت و آن اینکه همه واقف بودند که رهبر جنبش کمونیسم کارگری دیگر باز نخواهد گشت. در چنین شرایط و وضعیتی مجادلات درون رهبری برای اداره حزب و حل مشکلاتش از سر گرفته شد و روند مباحثات و دسته بندیها شدت و دامنه بیشتری بخود گرفت.
باز تعریف بنیادهای حزب و تغیر تصویر اجتماعی آن !
با مرگ منصور حکمت، کمیته مرکزی حزبی بزرگ و با نفوذی را به ارث برده بود. در این حزب شناخت و ذهنیتی از خط چپ رادیکال و سابقه آن وجود داشت. همین ذهنیت باعث نوعی دوری و بی اعتمادی نسبتا زیادی به حمید تقوائی و خط اش و سمپاتی خود بخودی از کورش مدرسی بدلیل سابقه عضویت در کانون کمونیسم کارگری و ناشناخته بودن خط اش، در حزب بوجود آورده بود. ذهنیت های موجود بدور این دو، بعبارت دقیق تر در حزب، زمینه و نطفه های شکل گیری دو جناح در حزب را سرعت داد. طی پروسه خیلی کوتاهی دو جناح حول این اشخاص عملا شکل گرفتند و سرنوشت حزب و یکپارچگی آن بطور جدی به مخاطره افتاد. منشاء و سنت سیاسی این جناحها یکی بود، آلترتاتیو و راه حل آنها در جواب به معضلات حزب و جنبش کمونیسم کارگری تفاوتهائی داشت و اما بر بستر و سنت مشترکی که قبلا بحثش را کردیم سوار بودند.
در اوایل حمید تقوائی (جناح او) بدلیل نقدهای گذشته کمونیسم کارگری از آن، اعتماد بخود لازم برای رهبری حزب را نداشت و این ادعا را نمی کرد. این جناح به وضع موجود رضایت داده بود و تعرض از طرف جناح دیگر با ارائه طرح لیدر فردی که آلترناتیو کورش مدرسی بود آغاز گردید. موضع دفاعی جناح مقابل در قالب صبر کنید، بعدا با طرح لیدر شیپ جمعی بیان شد و به جائی نرسید و عاقبت در پلنوم ١۷ بتاریخ یکم مارس ٢۰۰٣کورش مدرسی لیدر شد. در ادامه و طی پروسه ای ضد حمله این جناح موضع دفاعی آنرا به تعرض تبدیل کرد، اینبار لیدر و جناحش به موضع دفاعی افتادند. عاقبت در کنگره چهارم بتاریخ 12 دسامبر همان سال مجبور شدند لیدری را به جناحی که قبلا رهبری جمعی را میخواست و نه فردی، تحویل دهند و عقب به نشینند. مدافعین لیدر جمعی و فردی در نهایت و محتوای خود انعکاسی از قدرت و تناسب قوای بین جناحهای مختلف در مقابل هم و برای خارج کردن همدیگر از میدان بود و نه هیچ چیز دیگری.
کشمکش شدید هر دو جناح حول، قرار در باره شوراها، لیدرشیپی جمعی و فردی، تشکیل حوزه در تشکیلات خارج کشور، جامعه مدنی و بحث در باره حزب و قدرت سیاسی دور میزد. وقیتکه حزب دو تکه شد بجز مورد لیدری که علتش قابل توضیح است، هیچکدام از موارد بالا از طرف این احزاب پی گرفته نشدند، هیچکدام از این موارد بدان صورتی که طرح شدند سیاست آنها نشد. خاصیت ابزاری این سیاست ها در آن جنگ با دو تکه شدن حزب به پایان رسید و این احزاب سرگرم امور معمولی خود شدند.
همانطوریکه گفتیم در دوره قبل از مرگ منصور حکمت و قبل از پلنوم چهاردهم، کمیته مرکزی بمثابه یک جبهه و یک جناح واحد بر چگونگی آرایش رهبری حزب متمرکز بود و در آن دوره هنوز سیاست و دیدگاه پشت راه حل های تشکیلاتی رو نیامده بودند. با شدت گرفتن این اختلافات در دوره بعد از این پلنوم و بعد از مرگ منصورحکمت، سیاست ها رو آمدند و هر دو جناح حرف خود را سر راست زدند و بدین ترتیب سنت و روشهای دیگر سیاسی و تشکیلاتی در دالانهای حزب به جولان در آمد.
حزب از نظر سنت و روش فعالیت سیاسی رو خط حمید تقوائی بود، جناح او بر سنت این چپ در حزب لم داده بود، جناح کورش مدرسی میبایست تکلیف خود را روشن نماید و خط و پرچم سیاسی خود را بلند کند. این جناح دو راه در برابر خود داشت، باید انتخاب میکرد، یکی پرچم دفاع از وحدت حزب و نمایندگی کردن توصیه منصور حکمت در مورد حزب و دفاع از اصول و سیاست و مبانی آن بود. دوم، ارائه آلترناتیو سیاسی جداگانه خود در برابر رقیب بود. بالاخره این جناح راه دوم را انتخاب نمود و به میدان بازی جناح رقیب پای نهاد. هر دو جناح دفاع از سیاست های رسمی حزب، سیاست حفظ حزب وحدت آن را جوابی به طرف مقابل و راه موئثری برای پس راندن رقیب خود نمی دانستند. در نتیجه روند باز تعریف از حزب و بنیادهای آن از هر سو شروع شد و سرعت گرفت تا از این طریق در برابر رقیب خود دست بالا پیدا کنند. در این دوره بود که سیاست پشت آلترناتیو های تشکیلاتی هر دو جناح رو آمدند و هر دو طرف با روش و منش مستقل خود وارد آن چنان رقابتی با هم شدند که مرزهای سیاسی و پرنسیپ های حزبی و احترام متقابل را زیر پا نهادند و خرد کردند.
بدین ترتیب حزب بین دو جناح درون خود تنها ماند، از طرف هر دو جناح بنام دفاع از آن موجودیت و تاریخ و مبانی آن زیر حمله قرار گرفت. اول حزب را بر زمین کوبیدند تا خود از زمین بر خیزند. چرا، چون هیچکدام از آن جناح ها توان تصرف حزب با آن شکوه و هیبت را نداشتند، نه بینش سیاسی و افق و نه اتوریته تشکیلاتی آنها گنجایش هضم آن حزب را داشت. نفس وجود حزب، اتحاد کادرهایش، انسجامش، سیاست هایش، ضوابط آن، موانعی بر سر راه شکل گرفتن این جناحها بودند. در نتیجه همه این ستونهائی که حزب بر روی آنها بند بود از طرف هر دو جناح زیر ضرب قرار گرفتند و تخریب شدند. حزب ابزار جنبش و افق دیگری بود و بدرد این جناحها و جنبش آنها نمی خورد و هر یک از آنها حزب متناسب با بینش و معیارهای خود را میخواستند. مجبور به ساختن حزب دیگر در قالب آن حزب و یا از طریق جدائی از آن بودند. در آن وضعیت هیچ فردی و هیچ جناحی مورد قبول کل حزب نبود، اما رهبری حزب بود، مصیبت اینجا بود که دو جناحی بودن این رهبری حزب را بکلی خلع سلاح کرد و با دست خالی به میدان این جنگ فرستاد. در آن شرایط خط دفاع از حزب فقط می توانست خط ثالثی باشد خارج از این دو جناح و جنگ و هیاهوی آنها. اگر آن روز پرچم دفاع از حزب که تنها شاخص سیاسی بودن و دورنگری و خویشاوندی آن با کمونیسم کارگری بود، از طرف فردی و یا اقلیتی از کادرها بلند می شد و از "منزوی" بودن مقطعی نمی هراسید، بدون شک امروز نیروی مطرح و جدی در سطح جامعه بود و امکان اینکه اکنون این پرچم اکثریت باشد بسیار زیاد بود. در غیاب این خط ثالث همه کادرها در جبهه های این دو جناح جانانه شمشیر زدند و عرق ریختند. حزب به کشتی شبیه بود که سرنشینانش بر سر تصاحب آن و سهم شان با هم درگیر بودند و متوجه نزدیک شدن کشتی به لبه پرتگاهی که همه را در کام خود غرق میکرد نبودند و این اتفاق افتاد.
در این ماجرا حمید تقوائی رو خط خود، مارکسیم انقلابی و چپ دوره انقلاب ٥٧ با رنگ و بوئی از مباحث کمونیسم کارگری باقی ماند. کورش مدرسی در همین سنت چپ نیرو گرفت و جریان چپی بر اساس الگوبرداری از تجربه انقلاب اکتبر و التقاطی از جنبش کمونیسم کارگری را در تقابل کامل با کمونیسم منصور حکمت بنیاد نهاد. او باز تعریف از حزب، افق، استراتژی آن، بنیادهای حزب و سیاستهایش را در جواب به ضروریات جنبش خود و علم کردن پرچمی در مقابل رقیب را شروع نمود. این حزب تا رسیدن به قطع کامل از کمونیسم کارگری مجبور به ادامه این روش و خلق در افزوده ها است. بنا به روال معمول تاریخی در اینگونه موارد، بنام حکمتیسم حمله به حکمتیسم را آغاز نمود و این خط کم کم در میان تعدادی از کادرها جا باز کرد.
برای مستدل کردن موارد فوق از دو نامه کورش مدرسی در نشریه "حکمت" شماره یک این حزب آغاز میکنیم. این نامه ها مربوط به ابتدای جدال جناح ها در دوره بعد از مرگ منصور حکمت است. در این قسمت از نوشته قصد استناد به اسناد ایندوره را نداشتم و از آنجائیکه بعد از تشکیل حزب حکمتیست این نامه ها از طرف نویسنده اش دو باره در نشریه آن حزب تجدید چاپ و مورد تائید قرار گرفته اند مورد استناد من هستند. نامه ها با برجستگی تمام جنسیت سیاسی حککح از همان روز تولد و دوره نوزادیش را به ما نشان میدهد.
این دو نامه خطاب به هیات دایر حزب کمونیست کارگری ایران است، تحت عناوین،١- " سقوط جمهوری اسلامی و نقش حزب کمونیست کارگری ایران" ٢- "بحث را کجا باید متمرکز کرد؟" در صفحات ٢٠٠ و ٢١٢ شماره اول نشریه حکمت به تاریخهای ٢٤ اوت و ١١ سپتامبر ٢٠٠٢ نوشته شده اند. از صریح ترین نقل قولها راجع به استراتژی حزب در نامه شماره ٢ صفحه ٢١٢ شروع میکنم و برای جلو گیری از تکرار مکرر آدرس بقیه فاکت ها را در اختیار خوانندگان قرار خواهم داد و چنین نوشته است.
"من در پلنوم، هم در نوشته ها و هم در بحث هیات دائیم یک نکته را مورد تاکید قرار داده ام و آنهم این بود که بحث من دو پایه دارد یا من دو بحث را مطرح میکنم. یک بحث، بحث خلاء استراتژیک ماست و دیگری تصویری است که از سیر محتمل اوضاع داریم و آمادگی که باید برای آن پیدا کنیم."
در ادامه چند سطر پائین تر در توضیح بحث اول، یعنی "خلاء استراتژیک" حزب نوشته:
"بحث اول، یعنی خلاء موجود در استراتژی حزب، مربوط به امروز نیست. چهار سال قبل هم این خلاء وجود داشت و میبایست به آن جواب بدهیم." خط تاکیدها در هر دو نقل قول از من است.
نقل قولها با صراحت تمام حزب منصور حکمت را حزبی بدون استراتژی و بی افق تعریف میکند و مدعی است که از چهار سال قبل، یعنی بسیار پیش از کنگره سوم، درست در اوج سالهای شکوفائی و رشد حزب، حزب بدون استراتژی بوده است.! داشتن چنین نظری در مورد حزب جرم نیست، اما خوانندگان این سطور حق دارند بپرسند که چرا در آن چهار سال سکوت کرده اید؟ چرا بفاصله یکماه و چند روزی در نامه اولی و دو ماه بعد از مرگ منصور حکمت در نامه دومی، بحث خلاء استراتژیک حزب را پیش می آورید؟ آیا کورش مدرسی در مدت این دو ماه متوجه این "خلاء" شده است یا از چهار سال پیش؟ اگر ایشان چهار سال است این نظر را دارد باید همراه با جریان مستعفیون در آوریل ١٩٩٩ میرفت و آنها همین نظر را داشتند و با صراحت حرفشان را زدند و رفتند. در هر حال چون کورش مدرسی تصریح نکرده از چه زمانی به این نظر رسیده است این جنبه از قضیه را به حال خود میگذاریم و مقطع زمانی نگارش نامه ها را مبنای رسیدن به این نظر به حساب میآوریم.
فکر نمیکنم در چهار سال پیش، یعنی در دوره مستعفیون، کورش مدرسی همین نظر را داشته و در آن سالها از سر حسابگری و اپورتونیسم اش سکوت کرده است. واقعیت این است که با مرگ رهبر جنبش کمونیسم کارگری، در شرایط نبودن هژمونی این جنبش بر حزب، هنر ایشان در سیاست و سنت و روشهائی که با آن آشنائی داشت بکار افتاد و چپ رادیکال در حزب پرو بال گرفت. استعداد ها و ابتکارات چپ درون حزب در قالب جناحهای رقیب به حرکت در آمدند. قضاوت امروزش راجع به گذشته و امروز حزب حاصل این موقعیت جدید است و از این سر آن را به چهار سال گذشته حزب تسری میدهد. من به قبول دارم های کورش مدرسی و کادرهای حزب در دوره منصور حکمت باور کامل دارم و باید حساب آن زمان را از دوره غیبت منصور حکمت تماما جدا کرد.
در این دو نامه کوتاه بیش هشت بار و در نامه دیگری بنام"در باره قطعنامه و بیانیه" در هیمن نشریه صفحه ٢٢۰ یکبار دیگر به خلاء استراتژی حزب اشاره کرده است. اما طرح "خلاء استراتژیک"حزب در نامه شماره یک با دوم تفاوت دارد. درشروع، بحث را بعنوان جزئی و یا مکملی از "گذار مسالمت آمیز" در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی و بعنوان استراتژی حزب برای ایندوره طرح می کند و در نامه دوم صراحت بیشتری بخرج میدهد (نقل قول بالا) و این دو سطح بحث را از هم جدا و مستقل مینماید. نوشته: " بحث من دو پایه دارد یا من دو بحث را مطرح میکنم."، "خلاء استراتژیک " و "تصویر" احتمالات بعد از سقوط جمهوری اسلامی. ما هم این سطوح بحث را، استراتژی و خلاء استراتژی بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی و سیر محتمل اوضاع بعد از سرنگونی رژیم را پی میگیریم.
آیا حزب کمونیست کارگری دوره منصور حکمت استراتژی نداشت یا اینکه استرتژی آن مورد حمله راست و بویژه جریانات موسوم به چپ قرار گرفته بود؟ برنامه حزب و اهداف روشن آن استراتژی نبود، جمهوری سوسیالیستی و نظام شورائی نبود، عزم جزم کردن حزب برای سرنگونی جمهوری اسلامی هم نبود و بالاخره استراتژی "کفر آلود" کسب قدرت سیاسی توسط حزب چه شد؟ تا این زمان انواع نقد و حمله به حزب و استراتژی آن از طرف نیروهای جپ و راست را شنییده بودیم، ولی قلمداد کردن حزب به بی افقی ونداشتن استراتژی، آنهم توسط اعضای رهبریش تازگی داشت. نکته قابل توجه این است که هنگام طرح این بحثها کمتر از دو ماه از مرگ رهبر حزب نگذشته بود، در آن زمان نه تنها استراتژی حزب، بلکه سیاست های مربوط به امور روزمره سیاست در ایران، دوره اشان بسر نرسیده بود، کهنه نشده بودند و برای حزب و پراتیک آن اعتبار تمام داشتند.
کشف "خلاء استراتژیک" در حزب و خاصیت آن در این فاصله کوتاه زمانی برای چه بود؟ هر چه بود ذره ای به تدوین استراتژیک و نیاز حزب به آن ربط نداشت، بلکه، حرکتی بود برای رو کم کردن استراتژی حزب و جواب به فشارهایی که از طرف نیروهای چپ و راست به حزب وارد میشد. حزب برنامه داشت، استراتژی جمهوری سوسیالیستی داشت و پیش از اینها کسب قدرت سیاسی توسط حزب را که در آن مقطع زمانی شاخص بر جسته معرف حزب و فاصله آن با دیگر جریانات بود در دستور داشت. این بحثها با این تصاویر عمومی از حزب در افتاد و چراغ سبزی بود به نیروهای چپ و راست. این نظرات بیش از آنکه به استراتژی و تدوین آن مربوط باشد، به سیاست و نیازهای احیای جنبش چپ مربوط هستند. در طرح بحث ظاهرا و بطور مستقیمی به استراتژی حزب حمله نمی شود، این حمله با تعدیل تصویری که حزب در نتیجه فعالیت دوازده ساله اش از خود و استراتژی اش بدست داده بود انجام میگردد. این عقب گرد از سطح موجود در حزب با حمله به بنیادهای پایه ای آن انجام شد. در جمله زیربه استراتژی مورد نظر نویسنده و صراحت کلام روشن تر او میرسیم و نوشته است:
"ح- حزب کمونیست کارگری فاقد یک طرح و یا تصویری از یک پروسه گذار مسالمت آمیز و متمدن که طی آن احزاب سیاسی امکان فعالیت خواهند داشت و مردم میتوانند آزادانه نوع حکومت آتی را تعیین کنند است. این یک خلا جدی در استراتژی حزب برای رسیدن به قدرت و رهبری مردم است."
از نامه شماره یک صفحه ٢۰٢همان نشریه و در صفحه ٢١۴ از نامه شماره دو آمده است که:
"۶- طرح یک راه متمدنانه و دمکراتیک برای تعیین سرنوشت آینده نظام جامعه و تلاش پیگیر و بی توهم برای تحقق آن حزب کمونیست کارگری را در کشمکش تصرف قدرت سیاسی در موضعی کاملا تعرضی قرار میدهد."
بعد از بحثی که در مورد "خلاء استراتژیک" شد در اینجا گام دیگری برای تکمیل حرکت خود بر می دارد. در نقل قولهای بالا و در این دو نامه بارها به"گذار مسالمت آمیز" و " متمدنانه و دمکراتیک" و ضرورت "استراتژی" برای هم چون "گذار"ی اشاره شده است. در پناه آن به توضیحات بیموردی در نامه شماره 2، در باره قیام و توضیح واضحاتی در مورد اینکه قیام، "هویت ما نیست" و این "خشونت" یعنی قیام را بورژوازی به ما تحمیل نموده پرداخته است. به قیام بعنوان "خشونت"حمله کرده است تا به مخاطبین خود، که نمیدانم نیروهای راست در دولت موقت مورد نظرایشان است یا مردم، بقبولاند که حزب بی گناه است، ناچار به شرکت در این "خشونت" است که توسط مردم جان به لب رسیده از دست جمهوری اسلامی انجام میگیرد و این حزب "دمکراتیک" و "متمدن" بی تقصیر است.! از بحث در باره قیام و روشن کردن این نظرات "متمدنانه و دمکراتیک" در پیشگاه "دولت موقت"، در واقع جریانات راست، بخاطر جلو گیری از طولانی شدن مطلب میگذرم. اما لازم است تاکید کنم که قیام خشونت نیست، این نظر طبقات دارا و بورژوا راجع به قیام است که به روشنفکران چپ و دموکراتیک ما سرایت کرده است. حمله به قیام برای رفع نگرانی این طبقات است، قیام عکس العمل مردم به خشونت دولتی و طبقات حاکم است و هر "خشونتی" در جریان آن روی دهد معرف خصلت این پدیده اجتماعی عادلانه و ضد خشونت که به ندرت در تاریخ روی میدهد نیست .
همراه و در پناه بحث "گذار مسالمت آمیز و متمدن" در دوره بعد از سقوط جمهوری اسلامی، شرکت "متمدنانه و دمکراتیک" حزب در دولت موقت، خشونت خواندن قیام، بحث "خلاء استراتژیک" حزب را رو میز میگذارد تا تصویر موجود از حزب را از این جهت هم زیر ضرب گیرد و با اطمینان خاطر دادن به نیروهای متشکل در دولت موقت راه شرکت حزب در آن دولت را با فشار "از بالا" فراهم آورد. اینجا جواب نگرانی نیروهای راست را با ارائه "استرتژیک" نازنین اش و به حراج گذاشتن رادیکالیسم کمونیستی حزب داده است و در ادامه با چسباندن کلمات "تصرف قدرت سیاسی" به دو نقل قول بالا، خواسته جواب نگرانی احتمالی درونی حزب را هم بدهد و وانمود کند که این نظرات در تداوم استراتژی تصرف قدرت توسط حزب است. در ادامه در بند ١۵ نامه اول در مقام فرد مصلحی حزب را نصیحت میکند و در توجیه استراتژی خود و بقدرت رساندن حزب دو باره روی خود را بطرف جریانات راست بر گردانده و نوشته است:
" ١۵ – در مورد سیاست حزب در قبال دولت جانشین جمهوری اسلامی. سیاست حزب تا کنون این بوده که با سرنگونی جمهوری اسلامی حزب باید به قدرت برسد یا ما میخواهیم برسد. این جواب درست است اما کافی نیست. درست است زیرا همانطور که در بند های قبل اشاره شد سیاست پایه ای حزب کمونیست کارگری در این دوره را منعکس میکند. ناکافی است زیرا تعادل قوای موجود در جامعه و در نتیجه سیر محتمل اوضاع را، در نظر نمیگیرد. بعلاوه تصویری که از نقش حزب در این دوره میدهد تصویر صرفا اپوزسیونی است که تنها از پائین فشار میاورد. نه نیروئی که میخواهد اوضاع را با توسل به همه اهرم های قدرت بسمت مورد نظر خود بچرخاند. فشار از پائین را با فشار از بالا توام میکند."
در متن بالا استراتژی کسب قدرت توسط حزب را "ناکافی" میداند، چون حزب نه تعادل قوا و نه "سیر محتمل اوضاع" سرش میشود و این حزب "تنها" به فشار از پائین متکی است و "فشار از بالا" حالیش نیست.! ایراد محتوائی به این نکات هر چه باشد، آن تصویر خام و مبتدی از حزب منصور حکمت و رهبریش که در این جملات موج میزند بیان موقعیت حزب آن دوران نیست و از حزب حریف پوشالی و ضعیف ساختن برای کوبیدن آن است. آیا واقعا حزب کمونیست کارگری آن زمان تا این درجه خام و غیر سیاسی بود که نمی فهمید اوضاع حزب و جامعه از چه قرار است و کجا باید فشارش را بیاورد؟ نه دوست و نه دشمن حزب را اینگونه نمی شناختند و به فاصله آن حزب با تمام جریانات دیگر و پیشتازی سیاسی آن حزب اذعان داشتند. حالا کسی پیدا شده و کشف فرموده که حزب تعادل قوا و اوضاع و فشار از بالا را نمی فهمد و باید شیر فهمش کند.! نتنها حزب، هر کادر متوسط آن، حتی هر کسی که تجربه اندکی در سیاست داشته باشد معنی "تعادل قوا" و "فشار از بالا" و "پائین" و بکار بردن آنها را می فهمد. مسئله این است که در این جملات "فشار از پائین" بنفع "فشار از بالا" به بهانه اینکه " تصویر صرفا اپوزسیونی" از حزب میدهد مورد حمله است و در ادامه به معنی "اهرم" فشار از بالا هم خواهیم رسید. اگر این گفته ها را از زمان و مکان و بدون ارتباط با حزب منصور حکمت در نظر بگیرید ظاهرا حکیمانه بنظر میایند، اما طرح آن در رابطه با آن حزب معین در امتداد خیزی است که گرایش غیر کمونیستی برای تغییر حزب و پاک کردن "اتهام" حزب مدعی کسب قدرت از چهره آن برداشته است. این تعاریف از حزب دو وجه دارد یکی تکرار نقد "دمکراتیک" چپها از سر سختی حزب و استراتژی کسب قدرت توسط آن و دیگری معرفی حزب مورد نظر این چپ از زبان کادر تازه به بازار آمده آنها. همین نقد به حزب را قبلا راه کارگر و کومه له و حزب توده و چریک ها و حزب دموکرات و امثال ایرج آذرین و رضا مقدم و رئیس دانا و .... کرده بودند. تفاوت در اشکال طرح نقد است و در اینجا تنزل دادن حزب و تصویر جدید از آن دروازه بازگشت به این صف پهناور در سیاست ایران است.
فرض کنیم حزب سر عقل آمد، با قبول "استراتژی" شرکت در دولت موقت و پر کردن این "خلاء" و با "توام" کردن فشار از بالا با پائین توانست در دولت موقت مورد بحث که در بند ٢۰و در بخش( د) از بند 21 نامه شماره یک صفحه ٢۰۶ آمده است شرکت کند. خوب شرکت در دولت موقتی که به خاطرش استرتژی کسب قدرت توسط حزب، کله شقی حزب، فشار از پائین، رادیکالیسم حزب و قیام مردم را در جلو پایش قربانی کرده باشند به چه درد کارگران و جوانان و زنان و مردم گرفتار آمده در چنگ جمهوری اسلامی میخورد؟ این سیاست، استراتژی نیست، پر کردن "خلا" ئی نیست، سیاست حاشیه ای کردن حزب و بریدن دست آن از وارد کردن فشار از بالا و از پائین و غیر ممکن نمودن شرکت حزب در دولت موقت از موضع کمونیستی است. وقتیکه شرکت حزب در دولت موقت بعد از جمهوری اسلامی استراتژی شد، نتیجه طبیعی اش فدا کردن حزب و مواضع کمونیستی به پای آن است. شرکت کردن و یا نکردن حزب در دولت موقت، استراتژی نیست، جزئی از استراتژی کسب قدرت توسط حزب می تواند باشد و در پرتو و چهار چوب استراتژی کسب قدرت حزب باید سیاست خود را در این باره تدقیق نماید. حزب در برخورد به چنین دولتی نقشه لازم دارد، اما "خلا استراتژی" ندارد، با بهانه شرکت در دولت موقت نمی توان دست رد به سینه استراتژی حزب زد و جزئی از استراتژی آنرا به جای کل اش بفروش رساند. حزبی که بقدرت چشم دارد باید بطور جدی از این سیاستها دوری کند.
