اپورتونیسم محافظه کارانه حزب حکمتیست در برخورد به وقایع اخیر در ایران
محمود قزوینی

جنبش جاری ناشی از کشمکش جناحهاست و یا کشمکش جناحها ناشی از تهدید سرنگونی

این روزها مردم ایران این قدرت را در خود میبینند که میتوانند رژیم جمهوری اسلامی را به گور بسپارند. این امید و این قدرت سرچشمه همه این تعرضاتی است که امروز در خیابانهای شهرهای بزرگ ایران شاهد آن هستیم. نه تنها در دل مردم ایران شور و امید برای به زیر کشیدن رژیم اسلامی زنده شده است، بلکه مردم سراسر جهان جنبش مردم ایران را به عنوان یک جنبش آزادیخواهانه پرجاذبه و پرقدرت مورد حمایت قرار داده و میدهند. مترقی ترین ترانه سرایان و موزیسینها برای جنبش مردم ایران ترانه و سرود مترقی خوانده اند. بسیاریها مانند جون بائز میگویند سعادتمندیم که زنده ایم و این جنبش را میبینیم. بسیاری از سوسیالیستها و کمونیستهای ایرانی در داخل و خارج که در طول سالها از فعالیت سیاسی دوری کرده بودند، امید و نشاط گرفته اند و  به میدان آمده اند تا کاری کنند. فعالین حامی جنبش مردم ایران در خارج کشور به هر دری که میزنند، به رویشان باز میشود. حمایت گسترده ای از مبارزه مردم ایران در جهان آغاز شده است که قابل مقایسه با حمایت مردم جهان از مبارزه مردم آفریقای جنوبی برای لغو آپاتاید میباشد. هر چند برخلاف مورد آفریقای جنوبی مرکزی برای این همبستگی و گردآوری نیرو وجود ندارد. شاید هم از یک نظر مناسبتر از آفریقای جنوبی در اینجا چپ و راست در خارج کشور دارند مراکز مختلفی را برای همبستگی ایجاد میکنند. نیروهای مترقی جهان خود دست بکار و تلاش برای همبستگی برای مردم ایران شده اند
مبارزه مردم ایران صحنه سیاست ایران را  به جای دیگری برد. دیگر هیچ چیزی شبیه دو هفته پیش نیست. این وضعیت به عقب بر نمیگردد. هر چند حتی با سرکوب شدید بتوانند موقتا از این یورش مردم بگذرند، که بعید به نظر میاید، همه چیز عوض شده است. حکومت اسلامی بسیار تضعیف شده است، وضعیت آن در سطح جهانی بشدت خراب شده و ایزوله تر شده است. احتمال کشیده شدن جنگ جناحها به مراحل حساس تر و حتی نظامی است. مبارزه مردم حتما تزلزل را به ارکان نظامی رژیم نیز میکشاند

موسوی و کروبی برای مقابله از تصفیه حکومتی به مردم متوسل شده اند و مردم در خیابانها تمامی حکومت را آماج حمله قرار داده اند. جنبش توده ای مردم در دل نیروهای رژیم هراس و وحشت ایجاد کرده است و مردم جهان را به حمایت از مبارزات مردم ایران کشانده است. برای کسانی که شرائط ایران را از دریچه تنگ فورمولهای مانند بن بست و بحران حکومتی جمهوری اسلامی در حال پایان یافتن است نگاه میکنند، مبارزه امروز مردم ایران در چهارچوب جمهوری اسلامی و جنگ جناحها قلمداد میشود. علارغم اینکه همه چیز حاکی از تعرض مردم به نظام اسلامی است، صفی این جنبش را جنبشی برای اعاده رای قلمداد میکنند، تا آن را در همین محدوده نگهدارند. کمونیستهایی که نخواهند واقعیت امروز را ببیند و مبارزه امروز مردم ایران را جدل جناحها میبینند متاسفانه و بدون آنکه خود بخواهند در این صف جا میگیرند.
ما  تلاش ژورنالیستها و جناحهای رژیم را در دوره  جنبش دو خرداد نیز دیده بودیم. در آن دوران هم جناح اصلاح طلب رژیم و دولتها و مطبوعات غربی، هرگونه اعتراض مردم ایران را در چهارچوب نزاع جناحها و جنبش دو خرداد تحلیل میکردند تا این مهر را به آن بکوبند. امروز وضعیت فرق میکند جنبش آغاز شده آنقدر وسیع است و چالش مردم با رژیم آنقدر جدی است که بسیاری از مطبوعات غرب نیز به این اقرار کرده اند که جنبشی که امروز در ایران جریان دارد رژیم اسلامی را نشانه گرفته است و بر سر انتخابات و تقلب رای نیست. اگر روزهای اول کسی در این مورد شک داشت،امروز دیگر مسئله کاملا روشن است. این روزها سخنرانان احزاب، گروهها و سازمانهای ان جی او و اتحادیه های اروپائی .... در تظاهراتهای ایرانی در خارج کشور کمتر به مسئله تقلب در انتخابات اشاره میکنند، بلکه تقریبا همه از مبارزه بر حق مردم ایران برای ازادیهای سیاسی و اجتماعی وسیع  و سرکوبگریهای رژیم صحبت میکنند و برای مردم آزادیخواهانه مردم ایران درود میفرستند.

