برای دریافت نسخه کامل پی دی اف نشریه بروی عکس نشریه کلیک کنید

 
يادداشت سردبير٬ شماره ١٣١ بحران سقوط!قربانى بعدى کيست؟
زندگی بعد از "دوم خرداد"٬ زندگی در دوران "جنبش سبز "معرفی یک اثر منصور حکمت
محرم برای سبزها، امام برای جناح حاکم!
دگردیسی پوپولیسم،جمهوری انسانی یا جمهوری خلق!!
گفتگوى رسانه ها با آذر ماجدى؛تظاهرات عليه جمهورى اسلامى در دانمارک
گفتگوى على طاهرىبا کوروش سميعى
مردان محجبه و زنان "بد حجاب"
وضعیت حکومت از خلال گفته های مقامات مختلف حکومتی
ستون آخر٬ مرده خمینی هم نمیتواند رژیم شان را نجات دهد ! در حاشیه آتش زدن تصاویر خمینی
نامه ها٬ شماره ١٣١
نام آوران از خاوران ...
من اعلام جرم ميکنم!
از جعل اسناد دیگران تا انتشار اخبار غیر واقعی !
شانزده ۱۶آذر گامی‌ فراتر از سرنگونی جمهوری اسلامی
عليه جمهورى اسلامى و احمدى نژاد جنايتکاراز همه جا به کپنهاک برويد!

 

 


يادداشت سردبير٬ شماره ١٣١ بحران سقوط!قربانى بعدى کيست؟


ما در تحليل روند اوضاع سياسى ايران در دوره اخير٬ جدال جناح هاى حکومتى براى هدف مشترک بقاى نظام را "راه بدون بازگشت" ناميديم. تاکيد کرديم که بحران جمهورى اسلامى به مرحله اى رسيده است که مکانيزم سابق "جنگ – سازش" پلکانى تغيير کرده است. حتى اگر سازشهاى موقتى در مراحلى متصور باشد٬ اما به حکم مولفه هاى عينى اوضاع سياسى جدال در بالا و تشديد آن تا حذف کامل يک جناح راهى بدون بازگشت است. روند واقعى اوضاع در شش ماه گذشته بر صحت اين ديدگاه تاکيد دارد و امروز بيشتر ناظران سياسى ايران اين حکم را پذيرفته اند. 

آنچه در پس پاره کردن و آتش زدن عکس خمينى روى صحنه آمد صرفا واکنشى به اين اقدام نبود. قبل از پاره شدن عکس خمينى فلج جمهورى اسلامى به اوج رسيده بود. وضعيت برزخى فعلى براى حکومت قابل ادامه نيست. همه نوع مذاکره و پيام و طرح و ريش سفيدى صورت گرفته و همه به تخت سينه ديوار خورده است. جناح خامنه اى دردش پاره کردن عکس خمينى نيست٬ مسئله اش شعار محورى مرگ بر خامنه اى و پاره کردن هر روزه عکس خامنه اى است. "رهبر" بى اعتبارتر از هر زمانى شده است و چهره خامنه اى آئينه موقعيت جمهورى اسلامى است. اين بحران سقوط و سرنگونى است. همه راهها بسته است. دو جناح تلاش ميکنند نظام را از خطر سرنگونى نجات دهند در عين حال دقيقا به همين دليل ناچارند سياست جناح مقابل را نپذيرند. جنبشى ميليونى براى سرنگونى که هر روز عزمش را محکم تر نشان ميدهد٬ هر سازشى در بالا را غير ممکن کرده است. نفس راه هاى هدف نجات نظام به بن بست رسيده و شکست خورده است. 

پاره کردن عکس خمينى و خامنه اى اول بار در ١۶ آذر صورت نگرفت٬ در ١٣ آبان صورت گرفت و در ١۶ آذر تکرار شد. قبلتر در ايران پاره کردن عکس خمينى از کتابهاى درسى توسط دانش آموزان امرى عادى بود و در رويدادهاى مختلفى بويژه در شورشهاى شهرى بارها عکسهاى سران رژيم از جمله خمينى به آتش کشيده شده است. اين وضعيت بحرانى حکومت و ضرورت تشديد جنگ جناح ها براى نجات نظام است که آتش زدن و زير پا گذاشتن عکس خمينى را در ١۶ آذر به زلزله اى سياسى در درون حکومت تبديل ميکند و نه نفس خود اين اقدام و يا منحصر بفرد بودن آن. در ١۶ آذر دو جناح زمينگير شدند. هم سياست حکومت نظامى و سرکوب خامنه اى ها شکست خورد و هم سياست دفاع از بسيج و "امام خمينى" موسوى ها. شعار مرگ بر بسيج و مزدور برو گمشو و پاره کردن عکس خامنه اى و خمينى هرگونه توهمى به "رهبرى" موسوى ها و جمهورى اسلامى دوره خمينى را دود کرد و هوا برد. در ١۶ آذر کليت جمهورى اسلامى تا بنيانگذار قاتل آن مورد حمله قرار گرفت و اين دليل زلزله سياسى درون حکومتى است. تبديل واقعه آتش زدن عکس خمينى به جنجالى بزرگ – حتى اگر سناريو بوده باشد- مقدمه شروع مرحله بعدى تصفيه هاى درون حکومتى است. 

خامنه اى با فرمول "جذب حداکثرى- حذف حداقلى"٬ يعنى سياست يا بفرمائيد زير پرچم من و يا کارتان تمام است٬ شيپور را بصدا درآورد. او با ضجه زدن براى "اقدام نابخشودنى اهانت به امام" پيشنهادش را به جناح مقابل داد؛ اعلام برائت کنيد و صف تان را بعنوان خانواده نظام جدا کنيد و يا حذف از نظام و زندان اوين. خامنه اى براى پيروزى دراين سياست بايد از منتظرى و انواع دايناسور آيت الله ها و مهمترين مهره هاى حکومتى را بکوبد. اشتهاى اين کار در ميان سران راست حکومت البته زياد است اما جرات ندارند. ميدانند اوضاع فعلى قابل ادامه نيست و بايد کار را تمام کرد در عين حال اطمينان ندارند که بدنبال تصفيه ها و ترورها و موج دستگيرى ها روزهاى بعد سرکار هستند يا نه؟ خامنه اى در يک دو راهى مرگبار قرار گرفته است. اگر بکوبد جنبش سرنگونى از رويش رد خواهد شد و اگر تمکين و سازش کند خود سقوط ميکند. عقب نشينى براى اين جناح به معنى پايان کار خامنه اى است حتى اگر هنوز سر پست اش باشد. مضافا اينکه جناح موسوى امکان عينى عقب راندن خامنه اى و خيل برادران اوباش را با روشهاى تاکنونى ندارد. سياست "جذب حداکثرى- حذف حداقلى" خامنه اى در روزها و هفته هاى آتى تعرضى ميکند. امکان دستگيرى٬ ترور٬ پيچيده و امنيتى کردن فضا و اعلام رسمى اوضاع فوق العاده محتمل است. وزير اطلاعات وعده تکرار "عاشورا"ى کربلا در تهران را داده است. جنگ جناح ها به مراحل خرد کننده رسيده است. هر سياست جمهورى اسلامى و جناح هايش چند روز دوام ندارد و توسط مردم شکست ميخورد. پاره کردن عکس خمينى در تظاهراتهاى ماههاى گذشته٬ مستقل از جنجال و پروپاگاند تبليغاتى جناح ها٬ تصوير فروپاشى همه جانبه و عزم مردم براى عبور از جمهورى اسلامى را جلوى چشم همه شان قرارداد. سران امنيتى و نظامى اعلام کردند که مسئله انتخابات و دعواى خانوادگى نظام نيست بلکه قيام مردم عليه نظام است.

و اگر مسئله قيام مردم عليه نظام است آيا سياست "جذب حداکثرى- حذف حداقلى" خامنه اى چشم اندازى دارد؟ آيا موسوى ميتواند نظام را نجات دهد و وقت بخرد؟ آيا سازش ممکن است و اصولا نقطه تعادل طلائى براى دو جناح وجود دارد؟ پاسخ همه اين سوالات منفى است. فرمول خامنه اى را بايد وارونه کرد. يعنى "حذف حداکثرى و جذب حداقلى" و اين شرط را گذاشت که مردم خانه نشستند٬ ويدئو گيم نگاه ميکنند و کارى به اوضاع ندارند! در آنصورت سياست خامنه اى پيروز ميشود و گرنه شکست اش قطعى است. سناريوى حذف خامنه اى و احمدى نژاد و تشکيل شوراى موقت رهبرى و به تحت نشاندن موسوى٬ حتى اگر عملى باشد٬ جمهورى اسلامى را کوتاه مدت هم سرپا نگه نميدارد. با پايان خامنه اى جمهورى اسلامى با تمام ارکانش فرو ميريزد. موسوى دريچه اى به تعادل سياسى بعدى ميشود. راه سازش کور شده است. مردم با ديدن شکاف جناح ها پا بميدان گذاشتند اما با سوت آنها متوقف نميشوند. ايندوره نشان داد که سرعت عبور از موسوى و سبز حکومتى بسيار تندتر از عبور از خاتمى بود. پلاتفرم آشتى ملى اسلامى و درون خانواده نظام براى کوبيدن جنبش سرنگونى و "ضد انقلاب" دوره اش گذشته است. وضعيت حکومت به امروز و فردا و حکومت نظامى مستمر بند است.

و مسئله اينست که اين وضعيت قابل ادامه نيست. خامنه اى نميتواند هر روز شاهد شنيدن مرگ بر خامنه اى و پاره کردن عکسش باشد و هنوز به موسوى و ديگر برادران قاتل نظام فخر بفروشد و يا بتواند آنها را وادار به تمکين کند. تنها راه اين جناح بازى با برگ آخر است؛ تعرضى به سران جناح ديگر٬ دستگيرى و تروريزه کردن فضا٬ ماجراجوئى نظامى و بحران سازى٬ اعلام حکومت نظامى و اوضاع فوق العاده و بصف شدن با تمام قدرت سرکوب در مقابل مردم براى نجات نظام. معضل اين سياست اينست که اگر کودتا شکست بخورد حکومت با ضد کودتاى مردم سرنگون ميشود. و در شرايط امروز که جنبشى ميليونى پشت در کاخ هاى اسلام سنگر گرفته است٬ چنين سياستى بسرعت شکست ميخورد و تومار رژيم اسلامى را درهم ميپيچد. ترس خامنه اى از اينجاست. تسليم نشدن جناح مقابل نيز به همين دليل است. آنها ميدانند خامنه اى دارد همه جمهورى اسلامى را به زباله دان تاريخ ميبرد. دو جناح ناچارند جنگ آخر را بکنند. اما اين جنگ بازنده هاست. اين بحران سقوط جمهورى اسلامى است. اين راه بدون بازگشت است. *

 

 

 

 




زندگی بعد از "دوم خرداد"٬ زندگی در دوران "جنبش سبز "معرفی یک اثر منصور حکمت


زندگی بعد از دوم خرداد" یک اثر ارزنده منصور حکمت در ارزیابی از اهداف٬ سیاستها و همچنین توهمات جریان اصلاح طلب حکومتی است. این اثر در پایان دوران "رونق" دوم خرداد به نگارش در آمده است. تحلیلی است عمیق و ژرف از نقش و جایگاه این نیرو و همچنین چگونگی برخورد مردم به این جریان و شکافهای درون حاکمیت اسلامی.

جنبش دوم خرداد با سر فرود آوردن درمقابل "حکم ولایتی" خامنه ای مرد و تمام شد. اما با تشدید و گسترش جنبش سرنگونی طلبانه مردم مجددا در بسته بندی جدیدی سربلند کرد. امروز این جریان در قالب "جنبش سبز" همان اهداف ارتجاعی جنبش دوم خرداد را دنبال میکند .

مطالعه این اثر را به تمامی فعالین کمونیسم کارگری توصیه میکنم. بر خلاف تصور کسانی که پروژه "منصور حکمت زدایی" را در دست گرفته اند٬ منصور حکمت زنده است. در میان ماست. حزب اتحاد کمونیسم کارگری پرچمدار این کمونیسم است. علی جوادی
***

 

زندگى بعد از دوم خرداد

منصور حکمت


حدود سه هفته از حکم خامنه اى و لغو طرح اصلاح مطبوعات در مجلس اسلامى ميگذرد. معلوم بود که آينده جنبش دوم خرداد به نوع عکس العمل آن در برابر اين حرکت راست گره خورده است. اکنون ژورى برگشته است و حکم داده است. دوم خرداد در برابر اقدام خامنه اى سر خم کرد و نتيجتا به يک بحران عميق و مهلک فرو رفت. جنبش دوم خرداد ضربه بزرگى خورد که به احتمال بسيار قوى ديگر از آن کمر راست نميکند. در ظرف چند هفته، جريان پر هياهويى که رياست جمهورى نظام اسلامى را داشت و مجلس را هم گرفته بود و در چهارگوشه جهان براى پيروزى قريب الوقوعش چراغانى کرده بودند، به صف درهم ريخته و بى افقى تبديل شد که درپى "بازخوانى" بنيادها و تکاپو براى اجتناب از تجزيه به عوامل اول خود است. اکنون از لابلاى آوار پس از حکم خامنه اى است که بهتر از هميشه ميشود استراتژى تاکنونى جريان دوم خرداد را آنطور که واقعا بود بيرون کشيد و مطالعه کرد. در پس اين ضربه اخير، مباحثات دوم خردادى ها صراحت بسيار بيشترى يافته است. مبانى و ارکان اين استراتژى، که اکنون آشکارا به بن بست رسيده است، اينهاست:
 
١ -  محور اقتصاد است
جنبش دوم خرداد معتقد است که بدون يک گشايش اقتصادى، ادامه رژيم اسلامى مقدور نيست. اين گشايش بنوبه خود منوط به نرمال کردن روابط با غرب، جلب سرمايه خارجى و نوسازى سرمايه دارى داغان ايران به کمک غرب است. حاکميت راست بنا بر همين يک فاکتور ديگر قابل دوام نيست. اين را خود سران راست هم ميدانند و در دراز مدت ناگزيرند با اين سياست کنار بيايند. پس "جنبش اصلاحات" غرب را با خود دارد. اقتصاد را با خود دارد. زمان به نفع دوم خرداد است. اين حکم و اين فرض پشت تمام اطمينان خاطر پيامبرگونه تاکنونى دوم خردادى ها و گونه ديگر را برگرداندن ها و با پاى خود زندان رفتن هاست. امروز خاتمى در گفتگوى مطبوعاتى خفت بارش پس از تيره شدن افق دوم خرداد، دستاورد بزرگ حکومت خود را اين ميداند که اکنون شرکتهاى بيمه غربى (بجز آمريکا) حاضرند سرمايه گذارى ها و مبادلات اقتصادى و تجارى احتمالى با رژيم ايران را بيمه کنند. دوم خرداد و خاتمى روى نقش خود بعنوان حلقه اتصال اقتصادى و ديپلوماتيک رژيم اسلامى با غرب، بعنوان عاملى که راست را از حرکت کودتاگرانه براى برچيدن کامل دوم خرداد منصرف ميکند، حساب ميکنند.

٢ -  مهار مردم
مردم عميقا عليه حکومت اند. دوم خرداد جنبشى براى کاناليزه کردن نارضايتى مردم، از مطالبات راديکال به تغييرات و تحولات کوچک در چهارچوب خود نظام اسلامى است. اما اين را به اينصورت نبايد گفت. برعکس، محتواى اين تغييرات بايد در يک چهارچوب عمومى "اصلاح طلبى" مسکوت گذاشته شود. بايد مقولاتى به اندازه کافى عام و نامعين نظير "جامعه مدنى" و "توسعه سياسى" روى پرچم اين جنبش نوشته شود. مردم بايد بتوانند در دوم خرداد و نهضت اصلاح طلبى، مجرايى براى رسيدن به خواستهاى راديکال تر خود ببينند. مردم بايد خيال کنند که دوم خرداد متضمن رهايى از حاکميت مذهبى است، که حقوق زن را اعاده ميکند و آزاديهاى مدنى را ببار مياورد. اگر مردم از دوم خرداد قطع اميد کنند، آنگاه بقول مجاهدين انقلاب اسلامى، "ياس" و تمايلات "براندازانه" رشد ميکند. دوم خرداد خود را در آن واحد بعنوان ناجى حکومت و ناجى مردم عرضه ميکند. اميدوار نگاهداشتن مردم به دوم خرداد شرط موضوعيت داشتن اين جريان است. سست شدن "اميد مردم" به جنبش اصلاح طلبانه، نبرد سرنگونى را به مرکز جامعه مياورد. دوم خرداد که انزواى راست و توخالى بودن آن را ميشناسد، عميقا بر اين باور است که رژيم اسلامى به سرعت در چنين نبردى شکست ميخورد .

٣ -  هدف دوم خرداد گسترش بخشيدن به پايه حکومت است
"اصلاحات" مورد نظر دوم خرداد اصلاحاتى اجتماعى و سياسى و فرهنگى نيست، بلکه اصلاحاتى "حکومتى" است. صحبت بر سر تغيير بافت حکومت و راه دادن مجدد بخش بيشترى از نيروهاى جنبش ملى-اسلامى در حاکميت است. جلوى مردم را با يک دولت ارتجاعى نميشود گرفت، اما با يک جنبش ارتجاعى شايد بشود. در نتيجه حکومت بايد مقوله "خودى" و "بيگانه" را به نحوى تعريف کند که تمام نيروهايى که آماده اند از قانون اساسى رژيم اسلامى و بنيادهاى سياسى و فرهنگى آن دفاع کنند بتوانند بدرون نظام راه يابند. تنها به درجه اى که اين اصلاحات حکومتى ايجاب کند، گشايش سياسى و اجتماعى نيز بايد در دستور قرار بگيرد. براى مثال، آزادى مطبوعات در نظام دوم خرداد، همچنان آزادى مطبوعات خودى خواهد بود. اينجا اين مقوله خودى است که "توسعه" يافته است و نه آزادى مطبوعات. به همين ترتيب درجه پافشاريهاى بر موازين اسلامى، ابعاد خشونت حکومت در قبال شهروندان، حاکميت "قانون"، مجارى مقننه و غيره همه بايد به نحوى بازتعريف بشوند که گروهبندى هاى خودى مدافع يک رژيم اسلامى در ايران در آن بتوانند به حيات خود ادامه دهند و احساس امنيت کنند. دوم خرداد معتقد است اين مرز جديد ميان دنياى آزاد خودى ها و دنياى اختناق زده غير خودى ها را ميتوان در عمل ترسيم و پاسدارى کرد .