با همه اینها نفس تشکیل دولت موقت بدنبال سقوط رژیم امری حتمی نیست، اگر هم چنین دولتی تشکیل بشود شرکت حزب در آن بستگی زیادی به نوغ سرنگونی جمهوری اسلامی دارد. اگر جمهوری اسلامی با کودتا و یا دخالت دیگر کشورها در ایران ساقط شود، دخالت مردم در این پروسه را قیچی کنند، قیام صورت نگیرد، صورت مسئله برای حزب تماما فرق خواهد کرد. در بحث"خلا استراتژیک" به قیام هم روی خوشی نشان داده نشد و طرف بدنبال قیام غیر خشن سرگردان است. در هر حال در صورت سرنگونی رژیم و شرکت مردم در جریان سرنگونی آن و تعرض مردم به ارگانهای دولتی باز هم شرکت حزب در چنین دولتی تابع بسیاری فاکتورها است. حزب یک طرف قضیه در این ماجرا است و اگر شرکت در این دولت حزب را در جهت کسب قدرت به جلو ببرد و بنفع مردم باشد در آن شرکت می کند، در غیر اینصورت باید قاطعانه علیه آن به ایستد.
حال ببینیم این دولت موقت که حزب برای شرکت در آن باید سر و دست بشکند و خود را قربانی کند چه نوع دولتی است؟ آیا شرکت حزب در این دولت با سیاست حزب قبلی و استراتژیش جور در میآید و می تواند آنرا بقدرت نزدیک کند؟ در صفحه ٢۰٣ در معرفی این دولت چنین نوشته است:
"7 – سقوط جمهوری اسلامی در ظاهر و در مرحله اول میتواند شکل سقوط جناح راست را داشته باشد. بخش هائی از دوخرداد از هم اکنون دارند حساب خود را از جناح راست جدا میکنند."
در اینجا به تحولاتی که دوخرداد قبل از سقوط جمهوری اسلامی و بعد از سقوط آن از سر میگذراند چشم دوخته و چند سطر پائین تر در همین بند با صراحت بیشتری دولت موقت بعد از جمهوری اسلامی را معرفی میکند:
"این شانس {یعنی شانس اعلام دولت موقت} بیش از هر کسی شامل بخشی از خود دستگاه دولت جمهوری اسلامی میشود - اساسا بخشهائی از دو خرداد که قطعا تلاش خواهند کرد بر موج اعتراض مردم سوار شوند (حجاریان و غیره میتوانند تلاش کنند نقش یلتسین در کودتای ارتش را بازی کنند)." کلمات داخل کروشه و خط تاکید از من است.
احتمال سقوط رژیم به شکلی که در نقل قول بالا آمده است بدلیل سابقه و سرنوشت دوخرداد و در میدان بودن مردم ضعیف ترین احتمال است. اگر چنین سناریوئی هم روی دهد وظیفه هر حزب کمونیستی و هر انسان مبارز و انقلابی پرهیز و تقابل با تمام راههائی است که تز "خلا استراتژیک" در جلو آن قرار داده است. یکی از مبانی تحلیلی حزب راجع به جمهوری اسلامی، معرفی دوخرداد بعنوان بعنوان بخشی از جمهوری اسلامی و جناح "خوش خیم" اسلامی آن بود. حزب سر این مسئله یک تنه در مقابل تمام جریانات سیاسی ایران ایستاد، بخاطرش از طرف چپها و آیت الله ها فحش خورد، تلاش مشترک جمهوری اسلامی و کشورهای اروپائی را در کنفرانس برلین به شکست کشاند تا بقاء رژیم اسلامی بنام دولت دوخردادی و اصلاحات را غیر ممکن کند. مگر امکان دارد در سایه تز "خلاء استراتژی"، کوبیدن بر سر حزب، مهربانی به دوخرداد تار و مار شده، دل آن نیروهای چپی را که آندوره به حزب فحش دادند بجا آورد و داغ کنفرانس برلین را از دلشان بدر آورد؟ مگر کمونیستها از آن سیاست و دستاورد خود چشم می پوشند و راست ها آن را فراموش می نمایند؟ دوخرداد برای جمهوری اسلامی عمر خرید، توهم ایجاد کرد و در بقای حکومت اسلامی و سر کار آمدن دولت احمدی نژاد انجام وظیفه کرد و رفت پی کارش، چرا این حزب به قدرت رسیدن این جناح از رژیم را در بوق میکند و بدتر از آن برای شرکت در دولت موقت اسلامیش برنامه میریزید؟
با همه اینها دو حالت بسیار ضعیف را بررسی میکنیم که ممکن است دولت دوخردادی را سر کار بیاورد. یکی اینکه جناح احمدی نژاد نتوانند اوضاع را کنترل کند، مجبور به جمع آوری بقایای دوخرداد و به جلو هل دادن آنها برای نجات حکومت اسلامی شود و غرب هم برای جلوگیر از رشد چپ و کمونیسم به کمک این پروژه بشتابد و دولت دوخردادی سر کار بیاورند. بنام دولت موقت و تشکیل مجلس موسسان و غیره سر مردم را گرم کنند. در این حالت این دوخرداد و دولت آن، خود رژیم اسلامی و ادامه آن است. اگر چنین دولتی سرکار بیاید معلوم میشود، قیامی صورت نگرفته و مردم دخالت آنچنانی در جریان سقوط رژیم نداشته اند. یا اینکه مردم را با سرکوب و فریب آرام کرده اند و معنی آن این است که جناح دوخرداد موفق به سر انجام رساندن پروژه قدیمی نجات رژیم گشته و جای جناحهای آن عوض شده است. در هر صورتی باید با تمام قوا علیه این دولت دوخردادی اگر موقت هم باشد، قول اصلاحات و تشکیل مجلس موسسان و دولت مردمی را هم بدهد دست بکار شد. دوم اینکه اگر مردم در سقوط جمهوری اسلامی بصورت قیام و یا هر شکل دیگری شرکت داشته باشند ولی نتیجه اش سرکار آمدن دولت دوخردادی باشد، چرا مردم به چنین دولتی رضایت دهند و دست از تلاش و مبارزه برای ساقط کردن کامل حکومت اسلامی بردارند؟ مردمی که در میدان هستند و یا قیام کرده اند چگونه در اینجا و پشت دروازه دولت موقت متوقف میشوند و به بقای جمهوری اسلامی بنام موقت بودن رضایت میدهند؟ مردم در ایران حکومت اسلامی را در هیچ شکل و قواره ای نمی خواهند، حزب دوره منصور حکمت نمی خواست، چرا استراتژی حککح شرکت در چنین دولتی است؟ چرا سر کار آمدن دولت دوخردادی و شرکت در آن را فرض گرفته میشود؟ آنهم شرکت در دولتی که خودش میگوید" بخشی از خود دستگاه دولت جمهوری اسلامی است" و دوخردادی است. حقیقتا فرق این موضع با نظرات ایرج آذرین و رضا مقدم و کومه له و راه کارگر راجع به دوخرداد چیست؟ حالا معنی "چهار سال قبل هم این خلاء وجود داشت و میبایست به آن جواب بدهیم" روشن میشود. این تاریخ بر میگردد به دوره برو بیای دوخرداد و ماجرای مستعفیون در حزب. آیا واقعا آن دوره کورش اینگونه فکر می کرد و سکوت کرد و لبهایش را جوید؟ واقعا نمیدانم خودش باید به این نکته جواب دهد.
با توجه به سابقه بحث در مورد "دولت موقت" و "دولت حجاریانی" و غیره ممکن است این شبهه ایجاد شود که اینجا منظور، نقد شرکت در دولت موقت است، اما این اساس نقد من نیست، این نقد چپی است که تصور غیر واقعی از دولت موقت و ترکیب آن دارد. آن نقدهای سطحی از طرف حککا نمی توانست به نقد روند مشترکی که از دو سو برای تغییر بنیادهای حزب به حرکت درآمده است برسد. چپی که فکر میکند این نظرات راست از تز شرکت در دولت موقت بیرون آمده است، دعوای خودش با طرف مقابل را به همین میدان و دایره میبرد. مگر از دولت موقت ترکیب نیرو و شخصیت هایش چه انتظاری هست؟ مگر شرکت در دولت موقت برای کمونیست ها قدغن است؟ یا اگر امثال حجاریانی در آن نباشد شرکت کمونیستها در آن بلا مانع است؟
بحث این است که دولت دوخردادی و شرکت در آن با تحلیل و مبانی تحلیلی حزب راجع به جمهوری اسلامی و جناحهایش خوانائی ندارد، علیه آن است. این نظرات موضع و سیاست سرنگونی طلبی حزب راجع به جمهوری اسلامی و جناح هایش را رد کرده است و به سیاق نیروهای چپ و راستی که مجذوب دوخرداد شدند به دوخرداد و در ادامه به تحولات درونی رژیم نظر دارد. تازه آنها دست برداشته اند، از دوخرداد نا امید شده اند و دوخردادی به معنای گذشته در صحنه نیست و حککح دست از سر این قضیه بر نمیدارد. قوام گرفتن این سیستم فکری و متد در آن حزب بیشتر از خود این نظرات علیه کمونیسم برد دارد و متاسفانه اکنون در تمام گوشه و زوایای این حزب خود را نشان میدهد. عقب گرد به دوخرداد با تز حزب "خلاءاستراتژیک" دارد، ابزار سیاسی و وسیله ندامت از عملکرد گذشته حزب در برابر دوخرداد و دست رد به سینه استراتژی آن، حزب و قدرت سیاسی است. حزب حکمتیست با این تزها و با تجدید تعریف از حزب و مجاهدت در راه تغیر چهره سیاسی آن متولد شد. این روند عمومی است در این حزب که در همه عرصه ها، حزب و حزبیت، جایگاه کادر، سیاست و تئوری ادامه دارد. نه دعوا با کومه له و نه با امثال ایرج آذرین نمی تواند بستر واحد و وجه مشترک حککح و این جریانات راجع به دوخرداد و حزب و قدرت سیاسی را از انظار مخفی کند. تفاوتی اگر باشد درشکل بیان و صراحت گوئی یکی و پیچیده کردن موضع از طرف دیگری است و الا سنت و گرایش یکی است. بحث ارزان فروشی و حراج کله شقی حزب کمونیست کارگری قبلی برای ایجاد حزب رام شده و "دمکراتیک" و "مسالمت" جو و تنزل آن به سطح چپ های موجود است.
تا اینجا شرکت در دولت موقت و محسنات آن از دید حککح مورد بحث بود و ببینیم سیاست حزب در قبال چنین دولتی را چگونه تعریف میکند و در صفحه ٢۰۶ آمده است:
"١۶ – بنظر من پایه سیاست حزب کمونیست کارگری ایران در قبال دولت موقت در این دوره باید بر چند اصل متکی باشد. منظورم از سیاست در قبال این دولت به معنی حمایت از آن نیست. چهار چوبی است که در آن حزب کمونیست کارگری خواهان سرنگونی قهرآمیز این حکومت نخواهد شد و قواعد مورد توافق را رعایت خواهد کرد و از دیگران خواهد خواست که این قاعده را رعایت کنند:" خط تاکیده از من است.
قبلا استراتژی شرکت در دولت دو خردادی را جلو حزب قرار داد و اینجا از طرف حزب متعهد میشود که "خواهان سرنگونی قهر آمیز این حکومت نخواهد شد" و "قواعد مورد توافق را رعایت" میکند و حتی "از دیگران خواهد خواست که این قاعده را رعایت کنند". دو خرداد چه شانسی دارد، کدام نیروی سیاسی دیگری، چپ ها نه، حتی جریانات راست در ایران حاضر به دادن این چک سفید به آن است؟ شانس این دولت دوخردادی ویژه است، چون حزبی که کنفرانس برلین را به شکست کشاند سر "عقل" آمده و پرچم پشیمانی و "عاقل" شدن را به هوا برده و در پناه آن عکس میگیرد و از مردم هم میخواهد که رعایت حالش را بکنند و خارج از "قاعده" دست از پا خطا نکنند. این نظر کورش مدرسی حزب را به حزب پرو رژیمی و مدافع جناحی از آن بدل کرده است. "خلاء استراتژیک" ایشان برای همین منظور بود؟ میخواهد در میان رقیبان دست بالا پیدا کند و یک شبه از هر دو خردادی دو خردادی تر بشود و این را بنام موضع کمونیستی به کارگر و جوانان و مردم قالب کند؟ در همان وقت آذر ماجدی مطلبی بنام " ملاحظاتی بر نوشته کورش در مورد سقوط جمهوری اسلامی و نقش ح ک ک ا " نوشت و به نکات جدی در این رابطه اشاره کرده است. وظیفه هر سازمان و جریان چپ و بویژه احزاب کمونیستی است که به بقاء و ماندگاری حکومت اسلامی در هر رنگ و بسته بندی موقت و غیر موقت رضایت ندهند، به همراه مردم این دولت را با قهر انقلابی سرنگون کنند و به هیچگونه توافقاتی از بالا و "قاعده" های مورد توافق با آن تن ندهند. مردم در دوره ریاست جمهوری خاتمی مبارزه و اعتراض علیه آن را گسترش دادند و آنها هم بساط کشتار و اعدام را، دلیلی ندارد که در دوم روبروئی با این رژیم از ان تجربیات استفاده نکنند.
حککح یکبار جنبش کمونیسم کارگری و تاریخ حزبی آن را وارونه کرد تا حزبشان را حکمتیسم جا بزنند و در بخش اول این نوشته بطور مستدلی این را نشان دادم و اینجا افق و بنیادهای حزب را مورد حمله قرار داده اند تا استراتژی سنتی چپ رادیکال در تبین انقلاب و رسیدن به سوسیالیسم را بر پایه های سنت قدیمی چپ ایران در تقابل صریح با جنبش کمونیسم منصور حکمت علم کنند.
امتداد این متد حککح را در برخورد به نقش جمهوری اسلامی در عراق، بقول آنها، " شکست آمریکا" و "پیروزی" جمهوری اسلامی می بینیم. این "شکست" مدتها است که نقطه حرکت و مبنای ارزیابی و توضیح رویداهای منطقه از طرف این حزب است و جهت آنها بر جسته کردن نقش و قدرت محلی رژیم و خارج کردن آن از بطن روابط بین المللی و رقابت بین قدرتهای بزرگ میباشد. نقش ایران در منطقه ناشی از قدرت محلی آن نیست و ریشه آن در قطب بندی و رقابت قدرتها اصلی دنیا و موقعیت ژئوپولتیک ایران در خاورمیانه است. اگر دوخرداد جمعی از حزب را در سال ١۹۹۹ با خود برد، دولت احمدی نژاد حزب حکمتیست را هاج واج کرده و آوای متعارف شدن رژیم را سر داد. این آهنگ هم از بنیاد با نظرات پایه ای جنبش کمونیسم کارگری در مورد جمهوری اسلامی و حتی دوران مارکسیسم انقلابی در تضاد است. فرضا رژیم متعارف شد، که چی، مگر فعالیت کمونیستی و بحث حزب و قدرت سیاسی برای دوره های بحرانی است؟ متعارف بودن در فرهنگ سیاسی چپ مساوی است با عقب نشینی مردم و دوره آرام کار سیاسی تا پیدا شدن فرصت دیگری. مارکسیسم انقلابی با انتشار نوشته " دو جناح ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی" در سال ١٣۵۹ ، و در ادامه جنبش کمونیسم کارگری با مقاله "بحران آخر: ریشه های سیاسی بن بست اقتصادی رژیم اسلامی" در سال ١٣۷٢، و با انتشار ده ها مطلب و قطعنامه در مورد اسلام سیاسی و دوخرداد که حجم آنها به چند جلد کتاب میرسد در اثبات نا ممکنی "متعارف" شدن رژیمی که هم مردم آن را نمی خواهند و هم بورژوازی محلی و بین المللی منتشر کرده است. دو نسل از کمونیستها این را پراتیک کردند تا کمونیسم را به صف اول سیاست در ایران بیاورند، حالا حزبی پیدا شده به این سادگی به همه اینها پشت پا بزند؟ بسیار به صلاح این حزب است که هر چه زودتر این "در افزوده" ها را جائی چال کند و زحمت وصله کردن و جنگ اعصاب سر آن را از سر رهبریش بر دارد.
ادامه این روش هر روز دسته گلی به آب میدهد. با طرح مستاصل شدن راست پرو غرب، ایجاد فرصتی برای قوی شدن چپ و کمونیسم در صحنه سیاسی ایران و براه انداختن حرکت خلاف جریانی را نتیجه نمی گیرند، در عوض مردم را تحویل راست می دهند، کمونیستها و حزبش را در این صف قرار میدهد و با پرچم مردم مایوس شده اند همراه با آن موج رژه میرود. راستی اگر حالا دوره اوج دو خرداد بود و قیل و قال جریانات چپ و راست بدور این حزب حلقه میزد، این حزب چه سیاستی می گرفت؟ آندوره مردم به دو خرداد امید محدودی داشتند، این جریانات جلو افتادند این امید را باد زدند، حزب علیه امید مردم و همه جریانات ایستاد و موج بر گشتی را بوجود آورد. اگر حزب در مقابل آن موج نمی ایستاد و "واقع بین" میشد و می گفت "زمین سیاسی ایران شخم خورده" و با این گونه توجیهات همراه با مردم و کل جریانات سیاسی راه می افتاد و آن موضع خلاف جریانی را نمی گرفت، صحنه سیاسی ایران چگونه میشد و کی حاصلش درو میکرد؟ آیا در این صورت آن حزب تماما به یک حزب دوخردادی بدل نمی شد و اکنون امثال ایرج آذرین و رضا مقدم رهبران برجسته اش نبودند؟ حالا بر گردید به آن تحلیل ها، تکرار ماجرا و سیاستی که حزب کمونیستی میبایست در این دوره میگرفت از بسیاری جهات شبیه بهم است. خوب، رژیم متعارف بشود، راست مستاصل شود و به بن بست برسد، مردم مایوس شوند، حزب کمونیستی چه نقشی دارد، چرا چنین دوره ای دوره افشا و شناسدن بیشتر راست به مردم و حرکت خلاف جریانی برای به جلو بردن کمونیستها و حزبش نیست؟ مگر حزب در ماجرای دو خرداد همین کار را نکرد؟ اگر هم مردم مایوس شده اند، چرا مایوس شدن را به کمونیستها و احزاب کمونیستی را نسبت میدهید و کجا است آن موضع کمونیستی و حزبش؟ کمونیست ها در هم چون تند پیچهائی می توانند و فرصت دارند با سرعت زیادی تفاوت خود با جریانات دیگر را نشان دهند و در صف اول مبارزه طبقاتی قرار گیرند، همان کاری که حزب پیشین کرد. آیا این تئوریها در بستر تلاش برای"متعارف" شدن جمهوری اسلامی قرار نمی گیرد و بوی سنت سیاسی توده ایستی از آن به مشام نمی رسد؟ اگر از بالا به این منظره نگاه کنید متوجه روند و سیر حرکت این حزب، از شرکت در دولت اسلامی دوخردادی، متعارف شدن رژیم، پیروزی در عراق و شکست آمریکا، مستاصل شدن راست و در نتیجه مردم و حتی کمونیستها و راه آمدن با آن میشوید. روشن میشود که چرا این حزب انواع تحلیل های ضد و نقیض با ارزش مصرف دوهفته ای از خود بیرون می دهد. با این دستمایه و"درایت" سیاسی، دانشجو جلو یباید یا عقب بنشیند، آمریکا پیروز شود یا شکست بخورد، جنگ کند یا نه، جمهوری اسلامی عربده بکشد، مبارزات مردم افت و خیز کند این حزب برایش تحلیلی در ذخیره دارد و از هیچی کم نمی آورد. چرا این حزب و رهبرانش در جریان دانشجویان به پشت سر هنرمند و شاعر ناسیونالیست به صف شدند و بعنوان دستاورد بیسابقه، در بوقش کردند. واقعا در سنت کمونیسم کارگری چنین کارهائی بیسابقه بود، اما باید قبول کرد که تجارب و سابقه راه کارگر در این زمینه ها بسیار طولانی تر و غنی تر است. نمونه ها زیاد است از جمله در مورد رویدادهای ١۸ تیر "قربانی توهمات خود" شد، دوره جدیدی را تعریف میکنند و بعدش با دیدن حرکت ١۶ آذر دانشجویان دوره دیگری را. نمونه از این نوع در رابط با مسئله حزبیت، دوقطبی حزب و توده ها و غیره زیاد است. بریدن این حزب از جنبش کمونیسم کارگری، پیدا نکردن جا پای محکم در جبهه چپ، خلاص نشدن از آثار و عوارض کمونیسم منصور حکمت در این حزب مشکل بوجود آورده و این حزب هنوز سرگردان است، تناقض گو و عصبانی است و منزلگاهش معلوم نیست.
ادامه دارد
۵ سيپتامبر ٢٠٠٨
مجید حسینی
majid.hosaini@gmail.com
mobarezan.kommunist@yahoo.se
٭٭٭٭٭
ضمیمه - 1
درباره پيامدهاى بيمارى
نامه به آذر مدرسى و کميته مرکزى
شماره : ٧٥٨١
تاريخ : ١٥ ژوئن ٢٠٠١
از : منصور حکمت
به : رفيق آذر مدرسى
رونوشت : کميته مرکزى حزب (و مشاورين )
با تشکر از نامه ١٤ ژوئن شما. قبل از پاسخ به دو سؤال شما لازم است چند فاکت در مورد موقعيت جسمى و ترتيبات کار پزشکىام را به اطلاع برسانم، چون از نظر فنى روى اين تصميمات تأثير دارد .
- در اين لحظه از نظر پزشکى من درمان شدهام. اما اين بيمارى حدود ٢٠ در صد امکان بازگشت و يا ظهور در نقاط جديدى از بدن را دارد که در اين صورت هم خطر جانى جدى خواهد داشت و هم پروسه درمانى آن باعث از کارافتادگى من خواهد شد. خطر بازگشت بيمارى در دو سال اول بسيار بالاتر است، و در نتيجه در اين دوسال بايد هرماه تحت معاينه قرار بگيرم. معنى اين حرف اينست که من در هر مقطع ميتوانم حداکثر براى يکماه برنامه قطعى بريزم. اين شرايطى است که من در يکى دو سال آينده بايد تحت آن کار و زندگى کنم. مادام که اين بيمارى برنگشته، منهاى بعضى مشکلات کوچک در تکلّم، چيزى از ظرفيت جسمى و کارى من کم نشده است. اما اگر معاينه چيزى نشان بدهد، آنوقت اوضاع بکلى دگرگون ميشود .
حال در پاسخ به سؤالاتتان
١ - با علم به اين مسأله، خواهش ميکنم تاريخ پلنوم را مستقل از من تعيين کنيد. من نميتوانم قول بدهم که چهارهفته آنطرفتر در چه موقعيتى خواهم بود. اگر مشکلى پيش نيامده باشد قطعا در پلنوم شرکت ميکنم .
٢ - مسأله ليدر حزب ماندن يا نماندن سؤال جدى و پيچيدهاى است (با فرض اينکه کميته مرکزى بخواهد من در اين موقعيت بمانم) . من هنوز دارم راجع به اين مسأله فکر ميکنم. چند ملاحظهام را جهت اطلاع شما ذکر ميکنم .
- اين واقعه باعث کمتر سياسى شدن يا کمتر حزبى شدن من نشده است. برعکس، ارزش اين وجه زندگىام برايم بيشتر شده است. در نتيجه ميخواهم تا وقتى باشم و بتوانم، سهمم را ادا کنم. اما خوردن به تخت سينه حقيقتِ ميرا بودن خود و اين فکر که شايد عمر مفيدِ کمى در اختيار داشته باشم، من را متقاعد کرده است که به شکل قبل نبايد فعاليت کنم. بايد جدىتر و بر مبناى اولويتهاى روشنى کار کنم. وقت تلف نکنم، کار بيهوده نکنم. بعلاوه بايد سرنخهاى ول و گسسته زندگى سياسىام را گره بزنم، کارم را جمعبندى کنم و به نتيجه برسانم. از اين گذشته، مسأله اولويتهاى فردى و خانوادگى و بويژه تامين اقتصادى وابستگانم، چه وقتى هستم و چه بعد از آن، يک مسأله به مراتب مهمتر از يکسال قبل است که نامهاى به پلنوم بعد از کنگره حزب نوشتم. من بايد بتوانم به اين وضعيت سر و سامانى بدهم. از نظر جسمى ادامه کار پُرتنش و فرسوده کننده و پر دغدغه، خود ميتواند عاملى براى عود کردن بيمارى و شکست من در مقابل آن باشد. همه اينها يعنى نوع ديگرى فعاليت و صرف وقت براى من. اگر اين با باقى ماندن در پست ليدر حزب سازگار باشد، چه خوب، اگر نه، بايد کنار بروم .