حزب حکمتیست در باره این درگیریها یک موضع عقب مانده و محافظه کارانه اتخاذ کرده است. این حزب  در باره درگیریهای جناحی و اعتراضات مردم میگوید: چند روز گذشته  تهران و شهرهای دیگر  شاهد اعتراض طرفداران موسوی به نتیجه انتخابات بوده است. هدف این اعتراضات چه چیزی است؟ خواست و شعار های تظاهرات کنندگان چیست؟ آیا چیزی غیر از مشروعیت دادن به رژیم اسلامی و انتخاباتش برای سر کار آوردن مهره دیگری از رژیم همچون موسوی است؟" ( از اطلاعیه دفتر سیاسی این حزب)
این شیوه ای شناخته شده است که مردم را طرفدار خمینی و موسوی و ...بخوانند تا آن را عملی کنند. متاسفانه این رفقا با بی مبالاتی تمام به این تبلیغات تن داده اند. جناح موسوی با میلیونها دلار پول پارچه سبز درست میکند و در میان مردم پخش میکند و اینها هم مردم را طرفدار موسوی میخوانند. قبلا در دوره خاتمی به همین شیوه  تلاش میشده است تا مردم را طرفدار خاتمی و جنبش دو خرداد  بخوانند و همه ما و از جمله این رفقا در مقابل آن ایستادیم.
دو هفته پیش زمانی که جنبش توده ای مردم بر علیه رژیم شروع شد این رفقا جلسه پلنوم گرفتند. در پلنومشان نه تنها این حرکت را جدال دو جناح خواندند بلکه با تکرار مو به موی تزهای بهمن شفیق که ١٠ سال پیش بطور مبسوطی آن را ارائه کرده بود، مدعی شدند مردم غیر کارگر در ایران جمهوری اسلامی را پذیرفته اند و میخواهند در چهارچوب جمهوری اسلامی زندگی کنند و بدین طریق حکومت اسلامی را حکومت مستقر و متعارف اعلام کرده اند. امروز که همه آن دوستان قدیمی ما  بر وجود یک جنبش توده ای برای به زیر کشیدن رژیم اسلامی صحه گذاشته اند، حزب حکمتیست پرچمدار تئوری ١٠ سال پیش آنها شده است. امروز فقط بیش از یک هفته از تظاهراتهای اولیه دیگر برای کسی سوال نیست که حرکت توده ای مردم ایران بسیار فراتر از انتخابات بوده است و ربطی به آن نداشته است و انتخابات مجرایی برای به میدان آمدن این نیرو در سطح وسیع بوده است. اما این رفقا متاسفانه بر اشتباه خود پای میفشارند.
مارکسیستها خوب میدانند که نه تنها در مبارزه بر سر سرنوشت رژیم اسلامی، بلکه برای سرنوشت انقلاب کارگری نیز کسی نمیتواند دنبال یک مبارزه شسته رفته که از ابتدا فقط با به میدان کارگران بر سر خواسته های روشن صورت گرفته باشد، باشند. بقول لنین " ممکن است  آنچه شکاف ایجاد خواهد کرد و یخ را در هم خواهد شکست یک بحران پارلمانی باشد، ممکن است این کار را بحران دیگری انجام دهد ناشی از تضادهای علاج ناپذیر سردرگم مستعمراتی و امپریالیستی که بیش از پیش به نحوی دردناک روی هم انباشته و حادتر میگردند، ممکن است شق ثالثی پیش آید و غیره. سخن ما بر سر این نیست که چه مبارزه ای سرنوشت انقلاب پرولتاریای را در انگلستان تعیین خواهد کرد ( این مساله در هیچ یک از کمونیستها تولید شک و تردید نمیکند و برای همه ماها حل شده و به طور محکم هم حل شده است)، بلکه سخن بر سر آن موجبی است که توده های پرولتاری را ، که اکنون در خوابند بر خواهد انگیخت و به جنبش خواهد آورد و کاملا با انقلاب روبرو خواهد ساخت. فراموش نکنیم که مثلا در جمهوری فرانسه در اوضاع و احوالی که خواه از نظر بین المللی و خواه از نظر داخلی صد بار کمتر از امروز انقلابی بود، موجب ناگهانی و ناچیزی نظیر شیادی نابه کارانه محافل نظامی مرتجع ( قضیه دریفوس) که یکی از هزاران شیادی آنان بود، کافی بود برای آنکه مردم را کاملا با جنگ داخلی روبرو سازد" (لنین چپ روی کودکی)

حالا در ایران در کشوری که نیازی به شکستن یخ نبوده است، در کشوری که  با یک حکومت به بست رسیده و با تضادهای بیشمار داخلی و خارجی و با توده مردمی که ١٠ دوازده سال است دارند با این رزیم بطور آشکار دست و پنجه نرم میکنند و بحران سر و پای حکومت را گرفته است، کسانی پیدا شدند که قادر نیستند و یا به دلیل مصلحت تئوریهای کج و کوله و قرض گرفته شان از اینجا و آنجا نمیخواهند بپذیرند که توده های کمین کرده  مردم به بهانه انتخابات وسیع به میدان آمده اند و میروند که جمهوری اسلامی را نابود کنند.
ظاهرا صدایی در این حزب نیست تا بگوید مگر ما در باره شرکت مردم در انتخابات ٧٦ که منجر به ریاست جمهوری خاتمی شد اینها را گفتیم که شما الان میگوئید؟ مگر در باره درگیریها در دانشگاهها در آن زمان که عموما زیر نفوذ تحکیم وحدت و شعارهای ارتجاعی بود اینها را گفتیم؟ مگر در باره درگیری خرم آباد که با حمله انصار به تحکیم وحدت و مهاجرانی شروع شد اینها را گفتیم؟ مگر در باره شورش مردم فریدونکار که بر سر تقلب انتخاباتی درگرفت، اینها را گفتیم، که حالا در باره حرکتی که دارد تمامی حکومت را زیر و رو میکند و همه جهان در باره سرنگونی رژیم صحبت میکنند و هر ناظر ساده وقایع هم این را میبیند، این را بگوییم.
گفتن این حرفها در زمانی که بحران حکومتی همه حکومت را فراگرفته است و جناحهای حکومتی تا حد مرگ در جدال با یکدیگرند و به حد کافی با یکدیگر در افتاده اند و به حد کافی خود را در مبارزه ای که از حیطه قدرت آنان خارج است ناتوان نموده اند، حاکی از اپورتونیسم محافظه کارانه علاج ناپذیر است.
جریان کمونیسم کارگری کشمکش جناحها در جمهوری اسلامی را ناشی از بن بست جمهوری اسلامی و مبارزه و فشار مردم برای سرنگونی تحلیل میکرده است و سیر وقایع در ایران را به طرف نفی جمهوری اسلامی میدانسته است. حزب حکمتیست از دو سال پیش تاکنون این تعریف و تحلیل از سیر رویدادها را به دلخواه عوض کرده است و اعلام کرده است که اوضاع بطرف ثبات جمهوری اسلامی سیر میکند. و جدالهای کنونی در انتخابات اخیر جمهوری اسلامی که شدت آن جمهوری اسلامی را وارد بحران عظیمیتری از قبل ساخته است و به میدان آمدن توده های  وسیع مردم برای مبارزه با جمهوری اسلامی که از قبل از انتخابات نیز انتظار آن میرفت را به نام دعوای انتخاباتی و جدال جناحها تحلیل کرده و از آن نتیجه گیری تاکتیکی اتخاذ کرده است که منطبق بر تعریفی است که یک جناح رژیم دوست دارد از وقایع اخیرا به دست دهد و آن را در همین محدوده حفظ کند.
حزب حکمتیست جنبش جاری مردم را جنبشی با رهبری موسوی و کروبی و جنبش اسلام سبز میداند و طبیعتا نتیجه میگیرد که مردم نباید در تظاهراتها و درگیریهایی که این روزها در ایران در جریان دارد شرکت کنند. این حزب حرکت اعتراضی اخیر مردم  را که بنا بر تحلیل همه جناحهای حکومتی، حکومت اسلامی را در وضعیت بسیار آشفته  و در معرض نابودی قرار داده است و همبستگی جهانی گسترده  مردم جهان را متوجه مبارزه برحق مردم ایران و مبارزه آزادیخواهانه آن کرده است، جنبش سبز اسلامی و یا زیر رهبری جنبش اسلامی قلمداد میکند و کلا اعتراضات مردم و بحران حکومتی اخیر رژیم  را ناشی از درگیری جناحی در انتخابات و ادامه انتخابات میداند. حزب حکمتیست با وارونه کردن حقایقی عریان که امروز دیگر برای همه، حتی کسانی که قبلا به آن باور نداشته اند به نتیجه گیری مورد دلخواه تئوریهای تاکنونی رهبری خود رسیده است.
یکی از این حقایق این است که درگیریهای جناحی در حکومت اسلامی نتیجه بن بست رژیم و تهدید سرنگونی است. حزب حکمتیست با وارونه کردن این حقیقت که امروز دیگر با مبارزه وسیع مردم به یک اصل پذیرفته شده نزد همه تبدیل شده است، جنبش مردم ایران را نتیجه درگیریهای جناحی میداند و به این نتیجه طلائی رسیده است که سرنوشت جنبش جاری را درگیری جناحی تعیین میکند.
این تعبیر از بحران حکومتی و مبارزه مردم جدید نیست. به قدمت عمر این بحران و مبارزه است. این تصویر تاریخ مادی جامعه و مردم را از تصویر بیرون میکشد. جمهوری اسلامی را یک پروژه شکست خورده نمیداند و معتقد است که جمهوری اسلامی میتواند به حکومت متعارف جامعه ایران تبدیل شود. به نظر من قبل از هر چیزی دور ریختن تئوریهای کمونیسم کارگری در باره بن بست سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جمهوری اسلامی و اعلام اینکه دوران سرنگونی طلبی تمام شده است و مبارزات مردم برای خواسهایشان در چهارچوب رژیم اسلامی و بر سر اصلاحات  مطالباتی صورت میگیرد، این حزب را به چنین موضع گیری انداخته است. وگرنه همه از موضع گیری کمونیستی ما در باره انتخابات سال ٧٦ که خاتمی را به قدرت رساند و مبارزات آن زمان مردم که عموما زیر چتر دو خرداد و در بسیاری از موارد با عکس خاتمی انجام میگرفت با خبرند. کسی در آن زمان از شرکت مردم در انتخابات رژیم، وجود شعارهای ارتجاعی در میان مبارزات مردم، توهمات آنها به خاتمی به این نتیجه نمیرسید که رای مردم در انتخابات به اسلام دوخردادی، درگیری در خرم اباد به تحکیم وحدت و درگیری در فریدون کنار بر سر تقلب انتخاباتی در مجلس ششم به جناح خاتمی یاری میدهد و بخشی از حرکت دو خرداد در مقابله با جناح دیگر است. سیاست امروزحزب حکمتیست سیاست کسانی بود که دقیقا با تئوریهای امروز حزب حکمتیست مبنی بر ماندگاری رژیم اسلامی به عنوان رژیم متعارف ایران و رهبری جنبش اصلاحات بر مبارزه مردم، فاکتور مردم را در درگیری جناحها خط زده بودند و همه چیز را وارونه کرده بودند و تحرک توده ای را ناشی و تحت رهبری جنبش اصلاحات میدانستند. در مقابل تحلیلها و تئوریهای حزب حکمتیست یکبار دیگر باید بر این تاکید کرد که  کشمکش جناحها در ایران ناشی از بن بست اقتصادی و سیاسی و فرهنگی رژیم و تهدید  عامل سرنگونی است و این کشمکش همچنین فرصتهای زیادی را برای بالفعل شدن عامل تهدید سرنگونی فراهم میسازد.
موضع حزب حکمتیست نه تنها نسبت به جنبش توده ای مردم در ایران، بلکه نسبت به جنگ جناحها نیز وارونه و بر طبق تئوریهای محافظه کارانه ای است که بر این حزب غالب است.

