زمانی که کالسکه به سر بالایی می‌رسد!
حسن معارفی پور

نگاهی به اختلافات اخیر درون جناح سیاه جمهوری اسلامی، وظایف توده های کارگر و زحمتکش و چشم انداز اتی
مدتها بود که می خواستم در مورد درگیری هایی که بین جناح راست جمهوری اسلامی، اوباش وابسته به احمدی نژاد و خامنه ای ، مطلبی بنویسم، اما همیشه با خودم فکر می کردم که این درگیری ها، درگیری، یک سری چاقو کش سرکوبگر و ادم کش اسلامی است و ربطی به منافع کمونیسم و کارگر جامعه ندارد . این درگیری ها، درگیری از بالا بوده و تحلیل مارکسیستی نمی تواند صرفا به درگیری از بالا پرداخته، خود را وقف کشمکش بالایی ها کند،تغییر و تحولات از پایین را، یعنی کشمکش توده های کارگر و زحمتکش را با کلیت نظام حاکم بر ایران، و کل نظام سرمایه داری نادیده بگیرد!
جمله ی مشهور این است که، است زمانی که کالسکه به سربالایی می رسد، اسب ها همدیگر را گاز می گیرند، این گفته در مورد جمهوری اسلامی نه تنها صحیح است، بلکه "اسب "های حاکم در جمهوری اسلامی با گاز، لقد، باتوم و قمه بد جوری به جان هم افتاده اند.
بن بست سیاسی و اقتصادی
رژیم جمهوری اسلامی از اوایل سرکار آمدنش، تا به امروز در ایران، همواره از یک بحران عمیق اقتصادی و سیاسی مضاعف، رنج برده است و تا به امروز، بعد از گذشت سی وچند سال از سرکوبگری این نظام،نه تنها این بحران کنترل نشده است بلکه، روز به روز به دامنه ی بحران افزوده شده است .قبل از به قدرت رسیدن این نظام و بعد از بن بست سیاسی نظام عتیقه ی شاهنشاهی و بعد از انکه امریکا و غرب نمی توانست مهره ی شاهنشاهی وابسته به خود را تحمیل کند، به ناچار راه را کج کرد و گزینه ی اسلام سیاسی را به عنوان یک گزینه ی مطلوب برای کنترل انقلاب اجتماعی ایران به مردم تحمیل نمود ، در آن زمان رسانه های نوکر وابسته به غرب در خبر های خود اعلام می‌کردند که عکس خمینی را در ماه مشاهده نموده اند و در گوش همگان می‌خوانند که خمینی، نماینده ی خدا بر روی زمین است . با این اعمال پوپولیستی  و ریاکارانه و با اهرم‌های و شیوه‌های مختلف دیگر،  توانستند، در شرایطی که الترناتیو رادیکال و کمونیستی حضور قاطعی نداشت، اسلام سیاسی را به عنوان گزینه ای مطلوب غرب و برای مقابله با کمونیسم  رادیکال و" سوسیالیسم پرو شوروی"به مردم بقبولانند . خمینی کودن که در ظاهر با شعار"ضد امپریالسیتی" سرکار آمده بود توانست، با این شعار سطحی و ابلهانه، شوروی و نیروهای وابسته به این نظام، که در بین نیروهای درگیر در انقلاب 57 ایران داری نفوذ خاصی بودند، را نیز با خود همراه کند و آن‌ها را به نیروی ذخیره ی اسلام سیاسی تبدیل نماید .در این شرایط که چپ و کمونیست جامعه، از نظر بسیاری از توده های مردم با شوروی، در سطح دنیا و حزب توده و دیگر جریانات پوپولیست در جامعه ی ایران تداعی می‌شد، بخش وسیعی از سازمان های سیاسی چپ، که از لحاظ نظری زیرمجموعه ی شوروی سابق بودند، با خمینی همراه شدند و نقش مهمی در تثبیت جهل و جنایت اسلامی به افکار عمومی داشتند .