- از نظر سياسى به نظر من کميته مرکزى حزب، عليرغم همه ابراز نگرانىهاى جدى، هنوز صورت مسأله سرنوشت حزب در غياب نادر را هم بدرستى براى خود طرح نکرده است. همه دارند تشکيلاتى فکر ميکنند. اينکه کدام فرد يا ترکيب افراد ميتواند پست ليدر را تحويل بگيرد. سؤال اما اينست که در غياب نادر چه کارى و چه مشخصات و ابعادى از وجود حزب و جنبش ما لطمه ميخورد و به خطر ميافتد و چطور ميشود اين حفرهها را پُر کرد . کسى، تا آنجا من ميفهمم، هنوز در يک بُعد سياسى و در قامت رهبر يک حزب و يک جنبش به نقطه عطف مهمى که حزب ممکن است با حذف نادر در آن قرار بگيرد فکر نکرده و در جستجوى پاسخى نيست. تشکيلاتى ديدن سياست و جايگزين کردن "اداره" حزب بجاى "رهبرى" کردن آن يک مشکل قديمى رفقاى مسئول ماست و اين "بحران پزشکى"، که باز همه را بجاى يافتن پاسخهاى واقعى به مسائل عميقا سياسى و اجتماعى، دنبال راه حل اساسنامهاى و "آرايش بالا"يى فرستاده است تصويرى بينهايت مأيوس کننده از عمق اين تشکيلاتچىگرى در سطوح بالاى حزب ما ميدهد. اين واقعيت براى من در تصميمگيرى در مورد شرکت و عدم شرکتم در رهبرى حزب مهم است. اگر يک ترکيب "رهبر"، به معنى سياسى و درست کلمه در سطوح بالاى حزب وجود داشته باشد، هم ماندن و هم رفتن براى من آسان است. ميتوانم بمانم و تا وقتى توانش را دارم با اين جمع باشم و کار کنم. يک تيم باشيم، مسئوليت کارشان را به عهده بگيرم، و حتى کمک کنم "گذار از منصور حکمت" با کمترين دردسر و دست انداز انجام شود. در همان حال اگر مجبور شدم ميتوانم بروم با اين اطمينان يک جمع همخط، رهبر و مسلط به وظايف خويش، حزبى را که با اين همه زحمت تا اينجا آوردهايم با صلاحيت جلو خواهد برد. اما در غياب يک چنين جمعى از افراد و چنين بينش و منش سياسىاى، يا بايد براى ضربه نخوردن حزب بمانم، و شاهد اين باشم که همه قلبا و يا حتى علنا بخود و ديگران اطمينان بدهند که "چيزى عوض نشده" و هرکدام مانند همه اين سالها بجاى رهبرى حزب و جنبش کمونيسم کارگرى، افتان و خيزان دنبال اداره دوائر تحت مسئوليت خود و حداکثر تداوم وضع موجود بروند. و يا بايد بروم، و حزب را که يک رکن اساسى زندگى من است، در ميان زمين و آسمان و بدون يک رهبرى آماده رها کنم .
- اينجاست که تصميم من کاملا به تصميم رفقاى ديگر گره ميخورد. من در روند فکر کردن و راهگشايى رفقا راجع به اين مسأله دخالت نميکنم چون اين بايد تصميم و انديشه مستقل خود آنها باشد. با توجه به فضا و تبيينى که رفقا از حزب، خودشان، اين گرهگاه معين، و روش گذار و پيشروى به آينده، بدست بدهند، منهم تصميم خود را خواهم گرفت . بحث رهبرى حزب و شرکت خودم در آن براى من باز است. اما قبلا بايد ببينم کجا ايستادهايم. نميدانم اين صحبتها کمکى به تعيين تکليف مسأله ميکند يا نه. فکر ميکنم همه بايد تا پلنوم تصميم بگيريم. صحبت من در دفتر سياسى يک بحث رسمى و در دستور نبود. غير فرمال بود و حتى همانقدر هم از نظر من پيشرس بوده است. امروز اين سؤال براى من باز است. و البته بينهايت جدى است .
با آرزوى موفقيت
منصور حکمت
١٥ ژوئن ٢٠٠١
ارزیابی از انشعابات و
مصاف های کمونیسم کارگری در ایران
قسمت سوم
مختصری از کرونولوژی گرایشات سیاسی و شکل گیری جناح ها !
در این قسمت به سیر رویداها، مقاطع موثر در شکل دادن به جناح بندی در حزب ازهمان ابتدای تشکیل آن تا وقوع انشعاب، شروع دوره جدید فعالیت حزب کمونیست کارگری ایران، آغاز بکار حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست می پردازم. این کار بدونه دنبال کردن سابقه و پروسه ماجرا از دوران اولیه فعالیت اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له و تعقیب ماجرا از ابتدا تا به امروز آن کامل نمیشود. خلاصه و سریع نظری به آندوران خواهیم انداخت.
توجه اینکه، اینجا قصدم تعریف کرونولوژی جنبش کمونیسم کارگری، یا تاریخ گرایشات دیگر در دو حزبی که منصور حکمت ساخت نیست. محدودتر از اینها، حتی این نوشته شرح کامل تاریخ اختلافات در آن دو حزب، تقابل گرایش های مختلف در تاریخ جنبش کمونیسم معاصر را بطور جامعی در بر ندارد و نباید با این توقع آن را خواند. اما در این نوشته به بخشهایی از آن اختلافات، قطعا به مقاطع و دوره های مهم اش، برای مستدل کردن بحث اشاره خواهم کرد.
در دوره جدالهای درونی در حزب کمونیست ایران قدیم و در حزب کمونیست کارگری بعد از منصور حکمت، هر جناحی، اکنون هر حزب و جریان منشعب و جدا شده از آنها، بنا به مصلحت سیاسی و جنبشی خود تعریفی از سیر تکوین آن اختلافات بدست میدهند و ماجرا را به رنگی می بینند. بعضی ها ضرورت بحث را منکر میشوند، بعضی دیگر آن گوشه هایی از وقایع را برجسته میکنند که با منفعت جریان خود و در رقابت با دیگران بکار آید. در چنین وضعی دنبال کردن سیر نسبتا جامع تر و فراتر از تعاریف موجود میتواند به تشخیص همه جانبه تر ما از انشعابات و حلقه های پیوند امروز با گذشته و با اتفاقات و رویدادها در این تاریخ کمک کند. برای این مسئله، کرنولوژی این اختلافات را همزمان و بصورت ادغام در هم در دو سطح مورد توجه قرار میدهم. یکی با رجوع به اسناد و فاکت ها از دوره اتحاد مبارزان کمونیست تا زمان دو تکه شدن حزب کمونیست کارگری ایران و ادامه انشعاب و جدائیها در تکه های جدا شده از آن. دوم با اشاره به اوضاع عمومی تری که جنبش کمونیسم کارگری در متن اوضاع و تحولات سیاسی و تاریخی اش از ابتدا تا به آخر با آن روبرو بود. بدون درجه ای فاصله گرفتن از تحولات درونی و جدال فکری درون احزاب و قرار دادن این تحولات در متن سیاسی و اجتماعی نمی توان جواب درستی به علل و ماهیت آنها داد. تاریخ و مبارزه طبقاتی با جدل عقاید و باورها در جامعه شروع نمیشود. جدل های فکری انعکاس تقابل جنبشهای اجتماعی است که تحت شرایط مختلف و در اشکال مختلفی در درون جریانهای سیاسی در قالب سنت، روش ها، سبک کار در عرصه های عمل، تئوری، سیاست و تشکیلاتی خود را نشان میدهند. سرنوشتی که حزب منصور حکمت پیدا کرد دلایل سیاسی و تاریخی قابل توضیح و روشنی پشت سر دارد. قبل از این نوشته و قبل از اظهار نظر هر کسی در این رابطه منصور حکمت آنرا در ده ها جلسه رسمی و سمینار بیان کرد و حتی بطور مشخص سرنوشت حزب کمونیست کارگری ایران بعد از خودش را در جلسه دفتر سیاسی 20020107 در لندن که هنوزاسنادش پخش نشده است پیش بینی کرد. در این جلسه خطاب بدفتر سیاسی گفت:
"حزب را شما رهبری می پاشانید و پائین می ماند و دوست دارد بماند. حزب از شکافهای بالایش از هم می پاشد."
این پیش بینی منصور حکمت بوقوع پیوست و کمیته مرکزی حزب، تکه و پاره کردن حزب را به کادر و اعضایش تحمیل کرد و آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار داد.
نگاهی فشرده به سابقه و زمینه ها و مقاطع مهم !
1 - دوره اتحاد مبارزان کمونیست !
با تشکیل سازمان "اتحاد مبارزان کمونیست" و آغاز فعالیت آن در سال 1357 و با طرح سلسله مباحث سیاسی و تئوریک مشهور آن تحت عنوان "مارکسیسم انقلابی"، دوره تازه ای از تاریخ چپ و کمونیسم در ایران آغاز شد. چپ وارد دوره جدیدی گردید و کمونیسم منسجم پا بعرصه وجود نهاد. از آن زمان، کمونیسم ملی، بورژوازی ملی و مترقی"اسطوره" شد، کمونیسم اردوگاهی و ضد امپریالیستی حزب توده، مائوئیسم، پوپولیسم و خلق گرائی، چریک ایسم و مذهب مترقی و غیره به پس صحنه رانده شدند. نقد خلق گرایی و تکیه بر ارتدوکسی مارکسیسم به سرعت زیادی به یک جریان نیرومند سیاسی - فکری و سراسری در میان جنبش چپ ایران در آمد.
این تحول در چپ ایران را صرفا با توان سیاسی و تئوریک اتحاد مبارزان کمونیست و حرفهای زیبا و روان شخصیت هایش نمی توان توضیح داد. نکته این است که جریان اتحاد مبارزان کمونیست و ایده هایش محصول تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخی جامعه بشری و آندوره جهانی و محلی در ایران بودند. این جریان توانست تحولات محلی و جهانی زمان خودش را درک کند و به ضروریات و نیازهای پیشبرنده چپ و جنبش کمونیستی و مشکلات پیشاروی آن دوره پاسخ دهد.
به بن بست رسیدن کمونیسم اردوگاهی و بورژوایی، قطب روسی و چینی آن در جهان و وقوع انقلاب 1357 در ایران، دو فاکتور محوری و اساسی در این رابطه اند. بحران کمونیسم اردوگاهی در جهان، چپ وابسته و الگو گرفته از این کمونیسم در ایران را دچار بحران کرد و در نتیجه دورنما و قطب نمای جهانی جریانات سیاسی و چپی که نام کمونیسم و سوسیالیسم را بر خود نهاده بودند تیره و تار گردید. همزمان با این تحولات جهانی، انقلاب 1357 در ایران اتفاق افتاد. این انقلاب، سوسیالیسم کارگری و اعتراض کارگری را رشد داد و قشر وسیعی از کارگران رادیکال و سوسیالیست را جلو آورد. در نتیجه این انقلاب، طبقات، اقشار مختلف مردم در جامعه وسیعا به سیاست و دخالت در امورات مختلف سیاسی و اجتماعی روی آوردند و استعدادهای زیادی شکفته شد. چپ رادیکال آنزمان از درک این تحولات جهانی و محلی در ایران و رابط آنها با هم عاجز بود. این دو عامل ضرورت و پایه های تحول در چپ و نیروهای سیاسی را فراهم آورد و اتحاد مبارزان کمونیست این امر را مسئولانه و به نحو درخشانی به پیش برد.
بطور کلی می توان گفت، بحران کمونیسم بورژوایی، تحولات اجتماعی و سیاسی و فکری ناشی از انقلاب 57 و بویژه عامل دخالتگرانه سیاسی اتحاد مبارزان کمونیست چپ ایران و فرهنگ سیاسی آن را زیر و رو کرد. نمای کمونیسم روئیت شد، چپ رادیکالیزه گردید، تا حدی زیادی رنگ سیاسی اتحاد مبارزان کمونیست را به خود زد. از آن پس این چپ، اقتصاد چین و شوروی را سرمایه داری میدانست، هیچ ارودگاهی را قبول نداشت، به مارکس، کارگر و سوسیالیسم کارگری روی آورد، به مبارزه روزمره کارگران اهمیت میداد و همراه با خط کمونیستی برای بیرون آوردن پرچم کمونیسم از زیر آوار جریانات بورژوایی و رفرمیسم خرده بورژوائی و انتقال آن به کارگر و جریان کمونیسم کارگری تلاش کرد. نوشته های این دوره منصور حکمت(م ح) از جمله، انقلاب ایران و نقش پرولتاریا (خطوط عمده)، پیشگفتار به شیوه برخورد به احزاب بورژوایی از لنین، اسطوره بورژوازی ملی و مترقی، دورنمای فلاکت و اعتلای نوین انقلاب – تزهایی در باره اهمیت سیاسی بحران اقتصادی، کمونیست ها و جنبش دهقانی پس از حل امپریالیستی مساله ارضی در ایران، جبهه های اصلی نبرد طبقاتی در شرایط کنونی، رزمندگان و راه کارگر: جدال بر سر تحقق سوسیالیسم خلقی، بحران رزمندگان: پوپولیسم در بن بست، سه منبع و سه جزء سوسیالیسم خلقی و بسیاری دیگر از جمله آثاری هستند که چهره سیاسی چپ را تغیر داد. این منابع و بسیاری دیگر در همین رابط بصورت کتب و جزوات منتشر شدند و اکنون در سایت منصور حکمت با آدرس http://hekmat.public-archive.net/index.html در دسترس عموم قرار دارند.
همراه با تاثیرات و عوارضی که بن بست سوسیالیسم اردوگاهی، تحولات انقلاب 57، مباحثات مارکسیسم انقلابی بر نیروهای چپ نهاد، جریانات چپ و راست ایران با دو مسئله مهم سیاسی - تاکتیکی دیگر روبرو گردیدند و می بایست سیاست خود را در قبال آنها روشن نمایند. یکی جنگ ایران و عراق، دومی مساله ماهیت رژیم جمهوری اسلامی و جناحهای آن بود. کل سازمانها و جریانات چپ حول روشن کردن سیاست خود در قبال این دو موضوع تاکتیکی متمرکز شدند. چهار چوب مواضع آن وقت چپ در قبال جنگ، سوسیال شوینیسم میهن پرستانه خرده بورژوازیی و آنارکوپاسیفیم در قالب عبارات ظاهرا انقلابی و کلیشه ای عاریت گرفته از تاریخ انقلابات کارگری و جنبش کمونیستی، یعنی تبدیل جنگ به قیام و جنگ داخلی بود. جریاناتی مانند حزب توده و چریکها (جناح اکثریت) رژیم اسلامی را ضد امپریالیست و در نتیجه قابل دفاع می دانستند و بدفاع از آن بر خواستند و رسما به زمره جریانات همکار با جمهوری اسلامی پیوستند. دیگر جریانات چپ نسبت به ماهیت رژیم اسلامی سردرگم بودند و بیشتر آنها با خوب و بد کردن جناحها درون رژیم و قائل شدن به تفاوت ماهوی بین این جناحها نسبت به ماهیت دولت جمهوری اسلامی ایجاد توهم میکردند. این مواضع بحران سیاسی جریانات چپ، جریانات موسوم به خط 3 را به نهایت درجه رساند و اکثریت آنها از هم پاشاند.
سیاست کمونیستی اتحاد مبارزان کمونیست در قبال جنگ ایران و عراق در نوشته های، "بیانیه تهاجم رژیم عراق و وظایف ما"، "جنگ، تئوری و تئوری جنگ"، "در باره تاکتیکهای ما در شرایط کنونی" و در رابطه با ماهیت جمهوری اسلامی و جناحهایش در نوشته های، "دو جناح در ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی"، "وضعیت انقلاب و موقعیت ویژه لیبرالها" ، "وضعیت کنونی، چشم انداز آن و وظایف کمونیست ها"(از م ح)، جلو توهمات به جمهوری اسلامی و قربانی شدن هزاران فعال چپ را در جنگ ایران و عراق گرفت. وجود این سازمان تکیه گاهی شد برای فعالین چپ و سرگردان سازمانهای متلاشی شده و افراد جدا شده از جریانات باقی مانده. منبع اسناد سایت م ح.
با همه اینها، سازمان اتحاد مبارزان کمونیست در این تحولات غرق نشد، بر سر جواب درستش به مسئله جنگ و ماهیت رژیم توقف نکرد و تحت فضا و استقبال زیادی که از آن نظرات شد اهداف استراتژیک تر خود را از یاد نبرد. همزمان با جوابگویی به مسائل فوری سیاسی و روزمره آندوره دو بستر عمومی اصلی و برنامه قبلا اعلام شده دیگر خود را پی گرفت. اول تدوین برنامه حزب کمونیستی، دوم تلاش برای ایجاد حزب کمونیستی در ایران بود. طرح و به جلو بردن این دو پروژه، در ابتدا دورنمای نظری جلو روی چپ باز کرد و در ادامه به موضع پراتیک روزمره و فوری تبدیل گردید. تعقیب مداوم این دو هدف و مباحث پیرامون این دو مسئله در آن اوضاع آشفته سیاسی و حمله جمهوری اسلامی به تشکلهای کارگری و توده ای و به سازمانها سیاسی، افقی در برابر نیروهای چپ و فعالین جنبش کمونیستی باز کرد و امید داد. پیشروی در این دو عرصه، موضوع را از سطح نظر به اجرا و پراتیک و عملی کردن آنها کشاند. در همین زمان، مقاومت مردم در برابر هجوم نیروهای جمهوری اسلامی به کردستان و نقش کومه له در آن توجه اتحاد مبارزان کمونیست را به خود جلب کرد. اتحاد مبارزان کمونیست به اهمیت و عادلانه بودن این مقاومت در کردستان، بویژه به نقش کومه له بعنوان سازمانی چپ و دخیل در آن که توانسته بود در برابر لشکرکشی ضد انقلاب اسلامی مقاومت اجتماعی را سازمان دهد آگاه بود. عطف توجه اتحاد مبارزان کمونیست به تحولات در کردستان، به نیروهای چپ و به حل عادلانه مسئله ملی و در راس همه به کومه له از جمله تفاوتهای دیگر این سازمان با دیگر جریانات چپ آن دوره ایران بود. برخورد اتحاد مبارزان کمونیست به کومه له، نوع دخالتش در مسائل سیاسی و اجتماعی کردستان با شکل و شیوه برخورد و روابط آن با سازمانهای چپ در ایران و دخالت در مسائل سیاسی سراسری فرق داشت. کومه له سازمان چپ اجتماعی و با نفوذی در میان مردم بود. در گام اول، اتحاد مبارزان کمونیست سعی میکرد از کانال کومه له، چپ در کردستان را تقویت کند و از این طریق کومه له را. این سازمان درست نمی دانست از بالا سر کومه له و بدونه توجه بدان در مسائل محلی کردستان دخالت نماید و تقویت کومه له و چپ را به نفع مردم و بالا بردن رادیکالیسم درون جامعه میدانست. اگر کومه له دخالت از موضع چپ در تحولات اجتماعی را از دست میداد، در برابر جمهوری اسلامی سنگر بندی نمی کرد، در برابر حزب دمکرات و توطئه هایش نمی ایستاد، از کارگر و دهقان و مردم زحمتکش دفاع نمی نمود و یا اینکه نظر و تئوریهای جهان سومی خود را پرچم میکرد قطعا این روش برخورد اتحاد مبارزان کمونیست تغیر پیدا میکرد. در حقیقت، توجه به کردستان و دخالت در تحولات آن و ارتباط با سازمان کومه له، پروژه سوم اتحاد مبارزان کمونیست در پناه دو مورد دیگری بود که بحثش را کردیم.
در نتیجه این پراتیک و سیاست ها اتحاد مبارزان کمونیست به یک جریان اجتماعی و قدرتمندترین سازمان سیاسی در مقیاس سراسر ایران تبدیل شد. این جریان به سازمان بزرگ و مرکبی از دو گرایش، چپ روشنفکری رادیکالیزه شده و سوسیالیسم کارگری تبدیل گردید. این دوره رشد سریع، این موقعیت جدید کسب گردیده، اینبار این سازمان، خود اتحاد مبارزان کمونیست را به موضع کار رهبریش تبدیل کرد. برنامه، اهداف، سنت، روش کار، تشکیل حزب کمونیست و چگونگی تداوم پیشروی آن را بطور جدی در دستور رهبریش قرار داد. در چنین مقطعی کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست در شهریور 1361 گرفته شد. این کنگره، کنگره اعلام پیروزی مارکسیسم انقلابی بر پوپولیسم، در همان حال آغاز دوره جدید، دوره عرصه اندام و تعرض جنبش کمونیستی به چپ رادیکال و تامین هژمونی سیاسی بر سر آن بود. بدنبال کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست، رابط بین چپ و خط کمونیستی دگرگون شد و چپ به موقعیت حاشیه ای بودن خود واقف گردید. تحولات سریع سیاسی و اجتماعی دوره انقلاب، چپ روشنفکری ایران را رادیکالیزه کرده بود، رایکالیسم آن را به نهایت درجه بالا برده بود، با این وجود چهار چوب فکری و تبین این چپ رادیکالیزه شده در نقطه نهایی تکاملش جوابگوی شرایط و نیازهای جدید نبود. کمونیسم از این چپ و امتداد رایکالیزه تر کردن ایده هایش در نمی آمد، گسستی ضروری شد. کمونیسم جنبش اجتماعی متفاوتی بود که پس زدن این رادیکالیسم و اعتراض چپ خرده بورژوایی و سبک کار و سنت هایش جزیی از کار و شرط رشد آن در ایران بود و هنوز هست. پیشتازی نظری و عملی رگه مشخصی از کمونیسم سهم اصلی را در رساندن اتحاد مبارزان کمونیست به چنین نقطه ای داشته بود. نشریه شماره چهار"بسوی سوسیالیسم" مصاحبه منصور حکمت بنام "تفاوتهای ما" تماما به تشریح کمونیسم کارگری و تفاوت آن با رگه های دیگر مدعی کمونیسم و از جمله فرق آن با دوره مارکسیسم انقلابی اختصاص دارد. در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست، اولین تقابل کمونیسم کارگری با چپ رادیکال و متحد دوره ای خود در جدل با خلق گرایی و پوپولیسم در مبحث سبک کار کمونیستی بین منصور حکمت و حمید تقوایی روی داد.
بحثهای سبک کاری، تفاوت بین حرف و عمل به بیان آن زمان، اولین تقابل علنی جنبش کمونیسم کارگری با مارکسیسم انقلابی را بر سر چگونگی پراتیک کمونیستی و رابطه سازمان کمونیستی با مردم و انقلاب مورد نظر کمونیست ها را پیش آورد. در این مبحث سکتاریسم تشکیلاتی و "نایب توده ها بودن در امر انقلاب" فرمولی بود که حمید تقوایی آن را حلقه اصلی در نقد سبک کار پوپولیستی میدانست و منصور حکمت این فرمول را "عمیقترین بیان خصیصه اصلی سبک کار پوپولیستی..." خواند. کمونیستها و پراتیک پوپولیستی- صفحه 378 منتخب آثار م ح. نوشته های دیگر در همین رابطه : "سبک کار، بحث در حاشیه کنگره اتحاد مبارزان کمونیست" و "تبلیغ و ترویج پوپولیستی و تبلیغ و ترویج کمونیستی" و "نقطه قدرت جنبش ما" و "سخنرانی در مورد انفعال و ارتداد" و "اظهار نظر در بحث حمید تقوایی در باره کار روتین و تاکتیک" را می توان نام برد. اتفاقا در این بحث آخری م ح علاوه بر نقد دیدگاه حمید تقوایی به جنبه هایی از نظرات نادرست ایرج آذرین و رضامقدم هم می پردازد. م ح در مبحث جمعبندی از کنگره، تاکید میکند که در رهبری اتحاد مبارزان کمونیست "یک بلوک نبودیم" و از وجود دو دیدگاه در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست که در برخورد به تهیه مصوبات کنگره و تهیه پیش نویس برنامه و دیگر مباحث خود را نشان داد صحبت می کند. به این ترتیب وجود دو خط و دو گرایش متمایز در اتحاد مبارزان کمونیست در کنگره اول آنها بر جسته شد و م ح بر این واقعیت تاکید نمود.
هدف از یاد آوری این تقابل ها، نشان دادن چگونگی روندهایی است که در سیر حرکت خود، در دل تحولات سیاسی – اجتماعی، جنبش های متفاوت سیاسی را در مواضع افراد به تقابل با هم میکشاند. افراد و جنبش هایی که در دوره مبارزه با خلق گرایی متحد هم بودند، اکنون ضرورت مبارزه طبقاتی و فراتر رفتن، آنها را رو در روی هم قرار میدهد. یادآوری این تقابل از آنجا مهم است که جنبش کمونیسم کارگری، این رگه از کمونیسم، در این مقطع تفاوت خود با بقیه را نشان میدهد و رادیکالیسم دوره انقلاب پنجاه و هفت برای استحکام و شکل دادن به کمونیسم معاصر را به جا میگذارد. حککا و حککح اکنون به همان چهار چوبه و اسلوب و سنت سیاسی که در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست نقد شد برگشته اند. از آنجائیکه در آن زمان نقد مستقیما خطاب به نظرات حمید تقوایی بود حزب او امروز علاقه چندانی به این یاد آوریها و موارد مشابه آن را در این تاریخ ندارد و حککح برای کوبیدن رقیب خود از این تاریخ و به نفع خود سوء استفاده میکند. کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست، محل تلاقی دو دوره بسیار مهم، دوره پایان پیروزی مارکسیسم انقلابی بر خلق گرایی و دوره عروج جنبش کمونیستی است. در صفحه 18 کتاب" در باره فعالیت حزب در کردستان" م ح نوشته است:
" ...به این ترتیب " مارکسیسم انقلابی ایران" خود یک چهار چوب موقت فکری و سیاسی برای دو سنت مبارزاتی متفاوت بود. سوسیالیسم کارگری و رادیکالیسم چپ غیر کارگری ایران. شکاف میان این دو سنت تا مقطع طرح مباحثات کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست هنوز مشهود نشده بود و...". خط تاکیدها از متن اصلی است.
مباحث این کنگره این دو خصوصیت و ترکیب گرایشی اتحاد مبارزان کمونیست را در خود دارد. این کنگره جایگاه ویژه ای در شناخت از چپ رادیکال و جنبش کمونیسم کارگری و چگونگی شروع و زیست سیاسی این دو گرایش و مراحل و دوره هایش در حزب کمونیست ایران و کومه له و در ادامه حزب کمونیست کارگری ایران بعد از مرگ م ح را دارد.
2 - اتحاد مبارزان کمونیست، کومه له و پروسه نزدیکی آنها!