"خوابیدن در گوش گاو"

ظاهرا چنین تئوریهای بی پایه ای که جدل جناحها را بدور از تهدید و عامل مردم تحلیل میکرده است، میبایست با اتفاقات اخیر به کنار نهاده میشد و مورد بازبینی انتقادی جدی قرار میگرفت و دوباره موضع گیری یونیک منصور حکمت در باره سیر رویدادهای ایران به روی پیشخوان حزب حکمتیست میامد. اما مثل اینکه  چنین انتظاری از این رفقا بیهوده است.
تلاش و سازماندهی برای دور ریختن پرچم سبز و شعارهای ارتجاعی در هر سطحی یک حرکت ارزشمند است. اما اگر افراد و احزاب به جای تلاش برای دور ریختن پرچم سبز و سفید و شعارهای ارتجاعی و  قرار دادن پرچمهای مطالباتی و در راس آن شعار نه به جمهوری اسلامی و فراخوان مردم به مقاومت ، مردم را دعوت به دوری از حرکت جاری کنند، مرتکب اشتباه سهمناکی شده اند. کاری که حزب حکمتیست کرده است و امروز البته دارد کمی عقب نشینی میکند و همین مردم که درگیر رژیمند را به مقاومت دعوت میکند.
حرکت جاری مردم حرکتی در مقابل رژیم جمهوری اسلامی است. اینکه امروز شعارهای آن هنوز روشن و واضح نیست، چیزی از جهت گیری آن کم نمیکند. هرچند شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور و حتی مرگ بر جمهوری اسلامی دارد توده گیر میشود و کمونیستها باید ضمن خنثی سازی تلاشهای موسوی و کروبی، مردم را هر چه بیشتر به طرف شعارهای سرنگونی طلبانه سوق دهند که اتفاقا با ترکیب سیاسی و فرهنگی شرکت کنندگان در تظاهراتها خوانائی دارد. ضمنا مسئله فقط شعارها نیست، بلکه باید به حرکت کلی جامعه و تاریخ مبارزات و گرایش و فرهنگ مردم نگاه کرد و در باره  حرکت جاری قضاوت کرد و جهت آن را دید.
موضع گیری حزب حکمتیست به ظاهر منزه طلب و در فکر تامین پرچم رهبری چپ بر اعتراض مردم است، اما در واقع  مردم را از چنین پرچمی دور میسازد. مبارزات مردم ادامه مبارزه  ده دوازده سال اخیر مردم بر علیه رژیم اسلامی است که به نقطه حساسی رسیده است. موسوی پرچم و جنبشی ندارد. نمیتوان با کشف یک پرچم و دو تا شعار جنبشی ساخت و با آن مردم را رهبری کرد. جنبشهای سیاسی و اجتماعی با یک پرچم و دو تا شعار ساخته نمیشوند. اگر خمینی توانست بر جنبش اعتراضی مردم سوار شود و انقلاب مردم را به شکست بکشاند و آن را به زیر پرچم ضد انقلاب اسلامی بکشاند، نه با طرح  این و یا آن شعار، بلکه در درجه اول بوسیله یک جنبش اسلامی بوده است، با شبکه مساجد و آخوندها و فاکتور ناشناخته بودن این جنبش نزد مردم بوده است که در آن موقع غرب هم به آن یاری داده بود.  با این همه و با همه شعارهای ارتجاعی که میان مردم در زمان انقلاب ٥٧ پخش شده بود و با همه نفوذی که خمینی در میان مردم در آن زمان کسب کرده بود، انقلاب مردم ایران راه خود را میرفت و به قیام بهمن منجر شد و فقط با بند و بست پشت پرده توانستند آن را شکست دهند. با همه شعارهای وسیع الله اکبر و با همه اتوریته جنبش اسلامی در ٦ ماه آخر انقلاب به جز اسلامیون کسی انقلاب ایران را اسلامی و زیر رهبری اسلامیون نخوانده است. همه گفتند رهبری اسلامی انقلاب ٥٧ ایران را شکست داده و آن را سرکوب کرده است. هیچ انسان ازادیخواهی نگفته است انقلاب اسلامی بوده است و مردم گوشت دم توپ خمینی و شاه شدند. نقد این بوده است که حزب سیاسی کمونیستی روشنی نبود که مردم را از زیر دست و پای اسلامیون بیرون بکشد. در باره تظاهراتها و اعتصابات و اعتراضات آن زمان هم نمیتوان یک حکم کلی شرکت و یا عدم شرکت در اعتراضات صادر کرد. اصل کلی شرکت فعال در انقلاب و به پیروزی رساندن آن بوده است. اصلی که هم اکنون هم در مبارزه جاری مردم برای سرنگونی صادق است.
اما الان و در مبارزه کنونی مردم صحبت از رهبری اسلامی بر جنبش مردم حرف کاملا بی پایه ای است. اینکه مبارزه جاری مبارزه میان جنبش سبز اسلامی در مقابل جنبش سیاه اسلامی است و مقایسه این اعتراضات با ١٥ خرداد و حرکت هخا و قوم گرایی مقایسه ظاهری و ساده پدیده ها آنهم به بهانه یک و یا دو شعار ارتجاعی با یکدیگر است. نتیجه گیری سیاسی از این تحلیل و دعوت مردم به دوری از تظاهراتها و اعتراضات جاری فقط اشتباه مهلک نیست، بلکه نیروی سیاسی مزبور را در جایگاه بسیار بدی قرار میدهد.
کشمکش جناحها در جمهوری اسلامی که در انتخابات رژیم به سر حد جنون رسیده بود، ناشی از کشمکش و الان باید گفت تعرض مردم به رژیم اسلامی بوده است. توسل یک جناح از رژیم به مردم ( معاندین و مخالفین نظام) برای نجات خود از تصفیه، رژیم را در وضعیت بسیار مخاطره آمیزی در مقابل مردم گذاشته است. کسی که این را نمیبیند و فکر میکند جریان میتواند با پیروزی موسوی بر احمدی نژاد پایان یابد تلاش موسوی و کروبی را برای به بند کشیدن مبارزه مردم را جدی و تمام واقعیت گرفته است.
حزب حکمتیست در روزهای گذشته جرح و تعدیلی در سیاستش کرده است و مردم را به مقاومت در مقابل رژیم فرا میخواند، معلوم نیست اگر این جنبش، یک حرکت ١٥ خرداد دیگری است، چرا باید مردم دست به مقاومت بزنند. این عقب نشینی ها را هم باید گرفت و به همه نشان داد.
حزب حکمتیست بدون دور ریختن تئوریها و سیاستهای تاکنونی مسلط خود نمیتواند راه به جائی ببرد. روحیه سازش تئوریک و سیاسی هر جدلی را در این حزب تزئینی میسازد و راه به جائی نمیبرد. در صورت ادامه چنین خطی دور نیست رهبرانی از حزب حکمتیست این گفته عبدالله حسن زاده را تکرار کنند که " ما در گوش گاو خوابیده بودیم"

