شاه سلطان سيد على خامنه اى برهنه است! اما خامنه اى٬ درست مثل خمينى٬ سمبل و چکيده نظام جمهورى اسلامى است و همواره تاريخ جوامع بشرى نشان داده که وقتى يال و کوپال ديکتاتور و شاه و سلطان و امپراطور ميريزد٬ قبل از آن ارکانهاى نظامى که بر فلاکت و زور و سبعيت و جنايت متکى است فرو ريخته است. با سرنگونى ديکتاتور و نظامش صرفا اين فروپاشى رسميت مى يابد. جنبش توده اى براى سرنگونى در فاصله دو ماه خود را بجائى رساند که نه فقط کل نظام اسلامى بلکه دنيا متوجه شد که کار جمهورى اسلامى تمام است. ژورناليستهائى که هر روز تحليلى مبنى بر پيشروى "انقلاب سبز" در روزنامه هاى مهم دنيا منتشر ميکردند٬ امروز جملگى با چشمان گرد شده و با قيافه اى دستپاچه اعتراف ميکنند که کار جمهورى اسلامى تمام است.
بار ديگر وحشت و ديپرسيون سياسى و زانوى غم به بغل گرفتن جنبش ملى- اسلامى را فرا گرفته است. وضعيت قرمز اعلام شد! شواليه هاى معمم و مکلاى اين جنبش هر کارى داشتند زمين گذاشتند و دسته جمعى در تقابل با انقلابيگرى مردم عاشوراى "ضد خشونت" راه انداخته اند. از يکطرف اوباش خامنه اى لايحه مى اورند که قاتلين حکومتى بتوانند در فاصله ۵ روز بجاى ٢٠ روز "محاربين" دستگير شده را اعدام کنند و از سوى ديگر اپوزيسيون "دگر انديش" آن در داخل و خارج عليه "خشونت انقلابى" مردم روضه ميخواند و بر سر و صورت خود ميکوبد. هر دويشان ميخواهند نظام را نجات دهند. بدون نظام اسلامى هيچکدامشان معنى ندارند. هر دويشان در سير رو به رشد راديکاليسم جنبش توده اى پايان جمهورى اسلامى را ميبينند. با راديکاليزه شدن اوضاع کل جنبش موسوم به اصلاح طلب هيچکاره ميشود٬ به همين دليل دسته جمعى به جنگ راديکاليسم آمده اند. يکى با "محارب٬ محارب" بساط اعدامهاى "قاطعانه" را پهن کرده است و ديگرى در دپارتمان تبليغات حکومت اعدام "قاطعانه" عليه "خشونت انقلابى" مردم بيانيه هاى پرشور مسالمت آميز صادر ميکند! اما اين درهم ريختگى سياسى صرفا انعکاسى از پوچ درآمدن سياست و استراتژى بقاى حکومت از هر سو نيست٬ اين در عين حال يک تجديد آرايش بورژوائى در تقابل با جنبش "محاربين" و "خطر" عروج چپ است. واقعيت اينست که عاشوراى "ضد خشونت" جنبش ملى – اسلامى بنزين به ارابه اعدام خامنه اى ميدهد. اين جماعت بطور واقعى دارند سياست خامنه اى مبنى بر "مرزبندى با ضد انقلاب" را عملى ميکنند. اختلافات خانوادگى اصلاح طلبان حکومتى و هوادارانشان با خامنه ايها و شريعتمداريها هرچه باشد٬ دراين اصل استراتژيک که بايد در مقابل سياست "ضد نظام" ايستاد عميقا شريک اند.
اما اين "محاربين" و "واجب القتل ها" چه کسانى هستند؟ مانند هميشه نام مارکسيستها و "ضد انقلاب" در صدر ليست قرار دارند. اما "محاربين" در واقع همان ميليونها مردمى اند که اين بساط را نميخواهند. کارگران گرسنه و بخون کشيده شده٬ زنان سرکوب شده و مورد تجاوز قرار گرفته٬ نسل جديدى که عليه دين و اسلام شوريده است٬ جامعه اى به وسعت ايران جنبش "محاربين" است. جنبشى که هم اکنون معلوم شده هرچه خواستند بر زبانش بياندازند و هر هويت کاذب و اسلامى که تلاش داشتند برايش بتراشند٬ فايده نداشته و لذا امروز با همان نام واقعى اش برسميت شناخته ميشود. حقيقت هم اينست که اين مردم عليه کل اين دم و دستگاه و قوانين و ارکان خونين اش هستند. اين جنبشى است که قدرت زمينى خدا و سرمايه را نميخواهد و عليه آن شوريده است. اين مردم مفتخرند که عليه اسلام و حکومتش شورش کرده اند. اين مردم مفتخرند و با صداى بلند اعلام ميکنند که آمده اند که به اين دوران وحشت پايان دهند. اين مردم در اتمسفر چوبه دار و تهديد و دست و پا بريدن و زندان و تجاوز زندگى کرده اند و تحمل شان تمام شده است. به اين معنا اين جنبش "محاربين" است. اين نام در ايندوران و در تقابل با يک حکومت مذهبى نامى واقعى است. واقعى است از اينرو که حکومت خدا و دستگاه دين و مرکز قدرت امپراطورى اسلامى مورد هجوم قرار گرفته است. "محاربين" نام اسلاميزه شده موج برگشت ضد اسلامى و ضد ديکتاتورى و ضد حاکميت سرمايه است.