موقعیت سیاسی و نفوذ کلامی که اتحاد مبارزان کمونیست در میان جریات چپ ایران و فعالین آن بدست آورد، شامل حال کومه له و گروه و محافل سیاسی چپ در کردستان هم گردید. سرتاسری بودن انقلاب 57، اعتراض و خواستها و اشکال مبارزاتی سرتاسری و یکسانی را در مقابل رژیم پادشاهی شکل داد. این انقلاب و رادیکالیسم آن، جامعه ایران را بیش از هر زمان دیگری بهم جوش داد. هر حرکتی در تهران و سنندج و اصفهان و سقز می توانست تبریز و آبادان بوکان و مهاباد و شیراز را به غلیان بیندازد. انقلاب سازمانها و محافل سیاسی بیشمار آن زمان را از مخفی گاه ها به خیابانها کشاند و همه جا در مکانهای عمومی بحث و جدل گرم بود و اشتیاق برای جذب ایده های جدید و خواندن نشریات و شرکت در جلسات بالا بود. همراه با این فضا، جریانات معتقد به خط چریکی، نیروهای موسوم به خط سه معتقد به خط مشی سیاسی – توده ای (کومه له در این طیف قرار داشت) و منتقد خط چریکی در شهرهای کردستان فعال بودند و تشکیلات داشتند. علاوه بر ابتکارات و روابط و مکانیسم هایی که انقلاب بوجود آورده بود، این سازمانها و تشکیلات آنها، در انتقال و پخش سریع تغیر و تحولات فکری و سیاسی ایران به کردستان نقش داشتند.
آثار اتحاد مبارزان کمونیست توجه فعالین و محافل سیاسی و بخش زیادی از صفوف کومه له و کادرهای آن را به خود جلب کرد. بدنبال هجوم دوم جمهوری اسلامی به کردستان و تصرف شهرها، اردیبهشت 1359 و با پایان دوره فشرده ای از جنگ و گریز با نیروهای رژیم مجالی برای مباحثات سیاسی و تعمق بر سر رویدادهای جاری ایجاد شد. موضوعات جدی و تازه ای در صفوف کومه له طرح شدند، برنامه و افق چیست و سیاست ها کدام است و معنی تداوم انقلاب چیست، در میان واحدهای نظامی کومه له بر جسته گردید و از طرف رهبری کومه له سیاست روشن و رهنمودی نمی رسید. در این دوره هر نوشته ای از اتحاد مبارزان کمونیست بدست ما میرسید مبنای جلسات آموزش - سیاسی عمومی واحدهای نظامی و بحث و جدل سیاسی در میان کادرها میشد. از نشریات و جزواتی که از این سازمان میرسید خط و نیرو میگرفتیم. تا جایی که بخاطر دارم چند شماره نشریه"کارگر کمونیست" و شماره اول "بسوی سوسیالیسم" و تعدادی نوشته های دیگر در واحد ما، "گردان کاک فواد" آنقدر مورد استقبال بودند و دست بدست گردید، خط هایش پاک شده بود و بزحمت قابل خواندن بودند. این در حالی بود که هنوز نمی دانستیم موضع رهبری کومه له راجع به این سازمان چیست و راجع به مواضع و سیاستهایش چه میگوید؟ سیاست کومه له در شرایط جدید بعد از تصرف شهرها توسط رژیم معلوم نبود. عطا رستمی از جمله روشن ترین و پروشور ترین مدافعین اتحاد مبارزان کمونیست بود و انگار گمشده ای را یافته و در این رابطه جلسات عمومی و جمعی زیادی در میان واحدهای نظامی گرفت. این وضعیت خاص ناحیه مریوان نبود و در بقیه نواحی با شدت کم و یا زیادتری جریان داشت. شکی نیست که شدت چنین مباحثاتی در تشکیلات شهرها به نسبت بخش نظامی بالا تر بود. بدین ترتیب قبل از گرفتن هر رابط رسمی کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست، این سازمان صاحب اتوریته و نفوذ سیاسی در میان لایه ای از کادرهای کومه له بود. پروسه گسترش ایده های "مارکسیسم انقلابی" در کردستان و بطور مشخص در کومه له، قدیمی تر از شروع ارتباط رسمی این دو سازمان با هم بود. این پروسه به همان طریقی که در بقیه مناطق ایران اتفاق افتاده بود در شهرهای کردستان و در تشکیلات کومه له بعنوان سازمان چپ به پیش رفت و نفوذ سیاسی اتحاد مبارزان کمونیست بسرعت در آن جا باز کرد. اما فضای بشدت متحول و جنگی در کردستان و کشمکش شدید مردم و نیروهای سیاسی با جمهوری اسلامی باعث اندک تاخیر و بهانه مقاومت چپ رادیکال و گرایش ناسیونالیستی در این منطقه در برابر اشاعه نظریات اتحاد مبارزان کمونیست گردید. کومه له غرق در مسائل منطقه ای شده بود. سازمان چریکهای فدایی خلق، سازمان پیکار، حزب رنجبران، راه کارگر، رزمندگان و غیره سعی کردند از وجود نیروی نظامی و شرکت خود در جنگ علیه نظام اسلامی برای ایجاد مانع بر سر راه رشد سریع این نظرات در کردستان سدی بسازند. اما اینکار فایده ای نداشت و دوام نیاورد و نظر و راه حلهای اتحاد مبارزان کمونیست در مورد معضلات متعدد، توجه فعالین کمونیست در کردستان را به خود جلب نمود. در ادامه و در نهایت آن، با قبول دیدگاه مارکسیسم انقلابی در کنگره دوم کومه له از طرف این سازمان، بهار 1360، آخرین سنگرهای مقاومت خلق گرایی و پوپولیسم پشت سر نهاده شد. این اقدام کومه له، موانعی را بر طرف کرد و چپ در ایران را بیشتر از هر دوره ای بهم نزدیک نمود.
بطور کلی می توان گفت، حمله سرتاسری جمهوری اسلامی به دستاوردهای انقلاب، به آزادیهای سیاسی، تشکل و سازمانها بیش از هر جریان چپی به اتحاد مبارزان کمونیست و روند رو به رشد آن در ایران و کردستان ضربه زد. این جریان به بزرگترین سازمان چپ و محور اصلی چپ رادیکال و کمونیسم در ایران تبدیل شده بود. اما سرکوب سریع و گسترده و اعدام های وسیع مانع روند پیشرفت سریعتر آن و فرصت اعلام موقعیت کسب شده اتحاد مبارزان کمونیست و بهره برداری از دستاورد هایش در سطح جامعه گردید. پرچم آن دستاوردها و موقعیت کسب شده آن روز اتحاد مبارزان کمونیست را امروز باید بر جسته و مستدل کرد. باید به همگان گفت که اتحاد مبارزان کمونیست در چنین جایگاهی نمی توانست نسبت به کومه له و تحولات آن دوره جامعه کردستان بی تفاوت باشد. امروز ناسیونالیست های کرد و چپ ناسیونالیست از سرکوبگری جمهوری اسلامی در ان زمان به نفع قومیگری امروز خود و وارونه کردن این تاریخ استفاده میکنند. میگویند اتحاد مبارزان به کردستان آمد و کومه له به آن کمک کرد و در حقش بزرگواری کرده است.!! در حالیکه ماجرا برعکس است، اتحاد مبارزان و دخالت های آن کومه له را به جلو هل داد و اگر سرکوبگری جمهوری اسلامی نبود یا این حمله چند ماهی به عقب می افتاد، اتحاد مبارزان کمونیست از موضع بسیار قویتر و با تسلط سیاسی بالاتری در کردستان ایفای نقش مینمود. بدون حمله و با حمله جمهوری اسلامی این سازمان کمونیستی نمی توانست نسبت به این منطقه و سرنوشت و مقدرات طبقه کارگر و مردم زحمتکش و چپ آن کم توجهی کند. در نظر داشتن این واقعیات نکته و تکیه گاهی است در تعین موضع سیاسی درست راجع به آن تاریخ و اتخاذ موضع کمونیستی در برابر حملات چپ و راست به جنبش کمونیستی معاصر.
دور اول تعرض حکومت اسلامی، 28 مرداد 1358، در برابر اعتراض و مقاومت مردم در شهرها، تشکلهای توده ای، کارگری، زنان، سازمانهای سیاسی، دانشجویان، مقاومت مسلحانه در بعضی نقاط ایران و در کردستان و بدلیل قوام نگرفتن سپاه پاسداران و نیروهای بسیج و ناهماهنگی بین آنها و ارتش ناکام ماند. این دوره به "دور اول مقاومت" یا "دور اول جنبش" در کردستان مشهور است. در دوره دوم حمله به کردستان، اردیبهشت 1359، جمهوری اسلامی توانست تمام تشکل و نهادهای کارگری و توده ای در شهرهای بزرگ ایران را به عقب براند و اکثر آنها را درهم بشکند و کردستان را از حمایت سراسری خود محروم نماید. ادامه این حمله با قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1360، توسط ضد انقلاب اسلامی به انتهای خود رسید و شکست انقلاب را قطعی کرد. در هر دو دوره، سالهای 58 و 59، هجوم به کردستان همزمان با تعرض سرتاسری جمهوری اسلامی در مقیاس ایران به مطبوعات و آزادیهای سیاسی و احزاب و تشکلها بوده است. این دو دوره لشکرکشی رژیم اسلامی و دو دوره مقاومت مردم و سازمانها در برابر آن، عمیقا بر مردم و سازمانهای سیاسی اثر گذاشت. دولت اسلامی همراه با لشکر کشی و موج دستگیری و اعدام و بمباران و توپ باران شهرها، تبلیغات عوام فریبانه ای عیله مردم و نیروهای سیاسی در کردستان را شروع کرد و به ایجاد کینه و نفاق بین مردم در هر دو طرف دامن زد. از این طرف هم، در کردستان، حزب دمکرات و دیگر نیروهای قومی و مرتجعین تبلیغات ناسیونالیستی خود را شدت داند. عوارض مادی حملات نظامی و جنایات رژیم و اینگونه تبلیغات ها جدایی بین مردمی را که محل تولد و مذهب و زبانشان شان یکی نبود بیشتر کرد. در نتیجه این حمله و سرکوب، رادیکالیسم دوره انقلاب عقب نشست، محلی گری، خواست خودمختاری بر زمینه ستم ملی، شکل مبارزه مسلحانه(پیشمرگانه) که تاریخا سنت ناسیونالیست ها بود و اقلیت ناچیزی از مردم امکان شرکت در آن را داشتند بر جسته شدند. کومه له بمثابه سازمان چپ از این محیط فعالیت خود و رشد ناسیونالیسم کرد در جامعه تاثیر پذیرفت و گرایش ناسیونالیستی درون آن نطفه بست. تحت این شرایط از ایفای نقش در مبارزات طبقاتی و سراسری و پلمیک های حاد و مهم چپ غافل ماند و سرگرم رویدادهایی شد که مستقیما به کردستان ربط داشتند و محلی بودند. اما این یک جنبه از کومه له و انعکاسی از گرایش ناسیونالیستی درون آن بود. در برابر با محلی گرایی کومه له، رادیکالیسم انقلاب، وجود طیف وسیعی از فعالین چپ و کمونیسم با نفوذ در آن، دخالت فعالانه کومه له در تحولات و رویدادهای سیاسی، بسیج اجتماعی مردم در برابر حمله رژیم و خنثی کردن تبلیغات حزب دمکرات و کارشکنی و خوش خدمتی هایش به دولت، پایه های چپ رادیکال را در بعد اجتماعی و در درون کومه له استحکام بخشید. رویداد های آن دوره بسیار سریع و پشت سرهم بودند، موضع رسمی رهبری کومه له هر چه بود قبل از رسیدن هر رهنمودی از طرف رهبریش انقلابیون و فعالین کمونیست در محل دخالت میکردند و اقدامات لازم را انجام می دادند. بسیاری از رویدادهای مهم و تعین کننده آندوره بدون دخالت و اطلاع مرکزیت کومه له انجام میشد. نقش رهبری کومه له، نقش محافل وسیع چپ و کمونیست در کردستان، رابطه کومه له و این محافل با هم، پروسه نزدیکی کومه له و این محافل بهم در دل آن تحولات و رویدادها، تاریخ بسیار جالب و پر از تجربه ای دارد که خارج از این بحث ماست. چپ و گرایش کمونیستی در کردستان در دل انقلاب و تحولات اجتماعی بعد از آن با سرعت زیادی رشد کرد و بار آمد و تا امروز نقش اصلی و برجسته ای در این منطقه ایفا کرده است. برآیند این مجموعه این روندها، رشد چپ رادیکال، گرایش کمونیستی در کومه له و لانه کردن ناسیونالیسم کرد در آن بود.
خلاصه اینکه، در بطن تحولات سیاسی و اجتماعی دوره انقلاب و سه ساله بعد از آن، بسیاری از جریانات سیاسی متلاشی شدند یا دچار بحران گشتند. کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست تنها دو جریان سیاسی در ایران بودند که در همین دوره رشد کردند و در نتیجه پراتیک خود جلو آمدند. بر جسته شدن این دو جریان در میان سازمانهای چپ ایران، موقعیت واقعی و تقریبا شبیه بهم این دو جریان در این رابطه، این دو سازمان را بیشتر متوجه هم کرد و زمینه مادی ارتباط و نزدیکی سیاسی آنها را فراهم نمود. ناسیونالیستهای کرد از جمله عمر ایلخانی زاده و عبدالله مهتدی خیلی وقت پیش این را با "گول" خوردیم و "پله نرد بان ترقی" شدیم توضیح میدادند و حالا به مقام کشف توطئه از آن دوران و ایجاد باندهای متعصب قومی و نژاد پرست ارتقاء یافته اند. هر چند کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست مسیرهای نسبتا جداگانه ای را طی کرده بودند، منشاء پیدایش و حرکت آنها متفاوت بود، محیط جغرافیایی فعالیت یکی نبود، جذب فعالین چپ و کمونیست در آندوره و نفوذ و اعتبار خوشنامی از جمله مشخصات عمومی این دو سازمان بود. داستانهایی که امروزه از طرف جریانات راست و بنام چپ در مورد نزدیکی کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست سر هم بندی میشود، نمایش تغیر موقعیت اجتماعی ناسیونالیسم کرد و قدرت آن در کومه له جدید و حزب کمونیست ایران فعلی است. این داستانها، تماما عاری از حقیقت است زیرا نه جنبه مادی و اجتماعی این رویدادها را در نظر می گیرند و نه پروسه واقعی اقدامات انجام شده از طرف رهبری وقت این دو سازمان را.
3 - تدارک تشکیل حزب!
یکی دیگر از عواقب حمله نظامی و فشار حکومت اسلامی بر کردستان و جریانات سیاسی در آن، رشد وحدت طلبی، جستجوی جریانات سیاسی برای کم کردن این فشار و جلوگیری ازانزوای سیاسی و ریزش صفوف خود بود. حزب دمکرات با پخش شایعات مکرر توافق با رژیم و باز گشت مجدد بشهرها و بعدا با پیوستن به "شورای ملی مقاومت"، جنجال براه انداخت و از این طریق بار این فشارها را بر خود کم میکرد و به صفوف درونی خود افق و انسجام میداد. این شیوه فعالیت و اینگونه شایعه ها، روش جا افتاده جریانات ناسیونالیستی برای امروز بفردا رساندن و گذر از تنگناهای سیاسی است.
در مقابل این وضعیت کومه له بعنوان سازمان چپ چکار میکرد و با چه مشکلاتی روبرو بود؟ علاوه بر عوارض سیاسی ناشی از حملات رژیم و تصرف شهرها، با شروع دور دوم "جنبش"، اردیبهشت 1359، تا کنگره دوم بهار 1360، کومه له با مشکل دیگر سیاسی، بحران هویتی و طرح دیدگاهای مشهور به 1 و 2 روبرو بود. حزب دمکرات این وضعیت را فهمیده بود و در این فاصله تبلیغات علیه کومه له، حول اینکه این سازمان برنامه و اساسنامه ندارد و معلوم نیست چه هستند و سیاست کدام است را شدت میداد. از طرف نیروهای چپ هم، پیکار و چریکهای فدایی خلق در مورد آینده مبارزه مسلحانه، مسئله ملی، برنامه و اساسنامه و .... بر کومه له فشار می آمد. تشکیلات هر منطقه ای و شهری کومه له بنا به درک و ابتکارات و توان خود در مقابل آن اوضاع می ایستادند. دفاع کومه له از کارگر و مردم زحمتکش و دهقانان و ایستادگی در برابر حملات جمهوری اسلامی به کردستان و اقدامات ضد کارگری و دهقانی حزب دمکرات و حمایت اش از نیروهای رژیم و پیامهایش به خمینی ماتریال ما برای خنثی کردن آن تبلیغات ها بود. یکدوره ای می توانست این جواب باشد و بالاخره کومه له چه هست و میخواهد چکار کند و برنامه چیست سرجایش باقی بود. در جواب به این وضعیت رهبری کومه له با تحلیل "حکومت لرزان" است و افق بازگشت مجدد به شهرها در پشت آن تحلیل، همان دورنمایی را که شایعه مذاکره حزب دمکرات در بوق کرده بود در جلو روی مردم و صفوف خود قرار داد. این تحلیل انعکاسی از عرصه اندام ناسیونالیسم درون رهبری کومه له بود که با خصلت سیاسی کومه له، با تناسب بین گرایشات چپ و ناسیونالیست درون آن و واقعیات سیاسی اجتماعی جور در نمی آمد. به همین دلیل بعد از مدت کوتاهی، لرزان بودن حکومت اسلامی در میان صفوف کومه له به جوک و مسخره تبدیل شد. پشتیبانی از کاندیداتوری مسعود رجوی از طرف کومه له به این دلیل که مجاهدین چند بند از مطالبات خود مختاری را پذیرفته بود نمونه دیگری از عرصه اندام ناسیونالیسم کرد و نوع جواب رهبری این سازمان در آن سالها بود. در همان زمان در پس استدلالهای رهبری کومه له راجع به روابط دوستانه و نزدیک خود با اتحادمبارزان کمونیست، رقابت با حزب دمکرات و ملحق شدن این حزب به شورای ملی مقاومت مجاهدین را با خود داشت. آنها مجاهدین را دارند ما اتحاد مبارزان کمونیست را سنگر ناسیونالیسم چپ در برابر راست آن در کردستان بود .
فاصله بهار 59 تا تشکیل کنگره دوم، بهار 60، دوره بسیار سخت سیاسی برای کومه له بود. سر انجام "دو دیدگاه" مشهور به 1 و 2، تحلیل از جامعه ایران، سرمایه داری است یا نیمه فئودالی و نیمه مستعمره، میبایست روشن شود. بحران هویتی کومه له را در خود فرو برده بود و میبایست نوسانات سیاسی و راست زدنها و خط مشی سیاسی آن تعین تکلیف گردد. در این مقطع کومه له بیشتر از هر دوره ای فشار سیاسی اتحاد مبارزان کمونیست و کادرها مدافع آن در صفوف خود، فشار حزب دمکرات و دیگر روشنفکران ناسیونالیست و حتی فشار شاخه های مختلف چپ ایران از جمله پیکار را که شایع کرده بود کومه له شاخه نظامی آن است، بر خود احساس میکرد. تحولات جامعه کل روندها و فعل و انفعالات سیاسی چپ را در هیئت کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست فشرده کرد و رودر روی هم قرار داده بود. فیصله یافتن این روند به طرفی اجتناب ناپذیر بود. اتحاد مبارزان کمونیست استحکام داشت و خط اش روشن بود، کومه له مبهم و انسجامش در خطر بود و پراگماتیسم اش به بن بست رسیده بود. اتحاد مبارزان کمونیست جلو رفته بود، سالها قبل "اسطور بورژوازی ملی و مترقی" را نوشت، داشت "پیش نویس برنامه برای تشکیل حزب کمونیست" را به انتها میرساند. اما در همان حال کومه له را رها نکرد، توجه بیشتری به کومه له و سرنوشت آن بعنوان تنها سازمان چپی که نفوذ اجتماعی داشت و از توان بسیج توده ای برخوردار بود نشان میداد. اجتماعی بودن کومه له و پراتیک چند ساله اخیرش تفاوتی در قضاوت و ملاک برخورد اتحاد مبارزان کمونیست به این سازمان در مقایسه با دیگر جریانات بوجود آورده بود. از نظر دیدگاه رسمی و تئوریک، کومه له عقب مانده ترین شاخه پوپولیسم(مائوئیستی) در ایران را نمایندگی میکرد، ولی این دیدگاه معیار قضاوت و سنجش اتحاد مبارزان به کومه له نگردید. چرا؟ چون این دیگاه و تئوریهای آن مبنای حرکت و عملکرد کومه له در صحنه جامعه نبودند و بین نظر و پراتیک کومه له آن دوران تفاوت مثبتی قرار گرفته بود. انقلاب 57 در کومه له انقلاب کرد، پراتیک کومه له، دفاع از کارگر و مردم زحمتکش، مقاومت در برابر حمله نظامی رژیم به کردستان، رهبری مقاومت 24 روزه مردم در سنندج نوروز 58، بر چیدن اولین مقر پاسداران و مکتب قرآن در 23 تیر مریوان، کوچ مریوان و راهپیمائیهای حمایتی دیگر شهرهای کردستان پایه های سیاسی حرکت به جلو و زمینه واقعی حاشیه ای کردن خط پوپولیستی و ناسیونالیستی درون کومه له را تقویت کرده بود.
کنگره دوم در چنین وضعی گرفته شد. این کنگره میبایست اول، بحران هویتی و ایدئولوژیک کومه له و پایان دادن به معضل معلق ماندنش در بین دیگاه یک و دو، دوم، گرفتن موضع در قبال جنگ ایران و عراق که بتازگی شروع شده بود، سوم، سیاست در قبال مسئله ملی را روشن نماید. انقلاب 57 و عرصه اندام طبقه کارگر در ایران و پراتیک کومه له در دل آن انقلاب عملا خط بطلانی بر دیگاه یک و رسمی کومه له کشید و مشکل کنگره در رد این دیگاه و انتخاب مارکسیسم انقلابی را ساده نمود. در این کنگره مارکسیسم انقلابی دیدگاه رسمی کومه له شد. در قبال جنگ دو نظر طرح شدند، یکی همان موضع ناسیونالیستی بخشی از چپ ایران، دفاع از میهن توسط شعیب ذکریایی و تعدادی دیگر، دومی اتخاذ سیاستی شبیه موضع اتحاد مبارزان کمونیست در قبال جنگ از طرف عبدالله مهتدی و تعداد دیگری. بالاخره دومی مصوبه شد. قبول مارکسیسم انقلابی و این موضع در قبال جنگ ایران و عراق در قیاس با دیگری گامهای مثبت و رو به جلوی بودند. این دو جهت گیری، دایره تنگ محلی گری و محدود ماندن کومه له به رویدادهای کردستان را پاره نمود و کومه له را به دنیای چپ سراسری و ایفای نقش در آن وارد کرد. با پذیرش دیدگاه مارکسیم انقلابی، کومه له توانست جریانات موسوم به خط سه را دور بزند و از نظر سیاسی در موضع تعرضی و بالاتری قرار گیرد. اما در برخورد به مسئله ملی کنگره گامی به عقب نهاد. در قطعنامه گفته بود مسئله کرد، مسئله ملی، مربوط به بورژوازی است و پرولتاریا نباید در آن دخالت کند و مسئله ملی در سوسیالیسم حل میشود. این موضع ظاهرا چپ محتوای راست و غیر دخالتگرانه و ذهنی داشت و عواقب فوری اجتماعی و پراتیکی برای کومه له بهمراه آورد. این قطعنامه کنگره بدست اتحاد مبارزان کمونیست و مشخصا منصور حکمت رسید. با مشاهده آن، جزوه 40 صفحه ای در نقد قطعنامه و نادرستی مواضع آن خطاب به کمیته مرکزی کومه له نوشت و برایشان روانه کرد. بنا به اهمیت مسئله و محدودیت های ارتباط با کردستان و امکان اینکه جزوه بدست رهبری کومه له نرسد، نوار سخنرانی و نقد خود به قطعنامه در جلسه مشترک با دو نفر از نمایندگان کومه له در تهران را هم جداگانه فرستاد و هر دوی این اسناد بدست رهبری کومه له رسیدند. بعدا نشریه "کارگر کمونیست" شماره های 3 و 9 تحت عنوان "حاکمیت، ناسیونالیسم و آوانتوریسم در جنبش خلق کرد" را به همین موضوع اختصاص داد. بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران در توضیح بیشتر این مسئله جلسه ای سخنرانی در خرداد 1363 بنام" ناسیونالیسم و آوانتوریسم" در مقر مرکزی کومه له گذاشت. محور نقد ها:
بی توجهی کومه له به ستم ملی و ارائه راه حل برای آن، ولونتاریسم و آکادمیسم در برخورد به این معضل اجتماعی در کردستان است. نتیجه گرفته بود که مصوبه کنگره دوم کومه له، نسبت به جنبش ملی شکست طلبانه و لاقید، نسبت به مردم و جنبش دهقانی چپ روانه و لاقید است و رشد سکتاریسم و پاسیفیسم از جمله عواقب چنین سیاستی هائی در تشکیلات کومه له خواهد بود. متاسفانه نه جزوه 40 صفحه ای و نه بحثش با نمایندگان کومه له رو سایت م ح موجود نیست. این اسناد یا از بین رفته و یا اینکه کومه له فعلی که اسناد را نزد خود دارد پخش آنها را مفید به حال امروزش نمی داند.
رهبری کومه له این نقدها از جانب منصور حکمت را پذیرفت و برای اصلاح این سیاست به پیشنهاد اتحاد مبارزان کمونیست کنفرانس ششم را فراخوان داد. با اصلاح این مصوبه در کنفرانس ششم و تغیر موضع بظاهر چپ قطعنامه کنگره در قبال مسئله ملی که در بطن خود ناسیونالیسم کرد و راست روی در کومه له را تقویت میکرد، گرایش ناسیونالیسم درون کومه له را حاشیه ای تر و منزوی تر نمود و امکان تحرک در قالب نقد از بی توجهی های کومه له به مسئله ملی را از آن گرفت. در سطح جامعه دامنه خرافه ناسیونالیستی و استفاده حزب دمکرات از آن را محدود کرد.