جامعه تاریخ و شعور دارد!

میگویند صحنه سیاسی ایران هم اکنون میان "جنبش سبز اسلامی" و "جنبش سیاه اسلامی چیده شده است. مثل اینکه جامعه تاریخ، شعور و  طبقات و جنبشهای سیاسی ندارد. گویا میشود با ماتریال سکولار، جنبش اسلامی ساخت و به میدان آورد؟ مگر میشود مردم را در ضد جهت حرکتی که دارند فریب داد؟ میتوان تصور کرد که مردم را در جهت حرکتی که دارند فریب داد و چیز دیگری شبیه آنچه که میخواهند را به آنها قبولاند، اما نمیشود یک جنبش اسلامی را به مردمی چپاند که در مقابل حکومت اسلامی و برچیده شدن قوانین و مقرارت و زورگوئییها و سرکوبگریهای این حکومت ایستاده اند. میشود مردم را با حرف زدن از سکولاریسم نیم بند، از آزادی زن نیم بند، از آزادی بیان نیم بند ...فریب داد، اما نمیشود جنبشی در مقابل همه اینها را به مردم غالب کرد. نمیتوان شعار و پرچم اسلامی را بر پرچم  و افق مبارزه مردمی قرار داد که در مقابل یک حکومت اسلامی ایستاده اند. با جنبش اسلامی نمیتوان مبارزات مردم بر علیه رژیم اسلامی را رهبری کرد. میتوان مانند جنبش دو خرداد به نام اصلاحات در حکومت مبارزه مردم بر علیه رژیم را محدود در چهارچوب رژیم کرد. حتی موفقیت ان جنبش هم با توجه به ابعاد مبارزه مردم با رژیم و فاصله و تناقض رژیم با جامعه ایران کار ساده ای نبوده است و همان زمان ما گفتیم که چنین پروژه ای شکست میخورد و نمیتواند کارآئی طولانی مدت داشته باشد. اما رهبری مبارزه مردم در خیابان، مردم متنفر از حکومت اسلامی که به سپاه و بسیج و نیروهای نظامی حمله میکنند و با شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای، توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد و رهبری اعتصابات و تظاهرات مردم توسط جنبش اسلامی ممکن نیست.  با مردمی که نه سر و وضع اسلامی دارند، نه بلدند شعار الله اکبر را درست تکرار کنند و معلوم است جزء کسانیند که بسیاری از آنها حتی پایشان به مسجد نخورده است، با زنانی که منتظرند روسریی که فقط ٥ درصد مویشان را پوشانده است دور بیندازند و همین امروز از سر و وضعشان پیداست که دو قدم دورتر از چشم نیروهای رژیم از روسریشان هم خبری نیست و حتی گاها در همین اعتراضهای اخیر آن را دور انداخته اند، نمیتوان جنبش سبز اسلامی ساخت و در خیابان ولایت فقیه را شکست داد و حکومت اسلامی نوع دیگری بر پا داشت. کسی این را باور میکند که از قبل در تئوری پذیرفته باشد که سیر رویدادها به طرف یک حکومت اسلامی متعارف شده میرود و با سحر و جادو شدن با این تئوری چشمش را به واقعیت جاری ببندد. وگرنه هر کسی میداند موسوی اگر با زنان بی حجاب ، (بقول بسیجی ها " زنان بی روسری، طرفدار موسوی")  و با مردمی که بلد نیستند الله اکبر را درست تکرار کنند، خامنه ای را شکست دهد، حکومت اسلامی نمیتواند دوام بیاورد. جنبش سبز اسلامی نمیتواند رهبری مبارزه مردم ایران بر علیه جمهوری اسلامی را در دست بگیرد و آن را به یک حکومت اسلامی دیگر ختم کند. همانگونه که مقاومت خاتمی در مقابل خاتمی میتوانست موجب به میدان آمدن مردم و قیام مردم، شکی نیست در ابتدا در حمایت از خاتمی و حتی توهم به خاتمی، میشد، امروز هم مقاومت کسانی کگه مورد تصفیه حکومتی هستند موجبات یورش مردم به رژیم جمهوری اسلامی را فراهم کرد.
در همین چند روز اخیر و حتی در روز تظاهرات چندین میلیونی، موسوی و کروبی پس از اینکه دیدند مردم به خیابان میایند، برای کنترل مردم اعلام کرده اند که در تظاهرات شرکت میکنند. در موارد دیگر هم اینگونه شده بود. فراخوان آنها برای رفتن به مسجد و مرقد امام و نماز جمعه نگرفته است. مسلما یک نیروی ازادیخواه و کمونیست باید در مقابل چنین تلاشهایی بایستد. موسوی میداند بر جنبش، مردم و جریانی تکیه دارد که جنبشش نیست. از ترس تصفیه به این صف تکیه کرده است. او خوب میداند که این صف خواهان مرگ نظام اسلامی است. اما مجبور به تکیه دادن به این صف است.
عمر پرچم سبز بسیار کوتاهتر از آن است که تصور میشود. البته پرچم سبز میتواند به پرچم یک جنبش ارتجاعی دیگری تبدیل شود و جنبش راست دیگری آن را در دست گیرد. اما آن جنبش، جنبش اسلامی نیست. جنبش بخشی از حکومت نیست. ممکن است حتی کسانی از درون حکومت  پیدا شوند تا همین پرچمهای ارتجاعی را برای هدف عبور از حکومت اسلامی بدست گیرند و یک حکومت غیر اسلامی  که دستگاه مذهب در آن حفظ شده و نقش پر رنگی در حکومت بازی میکند، بکار گیرند. اینها همه ممکن است اما تصور اینکه موسوی با پرچم اسلامی سوار بر موج مردمی که در مقابل حکومت اسلامی ایستاده اند، به قدرت برسد و حکومت اسلامی را از دست مردم نجات دهد، تصور بسیار خام و حتی فریبکاری است. این تصور نتیجه تئوری " توسعه سرمایه داری در چهارچوب اسلام  و  پایان بحران آخر رژیم اسلامی است.

