قدرت سیاسی ممنوع!!
حامد محمدی




اوضاع جامعه ی ایران اوضاع ملتهبی است. اگر در تزهای بورژوایی دولت به مثابه ارگان ماوراء طبقاتی تعریف می شود اما در جامعه ی ایران بورژوازی حتی قادر به دفاع از تز خویش نیز نمیتواند باشد.تقابل دولت با مردم و شکاف عمیق در جناحهای رژیم هر روز عمیق تر شده و دیگر قادر به حفظ تعادل سابق و پیشین خود نیز نمیتواند باشد، چون خطر سرنگونی رفع شدنی نیست.

اگر تئورسین های جناح "اصلاح طلب رژیم"، پروژه ی اصلاحات را تنها راه حل برون رفت از بحران جار میزنند اما جناح راست افراطی رژیم از درک عمیق تری نسبت به مکانیسم رابطه ی رژیم و جامعه برخوردارند. جناح راست به خوبی این واقعیت را درک میکند که هرگونه فرجه و عقب نشینی نسبت به جامعه برابری می کند با جمع شدن بساط اسلام سیاسی در ایران.

غرب و آمریکا هم همچون راست افراطی در درون رژیم بر این مسئله واقف است. اما برخوردهای متفاوت تری نسبت به مسئله ی سرنگونی بروز می دهد و این تقابل برخوردها از مسئله ی سلب کردن قدرت سیاسی توسط کدام قطب جامعه؟ نشات میگیرد. یعنی تا جایی که این بر آیند دردست نیروهای راست و واقعا حافظ منافع غرب در منطقه خاتمه یابد اتفاقا غرب جزء نیروهایی است که بر این امر پافشاری خواهد کرد تابتواند منطقه را به حوزه ای مناسب برای انباشت سرمایه های غربی فراهم کند.اما عکس این مسئله شرایط تقابل غرب با سرنگونی را فراهم خواهد کرد.

از ابعاد اقتصادی هم رژیم با هدفمند کردن یارانه ها نه تنها هیچ شانسی برای جلب شدن دربازار جهانی و صندوق بین المللی پول ندارد، بلکه اصولا قرار نیست هیچ فرجی برای برداشتن پاشنه آشیل انباشت سرمایه در ایران پیدا کند و اصولا تنها راهکار موجود برای برون رفت از تحریم های سپاه پاسداران و تحریم های اقتصادی رژیم توسط غرب را به دنبال خواهد داشت. تحریمی که بواسطه ی نقش سپاه پاسداران بر شاه راههای حیاتی انباشت سرمایه در ایران، باعث گرو گرفتن نان شب محرومین در جامعه گشته و دولت برای پرده پوشی از تاثیرات این تحریم بر سرمایه داری و نه مردم، ناچار گشته آهنگ تولید در بازار را در رابطه ی عرضه و تقاضا پایین نگه دارد. و این کاهش تولید طبعا تاثیرات مخرب خود را بر مایحتاج اولیه ی وحیاتی قشر محروم خواهد گذاشت. ما یحتاجی که بواسطه ی افزایش قیمت ها، کاهش تقاضا را به دنبال خواهد داشت و اصولا مستوجب کاهش تولید بر اثر فشار های ناشی از تحریم های غرب خواهد بود.

تصاویر بالا تنها قطعات کوچکی از تصویر پازل از هم پاشیدگی اسکلت رژیم می باشد. رژیمی که حتی قادر به ادامه ی حیات سرمایه داری در منطقه نمیتواند باشد و برای علاج آن بسته به دو قطبی راست و چپ در جامعه و راه حل هایی که تابعی از منافع طبقات موجود در جامعه می باشد در پیش روی جامعه قرار داده است . جدالی بر سر بدست گرفتن رهبری این جنبش توسط هریک از قطب های موجود، و جدالی بر سر راه حل سرمایه دارانه یا سوسیالیستی برای برون رفت از بحران.

