منصور ترکاشوند عضو از کادرهای حزب کمونیست کارگری (حککا) و جریان "مسلمانان سابق" در نوشته ای به بهانه نقدی به علی جوادی بار دیگر در چاه فحش و تهمت حککا و "جدل آنلاین" را باز کرده است. به علی جوادی و همچنین کورش مدرسی تهمت همکاری با پلیس و لو دادن در آینده را زده است؟! این بی پرنسیپی و ترور شخصیت و این سقوط هزار پایی حکک همه به این دلیل است که علی جوادی یک ارزیابی رادیکال و انتقادی از آنچه به قول منصور حکمت "انقلاب ٥٧ نامیده شد"٬ ارائه داده است. گفته است که این یک جنبش عظیم سرنگونی بود. اما انقلاب در دوران کنونی تنها میتواند یک انقلاب کارگری باشد. هدفی که ما برایش تلاش میکنیم.
اما قبل از اینکه این موضوع سیاسی را بشکافیم و اهداف این کادر حککا را از تعقیب چنین بحثی دنبال کنیم بهتر است با طرح یک سئوال ماهیت مشترک چنین تلاشهایی را نشان دهم. به راستی فرق منصور ترکاشوند که علی جوادی را متهم به همکاری به پلیس معرفی می کند و فوآد عبداللهی که ایرج فرزاد را "پرورکاتور پلیس" خوانده بود با سازمان های پوپولیستی مثل مجاهد که پرچم منکوب کردن منتقدینشان تهمت و افترا و هتک حرمت و ترور شخصیحت است٬ چیست؟ فرق این شیوه برخورد با شیوه سیاه سفید کردن جریانات مرتجع اسلامی و بورژوا و به اصطلاح مرتد سازی مخالفین چیست؟ چگونه است که فعالین این حزب حتی شناخته شده ترین موازین و فرهنگ سیاسی را زیر پا میگذارند و اتهام زنی را به شیوه ای در حزبشان تبدیل میکند؟ آیا کسی در این حزب نیست که بداند و یا خوانده باشد که نقد مجاز است٬ اما اتهام و هتک حرمت جرم است؟
نفس گفتن حقیقت و داشتن انتقاد برای کمونیسم یک پایه وجودی و تعریفی است انگلس آشکارا در مانیفست کمونیست می گوید٬ کمونیست ها از پنهان کردن عقاید خود شرم دارند. و این بورژوازی است که نقد نمی کند و بلکه تحریف می کند٬ اتهام میزند٬ ترور شخصیت میکند و روزانه میلیون ها دلار خرج این شغل ضد انسانی نظامش می کند٬ که برای بقای عمرش بدان نیاز مند است. اما کادرهای حکک دو هدف را دنبال می کنند: اولا اینکه هر مخالفی در حکک دستش باشد که اگر هوس مخالفت کرد متوجه باشد که چه نصیبش می شود. از این رو برخوردشان به علی جوادی نمونه خوبی و تلاشی برای "عبرت آموزی" دیگران است.علی جوادی نماینده یک بخش از تاریخ حزب کمونیست کارگری است. این حزب در دوران اخیر خود دارد نشان میدهد٬ اگر رهبری کنونی می تواند با چنین شخص کلیدی این چنین تا کند بقیه باید حساب کار را بکنند. دوما حککا دولا دولا شتر سواری میکند از یک طرف ادای یک حزب چپ و کمونیست را در می آورد اما سرش در ابشحور سیاستهای راست جهانی از مرتجعین اروپا تا راست اسراییل است٬ آیا می توان از این سیاست دفاع کرد؟ مسلما نه ! پس راه چاره شان چیست؟ نقض حقیقت! پرتاب اتهام و نفرت به منتقدین! تلاش کودنانه برای خرد کردن شخصیت منتقد کمونیست. و این باز هم میسر نمی شود مگر به قول شهلا دانشفر اعضای حزب وظایفشان را بدانند و یا به قول حمید تقوایی "حزب الله وار از حزبشان دفاع کنند". و این عینی سیاست کمپین ترور شخصیت و فحاشی و اتهام!
