برای دریافت نسخه کامل پی دی اف نشریه بروی عکس نشریه کلیک کنید

 
يادداشت سردبير٬ ضميمه ١٢٩ ؛ حزب ”کمونيست کارگرى گسست از سنت کمونيسم کارگرى
سوسیالیسم یا سرمایه داری با "چهره انسانی "!
هیستری رهبری ح ک ک ا و معضل "انقلاب انسانی، حکومت انسانی "
صورت مسئله کدام است؟
روایتی بر یک سبک کار؛در نقد سبک کار حکک
"حزب کمونیست کارگری"در مسیر تحول به سازمان حقوق بشری!
پوپولیسم در بن بست!دگردیسی حزب كمونیست كارگری
قسمت گود استخر": واقعیات و توهمات"
اسمتان را عوض کنید ! خطاب به کنگره "حزب کمونیست کارگری "


 

 


يادداشت سردبير٬ ضميمه ١٢٩ ؛ حزب ”کمونيست کارگرىگسست از سنت کمونيسم کارگرى


احزاب سياسى يک شبه متحول نميشوند. تحولات واقعى نيروهاى سياسى همراه و متاثر از رويدادهاى سياسى زمانه شان هستند. نه فدائى اکثريت يک شبه متولد شد و نه صدها حزب سياسى مدعى کارگر و سوسياليسم يک شبه بدنبال فروپاشى ديوار برلين متحول شدند. مسائل و روندهاى سياسى پايدارترى توضيح دهنده اين تغييرات هستند. حزب ”کمونيست کارگرى“ ايران نيز استثنائى بر قاعده نيست. دراين حزب هميشه نگرش و افق انقلاب ۵٧ ى و تتمه چپ راديکال که در يک همزيستى با کمونيسم کارگرى بسر ميبرد وجود داشته است. اين ديدگاه در تاريخ کمونيسم کارگرى يا ساکت است و يا هر وقت سر بلند کرده است ناچار به عقب نشينى شده است. اما چپ راديکال بدنبال درگذشت منصور حکمت فرصت يافت که با تاريخ اين حزب تسويه حساب کند. سرنوشت جناح هاى مختلف اين خط که توانستند خود را بر دو حزب ”کمونيست کارگرى“ و ”حکمتيست“ مسلط کنند٬ کمابيش به يک نتيجه واحد رسيده اند. از نظر متدولوژيک و سيستم فکرى و سياسى هر دو حزب در يک بستر واحد در تقابل با کمونيسم کارگرى قرار دارند .

دراين شماره ضميمه٬ مباحث ديگرى پيرامون تغيير شيفت حزب ”کمونيست کارگرى“ از ميراث و ظاهر کمونيستى کارگرى به جريانى ناسيوناليستى و حقوق بشرى٬ که سوسياليسم و انقلاب کمونيستى را به الفاظى فلسفى تنزل داده است٬ منتشر ميکنيم. سرنوشت اين حزب تراژيک است بويژه براى کسانى که ساليان طولانى در ساختن و پيشرفت آن شرکت داشتند. همينطور کسانى که هنوز کمونيست اند و ناچارند با سياستهاى جديد و جهتگيرهاى جديد رهبرى اين حزب کنار بيايند. خوشبختانه يک حزب کمونيست کارگرى بدون تخفيف و پرچمدار پروپا قرص مارکس و منصور حکمت وجود دارد.

 

 




سوسیالیسم یا سرمایه داری با "چهره انسانی "!