٤ -  سرعت تحولات
استراتژى دوم خرداد به اصل "کندتر بهتر است" متکى بوده است. "آرامش فعال" بيانى براى اين استراتژى "تخميرى" است. اين اصل را هم در رابطه با جناح راست و هم در رابطه با مردم مبناى کار خود قرار داده اند. سرعت بخشيدن به تحولات، مردم را عليه حکومت جرى ميکند و به ميدان ميکشد. اين به نفع سرنگونى طلبان است. از طرف ديگر، از تقابل زودرس با راست بايد اجتناب کرد. اينها زمان را به نفع خود مى بينند و پيشروى گام به گام عليه راست را تنها راه ممکن ميدانند. حتى روى جلب خامنه اى و شخصيتهاى کليدى نظام به پلاتفرم دوم خرداد در مراحل بعدى و وقتى انزواى راست مسجل شد، کاملا حساب ميکنند. هدف دوم خرداد ايجاد يک "وفاق" اسلامى جديد در راس حکومت است و نه حذف راست .

حکم خامنه اى و سير رويدادهاى پس از آن، خامى و خوشخيالى ماهوى اين استراتژى را برملا کرد. واقعيت اينست که استراتژى دوم خرداد بر يک بدفهى جدى از اوضاع اقتصادى و سياسى ايران امروز و همينطور عدم شناخت از تمام پرسوناژهاى اصلى سناريوى خود، يعنى مردم ايران، غرب و جناح راست، بنا شده است. تمام ارکانى که بالا شمرديم پادرهوا و خودفريبانه است .

از اقتصاد و رابطه با غرب شروع کنيم. واضح است که غرب از يک موضع پراگماتيستى از عروج دوم خرداد خوشنود است و اميدوار است که اين حرکت بتواند ترمزى بر حرکات و تحريکات ضد غربى رژيم ايران باشد و حکومت اسلامى را در يک رابطه متعارف تر و قابل پيش بينى تر و مسالمت آميز تر با کشورهاى غربى قرار دهد. اما اين تصور خامى است که گويا يک جمهورى اسلامى دوم خردادى چيزى است که غرب در يک مقياس ميان مدت، تا چه رسد به بلندمدت و استراتژيک، در ايران دنبال ميکند. گشايشهاى اقتصادى تاکنونى در رابطه ايران و غرب ناچيزتر از آن است که پاسخگوى بن بست اقتصادى رژيم اسلامى باشد. اينها بيش از آنکه گشايشهايى اقتصادى باشند، مانورهايى براى جلب رژيم اسلامى و کمک به دوم خردادند. ملزومات اقتصادى و مالى و تکنولوژيکى و سياسى و ديپلوماتيک نوسازى کاپيتاليسم ايران در شراکت با غرب، چيزى بسيار فراتر از جملاتى است که آقاى شرودر در ليموزين در گوش آقاى خاتمى گفته است. مجرى سياسى و حکومتى تاريخى يک چنين بازسازى اى، اگر روزى اصولا مقدور بشود، از نظر غرب هيچ جناحى از حکومت اسلامى نيست. دول غربى اميدوارند که جريان دوم خرداد کاتاليزور تحولات سياسى بسيار وسيعترى در ايران باشد و زمينه هاى عروج رژيم سياسى اساسا متفاوتى را فراهم کند. دوم خرداد خود عنصر اين نوسازى کاپيتاليستى نميتواند باشد. به اين ترتيب دوم خرداد نيز در حقيقت راه خروج اقتصادى اى در مقابل رژيم اسلامى نميگشايد. جمهورى اسلامى نه به آمادگى شرکتهاى بيمه، بلکه به خود سرمايه هاى خارجى در يک مقياس نجومى احتياج دارد و کسى اين منابع را زير سايه هيچ رژيم اسلامى اى رها نميکند. در نتيجه غرب هم دوم خرداد را با ملاک توانايى اش در برچيدن خشتهاى رژيم اسلامى قضاوت ميکند و نه بعنوان يک متحد و موئتلف استراتژيک و يا شريک بازسازى کاپيتاليسم ايران. دوم خرداد غربى هست، اما غرب دوم خردادى نيست. اگر دوم خرداد بانى تحول در رژيم سياسى ايران نشود، يا معلوم بشود نميتواند باشد، غرب بسرعت پشت آن را خالى ميکند. عکس العمل روزنامه ها و ناظران غربى به حکم خامنه اى و کرنش دوم خرداد ديدنى است. "ياس" ى که بزعم مجاهدين انقلاب اسلامى قرار بود مردم را فرابگيرد، فعلا غربى هاى "خاتمى چى" را دربر گرفته است. ارزش سهام دوم خرداد در بازار ديپلوماسى بسرعت سقوط کرده است .

دوم خرداد رابطه مردم ايران با رژيم اسلامى و مطالبات آنها را نيز بد فهميده است. راديکاليسم امروز مردم قابل مهار نيست. مردم حجاب نميخواهند. مردم حزب و اتحاديه و روزنامه ميخواهند، مردم حکومت دينى نميخواهند، مردم حقوق مدنى و فردى وسيع ميخواهند. مردم دستمزد و حقوق با قدرت خريد واقعى و کافى ميخواهند. امنيت اقتصادى ميخواهند، آزادى زندانيان سياسى را ميخواهند، مردم برابرى زن و مرد در جامعه را ميخواهند. طب ميخواهند، مسکن ميخواهند، آموزش و پرورش مناسب ميخواهند. مردم جمهورى اسلامى را نميخواهند. سر کسى را نميشود کلاه گذاشت. در نتيجه مردم هم، مثل، آمريکا و بانک جهانى، دوم خرداد را با اين ملاک که آيا ميتواند دروازه اى براى تغيير کليت رژيم باز کند ميسنجند. با اين تفاوت که برخلاف آمريکا و بانک جهانى، مردم وقت و پولى براى "پراگماتيسم" به خرج دادن ندارند. دوم خرداد وجود نارضايتى عميق مردم را ميپذيرد و حتى به رخ راست ميکشد. اما سرنگونى طلبى مردم را "عارضه" اى قلمداد ميکندکه فقط در صورت شکست دوم خرداد ميتواند عود کند. اين بيان بعنوان يک خط تبليغى براى ترساندن راست شايد کارساز باشد، اما بعنوان يک مشاهده اجتماعى و يک رکن تعيين استراتژى، يک خودفريبى مهلک است. سرنگونى طلبى مردم بر نفس پيدايش دوم خرداد پيش ميگيرد. در ايران کسى نميخواهد در يک جمهورى اسلامى زندگى کند. اين عظيم ترين حقيقت سياسى آن جامعه است و استراتژى دوم خرداد بر کتمان همين بنا شده است. اگر اين حقيقت را ببينيم، آنوقت فورا معلوم ميشود که استراتژى مهار مردم پوچ است. دوم خرداد سدى بر سرنگونى طلبى مردم نيست، بلکه از نظر مردم مجرايى براى آن است. اگر دوم خرداد از ايفاى اين نقش ابزارى باز بماند، اگر دوم خرداد نتواند ظرفى براى تضعيف ارکان رژيم اسلامى و ابزارهاى سرکوب آن باشد، اگر دوم خرداد به راست کرنش کند، مردم فورا راهشان را جدا ميکنند و حرکت مستقيما سرنگونى طلبانه اوج ميگيرد. دوم خرداد پايگاه مردمى مستقلى ندارد. نميتواند بايستد، بسازد و مانور کند .

جنبش دوم خرداد از نظر جريانات ملى و اسلامى يک پلاتفرم سياسى واقعى را طرح ميکند. ظرفى است براى تضمين شرکت اينها در قدرت. براى خط امام، نهضت آزادى، روشنفکران اسلامى ناراضى و طيف اپوزيسيون پرو رژيم نظير اکثريت و جمهوريخواهان متفرقه، دوم خرداد يک پرچم واقعى است. اگر پيروز شود تغييرى مادى در رابطه آنها با قدرت سياسى ببار مياورد. اما براى مردم، اين يک فرم است. يک مجراى سياسى کمکى براى عبور جنبش سرنگونى طلبى از مرحله معينى است. اگر اين مجرى بسته بشود، جنبش همچنان به طرق ديگر راه خود را ادامه ميدهد .

استراتژى دوم خرداد تصورى غلو شده و غير واقعى از قابليت تاثير گذارى اين جنبش و سرانش بر حرکت و مطالبات مردم بدست ميدهد. واقعيت اين است که دوم خرداد نميتواند به وعده اى که به راست و همينطور به غرب ميدهد، يعنى کنترل مردم، عمل کند. اين ناتوانى براى ناظران بيرون جنبش دوم خرداد کاملا مشهود است و دست اين جنبش را در معاملات و کشمکشهاى سياسى بشدت ميبندد. ناتوانى دوم خرداد در کنترل مردم بيش از هرچيز در اجتناب اين جريان از به ميدان فراخواندن مردم عليه راست و عليه حکم اخير خامنه اى خود را نشان ميدهد. اينها توانايى کنترل عکس العمل مردم را ندارند، چون نفوذى در ميان مردم ندارند. مردم از فراخوان دوم خرداد بعنوان شيپورى براى هجوم به رژيم اسلامى استقبال ميکردند. به ميدان ميامدند و برخلاف ميل دوم خرداد در ميدان ميماندند. حرکت خامنه اى نشان داد که راست جايگاه دوم خرداد در جامعه و شکافى را که مردم سرنگونى طلب را از آن جدا ميکند ميشناسد .

رکن ديگر، يعنى حفظ رژيم اسلامى از طريق گسترش پايه و قاعده آن و بازتعريف مقولات خودى و غير خودى نيز حاکى از برداشتى بسيار تخيلى و خودفريبانه است. ضعف اصلى استراتژى دوم خرداد استاتيک ديدن اوضاع است. خود و تمايلات و حرکات خود را مى بيند، اما روندها و تحولات جارى در محيطى که در آن فعاليت ميکند را نمى بيند. اين تصور که در ايران امروز ميتوان "انحصار طلبى" جناحى در حکومت اسلامى را زير سوال برد بدون آنکه کل مقولات استبداد، ولايت فقيه، سانسور و حقوق مدنى در دستور توده وسيع مردم قرار بگيرد پوچ است. اين تصور که ميتوان آزادى مطبوعات را طورى تعريف کرد که فقط شامل خودى ها بشود و سيل روزنامه هاى مستقل مردم و گروههاى مخالف رژيم به خيابانها سرازير نشود، يا زندانيان خودى را بيرون آورد و ديگران را در حبس نگاهداشت، خام خيالى محض است. يک اشاره به امر آزادى ولو در دستکارى شده ترين شکل آن کافى است که مردم تمام آزادى را بخواهند. ثانيا، هرقدر تاثير دوم خرداد بر مردم ناچيز است، تاثير مردم بر شاخه ها و جناحهاى مختلف دوم خرداد قوى و تعيين کننده است. مانورهاى سياسى دوم خرداد براى وسعت بخشيدن به پايه حکومت و ايجاد يک وفاق اسلامى جديد، با فشار مردم قبل از هرچيز نفس وفاق موجود در صفوف دوم خرداد را از ميان ميبرد. اين را امروز به روشنى ميتوان ديد. دوم خرداد در اولين قدم پس از تصرف مجلس، در اوج عدم انسجام و تفرقه قرار گرفته است .

يک زيان فرمولها و شعارهاى کلى و مبهم اينست که اجزاء و محافل مختلف جنبش، آزادانه بر حسب باورهاى و اولويتها و محظورات و ملاحظات و هراسهاى خود آن را تفسير ميکنند. در حاليکه خاتمى از مردم سالارى دينى سخن ميگويد و ولايت فقيه را ميستايد، بخش مهمى از محافل دوم خردادى از سکولاريسم و جدايى مذهب از دولت سخن ميگويند. در حاليکه خاتمى و کروبى و خامنه اى دنبال يک ويترين حکومتى براى نمايش اصلاحات ميگردند، بخش ديگرى بر ضرورت ايستادن در برابر حکم خامنه اى اصرار ميکند. دوم خرداد بنا به ماهيت خود نميتواند موجد انسجام و وفاق در راس حکومت اسلامى باشد. اين يک حرکت سلبى است. پلاتفرم اثباتى اى ندارد و در چهارچوب تناقضات جامعه امروز ايران نميتواند داشته باشد .

و بالاخره، آيا "کندتر" براى دوم خرداد "بهتر" است؟ اين ضعيف ترين حلقه در استراتژى دوم خرداد است. اگر مردم و اقتصاد و جهان ساکن باشند، اگر دنيا فقط صحنه رزم خامنه اى و خاتمى باشد، و بقيه بشريت صرفا تصاويرى بر ديوار اين زورخانه باشند، کندتر ميتواند بهتر باشد. اما اگر دنيا و مردم اين فرصت را به دوم خرداد ندهند تا منتظر تخمير راست بشود، ديگر کندتر بسيار بدتر است. دوم خرداد متوجه محدوديت تاريخى فرصت خود نبوده است. نه بحران اقتصادى و نه مردم ناراضى و نه دول غربى اين فرصت را براى دوم خرداد قائل نيستند. لحظه تسليم تدريجى راست هرگز فرا نميرسد چون بسيار قبل از آن انفجارى عظيم تمام منظره را دگرگون ميکند. "آرامش فعال" ابلهانه ترين مقوله اى است که از کارگاه دوم خرداد به بازار سياست ايران سرازير شده است. تا همينجا محافل ذينفوذ غربى قيد دوم خرداد را زده اند. اپوزيسيون خاتمى چى در يک افسردگى سياسى عميق دست و پا ميزنند، گروههاى مختلف دوم خردادى در درون حکومت و حواشى آن به يک بحران سياسى- برنامه اى جدى دچار شده اند. رهبرى دوم خرداد از درون اردوى خودش زير سوال است. دوم خرداد، به معنى تاکنونى آن، مرده است .

مصاحبه مطبوعاتى اخير خاتمى با سه ژورناليست رسانه هاى رسمى رژيم، اعلام مرگ سياسى دوم خرداد بود. خاتمى در اين مصاحبه در چهره يک بازنده ظاهر ميشود. کسى که آينده اش را به يک توافق جديد بر سر همزيستى با راست گره زده است. از يکسو از تداوم جنبش "اصلاحات" حرف ميزند و از اجحافات قوه قضائيه شکوه ميکند، و از سوى ديگر آگاهانه و عامدانه بر خصلت خرد، اسلامى و قابل هضم "اصلاحات" مورد نظر خود و همفکرى اش با ولى فقيه و روساى قوا و رفسنجانى تاکيد ميکند. اين چيزى بيشتر از تعارفات و پروتکل متعارف ميان سران رژيم است. اين يک موضعگيرى صريح عليه تحرک پائين و فاصله گرفتن از مواضع انتقادى تر در صفوف دوم خرداد است .

تلاش براى بازسازى و احياى دوم خرداد در جريان است. اما اين ديگر نميتواند همان پديده و در همان ابعاد باشد. جاى ترديد است که بدون چرخشهاى اساسى و تقابلهاى صريح با جناح راست، خاتمى و سران دوم خرداد بتوانند تا انتخابات بعدى رئيس جمهورى موقعيت خود را احياء کنند. دوم خرداد در اولين قدم پس از تصرف مجلس، به مردم نشان داد که حرکتى براى قوام رژيم اسلامى است و قصد ايجاد بى ثباتى در اين حکومت را ندارد. از نظر مردم اين به معناى پايان دوران دوم خرداد و افول شخصيتهاى اصلى دوم خرداد است .

جمهورى اسلامى از اين کشمکش به مراتب ضعيف تر بيرون آمده است. خامنه اى در يک نمايش ترس و ضعف، مستقيما بعنوان سمبل و مهره اصلى ارتجاع در برابر جامعه قرار گرفت. سخن از احتمال سرنگونى و براندازى حکومت تيتر نشريات راست و ورد زبان سخنگويان آن است. رهبران راست و سران دوم خرداد در تکاپوى کاهش زيان اين مقابله سرنوشت ساز هستند. تلاش براى ايجاد يک "سانتر" جديد در حکومت که بتواند دور جديدى در جدال محافل درونى رژيم را تنظيم و سرپرستى کند و چهره دو جناح را حفظ کند در جريان است. اما صورت مساله در ايران ديگر عوض ميشود. جدال جناحهاى حکومت از مرکز توجه مردم خارج ميشود و جدال مردم با کل حکومت و اشکال مستقل اعتراض مردم، اهميت بيشترى پيدا ميکند .

براى جنبش کمونيستى کارگرى در ايران اين نقطه عطف بسيار مهمى است. در يک دوره چند ساله، در سايه اختناق وحشيانه اسلامى و تبليغات وسيع رسانه هاى بين المللى و دول غربى، جنبش دوم خرداد توانست خود را دروازه اصلى تغيير در ايران قلمداد کند. مستقل از تمايلات سياسى واقعى مردم، جنبش دوم خرداد خود را در مرکز توجه قرار داد. سه سال تمام انتخاباتهاى اسلامى، روزنامه هاى اسلامى، شخصيتهاى اسلامى، نهادهاى حکومتى رژيم اسلامى و کشمکش ميان جناحهاى حکومت اسلامى کائنات سياسى مردم ايران را ساخته است. اکنون اين نمايش، حتى اگر تمام نشده باشد، از سکه افتاده است. اکنون سوالات سياسى واقعى، چه بايد کرد، چگونه، کدام شعارها، کدام حزب، کدام رهبران، بطرز جدى ترى براى مردم آزاديخواه ايران، براى کارگران، براى زنان، براى همه کسانى که آزادى و عدالت ميخواهند، مطرح ميشوند. جنبش ما بايد پاسخ اين سوالات را بدهد. دوران ظهور و افول دوم خرداد، دوران رشد کمونيسم کارگرى و آشنايى نسبتا وسيع مردم با اين جنبش و برنامه و اهدافش بوده است. اکنون بايد روى اين زمينه مساعد، جنبش واقعى مردم براى آزادى در ايران را ساخت .

٤ شهريور ١٣٧٩ - ٢٥ اوت ٢٠٠٠

 

 

 

 

 




محرم برای سبزها، امام برای جناح حاکم!


چند روز دیگر عاشوراست و چندی بعد بیست و هشت صفر نوبت شهید شدن  امام حسن ″صلح طلب″ است. هنوز این ابهام وجود دارد که سران سبز به کدام سرنوشت دچار میشوند. صلح حسنی و در پایان آن نایل آمدن به  درجۀ شهادت حسنی  و یا سرنوشت حسین در صحرای کربلا منتظرشان خواهد بود. حالت جنگ و مغلوبه و سردرگمی در ارکان حکومت نتیجۀ دوام وضعیت توقف ناپذیر جنبش مردم  است. شباهت ماجرای جناحهای موجود در قدرت  سرمایه اسلامی ایران و بویژه نتایج آن در وجه تاریخی با ماجراهای خاندان معاویه در مقابل خاندان علی در یک قالب میگنجند. اتفاقاً خامنه ای در یک ارزیابی داخلی احتمال قرار گرفتنش در جایگاه ″یزید″ را در ایام محرم داده است. یا حسین میرحسین!