اما این تنها یک نتیجه سیاست راست روی در جامعه است. چپ و راست جامعه موازین و پرنسیپ های خود را دارد. کمونیسم کارگری به دلیل خصلت رهایی بخشش عاری از هر نوع صفت های عقب مانده و واپس گراست. پرچمدار تمدن و فرهنگ والای انسانی است. برعکس جنبش های راست وارث عقب مانده ترین سنت های جامعه فئودالی و خرده بورژوازی و ارتجاعی هستند. نگاه کنید همانطور که راست جهانی دنیا را به دو قطب خیر و شر تقسیم می کند و از هر راهی برای منکوب دشمن فرضی اش استفاده می کند٬ جنبش های سیاسی دنباله رو آنهم از این عقب ماندگی بی نصیب نمی مانند و یک راست ماکیاولیست می شوند. هدف وسیله شان را توجیه می کند. اما کمونیسم کارگری جنبش احیای حرمت انسان و بازگردندان اختیار به انسان است.کمونیسم کارگری جنبشی برای زدودن و از میان برداشتن این از خود بیگانگی و برقراری روابط انسانی است. که البته این مفاهیم در چرخش به راست رهبری حکک اکنون دیگر با تمسخر روبرو می شود و با انگ اینکه درس اخلاقی ندهید. پوچی و ابتذال این روش نشان از تعلقشان به سنت و جنبشی دیگر و متفاوت از جنبش کمونیسم کارگری است. در چنین سنتی روابط انسانی حکمفرما نیست. حرمت انسان ارزشی ندارد. انسان حق سر بالا اوردن و مخالفت ندارد٬ جامعه به حاکم و محکوم٬ آمر و مامور تقسیم می شود٬ و هرکه پایش را فراتر گذاشت با کدهایی مواجه میشود که شاهدیم. اما در سنت کمونیسم کارگری اصل بر سر جا گذاشتن این دنیای وارونه است.نگاهی به این دعوا نشان می دهد که اخلاق طبقاتی که هیچ کس حق گفتن انچیزی که عقیده من نیست را ندارد تا مغز استخوان در پیکره این احزاب رسوخ کرده است. تمام شان منزلت این حمله و اتهام پلیسی٬ این تهمت زنی برای یک اتفاق ساده است شخصی حرفی را زده است که مطابق میل من نیست. پس مخالفت ممنوع٬ نقطه ایست که این مطالب قصد رسیدن به ان را دارند! بر فرض مثال اگر علی جوادی در حکک ساکت نشسته بود و دهان باز نمی کرد٬ حکک مشکلی با او نداشت. اما تمام مشکل این نادوستان از جایی شروع شد که پرپم انتقاد به راست روی در حزب بلند شد و این برای اخلاق طبقاتی تیم رهبری این حزب و تقوایی تحمل ناپذیر بود! اینها حزب کمونیستی را نه ادامه جنبش کمونیستم کارگری بلکه با عینکی خرده بورژوازیشان دیدند و انتقاد به سیاست حزب را به منزله از دست دادن موقعیت و مقام. آیا واقعا اینها اشک تمساح برای طبقات پایین نمی ریزند و برق طبقات بالا چشمشان را کور نکرده است؟ به قول سیاوش دانشور خوش بحال شما که اینقدر دنیایتان کوچک است!
اما پشت این همه فحش و تهمت به موضوع مطروحه اقای ترکاشوند برسیم. منصور ترکاشوند از منصور حکمت "فاکت" می اورد نقد علی جوادی به جنبش سرنگونی به معنی انکار انقلاب است. باید به این شیوه استدلال یک جایزه نوبل داد! برای یک کمونیست انقلاب یک مکانیزم اجتماعی است که به قول مارکس نقش قابله دارد و نظم نوین اجتماعی از دل نظم کهنه سر باز می کند. اما تمام فرق بحث کمونیست ها با پوپولیست ها این است که هر سرنگونی انقلاب نیست. اینها دو مفهوم جدای سیاسی هستند و تداعی ایندو با هم به معنی از یک جنس بودن انها نیست.اما حمید تقوایی و حکک این دو را بر خلاف بحٽهای روشن منصور حکمت٬ با هم می گیرد و این اتفاقی نیست و دلیل ساده ای دارد: اینها دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی به واسطه یک انقلاب کارگری نیستند. از طبقه کارگر و سازماندهی کمونیستی آن دست شستند و به دنبال سیاستهای راست روان شده اند تا در آن سفره بی نصیب نمانند و به مانند تمام نیروهای راست جای حقایق را با الفاظ پر می کنند؟ فرض کنید مجاهد در پس حمله فرضی امریکا به قدرت می رسید. ایا گوش همه را با فریاد انقلاب مجاهد کر نمی کرد؟ و برای عضوی مثل منصور ترکاشوند که فقط چشمش را به دهان رهبری حکک دوخته است چیزی بغیر از این قابل تصور نیست! انقلاب کارگری هدف این جریان نیست. میخواهند با اکس مسلم و نشان دادن وفاداری به برخی سیاستهای راست جهانی (اسراییل و امریکا و غرب) در قدرت سهیم شوند. این تمام رویای سازمانهایی چون مجاهد٬ سیاستهای اخیر حکک است.
به بحث برگردیم٬ علی جوادی فاکت می اورد که باید از انقلاب 57 به واسطه یک تاریخ منجمد فاصله گرفت. میگوید باید بند ناف کمونیسم کارگری را از انقلاب ٥٧ قطع کرد. اینرا انگلس هم در مطلبی خطاب به کموناردها گفته است. برای انگلس و علی جوادی و هر کمونیستی واقعیت زنده جنگ طبقاتی پتانسیل مبارزه برای یک انقلاب را بدست می دهد. اما کسی از کموناردها به انگلس لقب پلیس نداد! کموناردها از انتقادات انگلس درس گرفتند اما منصور ترکاشوند و حکک راهی می روند که به ترکستان است! این تفاوت در برخورد نشان از تعلق به جنبشی بورژوایی است.