رهبری "حزب کمونیست کارگری" در دفاع سخیف* خود از شعار "انقلاب انسانی برای حکومت انسانی" میگوید این جریان از این پس تاکید را بر انسان و انسانیت قرار داده است؟ ظاهرا ما نیز باید بپذیریم که از فرط "انسانگرایی" عمیق خود از کمونیسم کارگری دور شده و به این شعار رسیده اند. و این شعار در واقع بیان و روایت دیگری از شعار استراتژیک و هویتی "آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری" و یا شعار "جمهوری سوسیالیستی" است. کودکانه تلاش میکنند تا ما را متقاعد کنند که منظورشان از "حکومت انسانی" همان "حکومت کارگری" و "جمهوری سوسیالیستی" است. انتظار دارند از این جریان بپذیریم که "انسانی" روایت دیگر و مترادفی بر "کارگری" است. "جمهوری انسانی" همان "جمهوری سوسیالیستی" است. "حکومت انسانی" همان "حکومت کارگری" است. و تمام جدالهای تاریخ کمونیسم بر سر جایگاه اجتماعی و طبقاتی سوسیالیسم بمثابه جنبش اعتراض ضد سرمایه داری کارگر پوچ و بیهوده بوده است. مارکس بیهوده برای تمایز خود از سوسیالیستهای غیر کارگری نام کمونیست را٬ که یک گرایش درون جنبش کارگری بود٬ بر مانیفست خود گذاشت. منصور حکمت بیهوده پسوند کارگری را به کمونیسم موجود بمنظور تفکیک اجتماعی و برجسته کردن  تمایز طبقاتی و اجتماعی کمونیسم معاصر با کمونیسم بورژوایی٬ اضافه کرد. رهبری این حزب اکنون با یک چرخش قلم بر تمام این تلاشها خط بطلان کشیده است. رفقای بسیاری از حزب اتحاد کمونیسم کارگری این شعارها را از زوایای مختلف نقد کرده اند. در اینجا به نکات دیگری اشاره میکنم:

واقعیت این است که طرح این شعار با کمرنگ شدن تبلیغات سوسیالیستی و حاشیه ای شدن شعار "آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری" و "جمهوری سوسیالیستی" در تبلیغات روزمره این جریان همراه بوده است. به همان میزان که بر "انقلاب انسانی" و "حکومت انسانی" تاکید کرده اند به همان اندازه هم سوسیالیسم و کمونیسم و طبقه کارگر و حکومت کارگری را درز گرفته اند. کار را بجایی رساندند که لیدر این حزب در تبلیغات ویدیویی اش حتی یک اشاره گنگ و مبهمی هم محض خالی نبودن عریضه به سوسیالیسم دیگر ندارد. مفاهیمی چون حکومت کارگری و کمونیسم و سوسیالیسم از تبلیغات تلویزیونی این حزب کاملا قلم گرفته شده اند و همه چیز به یکباره "انسانی" شده است. اقتصاد "انسانی" شده است٬ حکومت "انسانی" شده است٬ انقلاب نیز خصلت طبقاتی خود را فراموش کرده و "انسانی" شده است. و ساده انگارانه از ما و سایر کمونیستها میخواهند که از ایشان بپذیریم این شعارها تلاشی برای جذب مردم به "سوسیالیسم" و از سر "انسانگرایی" مفرط این جریان است!؟

ما شاید ضعفهای زیادی داشته باشیم اما خامی سیاسی یکی از آنها نیست. کسی که ادعای فعالیت کمونیستی و سوسیالیستی دارد از اعلام هویت کمونیستی خود در عرصه اجتماعی شرم ندارد. کسی که بر این باور نیست که "سوسیالیسم توده ها را رم میدهد"٬ رسما به جامعه اعلام میکند که هدف بلاواسطه اش استقرار فوری حکومت کارگری٬ یک جمهوری سوسیالیستی است. ما کمونیستها روی رادیکالیسم خود اجتماعی میشویم نه روی راست روی و رقیق کردن و دوری از کمونیسم .