تبدیل عزاداری عمومی و اعلام مظلومیت برای ترحم به نرم دائمی جامعه یک  تحمیل مهم سیاسی از طرف انواع حاکمان در طول تاریخ به مردم ساکن فلات ایران بود. این سیاست به اشکال دیگر در مسیحیت فراوان بود که توسط حکومت روم پذیرفته شد. نُرم کردن فرهنگ عزاداری عمومی از طرف حاکمان جامعه، سیاست بسیار مؤثری برای ترکاندن بغض جامعۀ درآن، تخلیه فشار و رضایت دادن مردم به فقر و نداری و چشم انتظاری به کرم و ترحم ستمگربود و بس. شیعه گری ظرف بسیار مناسبی برای اعمال دائمی این سیاست است. همیشه برای شکست حسن و حسین است که عزاداری میکنند نه برای پیروزیشان. هرچند که پیروز هم اگر میشدند چیزی مغایر خلفای عباسی از آب درنمی آمدند. حالا سران سبز در انتظار تاسوعا و عاشورا که این  اواخر برای جوانها بیشتر به درد دست انداختن مزخرفات موجود در آن میخورد، مترصد اعلام بالاترین عزاداری  برای ثبت مظلومیت حسنی و شاید هم حسینی خودشان در مقابل جناح حاکم هستند. ″مردم صدای مظلومیتتان را به خیابان بیاورید″یعنی مردم بیایید با ضجه و مویه از حاکمین ظالم طلب کنید تا سهم اصلاح طلبها بابت قدرت اجرایی جمهوری اسلامی را ملاخور نکنند. میگویند دزد از دزد بزند خدا خنده اش میگیرد.  

منتها سبز در انتظار موقعیت مناسبی که محرم احیاناً میتوانست برایشان فراهم بیاورد بود که جناح حاکم آس  خمینی را رو کرد.  یک بخش دعوا سر این است که جناح حاکم بساط پاره کردن عکس خمینی را خودش جور کرده. راستش اگر این درست باشد باید گفت علت اینکه مردم تا حالا عکس خمینی را پاره نمیکردند از این رو بود که منتظر بودند تا خود جمهوری اسلامی شروع کننده اش باشد. بفرمایید، اجازه صادر شد!

جناح حاکم سعی میکند در مقابل رقیب، خمینی را معیار تعیین ″حقانیت اسلامی″ طرفین قرار دهد. ″فصل الخطاب″ بودن خمینی یعنی کسی که حرف آخر را میزند نتیجه ماجرا را به راحتی به ″فصل الخطاب″ بودن ″آقا″ و شرکا تمام میکند.  حالا سران سبز زور بزنند ریش خمینی را سبز کنند. چه کسی در این تقابل قاعداً باید طرف شکست خوردۀ  دعوا باشد؟ آنکسی که آدم  حسابی نشان دادن خمینی برایش غیر ممکن است. سایتها و مطبوعات جناح حاکم شروع کرده اند از فرمانهای جنایتکارانۀ  و  قتالهای بی پروای خمینی درج کردن تا به تعاریف عارفانه و عطر و گلاب زده ″اصلاح طلب″ ها از امام، آفتابه بگیرند.  سران سبز درعوض یک بار دیگردلباختگان و امیدواران خارج از محدوده  شان را مکلّف به صابون زدن گند امام کرده اند. سبزهایی هم که مرتکب ″ گناه کبیره″ شدند و با روبان سبز در ″اماکن ضالّه″  رقصیدند آنها هم باید استغفار کنند.

جناح سبز شهید سیاسی حکومت خود خواهد بود چه صلح حسنی عاقبت کارشان باشد چه سرنوشت حسین در صحرای کربلا نصیبشان شود نتیجه یکسان است. از همین رو به استقبال عزای محرم میروند.

پانزدهم دسامبر ۲۰۰۹

 

 

 


 




دگردیسی پوپولیسم،جمهوری انسانی یا جمهوری خلق!!


وقایع تاریخی كه تكرار میشوند بار اول به تراژدی منجر میگردند ولی در بار دوم حتما كمدی از آب در خواهند آمد. آنچه كه بر سر چپ پوپولیست در دوره انقلاب ۵۷ و پس از آن آمد تراژدی بیش نبود. هرچند كه كمونیسم انقلابی قصدی در ایجاد این تراژدی نداشت. آنچه كه بر سر پوپولیست نوین میاید از همین اكنون مضحكه اى بیش نیست هر چند كه كمونیسم كارگری از آن مسرور نشد.

جمهوری انسانی ح ك ك كه ظاهرا شعاری است كه از خیابانهای تهران به رهبری این حزب  وحی شده است٬ آلترناتیو پوپولیسمی است كه به مصاف با كمونیسم كارگری و به انتقام خواهی از شكست بزرگی كه پس از انقلاب ۵۷ متقبل شد، برآمده است. اگر در آن مقطع كمونیسم كارگری با توجه به نوجوانی اش توانست سازمانهای ماموتی پوپولیستی را بر بستر پس آمدهای یك انقلاب توده ای به هزیمت وادارد، این پوپولیسم را از همان ابتدا بر متن پیش درآمد یك انقلاب عظیم میتواند به ملعبه همگان بدل كند.

دلیل این كه در "شرایط جو ضد كمونیستی در ایران" شعار جمهوری انسانی بهترین شعاری است كه میتوان با توده ها ارتباط بر قرار كرد با آن كه رهبری حزبشان اعلام كرد كه این شعار را در خیابانها پیدا كرده اند (یعنی كه دنبال دلایل تئوریك نگردید!! و به منتقدین هم هرچه از دهانتان برمیاید بگوید!) بیان یك درك مشترك و پایه ای پوپولیستی یعنی ارجاع به توده ها است. آموختن از توده ها، حركت از سطح آگاهی سیاسی توده ها و بلطبع دنباله روی از توده ها همیشه نقطه عزیمت و نقطه استنتاج پوپولیسم بود. تا اینجا متد رهبری حكك همانقدر شناخته شده و پا خورده ای است كه متد طیف چپ دوران انقلاب. نوآوری این جریان شاید ترم "انسانی" است كه از ادبیات كمونیسم كارگری عاریه گرفته شده تا دگردیسی در حال صورت گرفتن را بپوشانند.

جمهوری انسانی، آلترناتیو حكومتی چپی است كه میخواهد به گذشته خود رجعت كند و در تلاش است كه "سبز" را مقبول واقع شود. بیجهت نبود كه رهبری ح ك ك اعلام كرد كه از كشتی گرفتن با رهبری جناحی از حكومت كه در حال حاضر به اپوزسیون رانده شده بود (یعنی رهبری سبزها) دست كشیده است. این دو وجه یك سیاست است. همانطور كه بخشی از سلطنت طلبان با شعار جمهوری ایرانی عوامفریبانه میخواهند بخشی از جامعه را بزیر پرچم خود گرد آورند ح ك ك هم فكر میكند با شعار جمهوی انسانی میتواند مطاع "سوسیالیسم" خویش را به فروش برساند. طبقه كارگر بطور قطع جز خریداران این كالای بنجل نخواهد بود. از این رو ارزش مصرف این شعار چیزی جز چند صباحی مورد پذیرش قرار گرفتن این حزب توسط جریانات به اصطلاح "رفرمیست" پرو حكومتی و سلطنت طلب نخواهد بود.

اما چرا جمهوری انسانی و نه جمهوری خلق و یا جمهوری دموكراتیك؟! حزبی كه خود را كمونیست میداند و هنوز نام كمونیست كارگری و برنامه آن را یدك میكشد نمیتواند تحت عناوین شناخته شده، نقد و پس رانده شده٬ آلترناتیو حكومتی خویش را نام بگذارد. از این رو با عاریه گرفتن از ترم و مفهومی كه كمونیسم كارگری در تبلیغات خود علیه توحش و بربریت بورژوازی بهره میگرفت٬ یعنی مفهوم "انسان" و "انسانی"٬ كوشید تا آلترناتیو كهنه و بی اعتبار "خلق" و "مردم" را به خورد اعضای حزب خود بدهد. البته با این توجیه كه با این شعار "انسان" را به سوسیالیسم برگردانده اند. یكی نیست بپرسد آقایان! سوسیالیسم تان را تا قبل از رسیدن به این شعار چه میخوانید!! البته مضحك ترین توجیهات آن است كه  شعار "جمهوری انسانی" را همردیف شعار "صلح" بلشویكها میدانند. 

آلترناتیوهای حكومتی طبقات و جنبشهای اجتماعی آلترناتیوهای شناخته شده هستند كه برای خود تاریخ، مبانی سیاسی و اجتماعی مشخص داشته و جهت تامین و تضمین اهداف و مطالبات طبقاتی معینی بر متن یك توازون طبقاتی معین ارائه میگردند. جمهوری انسانی ح ك ك آلترناتیو كدام جنبش و كدام طبقه و جهت پیاده كردن كدام اهداف و مطالبه است؟ این را باید هر كمونیست عضو این حزب اگر وحشتی از این كه او را "شارلاتان" بخوانند نداشته باشد، باید از رهبری این حزب بپرسد. اینجا صحبت از یك شعار نیست! اینجا صحبت از یك مطالبه نیست! قضیه یك تغییر تاكتیك و یا یك تغییر موضع در قبال جنبشها و احزاب دیگر نیست. صحبت حتی از راست روی یك حزب كمونیستی نیست! این جا یك بار دیگر بحث دولت و حاكمیت و دولت طبقاتی در میان است. یكبار دیگر دولت و انقلاب لنین به مصاف كشیده شده است! تمام مبانی كمونیسم كارگری به زیر سئوال كشیده شده است. صحبت از یك تعرض با نام كمونیسم كارگری به مبنای كمونیسمی است كه در طول ۳٠ سال نه تنها كمونیسم ماركس و لنین را از زیر آور سرمایه داری دولتی بلوك شرق درآورد بلكه خود به یك نیروی مدعی و متعرض در جامعه بدل شد.

اما پوپولیسمی كه این دوره سربر آورده بی ریشه تر از آن است كه نقد تئوریك و برنامه ای آن (هر چند كه پوپولیسم در سطح برنامه و تئوری هیچگاه بحث مدون و همه جانبه ندارد) دستاورد جدیدی را برای جنبش طبقه كارگر و جنبش كمونیستی داشته باشد. اما دگردیسی پوپولیسم را باید زیر نورافكن قرار داد و آنرا از زاویه حفظ دستاوردهای تئوریك و سیاسی تاكنونی جنبش كمونیسم كارگری و احیای اتوریته آن در میان جنبش چپ و كارگری حتما باید مورد نقد قرار داد. *

۱۴ دسامبر

 

 

 




گفتگوى رسانه ها با آذر ماجدى؛تظاهرات عليه جمهورى اسلامى در دانمارک


تعدادى از رسانه هاى دانمارک با آذر ماجدى عضو رهبرى حزب اتحاد کمونيسم کارگرى گفتگو کرده اند. ديروز سه شنبه روزنامه پرتيراژ ئيلان پوستن با آذر ماجدى پيرامون تحولات سياسى ايران٬ موقعيت اپوزيسيون و نقش زنان در تحولات اخير گفتگو کرده است. همينطور روزنامه اينفورماسيون مقاله اى از آذر ماجدى در باره اوضاع سياسى ايران٬ مبارزه انقلابى مردم و نقش زنان روز دوشنبه آتى منتشر ميکند. همين روزنامه فردا پنجشنبه  ١٧ دسامبر با آذر ماجدى گفتگو دارد.

هفته گذشته تلويزيون بى بى سى فارسى با آذر ماجدى در باره تاريخ حقوق بشر در ايران گفتگو کرد. اين گفتگو در برنامه روز شنبه پخش شده است.

آذر ماجدى هفته گذشته ١٢ دسامبر در استکهلم در سمينارى بدعوت شبکه حق زن با عنوان آينده دمکراسى و نقش زنان شرکت داشت. ديگر سخنرانان اين سمينار ميهن جزنى و مهرداد درويش پور بودند. آذر ماجدى در سخنرانى پر شورى بر ضرورت کوبيدن ارکانهاى حکومت ضد زن براى تحقق هر ذره آزادى زنان و مردم ايران تاکيد کرد. مباحث آذر ماجدى در اين کنفرانس با استقبال بسيار گرم بخش زيادى از شرکت کنندگان و همينطور بحث داغ سياسى با مخالفين روبرو شد.    

آذر ماجدى همراه با تعدادى از فعالين حزب اتحاد کمونيسم فردا در دانمارک در تظاهرات ضد جمهورى اسلامى شرکت دارند و در اين تظاهرات سخنرانى خواهد کرد.



دبيرخانه حزب اتحاد کمونیسم کارگری

٢۵ آذر ١٣٨٨ – ١۶ دسامبر ٢٠٠٩

 


گفتگوى على طاهرىبا کوروش سميعى


كوروش سميعى يكى از ترانه سراهاى نسل جوان از دلايل پيوستنش به حزب اتحاد كمونيسم كارگرى ميگويد؛

يك دنياى بهتر: شما مدتى است كه با حزب اتحاد كمونيسم كارگرى فعاليت ميكنيد. شما را شخصا با ترانه هاى ضد مذهبى و ضد جمهورى اسلامى در ايران مى شناسند. خودت را  معرفى كن و كمى در رابطه با سابقه كاريت توضيح بده.

كوروش سميعى: من حدود يك سال افتحار عضويت در حزب اتحاد كمونيسم كارگرى را دارم. حدود 26 سال سن دارم. در دنياى موسيقى و ترانه بيشتر من را با ترانه عشق تو كه توسط بابك رهنما اجرا شد مى شناسند. اما ترانه هايى كه اساسا با تم نقدى به مسائل اجتماعى در جامعه ايران بوده است عموما چاپ نشده است و همين اواخر توسط وزارت ارشاد بكلى ممنوع الكار شدم.

يك دنياى بهتر: مي شود كمى بيشتر در رابطه با فضاى هنرى كه در آن كار ميكردى توضيح بدهى. آنطور كه ما با خبر شديم شما بعد از مسعود امينى و محمد صالح سومين نفرى هستى كه ترانه هاى فولك سياسى خانه تهران مى نويسى؟

كوروش سميعى: جدا از مسائل سبك كارى بايد بگويم من تقريبا دوره اول فعاليتم را به ترانه هاى ضد مذهبى اختصاص دادم. مثلا يك بار در تالار كمال دانشگاه تهران ترانه اى شخصا با اين مضمون خواندم: از كليسا و صومعه و مسجد از تو و خودم و خدا خسته ام! ادامه ترانه ريشه هاى خرافات و جنايت دستگاه مذهبى را به نوعى افشا ميكرد. البته با واكنش تندى از سوى حضار جلسه روبرو شدم و آن دفعه را قصر در رفتم. كارهاى ديگرى در خانه ترانه تهران انجام مى دادم. شعرهاى در رابطه با كشتار زندانيان سياسى٬ كمونيسم٬ خوشبختى انسانها را به زبان ترانه اجرا ميكردم كه همين خط ما باعث شد مسئولين رژيم در خانه ترانه تهران را تخته كنند.

يك دنياى بهتر: از ترانه سرايى تا عضويت در حزب اتحاد كمونيسم كارگرى؟ ميشود اين سير را كمى توضيح بدهى؟

كوروش سميعى: اكتاويو پاز يك شاعر مشهور مكزيكى در مقدمه يكى از كتابهايش نوشته است كمونيسم آرزوى دنيا است. براى من نسل جوانى كه با نقد عميقى كه به اركان هاى اجتماعى نظام حاكم داشتيم و اصولا امروز كه به عقب نگاه ميكنم فرقى بين آروزهاى جهان و خوشبختى انسان ها با برقرارى جامعه كمونيستى نميبينم. به هر حال شعر و ترانه يك زبان بيان روابط اجتماعى و سياسى ميتواند مورد استفاده قرار بگيرد اما چه بهتر كه اين روابط سياسى اجتماعى به صورت يك شعر در بيايد. من براى تلفيق اولين قدمم براى رسيدن به آروزهاى اجتماعى٬ كمونيسم كارگرى را گزينه قابل اعتماد و مناسبى ديدم. راستش براى من جوانى كه جمهورى اسلامى را تجربه كرده ام و از طرفى بى ربطى گزينه هاى ديگر به آينده جامعه ايران را با چشم ديده ام٬ كمونيسم كارگرى قابل اعتماد ترين گزينه بود. اما در رابطه با حزب اتحاد كمونيسم كارگرى دو نكته من را شخصا جذب كرد. اولا اينكه براى اولين بار حزبى را ميديدم كه يك رهبرى دسته جمعى دارد. به نظر من اين با كل تفكر شورايى و ادامه جامعه براساس شوراها مطابقت داشت. ثانيا از نزديك با توجه به كانالهايى كه داشتم فعاليت وسيع اين حزب را در كانون هاى درد جامعه از قبيل كارخانجات و محل هاى كارگرى دنبال ميكردم. اين بود كه خودم را به يك باره با حزبى روبرو ديدم كه با تمام آرزوهايم دمساز بود. البته دلايل سياسى هم داشت. امروز يك حزبى كه مدعى انقلاب باشد و ذره اى سر سازش با هيچ جريانى از حكومت نشان ندهد و همچنين خصلت ضد مذهبى داشته باشد براى سير رو به رشد اعتراضات اجتماعى مناسب ترين ملاک است.

يك دنياى بهتر: تا آنجايى كه در ياد دارم در رابطه با فعاليت حزب در رابطه با كشتارگاه بهمن در تهران تو وسيعا فعال بودى. ميشود كمى در رابطه با اين تجربه براى ما توضيح بدهى؟

كوروش سميعى: كارگران كشتارگاه بهمن اكثرا از مناطق فقير نشينى چون سلطان آباد و ورامين مى آمدند. حقوق هر كدام از 220 هزار تومان تجاوز نميكرد. در بعضى از خانه ها ميديدى كارگران در دخمه هايى با زن و بچه زندگى ميكنند. با اين وجود كارفرما دست به اخراج و بيكارى كارگران زد. اين مساوى بود با بى خانمانى خيل عظيمى از كارگران اين مجتمع. اطلاعيه هاى حزب اتحاد كمونيسم كارگرى به جرات ميتوانم بگويم اطلاعات و حراست و كارفرما را گيج كرده بود. از سويى براى كارگران مايه دلگرمى بود كه جريانى پشتشان است و خبر اين بلايى كه به سرشان مى آيد را به گوش همه ميرساند.