رژیم جمهوری اسلامی که در نتیجه ی یک انقلاب توده ایی و خلاء سیاسی به قدرت رسیده بود از اختلاف درونی و چند دستگی درونی در بین نیروهای خودی اش به شدت رنج می برد و این اختلاف نظرها بر سر مسائل مختلف و شیوه ی سرکوب مردم انسجام و توانایی سرکوب را تقلیل می داد. در نتیجه در ابتدای سرکوب انقلاب و به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، جناح های مختلف  اسلام سیاسی هر یک  تفاسیر مختلفی از اسلام ارائه می دادند و این خود عاملی بود در ایجاد اختلاف و چند دستگی بین جناح های مختلف جمهوری اسلامی و بحران در این نظام. دراین شرایط رژیم جمهوری اسلامی برای انکه بتواند خود را یکدست کند، لازم بود با اپوزیسیون درونی خود یعنی نیروهای مختلف اسلامی از لیبرالیسم اسلامی گرفته تا اصلاح طلبی تسویه حساب کند و تا حدودی خود را یکدست نماید.
جناح نو اندیش اسلامی یعنی مجاهدین خلق به دلیل افکار التقاطی ای که داشت، از ابتدا از گردونه ی قدرت سیاسی اسلام سیاسی، در ایران خارج شد، اما جناح لیبرال اسلامی همچون بازرگان و بنی صدر توانستند به یک جناح از جناح های جمهور اسلامی تبدیل شوند و سهمی از قدرت سیاسی در ابتدای سرکار امدن رژیم اسلامی در ایران  داشته باشند . جناح خمینی گرچه قبل از به قدرت رسیدن از "آزادی فعالیت کمونیست‌ها "در ایران دم می زد، بعد از سرکار آمدن به طور واقعی نه تنها کمونیست بلکه، تحمل لیبرالیسم اسلامی را هم نداشت . در اوایل سرکار آمدن رژیم ا سلامی و در یک گیر و دار درونی رژیم ،جناح غالب جمهوری اسلامی، به شیوه‌های تروریستی و توطئه گرانه این دلقک های اسلامی (بازرگان ها و بنی صدرها) را در همان سالهای ابتدایی حیات رژیم از گردونه ی قدرت سیاسی بیرون راند، و تا حدودی توانستند که به خیال خود رژیم را یک‌دست کنند و یکپارچگی نظام و ولایت فقیه را حفظ نمایند .
به دنبال جنگ ارتجاعی بین دو رژیم هار و جنایتکار اسلامی و رژیم فاشیست بعث، رفسنجانی به مثابه ی جناح لیبرال رژیم تلاش نمود زیر نام سازندگی و … ، گرایش لیبرالی اسلامی را در رژیم زنده نماید و در زمینه ی ارتباط با غرب تلاش‌های بی ثمری انجام داد . بعد از گذشت چند سال خاتمی زیر نام اصلاحات، مردم سالاری دینی، گفتگوی تمدن‌ها و خزعبلاتی از این قبیل تلاش نمود گرایش لیبرالی و پرو غرب را درون رژیم تقویت نماید و در زمینه ی رابطه با غرب قدم‌هایی بردارد . خاتمی در این دوران تلاش داشت پروژه های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول را یکی بعد از دیگری به اجرا در آورد، همچنین در زمینه ی انطباق ایدئولوژی اسلامی با لیبرالیسم و سرمایه داری بازار ازاد اقداماتی را انجام دهد . شکست پروژه ی اصلاحات در اوایل دهه ی 80 شمسی مهر باطلی بر توهمات آقایان اصلاح طلب امثال خاتمی و حجاریان کوبید و اصلاح پذیر بودن نظام اسلامی ایران را به یک رؤیای پوچ احمقانه برای ان هم توسط اپوزیسیون خودی، بدل ساخت .
در نتیجه ی شکست اصلاح طلبان حکومتی و رشد و گسترش اعتراضات کارگری و جنبش های اجتماعی، احمدی نژاد به مثابه ی یک مهره ی قابل اعتماد جناح سیاه جمهوری اسلامی یعنی اصولگرایان حکومتی، برای کنترل روند رو به رشد اعتراضات کارگری، دانشجویی، زنان و دیگر جنبش های اجتماعی ظهور کرد و وارد میدان بازی ریاست جمهوری انتصابی شد .
احمدی نژاد به مثابه ی شخصی ضعیف در مقابل ولایت فقیه و گوش به فرمان شخص خامنه ایی جلاد، در ابتدا ظاهر شد، اما بعد از سرکار آمدن این رئیس جمهور در دور دوم ریاست جمهوری خود یعنی دور دهم ریاست جمهوری رژیم اسلامی ، با تقلب یا هر شیوه ی دیگری که اینجا در این مطلب نمی گنجد زبانش درازتر از قبل، شد و تصمیمات رهبری را در این اواخر به اشکال مختلف، زیر پا می گذاشت .