نظیر موضع گیریهای حزب حکمتیست، البته نه با این شدت و با این پر رنگی، در سال ٧٩ در مقابل ما قرار گرفت. در آن زمان ایرج آذرین و رضا مقدم و بهمن شفیق با این استدلال که جنبش جاری مردم زیر رهبری اصلاح طلبان قرار دارد و پروژه  اصلاح طلبان  تبدیل  دولت جمهوری اسلامی  به  دولت متعارف و دولت طبقه است و طبقه کارگر باید حرکت مستقل خود و انقلاب کارگری خود  را سازمان دهد، شرکت در اعتراض جاری مردم در آن زمان را که از نظر ما اعتراضی بر علیه کلیت  رژیم بوده است را ارتجاعی میدانستند و مردم را از شرکت در آن منع میکردند. در آن زمان بطور واقعی توهم مردم به خاتمی و دو خرداد بسیار فراتر از الان بوده است و حرکتهای اعتراضی از نظر قدرت و هم چنین شعارها اساسا قابل مقایسه با شرائط امروز نبوده است. اما تحلیل جریان کمونیستی ما در باره سمت حرکت جامعه و اعتراض مردم که آن را در مسیر نفی جمهوری اسلامی میدیده ایم و خواهان دخالت فعال در آن بوده ایم درست و بجا بوده است. در آن زمان علارغم نفوذ دو خرداد بر حرکتهای اعتراضی مردم و علارغم عکس خاتمی در دست معترضین، ما آن پدیده را گذرا میدانستیم و فکر میکردیم مردم از این پدیده عبور خواهند کرد، چرا که مردم خواهان نفی حکومت  اسلامی هستند و پیدیده دو خرداد در مقابل این خواست مردم علم شده بود تا آن را محدود کند. ما درگیری در خرم اباد را به نام اردوی تحکیم وحدت ننوشتیم، هر چند درگیری در خرم آباد از درگیری انصار با تحکیم وحدت و حمله انصار به مهاجرانی وزیر ارشاد خاتمی شروع شده بود و به سطح شهر خرم آباد کشیده شده بود. مطمئنا شعارهایی که در آنجا داده شد باید بسیار محدودتر از شعارها و نبردهایی بوده باشد که امروز در خیابانها داده میشود. ما در درگیری فریدونکار که بر سر تقلب در انتخابات شروع شده بود و مردم به سپاه پاسداران در آن شهر حمله بردند و حتما جای شعارهای ارتجاعی هم در آن کم نبود نگفتیم این درگیریها به مردم مربوط نیست و مردم باید بروند حرکت "مستقل" خود را ایجاد کنند. ما به جای چنین حرفهای به ظاهر منزه طلبانه ای، حرکات عتراضی مردم را مستقل از درگیری جناحهای حکومتی میدانستیم و اعتقاد داشتیم مردم از این مرحله عبور میکنند و به این روند کمک میکردیم. حرف اینکه اسلام خاتمی میتواند بیاید و جمهوری اسلامی نوع دیگری را در ایران دایر کند نه حرف ما، بلکه حرف کسانی بود که به درست و یا نادرست دوخردادی خوانده شدند. اما امروز در یک حرکت بزرگ که از هیچ نظر قابل مقایسه با حرکتهای گذشته نیست و همه جناحهای رژیم صحبت از ضربه خوردن و در معرض خطر جدی قرار گرفتن نظام اسلامی میکنند، عده ای با همان تئوری پیدا شده اند و مدعی اند که این حرکت جنگ بین جنبش سبز و سیاه اسلامی است و نباید در آن شرکت کرد و این حرکت کمک به یک جناح حکومت اسلامی است.
به جای اینکه کمونیستهایی مثلا در کردستان ایران جلو بیفتند ومردم را دعوت به حمایت از مبارزات مردم سراسر ایران با شعارها و پرچمهای رادیکال کنند و بر جنبش عمومی تاثیر بگذارند، کمونیستهایی پرچمدار زنده باد عدم همبستگی و اعتراض شده اند و به این روحیه دامن میزنند. این اولین بار نیست که تحرک سراسری در کردستان انعکاسی ندارد و یا انعکاس ضعیفی دارد و همیشه همه این رفقا این عدم تحرک همراه با تحرک سراسری را یک پدیده منفی در کردستان میدانسته اند و تلاش میکرده اند تا به سهم خود آن را تغییر دهند، اما امروز با قورت دادن قرص " پابان دوران سرنگونی و آغاز رژیم متعارف و مستقر اسلامی در ایران" به توجیه این پدیده میپردازند و از ناسیونالیستها کرد محافظه کارتر شده اند. به جای اینکه کمونیستها، مردم را به اعتصاب همگانی فرابخوانند، ناسیونالیستهای کرد دست پیش گرفتند و دارند صحنه سیاسی کردستان را از آن خود میکنند. ناسیونالیسم کرد تشخیص داد که برای اینکه بر جنبش مردم سوار شود نمیتواند بر طبل گذشته بکوبد، بلکه باید مردم را از آن خود کند و در شرائط کنونی میبایست با جنبش سراسری مردم ایران همراهی کند تا آن را در چهارچوب مورد نظر خود محدود کند. خوشبختانه این جاشها آنقدر منفورند که کسی حرف آنها را گوش نداد، اما در نبود کمونیسم دخالتگر اینها میتوانند میداندار شوند. و خیلی طبیعی است که اینها در شرائطی که توده های میلیونی به خیابان میایند این مرتجعین " انقلابی"  نیز شوند. این قانون مبارزه در همه دنیا است.
اگر کمونیستها و جناح چپ جامعه کردستان دست بکار شوند تحرک در کردستان با توجه به نفوذ کمونیسم در کردستان ایران میتواند در شرائط کنونی تاثیرات به سزائی بر مبارزات سراسری بگذارد وبهتر از هر کاری صحنه سیاسی را به نفع چپ تغییر دهد. اما کمونیستهایی تصمیم گرفتند خود را به این کار نزنند و این باز گذاشتن دست مرتجعین و ناسیونالیسهاست تا مردم را به زیر پرچم خود در آورند.  