يك دنياى بهتر: بعنوان سوال آخر چه تجربه عملى را ميتوانى در اختيار فعالين اين جنبش قرار بدهى؟

كوروش سميعى: حرفى كه ميتوانم بزنم اين است مرعوب دروغ هاى سرمايه در رابطه با قدرت جنبشى و حزبى تان نشويد. اين تلاش هميشگى سرمايه است كه ما را كوچك نشان بدهند. سوال من اين است چند نفر امروز آزادانه ميتواند اسم حزب اتحاد كمونيسم كارگرى يا كادرهايش را ببرند؟ امروز اسم بردن از برادرهاى حكومتى هم با شكنجه روبرو ميشود. ميخواهم بگويم ابعاد قدرت حزبى ما بيشتر از اين حرف هاست. پيشنهادم براى فعالين جنبش اين است تا ميتوانند از طرق مختلف براى معرفى حزب اتحاد كمونيسم كارگرى كانال پيدا كنند. براى كسانى كه حساسيتى به سرنوشت جامعه دارند عضويت در اين حزب را تنها گزينه پيروزى ميدانم! *

 

 

 


مردان محجبه و زنان "بد حجاب"


سناريوى اطلاعات جمهورى اسلامى بدنبال دستگيرى مجيد توکلى و کمپين محجبه "ما همه مجيد هستيم"٬ رويدادى بود که کنه ارتجاع فکرى و فرهنگى جنبش ملى اسلامى را در مقابل چشم همگان قرار داد. اما در وراى کل اين ماجرا آنچه که بيش از پيش خود را نمايان کرد قدرت و اهميت جنبش آزادى زن در ايران بود.

نيروهاى امنيتى جمهورى اسلامى مجيد توکلى را بدنبال سخنرانى در دانشگاه گرفتند. اين دستگيرى همراه بود با سناريوئى اسلامى- مردانه- زن ستيزانه مبنى بر محجبه بودن مجيد توکلى هنگام فرار و سپس عکسهاى او را همراه با چادر و چارچوق منتشر کردند. اين سناريوى مضحک و ارتجاعى البته در مقابل شعور سياسى مردم آزاديخواه ايران سه دقيقه دوام نياورد. جامعه ايران جمهورى اسلامى و فرهنگ سياسى منحط و ضد زن اش را خوب ميشناسد و بويژه در ايندوره هر سياست رژيم اسلامى را با روشهاى سلبى به شکست کشانده است.

دستگيرى مجيد توکلى ادامه دستگيرى دهها نفر در همين روز و هزاران نفر در ماههاى اخير است. يک سياست روشن و سر راست در قبال دستگيرها و ارعاب اينست که؛ مجيد توکلى و کليه زندانيان سياسى بايد فورا آزاد شوند! اما اين تمام قضيه نيست. بايد سناريوى نيروهاى امنيتى را نيز پاسخ داد. هدف سناريوى اطلاعاتى جمهورى اسلامى روشن است. در نگرش اسلامى زن فرودست است. در فرهنگ و ادبيات مردسالار و اسلامى٬ "جاى زن بودن" نشان تحقير "مرد" است. از عهد بوق تا دوره کلاه مخملى ها و بعد اسلاميون متفرقه٬ رايج بوده که براى اثبات "مردانگى" و عهد به وفا ميگفتند که سبيل را ميزنند و جايش "سرخاب" ميمالند! اين فرهنگ منحط در ايران خود را به سطح قوانين رساند و با سرکوب خونين زنان آزاديخواه و انقلاب ۵٧ نظام آپارتايد جنسى را برقرار کرد. اين نظام طى سه دهه زنان را سرکوب کرده و تلاش کرده جامعه را عقب ببرد و اسلاميزه کند٬ زن را از صحنه جامعه به "اندرونى" و پستو پرت کند٬ اما نه فقط نتوانسته است بلکه مقابله با آزادمنشى و برابرى طلبى زنان کار هر روزه و بيوقفه ارتش ضد زن اسلامى است.

اتفاق شيرين و از نظر کمونيسم کارگرى قابل پيش بينى که در تحولات اخير ايران افتاد اينبود که زنان بعنوان يک جنبش غير قابل حذف سياسى و وسيع و آوانگارد جلوى صحنه قرار گرفتند و مهر خود را بر آن زدند. اين حقيقت درخود به معنى شکست زن ستيزى عميق جمهورى اسلامى و نظم آپارتايد جنسى است. جمهورى اسلامى با نگرش شوونيستى و ضد زن و سرمايه گذارى روى عقب مانده ترين فرهنگ حاشيه اى جامعه٬ بزعم خود با سناريوى محجبه کردن مجيد توکلى دو کار را با هم انجام داده است؛ اول٬ پاسخى مفلوک به اعتراض قدرتمند زنان داده است و دوم بنا به فرهنگ زن ستيز اسلامى و کلاه مخملى و لمپنيستى خود مجيد توکلى را بزعم خود "تحقير" کرده است. اين جمهورى اسلامى است و انتظار بيشترى از آن٬ هر جناحش٬ تنها بيان يک توهم مهلک سياسى است.

اما کمپين محجبه "ما همه مجيد هستيم" پائى در دنياى اسلاميون حکومتى و پائى در دنياى نگرش گروه فشارى اسلاميون اصلاح طلب و تلاش براى آشتى دادن فشار آزاديخواهى جنبش آزادى زن در ايران با قوانين و سمبلهاى اسلامى دارد. اگر بهترين تلقى اين کمپين را مبنا قرار دهيم٬ تنها ميتوان به اين جنبه اشاره کرد که اگر جمهورى اسلامى تلاش دارد با سياست محجبه کردن مجيد توکلى او را "تحقير" کند٬ ما با کمپين محجبه "ما همه مجيد هستيم" پاسخ ميدهيم و آنرا شکست ميدهيم. اما اين توجيه مفروضات سياسى روشنى دارد. مفروضاتى که پاى اين کمپين را در دنياى همان فرهنگ منحط اسلامى قرار ميدهد. بگذاريد بپرسيم اگر اين آقايان بدرست براين باورند که جمهورى اسلامى با انتشار عکس محجبه مجيد خواسته است او و زنان را "تحقير" کند٬ چرا نگفتند؛ مرگ بر حکومت ضد زن! نابود باد نظام آپارتايد جنسى! نه به حجاب! حجاب پوشش نيست٬ پرچم اسارت اسلامى زن است! چرا نگفتند بزودى در خيابانها و ميدانهاى ايران حجاب سوزان راه مى اندازيم! چرا نگفتند جايگاه و نقش جنبش آزادى زن در ايران بسيار وسيع تر و معتبر تر از آنست که بتوان با اين لات بازيهاى اسلامى آن را خدشه دار کرد! چرا شناعت حجاب بعنوان پرچم جنبش اسلام سياسى را نکوبيدند؟ چرا خودشان کمپين محجبه شدن راه انداختند؟ اين آقايان و خانمها که در خارج کشور و آمريکا زندگى ميکنند چرا بجاى محجبه شدن دامن و دکلته و لباسهاى شيک زنانه نپوشيدند و يا آگاهانه آرايش نکردند و فرياد نزدند؛ زنده باد مبارزه قهرمانانه زنان براى آزادى و برابرى؟ چرا نگفتند "ما زن و مرد جنگيم٬ بجنگ تا بجنگيم"؟

کمپين محجبه "ما همه مجيد هستيم"٬ بعنوان يک حرکت سياسى٬ همان ديدگاهى را دارد که ميگويد امروز مسئله زنان حجاب نيست. همان ديدگاهى است که با قوانين و سمبلهاى اسلامى بعنوان زرادخانه ضد زن تمايز بنيادى ندارد و مدعى است که اسلام با حقوق زن تناقض ندارد. همان ديدگاهى که تلاش دارد جنبش آزادى زن را در چهارچوبهاى اصلاح طلبان حکومتى اسير کند و بيشتر نگران "راديکاليسم" زنان است تا "تحقير" اسلامى- لومپنيستى زنان و مردان مبارز. اين خط آگاهانه با دعواى سى ساله برسر لغو حجاب اجبارى و خواست دهها ميليونى آزادى پوشش در آن کشور خود را تداعى نميکند!  

سناريوى جمهورى اسلامى فقط و فقط بيان وحشتش از قدرت و نقش زنان در جنبش اعتراضى براى سرنگونى است. در کنار سرکوب خيابانى و تجاوز دسته جمعى اسلامى در زندانها٬ اين اقدام يک جنگ روانى با زنان است. ميخواهد وحشت واقعى شان را از زنان با سرخ نگهداشتن صورت شان بپوشانند. حکومت مرتجع اسلامى بحدى مفلوک شده است که ديگر "ارزشهاى اسلامى" براى خودش هم بيمعنى است. حجابى که قرار بود با "خطاب فاطمه زيبنده ترين زينت زن" باشد٬ حالا وسيله "تحقير" زنان مخالف حکومت آپارتايد و مخالفين سياسى شده است! اين اقدام تنها يک حرکت زن ستيزانه و شوونيستى و مرتجع اسلامى نبود٬ در عين حال گوشه اى از فروپاشى و اضمحلال کليه بنيادها و ارزشهاى ايدئولوژيک جمهورى اسلامى در انظار جهانيان بود.

درهم کوبيدن سياستهاى ضد زن جمهورى اسلامى با ابزارها و سمبلهاى جمهورى اسلامى ممکن نيست. براى درهم کوبيدن اين سياست ضد زن بايد با سربلند از حقوق و حرمت و مبارزه زنان براى آزادى و برابرى دفاع کرد. بايد بر جايگاه زنان بعنوان رهبران اعتراضاتى که زنگ مرگ را براى اين نظام ضد زن بصدا درآورده است تاکيد کرد. بايد اعلام کرد زنان پيروزند و نظام ضد زن نابود است. بايد اعلام کرد وحشت تان را ديدم٬ قدرتمان را بيشتر فهميدم٬ کارتان را بزودى تمام ميکنيم! مجيد توکلى و کليه زندانيان سياسى بايد فورا آزاد شوند! منتظر جشن حجاب سوزان در خيابانهاى ايران باشيد! *

 

 

 

 


وضعیت حکومت از خلال گفته های مقامات مختلف حکومتی


وضعیت رژیم اسلامی در هم ریخته و نابسامان است. شیرازه امور دارد از دستشان خارج میشود. رژیم شان هزار سوراخ برداشته است. هر باند و جناحی نگران آینده رژیم و آینده خودشان هستند. تحرکشان برای نجات رژیم تشدید شده است. در اینجا گوشه هایی از وضعیت رژیم را از خلال گفته های خودشان منعکس کنیم. دیدنی است.

در جلسه در شورای عالی امنیت ملی چه گفته اند؟
"آنچه که بنده در این جلسه می گویم، چکیده گزارشی است که اخیرا خدمت رهبری هم تقدیم شده و ایشان نیز مفاد این گزارش را تائید کرده اند. در آن گزارش ما تاکید کرده ایم که وضع کنونی تنها با حضور نظامی در شهر قابل دوام است، اما این خطر وجود دارد که ادامه این حضور به امری عادی تبدیل شده و فرسودگی و تزلزل روحیه نظامی ها را موجب شود. آقای احمدی نژاد می فرمایند اوضاع تحت کنترل قرار گرفته و از تظاهرات خیابانی دیگر خبری نیست. بنده دراینجا عرض می کنم و درگزارشی که خدمت مقام رهبری هم داده شد قید شده که اگر ما دچار این خوش بینی شویم که مردم خسته شده و عقب نشینی کرده اند، آنوقت باید ببینیم که بر جمعیت طرفداران دولت اضافه شده یا خیر؟ در حالیکه سه گزارش از سه سفر آقای احمدی نژاد به مشهد، تبریز و اصفهان خلاف این را نشان میدهد. یعنی علیرغم همه تدابیر و فراهم ساختن همه امکانات و تبلیغات، جمعیت بسیار اندکی در این سه سفر از ایشان استقبال کردند و در محل سخنرانی، در هر سه شهر تنها چند هزار نفر را توانستیم بسیج و حاضر کنیم. ایشان در این جلسه فرمودند "براندازی مخملی را جمع کردیم". بنده این جمله را به شکل دیگری و با اشاره به واقعیت سفر آقای احمدی نژاد به تبریز و مشهد و اصفهان بیان کردم و می خواهم در اینجا آن را تکرار کنم. مردم خیلی مخملی پشت دولت را خالی کرده اند. تظاهرات مردم قابل پیش بینی نیست و فعلا با نیروی نظامی جلوی آن را گرفته ایم. هر گاه این نیروی بازدارنده نباشد، خطر تظاهرات هست. به قسمت دوم لیوان نگاه کنیم. یعنی به واکنش مردم به سفرهای ایشان به تبریز و اصفهان و مشهد. یعنی سه شهر بزرگ ایران، بعد از تهران. در اصفهان ۵ر۱ میلیونی با آنکه از شهرهای اطراف هم نیرو بسیج شد، واقعا چند هزار نفر در میدان امام جمع کردیم؟ به ۱۰ هزار نفر می رسید؟ در مشهد و تبریز وضع از این هم بدتر بود. مردم با نظام قهر کرده اند ."

خوف منتظری از تعمیق مبارزات مردم و سرنگونی طلبی
‏‏"خوف آن می رود که اگر حاکمیت به روش کنونی خود‏ ‏ادامه دهد مردم به کلی با نظام فاصله بگیرند و بحران کنونی عمیق تر شود.‏ ‏در صورتی که اگر در همان روزهای نخستین با اعتراضات مسالمت آمیز‏ ‏مردم برخورد معقول و منطقی شده بود کار به اینجاها کشیده‏ ‏نمی شد ."

"اتهام براندازی را مطرح می کنند تا بتوانند مردم را سرکوب نمایند‏ ‏و احیانا افرادی را هم جهت طرح شعار براندازی بین مردم می فرستند که‏ ‏نمونه هایی از آن شعارها و حتی تخریب اموال عمومی و ایجاد اغتشاش‏ ‏توسط آن عوامل برای مردم به اثبات رسیده است ; وگرنه مردم در‏ ‏راهپیمایی چند میلیونی بعد از انتخابات در تهران هرگز شعار براندازی‏ ‏ندادند. اکنون نیز حاکمیت اگر اجازه راهپیمایی آزاد و مسالمت آمیز دهد،‏ ‏خواهید دید که توده مردم جز احقاق حقوق تضییع شده خود و جبران آنها و‏ ‏تأمین آزادی های مصرح در قانون اساسی و به طور کلی اصلاح نظام از‏ ‏آفتهایی که گرفتارش شده مطالبات دیگری نخواهد داشت ."

از بولتن محرمانه معاونت فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح

بی اعتمادی نهادها به یکدیگر
"برآوردهای اولیه نهادهای مسئول در مورد کمیت و کیفیت حضورکسانی که با فراخوان نامزدهای شکست خورده و شبکه های مختلف ماهواره ای و سایبری به صحنه آمده بودند با واقعیت تطابق نداشت و نشان داد که کمبودها و نواقص در خصوص تهیه برآوردهای اطلاعاتی در این گونه موارد وجود دارد. حضور افراد مذکور در شرایطی صورت گرفته که بیش از صد روز از زمان انتخابات می گذرد و طی این مدت بسیاری از سران اصلی آشوبها دستگیر شده و با پخش جریان محاکمه آنها افکار عمومی به میزان زیادی با اهداف و آشوبهای بعد از انتخابات آشنا شده و مسئولان نظام با سخنان روشنگرانه خود سعی در ایجاد آرامش در فضای سیاسی کشور را داشتند ."

تمرکز تلاش برای دستگیری فعالین و سازماندهان
"بر اساس برنامه ریزهای انجام شده قرار بود با دستگیری سر پل های شبکه های ارتباطی اغتشاشگران قبل از روز راهپیمایی، حلقه اتصال برنامه ریزان با بدنه اجتماعی آنها قطع شود، اما بی توجهی به این امر باعث شد در روز راهپیمایی شاهد سازماندهی و نحوه حضور این گروه در ساعت و مکانهای مشخص و پیش بینی شده آنها باشیم ."

دیگر ترسی در کار نیست
"بعضی از مدیران و مسئولین در ادارات و موسسات دولتی در میان معترضان خیابانی دیده می شوند، بدون آن که هیچ نگرانی از تبعات این حضور خود داشته باشند. متاسفانه به هم ریختگی فضای اداری با تغییر بخش عمده ای از وزرا، شرایط را برای چنین حضورهایی مهیاتر ساخته است ."

نقش برجسته زنان٬ "انقلاب زنانه "
"حضور دختران و زنان در کنار مردان که با عدم رعایت موازین شرعی نیز همراه بود در تحرک بخشیدن به مردان نقشی اساسی داشت ."

 هجمه به ارزشهای انقلاب و نظام "
"با توجه به سرمایه گذاری نظام برای فعالیتهای ویژه دینی و ملی در کشور همچون روز جهانی قدس، نمازهای سیاسی- عبادی جمعه، ۱۳ آبان سالروز مبارزه با استکبار، و ۲۲ بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، جریان برانداز و افراطی در صدد است از این پس، از این بسترها برای هجمه به ارزشهای انقلاب و نظام استفاده نماید ."

در تلاش برای کنترل اعتراضات
"به دنبال طرح شعارهای ضد ارزشی و روشن شدن ماهیت این جریان، شاهد صف بندی جدید این طیف در عرصه های سیاسی-اجتماعی خواهیم بود که در چنین شرایطی، با جدا سازی عناصر افراطی و برانداز از عناصر صرفا معترض، می توان تحرکات آنها را با هوشمندی مدیریت کرد ".

توسل به هر خس و خاشاکی
"به رغم حضور گسترده مردم حزب الله در اطراف این عده، به دلیل عدم سازماندهی و هدایت مناسب، مدافعیت نظام اثر کندی بر کنترل و تغییر شعارها و راهبردهای هنجار شکنانه داشتند. نداشتن نقشه راه و عدم بهره برداری مناسب از امکانات برای تحت الشعاع قرار دادن تحرک آنها سبب شده بود آنها در نقاطی که متمرکز شده بودند بر جمعیت نیروهای خودی غلبه یابند ."