قطب راست جامعه مکانیسم ها و ابزار بسیاری را برای رسیدن به قدرت سیاسی به همراه خود حمل می کند. نیروهای پرو غرب این راست،غرب و سرمایه های لازم برای سلب کردن این جنبش را به همراه دارند و اصولا تنها قشری از طبقه ی سرمایه دار می باشند که معظل عدم انباشت سرمایه را می توانند به کمک نیروهای غربی و حجم عظیم سرمایه که در دستشان می باشد حل کنند. این قشر از این قطب همچون غرب در یک دامنه ی پراگماتیستی نسبت به مسئله ی سرنگونی و "اصلاح طلبان حکومتی" عمل میکند.و دفاعشان از سرنگونی تابعی است ازدست بالا پیدا کردن قطب راست در جامعه. این راست در موضع گیری ۲ سال اخیر خود همواره سعی بر پروپاگاند پیدا کردن نقطه تعادل جدید در همان مختصات وقوانین اسلانی رژیم در دستور قرار داده است. این از طرفی نشان دهنده ی دستبالا داشتن قطب چپ و نفوذ جنبش اثباتی قطب چپ جامعه در دوران سلبی حاضر را نشان می دهد واز طرفی نشان دهنده ی این خواهد بود که تک نیروی بر اندازی خواه در جامعه را کمونیست ها رهبری می کنند.

اما قطب دیگر این راست "اصلاح طلبان حکومتی" می باشند این قشر دامنه ی نامحدود و وسیع را در خود داراست. از سینیور ها یی که پیشتر و قبل از اوج شکاف جناح های حکومتی در قدرت سهیم بوده اند تا جونیور های که در کمین قدرت سیسی و سهیم بودن در این امر منتظر کوچکترین گشایشی برای دست بالا پیدا کردن این جناح در قدرت می باشند. تمام مواضع پراگماتیستی غرب و راست پرو غرب بر این تکیه گاه سوار شده و قرار است اگرقطب چپ دست بالا را پیدا کند نماینده ی سلب کردن جامعه توسط غرب و راست پرو غرب شد. این نیرو هر چند از نظر این نیرو ویژگی هایاین بنیه را ندارد اما این انتخاب صرفا از این تحلیل برای آنها مخیر شده که کدام جنبش اثباتی در جنبش سلبی رهبری پیدا خواهد کرد.

حتی اگر ورق به ست فضای راست جامعه دگرون شود و جامعه تصمیم گیرد سرنگونی رژیم را بانیروهای سرنگونی طلب قطب راست به پایان برساند، راست هیچ شانسی در این فضا ندارد چون تا دیروز پرو غربی ها و پرو رژیمی ها مبارزه در چهارچوب همان رژیم و قانون اساسی و گاو بندی های جناحین را توصیه می کردند و اوج خواست خود را برگزاری مجدد انتخابات و تقسیم قدرت فرموله کردند و این پاشنه آشیل غرب خواهد شد. بنابر این قطب راست تمام ماهیت سیاسی اش را بر روی حفظ نظام سرمایه گذاری کرده و حتی یک نیروی سرنگونی خواه هم برای معادلات پیچیده تر ندارد. این از عدم هشیاری غرب نیست بلکه نشان دهنده ی درک عمیق از معادلات جامعه است. غرب می داند قطب چپ در جامعه نفوذ دارد و جامعه بین راست و چپ، چپ را انتخاب کرده است و این یعنی بالا بردن مطالبات رادیکال تر، که برای راست امکان پذیر نخواهد بود.

هر چندعلی الظاهر این دو طیف در حال نمایندگی قطب راست جامعه می باشند اما بسته به ابتکار عمل نیروهای راست و تشخیص توازن قوا در نیرو های چپ در جامعه، بخش اعظم از نیروهای چپ را نیز با خود به همراه دارند. این به معنی دامنه وسیع قطب راست در جامعه است که نیرو های ذخیره ی سیاسی خود را از طیف چپ جامع نیز با خود در دوئل به عنوان برگ آس بر علیه انسانیت و مدنیت و بر علیه هر گونه جامعه ی آری از تبعیض به عاریت گرفته است.

بخشی از اپزسیون در تبیین شان از اوضاع جاری در جناح سرنگونی طلب ایستاده اند و نقاب سرنگونی طلبی را بر صورت خود نصب کرده اند اما سوال اینجاست علی رغم تاکید بر سرنگونی طلبی، این جبهه سرنگونی طلب است؟ آیا الزامات تئوریک و سبک کار این جریانات در راستای این تبیین عمل خواهد کرد یا سرنگونی طلبی بری این بخش از "اپوزسیون" از خواستگاه طبقاتی قطب راست جامعه بلند خواهد شد؟ بگذارید قضیه را کمی تئوریک تر باز کنیم تا شالوده ی ابهام سرنگونی طلبی این طیف روشن گردد.

