نگاهى زنده به يك تاريخ
(٢٨ مرداد ١٣٥٨)

عبدالله شريفى

متن زير گوشه اى از خاطرات تاريخى من در رابطه با واقعه ٢٨ مرداد در شهر پاوه است۔ اين خاطره تاريخى با عنوان (درلابلاى خاطرات تاريخى) سال ٢٠٠١ نوشته شد و در نشريه ايسكرا ،نشريه كميته كردستان حزب كمونيست كارگرى، منتشر شد۔
اكنون باز، تب و تاب، حول ٢٨ مرداد بالا گرفته است و روايات و تفاسير هدفمند وبر سر منافع جنبش هاى متفاوت ميدان پيدا كرده اند۔ با توجه به اين دليل باز تكثير اين مطلب را بعنوان انتقال حقايق تاريخى به نسلى كه از اين وقايع هيچ تصويرى ندارد خالى از فايده ندانستم۔
من با دستكارى جزئى و تدقيق در پاره اى موارد اساس محتوى مطلب را همانطور كه بوده است مجددا منتشر ميكنم، اما باز تكثير اين مطلب در شرايط كنونى، به دلايل مستتر در مقدمه، افزودن اين مقدمه را ضرورى ساخت۔

١۔ ٢٨ مرداد، از جمله وقايع تلخ تاريخى است كه با اتفاقاتى نظير كشتار ٣٠ خرداد ٦٠ و كشتار و قتل عام تابستان ٦٧ مكمل تاريخ سياه و ضد انقلابى و ضد انسانى اسلام سیاسی در جامعه ايران و منطقه خاورميانه در تاريخ معاصر ميباشد۔ سركوب خونين يك انقلاب عظيم اجتماعى در ايران با اين اتفاقات تاريخى قابل توضيح اند۔ اكنون سى سال از آن فاجعه انسانى ميگذرد۔ نيروهايى كه در آن جريان بعنوان نيروهاى مقاومت شناخته ميشدند، بشدت تجزيه شده اند۔ جنبش هاى اجتماعى متفاوت و متضاد كه هريك به نحوى در آن واقعه شريك بودند، اكنون روايت كاملا متفاوت و متناسب با منافع طبقاتى امروزشان را در سياست، راجع به اين گونه مقاطع تاريخى ارائه ميدهند۔

٢۔ انقلاب ٥٧ در ايران، مانند هر انقلاب اجتماعى ديگر، اوهام و خرافاتى را بعد از خود، به عنوان میراث های رسوب شده بجاى گذاشت۔ نگرش متاثر از اين خرافات در توضيح وقايع تاريخى بى تاثير نيست۔ انقلابى كه در یک اتحاد غیر رسمی همه با هم عليه استبداد سلطنتى بوقوع پيوست، و در جريان عمل و حتى بعد از فروكش كردن، شروع به تجزيه و پلاريزه شدن كرد، بمراتب از قدرت خرافه مورد نظر بيشتر برخوردار است۔
نيرويى كه آن موقع نيروى "جنبش مقاومت" ناميده ميشد و جنبشى كه ملقب بود به "جنبش خلق كرد" اكنون بشدت قطبى و سى سال از پروسه قطبى شدن را از سر گذرانده است۔
ديگر ٢٨ مرداد معجزه ريسمان وحدت همه با هم نخواهد بود و نمیتواند باشد۔ همانطور که خود ما شرکت کنندگان در تحول اجتماعی به مراتب عظیم تر، یعنی انقلاب ۵۷، وحدت و "اتحاد"ی را که در نهایت با نازل كردن و تحکیم هژمونی جریانات اسلامی علیه رژیم سلطنت به یک کابوس وحشتناکی انجامید، در پرتو انتقادات بیرحمانه قدمهای نارسای آن دوران خود قرار داده ایم.
طی اين سى سال اتفاقاتى روی داده اند، جبهه ناسيوناليستى كرد و جبهه سوسياليستى طبقه كارگر در آن جامعه سى سال جدال بر سر سرنوشت جامعه را تجربه كرده اند۔ يكى از نيروهاى همان جنبش مقاومت و همان نیروی "جنبش کردستان" و همه باهم، يعنى حزب دمكرات كردستان در جنگى طرح ریزی شده و مطابق منافع طبقاتی اش با كمونيستهاى جامعه كردستان، صدها تن از شريف ترين كمونيستهاى آن جامعه را كشت۔ به مقر سازمان پيكار در روز روشن در شهر حمله كردند و سر بريدند۔ نيروهاى آن جنبش همه با هم در جزر و مد اوضاع سياسى جابجا شدند۔
جنگ خليج و شسكت بلوك شرق به سان زلزله اى دنيا را تكان داد، بعد از آن دو خردادى آمد و رفت، هوس و وسوسه مذاکره و سازش با جمهوری اسلامی بار دیگر به سر حزب دمکرات زد.  حضور نظامى آمريكا در عراق و منطقه رويداد، بر متن بمباران شهر بغداد به بهانه حضور نیروهای عراقی در بیابانهای "کویت"  و در بستر تخريب يك جامعه، "حكومت" كردستانى بر پا كردند۔ بخشی از آدمهائی که تا آنوقت در صف کمونیستهای کردستان بودند، زیر سایه سنگین عروج خونین نظم نوین بوش، تاریخ افتخارات خود را بخاطر نزدیک شدن احزاب ناسیونالیست "جنبش کردستان" به قدرت محلی به لجن کشیدند و ناسیونالیسم کرد را "دوستان جدید" خود نامیدند، درست همانطور که همزمان به کمونیستها و مارکسیستها و انقلابیون لجن پاشیدند. اوهام ارتجاعی به عراقيزه شدن ايران موجى از نفرت قومى و مذهبى را به صحنه سياست وارد کرد.
بعد از اين همه اتفاقات و بعد از در هم ریختن این توهمات و "اتحاد" های ناخواسته و تحمیلی، دیگر نمیتوان به تاریخ قبل از این تحولات اعجاب انگیز در سی سال گذشته بازگشت و بر نوستالوژى "هيئت نمايندگى خلق كرد" و "جنبش کردستان" یا کمونیسم ملی و کردی برای اهداف ناگفته امروزی سرمایه گذاری کرد.  