همانطوریکه گفتم، اتحاد مبارزان کمونیست ارتباط با کومه له را از نقد آن در سطح علنی شروع نکرد، در درجه اول میخواست خود رهبری کومه له قدم پیش گذارد و این سازمان را تقویت کند. به رهبری کومه له اطلاع داد در صورتیکه این سازمان بر سر مصوبه کنگره دوم خود راجع به مسئله ملی مصر باشد اتحاد مبارزان کمونیست در سطح علنی نقدهایش را پخش خواهد کرد. درگیر بودن کومه له با جمهوری اسلامی، با نیروهای ناسیونالیست کرد، از جمله حزب دمکرات، سازمان دادن مقاومت مردم، موقعیت کومه له در میان نیروهای چپ چنین سیاست مسئولانه ای را طلب می نمود. برخورد درست و بموقع اتحاد مبارزان کمونیست، اعتماد بیشتر رهبری کومه له و طیف وسیع تری از کادرهای آن را به خود جلب کرد. بعد از کنفرانس ششم بحث بر سر برنامه، برنامه پیشنهادی اتحاد مبارزان کمونیست برای تشکیل حزب بطور جدی در تشکیلات کومه له طرح گردید. جلسه مشترک کمیته مرکزی کومه له واتحاد مبارزان گرفته شد، قرار شد برنامه ای که اتحاد مبارزان کمونیست تهیه کرده بود و قبلا بدست کومه له و بسیاری از سازمانهای چپ رسیده بود، مبنای تهیه پیش نویس برنامه جدید مشترک کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست گردد و نوشتن متن جدید را منصورحکمت بعهده گرفت.
نزدیک به اکثریت سازمانهای چپ در له یا رد و اصلاح برنامه پیشنهادی اتحاد مبارزان کمونیست نظر داده بودند. سازمان "رزم انقلابی" از جمله سازمانهایی بود که در نقد آن برنامه بقلم کورش مدرسی جزوه 90 صفحه ای نوشته بود. منصور حکمت راجع به این جزوه و محتوای سیاسی آن در سخنرانی خود تحت عنوان " جمعبندی از کنگره – بحث پس از کنگره اتحاد مبارزان کمونیست، تاریخچه ای از ارتباط و دیالوگ با کومه له در مورد برنامه" راجع به جزوه رزم انقلابی میگوید این نقد:
"بعنوان مانیفست ضد انصاری خرده بورژوائی که انتقادش اساسا از زاویه خرده بورژوایی به انحصارات امپریالیستی، دید آکادمیستی و دگمی نسبت به امپریالیسم، سرمایه مالی، انقلاب و غیره دارد و خیلی عقب مانده و راست است."
منبع سایت منصور حکمت پیاده شده عین گفته ها.
منصور حکمت در گفتگو با نشریه "کارگر کمونیست" شماره 4 مرداد 1361 تحت عنوان"گامهای عملی در راه ایجاد حزب کمونیست ایران" برای بار دوم راجع به این جزوه اظهار نظر کرده و نوشته است:
"سازمان رزم انقلابی برخورد فعالی داشت و نوشته مفصلی در نقد پیش نویس، طبعا از زاویه دیدگاهای خود که آشکارا با مبانی تئوریک پیش نویس مغایر است، فرستاد."
کورش مدرسی از سازمان خود به مدت دو هفته مرخصی گرفته بود، با این جزوه و نظرات به کردستان آمد تا اتحاد مبارزان کمونیست را به عقب براند و کومه له را "نجات" دهد و از نزدیکی به اتحاد مبارزان کمونیست بر حذر دارد. وقتیکه اوضاع را در کردستان دید جزوه و نظراتش را بدور ریخت و در کردستان ماند و به پشت سرش نگاه نکرد. اینجا به چگونگی تغییرموضع کورش مدرسی و تاریخ پیوستن او به نیروهای مدافع برنامه حزب در آستانه تشکیل آن میرسیم. با تشکیل کنگره موسس کورش مدرسی وارد حزب شد و قبل از آن نه عضو کومه له بود و نه عضو اتحاد مبارزان کمونیست و ایشان از جمله رهبری "سازمان رزم انقلابی" سازمان پوپولیستی که در جناح راست خط سه قرار داشت بوده است.
با تثبیت و قبول پیش نویس برنامه حزب، در تشکیلاتهای کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست و مصمم بودن این دو سازمان در تشکیل دادن حزب، جواب به انبوه نقدهایی که از طرف سازمانهای مختلف از پیش نویس اول و برنامه مشترک این دو سازمان شده بود ضرورت چندانی نداشت. تشکیل عملی حزب صورت مسئله و میدان جدلهای سیاسی را بهم زد، نقد دیدگاه سازمانهای مختلف و جزوه رزم انقلابی حاشیه ای شدند. اگر آن روز این جزوه نقد میگردید، محتوای آن نقد منبع معرف امروزی نظر کورش مدرسی بطریقی که حزب حکمتیست و ایشان در مورد حمید تقوایی عمل میکنند میشد. این نقد انجام نگرفته نباید بعنوان برگ برنده ای در دست ایشان و منفی حمید تقوایی ترجمه گردد.
4 – تشکیل حزب کمونیست ایران، پایان یکدوره و آغازی دیگر!
تدوین برنامه و تشکیل حزب کمونیست هدفی بود که نتنها کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست، بلکه طیف وسیعی از فعالین سیاسی، دسته و گروه و محافل مستقل و جدا شده از سازمانهای چپ را بدور خود جمع کرده بود. با تشکیل حزب در شهریور 1362 و رسیدن به این هدف، حفظ پیشتازی نظری، پراتیکی، گسترش و تکامل ابعاد فعالیت، سازماندهی و آرایش تشکیلاتی متناسب با اهداف حزب و شرایط سیاسی در دستور رهبریش قرار گرفت. بهبود کار در تمام این موارد به ترکیب گرایشی درونی حزب که در مبحث اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له و نیروهای چپ بحثش را کردیم برمیخورد. عوارض شکست انقلاب 57 و تسلط جمهوری اسلامی بر کشور و لشکرکشی به کردستان و تصرف مناطق آزاد در این مسئله ضرب میشد و بر ترکیب گرایش حزب اثر می نهاد.
جاذبه عمومی و اجتماعی مارکسیسم و رادیکالیسم انقلاب، طیف وسیعی از سازمانهای سیاسی و فعالین خرده بورژوا را زیر پرچم مارکسیسم به حرکت وا داشته بود. تشکیل حزب کمونیست ایران تعرضی سیاسی به موج سرکوب ضد انقلاب اسلامی در شرایط فرو کش کردن رایکالیسم دوره انقلاب را هم در خود داشت. حزب چکیده یکدروه جدل نظری فشرده جریان مارکسیسم انقلابی و فعالیت سیاسی اجتماعی آن در دوره پر تحول انقلابی و عربده کشیهای اسلام سیاسی بر فراز جامعه ایران بود. تشکیل حزب، حزب را به محل تجمع و اطراق چپ رادیکال، ناسیونالیسم کرد و سر و کله زدن مدام گرایش کمونیسم کارگری با این دو گرایش تبدیل کرده بود. کارها مطابق نظر و سیاست های رسمی و کمونیستی حزب به پیش نمی رفت. حرکت لاک پشتی بود و تعجیلی در کار نبود. فاصله بین کنگره موسس حزب کمونیست ایران، سال 62 تا کنگره سوم سال 67 که سر آغاز علنی کردن اختلافات و پیش کشیدن بحث گرایشات درون حزب در سطح دیگر و بطور جدی تری بود، دوره تلاشهای بی وقفه و واقعا شبانه روزی منصور حکمت برای تبدیل حزب کمونیست ایران به حزبی کارگری کمونیستی و تک بنی پر کرده است. این دوره زمانی برای گرایشات چپ رادیکال و ناسیونالیسم کرد درون حزب و کومه له، دوره خمودگی، سکوت، انزوا، بله بله گفتن، قبول دارم ها، دوره "باورهای مشترک" و از این طریق هضم و تغییر سیاستهای رسمی حزب بویژه در عرصه پراتیکی بود. در جلسات رسمی دستها بالا میرفت و در اجرا کارهای دیگری میشد.
دو عامل امکان جست و خیز سیاسی چپ رادیکال و ناسیونالیسم کرد در حزب کمونیست ایران را در این فاصله زمانی محدود کرده بود. یکی، عدم وجود تغیر و تحولاتی اجتماعی در ایران و در سطح بین المللی که بتواند شاخک های این گرایشات را حساس کند و به آنها قوت قلب دهد و زمینه عرضه اندام سیاسی آنها را فراهم نماید. دوم، قرار دادن کمیت و کیفیت متفاوت و سطح بالایی از فعالیت کمونیستی، نظری و پراتیکی و حزبی و سازمانی از طرف گرایش کمونیسم کارگری، م ح، در برابر حزب و گرایشات درون آن بود. چپ و ناسیونالیسم در برابر مسائل راه حل و آلترناتیویی نداشتند، کمونیسم کارگری داشت، مدام راه و افق نشان میداد و بدور خود نیرو جمع میکرد و کادر بار میآورد. بدنبال تشکیل حزب، گرایش کمونیستی درون آن، با فعالیت های نظری و پراتیکی اش، بطور دائم فاصله حزب و کومه له را بمثابه تشکیلات با چپ و ناسیونالیسم درون آنها بیشتر میکرد و کیفت عالیتری از فعالیت به نسبت دوره قبل از تشکیل حزب ارائه میداد. حاصل آن برجسته شدن بیشتر کومه له و حزب بود. این دو در سطح اجتماعی جلو آمدند، مورد توجه مردم و جریانات سیاسی قرار گرفتند و در نتیجه آن توان مقاومت و اعتراضات کارگری و توده ای در شهرها بویژه در کردستان بالا رفت. جشن و مراسم های کارگری اول ماه مه در سنندج، تشکیل اتحادیه صنعتگران، تجمع و مراسم ها ی توده ای ادامه دار خانواده ها به یاد جانباخته گان کمونیست در سنندج، اشکال متنوع مقاومت علیه جنگ ایران و عراق و عوارض آن، سر باز زدن جوانان از رفتن به سربازی، فضای سرکوب و اختناق جمهوری اسلامی را در همان دوره شکافت. چپ و ناسیونالیسم درون حزب، بهت زده و ناباورانه به این سیر پیشروی اجتماعی حزب و افول دیگر جریانات خیره شدند، اسیر مشغولیات سنتی ما قبل حزب بودند. این حرکات سیاسی و اجتماعی در سنت ناسیونالیسم کرد جایی نداشت، این گرایش در حزب پراکنده تر و منزوی تر گردید و در گوشه و کنار آن قائیم شد. اگر از کنگره موسس تا کنگره سوم را دوره سکوت، اطاعت و انتظار، دوره سنگ اندازی بر سر راه حزب برای چپ پوپولیست و ناسیونالیسم کرد به حساب آوریم، برای کمونیسم کارگری دوره بالندگی و رشد، دوره روشن کردن تفاوت بنیادی این گرایش با چپ رادیکال و استحکام پایه های حزبی و تئوری و نظری و پراتیکی آن بود. برای مستدل و برجسته کردن این مسئله در نزد خواننده بطور جداگانه و خیلی خلاصه در سطح کومه له و حزب کمونیست ایران به دوره ها و مراحل مهمی از چگونگی نقش گرایش کمونیستی و تقابل گرایشات در حزب و تشکیلات کردستان آن (کومه له) اشاره خواهم کرد. اما از قبل وارد شدن به بحث مشخص تر حزب کمونیست ایران و کومه له، نکاتی در رابطه با سر تیتر زیر را لازم میدانم.
5 - کمونیسم کارگری، حزب، رهبری و سیاست !
ذهنیت و درک عمومی تا کنونی راجع به کمونیسم معاصر در ایران، کمونیسم منصور حکمت، کمونیسم یا (کمونیسم کارگری) در میان احزاب موسوم به کمونیسم کارگری و موافقان آن مخدوش و التقاطی است. این التقاط بر مبنای قاطی کردن دوره ها و مراحلی که این جنبش در شرایط متفاوت سیاسی در قالب و اشکال مختلف از سر گذرانده و خود را بیان کرده استوار است. بین رهبری سیاسی حزب، شیوه برخورد این رهبری به گرایشات، سیاست آن در قبال اوضاع و احوال متفاوت اجتماعی فرق آنچنانی نمی بینند. این ناروشنی و التقاط در خلاء سیاسی انجام نمی شود و خیرش را جنبشهای دیگری میبرند.
چپ رادیکال، سیاست کمونیستی و رهبری سیاسی منصورحکمت در برخورد به احزابی که ساخت و گرایشات درون آنها را درک نمی کند. از آن سیاستهای درست در هر لحظه و دوره ای، اصول میسازد، متد را کنار میگذارد، برخورد ایدئولوژیک و کلیشه ای و تقلید گونه جای سیاست را میگیرد. این چپ سیاست سرش نمی شود، نمی تواند توضیح دهد چرا منصور حکمت با چپ رادیکال حزب ساخت، چرا وجود ناسیونالیسم کرد در گوشه و کنار حزب کمونیست ایران و کومه له را تحمل کرد و چرا در نقطه ای وجودش را غیر قابل قبول دانست؟ این چپ در بهترین حالت تحرک این گرایشات علیه کمونیسم را با نامردی، عدم درک این و آن، اشتباه خود یا دیگران، عدم صراحت افراد و گرایشات دیگر و غیره توضیح میدهد و بهم خوردن معادله قوا بین جنبشهای سیاسی در پرتو تحولات جامعه را نمی بیند. آنجایی که این چپ "عمیق" میشود، به کشف کمبودهای کمونیسم م ح، نارسائیهای آن، اشتباهاتش و یا به بر جسته کردن آن مقاطعی از تاریخ این کمونیسم دست میزند که بدرد خود و حزب اش بخورد. وقتیکه این روش به احزاب فعلی و به زمین واقعی و مادی مبارزه سیاسی بر می گردد، هر حزبی به آن مقاطعی از این جنبش، تاریخ آن، اسناد، کنگره، پلنوم و سمینار و نقل قول هایش علاقمند میشوند که ابزار کارایی برای پس زدن دیگری باشد و به جوهر روش کمونیستی و معنی آن در هر دوره سیاسی توجه نمیشود. این روش در چپ ایران قدیمی است و ریشه دار. هم اکنون در بطن دعوای"موافقان" م ح، آگاهانه یا نا آگاهانه، مبانی تئوری و سیاسی چپ جدید، چپ نو این عصر ایران علیه کمونیسم م ح و تاریخش قوام میگیرد و این موضوعی است که باید بطور جداگانه به آن پرداخت.
هنوز خیلی ها در مورد سیر حرکت جنبش کمونیسم کارگری از اول تا به امروز آن روشن نیستند. در میان بسیاری، موافقان امروزی، راجع به این مسئله اختلاف نظر جدی که هنوز به موضوع کشمکش بین آنها تبدیل نشده وجود دارد. در این باره فعلا کشیدن مرزی لازم بنظر می آید و برای اینکار به دوره هایی از آن تاریخ اشاره میکنم. با این توضیح که قصد دوره بندی جامع و دقیق این تاریخ را در این بحث محدود ندارم. بر اساس عوامل مختلف، زمانی، اجتماعی، سازمانی و سیاسی و یا با ترکیبی از اینها می شود تاریخ هر ماجرا و جنبشی را بمنظور بیان منظور خود تقسیم بندی کرد. شکل این دوره بندیها زیاد مهم نیست و مهم آنچه است گفته میشود. فکر میکنم اگر بر اساس تعقیب تلاشهای منصور حکمت بعنوان رهبر جنبش کمونیسم کارگری اینکار بشود رابطه دوره بندیها وتحولات در جامعه و احزاب بصورت بهتری نشان داده میشود.
اگر سالهای قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران، فعالیت سازمانی اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له را بعنوان دوره اول نام ببریم با تشکیل حزب، این دو سازمان به هدف اعلام شده خود رسیدند و ایندوره را با موفقیت بسر انجام رساندند. در این مرحله سیاست و مواضع کمونیستی بعنوان رگه جداگانه در مارکسیسم انقلابی و در قالب سازمان اتحاد مبارزان کمونیست خود را بیان میکرد. نه کومه له و نه اتحاد مبارزان کمونیست تک گرایش نبودند و این دو بعنوان جریان های مرکبی وارد حزب شدند. هر دو تشکیلات متحدانه، اما مجموعا با ترکیبی از سه گرایش، کمونیسم کارگری، چپ رادیکال و ناسیونالیسم کرد به حزب پیوستند. قبلا اشاره کردم که در جمعبندی از کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست منصور حکمت گفته بود: من نمی توانم جمعبندی مشترکی از کنگره بدهم چون در کنگره "یک بلوک نبودیم". بدنبال آن حزب کمونیست ایران زیر پرچم "مارکسیسم انقلابی" شکل گرفت. اما امروز در اذهان خیلی ها در قدم اول مارکسیسم انقلابی به دوره اتحاد مبارزان کمونیست محدود میشود و در قدم بعدی نقش جریان کمونیستی را از آن دوره حذف میکنند و این تاریخ را به چپ سنتی می بخشند. با این قیاس و روش برخورد، از نقش و جایگاه کمونیسم در اتحاد مبارزان کمونیست و حزب کمونیست ایران سهمی به گرایش کمونیستی ومنصور حکمت نخواهد رسید. در پس این دید مارکسیسم تکامل گرا و کتابی خفته است. کمونیسم و حزب و رهبر آن در هر دوره ای با جواب دادنش به نیازهای جدال سیاسی و طبقاتی از دید منافع جهانی طبقه کارگر سنجیده میشود و کمونیسم کارگری این راه را پی گرفت و جلو آمد.
با تشکیل حزب، دور دوم، دوره بغرنج و پیچیده تری به نسبت قبل از آن در زندگی سیاسی گرایشات زیر سقف حزب واحدی آغاز شد. هلهله و شادی اولیه چپ بمناسبت تشکیل حزب و عمر بی خیالی و خوش نشینی آن در حزب کوتاه بود. کار محفلی و در گوشی و خرد به سیاق گذشته و حتی از نوع سازمانی پیشین بردی نداشت و حزب کار میخواست و افق انترناسیونالیستی. در این دوره ملی گرایی گاه گاهی به مناسبت های مختلف در تشکیلات کومه له سر از سوراخ در میآورد و بعد از انجام عمیلت ایزایی ناموفق به سر جای خود بر می گشت. این دوره از جمله مهم ترین بخش تاریخ کمونیسم کارگری، دوره تلاش شبانه روزی منصور حکمت، حوصله، متانت، گذشت ها از سر سیاسی و پهن کردن "چتر نجات" برای خیلی ها بمنظور تغیر حزب و امکان ارتقا سیاسی برای همه اعضا حزب و جلو کشیدن کادرهای کمونیست بود. در این دوره، همزمان و متناسب با تغیر و تحولات در جامعه و در حزب، جنبش کمونیسم کارگری پنج مرحله مختلف از آرایش سیاسی و تشکیلاتی را برای بر جسته کردن تفاوت خود با دیگر گرایشات بخود گرفت. این دوره ها و مراحل جواب کمونیستی به مغضلات متعدد سیاسی و رفع موانع سر راه پیشروی کمونیسم کارگری و بمنظور تغیر حزب بوده است.
مرحله اول، در این مرحله منصور حکمت اصرار زیادی رو به بیرون رو به جامعه بر جدایی ما بین خط خود با بقیه رهبری نمی کرد. تمام اسناد و ادبیاتی که در این مرحله نوشت بنام "باورهای مشترک" کلیت رهبری در انظار جامعه و تشکیلات به حساب می آمد. در میان کادرها و بدنه حزب و کومه له اطلاع و شناخت زیادی از عمق تفاوتها و نوع عملکرد گرایشات و مدافیعن آنها نداشتند. تداعی شدن رهبری کومه له و حزب کمونیست ایران با آن نظرات، به همه اتوریته داده بود و حزب و رهبریش برای همه عزیز بودند. عموم تشکیلات از وضع حزب آگاه نبودند، اقلیتی از کادرها به توان منصور حکمت و فاصله او با بقیه رهبری آگاه بودند. در آن فضای سرکوب و خفقان دولت اسلامی بر مردم، حزب و تشکیلات کردستان آن (کومه له) رشد کردند، تکیه گاهی و امیدی برای اعتراض و مبارزه مردم بودند. در حزب استعداد و توانایی رهبری منصور حکمت روشن تر شد و رهبری حزب و کومه له پشت سر او قرار گرفتند و اتوریته اش را می پذیرفتند. اما آنطوریکه او انتظار داشت کارها به پیش نمی رفت و تعجیلی در کار نبود و سنت و عادت و روشهای دیگر قوی بودند و فعالیت ها متناسب با حزب کمونیستی و توقع از آن نبود.
مرحله دوم، گامی بود در جهت جدا کردن خط سیاسی خود از بقیه و بر جسته کردن آن با بیان اسم کمونیسم کارگری در معرفی آن بود. قبلا بحث خطوط و گرایشات در حزب شده بود و در این مرحله بر فاصله خط کمونیستی با بقیه تاکید بیشتری میشد. در این مرحله چپ رادیکال و سنت هایش مورد نقد مستقیم تری قرار گرفتند. کمونیسم کارگری در حزب دیدگاه و رهبر داشت، مسلط بر اوضاع بود، چپ و ناسیونالیست کرد رهبر و پرچمدار نداشتند، اما جبهه آنها در مقاطع مهم سیاسی روئیت میشد و خود را نشان میدادند و به عقب رانده میشدند. این کشمکش در حزب دائمی و مستمر بود. در آن زمان هر وقتی بحث چپ رادیکال میشد بدون اینکه نامی از شخص خاصی برده شود حمید تقوایی بدلیل سابقه نظراتش بعنوان سمبل و نمونه کامل این خط به ذهن می آمد و گویی ایشان بلا گردان همه شده بود و وجودش برگ معافیتی برای بقیه است. کسی این بحثها را به خود نمی گرفت، همه بنوعی خود را کنار می کشیدند، ولی در ظاهر به دور این نظرات حلقه میزدند و در عمل و اجرا جلوش را میگرفتند. حالا هم، همین روش برخورد در سطح احزاب موجود در برخورد به حزب کمونیست کارگری ایران و حمید تقوایی دارد عمل میکند. انگار چپ رادیکال همان است و بس و بقیه معافیت شان را گرفته اند و واکسن زده اند.! خط همان است و روش همان از ابتدا تا به امروز، فقط سطوح اش فرق کرده است، آندوره شکلی از رو در رویی با خط کمونیستی در حزب کمونیست ایران بود، امروز نرمی از رقابت بین احزاب متعدد بر سر میراث داری آن برای پس زدنش است.
مرحله سوم، اعلام کانون کمونیسم کارگری بود. این اقدامی بود فراتر از مرحله های اول و دوم. تشکیل کانون کمونیسم کارگری ترکیبی از تصمیم سیاسی جدی تر منصور حکمت و بیان تشکیلاتی آن در قالبی قانونی و متناسب با ضوابط حزب بود. اقدامات و ادبیات ایندوره به نام کانون کمونیسم کارگری و یا انتشارات کانون کمونیسم کارگری چاپ و پخش میشدند. در نتیجه عیان تر شدن فاصله های سیاسی، روابط بین افراد و مناسبات و دوری و نزدیک ها کم کم دچار تغیر شدند. سنت فعالیت چپ و ناسیونالسیم، در اشکال بی میلی بکار، سرگرم شدن به امورات دیگر، کار خرد و حاشیه ای و... در پناه محفلیسم آنها جبهه ای بود. سمینارهای پشت سرهم کانون کمونیسم کارگری در جواب به مسائل و روش فعالیت آن توجه اکثریت بسیار بالایی از کادر و اعضای حزب را به خود جلب کرد. همراه با تغیر و تحولات در دنیا(شوروی سابق و اروپای شرقی و پایان جنگ سرد) جنب جوش راست و چپ در تشکیلات در راه بود و کانون و آرایش آن برای جوابگویی به دوره پیش رو در حزب و جامعه کافی نبودند و مرحله بعدی ضرورت پیدا کرد.