در هم ریختگی صف نیروهای نظام
"در حالیکه در بعضی نقاط خاص، آنها در شعار ها و برنامه هایشان تحرک و انسجام کاملی داشتند، در صحنه مقابل، نیروهای حزب اللهی با کمترین واکنشی آرام و ساکت از کنار آنها می گذشتند.متاسفانه نیروهای ما در عرصه های فرهنگی، سیاسی و امنیتی جزیره ای عمل می کنند و به دلیل فقدان انسجام لازم برای بهره برداری از ظرفیتهای موجود، نیروهای اندک آنها با فضا سازی روانی بر محیط پیرامونی این عرصه ها غلبه می یابند.کشور فاقد مرکزی برای هدایت عملیات روانی و مدیریت بحران است و شورای امنیت وزارت کشور طی این مدت جلسه ای را در این خصوص تشکیل نداده و همه نگاهها بر شورای عالی امنیت ملی است که البته شان آن نیز مدیریت حوادث در صحنه نیست ."

روشهای مقابله با جنبش سرنگونی
"مقابله با جنگ نرم، همچون جنگ سخت علاوه بر داشتن استراتژی و تاکتیک مناسب نیازمند لشکرها، تیپ ها و به طور کلی سازمان رزم مناسب جنگ نرم است. لذا ضروری است الویت اصلی مدیران در صحنه بر سازماندهی نیروهای متناسب با جنگ نرم باشد. به طور مثال تشکیل دسته های چند نفره از نیروهای حزب اللهی و بسیجی و حضور با برنامه و شعارهای متاسب می تواند این جمع ها را متفرق کند. ... در نحوه مقابه با عوامل آشوب طلب باید راهکارها مبتنی بر گرفتن و یا تحت الشعاع قرار دادن امکان تصویر و ضبط از آنها صدا باشد. ... تقویت نهادهای مردمی نظیر مساجد به عنوان نقاط کانونی اطلاع رسانی و بسیج مردم در شرایط ویژه، الویتی اساسی در مقطع کنونی دارد. با وجود تکثر رسانه ای در کشور، متاسفانه رسانه ایی که با بودجه بیت المال اداره می شوند در نقطه مقابل راهبرئهای نظام عمل می کنند. مذاکره با مدیران این رسانه ها و سرمایه گذاری ویژه روی این گونه نشریات و روزنامه ها، باید به یک الویت اساسی تبدیل شود ."

شکاف در صنعت مافیای مذهب
"اختلاف سلیقه بزرگان و علما سبب شده است کسانی که اندک اعتقادی به نقش علما و مراجع ندارند، از اختلاف سلیقه و دیگاها برای تشریح اختلافات درونی و رویارویی علما و شخصیتهای نظام نهایت سوء استفاده را داشته باشند. رفع این آسیبها و ایجاد هماهنگی و انسجام در این عرصه، اهمیتی ویژه ای دارد ".

محسن رضایی و از دست خارج شدن کنترل اوضاع
"نا آرامی‌های پس از انتخابات زیان‌های جدی و هزینه‌های بزرگی بر نظام جمهوری اسلامی وارد کرده است. امروز ادامه این نا آرامی‌ها به مرز خطرناکی رسیده است. اهانت به عکس امام به هر شکلی و توسط هر کسی که باشد نشان می‌دهد که ادامه این نا آرامی‌ها از مدیریت و رهبری خودی‌ها خارج شده و معلوم نیست که در آینده چه حوادثی از دل آن بیرون آید. فعالان سیاسی جمهوری اسلامی نشان داده اند جز در قالب ابزار و امکانات دولتی توان اداره اعتراضات خودجوش مردمی را ندارند، نمی توانند آنها را مدیریت و رهبری کنند و دشمنان که از ابزار و امکانات بیشتری برخوردارند سوار موج اعتراضات می‌شوند ."

میرحسین موسوی٬ اهداف و سیاستهای جنبش سبز
"اگر امروز می بینیم صدا و سیمای ما تصویر عکسی پاره شده از حضرت امام پخش می کند و در آن سو، تلوزیون صدای آمریکا تصویری نشان می دهد که فردی در جایی نامعلوم، با فندک عکس امام را آتش می زند، این مسئله نشان دهنده این واقعیت تلخ است که عده‌ای در داخل و خارج برای شکستن ساختارهای اولیه انقلاب و گذشتن از آن همسو شده اند ."

"مردم در فردای انتخابات، یک مطالبه مشخص داشتند که می گفتند «رأی من کو؟». همه تلاش کرده بودیم تا این اعتماد در مردم به وجود آید که رأیشان اثر دارد، اما پس از اعلام نتایج انتخابات، تعداد بسیار زیادی از آنان دچار ابهام و سؤال شده بودند. اما به جای اینکه به این ابهام و سؤال پاسخ داده شود، برخورد کردیم، زندانی کردیم و به همین دلیل، نارضایی از بین نرفت و مهار نشد ."

"مردم حق دارند سؤال کنند و این حق باید برآورده گردد، نه این که با قوه قهریه با آن برخورد شود. امروز اگر مطالبات آنها افزایش یافته است، به دلیل برخورد نامناسب با آن سؤال است. اگر صدا و سیمای خوبی داشتیم، اگر به سؤال های مردم پاسخ داده می شد و با آنان به طور خشن برخورد نمی شد، امروز شاهد برخی حرکات ساختارشکنانه نبودیم ."

"ملت انتظار دارد فضای امنیتی برچیده شود، زیرا در فضای امنیتی حرکت ها زیرزمینی می شود، رادیکالیزم رشد می کند و امکان رشد و پیشرفت سلب می شود ."

"از این پس نیز همه اعتراضات و مطالبات باید از راه های مسالمت آمیز و قانونی پیگیری شود و نباید کسی از ما بهانه به دست مخالفان مردم بدهیم ."

این وضعیت حاصل پیشروی اعتراضات مردم و نشان تعمیق این اعتراضات است. رژیم اسلامی رفتنی است. روزهای شیرین سرنگونی نزدیک است. باید تضمین کردن که سرنگونی مترادف با دستیابی به "آزادی٬ برابری٬ رفاه" و ایجاد یک جامعه آزاد سوسیالیستی باشد. حزب اتحاد کمونیسم کارگری نیرویی برای تحقق این امر تاریخی است . *

 

 


ستون آخر٬ مرده خمینی هم نمیتواند رژیم شان را نجات دهد ! در حاشیه آتش زدن تصاویر خمینی


پاره کردن و آتش زدن تصاویر خمینی در اعتراضات ١٦ آذر به بحران جدیدی در صفوف رژیم اسلامی دامن زده است. زمین را بیش از پیش زیر پایشان داغ کرده است. هر دو جناح به تقلا و دست و پا زدن افتاده اند. هر دو جناح یکدیگر را مسبب این اقدام قلمداد میکنند. هر دو جناح در دفاع از "حرمت" له شده خمینی و مقدسات کثیف اسلام بسیج شده اند. هر دو جناح در محکومیت این اقدام تاریخی بسیج شده اند. هر دو جناح میکوشند از این واقعه برای پیشبرد اهداف ارتجاعی خود بهره برداری کنند. هر دو جناح در بن بست اند. هیچ جناحی از رژیم قادر به کنترل و مهار کردن اعتراضات مردم نیست .

اما دیدن این صف مرتجعین اسلامی سیاه و سبز که این چنین به جیغ و فغان افتاده اند٬ شور انگیز است. برای ما کمونیستها٬ برای ما آزادیخواهان٬ برای ما انسانهایی که سه دهه بر علیه این حاکمیت سیاه مبارزه کرده ایم. سازمان داده ایم٬ حزب درست کرده ایم٬ رفیقان و عزیزانمان به بالای دار برده شدند. تیرباران شدند. با حکم خمینی به آنها قبل از تیرباران دسته جمعی تجاوز شد. شکنجه شدند. گورهای دسته جمعی را با وجود عزیزانمان پر کردند٬ برای ما دیدن چنین تصاویری وجد آور است. نشان از نزدیک شدن به نقاط حساس و سرنوشت ساز در تحولات جامعه است. به این رویداد چگونه باید نگریست؟

پاره کردن عکس خمینی رهبر و بنیانگذار مهیب ترین ماشین آدمکشی و خفقان و محرومیت و ضدیت با زن و خوشی و شادی و انسانیت در اواخر قرن بیستم در تظاهرات توده های مردم در خیابانهای تهران یک رویداد ساده و گذرا نیست. اقدامی است که خشتهای رژیم اسلامی را به لرزه انداخته است. یک تابو شکنی بزرگ در تغییر و تحولات جامعه و در سیر پیشروی جنبش سرنگونی توده های مردم است. تصاویری که لگدمال شده است نشان از زیر پاگذاشتن برجسته ترین سمبل یک حکومت تماما سیاه و ضد انسانی است. در ادامه حرکتی است که از آتش زدن تصویر احمدی نژاد آغاز شد٬ در میانه راه به پایین کشیدن و پاره کردن تصاویر خامنه ای رسید و در ادامه خود عکس های خمینی را آتش زد و زیر و پا لگد مال کرد. دیگر کودن ترین ناظرین سیاسی هم نمیتوانند اهمیت تاریخی این اقدام را انکار کنند. یاد آور دورانی است که عکسهای آخرین دیکتاتور نظام پادشاهی به آتش کشیده میشد. جامعه یکبار دیگر به پا خواسته است. رویدادهای مشابهی در حال تکرارند. از همین دریچه میتوان بروشنی دید که سرنوشت رژیم اسلامی بهتر از سرنوشت رژیم استبدادی شاه نخواهد بود. پاره کردن و آتش زدن تصاویر خمینی و خامنه ای و احمدی نژاد و سایر سران رژیم اسلامی آرزوهای دیرینه و تاریخی مردم را شفاف تر ترسیم میکند. دوران پایانی برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی مدتها است که آغاز شده است. کار رژیم اسلامی تمام است.

جناح حاکم حکومت اسلامی مستاصل و شکست خورده و زخمی است. نتوانستند با شمشیر خونین اسلام جلوی اعتراضات مردم را سد کنند. به هر خس و خاشاکی متوسل میشوند. میکوشند با پخش مکرر این تصاویر دار و دسته اوباش و چاقوکشان اسلامی اش را بسیج کنند. سرانشان به خط شده اند. به عجز و لابه و التماس افتاده اند. به مرده خمینی متوسل شده اند تا به داد رژیمشان برسد. شیرازه امور از دستشان خارج شده است. بسیاری از خودی هایشان اعتراف میکنند که این مردم آمده اند تا کارشان را تمام کنند. از این رو تهدید میکنند. تیغ میکشند٬ تازیانه میزنند. اما در هراسند. دست و پایشان به لرزه افتاده است. زمین زیر پایشان سست و لغزنده است. لرزش زمین قدرت مانور این جریان را محدود کرده است. چاره ای ندارند. در بن بست و سراشیبی سقوط قرار دارند.

جناح اصلاح طلب حکومتی نیز در وضعیت مشابهی بسر میبرد. هر چه زور زدند نتوانستند اعتراضات مردم را در ١۶ آذر کنترل و مهار کنند. پیش از آن در ١۳ آبان نیز شکست خورده بودند. در ١۶ آذر مانند یک ارکستر با تقسیم کار و حرفه ای با تمام قوا به جان اعتراضات مردم و دانشجویان افتادند٬ به هر حربه ای متوسل شدند تا این اعتراضات را در چهارچوب قوانین اساسی رژیم اسلامی به بند بکشند. سعی کردند سدهایی در مقابل جنبش سرنگونی طلبی بر پا کنند. نتوانستند. با تمام قوای ارتجاعی شان اعلام کردند که شعارها و خواستهای رادیکال توطئه جناح راست بمنظور بدست آوردن بهانه برای سرکوب اعتراضات مردم است! اعلام کردند که پاره کردن عکس خامنه ای و همچنین عکس خمینی کار عناصر بسیجی است. کودنانه سوگند خوردند که دانشجویان "فدایی" خمینی اند! برگ برنده شان را از دست داده اند. کنترل و اعتراضات توده های مردم اهرم حیاتی آنها و شاهرگ حیاتشان در شرایط کنونی است. اگر نتوانند به این هدف ارتجاعی خود دست یابند تمام ارزش مصرف خود را برای جناح حاکم رژیم از دست خواهند داد.  اما برای مردم تا زمانی ارزش مصرف خواهند داشت که در مقابل جناح راست ایستادگی کنند. به دنبال برگزاری تجمعاتی بمنظور بزرگداشت یاد و نقش رهبر آدمکشان اسلامی اند. تیرهای آخر ترکششان را به مصرف میکنند .

در کنار این صف مرتجعین نیروهایی را در "اپوزیسیون" مشاهده میکنیم که به زیر پرچم اصلاح طلبان حکومتی گرد آمده اند. بسیاری از جریانات ملی – اسلامی نیز به این کمپین ارتجاعی پیوسته اند. با آنها هم آواز شده اند. برخی از این جریانات هم کودنانه اعلام کرده اند که این اقدام توطئه جناح راست است. گویی کر و کور و لال اند. نشنیده و ندیده اند که مردم چگونه شب روز تمام سران این رژیم آدمکش را لعن و نفرین کرده و میکنند. گویی از احساسات مردم نسبت به این اوباش بی خبرند؟! اما نه٬ هر چه بیشتر بر این تبلیغات شنیع خود می دمند٬ خود را در انظار توده های مردمی که برای سرنگونی رژیم اسلامی و دستیابی "آزادی٬ برابری٬ رفاه" به میدان آمده اند٬ منزوی تر و منفور تر میکنند.

صحنه های سیاسی جامعه ایران بسرعت در حال تغییر است. تحولات شتاب فزاینده ای بخود گرفته اند. توازن قوای سیاسی به سرعت در حال تغییر به نفع توده های مردم است. رژیم اسلامی رفتنی است. مساله بر سر رهبری این تحولات و مختصات نظام آتی است. واقعیت این است که آینده در تلاش امروز ما و انتخاب مردم رقم خواهد خورد. ایجاد جامعه ای آزاد٬ برابر٬ مرفه و انسانی٬ یک جمهوری سوسیالیستی٬ در دسترس است . *

 

 




نامه ها٬ شماره ١٣١


بحث برسر ماهيت اعتراضات
سلام به شما آقای دانشور. من می خواستم پیرامون اوضاعی که پیش رو داریم نکاتی را اینجا اشاره کنم. بعد از 16 آذرامسال ابعاد اعتراضات به درجه ای سراسری تر شد و دانشجویان و مردم به خیابانها ریختند و قدرت خود را به نمایش گذاشتند. فضای ارعاب نتوانست باعث شود مردم به خیابان نیایند. البته شعارهای این بار نیز رادیکالتر شده بود و بدون هیچ ترس و وحشتی مردم عکسها از خمینی تا بقیه را به آتش کشیدند و اتفاقا نکته جالب این بود. اما هواداران موسوی و کروبی خیلی دوست داشتند عکسهای این حضرات را مردم در دست بگیرند تا خودی به جناح اصولگرا نشان دهند و به درگاه ولایت فقیه بروند و بگن ما تنها نیروئی هستیم که میتوانیم این اعتراضات را مهار کنیم. مردم سالهاى سال است از آنچه  که اسمش اصلاحات است عبور کردند و میدانند هیچ کدام از اینها پاسخ و آلترناتیوشان نیست. اما بحث اصلی بر سر این نکات است که لطفا به آن بپردازيد.

بخشی از مردم وضعيت سياسى را اعتراضاتی که برای دمکراسی است می بینند. بحث اصلی اینست که در کشوری که همیشه زیر پوتین با حکومتهای دیکتاتوری بوده باید مردم تمرين دمکراسی کنند و تحلیل در نهایت اینست که با کمک غرب یک حکومت را می آورند و فضای سیاسی را کمی باز ميکنند. بحث دیگر در محافلى اینست که برخلاف انقلاب انقلاب که از  تعدادی از نیروهای اپوزیسیون می شنویم این انقلاب نیست و تنها اعتراضات خودجوش است. ميگويند تا رسیدن به فضای یک اعتلای انقلابی هنوز فاصله داریم. بنابراین کدامین رهنمودها را دارید برای اینکه این اعتراضات به یک اعتلای انقلابی و در نهایت به یک انقلاب کارگری تبدیل کرد؟ مسئله بعدی و بحث ديگر درون برخى محافل اینست که انقلاب یعنی خشنونت٬ یعنی خونریزی٬ باید جلوی انقلاب را گرفت و به اصلاحات بسنده کرد. پاسخ شما چیست؟ سوالات زیادی در این زمینه هستند. فعلا به همین بسنده میکنم و در نامه های بعدی سوالات و مباحث را بیشتر انتقال خواهیم داد. شقایق ایرانی

شقايق عزيز٬
پاره کردن عکس خمينى و خامنه اى يعنى جمهورى اسلامى گورش را بايد گم کند. اين بسيار روشن است و نقطه بن بست مشترک دو جناح است. اگرچه جناحهاى درگير حکومتى از هر واقعه اى بنفع خود استفاده ميکنند اما تبليغات دو طرف تنها حجابى به واقعيتى عظيم تر است. اين جنگ آخر برسر بقاى نظام است و ديدن اين صحنه ها همه شان را دچار شوک ميکند. عکس خمينى را در ١٣ آبان هم پاره کردند. سالهاست که دانش آموزان عکس خمينى را از کتابهايشان پاره ميکنند. اين اتفاق استثنائى و جديد نيست. کسى که در آن جامعه زندگى ميکند ميداند که خمينى و منتظرى و خامنه اى را نميتوان به نسل جديد فروخت. مسئله اينست که تکرار اين واقعه در چهارچوب سياسى امروز٬ معنى سياسى روشنى دارد و آن اينست که مردم براى پايان دادن به جمهورى اسلامى بيرون آمده اند. حتى اگر بقول موسوى اين سناريوى جناح مقابل باشد٬ راه را براى سوزاندن عکس خمينى و سران رژيم در ابعاد وسيع باز ميکند. اينطور نيست که مردم رفتار و نوع اعترض شان به جمهورى اسلامى را براساس تحليل جناح هاى رژيم تنظيم ميکنند. مردم در جامعه اختناق زده و در شرايط ممنوعيت احزاب سياسى٬ بدرست و هوشيارانه از شکافهاى بالائيها استفاده ميکنند. اما تمام مسئله اينست هدف اين امر نه دفاع از يک جناح و يا رضايت به جمهورى اسلامى بلکه سياست تسهيل عبور از همه آنهاست. وقايع ماههاى اخير بحدى روشن است که امروز سران رژيم و سپاه هم ميگويند معضل مردم نه انتخابات است و نه دعواى درون خانوادگى نظام٬ آنها عليه نظام دست به قيام زده اند. کسى که هنوز اين واقعيت جامعه را نميبيند٬ فقط خود را فريب ميدهد. سوزاندن عکس خمينى حمله به نوک اين عمارت خون و جنايت است و طبيعى است در سراپاى نظام زلزله ايجاد کند.