٣۔ نوشته ضمیمه (درلابلاى خاطرات تاريخى)، نقش احزاب و جريانات مختلف را در آن حوادث بزبان خاطره نشان داده است۔ راز اين مقاومت و تاريخ متعاقب ان، حضور كمونيزم و رابطه آن كمونيزم با جامعه ميباشد، بنظر من در غياب كمونيزم سازمانيافته در جامعه كردستان مسير مقاومت وتاريخ جدال در سلطه ناسيوناليزم كرد به ناكجا آبادى ميرسيد كه قابل وصف نيست۔
به همين دليل روايت ما، روايت كمونيستها از آن تاريخ واقعى و بر مبناى شناخت و متد علمى استوار است، اگر كسى طالب حقايق آن دوره است بايد درك خود را بر چنين روايت علمى پي ريزد و نقش و جایگاه گرایشات اجتماعی و طبقات و احزاب آنها را، و نیز واگرائیهائی که طی این سی سال در "جنبش کردستان" به عینه اتفاق افتاده است، در معرض تعقل و تعمق جامعه قرار بدهد.

٤۔ من از آوردن اسامى زندگان آن واقعه آگاهانه اسم نبردم چون همين تحولات سى سال اخير شامل حال جمعى از اين افرد ميباشد۔ هستند كسانى كه اين مقطع را اكنون با روايت ناسيوناليستى كرد توضيح ميدهند۔ هستند كسانى كه ديگر شركت در آن ماجرا را افتخار خود نميدانند و هستند كسانى كه در زندگى عادى خود بسر ميبرند ونام بردن آنهابا مخاطره امكان لطمه امنيتى روبرو خواهد شد و ۔۔۔۔۔
اما اين مناسبت را بهانه اى جستم تا ليستى از كمونيستهايى كه در آن ماجرا فعال بودند و بعدا هر يك در جايى جان باختند را جهت يادى از زحمات آنها بياورم۔
بى شك فعاليت بى دريغ اين رفقا و صدها رفيق ديگر جانباخته در كردستان و در سياه چال هاى رژيم بعنوان بخشى از فعاليتهاى جنبش كمونيستى ايران در تاريخ ثبت خواهد شد۔ چهره نازنيين و دوست داشتنى اين ياران هميشه جلو چشم من زنده است و گل ياد آنها در باغ خاطرات من هرگز پژمرده نخواهد شد۔
٣ اوت ٢٠٠٩

 

---------------------------------------------------------

درلابلاى خاطرات تاريخى
(٢٨ مرداد ٥٨)