پروسه ی کسب قدرت سیسی و عدم تشکل یابی طبقه ی کارگر خط قرمزی رابرای سرنگونی طلبان فعلی فراهم کرده بود تا نه تنها به مسئله ی قدرتسیاسی فکر نکنند بلکه اصولا فرض همچین امر غیر محالی را محال و ممنوعه تصور کنند!! با این حال اولا مردود خواندن قدرت سیاسی بدون تشکل طبقه ی کاگر و شرکت در امر سرنگونی!! تناقضی استکه به راحتی نمی توان از آن عبور کرد.و تا جایی که به تئوری این طیف مبنی بر "ابتدا طبقه را متشکل کنیدو بعد به قدرت نگاه کنید" بر می گردد، مستلزم نفی شرکت در امر سرنگونی است و قبول فرض ابتدایی مستلزم نفی حکم است. در ثانی اولا متشکل کردن طبقه ی آگاه به منافع طبقاتی یک امر اثباتی است.نمی توان طبقه ی کارگر را با مبارزات ضد رژیمی و معیار های سرنگونی خواهی و پلتفرم های سلبی در دوران انقلابی به منافع مستقل طبقاتی خود آگاه کرد. در ثانی اگر طبقه ی کارگر پیش شرط های اثباتی را برای متشکل شدن طبق معیار های طبقاتی خود را داراست و از منظر شما دوران انقلابی و سلبی میتواند دورانی برای بروز این نوع تشکل ها باشد پس را سرنگونی آری و انقلاب سوسیالیستی نه؟ آخر دم خروس را باور کنیم یا "قسم حضرت عباس" را؟

مگر مدافعین حزب و قدرت سیاسی و گرفتن قدرت سیلسی با ۵ درصد طبقه ی کارگر "بلانکیست" های خبیثی نبودند که هیچ ربطی به طبقه ی کارگر نداشتند، چه شد که تا بحث تعویض قدرت سیاسی در جامعه مطرح گشت شمایکشبه سرنگونی طلب شدید در حالی که مدام از عدم تشکلیابی طبقه ی کارگرسیاه بر ریسفید گپش هر انسان مبارزی را کر میکردی.

بالاخره سرنگونی که شما سنگ آن را به سینه می زنید قرار است چه کسی قدرت بگیرد؟ اگر از منظر شما پروسه ی سرنگونی طلبی با قطب راست جامعه خاتمه می یابد چرا اصولا سرنگونی طلب شدید و اصولا چپ در این سرنگونی باز هم قرار است گروه فشار و حاشیه شین قدرت شود. و اگر قرار است و یا حد اقل قطب چپ جامعه شانسی برای گرفتن درت سیاسی دارد اولا چگونه؟ مکانیسمش چیست؟ طبقه ی کارگر با آگاهی ضد رژیمی یا آگاهی سوسیالیسی؟ ثانیا نمی تون مدام سرنگونی طلبی را مثل آب خوردن بالا کشید اما مکانیسمش را لدون طبقه ی کارگر آگاه به آگاهی طبقاتی توضیح نداد.

تا جایی که جامعه این جریانها را به عنان نماینده ی کمونیسم در جامعه بشناسد به نظرم می بایست جهت گیری این طیف را به عنوان نماینده ی قطب راست جامعه،افشا کرد.

این طیف پس مانده ی تئورسین های جان ودل باخته ی ۲خردادی می باشند که فقط عطای شال و ابای سبز موسوی را به لقای خاتمی واگذار کردند، و اگر با پروژه ی ۲ خرداد بار و بندیل پروسه های جدایی از احزاب کمونیسی را نبستند از عدم توهمشان به آمال و آرزو ها دیرینشان نبود بلکه اصولا هیچ شانسی را برای چانه زنی صرف در بالا نمی دیدند. و بر خلاف هم کیشان گذشته، پروژه ی " اصلاح در چهارچوب همین رژیم سرمایه داری" را اصولا پیچیده تر از یک واگذاری ساده ی انتخاباتی به جناح از قدرت مانده ارزیابی کرده و اصولاهمچون غرب و راست پرو غربی با درک صیح تری از مکانیسم جامعه، سرنگونی و جدال های جناحی، منافع طبقاتی خود را ضرب وجمع و از قطب کمونیست جامعه منها کردند.