در روزهای قبل از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری، جمهوری اسلامی به شیوه ای فریبکارانه از کانال سه ی صدا و سیمای جمهوری اسلامی، در مناظره هایی که با کاندیداهای ریاست جمهوری انجام می‌داد، کاندیداها هر کدام دزدی ها و فساد های دیگری را افشا کرده و به شدید ترین شیوه به همدیگر حمله می نمودند . رژیم که به اوج نفرت مردم از نظام پی برده بود، در این دوره تلاش می‌نمود تا به هر طناب پوسیده ای چنگ بیاندازد، تا از غرق شدن سرنشینان کشتی رژیم جلوگیری به عمل اورد .
در این دوران باندهای تازه اصلاح طلب شده، یا به قول خودشان" اصلاح طلب‌های اصول گرا"که طیف ناهمگونی را از قاتلان دهه ی 60 شمسی تا کهنه اخوندک های اجیر خمینی و حتی خاتمی و رفسنجانی را تشکیل می‌داد، تلاش ‌نمودند، زیر پای احمدی نژاد را خالی نمایند و به این شیوه از دامنه ی نفرت مردم بکاهند تا بتوانند سرنگونی نظام جلوگیری به عمل اورند یا، ان را به تاخیر بیاندازند.
مردم ایران که در سطح وسیع، از سی سال جنایت اسلام سیاسی و کشت و کشتار به ستوه آمده بود، به دنبال فرجه ایی بود تا به خیابان‌ها بیایند و رژیم را به شیوه ی ا نقلابی سرنگون کنند .تقلب در انتخابات توسط باند خامنه ای و احمدی نژاد با همکاری سپاه پاسدارن و دیگر اوباش اسلامی، باعث شد که مردمی که در سطح میلیونی و در نتیجه ی نبود یک الترناتیو به انتخاب ابلهانه ی بین بد و بدتر تن داده بودند، به خیابان‌ها بیایند و در ابتدا با شعار "رای من کو؟"، اعتراضات وسیعی را زیر هژمونی و اتوریته ی اصلاح طلبان و موج سبز سازمان دهند، اما طولی نکشید که اعتراضات از چارچوب این شعارهای آبکی فراتر رفت و ماهییت کل نظام را نشانه گرفت، در این شرایط بود که اصلاح طلبان حکومتی و رسانه‌های بورژوازی و نوکر خود به مانعی بر سر راه روند رادیکالیزاسیون اعتراض تبدیل شدند، و تناقض شدیدی بین مطالبات اعتراض کنندگان با عملکرد رهبری سبز بی خاصیت نوکر شکل گرفت و در نبود رهبری پیگیر و بی نفوذی اپوزیسیون چپ این اعتراضات اخر سر راه به جایی نبرد و اوضاع به حالت عادی برگشت.
در این دوره تحلیل‌ها و ارزیابی های متفاوتی از جانب احزاب، سازمان ها و شخصیت‌های سیاسی ارائه شد، که در بهترین حالت از چند گزینه ی زیر فراتر نمی رفت :1 . اعتراضات برحق و قابل دفاع است و باید رادیکالیزه شود . 2. اعتراض باید در چارچوب نظام جمهوری اسلامی باشد و نباید ساختار شکن باشد . 3 . این اعتراضات ارتجاعی است و باید از آن دوری نمود . 4. این اعتراضات شروع" انقلابی انسانی "است . تحلیل اول را بسیاری از احزاب و سازمان های سیاسی و اپوزیسیون چپ استفاده کردند . تحلیل دوم تحلیل لیبرالیسم نوکر و خود اصلاح طلبان حکومتی با مدیای وابسته به غرب است ، تحیلیل سوم تحلیل حزب حکمتیست و تعدادی از منفردین اپوزیسیون است و تحلیل چهارم ، ارزیابی حزب کمونیست کارگری و برخی جریانات پوپولیستی و خلقی سابق است .
به نظر من هر کدام از ارزیابی ها دارای نقاط ضعف اساسی است و جا دارد در یک فرصت هر کدام از آن‌ها را موشکافی کرد و نقاط ضعف و قوت آن را برشمرد .