مرحله چهارم، تشکیل فراکسیون کمونیسم کارگری و اعلام آن در مرداد ماه 1369 بود. صفحه961 منتخب آثار منصور حکمت یا سایت م ح. در این مرحله اوضع جدید تدابیر سیاسی و تشکیلاتی دیگری را طلب میکرد. ادامه وضع موجود در پرتو شرایط جدید جهانی و منطقه ای داشت حزب کمونیست و کومه له را به ظرف ابزار وجود گرایشات دیگر و مخدوش کردن مرزگرایشات، اساسا به ضرر کمونیسم کارگری تبدیل میکرد. آنها فراکسیون اعلام نشده خود را داشتند و پرو بالش میدادند. حزب به این طرف میرفت که از حالت منزلگاه و محل اطراق گرایشات رام شده در گوشه و کنار آن به محیط رشد آنها بدل شود. زندگی سیاسی مشترک این گرایشات زیر سقف حزب، بشکل سابق مضر بود و اگر کمونیسم کارگری کوتاه می آمد چپ و ناسیونالیسم دست بر نمی داشتند. این را تغیر اوضاع در بیرون از حزب و در دنیا نشان میداد. در استقبال از این وضعیت مانند همیشه ابتکار عمل سیاسی از نظر اجتماعی و حزبی در دست کمونیسم کارگری بود. سالها پیش از این منصور حکمت در کنگره سوم از موضع تعرضی به استقبال این وضعیت رفته بود. تداوم این تعرض، شکل پیشرفته تری از مبارزه سیاسی و ابزار حزبی و قانونی را طلب میکرد. با فروریختن دیوار برلین و پائین آوردن مجسمه لنین، هجوم "نظم نوین جهانی" و "بازار آزاد" و "دمکراسی" علیه هر نوع حق طلبی در دنیا قوت گرفت. مقابله با آن شرایط راه چار جدی تری را برای عبور حزب و افراشته نگداشتن پرچم کمونیسم کارگری طلب میکرد. برای این امر تشکیل فراکسیون بمنظور پیش بردن هر دو جنبه سیاسی و تشکیلاتی مبارزه ضرورت حیاتی پیدا کرد. در جواب به چنین نیازی منصور حکمت تشکیل فراکسیون کمونیسم کارگری در حزب کمونیست ایران را بر مبنای سیاست و دیدگاهای کمونیسم کارگری اعلام کرد. فراکسیون کمونیسم کارگری، ابزار تشکیلاتی تعرض سر راست و مستقیم کمونیسم به چپ رادیکال برای جلو بردن حزب در جهت تبدیل آن به حزب کمونیست کارگری بود. با اعلام فراکسیون، چپ بیشتر زیر ذره بین و قضاوت قرار گرفت و سکوت و بی "موضعی" آن و خوش فکری کمونیسم کارگری بیشتر از هر زمانی بر جسته گردید. کل آن ادبیات کمونیستی، نظرات و سیاست هایی که در سالهای پیشین از موضع کمونیسم کارگری در حزب داده شده بود به یکباره پشت سر فراکسیون قرار گرفت و با آن تداعی گردید. در نتیجه خط سانتر و "باورهای مشترک" و "تائید های صوری" و "بله بله" و غیره لخت و عریان از نظر سیاسی در برابر عموم حزب و کادرهایش قرار گرفت. محل اطراق و انتظار چپ بهم خورد و غرولند و جنب جوش محفلی علیه کمونیسم کارگری و ارگانهای قانونی حزب و مصوبات آن را شدت دادند. چپ درون حزب راه در روی نداشت و زیر فشار و منگنه سیاسی خط کمونیستی قرار گرفت و دنبال راه چاره بود. در چنین وضعی، ناسیونالیست کرد در حزب از برکات بازار آزاد و نظم نوین همگام با جشن و شادی نیروهای دیگر ملی در کردستان عراق و بر متن لت و پار کردن ده ها هزار نفر جان گرفت و به وسط دعوای کمونیسم کارگری و چپ پرید و حریف شد.
مرحله پنجم، تصمیم به کناره گیری، نه انشعاب، منصور حکمت از حزب کمونیست ایران است. از قبل طی نامه ای این تصمیم خود را به اطلاع پلنوم بیستم حزب رساند. در این پلنوم بحثی با عنوان" توضیح به پلنوم پیرامون تصمیم به کناره گیری" ارائه داد. این نامه و این توضیحات در شماره 63 نشریه کمونیست و صفحه 1037 منتخب آثار چاپ شدند و در سایت م ح در دسترس هستند. حتی پیش تر از این در شماره های 58 و 59 نشریه کمونیست بحث جدایی را طرح کرده بود. ناسیونالیسم کرد درون حزب رهبر و پرچمدار آنهم در میان رهبران اصلی و تعدادی از بنیانگذاران کومه له(ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدی) پیدا کرده بود. با این وجود هنوز از اعلام اختلاف و پای نهادن به مبارزه سیاسی مستقیم سر باز میزدند و منکر وجود اختلافات می شدند و"اعلام اختلاف سیاسی یک جانبه ماند". تلاشهای منصور حکمت و پلنوم شانزدهم حزب نتوانست این افراد را از این موضع در بیاورد و به این طرف خط باز گرداند. مشکل اصلی حزب گرایش ناسیونالیستی آن نبود، مشکل همراهی تعداد معینی از کادرهای رهبری کومه له و بلند کردن پرچم ملی توسط آنها بنام اینکه هنوز اختلاف نیست بود. دنیا با شدت در حال تحول بود و آزادیخواهی زیر تعرض بورژوازی جهانی. سر و کله زدن دورن حزبی با خط راست ناسیونالیستی و یا تصفیه تشکیلاتی آنها که مقدور و در توان خط کمونیستی از نظر سیاسی و تشکیلالتی بود، ماجرا را تمام نمی کرد. حزب را از کار باز میداشت، به خود مشغول میکرد، نیروهای دیگر اجتماعی به کمک ناسیونالیسم درون حزب می شتافتند و بیرون از حزب ملی گرایی در پناه ملیتاریسم آمریکا رو آمد و به نوایی رسیده بود. لذا کناره گیری از حزب و تشکیل حزبی دیگر سریع تر از ادامه کاری و ماندن در آن حزب جنبش کمونیسم کارگری را در صحنه سیاسی و اجتماعی قرار میداد. تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران در 30 نوامبر 1991 و نقش آن در جامعه درستی این اقدام را به اثبات رساند. در همان نامه توضیحی م ح نوشته: " من راه کوتاه تر و کم مشقت تری پیدا کرده ام، آنهم تشکیل یک حزب سیاسی دیگر است بر مبنای عقایدی که پایه اش روی دهه نود استوار است و ....". طرح کردن قبلی کناره گیری از حزب بخاطر غافلگیر نکردن حزب و دادن فرصت و آمادگی اداره حزب به کسانی بود که در نظر داشتند در حزب باقی بمانند. منصور حکمت آگاه بود که کناره گیری او مهم ترین تحول در این حزب را بوجود خواهد آورد. سرنوشتی که بعد از این جدایی کومه له و این حزب پیدا کرده اند حقانیت این نظر و نقش او را به اثبات رساند. در نتیجه فاصله زمانی بین پلنوم بیست تا پلنوم بیست و یکم را برای طی کردن متمدنانه پروسه جدایی در نظر گرفته بود. با وجود اینکه قبلا اعلام به کناره گیری کرده بود در پلنوم اکثریت مطلق آراء مخالفین و موافقین خود در کمیته مرکزی حزب را برای عضویت در دفتر سیاسی و اداره حزب تا روز آخرش آورد. همه به توانایی، احساس مسئولیت، انصاف و صلاحیت او برای طی کردن پروسه جدایی و نقل انتقالها واقف بودند. هیچ فرد دیگری در حزب نمی توانست بدان شیوه و با آن سطح بالا از درایت و فرهنگ سیاسی آن پروسه حساس در یک حزب مسلح با اردوگاهای متعدد در نوارمرزی ایران و عراق را به سرانجام برساند.
3 – دوره سوم، با تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران آغاز میشود. گرایش کمونیسم کارگری این حزب را ساخت و هیچ گرایش دیگری در ساختن آن در تهیه برنامه و اساسنامه و دیگر اسنادش دخیل نبود. این حزب، حزب کمونیستی کارگری و تک بنی بود. اختلافات و جدل سیاسی در آن رنگ و بوی درون طبقه ای داشت. در این حزب خط و سیاست کمونیستی و رهبر آن و کادرهای کمونیست صاحب خانه بودند و هر نظر و گرایش دیگری در آن می توانست تا به آخر خط رفیق همراه باشد و یا اینکه سر هر پیچی راهش را جدا کند. این حزب با حزب کمونیست ایران فرق داشت، م ح حزب کمونیست ایران و کومه له را حزب گرایشات تعریف میکرد، بر آن اصرار می نمود، مخالفین چپ و راست منکر وجود گرایش در آن می شدند. اما هیچگاه حزب کمونیست کارگری ایران را حزب مرکب و گرایشی تعریف نکرد، باز هم "موافقین" امروزیش منکرش هستند و حزب او را مرکب و گرایشی تعریف میکنند. در هر حال نظر مخالفین دیروزی در انکار وجود گرایشات با نظر "موافقین" امروزیش در گرایشی خواندن حزب م ح یکی است و مکمل همد یگرند. در بخش آخر همین قسمت بیشتر در باره حزب کمونیست کارگری ایران بحث خواهیم کرد.
ادامه دارد
مجیدحسنی
20090118
majid.hosaini@gmail.com
mobarezan.kommunist@yahoo.se
ارزیابی از انشعابات و
مصاف های کمونیسم کارگری در ایران
قسمت چهارم
6 – حزب "باورهای مشترک" یا
تلاش مستمر برای انسجام و تحکیم اجتماعی کمونیسم !
منصورحکمت با تشکیل اتحاد مبارزان کمونیست در سال1357 تا زمان مرگش 13 تیرماه1381، پرچمدار و رهبر جنبش کمونیستی در ایران بود. طی این مدت نتنها بمسائل متنوع سیاسی و اجتماعی در هر دوره ای جواب میداد، روش و سنت ها و دایره محدود و فرقه ای فعالیت سیاسی چپ سنتی ایران را در هم شکست و سنت و عرصه هایی جدیدی از فعالیت سیاسی را بر روی فعالین کمونیست گشود. در این فاصله زمانی، شاهد تغیر در اشکال بیان، تاکید بر بعضی جنبه ها در دوره های مختلف، دادن آرایش سیاسی و تشکیلاتی گوناگون به گرایش کمونیستی و سازمان آن متناسب با نیازهای مبارزه طبقاتی هستیم اما جهت و خط اش همواره یکی است.
شرط برخورد واقع بینانه به این تاریخ و تجربه، در گرو تغیر تمرکز فعلی ذهنیت ها بدور وقایع برجسته تشکیلاتی در این احزاب و گسترش تمرکز ذهنها به دوره های "روتین" و "متعارف" فعالیت م ح در آن احزابی است که ساخت. تنها از این طریق و با تعقیب ماجرا از این منظر دست یافتن به درک واقعی و همه جانبه از همین وقایع برجسته و جدل دائمی و مستمر بین گرایشات در حزب کمونیست ایران و کومه له کامل میگردد. فایده دیگر این متد برخورد به آن تاریخ، دیدن نقش و ابعاد تلاش منصور حمکت، تفاوت او با بقیه، نقش کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، کمیته مرکزی کومه له، کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران و بالاخره نقش افراد در این پروسه طولانی است. سهمی که افراد در آن تاریخ دارند موجب بی علاقگی امروز آنها و احزاب مربوطه اشان به آن دوران است. هر چند با دقت در هر تک موردی از اختلافات و رویدادهای بزرگ در آن احزاب سر نخ های کل ماجرا پیدا است، اما توجه بر دورانی که ظاهرا "اختلاف"ی در بین نبوده و باورهایمان "مشترک" بود ضروری است. چون این تاریخ صرفا مربوط به گذشته نیست و هنوز ادامه دارد و مورد نزاع است. این طریقه نگاه به گذشته به امروز وصل است و کار ما را در تشخیص جایگاه سیاسی احزاب فعلی، دوستی و دشمنی بین آنها و هم چنین افراد از عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده و شعیب ذکریایی و ابراهیم علیزاده و رضا مقدم و ایرج آذرین گرفته تا کورش مدرسی و حمید تقوایی و غیره برای ما ساده تر میکند. بخشی از اینها با کل آن تاریخ دشمنی دارند، بخش دیگر با قسمت عمده آن و در مقابل اینها کمونیستها همه آن تاریخ را از آن خود میدانند.
انتقال دادن کشمکش گرایشات درون حزب کمونیست ایران، شروع اختلافات در آن به زمان هایی که اختلافات بالا گرفته و قطبی شده بود، از جمله به کنگره سوم حزب، یا محدود کردنش به اولین تحرک راست ناسیونالیست کرد توسط کمیته رهبری کومه له و یا تشکیل فراکسیون کمونیسم کارگری و مباحث مشهور به چپ و راست در کومه له میتواند بشدت گمراه کننده باشد. به کار گرفتن این روش اهرمی است در جعل کردن کمونیسم منصور حکمت و تاریخ احزابی که ساخت. امروزه هر حزبی برای تعقیب منافع خود به گوشه ای از آن تاریخ می چسپد. اصل مطلب این است که همگام با جعل آن تاریخ به این شیوه، خطوط دیگر و نوع دیگری از کمونیسم را جلو می آورند. این ماجرایی است که این احزاب را بحرکت در آورده و برایش کار میکنند و کادر میسازند. ایستادگی در مقابل این روند با نوشتن و گفتن حقایق و چنین یاد آوریهایی مقدور نیست و باید در مقابلش نیرو بسیج کرد و سنگر بندی نمود و حزب ساخت.
به همانگونه ای که کومه له جدید دوست دارد سابقه و جدل گرایشات درونی در کومه له را منکر شود، شروع ماجرا را به تشکیل فراکسیون و جدایی گرایش کمونیسم کارگری در سال 1891 و مضحک تر از آن خطا را به شخص منصورحکمت نسبت دهد، احزاب موسوم به کمونیسم کارگری دقیقا به همان شیوه تفاوتها و جدل کمونیسم کارگری با چپ در حزب کمونیست ایران و چگونگی انعکاس تحولات سیاسی در حزب کمونیست کارگری دوره م ح را به سایه می اندازند. روش همه یکی است. تفاوت اینجا است، آنها ناسیونالیست کرد از نوع چپ آنند و اینها چپ جدید خرده بورژوا و رفرمیست. این احزاب به جای اینکه خطا را مستقیما به منصور حکمت ربط دهند، فعلا خود را ادامه دهنده خط او قلمداد میکنند و در رقابت بر سر آن بر سر هم می زنند. در نزد احزاب موسوم به کمونیسم کارگری، تردید ها، نوسانات افراد در مسیری که حزب کمونیست کارگری قدیم پیمود، وارونه میشود. ماندگاری در حزب، استعفای تعدادی، صراحت یکی و سکوت دیگری به معیار تشخیص کمونیسم و غیر کمونیسم و حق از نا حق بدل میگردد. در حالیکه ماندگان امروزی از نظر سیاسی به رفتگان دیروزی ملحق شده اند و همه بگرد محوری می چرخند. ذهنها را محدود به مستعفیون آوریل 1999 میکنند تا ضعف و نظر واقعی تعدادی از ماندگان استتار گردد. دارند همین بلا را بر سر مباحث حزب و قدرت سیاسی، جمهوری سوسیالیستی، بحث سلبی و اثباتی، پلنوم چهارده و نامه 15 ژوئن 2001 " در باره پیامدهای بیماری" و ..... می آورند. سعی میشود کل ماجرا را به بعد از مرگ منصور حکمت و تقابل دو خط من در آوردی در حزب و بحث لیدری و غیره انتقال دهند.
تاریخ کمونیسم منصور حکمت، تاریخ جدل با گرایشات بورژوایی در جامعه، تاریخ جدل مداوم با سنت و روشهای خرده بورژوایی و ملی گرایی در دوره قبل و بعد از تشکیل حزب، دوره حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری ایران است. این جدلها در دل پراتیک و فعالیت سیاسی وسیع چند دهه و چند نسل از کمونیستها در عرصه های متنوع اجتماعی انجام گرفته است.
سخنرانی های منصور حکمت در پلنوم دوم حزب کمونیست ایران، (حدود چهار ماه بعد از تشکیل حزب)28 مرداد 1363 در باره 1- سبک کار رهبری 2- دورنمای حزب 3- تائیدهای صوری 4- اساسنامه پاسخ مشکل نیست 5- نابرابری و تبعیض 6- عدم دلسوزی نسبت به تشکیلات 7- مقررات داخلی مرکزیت، روشن بودن مواضع 8- ساختمان حزب محکم و ادامه کار 9- ارتباطات، ارگان بسوی سوسیالیسم، نشریه کمونیست، نشریه داخلی، راجع به تدارک کنگره چهار کومه له 10- اطلاعات و ضد اطلاعات 11- عضویت در خارج کشور و غیره بصورت بسیار روشن و برجسته ای نقد از حزب و گرایشات درونی آن و انتظارات از حزب کمونیست را بیان میکند. توجه اینکه، ستون و محورهای اصلی این نقدها بهنگام جدایی گرایش کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران و کومه له در سال 1991 همان چهار چوب و همان تبین ها راجع به این سازمانها بود.
در این پلنوم راجع به کنگره موسس حزب و تدارک آن منصور حکمت میگوید: "کنگره موسس تا تعیین تاریخش، تا بعد از آن اقدامات بعدش، تا نحوه اعلامش تا شیوه کارش، تمامش مهر سازش بر خود داشته." چند جمله بعدش ادامه میدهد:" به مجردی که بحث خواست عمیق بشود دلخوری پیش آمد." و: "با سازش آمدیم جلو ولی نباید سازش را بعنوان اصول جا زد." در همین جلسه حزبی در توضیح فاصله بین حرف و عمل میگوید: "در فاصله حرف تا عمل طبقات دیگر قرار گرفته اند"، در ادامه از تائید صوری و قبول دارم ها، از مشکل بودن مبارزه با "آدم ساکت"، از اینکه رهبری چیزی میگوید و پائین کار دیگری میکند، از ناسازگاری تصویر از حزب بر روی کاغذ با واقعیت آن، از نا باوری به مارکسیسم، از ضرورت تعمیق مبارزه ایدئولوژیک، از سبک کار کمونیستی، از اهمیت ابزار حزبی و کادر کمونیستی برای مبارزه با این وضعیت، از وجود تعادل قوای بین خطوط که سرنوشت حزب را تعین میکنند صحبت می نماید. بلاخره میگوید مدتی است که من نمی توانم از حزب رو به بیرون تعریف و تمجید کنم چون با واقعیات آن خوانایی ندارد و انگار در این حزب "مارکسیستها امر توهم پراکنی، پوپولیستها موانع ایجاد کردن" را بعهده گرفته اند و مشکل در رهبری است. آیا در دوره جدایی گرایش کمونیسم کارگری از حزب کمونیست در سال 1991، همین خطوط نقد بخش عمده نقد او در مقابل گرایشات دیگر نبود؟ به نوارهای این پلنوم گوش دهید بسیار گویا و آموزنده است و بهتر از هر تفسیر و تعبیری متوجه عمق اختلاف و فاصله ها آنهم در پلنوم دوم حزب بفاصله چند ماه بعد از تشکیل حزب خواهید شد. این نقدها رو به کمیته مرکزی کومه له و حزب و آن کسانی است که دوست ندارند این دوره "آرام" از حیاط حزب برجسته گردد. پلنوم دوم حزب داستان دائمی و ادامه دار درون حزب کمونیست ایران و کومه له است. این داستان در آن دوره هایی که من و لیدرهای امروز احزاب فعلی عضو کمیته مرکزی کومه له و حزب کمونیست ایران بودیم ادامه داشت و این نقد ها رو به ما هم بود.
بعدا راجع به مباحثات این پلنوم م ح جلسه ای تحت عنوان" در باره نتایج پلنوم دوم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران" در اوت 1984 بر گزار میکند. در ابتدای این جلسه برای توضیح روح کلی مباحثات پلنوم نقل قولی از لنین در کنگره 11 حزب بلشویک، آخرین کنگره ای که لنین در آن شرکت کرد میاورد. آوردن این نقل قول در اینجا نتنها ما را بطور روشن تری در جریان پلنوم دوم قرار میدهد، تصویری کلی از تاریخ حزب کمونیست ایران، نقش گرایشات درون آن، تلاش های منصور حکمت برای تبدیل آن حزب به حزب کارگری را در ذهن ما مجسم می نماید. در آن کنگره لنین این را میگوید:
"یکسال گذشته است، دولت در دست ما بوده اما آیا تحت سیاست اقتصادی نوین(یعنی نپ) این دولت طبق شیوه ما عمل کرده است؟ خیر، ما نمی خواهیم این را اذعان کنیم اما واقعیت دارد. پس چگونه عمل کرده است؟ این ماشین آنجایی که ما می خواهیم نمی رود بلکه به جایی میرود که مشتی سرمایه دار خصوصی و سفته باز غیر قانونی و غیر علنی که معلوم نیست از کجا بر سر ما نازل شده اند آنرا میبرند. ماشین کاملا و چه بسا به هیچ وجه در آن جهتی سیر نمی کند که آدمی پشت رل نشسته است تصور میکند. شما کمونیستها، شما کارگران، شما بخش آگاه پرولتاریا که به اداره امور دولت پرداخته اید چنان کنید دولتی که در دست دارید طبق شیوه شما عمل کند."
پلنوم دوم و جلسه ای که منصور حکمت در توضیح آن گرفته است تنها نمونه ای از تلاش بی وقفه او در سه کنگره و بیست و یک پلنوم و دهها جلسه دفتر سیاسی و سمینار و صدها جلسات دیگر آن حزب بودند. خواننده این سطور بهر پلنوم و کنگره و جلسه ای در تاریخ آن حزب مراجعه کند، بر روی هر کدام از این جلسات انگشت بگذارد، با این تلاشها و با این شکل و شیوه دائمی از کشمکش گرایشات در حزب و در کمیته مرکزی آن روبرو خواهد شد. هر لحظه ای از تاریخ آن حزب فاکت ما در این مبحث است.
در نتیجه باید مواظب بود اختلاف نظرات، کشمکش گرایشات، عرضه اندام چپ رادیکال و ناسیونالیسم کرد در حزب کمونیست ایران و کومه له، ادامه جدل با چپ در حزب کمونیست کارگری ایران نتنها دائمی و مستمر بود، بلکه مقاطع بسیار زیادی از حاد شدن این جدلها در کنگرها و پلنومها و جلسات دفتر سیاسی و سمینارهای حزبی را می توان یافت. رشد گرایش کمونیستی در دل این جدل سیاسی مستمر و بی تخفیف در مقابل دیگر گرایشات، از ویژگیهای کمونیسم معاصر و نقطه قوت آن بوده است. آثار ایندوره از تاریخ کمونیسم جزء آثار غنی و پر ارزشی است که می تواند مبنای آموزش و بار آوری نسلی از کمونیستها در شراط حاضر گردد. محدود کردن اختلافات، تقابل و تحرک گرایشات به مقاطع و دوره هایی از بروز علنی آن و خارج از چهارچوب حزب، یکی از شیوه چپ رادیکال ایندوره برای تاریخ سازی و دور کردن نقد از حزب خود و کمونیسم ربائی آن است.
تلاش منصور حکمت در جهت استخکام جنبش کمونیسم کارگری به پلنوم ها و کنگره ها و جلسات رسمی و تشکیلاتی محدود نمی شود. در سطح علنی رو به جامعه، رو به کارگران و مردم و انسانهای منصف از طریق رادیو و نشریات حزب برای تقویت و منسجم کردن این جنبش حرفش را میزد. با روش کردن افق سیاسی و نشان دادن موانع سر راه فعالیت، کادرها را در دل پراتیک آموزش میداد. در این دو حزب ارائه و روشن کردن سیاست های رسمی حزب( کمونیستی) یقه او را می گرفت و تمام آنها توسط او نوشته شدند. مشکل حزب کمونیست ایران و کومه له، در زمان منصور حکمت، در سیاست و مواضع رسمی آنها نبود، مقاومت عملی گرایش های غیر کمونیستی در اشکال مختلف متناسب با تعادل قوای بین گرایشات در هر دوره ای، مانع اصلی بود. تزهایی در باره "اصول و شیوه های رهبری کمونیستی"، سلسله مباحثی در مورد عضویت کارگری، سلسله نوشته هایی راجع به سیاست سازماندهی حزب، مجموعه نوشته ها در باره"حوزه های حزبی و آکسیونهای کارگری- در باره اهمیت آژیتاتور و آژیتاسیون علنی، در مورد سندیکا، شورا و مجامع عمومی، اتحادیه های کارگری، حوزه ها و مبارزات جاری کارگران، "در باره سبک کار کمونیستی، عضوگیری در حزب، سمینارهای متعدد در باره جنبش کمونیسم کارگری(کمونیسم)، کتاب تفاوتهای ما، نقد تجربه شوروی، تهیه طرح و برنامه فعالیت برای رهبری این حزب و کومه له و حتی بخشهای دیگر تشکیلات که اینجا لزومی به لیست کردن همه این موارد نیست، علنی بودند و در نشریات چاپ شدند. مجموعه همه اینها بصورت کاملی در سایت منصورحکمت در دسترس عموم قرار دارند.
تقابل های مداوم درونی در حزب کمونیست ایران نشان داد که اختلاف کمونیسم کارگری با چپ نظری نیست، جنبشی و سیاسی است. با سنت و روش طبقات دیگر و خرده بورژوایی نمی شود کار کمونیستی کرد. با حزب مشترک چند گرایش و با ابزاری که همه در آن سهم دارند سنت کمونیستی لنگان لنگان و با صرف انرژی فراوان به جلو میرفت. تصیح روشهای عملی، پر کردن فاصله بین حرف و عمل وقتی امکان پذیر است که روش فعالیت کمونیستی به سنت حزب تبدیل شده باشد، حزب بتواند مهر خودش را بر جامعه بکوبد، نه اینکه جامعه و نیروی عادات مسیر حزب را تعین کند. صحبت بر سر جدایی تاریخی سوسیالیسم موجود از تاریخ مبارزه طبقاتی کارگر و راه فائق آمدن بر آن بود.
7 – کنگره سوم حزب کمونیست ایران و تقابل دو افق!
سالها قبل از فروپاشی اروپای شرقی، دیوار برلین، اضمحلال حکومت شوروی، از مد افتادن سوسیالیسمی که تاریخ آن جدا از تاریخ مبارزه طبقاتی کارگر بود، منصور حکمت سند "اوضاع بین المللی و موقعیت کمونیسم" را در سال 1367، به کنگره سوم حزب کمونیست ایران ارائه داد. در این کنگره پیرامون این سند سلسله سخنرانیهایی تحت عنوان: "در حاشیه "اوضاع بین المللی و موقعیت کمونیسم" ارائه داد. به سایت منصور حکمت یا منتخب آثار صفحات 842 و 850 مراجعه کنید. توجه اینکه پنج سال قبل از این کنگره، جنبش کمونیسم کارگری، کمونیسم معاصر و جوانب آن را بعنوان جنبشی متمایز از کمونیسم موجود با چهارچوب عملی و نظری جداگانه بحث کرده بود. سند "اوضاع بین المللی و موقعیت کمونیسم" جزئی از کار و برشی از فعالیت جنبش کمونیسم کارگری در رابطه با طوفانی بود که بقول منصور حکمت: "این طوفان عظمت های زیادی را با خودش میبرد" بود. در آن سند به دو روند اشاره شده است:
"دو روند تعین کننده اوضاع کنونی، دو حقیقت اساسی را تاکید میکند:
١) توسعه شگرف سرمايه دارى در چند دهه گذشته و انقلاب عظيمى که در ظرفيتهاى توليدى جامعه به وقوع پيوسته است از يکسو و ابعاد عظيم مشقاتى که در متن همين جهان صنعتى و پيشرفته در مقياس صدها ميليونى به انسانهاى زحمتکش و فاقد مالکيت تحميل ميشود از سوى ديگر، کمونيسم را از نظر عينى به يک راه نجات واقعى، تحقق پذير و مبرم براى کل جامعه بشرى بدل ساخته است.