در مورد ارزيابى ماهيت اعتراضات البته نظر زياد است. از بحث جنبش دمکراسى و جنبش حقوق شهروندى تا بحث انقلاب هاى رنگارنگ مخملى٬ دمکراتيک٬ سبز٬ انسانى و ... وجود دارند. ما بعنوان کمونيست کارگرى و مارکسيست انقلاب در جامعه سرمايه دارى قرن بيست و يکمى را تنها انقلابى کارگرى ميدانيم. اما انواع قيامها و جنبشهاى توده اى و شورش و کودتا و ضد کودتا و غيره ميتواند حکومت را سرنگون کند. ما بين جنبش براى سرنگونى جمهورى اسلامى و انقلاب کارگرى تفاوت قائليم. نميتوان ذهنيت را جاى واقعيت گذاشت و به هر پديده اى نام مورد علاقه را داد. بحث ما اينست که ايران وارد يکدوره انقلابى شده است که خصوصيت اساسى آن باز شدن مسئله قدرت سياسى است. ايندوره که ميتواند کشدار و طولانى هم بشود٬ يک نقطه اش سقوط و يا سرنگونى جمهورى اسلامى است. جنگ٬ کشمکش حاد سياسى٬ کودتا و ضد کودتا٬ باز شدن فضاى سياسى٬ بوجود آمدن قدرتهاى بيرون حکومتى٬ دولتهاى ناپايدار٬ حکومتهاى نظامى همه ممکن است در ايندوران پر کشمکش پيش رو باشد. از تلاش براى سرنگونى جمهورى اسلامى تا استقرار نظام بعدى دوره اى است که اتفاقات بسيارى محتمل اند. ايندوره ميتواند با انقلابى توده اى و کارگرى و پيروزمند پايان يابد و ميتواند به استقرار شکل جديدى از حاکميت سرمايه دارى منجر شود.    

بحث جنبش براى دمکراسى در ايران سرجمع پوچ و پادرهوا است. بخشى از اين دمکراسى خواهان منظورشان از دمکراسى همان جمهورى اسلامى "اصلاح شده" موسوى و خاتمى است. همان پلاتفرمى که روزى اسمش "جامعه مدنى" است و روزى "دمکراسى" و "حقوق بشر" و امروز با بسته بندى "سبز" وارد بازار شده است. بخشى ديگر منظورشان از دمکراسى نهايتا ايجاد وضعيتى مشابه ترکيه در ايران است. اين مجموعه روش مسالمت آميز دارند و طبيعى است که هر اقدام انقلابى را "خشونت" نام بگذارند. واقعيت اما اينست که اين جريان٬ که تقريبا کل جنبش ملى اسلامى و بخشى از راست پرو غرب را دربرميگرد٬ از تداوم خشونت سازمان يافته سرمايه دارى و جمهورى اسلامى زير پوشش "مسالمت جوئى" و "تمرين دمکراسى" دفاع ميکنند. وانگهى بطور واقعى کسى که ميخواهد سرمايه دارى را در ايران حفظ کند و توليد را به سود برساند٬ نميتواند دمکراسى بدهد. با خامنه اى و احمدى نژاد و سرکوب و قتل و ندادن حقوق شش ماه و يکسال کارگر اين وضع سرمايه دارى است٬ فکر کنيد اگر دمکراسى مثلا باشد و کارگران بتوانند متشکل شوند و حقوقشان را مطالبه کنند٬ يا مردم بتوانند اهداف واقعى شان را مطالبه کنند٬ خوب حکومت "سرمايه داران دمکرات" که يکهفته دوام نمياورد! اينها ناچارند کت و شلوار و کراوات را کنار بگذارند و لباس ارتشى بپوشند و در رکاب سرداران عليه آزادى و حقوق مردم کودتا کنند. سرمايه دارى در کشورهائى مانند ايران به اختناق نياز دارد و همواره روبناى متناسب سياسى حکومتهاى سرمايه دارى دراين کشورها اختناق عريان بوده است. و اين داستان قديمى در آن مملکت است. هرجا جامعه خواسته تکانى بخورد با ارتش و کودتا و کشتار به عقب برگردانده شده است. ۵٠ سال سلطنت پهلويها و ٣٠ سال حکومت اسلامى جز اين بوده است؟ و بالاخره کاسه داغ تر از آش نميتوان شد. بايد به کسانى که اميدوارند دولتهاى غربى دولتى سرکار بياورند که فضا را باز کند و دمکراسى بياورد٬ عراق و افغانستان را نشان داد. آخرين مدل دمکراسى جهانى بعد از سرنگونى طالبان و صدام: جمهورى اسلامى!

انقلاب را نه کمونيستها فرا ميخوانند٬ نه آنرا ايجاد ميکنند٬ نه با تبليغ انقلاب و طرفدارى از آن مردم انقلاب ميکنند و نه کسى ميتواند با تبليغ عليه انقلاب مانع رخ دادن آن بشود و نه انقلاب يا اصلاحات انتخابى است که بايد من و شما "آگاهانه" يکيش را انتخاب کنيم. اين تلقى ها بشدت فرقه اى و غير اجتماعى است. انقلاب مکانيزمى اجتماعى و سطحى پيشرفته از مبارزه طبقات و جنبشهاى سياسى و طبقاتى است. يعنى شرايطى که وضعيت پيشين ديگر براى حکومت به روشهاى سابق قابل ادامه نيست و جامعه و جنبشها و آکتورهاى سياسى نيز به چهارچوبهاى پيشين گردن نميگذارند. يعنى وضعيتى که با هر واقعه در بالا و يا در جامعه ميتوان انفجارى سرريز کند. انفجارى که محصول فشرده شدن دوره اى طولانى است و در شرايط معينى مجراى بروز يافته است. در چنين اوضاعى جامعه وارد يک دوره انقلابى ميشود. در ايندوران وظيفه و سوال محورى کمونيسم اينست که چگونه بايد اين بحران انقلابى را به نفع راه حل طبقه کارگر و پيروزى سوسياليستى خاتمه داد؟ همينطور که سوال براى هر بورژوا و مدافع اين نظام اينست که چگونه بايد چپ را کوبيد و اوضاع را بنفع سرمايه داران و حکومت جديدشان خاتمه داد. ما از عبارت اعتلاى انقلابى استفاده نکرديم چون بشدت تفسير بردار است. از چپ پوپوليست و ناسيوناليست تا مارکسيست و کمونيست کارگرى شايد اين عبارت را با مضامين مختلف و تبئين هاى مختلف سياسى بکار گيرند. مسئله اينست که سير مبارزه اجتماعى نه کتابى است و نه ضرورتا در هرجا عين هم اتفاق مى افتد. در ايران قبل از هر چيز بايد جمهورى اسلامى در تماميت آن سرنگون شود و اين دستور سياسى امروز است. دراين اوضاع هر جنبشى براى پيشروى راه حل و آلترناتيو خودش تلاش ميکند. حکومتيها ميخواهند وضع موجود را با زور و سرکوب و فرماندارى نظامى نگهدارند. بخشهائى از طبقه حاکم روى اين خط ميروند که براى نجات سر بايد تاج را داد. يعنى جمهورى اسلامى را عوض کنيم اما سرمايه دارى را از "خطر" کمونيسم و کارگر مصون کنيم. ما هم براى آلترناتيو کارگرى و پيروزى آن تلاش ميکنيم. کار ما اينست که آماده باشيم٬ تشکيلات و سازمان خود را محکم و گسترده کنيم٬ نيرو جذب کنيم٬ نيرويمان را صرف سازماندهى کارگرى و توده اى و ايجاد سنگرهاى مهم براى جدال سياسى کنيم٬ نقطه سازشها را در سير جدال امروز درهم بکوبيم٬ و به جنبش براى سرنگونى ارتجاع اسلامى پرچم و افقى چپ و کارگرى و کمونيستى بدهيم. هر ذره پيشروى جنبش ما در اين روند يک گام ما را براى فتح قدرت سياسى و اعلام حکومت کارگرى و جمهورى سوسياليستى نزديکتر ميکند. موفق و پيروز باشيد.

رژيم برود اما نه با خونريزى
بخش زیادی از مردم می خواهند رژیم عوض شود اما نه بقیمت خون ریزی و خشنونت. چه باید کرد؟ سارا از قزوین

سارا عزيز٬
همان مردمى که ميخواهند رژيم عوض شود با سد دستگاه خشونت و خونريزى حکومت روبرو ميشوند؟ به نظر شما براى پايان دادن به خشونت دولتى-اسلامى راهى جز درهم کوبيدن آن هست؟ اگر کسى فکر ميکند هر ديکتاتور و هر شاه و آخوندى با زبان خوش و خواهش و تمنا و شاخه زيتون کنار ميرود و از امتيازات سياسى و اقتصادى و قدرتش صرفنظر ميکند٬ تنها سر خودش کلاه ميگذارد. مردم انواع روشها را براى گشايش سياسى و نفس کشيدن و برخوردارى از حداقل حقوق امتحان کردند اما به نتيجه اى نرسيدند. مگر در روزهاى اول تظاهراتها مردم سکوت نکردند؟ گفتند "راى من کو؟" چرا به گلوله بسته شدند و در زندانها زير شکنجه و تجاوز دسته جمعى کشته شدند؟ سکوت که خشونت نبود! صورت مسئله سياسى در ايران خشونت يا عدم خشونت نيست٬ بلکه نفى خشونت دولتى و قانونى طبقه حاکم است. اين بجز با سرنگونى کامل جمهورى اسلامى و انحلال کليه ارگانهاى سرکوب و مافوق مردم ممکن نيست. اين پيش شرط اوليه استقرار آزادى در جامعه و نفى خشونت است. بايد متشکل شد و با قدرت وسيع ترى براى عبور از کل جمهورى اسلامى بميدان آمد. خشونت فقط باتوم و شکنجه نيست٬ هزار نوع خشونت رسمى و قانونى و اقتصادى و فرهنگى جامعه را فراگرفته است. مبناى کل اين خشونتها حفظ منافع اقليتى ناچيز از سرمايه داران است که براى تداوم بساط استثمار و بردگى مزدى اکثريتى عظيم به خشونت سازمانيافته نياز دارند. براى تغيير حکومت و نفى بنيادهاى خشونت بايد جمهورى اسلامى و نظام سرمايه دارى در ايران را سرنگون کرد. موفق باشيد. 

مردم خودشان دست بکار شوند
از شما سوالی دارم. این قدرتهای غرب و آمریکا که میگويند تحریم می کنیم تحریم می کنیم٬ و زندگی ما را با گرانى و کمبود به خاک سیاه نشاندند٬ چرا همین احمدی نژاد را همه جا دعوت ميکنند و تشریف شرشان همه جا هست؟ خود من کارگری هستم که تا حالا فقط با مبارزه حقم را گرفتم. کسی نيامده حقم را بگیرد و به من بدهد. برای همین فکر میکنم این مردم بجای اینکه صدای آمریکا و بی بی سی و اسرائیل را گوش کنند و اميد به اينها ببندند٬ بهتر است خودشان دست بکار شوند. این دولتها دلشان به حال ما نسوخته دلشان به حال خودشان میسوزد که سهمیه کمتری از نفت و گاز و مس و سرب و غیره گیرشان نیاید. ایرانیان خارج کشور هم بجای اینکه دم در این وزیر و آن وزیر ملاقات گدائی کنند٬ که هیچ نتیجه و کوچکترین تاثيری بر زندگی ما نداشته٬ بهتر نیست کارهای دیگری بکنند و دل به این ملاقاتهای دیپلماتیک خوش نکنند؟ من بحث شوراهای سرخ را خواندم و بیانه آزادی٬ برابرى٬ رفا٬ بنظرم اگر هر وجدانی بیدار باشد و دلش برای این مردم بسوزد باید این را عملی کنند. ایرج حبیبی

ايرج عزيز٬
حق با شماست. تشريف منحوس احمدى نژاد همه جا هست چون مدعوين احمدى نژاد اگر به همين اندازه کريه نباشند شباهت شان به او کم نيست. اين کنفرانسها محل تجمع سران دولتهاى سرمايه دارى است و از روساى متشخص دولتهاى غربى تا سران عشيره و امامان در آفريقا و خاورميانه تا قاتلينى مانند احمدى نژاد و قذافى و ديگران در آن حضور بهم ميرسانند. راه حل هايشان براى محيط زيست٬ بحران سرمايه دارى٬ گرسنگى٬ بحرانهاى منطقه اى و غيره هم از چهارچوب منافع خودشان بيرون نميرود. به نظر من امروز توهم مردم در ايران به دولتهاى غربى براى "نجات" بسيار کمتر از دوره سابق است و اين جاى خوشحالى است. بدرجه اى که کارگران صحنه سياسى را اشغال کنند و مهرشان را بر روند حوادث بکوبند٬ نگاهها به راه حل کارگرى و روى پاى خود ايستادن هم قويتر از امروز ميشود. سياست لابيستى جلب حمايت دولتها سياست بخش راست اپوزيسيون ايران است. واقعيت اينست که عمده اين دولتها تغييرات مهار شده سياسى و جهت دار را در ايران هزار بار به تغييرات انقلابى ترجيح ميدهند و خودشان راسا به آن کمک ميکنند. مسئله اين دولتها تاثيرات سياست تحريم بر زندگى مردم نيست٬ آنها کميته اجرائى طبقه شان هستند و وظيفه شان جلب بازار کالا و گسترش مناسبات تجارى و سياسى و تثبيت موقعيت خودشان است. اپوزيسيون کمونيست و انقلابى اگر کار لابيستى ميکند هدفش جلب افکار عمومى پيشرو و طبقه کارگر اين کشورها از حمايت مبارزات آزاديخواهانه کارگران و مردم ايران براى نجات از جهنم جمهورى اسلامى است. اما عده اى همين کار را براى فروختن موسوى و خاتمى و ديگران به اين دولتها بعنوان "رهبران و نمايندگان" مردم انجام ميدهند. اين خط سياسى آنهاست و در ايران نيز از حکومت اسلامى دفاع ميکنند. در مورد سند شوراهاى سرخ و منشور "آزادى٬ برابرى٬ رفاه" با شما موافقيم و بايد با قدرت اين سياستها را توده اى کنيم. اين مطالبات را بايد به پرچم اعتراض توده هاى وسيع طبقه کارگر و مردم سرنگونى طلب عليه وضعيت موجود تبديل کرد. موفق و پيروز باشيد.

نفت٬ فضا خفه کننده است
دوستان تعرضی به سطح معیشت کارگران در تمامی بخشهاى نفت آغاز شده است. لازم است این را اشاره کنم که در پالایشگاه نفت تمامی نقاط حساس را به سپاه و اطلاعات و جانبازان سپردند. در پالایشگاه تهران دهها نفر را حراست احضار کرده است و فضای بی نهایت خفه کننده ای ایجاد کردند. سپهر کارگر پایشگاه اصفهان

سپهر عزيز٬
صنعت نفت و ديگر صنايع کليدى شاهرگ اين نظام است و همواره زير فشار امنيتى اداره شده است. در وضعيت امروز که امکان گسترش اعتصابات کارگرى وجود دارد وحشت حکومت بيشتر است. فضاى پادگانى محيطهاى کار بويژه در صنايع کليدى بيان وحشت از اعتراض کارگران و خواباندن چرخهاى توليد است. با هر تحرک کارگر نفت و صنايع مهم٬ دوباره شعار "کارگر نفت ما٬ رهبر سرسخت ما" همه جا فراگير ميشود و جمهورى اسلامى تکرار اين "کابوس" را نميخواهد. شما فعالين کارگرى بايد بدقت مراقب خود باشيد و بيخود به تله نيافتيد. بايد تدارک کارهاى بزرگ را ديد و موانع آنرا با حوصله برداشت. بايد کارگران کمونيست و پيشرو را متشکل کرد و براى رهبرى اقدامات بزرگ آماده کرد. بايد امر ايجاد شوراهاى کارگرى و تحقق آنرا به معضل رهبران کارگرى و توده کارگران مبارز تبديل کنيد. اين فضا موقتى است و بسرعت ميشکند. وضعيت رژيم اين نيست که بتواند با حکومت نظامى مستمر در خيابان و کارخانه و دانشگاه ادامه دهد. يا ناچار است تعرضى وسيع بکند که ظرفيت آنرا دارد اما در امکاناتش نيست و يا فروميپاشد و مثل خس و خاشاک توسط مردمى که در کمين شان نشستند سرنگون ميشود. موفق و پيروز باشيد.  

عسلويه٬ تعرض به دستمزدها
تعرض به دستمزدها در یکی دو ماه اخیر مجددا آغاز شده است. در قسمتهائی از پالایشگاه کارگران کماکان هنوز پراکنده اند اما در صدد سازمان دادن اعتراضاتی هستند. خیلی از قراردادها یکماهه است و سر ماه تمدید میشود. قرارداد کوتاه يکماهه هدفش اينست که در صورت تمرد یا اعتراض بتوانند سریع کارگران را اخراج کنند. در این مدت دهها نفر از کارگران پیمانی را از فاز 9 و 10 اخراج کردند. در عین حال در سایر فازها تعدادی از کارگران از طرف اطلاعات احضار شدند و خواستند از کارگران تعهد بگیرند که به شرایط موجود اعتراضی نداشته باشند. عسلویه٬ مهناز و علی.

مهناز و على عزيز٬
تعرض به معيشت طبقه کارگر همه جانبه و گسترده و وسيع است. از تعرض به حقوق و دستمزدها تا تعرض به نفس موجوديت و حرمت کارگران و محروم کردنشان از حق اعتراض و اعتصاب و تشکل. اين سياست در صنايع نفت٬ پتروشيمى ها٬ ماشين سازيها٬ صنايع توليد مواد مصرفى و همه جا در جريان است. سياست جمهورى اسلامى اينست که با شمشير فقر و اخراج کارگر از يکسو و فضاى امنيتى و پادگانى در محيطهاى کار از سوى ديگر کارگران را ساکت نگهدارد. آنها همراه با اين سياست تلاش دارند بردگى مطلقى را به کارگران تحميل کنند و شرايط لازم را در دوره بحرانى براى سود دهى کافى سرمايه فراهم کنند. اما اين اقدامات نه جواب اقتصادى آقايان را ميدهد و نه جواب سياسى بويژه با اوضاع بحرانى و سست فعلى حکومت را ميدهد. جمهورى اسلامى در بحرانى همه جانبه دست و پا ميزند و تنها چيزى که امروز مورد توجه همه است و انتظار آن را ميکشند تغيير است. همه ميدانند که وضعيت کنونى پايدار نيست و به سمتى خواهد رفت. تمام مسئله اينست که جنبش و طبقه ما براى اين اوضاع آماده باشد. بايد متشکل شد و بنيانها و مقدمات برپائى تشکلهاى کارگرى و شوراها را ايجاد کرد. بزودى نوبت ما کارگران است. موفق و پيروز باشيد.   