٢٢سال قبل، روز ٢٨ مردادسال ٥٨ در ادامه سرکوب خونين انقلاب مردم ايران، خمينى فرمان هجوم عليه مردم آزاديخواه را به کردستان صادر کرد.
اگر اين روز يادآور خاطرات تلخى است، اگر يادآور عروج اسلام سياسى، لشکرکشى ارتش وقداره بندان اسلامى، خون، وحشت، کشتار و خانه خرابى و. . . . است، اما همزمان نيز ياد آورمقاومت عظيم مردمى است که ايستادند تا از آزاديها و دستاوردهاى انقلابى که براى رهايى از ستم و فقر و بيحقوقى بپا خواسته بودند، و چندى قبل رژيم مستبد سلطنتى را به زير کشيده بودند، دفاع کنند. اکنون به مناسبت ٢٨ مرداد و گراميداشت تلاشهاى بيدريغ آزاديخواهان و مردم زحمتکش کردستان، بجا است که بسهم خود مرورى کوتاه بر آن رويداد داشته باشم.
من در مکانى که نقطه آغاز اين هجوم وحشيانه بود (پاوه ) فعاليت مى کردم، جوانى ١٨ ساله بودم، مسئول تشکيلات کومه له در شهر پاوه بودم. همراه با بقيه فعالين و مبارزين در اين شهر جمعيتى تحت نام "جمعيت دفاع از حقوق رنجبران" را هدايت ميکرديم.
لازم به ياد آورى است که در خرداد ماه همان سال بود که مرتجعين محلى، روساى عشاير، ملاها و مکتب قرآنى‌هاى مفتى زاده منطقه هورامان و جوانرود در "سرياس" پاوه جلسه اى برگزار کردند تا مردم را مسلح کنند. تلاش ميکردند که به اختلافات مرده و پوسيده عشايرى تحت نام "گوران" و "جاف" بين مردم شکاف و اختلاف بيندازند، تا به خيال خامشان از آب گل آلود ماهى بگيرند و به اين ترتيب به شيوه ديگرى در برابر نيروى دفاع از دستاوردهاى قيام ٥٧ ارتجاع و افکار ارتجاعى را تحريک کنند. البته دست داشتن دول ايران و عراق در اين ماجرا عيان بود. جمعيت ما بلافاصله گشت سياسى وسيعى را به سراسر منطقه پاوه و جوانرود سازمان داد و عليه اين اقدام ارتجاعى به افشاگرى وسيع پرداخت. گروهى سازمان داديم تا عليه توطئه گرى مرتجعين مقابله کنند. سه اطلاعيه به نام "اتحاد جوانان مبارز هورامان و جوانرود " در اين باره در سطح نسبتا وسيع پخش کرديم، که منجر به اعتراض گسترده مردم شد. آنها ناچارا براى مدتى عقب نشستند اما دست از توطئه گرى برنداشتند. بالاخره ١٥ مرداد مطلع شديم که عده اى مسلح با تحريک مرتجعين محلى در گردنه "مله پالنگانه" جاده کرمانشاه به پاوه را مسدود کرده اند و از رفت و آمد مردم ممانعت مى کنند. ما چند دسته از جوانان پاوه و نوسود و نودشه و جوانرود را از ماجرا مطلع کرديم، با هم تصميم گرفتيم که به محل برويم و طرح تحصن عمومى عليه اشغال و حضور ارتش و سپاه پاسداران اسلامى در شهر پاوه را سازمان دهيم. با حدود ١٠٠ نفر شروع کرديم، ابتدا افراد مسلح تحريک شده را از اقدامشان پشيمان کرديم و به خودملحق کرديم. ظرف ٣ روز در جواب پيامهاى ما حدود ٢٠٠٠ نفر از شهر و روستاى اطراف بما ملحق شدند. مرتجعين و روساى عشاير متوجه شدند که از توطئه خود ناکام مانده اند، اينبار همراه نيروى مسلح خود آمدند و از تحصن پشتيبانى کردند. البته مستقيم و بلافاصله در کنار حزب دمکرات کردستان قرار گرفتند و نماينده حزب در آن تحصن (رحيم بغدادى) از آنها بعنوان اعضاى حزبشان اسم برد. وقتى حرکت مستقيم بنام ارتجاع ميسر نبود، حزب دمکرات مكان مناسبى براى لانه کردن ارتجاع محلى شد. حدود يک هفته پر شور، ما طى دهها سخنرانى مکرر مردم را به اتحاد