7
٢) کمونيسم و سوسياليسم بورژوائى در تمام شاخه ها و فرقه هاى خويش به بن بست رسيده است و به پايان راه خود نزديک ميشود . اما اين بن بست و عقب نشينى نه در برابر سوسياليسم راديکال و کارگرى، که در حال حاضر فاقد انسجام و قدرت اجتماعى است، بلکه در برابر تعرض جناح راست بورژوازى بين المللى صورت ميگيرد. انحطاط اضمحلال سوسياليسم بورژوائى، چه در تجربه چين و شوروى وچه در سرنوشت سوسيال دموکراسى و کمونيسم اروپائى و خلق گرائى ضدامپرياليستى در کشورهاى تحت سلطه بطور بلاواسطه نه بمعناى قدرت گيرى سوسياليسم کارگرى بلکه به معناى انسجام سياسى و ايدئولوژيکى بورژوازى عليه سوسياليسم و عليه انقلاب کارگرى است . "
در کنگره به شکل سکوت، قبول دارم ها و این گفته ابراهیم علیزاده که "فعلا قاچ زین را بچسبم."، "یعنی بگذار تشکیلاتم را اداره کنم" ، "بگذار این هفت هشت ماه را بگذرانیم" ، "حزب را بچسبیم"، هم چنین در قالب و به بهانه جواب به سخن رانی عقب مانده یکی از نمایندگان کنگره غرق در آرزوهای گذشته و مخفلی کومه له از طرف عبدالله مهتدی به این سند بی توجهی شد. در واقع این دو نفر از دو زاویه مختلف، در ظاهر مخالف با هم از افق واحدی در تقابل با کمونیسم کارگری دفاع کردند.
مصوبات کمونیستی این کنگره نشان موفقیت کنگره و بیان جایگاه سیاسی واقعی آن در حزب نیست. تمام مصوباتش مانند بقیه تجمع های رسمی حزب عالی و کمونیستی بود، اما پراتیک آن در فردای کنگره به صخره مقاومت سنت و روش فعالیت دیگر گرایشات بر میخورد و اثر چندانی از خود بر جا نمی گذاشت. در این کنگره ائتلاف اعلام نشده سیاسی از چسببیدن به "قاچ زین" و شانه بالا انداختن در برابر مباحثات آن تا غوغا براه انداختن حول یک بحث حاشیه ای و آوردنش به مرکز کنگره، مشترکا علیه خط کمونیستی عمل میکردند. اصرار منصور حکمت بر افق و سیاستی که منافع عمومی و بین المللی گارگران را نمایندگی میکرد و اصرار تعدادی بر خط تشکیلات داری و "حفظ" خود از طرف این ائتلاف، شکاف بین کمونیسم کارگری و دیگر گرایشات در حزب را عمق بخشید. اگر کسی از بالای بلندی با کمی دقت سالن کنگره را زیر نظر می گرفت متوجه این ائتلاف و دو خطی بودن کنگره میشد. در نتیجه کنگره نتوانست حزب را برای درک تحولات پیشرو و مقابله با شرایط جدید، پایان یکدوره در جهان و آغاز دوره دیگری که چهره دنیا و روبنای سیاسی ایدئولوژیکی آن را تغییر میداد آماده کند. سند با اکثریت مطلق آراء، موازی با بقیه مصوبات تصویب شد. اما مشکل حزب کمونیست ایران در سیاست رسمی و مصوباتش نبود. در این کنگره آنطوریکه شایان حزب کمونیستی است، به سند بر خورد نشد، افق و جهت گیرهای مندرج در آن و لزوم سنگر بندی در مقابل موج ضد کمونیستی و بازار آزاد و دمکراسی خواهی که بسرعت نزدیک میشد و دنیا را در بر میگرفت بدستور حزب نیامد. اینجا فقط یک جمله از سخن رانی منصور حکمت در جواب به نظریات "حفظ" تشکیلات در کنگره سوم را نقل میکنم.
"نمیتوان در دنیائی که شوروی و کل مدل اقتصادی اش با چنین شدتی دستخوش بحران و تحول میگردد، در دنیائی که احزاب عریض و طویل در کشورهای پیشرفته سرمایه داری در شرق و غرب به اضمحلال کشیده میشوند، بی تفاوت نسبت به این تحولات سر در لاک تشکیلات خود کرد و در گوشه ای پراتیک سیاسی پیشرو و رضایتبخشی را برای خود ترتیب داد. دوره فعالیت محدود، افق محدود و انتظارات محدود از مبارزه سیاسی بسر رسیده است."
آنچه در این سند پیش بینی شده بود بوقوع پیوست. اوضاع مشخصی که بازار سوسیالیسم غیر پرولتری را در سطح جهان از رونق انداخت، بر چپ خرده بورژوایی درون حزب کمونیست ایران و تغییر تناسب قوای بین گرایشات آن تاثیر گذاشت. در آن دوره احزاب زیادی تابلوی کمونیستی خود را پائین کشیدند. دولتهای زیادی در صحنه جغرافیای جهان ظاهر شدند، اسلام سیاسی، ملی گرایی قوی شدند، جنگها شد و قتل عام های زیادی صورت گرفت. تحت تاثیر آن اوضاع، در وهله اول، چپ درون حزب بیش از هر دوره ای ساکت تر و مطیع تر کمونیسم کارگری شد. اما این مرحله "سکوت" و "اطاعت" میتوانست موقتی و ناپایدارباشد. شرایط سیاسی امکان تعرض چپ رادیکال درون حزب از موضع راست علیه کمونیسم کارگری را در غیاب تعرض و پیشروی آن بوجود آورده بود. این اتقاق در شرایط بی آلترناتیوی کمونیسم کارگری در برابر وضع موجود و جواب بموقع ندادن به ضرویات سیاسی مبارزه طبقاتی می توانست از نظر زمانی زودتر روی دهد. چپ روشنفکری و خرده بوروژایی درون حزب، خط مرکز یا سانتر، در این دوره زیر نقد مداوم و پایه ای کمونیسم کارگری قرار گرفتند و افق و آلترناتیوهای آن مجال هیچگونه عرضه اندامی جدی پیدا نکردند. چپ درون حزب درمانده و بی حرف بدنبال فرصتی برای تغییر اوضاع به نفع خویش بود.
8 – کودتای ملی در کومه له، دو تحرک راست توسط بخشی از کمیته مرکزی آن !
مصادف با همین گیرو دار در حزب، تحولات جهانی رویدادهایی را در اردوگاه شرق بوجود آورد که در نتیجه آن موج ملی گرایی در سطح جهان براه افتاد و آوای این موج عرق ملی منکوب شده در گوشه و کنار حزب کمونیست ایران و کومه له را بیدار کرد. چپ رادیکال در حزب، به حکم شرایط عمومی سیاسی، فاکتور از مد افتادن سوسیالیسم موجود خرده بورژوایی و اردوگاهی، تعرض کمونیسم کارگری بدان، بی افق بود و زیر فشار شدید سیاسی قرار داشت. تصفیه حساب با سانتر در حزب، یعنی چپ غیر کارگری موضع اصلی و اولویت کمونیسم کارگری بود. ذهنیت ها و تمرکز مبارزه سیاسی درون حزب در این جهت سیر میکرد. در آن موقع کسی فکر نمی کرد ناسیونالیسم کرد در کومه له، امکان و توانایی بهره برداری از خلاء ناشی از تقابل کمونیسم کارگری با چپ در حزب را در همان سطحی که انجام داد داشته باشد. چپ رادیکال در حزب قوی بود و ناسیونالیسم کرد ضعیف و حاشیه ای.
اما بر خلاف انتظار، گرایش ملی درون کومه له دو حرکت را از خود نشان داد. حرکت اولی، مخالفت تعدادی از رهبری کومه له با متن پیشنهادی قطعنامه کمیته اجرایی حزب کمونیست ایران در رابطه با فعالیت تشکیلات حزب در کردستان در شرایط جدید بعد از پایان جنگ هفت ساله ایران و عراق بود. کمیته اجرایی حزب متوجه تفاوت مخالفت و مقاومت اینبار کمیته مرکزی کومه له با راست زدنهای پیشین آن و سر خط آوردنش بود. لاقیدی رهبری کومه له به متن پیشنهادی قطعنامه کمیته اجرایی حزب به کمیته مرکزی کومه له و در ادامه به قطعنامه پلنوم 12 حزب کمونیست ایران در همین رابطه، تیر ماه 1367، نشانه بالا گرفتن اختلاف بر سر سیاست و افق فعالیت آتی حزب در کردستان بود. بنا به اهمیت موضوع بدنبال پلنوم، در 28 اوت 1988 جلسه دیگری با عنوان" بحث پیرامون اوضاع سیاسی ایران و تصویب قطعنامه در جلسه وسیع کمیته اجرایی حزب کمونیست ایران" گرفته شد. در ادامه جلسه وسیع کمیته اجرایی حزب کمونیست ایران در 29 اوت 1998 با دستور جلسه" اوضاع کردستان، قطعنامه پلنوم 12 در مورد تشکیلات کردستان حزب در خاک عراق" فرخوان داده شد. باز هم، منصور حکمت با کمونیست شماره 59 مهر ماه 1369 مصاحبه ای تحت عنوان " تاثیرات صلح ایران و عراق بر فعالیت حزب در کردستان، آتیه مبارزه مسلحانه" انجام داد. کلیه این اسناد در سایت منصور حکمت قابل دسترس هستند.
محور اصلی اختلاف کمیته اجرایی و منصور حکمت با رهبری کومه له بر سر آرایش رهبری کومه له، نیروی رزمی آن، اردوگاها و بطور کلی ادامه کاری همه عرصه های فعالیت کومه له در شرایط بعد از پایان جنگ ایران و عراق بود. بحث این بود که به جای اینکه کل کمیته مرکزی کومه له به اردوگاه و رتق و فتق امور روزمره و مشکلات اردوگاهی مشغول باشند، چهار پنج نفر را به این قسمت و امور نظامی اختصاص دهند، بقیه افراد مرکزی به امورات سرتاسری و اساسی تر کومه له از جمله، رهبری و هدایت و سازماندهی عرصه های اجتماعی، کارگری، توده مردم، زنان، جوانان، دیپلماسی و تشکیلات شهرها بپردازند. لازمه اینکار انتقال سازمان سیاسی و مرکز اصلی رهبری کومه له به اروپا، بیرون آوردن این مرکزیت از زیر دست حکومت بعث بود. تکمیل این پروژه با سبک کردن اردوگاها، انتقال کودکان، سالمندان، صدمه دیدگان جنگ با جمهوری اسلامی به اروپا، تغییر اردوگاه ها از محل زیست به اردوگاه نیروهای رزمی و نظامی کومه له، داشتن چند واحد رزمی و افرادی از رهبری در داخل ایران کامل میشد. مجموعه این اقدامات و آرایش می توانست در کم کردن فشار و بهانه گیری حکومت بعث بر کومه له و نیروهای آن در خاک عراق و تضمین ادامه کاریش در آینده موثر واقع شود. مسئله تداوم تصویر کومه له سیاسی با حضور همه جانبه در صحنه جامعه کردستان و تکامل آن بود. کمیته اجرایی حزب اصرار داشت که ماندگاری رهبری کومه له زیر دست حکومت بعث بمعنای دادن امکان بهره برداری به حکومت بعث برای فشار بر کومه له و معامله گری بر سر آن با جمهوری اسلامی است. مرکزیت سیاسی کومه له اگر جای دیگری باشد واحد های مستقر در نوارمرزی و اوردوگاها امنیت بیشتری خواهند داشت و ادامه کاری کومه له تضمین میگردد. در مقابل این سیاست ها، رهبری کومه له به سنت موجود فعالیت محلی، روحیه دادن به جای تدبیر اساسی، انتظار به جای سیاست، آمادگی "فداکاری"، به کوه زدن، استفاده از شکاف بین دولتها و به انتظار حوادث در اردوگاها نشستن را تجویز میکرد و قطعنامه کمیته اجرایی حزب را در پچ پچ های خودمانی و محفلی ذهنی گری می دانست. در جلسه 29 اوت منصور حکمت خطاب به رهبری کومه له گفت این سیاست شما:
"دورنمای اردوگاهی شدن کومه له است و بنظر من تو تمام حالتهایی که اثرات سیاسی نامطلوب (یعنی عواقب بعد از جنگ) به همه مسایل بررسی میشود بجز اثرات سیاسی نامطلوب این حالت" بر کومه له. داخل پرانتز از من است. نقد بی گذشت کمیته اجرایی به موضع سنتی و ناسیونالیستی رهبری کومه له و اصرار بر اقدامات و اجرای عملی سیاست حزب در این رابطه، خط ناسیونالیستی درون کومه له را جریحه دار کرد و زیر منگنه گذاشت. سر جا نشاندن ناسیونالیسم و محلی گری درون رهبری کومه له کار همیشگی و عادی رهبری حزب در بسیاری مقطع بود، ولی شدت مقاومت تعدادی از کمیته مرکزی کومه له در این ماجرا جدید بود.
این تقابلها و فشار سیاسی بر خط ناسیونالیستی در رهبری کومه له، مصادف بود با شدت یافتن و عمیق تر شدن مبارزه کمونیسم کارگری با چپ رادیکال در حزب. درگیر شدن تقریبا همزمان رهبری حزب با چپ و ناسیونالیسم، در شرایط تغییر تناسب قوا بین گرایشات درون حزب در نتیجه اوضاع جهانی، لایه ای از چپ درون کومه له و تعدادی از افراد کمیته مرکزی آن را به سمت دفاع از ناسیونالیسم کرد و همکاری و اغماض نسبت به تحرک و توطئه های این گرایش برای مقابله با کمونیسم کارگری کشاند. جسله مشهور (ک ر) کمیته رهبری کومه له، دومین حرکت ملی گرایان، اما اولین اقدام علنی و بی سابقه آنها علیه رهبری حزب بود. گرفتن چنین جلسه ای در توان سیاسی و تشکیلاتی ناسیونالیسم درون کومه له نبود، این جلسه حاصل همکاری بخشی از چپ رادیکال و ناسیونالیست کرد در تقابل با کمونیسم کارگری بود. غرولند چپ، نارضایتی آن از خط کمونیستی، دست چپ را در دست ناسیونالیسم کرد گذاشت و مشترکا کودتای ملی و تشکیلاتی علیه رهبری حزب و ارگانهای قانونی آن براه انداختند. کودتای تشکیلاتی را ناسیونالیسم کرد سازمان داد و چپ نیروی پیاده و پشت جبهه ای آن بود.
جلسه کمیته رهبری با مسئولین ارگانها در اواسط تابستان 1368 به فراخوان این کمیته برای تحریک احساسات ملی و عقب مانده و بسیج نیرو در تقابل با خط کمونیسم کارگری (و نه بحث و تقابل سیاسی) در یکی از اردوگاه های مرکزی کومه له، اردوگاه "سوران"، مستقر در کردستان عراق گرفته شد. این جلسه جواب ناسیونالیسم کرد به اوضاع پس از ختم جنگ ایران و عراق بود به بهانه عکس العمل به ارزیابی منصور حکمت از حزب و با این استدلال محوری که "تحلیل را قبول داریم و ارزیابی از کومه له را نه" در نوشته: "مبارزه طبقاتی و احزاب سیاسی، حرب کمونیست، کومه له و کمونیسم کارگری" صفحات 792 و 798 منتخب آثار. زمینه تشکیلاتی این اقدام را کشمکش بر سر قطعنامه پلنوم دوازدهم و تنگنای مانور و گریز راست ناسیونالیست به سبک سابق و جا ندانشان زیر سایه بان مصوبات حزبی و خط کمونیسم کارگری در حزب بود.
جلسه کمیته رهبری، اقدامی برای تست دایره قدرت و نفوذ ملی گرایی در کومه له و حزب بود. آن جلسه، حرکتی بود در تقابل با مواضع و خط رسمی و کمونیستی حزب که با شعارهای "بستن کوله پشتی ها و رفتن به قندیل"، حمله غیر سیاسی و هیستریک علیه "خارج نشین ها"، "روشنفکران بی خبر و ذهنی" ، "بی روحیه ها" ، "میخواهند ول کنند و بروند" ، " برای ما کلاس اکابر گذاشته اند"، اونها (یعنی فارسها) "علیه کومه له"(یعنی کرد) هایند و غیره شروع شد. از دید محلی گری، استقرار تعدادی از رهبری حزب و کومه له در اروپا منفی بود و ماندن تعداد دیگری در اردوگاها به خودی خود مثبت. این جلسه به امید منسجم کردن عناصر متعصب ملی گرا، عقب ماندگی سیاسی در مقابل خارج نشین ها، عناصر چپ دلخور از خط کمونیستی، در بتن بی خبری بسیاری از کادر و اعضای حزب از ماجرا و امید به اینکه کمیته رهبری از چنین ترکیبی لشکر و نیرو در مقابل خط سیاسی و رسمی کومه له و حزب بدور خود جمع کند گرفته شد. این حرکت و عقب گرد سیاسی در همان جلسه با مقاومت کادرهای کمونیست روبرو شد و قبل از اینکه بقیه رهبری کومه له و حزب از آن مطلع گردند همانجا متوقف گردید. بدنبال آن یکدوره جدل سیاسی گرم و شدید اردوگاهای کومه له و ارگانهای حزبی را به جوش آورد.
این اقدام راستها علیه ارگانهای حزبی و قانونی آن بود و این حرکت ضد تشکیلاتی کمیته رهبری چند ساعت بیشتر دوام نیاورد و ماجرا به عکس خود و به تعرض سیاسی بخش عمده چپ علیه این خط راست و ناسیونالیستی در سرتاسر کومه له منجر گردید. اقدام ناکام اینبار ناسیونالیست ها فرق زیادی با اولی داشت. اولی دفاعی بود، محدود به رهبری حزب و کومه له، فقط افراد معدودی از مرکزیت کومه له بصورت مخفلی و در گوشی ماجرا را با تعدادی از همفکران خود در میان گذاشته بودند. اما این دومی تعرضی و علنی بود، اصول و موازین حزبی و پرنسیپی را زیر پا نهادند و قاعد بازی حزبی را بهم زدند و مناسبات بین گرایشات در نتیجه این "کودتا"ی تشکیلاتی بسر انجام نرسیده زیرو رو گردید. در نتیجه امکان باز گشت گرایش کمونیسم کارگری و ناسیونالیسم کرد به موقعیت و مناسبات گذشته، خزیدن مجدد ملی گرایی به گوشه و کنار تشکیلات و ماندگاری این دو گرایش در یک حزب مشترک غیر ممکن گردید. ناسیونالیسم کرد رو آمده بود میبایستی از نظر سیاسی با آن تصویه حساب کرد. در کومه له کمونیست و حزب کمونیست ایران جا و صندلی و محلی برای نمایش این گرایش وجود نداشت. وجود چپ و ناسیونالیسم در حزب قابل توضیح بود، اما عرضه اندام ناسیونالیسم کرد، حریف طلبیدن آن و پرچمدار پیدا کردن، آنهم در مرکزیت کومه له کمونیست و حزب غیر قابل تحمل بود. مگر ناسیونالیسم کرد از جمله ارتجاعی ترین و غیر انسانی ترین گرایش اجتماعی و منفورترین خط حاشیه ای و منکوب شده در کومه له و حزب نبود؟ بخشی از محبوبیت کومه له قدیم ناشی از مبارزه و تقابل قاطعانه و بی گذشت و همه جانبه سیاسی و نظامی آن با ناسیونالیسم در جامعه و حزب این گرایش، حزب دمکرات کردستان ایران بوده است. این حرکت علیه این محبوبیت کومه له و پراتیک آن و تلاش و دستاوردهایش بود. این گرایش در کومه له قدیم نقشی بجز مزاحمت و گاه گاهی سر از سوراخ در آوردن نداشت و نه حزب را می شناخت و نه کومه له را و نه از ترکیب سیاسی حزب و کومه له سر در می آورد. در نتیجه آن پرچمداران راست توانایی سیاسی کادرهای کمونیست را دست کم گرفتند و به پشتیبانی لایه ای از چپ در این دوره امید بسته بودند. ارزیابی آنها از حد و ثغور گرایش ناسیونالیستی در کومه له و قدرت و توانایی خط کمونیستی در آن اشتباه بود.
راست ناسیونالیست در این حرکت خود به دخالت آمریکا و متحدین اش در منطقه گوشه چشم داشتند. اضافه بر شرایط سیاسی جهانی، فشار آمریکا و متحدین غربیش بر دو لت عراق بخاطر اشغال کویت به نیروهای ناسیونالیست در کردستان ایران و عراق قوت قلب داد. در نتیجه این مجموعه عوامل فرصتی برای اولین عرضه اندام علنی ناسیونالیسم کرد در تقابل با گرایش کمونیسم کارگری در کومه له فراهم شد و این افقی که بر حرکت کمیته رهبری کومه له جاری بود. در پرتو تحولات جهانی و منطقه ای روندهای سیاسی در حزب و کومه له دچار تغیر شدند و رودر روی هم قرار گرفتند.
در هر صورت، تحرک ناسیونالیسم در کومه له روند تقابل گرایش کمونیسم کارگری با چپ رادیکال را قیچی کرد. راست ناسیونالیست در یک جلسه زور و توان خود را آزمایش نمود، عرصه اندام کرد و صورت مسئله را به نفع چپ و به ضرر موضوع اصلی و در دستور کمونیسم کارگری عوض نمود. تحمل همان اندازه از ابزار وجود جریان راست در رهبری سازمان کردستان حزب کمونیست ایران غیر قابل قبول بود. میبایست امکان حزیدن مجدد به پناهگاها و تجدید قوا برای تحرک دیگری در فرصت بعدی را از آنها گرفت. پرچمدارن راست در کمیته ها و ارگانهای اصلی این تشکیلات کمونیستی جایی نداشتند. بدنبال آن دو خط سیاسی مشهور به چپ و راست در کومه له و حزب کمونیست ایران در مقابل هم صف آرایی کردند. اکثریت بسیاری بالایی(حدود 85 در صد) از چپ زیر رهبری فراکسیون کمونیسم کارگری در مقابل ناسیونالیسم کرد و همدستان چپ آن ایستادند. چپ عملا سکان تشکیلات کومه له را بدست گرفت. بدنبال پلنوم شانزده حزب کمونیست ایران، پلنوم کمیته مرکزی کومه له، کمیته رهبری جدیدی مرکب از سه نفر، دو نفر چپ، (من، مجید حسینی و رحمان حسین زاده) یکی سانتر متمایل به خط راست ناسیونالیستی(ابراهیم علیزاده) را انتخاب کرد. برای قرار گرفتن در جریان مباحثات راجع به این ماجرا به سخنرانیهای منصور حکمت در پلنوم 16 حزب کمونیست ایران در هفتم آبان ماه 1368 در سایت او، توصیه میکنم به نوارهای کامل این پلنوم و اظهار نظر متقابل تمام شرکت کنندگان در پلنوم به سایت حزب کمونیست ایران مراجعه کنید. در این پلنوم ابراهیم علیزاده بعنوان دبیر اول کمیته مرکزی کومه له ظاهرا متوجه نقش خود در میدان دادن به خط ناسیونالیستی گردید و از عضویت در کمیته مرکزی و دبیری آن استعفا داد و استعفای ایشان مورد پذیرش پلنوم قرار نگرفت.
فاصله زمانی بین جلسه کمیته رهبری تا پلنوم شانزدهم حزب کمونیست ایران، دوره بالا گرفتن کشمکش چپ و راست در اردوگاهای کومه له بود. در این فاصله چپ و راست در کمیته مرکزی کومه له، تشکیلات نواحی شهرها، رادیو کومه له، رادیوی حزب، زندان، انتشارات، دبیرخانه، واحدهای نظامی، آموزشگاه نظامی، آسوس(تشکیلات در شهرهای عراق و امور دیپلماسی) و تدارکات به تقابل شدیدی با هم پرداختند. در این دوره نرم های سنتی روابط در کمیته مرکزی، جایگاه رهبری پدر سالارانه و مادام العمر، رابطه رهبری با ارگانها، با افراد زیر و رو شد و سیاسی تر گردید. موضع سیاسی بعنوان ملاک قضاوت و معیار جایگاه و اتوریته افراد برجسته گردید و استعدادهای زیادی گل کرد. در این فاصله هر چند چپ در اکثریت بود، تعرض سیاسی و ابتکار عمل را در دست داشت، هنوز در بعضی از تشکیلات های نواحی و ارگانهای مرکزی خط راست پست های کلیدی را حفظ کرده بود. در حالیکه عناصر خط راست در رهبری کومه له دنبال راه عقب نشینی و پینه و وصله کردن حرکت خود بودند، افرادی دیگری در گوشه و کنار تشکیلات برای این خط شمشیر میزدند و تئوری اش را می دادند. علت این امر در توان مقاومت راست ناسیونالیست در برابر چپ نبود، بلکه در تردید بخشی از چپ و همراهی آنها با کمیته رهبری بود. کورش مدرسی از جمله کسانی بود که در این دوره و در ابتدا با خط راست و ناسیونالیستی کمیته رهبری همراه شد و حمید تقوایی با چپ. زمانیکه از جلسه دفترسیاسی در اروپا به اردوگاه بر گشتم من از موضع چپ و کورش از موضع راست با هم صحبت کردیم و ایشان با همان لحن و "استدلالت" و فرهنگ راست ها رفقای کمونیسم کارگری را مورد حمله قرار داد. کورش مدرسی تا زمان رفتن به اروپا برای شرکت در پلنوم شانزدهم و قبل از دیدار با منصور حکمت روی موضع راست خود باقی ماند. برای مستدل کردن آنچه گفتم قسمتی از دفاعیه و توجیهات کورش مدرسی در پلنوم شانزدهم را که بعد از صحبتهای عمر ایلخانی زاده در باره اینکه راستهایی که ترک و فارس و روشنفکران خارج نشین و اینجور چیزها میگفتند الان پشت سر چپ هستند که اشاره او به کورش مدرسی بود، کورش مدرسی در دفاع از خود میگوید:
"من تا وقتی که بودم توش سهیمم و اصلا خودم را هیچ مبرا نمیکنم. اینجوری بوده، رفتیم تشکیلات را آماده کنیم، حرفهامون را زدیم، جلسه گرفتیم، میخواستیم دیوار بکشیم، سد بکشیم، نگذاریم کومه له از بین بره، لطمه ببینه، فکر کردیم داره لطمه میبینه. من میگم اینها نظر سیاسی مهم نیست من چه فکر کردم، و اون چی فکر کرد و اتفاق سیاسی افتاده. شما میگوئید راست رفته پشت کمیته رهبری و اینطرف هم راست رفته پشت آن یکی. من میگم یک فرق کوچکی است اینجا که شما نمیبینید. آن هم اینکه آن راستی که رفته این طرف داره حرف این طرف را میزنه و آن ناسیونالیستی که رفته پشت کمیته رهبری، کمیته رهبری داره حرفش را میزنه. این فرقه دیگه. حتما راستی رفته آن ور و راستی رفته این ور. من کاری ندارم کی چی میگه. الان بیاییم ببینیم کی چی میگه."