سازماندهى حوزها و محافل
با تشکر از پاسخ به سوالات قبلی ام اما امروز این نکات را با شما مطرح میکنم. رفقا من در مورد سازماندهی محافل و حوزه ها با نسرین بحثی داشتم ولی دوست دارم رسما در نشریه نیز به این مسئله پرداخته شود. من فکر می کنم با توجه به اوضاعی که هست باید حزب نیروهایش را اگر چه به هم معرفی نمی کنند شکلی از سازمان یابی را برای بزرگتر کردن و جذب نیروی جوان در دستور بگذارد. با شرایط کنونی پاسخ حزب به امر سازماندهی درخور نیست. وقتی رفقا همدیگر را پیدا کنند توانشان و قدرت تحرکشان بیشتر می شود. درسته تاکنون خوب عمل شده و حزب توانسته بخشی از کارگران رادیکال سوسیالیست و بخشی از فعالین جنبش دانشجوئی و زنان را جذب کند٬ اما شرایط امروز و جلوگیری از موج سواری جناحهای حکومتی از یک طرف و جریانات غیر کارگری از طرف ديگر٬ تنها با اتحاد کارگران سوسياليست و کمونيست و سياستى واحد ممکن است. در غير اينصورت حاشیه ای می شوند. خسرو الهی

 خسرو عزيز٬
 با نکته شما موافقيم. حزب بايد متناسب با تغيير اوضاع اشکال سازماندهى را نيز تغيير دهد و به نيازها و الزامات مبارزه طبقاتى جوابگو باشد. در اين ترديدى نيست و بيشتر ذهن ما به همين مشغول است. ما در عين حال نميخواهيم نيروى کادرى مان به خطر بيافتد و با وسواس مرز فعاليت و تلاش انقلابى را با آوانتوريسم جدا ميکنيم. اين محدوديتهاى تحميل شده کار بيشتر و حتى طاقت فرساتر از حزب و همه فعالينش در داخل و خارج ميبرد اما فعلا لازم و حياتى است.

نگرش ما به سازماندهى دراين شرايط به روابط طبيعى و جارى محافل کارگرى و فعالين متکى است. شکل طبيعى هميشه وجود دارد و ايمن تر و ساده تر و قابل توجيه تر است. اما دراين شکل طبيعى محافل ميتوان دهها کار در دستور قرار داد. فعال کارگرى اين روش را خوب ميشناسد و با آن زندگى ميکند. مسئله برسر وصل کردن حزبى ها بهم نيست٬ مسئله برسر جمع فعالين و رهبران عملى يک جنبش معين براى اهداف معين است. اگر همه اعضاى فلان محفل کارگرى حزبى هم باشند بايد همين کار را بکنند. اما آن بخش از فعالين حزب که شخصا فعال جنبش کارگرى نيستند و با محيطهاى کارگرى ارتباط ارگانيکى ندارند اتفاقا نبايد به فعالين کارگرى وصل شوند. قلمرو کارها عميقا متفاوت است. حزب و فعاليت حزبى با کار کارگر کمونيست و محفل کمونيستى کارگرى در ميان کارگران هيچ تفاوتى ندارد. و هميشه همه اين فعالين خود را با حزبى تداعى نميکنند اما روش کار و سنت و سبک کار و ديدگاههايشان بعنوان گرايش راديکال و سوسياليست يا يکى است يا بسيار بهم نزديک است. در نتيجه بحث تا به جنبش کارگرى برميگردد٬ سازماندهى محافل که نه٬ بلکه دستور کار روشن براى محافلى که عملا و همواره وجود دارند است. اين دستور کار از نظر ما سازماندهى جنبش مجمع عمومى در متن مبارزات جارى کارگرى و تدارک اعلام شوراهاى کارگرى در مراکز مختلف صنعتى است.

فعال کمونيست و بويژه رهبر عملى کارگرى بهتر از هر کسى ميتواند سازمانده مجامع عمومى در محلات کارگرى و بوجود آوردن ارگانى توده اى براى عمل مستقيم باشد. جوانان ميتوانند در محافل خودشان نهاد انقلابى خودشان مثلا شوراى سرخ ها را بوجود بياورند و براى دخالت در اوضاع متحدانه تر و سازمانيافته تر ظاهر شوند. در محلات کارهاى زيادى ميتوان صورت داد و الگوهائى را بسرعت تسرى داد. ببينيد ما همه بايد در ايندوران پر تلاطم ظرفيتهاى خود را بالا ببريم و به سوالات مهمتر و پيچيده ترى جواب دهيم. زمانى يک سازمانده کمونيست به منطقه اى ميرفت و بعد از مدتى تشکل و اعتصاب کارگرى آن منطقه را ميگرفت. کمونيستها چه فردى و چه جمعى خاصيت شان اينست که نوع خود را بازتوليد کنند و بتوانند روى کوچکترين تمايلات مشترک انسانها وحدت ايجاد کنند و بميدان اعتراض بکشانند. قرار نيست فقط خود کمونيستها همه چيز را پيش ببرند بلکه قرار است بعنوان سازماندهندگان حزبى و توده اى در راس مبارزه و اعتراض قرار گيرند. جنبش ما مملو از نياز و کار انقلابى است و ما بايد قادر باشيم براى هر تک نفر با هر توانائى کار داشته باشيم و متحد کنيم و امکانات مان را گسترش دهيم. سازمانده کمونيست ضرورى و حياتى است که همه جانبه به مسئله امروز جنبش اش نگاه کند و افق وسيع و همه جانبه خودش را بر کار و فعاليت انقلابى و کمونيستى ناظر کند. اين شرط استقلال سياسى و جنبشى و عدم همسوئى با جنبشهاى حکومتى و جريانات راست است. موفق و پيروز باشيد.  

انقلاب زنانه٬ بيشتر حرف بزنيد   
ویدیو بلاک آقای علی جوادی و خانم ماجدی در مورد انقلاب زنانه را گوش دادم. نشریات را دنبال میکنم. اما خیلی حزب کم در این زمینه صحبت می کند و امر سازماندهی این جنبش را در دستور خود گذاشته است. مشهد- بهاره

بهاره عزيز٬
ايجاد سازمان توده اى زنان براى نفى تمامى نابرابريها و تبعيض هاى موجود براساس جنسيت امر ماست. همينطور در زمينه افق و سياست جنبش آزادى زن ما مرتبا سياستهاى جنبشهاى ديگر را نقد ميکنيم. اما بايد بيشتر حرف بزنيم و بيشتر کار کنيم. توقع و انتظار شما بجا و حق با شماست. از شما دعوت ميکنم که خودتان هم دراين زمينه پيشقدم شويد و معضلات و سوالات کليدى عملى و سياسى پيشارويتان را طرح و نظر خودتان را بگوئيد. موفق و پيروز باشيد.  

زنان٬ بيشتر صحبت کنيد
رفقاى عزیز حزبیم سلام به شما و خسته نباشید. رفقا در زمینه زنان باید حزب بیشتر بنویسد و صحبت کند. صحبت دو نفره و رهنمودهای رفیق نسرین درست اما در نشریه خیلی کم در این زمینه شاهد مطالبی هستیم که به نقد گرایشات درون جنبش زنان بپردازد. ما کمونیستهای کارگری باید خیلی حواسمان جمع باشد. سحر٬ اراک

سحر عزيز٬
اين کمبود را رفقاى ديگر نيز عنوان کرده اند. به اين موضوع در مقالات٬ ميزگردها٬ ويدئوبلاگ ها و برنامه هاى تلويزيونى مرتبا پرداخته شده است اما بايد روشن تر و بيشتر حرف بزنيم و موانع ساوماندهى توده اى را رفع کنيم. چشم. خودتان هم در نشريه شريک شويد و در مورد مسائل پيشارويمان دست به قلم ببريد. موفق و پيروز باشيد. 

در تداوم نقد کوتاه نیائید
رفقا دوست دارم نظرم را مختصر  و مفید  در مورد نقدهای شما به حزب کمونیست کارگری بگويم. البته یادآور آور شوم من با این رفقا نیز ارتباطاتی دارم و گاها با دوستانی صحبت میکنیم. اولا فکر میکنند "حزب مادر" هستند. پس هر تئوری و سیاستی را میتوانند به خورد جنبش کمونيسم کارگری بدهند. دوما حاضر به قبول هیچ انتقادی نیستند و سریع تعرض عصبی میکنند. و سوما فکر میکنند که کانال تی وى دارند و با اون میشه انقلاب سازمان داد. آگاهانه نگفتم انقلاب کارگری. آنچه من از بحث کردن با این دوستان حالی شدم سرنگونی است. شاید در این اوضاع چیزی هم به اینها بماسد. سازماندهی طبقه و سازماندهى و رهبری انقلاب کارگری مطلقا مشغله شان نيست. باور کنيد وقتی با آنها بحث میکنی انگار دارید با یک ورشکسته سیاسی بحث میکنید. میگه خوب این هم میگذرد! به هر حال من فکر میکنم این نقدها تاثیرات خوبی داشته است شاید خود شما کمتر متوجه این تاثیرات شوید ولی چشم خیلی ها را باز کرده است که سیاستهای امروز این حزب عین سیاست حزب توده بود که می گفت خمینی ضد امپریالیست است. ادامه بدهید. کوتاه نیائید. البته نمیدانم در نشریه چاپ میکنید یا نه اما کمپین تخریب شخصیتهای حزب اتحاد کمونيسم کارگرى در دستورشان است. من شخصا اميدوارم تجربه انقلاب 57 دوباه تکرار نشود و این دوستان از هول حلیم تو دیگ نیفتند و به دنبال راستها روان نشوند. مازیار

مازيار عزيز٬
نقد کمونيستى يک رکن هويت ماست. بويژه دفاع از نگرش و سياست و تئورى انقلابى کمونيسم کارگرى و دفاع از مارکس و منصور حکمت براى حزب ما تعطيل ناپذير است. ما وظيفه خود ميدانيم مرتبا سياست کمونيستى کارگرى را با نقد سياستهاى غير کمونيستى تيز و شفاف کنيم. بله٬ اگر منشا تاريخى مد نظر باشد٬ آنها "حزب مادر" اند. اما هر جنبشى با حزب و يا احزابى تداعى ميشود. حزب کمونيستى کارگرى و پرچمدار خط مارکس و منصور حکمت را هر کسى ميخواهيد بشناسد بايد از جامعه و اپوزيسيون بپرسد. کمتر کسى دو حزب ديگر را نماينده اين خط ميداند. با سياستهائى که حزب "کمونيست کارگرى" در پيش گرفته نه فقط تسويه حساب "راديکالى" با تتمه کمونيسم کارگرى کرد بلکه اين سياستها حتى نميتواند سرنگونى را متحقق کند. اين حزب و فعالينش شايد امروز متوجه نباشند و يا برافروخته شوند اما بسرعت به پديده غير قابل بازشناسى تبديل خواهند شد. اين واقعه البته تراژيک است اما جاى خوشحالى است که پرچم سياسى اصيل آن حزب قديمى که منصور حکمت ساخت را ما با افتخار برافراشته ايم. در مورد کمپين ترور شخصيت هم خبر داريم. اين اقدامات طول عمرشان يک هفته بيشتر نيست و در عين حال نشان درجه "انسانگرائى" و سياسى بودن کسانى است که اين کارها را ميکنند. توجه نکنيد٬ فقط ببينيد و نتايج سياسى خودتان را بگيريد. جنبش کمونيسم کارگرى کارهاى بسيار مهمترى دارد که بايد مشغله ما شود. در نقد کمونيستى البته مطلقا کوتاه نمى آئيم. موفق و پيروز باشيد.   
   
شگفت زده نخواهم شد
رهبران حزب توده در خاطرات خود در مورد انتخاب نام حزب توده صادقانه اعلام کردند که جهت نفوذ  بهتر در جامعه و رشد حزبی آگاهانه از انتخاب  نام حزب کمونیست اجتناب کردند. انگیزه رفقای حککا در مورد کم رنگ کردن شعارهای سوسیالیستی/ کارگری جهت مردمی شدن و توده ای شدن؟؟ مبحث جدیدی نیست. ایراد من به این دوستان اینه که چرا مصرانه میخواهند پوپولیسم کهنه شده را تئوریزه کنند. کم نبودند احزابی که بعد از عبور از مرزها به ریويزیونیسم رسیدند!! رفیق سیاوش٬  وقتی شما به نقد جانانه علیه «ایکس مسلمان» پرداختید، شاید به خودم گفتم که دارید کمی سختگیری میکنید. اما امروز هیچ شعار جدیدی از طرف حککا مرا متعجب نمیکند. و اگه فردا نوشتند انسانهای جهان متحد شوید!!! من شخصا شگفت زده نخواهم شد. ارادتمند کوروش

کوروش عزيز٬
معضل احزابى که در دوره هاى معينى چرخش هاى سياسى در دستور خود قرار ميدهند معرفتى نيست. يعنى مبتنى بر تجديد نظر ويژه اى در اصول مارکسيسم و اصطلاحا "ريويزيونيست شدن" نيست. معضل اجتماعى و طبقاتى است. حزبى که اهداف و سياستى ديگر دارد٬ بدوا منافع طبقات ديگرى را منعکس ميکند. اين منافع جنبشى است که بناچار در تئوريها و اصول و سياستها هم دست ميبرد و آنها را مطابق با اهداف جنبشى و طبقاتى راست و ريز ميکند. پوپوليسم چيزى جز ناسيوناليسم چپ نيست و در دوران ورشکستگى پوپوليسم٬ ناسيوناليسم چپ تنها يا بايد در بسترهاى اصلى تر راست خود را روى زمين واقعى بنشاند و يا تماما مهجور و فرقه اى و بى ربط به سوخت و ساز مبارزه اجتماعى و طبقاتى شود. "ریويزیونیسم" هنوز اين پديده را بيان نميکند و بيشتر تصويرى معرفتى و قرائت مکتبى ويژه بدست ميدهد. در صورتى که بحث برسر تمايز اهداف جنبشهاى سياسى و طبقاتى است. در هر صورت سياستهاى ايندوره اين حزب چيزى جز ته کشيدن راديکاليسم پوپوليستى و تبديل شدن به جريانى ناسيوناليستى و حقوق بشرى نيست. اين بستر سياسى امروز وسيعا وجود دارد و سخنگويان و نمايندگان خودش را دارد. حتما جناح چپ هم ميخواهد اما بدون ترديد آينده اى گروه فشارى دارد. اين سياستها اگر در دوران شکست ميتوانستند منشا چيزى شوند٬ در دوره تلاطم سياسى و انقلابى مطلقا نميتوانند منشا تغييرى مثبت باشند. موفق و پيروز باشيد.

هموسکشوالها بعدا
سلام. چرا فعالين جنبش زنان در داخل کشور از همجنسگرايان دفاع نميکنند و بيشتر شان ميگن بگذاريد اول مشکل زنان در جامعه حل بشه بعد به مشکل شما هم رسيدگى ميشه؟ آيا شما حاضريد ما را حمايت کنيد؟ سورى٬ رشت.

سورى عزيز٬

من در مورد بحثهاى شما با فعالين جنبش زنان در ايران اطلاعى ندارم و در مورد آن اظهار نظر نميکنم. اگر بخشى فرهنگ جمهورى اسلامى را دراين مورد نداشته باشند شايد دچار ملاحظات امنيتى در مورد اظهار نظر علنى در اينمورد هستند. برنامه عمل حزب ما٬ يک دنياى بهتر٬ صريحا از آزادى روابط جنسى آگاهانه و داوطلبانه افراد بزرگسال٬ اعم از زن و مرد٬ سخن ميگويد و امر رابطه جنسى افراد را امرى خصوصى ميداند که دولت و نهادها و افراد نبايد در آن دخالت کنند. به اين اعتبار روشن است که همو و هترو و غيره بودن امر خصوصى افراد است و منشا هيچ تمايز و امتيازى و يا نقض هيچ حقوق شهروندى نيست. ما عليه هر نوع تبعيض به افراد و شهروندان هستيم. مخالفت با تبعيض يک وجه معرفه کمونيسم کارگرى است. در عين حال ما با جنبشهائى که به نام هر ستمى بپا ميشود و تلاش دارد هويتى جداگانه براى بخشى از انسانها بتراشد مخالفيم. ما از حقوق شما بعنوان انسان و شهروند مستقل از تمايل جنسى تان دفاع ميکنيم. اما با جريانى که براساس تمايل جنسى هويت سياسى درست ميکند مخالفيم. همانطور که براى رفع ستم ملى تلاش ميکنيم اما با جنبش ناسيوناليستى و "هويت ملى" مخالفيم. ما از هويت جهانشمول طبقاتى و انترناسيوناليستى و حقوق برابر انسانها دفاع ميکنيم و عليه هر نوع ستم و تبعيض هستيم. موفق و پيروز باشيد. *   

 

 


 

 




نام آوران از خاوران ...


مردای این قصه به اسطوره شبیهن نه گفتن و بیعت  با چوب دار کردن
وقتی که گزمه های شهر غرق در خون  یه هلوکاست تازه رو تکرار کردن

وقتی که نه گفتن به نرخ خون تموم شه تا لعنت آباد فاصله یک اعتراضه
تو از شکنجه غیر شلاق چی میدونی؟ شکنجه گر وقتی که مشغول نمازه

پروانه ای که پیشمرگ شمع میشه با عشق شعله میکنه ققنوس میشه
مثل سراسطوره ای که بیرون از خاک  بی معجزه شبیه اقیانوس میشه

اشکای مادر های صبر و استقامت تاب شکنجه با غرورای شکستس
ای وای به قلبی که له میشه می میره وقتی میبینه که در زندون بستس

با اظطراب سمت سقوط خیز بر میداره
 دنیارو کینه های پاییز بر میداره
له میشه زیر پا سرت رو تا می بینه
_ اینجا یه سر هست که ادامش تو زمینه
قصه رو یک درد غم انگیز بر میداره

نام آوران از خاوران یه کوه ساختن گرچه تو تاریخ اسم کوه و کاه کردن

هرگز نفهمیدن قراول های نفرین که خیلیا فاجعه رو نگاه کردن

 

 




من اعلام جرم ميکنم!