جامعه تاریخ و شعور دارد، جوانان سوئدی و دانمارکی و فرانسوی و آمریکائی و هندی و....که امروز برای یاری مردم ایران با شور و ذوق پا به میدان گذاشته اند است، نه تنها این جنبش را اسلامی نمیداند، بلکه آن را یکی از مترقی ترین جنبشهای دنیا شناخته اند و به کمک آن شتافته اند. عکس نداآقا سلطانی که به یکی از سمبلهای این حرکت تبدیل شده است گویای این حرکت است. چوان انگلیسی و سوئدی و... به اسلامی خواندن این حرکت و یا داشتن رهبری اسلامی در این حرکت میخندند.  شعارها و پلاکاردهای مردم کره جنوبی در حمایت از مردم ایران که بعید میدانم حتی یک ایرانی در آن تظاهرات حضور داشته، گویای شناخت مردم جهان از حرکتی است که در ایران جریان دارد. مردم دنیا بهتر از حزب حکمتیست مبارزه جاری  مردم ایران را شناخته اند و به کمکش شتافته اند

پایه تئوریک، سیاسی  موضع گیری اخیر حزب حکمتیست

پایه تئوریک سیاسی چنین موضع گیری  دقیقا بر مبنای موضع گیری ایرج آذرین و رضا مقدم در دوره دو خرداد استوار است. در حزب حکمتیست این تئوری جا باز کرد که جمهوری اسلامی دارد میرود که به حکومت متعارف جامعه ایران تبدیل شود و مبارزه مردم بر علیه رژیم اسلامی بر علیه نفس رژیم نیست بلکه مبارزه ای در چهارچوب رژیم و برای اصلاحاتی آنهم عموما اقتصادی است. اکثریت رهبران حزب حکمتیست با این تئوری خو گرفته اند. علارغم انتقاداتی به این تئوری بحث رهبری حزب حکمتیست در یک سال گذشته این بوده است که جمهوری اسلامی برای بیرون رفت از بحران مشغول ارزانتر کردن نیروی کار است و محور مبارزه در جامعه، مبارزه طبقه کارگر در مقابل این فشار رژیم است. تمامی بحث در باره بحران آخر و وضعیت بن بست اقتصادی و سیاسی فرهنگی جمهوری اسلامی و تناقض آن با جامعه ایران و تهدید سرنگونی و توضیح اختلافات جناحی بر اساس این فاکتواها به فراموشی سپرده شده است. تئوریهای عجیب و غریب مبنی بر اینکه حکومت اسلامی دارد به طرف متعارف شدن میرود و دوران توسعه سرمایه داری در چهارچوب اسلام شروع شده است و احمدی نژاد به سلامت آن را هدایت میکند و ایران به یک عربستان و کویت دیگر تبدیل میشود در این حزب جا باز کرده است. حتی کسانی که به این تئوریها انتقاد داشتند در نهایت در عمل این تئوریها را چراغ راهنمای خود قرار داده اند و مشغول مبارزه " کارگری"  برای خنثی سازی ارزان شدن نیروی کار شده اند، تا در مسیر متعارف شدن جمهوری اسلامی فشار بر کارگران کمتر شود. مسلما چنین تئوری و کمونیستهایی که با چنین تئوریهایی خو گرفته اند در مقابل واقعه و درگیریها و مبارزات امروز مردم هاج و واج میشوند و به شیوه اپورتونیستی به زیر پوشش منزه طلبی میخرند. وگرنه صاحبان اصلی این تئوریها منزه طلب نیستند. صاحبان و وفاداان اصلی این تئوریها زمانی انچنان غرق مبارزه دو خرداد با جناح دیگر شده بودند که اساسا شعار نصر من الله و فتح النقریب  و  خاتمی خاتمی حمایتت میکنیم را کاملا نادیده میگرفتند و در سال ٢٠٠٢ در شرائطی که سطح مبارزه مردم و بحران حکومتی رژیم از هیچ نظر قابل مقایسه با وضعیت کنونی نبوده است، مدعی شده بودند که با فشار مردم جناح خامنه ای از حکومت فرار میکند و دو خرداد میماند که دولت موقت تشکیل میدهد و حزب کمونیست کارگری باید در چنین دولتی و دولتهای موقت پس از آن که تحت فشار امریکا تشکیل میشود در صورت ممکن شرکت کند. نیروی حزب کمونیست کارگری را هم در فانتزی خود آنچنان ساخته بوند که گویا آن نیرو آنقدر قوی بوده است که میتوانست برای چنین طرح ارتجاعی نیرو جابجا کند.  انصافا باید گفت بهترین زمان اجرای طرح دولت موقت مزبورحداقل در فانتزی الان است.  امروز منزه طلبی صاحبان چنین تئوری روی دیگر سکه همان تئوریهاست.
اگر کسی با تز" توسعه سرمایه داری در چهارچوب اسلام" خو نگرفته باشد و کسی به بن بست اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی عمیقا فکر کرده باشد و مبارزه چندین ساله مردم و درگیریهای رژیم بر سر این بن بست ها و مبارزه مردم  فکر کند، میداند که حتی باطل شدن انتخابات و برگزاری انتخابات مجدد حلقه ای در سیر سقوط و رفتن رژیم اسلامی است. رژیم جمهوری اسلامی نمیتواند انتخابات را باطل کند. اگر این کار کنند عقب نشینی ها و بحران های زیادی به آنها تحمیل میشود که جمهوری اسلامی را سریع به طرف سقوط میراند. برای همین حتی شعار باطل شدن انتخابات مانند شعار رفراندوم شعاری است که گذار  ارام  از جمهوری اسلامی را در خود دارد.هر چند در شرائط کنونی باطل شدن انتخابات به شدت گیری مبارزه مردم و هجومشان برای "زیاده خواهیها" میانجامد. بعد از باطل شدن انتخابات بسیار مشکل میشود که چهار نفر را به عنوان کاندید ریاست جمهوری انتخاب کنند و انتخاب مجدد برگزار کنند. فقط کسانی که با تئوری ثبات جمهوری اسلامی خو گرفته اند میتوانند به خود بقبولانند که چنین چیزی ممکن است و با چنین "پیروزی" مردم هلهله کنان به خانه میروند. این نه تصور بلکه تلاش موسوی و کروبی و خاتمی است. اما امکان پذیر نیست.