و مبارزه عليه رژيم اسلامى و عليه دسيسه همدستان رژيم دعوت کرديم. جوانان شهرهاى پاوه، نوسود و نودشه با پرچمهاى قرمز به ما ملحق ميشدند و مردم از آنها استقبال ميکردند. نقش و جايگاه کسانى که اکنون زنده هستند و چه آنهايى که جان باختند در اين تلاش متحدانه فعال بودند، قابل انکار نيست. اينجا من از زنده ها اسم نميبرم، اما لازم است که ياد تلاش رفقاى جان باخته اى چون ياسين ايراندوست (دکتر آرام )، مظفر عزيززاده، جليل حيدرى، منصور حيدرى، توفيق رضايى، رحيم الهى، عزيز الهى، فايق اسماعيلى، عطا امينيان، ادريس محمدى،نصرالله بهمنى، فرهاد لهونى، جمشيد منوچهرى، فرج عبدى، محمد على خالدى، غلامعلى گرگین، صابر مرادى اقدم، نصرالدين قدسى، محمد بهرامى(مام حمه باوان)، منوچهر منوچهرى، جلال سليمى و سايرين را گرامى بدارم.
 پس از چند روز دولت اسلامى از طريق استاندارى و ارتش کرمانشاه اعلام کرد که قصد مذاکره با متحصنين را دارد. در هر صورت ما اقدام به تشکيل مجمع عمومى و انتخاب کميته اى براى هدايت تحصن را شروع کرده بوديم و قطعنامه اى هم آماده کرده بوديم تا به تصويب مجمع عمومى برسانيم که خواسته ها و مطالبات تحصن در آن فرموله شده بود. حزب دمکرات کردستان در کنار روساى عشاير و ما در راس چپ و حمايت مردم دو طرف توازن قوا را تشکيل مى دادند. بالاخره قطعنامه تصويب شد، يکى از مهمترين بندههاى آن: "تخليه فورى نيروى مسلح رژيم اسلامى از منطقه بود " . بعد از کشمکشهاى چند ساعته سرانجام کميته اى ١٩ نفره انتخاب شد، ٧ نفر از ما، ٤ نفر از حزب دمکرات و بقيه را روساى مسلح حومه شهرها تشکيل ميدادند که با تاييد و فشار حزب دمکرات وارد کميته شدند. من هم يکى از منتخبين اين کميته بودم. در اين مدت مرتب مردم از شهر و روستاها امکانات تدارکاتى مواد غذايى و کمکهاى خود را به تحصن ميرساندند. بالاخره ما به هيئت دولت در رابطه با مذاکره موافقت کرديم. يک روز بعد هيئتى از طرف دولت با يک هلى کوپتر که مرکب از سه آخوند و دو افسر ارشد ارتش و سپاه پاسداران بودند، در پاسگاه قورى قلعه فرود آمدند. هيئتى ٩ نفره از ما به مذاکره رفتيم. خيلى زود معلوم شد که هيئت دولت براى مذاکره نيامده بودند، بلکه فرستاده شده بودند تا از نزديک وضع را ببينند و امکان ارتباط پنهانى را با مرتجعين محل فراهم سازند. حزب دمکرات مانند هميشه خط سازش و مماشات و بند و بست پنهانى و بدور از نظارت مردم را پيش گرفت، بر سر تعداد شرکت کنندگان در مذاکره تمام تلاش خود را کردند تا ما را حذف کنند و خود در راس هييت قرار بگيرند، اما موفق نشدند. بالاخره مذاکره بدون نتيجه و با وعده وعيدهاى هيئت دولت پايان يافت. چند روز بعد خبر تجمع نيروهاى رژيم و اعزام و تقويت نيروهايش در شهر پاوه رسيد. فانتومها به مانور و صوت شکنى پرداختند. ارتباطات مشکوک روساى عشاير با عراق و ايران و مماشات حزب دمکرات از يک طرف، کم تجربگى ما در مسلح کردن نيروى خودمان از طرف ديگر، باعث شد که هدايت امور از دست کميته خارج شود و روند را به نفع آنها پيش برد.
لازم به توضيح است كه جوانان و مردم مبارز نوسود نيز همزمان در جبهه ملاندر با بر پا كردن تحصنى مشابه اما با ابعاد كوچكتر هم جهت با ما به اقدام و ابتكار عمل مشابهى دست زدند۔