در کل باید اشاره کنم که این اعتراضات علیرغم بافت ناهمگون، غریزی وار حرکت کردن مردم و بی تاثیری نیروهای اپوزیسیون چپ، هم جمهوری اسلامی و هم بسیاری از نیروهای اپوزیسیون را غافلگیر نموده بود و باعث شده بود اینگونه به تحلیل‌های آبکی پناه ببرند.
این اعتراضات با تمام ضعف‌ها و مشکلاتی که داشتت ، علیرغم غیر یک‌دست بودن نیروهای آن، که از اصلاح طلبان حکومتی تا چپ منفرد و راست پروغرب را در بر می‌گرفت، اما نبض نظام را گرفته و نظام را به شدت ضعیف نموده بود. این اعتراضات هشداری بود به رژیم جمهوری اسلامی، همچنین اعتراضات به روشنی نشان داد مردم بدون اگاهی انقلابی و سازمان یابی و تحزب سیاسی طبقه ی کارگر نمی توانند راه به جایی ببرند. در شرایطی که این تحولات رژیم را از هر لحاظ ضعیف کرده بود و اصلاح طلبان حکومتی ،جلادن سابق و رهبران پلاستیکی و کارتونی امروز به کلی از گردونه ی قدرت خارج شده بود و انان را به یک پوزیسیون مرتجع رژیم اسلامی تبدیل کرده بود، بین جناح سیاه جمهوری اسلامی بر سر چگونگی سرکوب مردم در اینده ، اما در ظاهر به بهانه ی مشائی، درگیری درگرفت .
احمدی نژاد، در طول چند سال از ریاست جمهوری خود، توانسته بود با توهم پراکنی پوپولیستی و دروغ، بخشی از اقشار حاشیه‌ای جامعه را با خود همراه کند و درون سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات به مثابه ی سرکوبگرترین ارگان های رژیم، جای پایی برای خود تثبیت نماید،در این شرایط نه تنها وقعی به حرف‌های خامنه ای ننهاد، بلکه سرخود و بدون اجازه از ولی فقیه، معاون اولی ریاست جمهوری را به مشایی واگذار می نماید .احمدی نژاد و باندش توانسته بودند، با اتکا بر ایرانی گری به جای ولایت فقیه، عملاً پرچم را از سبزها و بسیاری از پوزیسیون رژیم در خارج کشور بگیرند .
در اینجا من شخصاً وارد شدن به جزئیات دعواهای این باندهای ارتجاعی نمی‌شوم و هر گونه توهم را به هرکدام از این باندها و دیگر باندهای رانده شده از قدرت را توهم آشکار به جمهوری اسلامی میدانم، اشاره به برخی از جزئیات در این مطلب تنها به خاطر روشن‌تر شدن بحث و نه به خاطر انتظار تغییر از بالا در این نظام کثیف ضد انسانی جمهوری اسلامی است .
احزاب و جریاناتی که با انتظار تغییر از بالا تنها اخبار و رویدادهای مربوط به تحولات حکومتی در بالا را پوشش می‌دهند و کشمکش های انقلابی و توده ایی، کارگری و رادیکال را کوچک جلوه می‌دهند، دچار توهم حقیر لیبرالی و اصلاح طلبی شده اند .
به نظر من دعواهای این اواخر بین باندهای مختلف وابسته به احمدی نژاد و خامنه ایی، همراه با پرونده سازی ها برای یکدیگر، همان‌طور که در اول مطلب هم به آن اشاره کردم، اساساً به بحران رژیم جنایتکار اسلامی و عدم توانایی در کنترل اعتراضات توده ایی بر می گردد .
رژیم اسلامی که زایده ی بحران است و مرگ آن نیز با بحران فرا می‌رسد، به هیچ وجه توانایی کنترل اعتراضات اجتماعی را ندارد و برخورد یکدستی برای سرکوب اعتراضات حکومتی و دزدی و پول قاپی سران حکومتی وجود ندارد .
برخی بر این عقیده اند که این دعوا، دعوای بین سپاهی و آخوند است، به بیان دیگر آن‌ها می‌گویند که، سپاه پاسداران می‌خواهد جناح های حکومتی را یک‌کاسه کند و نقش آخوند را به حداقل برساند، این دست تحلیل‌ها، به شدت دست راستی و ابلهانه است، در گیر و دار بین این جنایتکاران وابسته به خامنه ای و احمدی نژاد سپاه پاسداران، به طور واقعی پشت آخوند قرار گرفت . این مسأله این را نشان می‌دهد که این دست تحلیل‌ها تا چه اندازه سطحی و به دور از نگرش رادیکال و انقلابی است .  با توجه به نکاتی که بالاتر به آن اشاره کردم ،این تحیلیل که گویا نزاع پاسدار و آخوند است از نظر من به شدت احمقانه است .