این بخش از اپوزسیون قرار است در روز سرنگونی با طبل عاریت گرفته از بورژوازی،"قدرت سیاسی ممنوع" را از نوفل لوشاتو به فرودگاه تهران رهسپار کنند و دو دستی قدرت را تحویل بورژوازی داده و در کنج قدرت سیاسی،روز را با اشعار شاملو به شب برسانند تا شاید "یوسف گمگشته باز آید به کنعان". این چپ های الوسیونیستی قرار است اگر قدرت سیاسی در رحمت خود را به سوی کمونیست ها باز کند و لبخندی هم بنا بر انتخاب جامعه به آنها بزند همچون "جن زده ها" قلم بر دست یرند که "هیهات من الضله" این "از تبیین مارکس خاج است" و بلای شوروی بر سر ما خواهد آمد و به قول حکمت اینان کسانی هستند که حاضر نیستند در کلوپ خودی ها حتی نام نویسی کنند. این چپ ها قرار است از مدافعین تز "تاریخ را به دست رشد نیروهای مولده بسپارید" بشوند تا مبادا "بورژوازی برمد" و قدرت سیاسی برایشان غیر قابل هضم شده و از گلویشان پایین نرود.

اگر از حزب موسوم به "حکمتیست" که همچون "رحمت الهی"! فعلا پروپاگاند قدرت سیاسی را تا اطلاع ثانوی مختومه اعلام کرده و بار عظیمی را در این نقد از دوش نگارنده برداشته است بگذریم حزب موسوم به "کمونیسم کارگری" بخش دبگری از طیف اپوزسیون چپ است که ناسیونالیسم پروغرب مواضع پراگماتیستی خود را بر علیه جامعه ی عاری از تبعیض، در قطب چپ، در این حزب فرموله کرده است و قرار است این حزب را پاشنه آشیل قطب کمونیسم جامعه نماید. با این حال حمید تقوایی هم در ابن سناریوی سیاه قرار است نقش مرد عنکبوتی را داشته و در غالب سوپر استار، سر مایه داری را از گزند کمونیست ها بدور نگه دارد.

حزب موسوم به "کمونیسم کارگری" علی رغم بر طبل انقلاب با هر نامی کوبیدن، انقلاب را تا سر حد جبهه ی عمل مشترک با نیرو های قطب راست جامعه در امر به زیر کشیدن جناح راست افراطی در رژیم، و سهیم بودن در قدرت به صورت "فیفتی-فیفتی"، بر فراز جامعه عربده کشی می کند . گویا از قرار معلوم قرار است در فردای "انقلاب انسانی"، سوسیالیستی که حمید تقوایی سنگ آن را به سینه می زند در صندوق های رای و با حضور "نهاد های حقوق بشری" یک پرسه ی متمدنانه را طی کند و بعد آن نخود نخود،هر که رود خانه ی خود.

نخیر دوستان عزیز.بین این سوسیالیست تراژیک شما و سوسیالیستی که مارکس در مانیفست مدون کرد، دریای خون جاریست.اگر فرض کنیم حتی رژیم فعلی ایران آخرین رژیم سرمایه داری باشد، نمی توان سوسیالیسم را به شرط چاقو از صندوق های هه پرسی بیرون کشید. فرض محال غیر محال نیست. گیریم سوسیالیسم را به صندوق های رای محول نمی کنید. بالا خره در چهارچوب این اتحاد عمل با نیرو های راست، چهارچوب این معامله با چه الگوریتمی محاسبه خواهد شد،تا نیرو های راست به پیاده نظام حزب شما مبدل شود؟ آخر این چه سوسیالیستی است که میتوان غرب را هم در بر پا داشتن آن با خود همراه کرد؟

آخر جامعه مگر از جنبشها و طبقات متخاصم تشکیل نشده بود. مگر تاریخ جوامع تا کنونی تاریخ مبارزات طبقاتی نبوده است وانقلاب سوسیالیستی جنبش اکثریت عظیم طبقه ی کارگر بر علیه نظم تا کنون موجود نبود، چه شد که اینبار انقلاب سوسیالیستی را با جنبش های متخاصم تا کنونی می توان برپا کرد؟ ساده است،اگر انقلاب سوسیالیستی به "انقلاب انسانی"تبدیل شود، بر پایی آن هم طبیعتا به صندوق های رای محول می شود، و نیرو های تا دیروز حامی نظم موجود از امروز به "جنبش های پیشرو" در جامعه تبدیل خواهند شد.

بنابر این پر،واضح است که در دوئل برای قدرت سیاسی بین قطب چپ و راست راست نه تنها از ظرفیت های بالقوه ای بر خوردار است بلکه اکثریت عظیمی از قطب چب را برای غبار پاشی بر فراز جامعه گروکشی سیاسی کرده است. با این حال پیش شرط لازم و ضروری پیروزی کمونیسم در این دوئل، افشای این احزاب در جامعه می باشد.