در روزهاى آخر تحصن بود که رفيق فواد مصطفى سلطانى همراه رفيق جان باخته كمال قطبى و چند تن از رفقاى ديگر به آنجا آمدند، تعدادى سلاح براى ما آورده بودند، جلسه اى مفصل با چند نفر از ما آنجا تشکيل داد و حول و حوش وظايف آن دوره و چشم انداز آتى بحث کرديم. سرانجام روز ٢٧ مرداد درگيرى در اطراف شهر پاوه شروع شد.
آن موقع ديگر نه فرصت مباحث سياسى بود و نه وقت آن، موقع اتخاذ تصميم هاى بزرگ فرا رسيده بود،  ما هم بلافاصله تصميم گرفتيم كه جمعيت نودشه به طرف جمعيت نوسود حركت كند و از ميان جمعيت پاوه جمعى را براى كار سياسى به شهر بفرستيم ۔ سر انجام ما جمع كوچكى مانديم و در درگيريهاى گردنه مل پالنگانه مقاومت كرديم۔ حضور نيروهاى مشكوك و سازش سران عشاير با رژيم جبهه ما را بشدت تضعيف كرد۔
رژيم اسلامى با تمام توان شروع به تقويت خود و توپ باران منطقه کرد. ٢٨ مرداد اوج اين در گيرى بود. رفته رفته از پاوه و کامياران و سنندج تا سقز و مهاباد و خلاصه سراسر کردستان ميدان مقاومت مردم عليه توحش اسلامى شد. جلادان اسلامى از خلخالى و چمران و . . . به صف و اعزام شدند. اعدام، کشتار و زندانى کردن هزاران مبارز زن و مرد تنها گوشه اى ازسرکوبگرى ضد انقلابى رژيم اسلام بود. اما حضور سازمان يافته ما کمونيستها (که در کومه له آن دوره فعاليت داشتيم) در صف مقدم اين مبارزه يکى از موثرترين فاکتورهايى بود که به زودى و بعد از ٣ ماه مقاومت و مبارزه اعتراضى گسترده و متحد، باعث شد، موج برگشت. رژيم شکست خورد و ناکام شهرها را يکى بعد از ديگرى تخليه کرد. جلادان اين بار در لباس هيئت صلح اعزام شدند. اما طولى نکشيد، در نوروز ٥٩ با فرمان ١٣ ماده اى خمينى، تعرضى ديگر با ابعاد جنايتکارانه جديد، عليه مردم ايران از کارخانه و مدرسه و کوچه و خيابان شروع شد. کشتار کارگران، زنان و کمونيستها، هجوم مجدد به کردستان، حمله به آزاديهاى مردم، يورش به مطبوعات و احزاب و تشکلها در اقسا نقاط ايران به وحشيانه ترين شيوه صورت گرفت. رهبران ريز و درشت "اصلاح طلبان اسلامى" امروز، موتور اصلى جبهه دوم خرداد، آن زمان فرماندهان عملياتى و فرمانداران و روساى دادگاههاى صحرائى آن کشتار و سرکوب اسلامى بودند. درست است که رژيم اسلامى در نهايت جنون و جنايت انقلاب مردم را در دوره اى، به دلايل قابل توضيح به شکست کشاند، اما هرگز نتوانست آزاديخواهى را بکشد. آن همه توحش و درندگى نتوانست، آرزوهاى انسانى، خواست تغيير زندگى، طلب کردن آزادى و رفاه را شکست دهد. بر بستر دفاع از دستاوردهاى انقلاب ٥٧، دفاع از آزاديهاى سياسى و حق دخالت مردم در تعيين سرنوشت خويش، گرايش راديکال و کمونيستى از زمينه‌هاى اجتماعى و پشتوانه مردمى وسيعى برخوردار شد. با تکيه بر نيروى مردم تشنه آزادى و برابرى، و در شرايط بحران سياسى و اقتصادى حکومت اسلامى، دورنماى سقوط جمهورى اسلامى و برپائى جامعه‌اى برابر و آزاد و مدرن و سوسياليستى در درخششى اميدوار کننده، به توده‌هاى کارگر و زحمتکش ايران و کردستان بشارت جامعه‌اى فارغ از سلطه مذهب و کينه‌توزيهاى قومى را نويد ميدهد. مردم اين بار اجازه نخواهند داد که ارتجاع ديگرى و در لباس و با پوشش ديگرى با تکيه بر مبارزات آنها و حاصل پيگيرى کمونيستها و نيروهاى انقلابى قد علم کند.
١٠ آگوست ٢٠٠١