در کنار سياست برپائى چوبه هاى دار و ميدانهاى تيرباران براى مخالفين حکومت٬ دشنه ها براى کسانى که در درون نظام تمکين نکنند تيز شده است. در يک کلام خامنه اى و جمهورى اسلامى ميخواهد با کشتار سرپا بماند. ميخواهند بار ديگر با کودتائى خونين عليه مردم نظامشان را از خطر سرنگونى برهانند. آيا موفق ميشوند؟ آيا ميتوانند اين نسل را هم با کشتارى عظيم شکست دهند؟ آيا اصولا چنين فرصتى دارند؟ خامنه اى و مباشرانش وارد بازى با برگ آخر شده اند. آنها براى دفع سونامى راديکاليسم راهى جز قتل عام و زبانى جز سرکوب نميشناسند. تا همين امروز نيز براساس همين سياست سرپا مانده اند. خامنه اى ها ذره اى توهم ندارند که سازش با اين مردم دودمانشان را به باد ميدهد. خامنه اى ها در عين حال ميدانند که فقط با تهديد ميزنيم و ميکشيم کسى نميترسد. در همين شش ماه به اندازه کافى زده اند و کشته اند اما پاسخ نداده است. اگر نسخه سرکوب و "شدت عمل" پاسخگو بود امروز با اين بحران کشنده روبرو نبودند. اما راهى ندارند. در بن بست کامل و در ضعيفترين و فلج کننده ترين موقعيت تاريخ حکومتشان گير افتاده اند. در لبه پرتگاه سقوط راههاى زيادى برويشان باز نيست.
خيل اپوزيسيون "ضد خشونت" نيز در سرنگونى خامنه اى و نظام اسلامى پايان عمر خود را ميبيند. با بزير کشيده شدن جمهورى اسلامى داستان جنبش ارتجاعى و کپک زده اصلاح نظام و اجراى قانون اساسى تمام ميشود. اين "دلسوزان نظام" ميدانند که سياست قتل عام مخالفين نه فقط به سکوت گورستانى منجر نخواهد شد بلکه کوه آتشفشان راديکاليسم فوران خواهد کرد و همه چيز را با خود خواهد بود. اين جماعت ميدانند که همه حکومتهاى نظامى همين راه را رفته اند و البته در اولين گامها سقوط کرده اند. اين جماعت خوب ميدانند که وقتى جرم شرکت کردن در تظاهرات اعدام باشد٬ مردم ديگر صرفا در تظاهرات شرکت نميکنند٬ بلکه براى درهم کوبيدن حکومت اسلامى اعدام اسلحه بدست ميگيرند. ميدانند راديکاليسم "محاربين" به بستر اصلى سياست تبديل ميشود و پرونده اسلام سياسى در ايران را ميبندد. واقعيت اينست که دکان ورشکسته "خشونت خشونت" عليه راديکاليسم و انقلابيگرى جنبش توده اى٬ در حقيقت به عزادارى شکست و پايان جنبش اصلاح حکومت نشسته است. پرچمهاى سياه عزادارى اسلامى بر خيمه هاى "سبز اسلامى" قابل روئيت است. يک مشخصه ايندوره منفجر شدن جنبش اصلاح حکومت است. بن بست و تلاشى جنبش اصلاح حکومت نتيجه بن بست و تلاشى جمهورى اسلامى است.
بار ديگر واقعيات اجتماعى جامعه ايران به هر ذهنيت متحجرى فهماند که مردم جمهورى اسلامى را نميخواهند. حقانيت کسانى که سالها گفتند اين حکومت اصلاح نميشود و اگر هم بشود بدرد مردم نميخورد و بايد آن را سرنگون کرد و مردم ناچارند همين راه را بروند بيش از هر زمانى اثبات شد. حقانيت ديدگاه کمونيسم کارگرى راجع به سير اوضاع سياسى در تقابل با مجموعه ديدگاههائى که به پروسه تغيير تدريجى حکومت از درون قائل بودند قويا اثبات شد. بار ديگر جنبش ملى اسلامى دچار سکته قلبى تاکتيکى و استراتژيکى شده است. روز ۶ دى روز بستن پرونده جمهورى اسلامى و موئتلفين اپوزيسيونى اش بود. جنبش "محاربين"٬ اين زلزله ٩ ريشترى٬ که با نام راديکاليسم تحت تعقيب است٬ براى اپوزيسيون اهل تساهل و کل اردوى دست راستى کابوس وحشتناکى بود.
اما جنبش "محاربين" هميشه ممنوع بوده اند و هميشه قتل عام شدند. از زمانى که موسوى ها در صدر امورد بودند تا امروز با "زبان امنيتى" با "محاربين و ضد انقلاب" سخن گفته شده است. اينها همه قديمى و رنگ و رو رفته و شکست خورده اند. نکته جديد اينست که حکومتى که با کودتاى عظيم عليه مخالفين سياسى و "محاربين" سرکار آمد امروز توسط همان جنبش بخون کشيده شده در دوره اى جديد و با مختصاتى جديد و در ابعادى وسيع تر عليه حکومت اسلامى قد برافراشته است. جنبش "محاربين" براى نفى حکومت قتل و جنايت و اعدام و فقر و فلاکت بميدان آمده است. بدون ترديد آينده از آن اين جنبش و راديکاليسم اجتماعى اش است. حقيقت پايان جمهورى اسلامى امروز به فرض عمومى دنيا تبديل شده است. اين اجتماعى ترين حقيقت سياسى آن جامعه است. جمهورى اسلامى رفتنى است. *
۶ ژانويه ٢٠١٠