معلوم است کمونیستها را کاری با باطل شدن انتخابات و یا رفراندوم نیست و برعلیه این تاکتیکها که منفعت آن تماما به نفع بورژوازی است، هستند، آنها با شعار سرنگونی جمهوری اسلامی و تلاش برای عبور مردم  از این و یا آن شعار ارتجاعی و نیمه ارتجاعی به همه این تلاشهای ارتجاعی جواب میدهند. اما تصور اینکه با رفراندوم و باطل شدن انتخابات میتوان حکومت اسلامی را حفظ کرد تصوری است که بخشی از جناحهای درگیر در نزاع حکومتی از تاکتیک خود دارند. درگیریهای شدید جناحی گاها نمایندگان جناحها را از فکر کردن به منافع کلیشان باز میدارد  و یا حتی در رزیمهایی مانند جمهوری اسلامی گاها حفظ منافع فوری جناحی بر منافع دراز مدت نظام پیشی میگرد. زیرا پیروزی یک جناح طرف مقابل را در مقابل هست و نیست سیاسی و حتی فیزیکی قرار میدهد.
تئوری و تحلیل بی پایه سیر متعارف شدن جمهوری اسلامی و پایان روند سرنگونی این رفقا را از وضعیت امروز جامعه ایران دور ساخته است. رفیق عزیزم محمد فتاحی با در دست گرفتن جزوه " قیام مردمی" نوشته منصور حکمت در جریان رویدادهای خلیج  فکر میکند پاسخ طلائی برای این روش حزب حکمتیست پیدا کرده است. به این جداگانه خواهم پرداخت. اما حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که وضعیت امروز جامعه ایران نعل به نعل شبیه رویدادهای کردستان عراق در سال ٩١ میلادی بوده باشد، جزوه مزبور به رفیق محمد فتاحی و حزب حکمتیست کمکی نمیکند. در آن جزوه گفته شده است قیام مسلحانه برای سرنگونی صدام، تاکتیک جنبش ما در آن مقطع نبوده است، اما کارگران و مردم میبایست مسلح میشدند و وظیفه کمونیستها بیرون آوردن مردم از زیر نفوذ ناسیونالیسم کرد و قرار دادن آنها در کنار جنبش آزادیخواهانه دنیا است. حتی در آنجا صحبت از چنین منزه طلبی و عدم شرکت در حرکت اعتراضی مردم نشده است. هر چند شرائط آنجا در سال ٩١ میلادی با شرائط ایران از سال ٧٦ تاکنون از زمین تا اسمان متفاوت است. جنبش مردم در کردستان عراق در سال ٩١ هیچ پیش زمینه قبلی نداشت. اما در ایران این پیش زمینه قوی حرکت مردم است که مهر خود را بر همه وقایع میکوبد. کافی است رفیق محمد فتاحی جزوه " بدنبال انتخابات خاتمی" منصور حکمت و ادبیات آن دوره را در دست بگیرد تا ببیند که شرائط و تاکتیکها و رهنمودهای کمونیستی چقدر بر اساس شرائط متفاوتند. در شرائط ایران رای دادن مردم به خاتمی و به یک مهره رژیم به عنوان یک تحرک توده ای بر علیه رژیم بوده است و پس لرزه های آن تحرک تده ای را هم ما دیده ایم و هنوز شاهد آن هستیم. یک کمونیست اگر به کلیشه پردازی و الگوپردازی از یک حرکت و واقعه و تاکتیک دچار شود، جنبش خود را فنا میسازد. در باره  سرنگونی طلبی مردم که با شرکت در یک انتخابات رژیم اسلامی جلوه اولیه و علنی خود را بروز داد، منصور حکمت در مصاحبه با نشریه انترناسیونال نوشت: "قبل از اينکه به اغراق در "روحيه انقلابى" مردم متهم شوم يک نکته را تاکيد کنم که فکر ميکنم بخصوص به تحرک وسيع مردم در انتخاب خاتمى مربوط ميشود. سرنگونى طلبى مردم در مقياس توده اى لزوما از سر تعلق سياسى به سوسياليسم و ليبراليسم و سکولاريسم و تاسى از اين يا آن برنامه و حزب اپوزيسيون نيست. شک نيست که خيلى از مردم نظرات روشن و کنکرتى در مورد نظام آلترناتيو و نوع رژيم سياسى آتى دارند و به يک جنبش تعريف شده در اپوزيسيون تعلق دارند. اما توده وسيع مردم مطلوبيت و عدم مطلوبيت و ماندگارى و رفتنى بودن يک رژيم سياسى را با فاکتورهاى عام تر و بنيادى تر و به يک معنى بسيار ملموس ترى قضاوت ميکنند" ( بدنبال انتخاب خاتمی)
اگر رهبران و کادرهای حزب حکمتیست در سال ٧٦ /٧٧/٧٩.... زمانی که ایرج اذرین اعلام کرده بود که این جنگ جناحهای جمهوری اسلامی است و نباید مردم گوشت دم توپ اینها شوند،  حرفهای امروشان را میزدند شاید حرفشان پذیرشی داشت،. چون در آن زمان مبارزه مردم مثل امروز حاد نبود و جنگ جناحها تا این اندازه حاد و برجسته نبوده است. تازه در سال ٧٩ سه سال پس از انتخابات خاتمی صحبت از عبور از خاتمی میشده است که آن زمان صحبت از امکان برکناری خاتمی هم بوده است و هر کسی میدانست که برکناری خاتمی به قیام توده ای مردم منجر خواهد شد و منصور حکمت در مورد این ابشن و بسته بودن این آبشن برای رژیم و امکان قیام در چنین صورتی نوشته است.
من تئوریها و تحلیهای حزب حکمتیست را قبلا در مقالاتی در نشریات و سمینارهای حزب حکمتیست نقد کردم و نادرستی آنها را نشان دادم و در مقاله ام با عنوان " گامهایی به عقب برای یک پرش بلند"، پرش بلند امروز مردم ایران را اجتناب ناپذیر دانسته ام. امروز هر کسی میتواند به این دو تحلیل که یکی روند سرنگونی را در اوضاع سیاسی ایران بسته شده میدانست و جمهوری اسلامی را به طرف متعارف شدن ارزیابی میکرد و دیگری که دوران حاضر را یک دوران مانند دهه ٢٠ تا ٣٢ با همه افت و خیز آن میدیده است و امکان پیروزی جمهوری اسلامی و نجاتش و تبدیل آن به رژیم متعارف ایران را غلط میدانسته است ببیند و قضاوت کند.
روحیه سازش سیاسی و تئوریک در این حزب من را از هر نوع حرکتی در آن حزب ناامید ساخت و احساس میکردم که بحثها تزئینی و بیفایده است و برای همین حزب حکمتیست را ترک کردم.