این که سپاه پاسدارن پشت سر خامنه ایی رفته، به معنای عدم نفوذ احمدی نژاد و دیگر جنایتکاران وابسته به جناح های سبز حکومتی درون گله ی سپاه پاسداران نیست، بلکه این به معنای این است که ولایت فقیه و باندها و گله های وابسته به خامنه ای و بیت رهبری نفوذ بیشتری درون سپاه پاسداران دارند . اینکه سپاه پاسدارن در سایت رسمی خود اعلام نمود که، امام زمان ممکن است در زمان ظهورش معتاد باشد و نتواند رسالت تاریخی خود را انجام دهد، جوابی بود به آن‌هایی که با آوردن نام امام زمان و تحت عنوان دستور گرفتن مستقیم از او سعی داشتند نقش رهبری و ولایت فقیه را کاهش دهند ودر مقابل ایرانی گری و ناسیونالیسم ایرانی را در کناردستور گرفتن از امام زمانشان بالا ببرند . طرف دیگر خود این گفته ی سپاه پاسدارن نشان داد که در این سی و دو سال اخیر که این جنایتکاران با نام مذهب و مهدی و حسین مردم را چگونه قتل و عام نموده و مردم ایران را تحمیق نموده و احساسات مردم را تحریک کرده، امروز می‌بینیم مذهب در مقابل حفظ قدرت ولی فقیه و جمهوری اسلامی، برای خود خامنه ایی و اوباشش تا چه اندازه بی ارزش شده و تقلیل  داده شده که مورد ریشخند گله ی سپاه پاسداران قرار می گیرد، تا بتواند به وسیله ی ان رقیبش را تضعیف نماید.
در پایان لازم می‌دانم اشاره کنم که رژیم جمهوری اسلامی در یک سراشیبی بسیار سختی قرار گرفته است، در شرایطی که رژیم نمی‌تواند دعواهای خانوادگی بین باندهای نزدیک و معتمدان سابق شخص رهبر را کنترل کند، کنترل تحرکات انقلابی و رادیکال برای این رژیم بسیار سخت خواهد بود، اما همان طور که اشاره کردم به دلیل ضعف شدید اپوزیسیون چپ در سازمان دهی طبقه ی کارگر و جنبش های اجتماعی رادیکال تا اطلاع ثانوی هر گونه تغییر و تحول در این رژیم نمی تواند، به قدرت گیری چپ و کمونیست جامعه منجر شود و چپ و کمونیست کمترین سهم را از ان خواهد برد .
با توجه به شرایطی که ترسیم نمودم، در این اوضاع، رژیم کثیف و جنایتکار سرمایه داری اسلامی، انسجام و یکپارچگی خود را تا حدود زیادی از دست داده و توانایی سرکوبش به حداقل رسیده است،به همین دلیل سازماندهی کمونیستی و تشکل یابی طبقاتی طبقه ی کارگر، در شرایطی که رژیم به دلیل دعواهای درونی قدرت سرکوبش تا حدود زیادی تقلیل یافته است، می تواند در شرایط کنونی و اینده، همچنین در شرایطی که رژیم در سطح وسیع تر از جانب مردم انقلابی و اگاه به چالش کشیده شده است، زمینه ی سرنگونی رژیم به شیوه ی انقلابی توسط طبقه ی کارگر اگاه را فراهم نموده، همچنین زمینه به قدرت رسیدن چپ و کمونیست جامعه را فراهم نماید. عکس این شرایط همان طور که اشاره کردم به ضرر طبقه ی کارگر و چپ و کمونیست جامعه است.
در چنین شرایطی لازم است توده های انقلابی مردم، کارگران و کمونیست‌ها به طور یکپارچه تعرض یکجانبه ای را به جمهوری اسلامی آغاز نموده و مرگ این رژیم را به شیوه ایی انقلابی ممکن سازند .
مرگ برجمهوری اسلامی
زنده باد سوسیالیسم
13.06.2011