نوارهای کامل این پلنوم در سایت حزب کمونیست ایران قابل دسترس هستند. کورش مدرسی از سر ناسیونالیسم اش این موضع را اتخاذ نکرد، ایشان از جمله افراد چپ ناراضی و مخالف جنبش کمونیسم کارگری در رهبری کومه له و حزب بود. تحرک راست ناسیونالیسم فرصتی به او داد تا برای بار دوم به "نجات" کومه له از دست کمونیسم کارگری کمر به بندد و همراه با خط راست علیه خط کمونیستی و ارگانهای قانونی حزب و کومه له سنگر بندی نماید. اگر کسی بخواهد از کنه مواضع امروز کورش مدرسی در حککح سر در بیاورد باید آن دوره ها و مقاطعی از زندگی سیاسی او را ملاک قضاوت قرار دهد که سر پای خود ایستاده و مستقلا حرف خودش را زده است. خط مشی امروز کورش مدرسی در حزب کمونیست کارگری – حکمتیست، به خط راست و خرده بورژوایی او راجع به پیش نویس برنامه حزب کمونیست قبل از تشکیل آن، به موضع راست او در دوره بحثهای چپ و راست در کردستان، به مواضع راست او راجع به قیام و دولت موقت و "تز خلاء استراتژیک حزب" یکماه بعد از مرگ منصور حکمت وصل است. تا زمانیکه ایشان تحت رهبری و هژمونی کمونیسم منصور حکمت کار میکرد توانایی و استعدادهایش در این جهت بکار می افتاد، مشکل وقتی آغاز شد که چنین شخصی با این مواضع راست در مقام لیدر حزبی و خط دهنده ظاهر شود. پست لیدری ایشان، در این اواخر و تراشیدن مقام والاتر از لیدری در حزب حکمتیست برای خود، با منش او جور در می آید اما با صلاحیت سیاسی او خوانایی ندارد و کسان صلاحیتدار تر از او در آن حزب زیادند.
وقتی به اروپا آمد، با حال و هوای دیگری روبرو شد، بار دیگر با توجیهاتی که در بالا مشاهده میکنید نظرش را تغیر داد. اینجا طوری استدلال میکند که گویی راست بودنش مایه خیر وبرکت برای کمونیسم کارگری بوده است. منصور حکمت چنین کسی را با آن سابقه به همراه ایرج آذرین و رضا مقدم به عنوان اعضای اصلی فراکسیون کمونیسم کارگری بر گزید. نتنها کورش مدرسی را، بلکه به خط دهنده ها و تئوریسین های راست امکان داد در حزب کمونیست کارگری ایران نقش ایفا نمایند. م ح نیرو جمع میکرد و با اتکا به افق و خط و استراتژی کمونیستی ناظر بر حزبش برای هر کسی در گوشه کنار آن امکان رشد استعدادهای مثبت سیاسی و انسانی را فراهم می نمود. در حالیکه کلیه اسناد و نوشته های آن دوره فراکسیون را خود می نوشت، امضای بقیه را به پای آنها میگذاشت. هیچکدام از این سه نفر دیگر عضو فراکسیون، نوشته ای که مورد تائید فراکسیون باشد ننوشتند و منتشر نکردند. از نظر سیاسی و اتوریته در تشکیلاتهای حزب و کومه له و در فراکسیون، کورش مدرسی نفر آخر بود و ایرج آذرین و رضا مقدم از او جلو تر بودند. سرنوشت سیاسی این سه عضو فراکسیون بسیار شبیه بهم است و از نظر خط و مشی سیاسی امروز در بستر واحدی قرار گرفته اند. مرافعه شدید و خصمانه امروز کورش مدرسی با ایرج آذرین و رضا مقدم رقابتی درون جنبشی است و هر یک از آنها دیگری را مزاحم امرخود میداند. ایرج آذرین و رضا مقدم را "اصلاحات" دوخردادی با خود برد و سعی میکنند ژست مخالفت با کسب قدرت توسط حزب را پرده استتار مبانی و تزهای خود راجع به جمهوری اسلامی بکنند. این دو بد شانسی آوردند در دوره منصور حکمت رفتند و جواب گرفتند. اما کورش مدرسی در حزب ماند، شانس آورد و حرف چهار سال قبل اش را (همزمان با دوره مسعفیون) بعد از دست دادن منصور حکمت زد. نتنها تزهای ایرج آذرین راجع به جمهوری اسلامی را تکرار کرد بطور زمخت و نتراشیده ای مبانی حزب منصور حکمت را با عنوان "خلاء استراتژیک" کوبید و در این زمینه از رقیبان خود جلو زد. در مقابل اینها حمید تقوایی موضع چپ رادیکال خود را حفظ کرده و همیشه حرف خود را زده است. جلو آمدن راست ناسیونالیست مایه خیری برای حمید تقوایی و تقلا برای اعاده موقعیت بهتر و مثبت نشان دادن چپ رادیکال شد. در تدوین اطلاعیه پایانی پلنوم 16 حمید تقوایی میخواست از این موقعیت به نفع نیروی اصلی چپ و سانتر در حزب انقلاب ائدئولوژیک براه بیندازد و با قربانی کردن حیثیت سیاسی تعدادی از افراد کمیته مرکزی گرایش سانتر در حزب را از زیر ضرب کمونیسم کارگری در ببرد. منصور حکمت در مخالفت با آن اطلاعیه و نامه مورخه 890811 حمید تقوایی در این رابطه، نامه ای به او نوشت و این نامه در سایت او و در صفحه 232 "منتخب آثار منصورحکمت ضمیمه 1" قابل دسترس هست و در بخشی از آن نوشته است:
" آيا فکر کردهايد با اين اطلاعيه حزب کمونيست دارد رسما به سياق انقلاب فرهنگى در چين رسما به عدهاى از کادرهاى حزب انگ ناسيوناليست ميزند؟ آيا واقعا فکر ميکنيد بعد از اين اطلاعيه فرجهاى براى فعاليت کسانى که اسمشان را بردهايد در اين حزب باقى ميماند؟ آيا واقعا از اين رفقا دست شستهايد، با ابراهيم عليزاده و غيره؟ و آيا اين اطلاعيه در همان حال که پنج نفر را بطور بازگشت ناپذيرى محکوم ميکند، براى يک سانتر وسيع، که واقعا در برابر هر نوع تحول اين حزب مقاومت ميکند، سپر برائت درست نميکند؟ آيا اين خوب و بد کردن رسمى آدمها در اين حزب به اين شيوه مجاز است؟ آيا ليست شما تکميل شده است؟ "
خط چپ سنتی در این دو حزب با حمید تقوایی تداعی میشد و به همین دلیل منصور حکمت نمی توانست کادر بر جسته و شناخته شده آن خط را به عنوان عضو اصلی فراکسیون بپذیرد. حالا هم حمید تقوایی رو خط خود مانده، پرچمدار و مدعی واقعی آن خط اوست و در این رابطه دارای ثباتی است. بی ثباتی سیاسی کورش مدرسی و بقیه ریشه در آن گذشته دارد، تاریخی است و تا کنون نتوانسته اند از دست آن خلاص شوند. در ترکیب کادری و قواره این احزاب و فرهنگ برخورد به مخالفین سیاسی آثار و عوارض تقابل های چپ و راست و آن سنت بوضوح خود را نشان میدهد.
در هر حال جلو آمدن راست ناسیونالیست و ضرورت تسویه حساب قطعی با آن، موضوع کارمثبتی برای چپ و سانتر شد. در جریان مبارزه با خط راست، چپ رادیکال امکان یافت از زیر فشار سیاسی کمونیسم کارگری گریز بزند و حتی نقشی ایفا نماید. جدال چپ با گرایش ناسیونالیسم کرد، بر مرز بین گرایش کمونیسم کارگری و چپ رادیکال دو باره سایه انداخت. کادرها و فعالین چپی که در این جدال نقش بازی کردند در اذهان خیلی ها مساوی با کادر و فعالین کمونیسم کارگری بحساب میآمدند. تصور میشد کمونیسم کارگری همین است و این مسئله در سطح رهبری و ترکیب فراکسیون و هم در آرایش آن خود را نشان داد. فکر میکنم اگر تحرک راست نبود فراکسیون کمونیسم کارگری با چنین ترکیبی تشکیل نمی شد. کودتای ملی صف آرایی جدیدی را به کمونیسم کارگری تحمیل کرد. شرایط جدید، سیاست دیگر و واقع بینانه ای را برای یکسره کردن گرایش راست طلب می نمود. در نتیجه مبارزه سیاسی با چپ جای خود را به بسیج این چپ برای مقابله با راست و همدستان چپ آن تغیر داد. این کودتای تشکیلاتی عقب نشینی به کمونیسم کارگری تحمیل کرد و منصور حکمت متوجه این مسئله بود در گرما گرم آن تقابل ها گفت:
"شاید مایه تعجب خیلی از رفقا بشود اگر بگوئیم رویدادهای کردستان بر اصل بحث کمونیسم کارگری در حزب و بیرون آن و بر سیر پیشروی آن تاثیر منفی داشته است. بحث کمونیسم کارگری بحثی برای تسویه حساب با عقب مانده ترین گرایشات درون حزب نبود. این بحث حتی اساسا خطاب به حزب به عنوان یک تشکیلات معین نیست. ما میخواهیم چهار چوب فکری و سیاسی ای به جنبش سوسیالیستی کارگری، حتی در مقیاس فراتر از ایران بدهیم. طرف حساب ما در جامعه گرایشات اصلی بورژوایی هستندکه موانع واقعی در برابر کمونیسم طبقه کارگر قرار داده اند."
از کتاب "در باره فعالیت حزب در کردستان" صفحه 64، این نوشته در سایت م ح در دسترس است.
در ادامه این مبارزه سیاسی، نظر و مواضع سیاسی تعدادی جابجا شد. اما بیشتر مدافعان خط راست درون رهبری کومه له رو موضع خود باقی ماندند و کسان دیگری از جمله عبدالله مهتدی و فاروق بابامهری و محمد شافعی تعداد دیگری از جبهه چپ به اوردوی راست نقل مکان کردند. این وضعیت در تصمیم به جدایی منصور حکمت و شکل این جدایی تاثیر مستقیمی داشت.
9 –چپ ملی، اشکالی دیگری از ناسیونالیسم در کومه له!
ملی گرایی و ناسیونالیسم چپ در جامعه و در میان جریانات سیاسی ایران طی دو دوره پشت سرهم از طرف گرایش کمونیستی نقد شد. یکی در دوره انقلاب 1357 در کتاب مشهور "اسطوره بورژوازی ملی و مترقی" دیگری با شروع جنگ بین ایران و عراق در سال 1358 در طی سلسله مقالاتی راجع به مواضع این سازمانها در قبال این جنگ که قبلا به آنها اشاره کردیم.
اما در این دو دوره و در جریان قیام و رویداهای آن چپ ملی و ناسیونالیسم چپ در جامعه کردستان و در کومه له و در میان گروه و محافل چپ و روشنفکری نقد نشد. نتنها این نقد نشد، به چپ ملی و کردستانی بخاطر شرکت اش در جنبش توده ای و ضد رژیمی و مسلحانه آوانس و امتیاز داده شد. این خلاء و کمبودی بود که آثار و عوارضش را امروز می بینیم. زمینه این امتیاز را نیاز به مقاومت همگانی در برابر حمله رژیم به کردستان بعنوان آخرین منطقه ای که آزادیهای سیاسی و دستاوردهای انقلاب هنوز در آن باقی بود، بوجود آورد. جمهوری اسلامی بر متن سرکوب جنبش کارگری، زنان، جوانان، ممنوع کردن احزاب، تشکلهای انقلابی و مترقی، با بستن نشریات امکان توهم پراکنی و عربده کشیهای اسلامی را تا حد زیادی در میان مردم ایران بالا برده بود. حزب توده و چریک اکثریت و سازمان مجاهدین خلق در ایجاد توهم به جمهوری اسلامی نقش داشتند. اما مردم در کردستان و کومه له بمثابه سازمان چپ و دیگر گروه و محافل چپ توهمی به جمهوری اسلامی نداشتند و مقاومت در برابر رژیم توده ای بود. چپ ناسیونالیست در درون تشکیلات کومه له و دیگر گروه و محافل روشنفکری کردستان در این جنبش شرکت کرد و نقش داشت. راست ناسیونالیست در هیئت حزب دمکرات کردستان ایران، در برابر مقاومت عمومی مردم ایستاد، کارشکنی کرد و حتی به حمایت از نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی پرداخت. کشمکش بین کومه له و حزب دمکرات بر سر مسائل متعدد سیاسی و اجتماعی شدت مییافت و یکی از نتایج آن بیشتر شدن فاصله بین چپ و راست ناسیونالیست و ایجاد شکاف در صفوف ناسیونالیسم کرد در سطح جامعه بود. ویژه گی جامعه کردستان ایران این شکاف را به سطح حزبی و تشکیلاتی ارتقا داده است. بهر درجه ای رادیکالیسم انقلاب و دخالت های چپ کومه له بین چپ و راست ناسیونالیست شکاف ایجاد میکرد، میزان اطاعت و گوش بفرمانی این "چپ" از خط کمونیستی بالا میرفت.
ضرورت مقاومت توده ای در برابر حمله نظامی رژیم به کردستان در مخدوش نمودن مرز بین کمونیسم و ناسیونالیسم چپ در این منطقه تاثیر داشت. این حمله نظامی نه مجالی برای طرح بحث و روشن کردن تفاوتهای سیاسی باقی گذاشت و نه در آن دوره گرایش چپ و کمونیستی در کومه له توان سیاسی و روشن بینی لازم برای تشخیص تفاوت خود با چپ ملی را داشت. چپ در کومه له آغشته با ملی گرایی و مدارا با جنبه هایی از عقب ماندگی فرهنگی و سیاسی در جامعه بود. تا آنجایئکه بخاطر دارم بحثی در این باره نشد و مقاله ای منتشر نگردید و در کومه له قدیم هم هیچ بحثی راجع به چپ ناسیونالیست در کردستان پیش نیامد.
خودمختاری طلبی، مخالف حزب دمکرات بودن، ضد رژیمی، چپ نمایی و حرف از کمونیسم و سوسیالیسم زدن و مدافع حفظ مناسبات سیاسی و اقتصادی موجود از جمله مشخصات عمومی چپ ملی بود. در میان اینها دو عامل اساسی یکی موضع ضد رژیمی و دومی ضد حزب دمکراتی بودن بعنوان پرده ساتری در پوشیده نگاهداشتن ناسیونالیسم این چپ عمل میکرد. ضد حزب دمکراتی بودن مساوی مخالفت با ناسیونالیسم کرد و چپ بودن و کمونیست بودن در اذهان قلمداد میشد. در هر دوره ای وزن و جایگاه هر کدام از این مجموعه خصایص در نزد چپ ملی جابجا میشود. با پایان دوره جنگ سرد و فروریختن دیوار برلین و تحولات در کردستان عراق، لایه های متنوع روشنفکران ملی از نمایندگان مجلس اسلامی گرفته تا حزب دمکرات کردستان ایران و فعالین چپ آنها در کومه له جدید و حواشی آن فعال شدند. اما تحرک روشنفکران چپ وابسته به کومه له و بار آمده در این سنت با جدایی کمونیسم کارگری از آن و بخصوص بعد از تکه و پاره شدن حزب کمونیست کارگری ایران بطور وسیع تر و جدی تری آغاز شد. این "چپ " و باند زحمتکشان مهتدی و دارودسته رفرم ایلخانی زاده و محمد حاجی محمود در کردستان عراق سوسیالیسم کردستانی را آرمان خود قرار داده اند. جناح چپ ملی در کردستان ایران منسجم تر از کردستان عراق و ترکیه است. در غیاب حزب و جریان کمونیستی، کومه له فعلی بعنوان جریان چپ ناسیونالیست، بعنوان بستر اصلی چپ ملی در کردستان بر جسته شده و منبع تولید و باز تولید انواع چپ ملی، مدافعان سوسیالیسم کردی، کمونیسم کردی و کردستانی است. کومه له در جناح چپ تر انواع شاخه و دارو دسته های دیگر منشعب از آن، از قبیل زحمتکشان و جریان رفرم و فراکسیون فعالیت بنام کومه له و غیره قرار گرفته است. چپ ملی منتقد کومه له مجبور است با سرعت زیادی ماهیت ناسیونالیستی و ضد کمونیستی خود را بر ملا کند.
بحران جنبشی و سازمانی ناسیونالیسم کرد و انشعاب در حزب کمونیسم کارگری و خلاء ناشی از آن، میدان تنگ و محدودی برای جست و خیز روشنفکران چپ ملی و سیرویس دهی به نمایندگان اصیل تر ناسیونالیسم کرد باز کرده است. چپ ترین موضع جریان چپ ملی و این دسته از روشنفکران راجع به معضلات اجتماعی و طبقاتی در کردستان بر پایه های نظری و تئوری و سیاست راست ناسیونالیست در جامعه و حزب دمکرات های فعلی بنا شده است. لایه ای از چپ ملی با تئوری بافی در وصف کمونیسم ملی و کردستانی و زانو زدن در برابر "سرمایه دارن با وجدان" کردی و "ملی" به سبک ملا و ریش سفیدان دهات بدرگاه سرمایه دارن خودی(ملی) برای رعایت حال کارگران و بخرج دادن انصاف به سجده میروند. چپ ملی مدافع سرمایه دار کردستانی و توجیهگر منافع آن در برابر سرمایه داران خارج از این منطقه است. آنجائیکه این چپ به جنبش های اجتماعی مراجعه میکند به تقدیس حرکتهای همگانی در کردستان و قرار دادن آنها به جای مبارزه و جدال طبقات مبادرت می ورزد. چپ ناسیونالیست، آرمان ملی اش را با آزادیخواهی و سوسیالیسم یکی میداند و جنبش های اجتماعی در کردستان(بخوان حرکت های ملی خلق کرد) را برای دستیابی به سوسیالیسم اش کافی میداند. این "چپ" در بر خورد به گذشته و تاریخ مبارزه طبقاتی در کردستان و از حرف شنوی خود از خط کمونیستی پشیمان است، از نظر سیاسی به خط راست ناسیونالیست نزدیک تر است. لایه راست تر آن شرکت کومه له در تشکیل حزب کمونیست ایران و بیرون آمدن از محدوده ملی و کردستانی را اشتباه میداند و سرزنش میکند و از کومه له فعلی بخاطر حفظ و نگهداری حزب کمونیست ایران ناراضی اند و عقب ماندگیهای سیاسی و فرهنگی محلی را به سطح بالاتر از هر تئوری و نظر پیشروانه و مدرنی جا میزنند. عین این نظرات را در دوره تشکیل حزب کمونیست ایران، جلال طالبانی و حزب دمکرات و شیخ عزالدین حسینی و هر روشنفکر صریح ناسیونالیست به کومه له گفتند. گفتند گول غیر کردستانی ها(فارسها) را نخورید و اینها تکرار حرفهای کهنه ناسیونالیستهای کرد در برابر کمونیست ها است و چپ ناسیونالیست امروز فکر میکند گفته های نا گفته ای را کشف کرده که تا بحال به عقل کسی خطور نکرده است. دارودسته زحمتکشان با جسارت بیشتری گفتند گول خوردیم، پله نرده بان ترقی شدیم و همه اینها رگه و جلوه های گوناگون ناسیونالیسم کرد اند. "خطر" دخالتگری چپها و گرایش کمونیستی در تحولات اجتماعی و نفوذ و خوشنامی چپ و کمونیسم در کردستان، روشنفکران چپ ناسیونالیست این منطقه را نگران کرده و با سوسیالیسم کردی شان میخواهند سدی در مقابل این وضعیت بسازند و از کم کاری و کندی کومه له در این رابطه عصبانی اند. چپ ملی بجای دفاع روشن از رفع ستم ملی بر مردم در کردستان، آرزوهای ملی خود را بجای نظر و رای مردم قرار میدهد و جدایی کردستان بر پایه و اساس آرمان ملی اش را "سوسیالیسم" مینامد و نهایت رادیکالیسم آن میباشد. اگر بموقع ناسیونالیسم چپ نقد میشد، میدان مانور امروز کومه له جدید و رگه های مختلف چپ ملی در کردستان محدودتر می گشت.
چپ ملی در کومه له قدیم سهم ناچیزی داشت و امروز صاحب کومه له جدید است. در گذشته علاوه بر خودنمایی آن در شکل مواضع سیاسی، طرحهای نظامی، تبلیغات، بخش مهمی از کارکرد و عرصه وجود این "چپ" در دنباله روی از سنت و روش های جریانات ناسیونالیست و الگو گرفتن از آنها و کنار آمدن با نیروی عادات و رقابت با حزب دمکرات کردستان ایران خود را نشان میداد. یعنی نقش و عملکرد و پراتیک ننوشته و غیر مکتوب ناسیونالیسم چپ در کومه له قدیم بیش از نوشته ها و اظهار نظراتش منفی و مخرب بود. عین این نظر حالا هم در مورد کومه له فعلی و خصلت سیاسی آن صادق است و در نگفته ها و سکوتش به اندازه گفته هایش ناسیونالیسم کرد موج میزند. در ابتدا در نظر داشتم این بخش را بطور مفصل بنویسم، از آن منصرف شدم، چون پرداختن بیشتر به این پدیده ما را از مبحث اصلی و مورد نظر در مقالات دور میکند و لازم است این موضوع در نوشته ای جداگانه و مستند تعقیب شود. در اینجا فقط به سر خط چند نکته دیگر اشاره میکنم.
در حزب کمونیست ایران قدیم، کومه له بمثابه سازمان کردستان حزب و آن حزب، هر کدام معنی واقعی و جایگاهی منطبق با نقش و انتظاری که از آنها میرفت داشتند. فاصله حزب و پیشتازی رهبری آن از نقطه نظر پراتیکی و سیاسی و تئوری با رهبری کومه له عیان بود. اگر حزب مانند حزب کار نمی کرد و در عرصه های فعالیت خود پیشروی نمی نمود، کومه له ای که جنگ با جمهوری اسلامی و بورژوازی کرد را هدایت میکرد و در کردستان دارای نفوذ توده ای بود، حزب را به زیر سوال می برد و تعادل بین آنها بهم میخورد. در چنین صورتی همان موقع رابطه بین کومه له و حزب شبیه رابط امروزی این دو تشکیلات با هم می شد و حزب موقعیت فرمالی در مقابل کومه له پیدا میکرد. ولی وزن حزب و نقش ابژکتیو آن در سطح کلی نتنها این امکان را نمیداد، هر وقتی رهبری حزب از کومه له غافل میشد کمیته مرکزی آن در امورات خاص خود و مربوط به کردستان دچار دست انداز می گردید.
در آن زمان حزب کمونیست ایران کومه له را تقویت میکرد و رشد داد و در تند پیچهای سیاسی زیادی به جلوش برد. نمونه ها فراوان است، کنگره چهار و پنج و دخالت م ح در آن کومه له را به جلو هل داد، پلنوم قبل از کنگره ششم بعد از پیروزی کومه له بر حزب دمکرات رهبری کومه له موقعیت خود را نمی شناخت و منصور حکمت همه اسناد این کنگره را نوشت، مقابله با برخورد سنتی و عقب مانده به زنان و حتی زنان مسلح، تهیه حقوق پایه ای مردم زحمتکش در کردستان از طرف م ح، تعریف خصلت نیروی پیشمرگ کومه له، در اتخاذ و اجرای آتش بس یکطرفه با حزب دمکرات، در مسئله گرفتن رابط با عراق، در تدوین سیاست سازماندهی کومه له در کردستان، در تعریف از مبارزه مسلحانه و نشان دادن راه ورود و خروج از این عرصه، در انتقال زخمیهای جنگ نظامی، خانواده ها و سالخوردگان به کشور های اروپایی و بسیاری دیگر توسط منصور حکمت نوشته شدند و با استدلال و منطق آنها را به سیاست کمیته مرکزی کومه له تبدیل نمود.
ادامه دارد
مجیدحسنی
سوم مارس 2009
majid.hosaini@gmail.com
mobarezan.kommunist@yahoo.se