من فخری جواهری هستم. زندانی سیاسی سابق و از اعضا حزب اتحاد کمونیسم کارگری. سال  70 به همراه دختر 22 ماهه ام در سلول انفرادی حکومت کثیف و آدمکش اسلامی اسیر بودم. میدونید چه قدر برای یک مادر سخته که کودک خردسالش و جگر گوشه اش رو توی یک سلول تنگ و تاریک و سرد و دهشتناک برای مدتها نگه داره؟ چقدر برای یک مادر شکنجه آوره که کودکش گرسنه باشه ولی نتونه سیرش کنه؟ سردش باشه نتونه گرمش کنه؟ و تو هوای گرم و شرجی شمال از گرما عرق کنه وعرقش روی زخم ناشی از نیش پشه سرازیر بشه و اون های های گریه کنه٬ اما نتونه کاری کنه؟ چه قدر سخته که عروسکش رو بخواد تا بخوابه آنوقت اون دامن لباسش رو پاره کنه تا براش عروسک پارچه ای درست کنه و با خودکار برای عروسکش چشم و ابرو بکشه؟ سپری کردن حتی یک روز با این شرایط  در سیاهچالهای جمهوری اسلمی دردناک و فراموش نشدنیه.  

من میخوام از همین تریبون اعلام کنم که من شاکی خصوصی رژیم آدمکش جمهوری اسلامیم. رژیمی که صد هزار تن از شریف ترین انسانهای آزادیخواه و برابری طلب رو زندان٬ شکنجه٬ سنگسار و تیربارون کرده. شریفترین و صمیمی ترین رفقامون رو به جوخه اعدام سپرده و در ادامه مبارزات آزادیخواهانه و سرنگونی طلبانه مردم ایران٬ احمدی نژاد جلاد همانند دیگر سران جمهوری اسلامی در سی سال گذشته هر روز تعدادی از آزادیخواهان و سرنگونی طلبانی که خواستار - رفع فقر و گرسنگی- ظلم و نابرابری- رفع نابرابری جنسی و خواستار آزادی – برابری و رفاه همگان هستند رو از دم تیغ گذروندند .

براستی چرا دولت دانمارک احمدی نژاد – قاتل - آدمکش و جنایتکار که هر روز تعدادی از مردم مخالف این ماشین آدمکشی رو مورد تجاوز - شکنجه – سنگسار و اعدام قرار میده رو دعوت به شرکت در کنفرانس آب و هوا در کپنهاک میکنه؟ احمدی نژاد جلاد و دیگر سران حکومت جهل و خرافه اسلامی که حتی جان انسانها ذره ای هم براشون ارزش نداره چگونه آب و هوا و محیط زیست میتونه براشون اهمیتی داشته باشه؟ دولتهائی که سران جنایتکار جمهوری اسلامی را ساپورت میکنند خودشون هم در قتل وغارت این ماشین جنایت شریکند. *

 

 

 




از جعل اسناد دیگران تا انتشار اخبار غیر واقعی !


انتشار و انعکاس اخبار و گزارشات مبارزه روزمره کارگران بخشی از مبارزه و تلاش جنبش کارگری و چپ  برای خلاصی از نظام سرمایه داری و همه بلایا و مصائب این نظام ضد انسانی است. در اینجا دو نکته لازم به یادآوری و تاکید است: اولا٬ انعکاس واقعی بی کم و کاست و نه مبالغه آمیز و دروغ اخبار مبارزات کارگری. دوما اخبار مبارزات کارگری در مالکیت شخص یا جریان خاصی نبوده اما رعایت اکید شرط امانت داری در صورت انتشار و استفاده از اسناد دیگر سازمانها و احزاب با ذکر منبع و ماخذ اصلی اگر صداقتی در بین باشد ضرور و مهم است!

متاسفانه در روزهای گذشته سایت خودرو کار ظاهرا با امضای جمعی از کارگران ایرا ن خودرو اقدام به انتشار اطلاعیه هفتم آذر ماه حزب اتحاد کمونیسم کارگری در باره افزایش ساعت کاری و 2 شیفته شدن کار کارگران مهر کام پارس ایران خودرو نموده و کپی کامل اطلاعیه حزب را در سایت گذاشته اند بدون ذکر منبع یعنی حزب اتحاد کمونیسم کارگری و علاوه بر این گردانندگان سایت خودرو کار مطلب متناقض دیگری را نیز در سایتشان منتشر کرده اند مبنی بر اینکه تلاش مدیران ایران خودرو برای افزایش ساعت کاری کارگران شکست خورده!؟

انتشار این خبر در حالیست که تا همین الان با وجود اعتراضات و پیگیری های مداوم بیش از 4000 نفر از کارگران شرکت مهر کا م پارس ایران خودرو چند ماه است که هنوز تحت شرایط سنگین و وحشتناک دو شیفته کار میکنند و موفق به کاهش زمان کار و بازگشت به 3 شیفت کاری سابق نشده اند! و اما بدتر از همه اینها تقلید ناشیانه و غیر مسئولانه برخی جریانات غیر کارگری (انتشار خبر پیروزی کارگران ایران خودرو برای کاهش زمان کار به نقل از سایت خودرو کار) منتشره در نشریه ایسکرا 496 حزب کمونیست کارگری است که البته این روش ناپسند هم بار اول و آخر این دوستان نخواهد بود !

سئوال ما این است: آیا هدفتان واقعا مبارزه پیگیر و صادقانه برای پیشروی جنبش کمونیستی کارگری است و یا نه شغلتان هیاهو و شلوغکاری برای تشکیلات نگه داری است!؟

 

 

 




شانزده ۱۶آذر گامی‌ فراتر از سرنگونی جمهوری اسلامی


این یاداشت را با این سئوال میخواهم آغاز کنم: آیا جمهوری اسلامی ۱۶ آذر سال بعد را خواهد دید؟ جواب از نظر شخص من بله میبیند. اما دیگر از این پس در تمام مناسبات و سیر تحولات تاریخ ایران و حتى خاورمیانه و کشورهای اسلام زده منطقه، تغییری بنیادین و اساسی‌ صورت خواهد گرفت؛ و توازن قوا در نبرد طبقاتی میان طبقه کارگر و بورژوازی فاشیستی، ناسیونالیستی، اسلامی در منطقه تغییری چنان محسوس را شاهد خواهد بود٬ که بر خلاف تمام هزینه‌ها و تبلیغات مدیای سرمایه داری جهانی‌ که بیش از ۳ دهه است توده‌ها را متقاعد می‌کند که دیگر دوران انقلابات به سر آماده و عمر چپ رادیکال و سوسیالیسم به پایان رسیده، در جهتی‌ کاملأ بر عکس، عصر ما شاهد انقلابی رادیکال و کمونیستی آنهم در ایران اسلام زده و برعلیه بورژوازی جمهوری اسلامی خواهد بود. انقلابى که در رویاروئی عملی با اسلام سیاسی، فاشیسم و ناسیونالیسم قوم گرا در خاورمیانه اکثریت کشورهای مهم و حساس منطقه را تحت تاثیر خواهد گذاشت. براى طبقه کارگر و توده زحمتکشان تنها آلترناتیو بر انداختن بردگی نوین بورژوازی و همچنین نجات از دست طاعون ناسیونالیسم فاشیستی اسلامی، انقلابی‌ رادیکال بر علیه سرمایه داری است که فقط کمونیسم و انقلابی‌ سوسیالیستی میتواند باشد.

حال پس از این مقدمه در جواب سوال خودم در اول یاداشت، به موضوع ۱۶ آذر امسال برویم و به تحولات آن نگاهی‌ انداخته و با تفسیر و تحلیل به نتیجه مقدمه أی که شرح داده شد برسیم .

برای نگاهی‌ عمیق به ۱۶ آذر ۸۸ و توده أی و سراسری شدن آن در سطح ایران و چگونه شد که روز دانشجو از اعتراضات جنبش دانشجویی به محکم‌ترین قدم توده مردم و جنبش سرنگونی به طرف انقلاب پس از خیزش خرداد ماه تبدیل شد٬ باید نگاهی‌ به گذشته نه چندان دور و خیزش ۱۸ تیر ۷۸ انداخت و تحولات را از آنجا مرور کرد که در حوصله این یاداشت سعی‌ می‌کنم کوتاه و در عین حال شفاف به آن پرداخته شود .

   پس از انقلاب ۵۷ بر علیه رژیم سلطنتی شاه و مصادره انقلاب از دست طبقه کارگر، این بار دست کثیف سرمایه داری و بورژوازی ایران در شراکت با کاپیتالیسم جهانی‌ از آستین اسلام سیاسی در قالب جمهوری اسلامی بیرون آمد که به مقتضای ایدئولوژی متحجرانه خود دستی‌ کثیف تر و خونین تر از رژیم قبلی‌ شد. به دلایل بسیار که از ناپختگی چپ آن دوره و دنبال کردن اهداف خلقی، خرده بورژوازی و غیر کارگری چپ سنتی٬ تا عدم تشکل جنبش‌های اجتماعی زنان، دانشجویان و کارگران و ... دلایل بسیار دیگر که به مراتب و به قلم‌های گوناگون از آن صحبت شده، انقلاب ۵۷ سرکوب و مصادره شد. جمهورى اسلامى تا ۲ دهه از طریق کشتار مخالفان سیاسی و مبارزین چپ در داخل و خارج از ایران، جنگ با عراق و باز هم دلایل بسیار دیگر به عمر ننگین خود ادامه داد. اين حکومت به خیال خود موج آزادی خواهی‌ و برابری طلبی توده زحمتکش و طبقه کارگر را سرکوب و در چهارچوب دیکتاتوری قرون وسطأیی که از ایدئولوژی دینی سرچشمه گرفته میتواند هر اعتراضی را با تکفیر کردن و ضد انقلاب خواندن توسط فالانژ‌های بسیجی‌ و سپاهی خود سرکوب و به عمر خود ادامه دهد. که البته پس از پایان جنگ و کشتار تابستان ۶۷ به صورت مقطعی خیالی آسوده به دست آورد .

اما در ۱۸ تیر ۷۸ که بعد از روی کار آمدن جناح رقیب داخلی‌ رژیم و آزادی هایی که بشرط و شروط‌های بسیار در قالب جمهوری اسلامی مهربان!! دریچه‌ای برای نفس کشیدن باز شده بود مشخص شد که خشم فرو خورده و سرکوب شده انقلاب ۵۷ این بار از گلوی نسل بعد از انقلاب فریاد میشود. ١٨ تير توسط نیروهای سرکوب همان دولت به اصطلاح اصلاحات سرکوب شد . اما این آغازی بود بر خود باوری و بیداری جنبش دانشجویی که به عنوان جنبش پیشرو و روشن فکر به دنبال آلترناتیوی غیر از جمهوری اسلامی در هر شکل آن باشد. اینجا پای مخالفان راست و نیروهای ناسیونالیست پرو غرب نیز در این انتخاب وجود دارد و به صورت علنی ۲ گزینه در برابر جنبش سرنگونی طلب و دانشجویان قرار گرفت : ایرانی لیبرال دمکرات با نسخه‌ سرمایه داری یا کمونیسم و انقلابی‌ رادیکال و سوسیالیستی .

این انقلابی که در راه است انقلاب نسل دوم و سوم بعد از ۵۷ است و جنبش سرنگونی را آنها پیش قراول هستند. بدنبال ماجراى انتخابات بهانه فوران خشم سرنگونی مهيا شد. اینبار حکومت توده مردم را در برابر خود برای اولین بار پس از ۲۰سال دید. با وجود شعار‌های چند روز اول جنبش سمت سوی خود را پیدا کرد و با چرخش آگاهانه به طرف شعارهای ضد تمامیت جمهوری اسلامی٬ کلّ نظام و رژیم را هدف گرفت و رژیم نیز راهی‌ جز سرکوب وحشیانه ای که همه شاهد بودیم نداشت. رژیم فکر مرگ بر خامنه ای را از سرش عبور هم نمیداد اما آن را علنی مشاهده کرد و رفته رفته جنبش قوام خود را یافت. در۱۶آذر۸۸ جنبش دانشجویی دیگر سوای تودهٔ مردم نبود. دیگر مطالبات صنفی و دانشجویی نداشت. زیرا اگر قرار است سرکوب شود دستگیر و شکنجه شود چرا برای جدایی زن و مرد در دانشگاه اعتراض کند؟ برای جدایی کامل دین از سیاست شعار بدهد. برای سکولاریزم شعار بدهد. در ۱۶آذر۸۸ از تمام تودهایی که در خیابان بودند پرسیده میشد که چرا در خیابان هستید هیچ زنی‌ نمیگفت به خاطر موسوی٬ مطمئناً میگفت حق برابری کامل زن و مرد را می‌خواهم. حق ازدواج آزاد و حق طلاق می‌خواهم . حق انتخاب حجاب می‌خواهم. پس یعنی‌ او سکولاریزم می‌خواهد. اگر از هر کارگری در ۱۶آذر میپرسیدید چرا در خیابان هستید نمیگفت چون حقوق نپرداخته‌ام را می‌خواهم یا باز هم به کارخانه بر‌گردم. میگفت: حق سندییکا و تشکل می‌خواهم. حقوق عقب افتاده که هیچ بالا رفتن سطح دست مزد تا حد برطرفی کامل نیازهای مالی  و روحیم می‌خواهم، بیمه بیکاری و لغو قرارداد موقت می‌خواهم٬ پس او سوسیالیسم می‌خواهد. اینها چه دانسته و چه  ندانسته در راه انقلابی به سوی سوسیالیسم میروند و اینجاست که نقش  نیروهای چپ پیشرو و رادیکال یعنی‌ حزبی کارگری و سوسیالیستی معنی‌ حقیقیٔ خود را پیدا می‌کند. این سیل خروشان انقلابی تودها را تنها رهبری و هدایت حزب طبقه کارگر و کمونیسم انقلابی است که میتواند به سر منزل آرمانی و انسانی‌ خود یعنی‌ جامعه سوسیالیستی برساند. نیروهای چپ کمونیستی و کارگری باید با نشان دادن و مطرح کردن سوسیالیسم به جنبش سرنگونی به عنوان تنها آلترناتیو ممکن و با قرار گرفتن در پیشانی جنبش سرنگونی رهبری آن را به دست گیرد و نقش تاریخی خود را ایفا کند زیرا در این بستر و شرایط است که در جایی‌ مشخص‌ (ایران) و زمانی‌ خاص (امروز) چپ و رادیکالیسم ضد بربریت سرمایه داری، ناسیونالیسم و فاشیسم اسلامی شده میتواند پیروزی کمونیسم را در ایران محقق کند .

حالا چرا به سوال اول یادداشت جواب بله دادم؟ جمهوری اسلامی ۱۶ آذر سال بعد را خواهد دید٬ آری زیرا به دنباله رادیکال تر شدن جنبش و پیشروی آن رژیم نیز وحشی تر و سرکوبگر تر میشود و چند صباحی میتواند به  عمر ننگین خود اضافه کند. اما شرایط به کلی‌ تغییر ميکند و جبش ریشه أی تر و عمیق تر تیشه به ریشه و تمامیّت بورژوازی رژیم اسلامی خواهد زد .

انقلاب جشن توده هاست (مارکس) اما اگر به جشن توده‌ها حمله شود و آن را به خون کشید قهر انقلابی‌ توده، انقلاب را به خشم توده‌ها تبدیل می‌کند (نویسنده) و این خشم و این خاصم همه چیز را از بورژوازی رژیم تا ناسیونالیسم اسلامیستی آن جارو خواهد کرد .

در آینده أی نه چندان دور حتما منتظر اعتصابات و اعتراضات سراسری و میلیونی به سبک انقلاب ۵۷ باشید زیرا آتشفشان انقلاب طبقه کارگر و توده‌های زحمت کش دوباره فعال شده است . و این انقلاب که در راه است، زمینه رنسانسی دوباره این بار در قرن۲۱ و در میان کشور‌های اسلام زده خاورمیانه خواهد بود. طبقه کارگر عراق و افغانستان اشغال شده از سوی دولتهاى سرمايه٬  مه نه "دمکراسى" که برايشان جهنم حملات تروریستی اسلامیون به ارمغان آوردند٬ آلترناتیوی عینی و پراتیک جامعه سوسیالیستی ایران را می‌بینند. توده‌های زحمتکش و در رنج ترکیه و پاکستان که در فقر و منجلاب شوونیسم و فاشیسم قوم گرا و اسلامى هستند٬ جامعه سوسیالیستى ایران را شاهد خواهند بود. تاثير انقلاب سوسياليستى ايران دنيا را تکان ميدهد که البته این اصلا به مزاج سرمایه داری و امپریالیسم جهانی‌ خوش نخواهد آمد و حتما حملات خود را به چپ و جنبش‌های آزادی خواه و برابری طلب در منطقه افزایش خواهد داد اما به قول قدیمیها: آب ریخته شده را نمی‌شود جمع کرد .

در آخر٬ دنيا بدون فراخوان سوسياليسم، بدون اميد سوسياليسم، بدون "خطر" سوسياليسم، به چه منجلابى بدل ميشود! منصور حکمت

 

 




عليه جمهورى اسلامى و احمدى نژاد جنايتکاراز همه جا به کپنهاک برويد!


روزهاى ١٧ و ١٨ دسامبر احمدى نژاد جنايتکار در کنفرانس بين المللى تغييرات محيط زيستى در کپنهاک پايتخت دانمارک شرکت ميکند. کپنهاک هر روز شاهد تظاهراتهاى وسيع عليه دولتها و سياستهاى آنها در قبال بى توجهى شان به نابودى تدريجى کره خاکى است. جمع سران و نمايندگان دولتهاى مرتجع سرمايه دارى با آمدن احمدى نژاد قاتل و رئيس جمهور باندهاى تجاوز و قتل و ترور جور ميشود!

روزهاى حضور احمدى نژاد قاتل و منفور بعنوان نماينده جمهورى اسلامى بايد با اعتراضات وسيع تر و داغ ترى روبرو شود. بايد حکومت اسلامى را بعنوان حکومت کهريزک و اوين و تجاوز و کشتار مخالفين سياسى مورد تهاجم وسيع قرار داد. کنفرانسى که احمدى نژادها سخنرانان و "چاره جويان" آن هستند٬ از ابتدا مهر شکست و عدم صلاحيت را بر پيشانى خود دارند. اما نفس حضور اين جانى در دانمارک فرصتى است که وسيعا جمهورى اسلامى را در مقابل چشم جهانيان در منگنه قرار داد.

از همه جا به دانمارک برويد! عليه کليت جمهورى اسلامى و احمدى نژاد قاتل اعتراض کنيد! روزهاى حضور احمدى نژاد را به روزهاى اعتراض به حکومت اسلامى و دفاع از مبارزه انقلابى مردم در ايران براى سرنگونى اين نظام تبديل کنيد! خواهان بسته شدن سفارتخانه هاى رژيم اسلامى در خارج کشور و قطع روابط سياسى و ديپلماتيک دولتها با جمهورى اسلامى شويد! 

 

مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد جمهوری سوسیالیستی

حزب اتحاد کمونیسم کارگری

٢٣ آذر ١٣٨٨ – ١۴ دسامبر ٢٠٠٩