تحلیل های تئوریک و سیاسی حزب کمونیست که برخاسته از یک گرایش غیر کمونیستی و بورژوائی میباشد، این حزب را در این مقطع مهم به چنین وضعیتی دچار ساخته است. تئوریهایی که در روزهای معمولی به عنوان " تعدد نظرات" و تئوریهای بی گناه ارائه میشوند در روزهای وقایع مهم نقش مخرب خود را پیدا میکنند. اگر در روزهای معمولی میتوان با چنین تئوریهای آشتی کرد و به عنوان تئوری آنها را نقد کرد، در روزهای مهم و سرنوشت ساز باید در مقابل آن سد عملی بست. متاسفانه در حزب حکمتیست روحیه سازش سیاسی زیر عنوان " تعدد نظرات" راه را بر هرگونه سد عملی بسته است. به جای ایجاد یک سد عملی ما بار دیگر حتما شاهد بحث ازاد سمیناری این رفقا را خواهیم بود که همه با گفتن ایرادات خود، راضی و سرافراز از ارائه بحث تزئینی خود روانه کار عملی مشترک زیر سایه همین تئوریها و سیاستها میشوند.

دخالت گری کمونیستی احتیاج به تاکتیک صحیح منطبق بر اوضاع سیاسی دارد

 هر ناظر سیاسی وقایع ایران این را میبیند که مبارزه و جنگ مردم با رژیم نه با انتخابات شروع شده است و نه با این و یا آن حالات سازش میان موسوی و خامنه ای پایان میگرید. درگیریهای جناحهای رژیم یک فرصت شده است تا توده های میلیونی به مبارزه گسترده  با رژیم بپیوندد.
کمونیستهایی میتوانند پرچم آزادیخواهی  برابری طلبی را بر افق مبارزات کنونی مردم بکو.بند که اول از همه از شرائط جمهوری اسلامی و اوضاع سیاسی درک درستی داشته باشند و مبارزه جاری مردم را با همه توهمات و گیج سری آن در روند نابودی جمهوری اسلامی ببینند. نابودی جمهوری اسلامی یک روند عینی است. جنبش جاری مردم با خیزش ها و اعتصابات و جنبش ها و ....در نهایت به نفی رژیم اسلامی ختم میشود. گیریم این روند  با حلقه هایی مانند انتخابات و ضد انتخابات ،  کودتا و ضد کودتاها و خیزشها و قیام......صورت گیرد.
کمونیستها در این روند سرنگونی خواهان دخالت وسیع مردم و نشاندن مطالبات اساسی و روشن بر پرچم مبارزات مردم در خیزش ها و اعتصابات و...هستند. در باره  اینکه حرکت کنونی میتواند شروع یک انقلاب باشد یا نه نباید به حدس وگمان دست زد. اوضاع بشدت پیچیده است و همه احتمالات را باید در نظر گرفت. از فروپاشی رژیم تا انقلاب و کودتاهایی از درون برای پایان دادن به عمر رژیم تا سر بر آوردن یلتسینها...همه حالات ممکنند. کمونیستها باید با تشخیص روند سرنگونی در آن دخالت کنند و صف کمونیستی و آزادیخواهی را قدرتمند کنند و آن را به پیروزی برسانند. ممکن است حرکت اخیر آغاز یک انقلاب باشد. روحیه انقلابی مردم نشانه هایی از دوران انقلابی را دارد، اما هنوز روزها و ماههای آینده به این پاسخ میدهد.
واقعیت این است که کمونیستها، هم در سطح جهان و هم در ایران علارغم نفوذ عمومی نسبی در ایران در وضعیت ضعیفی قرار دارند. حزب کارگری که نفوذ کمونیسم در ایران را از آن خود کند وجود ندارد. طبقه کارگر از تشکل توده ای اش محروم است و سازماندهی حزبی ندارد و این کمونیستها را در وضعیت بسیار سختی قرار میدهد. با این همه شانس کمونیستی که حداقل اوضاع سیاسی را درست درک کرده باشد و به استقبال مبارزات مردم رفته باشد کم نیست. شانس کمونیستها در این است که آنها امیال و خواسته های عمیق مردم را نمایندگی میکنند و این یک نقطه قوت مهم کمونیستها در مقابل بقیه احزاب و جریانات است. همچنین مبارزه ای که هر روز دارد رادیکالتر میشود، شانس کمونیستها را بالا میبرد. کمونیستها ضمن دخالت در مبارزات جاری باید بیش از پیش به فکر  این وظیفه باشند که به عنوان حزب طبقه کارگر قد علم کنند، حزبی که توسط فعالین و رهبران کارگری احاطه شده است.
کمونیستهایی که شرائط کنونی را درست درک نکنند و به جای به رسمیت شناختن واقعیت عینی جاری به تئوریها و دگمهای گنگ خود بچسبند و در سیر تکاملی تئوری خود از " پایان بن بست جمهوری اسلامی و توسعه سرمایه داری در چهارچوب اسلام" به  موضع منزه طلبانه صعود کنند و یا بخشا زیر پوشش منزه طلبی پناه ببرند، سودی برای کمونیسم و جنبش آزادیخواهی در حال حاضر ندارند. دخالت گری کمونیستی در درجه اول احتیاج به تاکتیک صحیح منطبق بر اوضاع سیاسی دارد.
وظیفه کمونیستها نه منزه طلبی و نه حدس و گمان زدن و گذاردن امیال و آرزوی خود جای واقعیت،  بلکه سازماندهی و بسیج مردم حول نیروی پیشرو و کمونیست و فراخوان و سازماندهی مردم به سرنگونی رژیم اسلامی در جریان مبارزات جاری مردم است. بحثهای حزب و جامعه و سلبی و اثباتی که در حزب حکمتیست به فراموشی سپرده شده است، امروز بیش از هر زمان دیگری کاربرد دارد. هر چند زمانی که این حزب این بحثها را به شکل کاریکاتور آن در طرح لیدری و جنبش سرنگونی خلق شده خود بکار میبست هم به کاربست این تئریها نزدیک نبوده است.
حزب حکمتیست باید پرچم منزه طلبی اپورتونیستی و اپورتونیسیم محافظه کارانه خود را به دور بیندازد و به تحلیلها و سیاستهائی در رابطه با ایران تکیه کند که منصور حکمت در طول سالها آن را پرورده است. آن احکام و اساس آن تحلیلها و سیاستها برخلاف تحلیلهای حزب حکمتیست همچنان پابرجاست و شرائط امروز ایران درستی آنها را بیش از پیش تایید میکند.     

ghazvini.m@gmail.com
محمود قزوینی
٢٧ ژوئن ٢٠٠٩، ٦ تیر ١٣٨٨