حزب اتحاد کمونیسم کارگری در تمامی تبلیغاتش از صفت انسانی برای توصیف یک جنبه از ویژگی های حکومت کارگری و جمهوری سوسیالیستی استفاده میکند و خواهد کرد. برای ما اساس سوسیالیسم انسان است. ما در تبلیغات خود هر روز اعلام کرده ایم که برای برقراری یک نظام متضمن آزادی٬ برابری و رفاه همگان٬ یک جامعه آزاد سوسیالیستی٬ یک جامعه انسانی مبارزه میکنیم. اما در عین حال نیز صریحا اعلام کرده ایم که چنین نظامی تنها میتواند محصول یک انقلاب کارگری و استقرار یک حکومت کارگری٬ یک جمهوری سوسیالیستی٬ باشد. شعار "انقلاب انسانی برای حکومت انسانی" در غیاب طرح دائم و روتین حکومت و انقلاب کارگری عملا به یک حکومت بورژوایی با "چهره انسانی" تقلیل پیدا میکند. و این مسیری است که رهبری "حزب کمونیست کارگری" در آن گام نهاده است. ما همچنان که در برنامه یک دنیای بهتر اعلام کرده ایم٬ یکبار دیگر تاکید میکنیم که قصد ما: "ایجاد یک سرمایه داری اصلاح شده٬ سرمایه داری با "چهره انسانی" یا یک سرمایه داری "دلسوز" نیست." (منصور حکمت٬ برای یک دنیای بهتر)

"بازگرداندن انسانیت به سوسیالیسم"؟
اما این شعار با تبلیغات و تئوریهای بسیاری همراه شده است. یکی از اعضای دفتر سیاسی این حزب جوهر این چرخش به راست را به روشنی مطرح کرده است. اعلام کرده اند که "ما انسانیت را به سوسیالیسم و کارگر بر می گردانیم." اشارات معینی به اجزاء این نقطه نظر ضروری است .

از قرار میخواهند انسانیت را به سوسیالیسم و نه به جامعه بازگردانند. بسیار خوب! ما میپرسیم که این "ما" کیست که میخواهد "انسانیت" را به سوسیالیسم باز گرداند؟ نیروی کدام جنبش غیر کمونیستی – غیر کارگری است؟ در کجای جامعه قرار دارد؟ تاریخ اش چه بوده است؟ اگر نیرویی قصد دارد عنصری را وارد سوسیالیسم کند٬ خود در درجه اول پذیرفته است که نیرویی خارج از آن جنبش است. و این دقیقا بخشی از تعرضی است که تاریخا تمام جنبشهای غیر سوسیالیستی به سوسیالیسم کارگری٬ کرده اند. در آن دست برده اند. زمانی گرایشات این چنینی مارکسیسم را تئوری اقتصاد برای محاسبه ارزش ها و قیمت ها تعریف کردند. در صورتیکه سوسیالیسم یک جنبش داده شده و تاریخی است. قدمتی به عمر سرمایه دارد. سوسیالیسم جنبش ضد سرمایه داری کارگر برای خلاصی از مناسبات استثمارگرایانه و کار مزدی در جامعه و رهایی انسان از قید و بندهای طبقاتی و اجتماعی و اقتصادی است. ثانیا بنظر میرسد که ما باید از این نئو پوپولیستهای راست بپذیریم که "سوسیالیسم" تاکنون جنبش انسانی نبوده و یا از "انسانیت" خالی شده است و رسالت رهبری این حزب اکنون بازگرداندن انسانیت به سوسیالیسم و کارگر است!؟ براستی به این توقعات پوچ و مهمل چه نامی میتوان داد؟  

اما معنای این تلاشها چیست؟ از نقطه نظر ما این پروژه اساسا گامی دیگر در ادامه تعرض به کمونیسم کارگری پس از فروپاشی دیوار برلین و شکست سوسیالیسم بورژوایی در شوروی است. از همان جنس و از همان نوع است. در فردای سقوط بلوک شرق هم شبه مارکسیستهایی مدعی "دمکراتیزه" کردن سوسیالیسم بودند٬ میخواستند عنصر "بازار" را بمنظور تقویت کارآیی جامعه٬ وارد سوسیالیسم کنند. برخی دیگر خواهان آن بودند که جای بیشتری برای "ناسیونالیسم" در سوسیالیسم شان ایجاد کنند. طرح بازگرداندن "انسانیت" به سوسیالیسم و کارگر نیز تلاشی بورژوایی و در این راستا است .

اما برخلاف برخی تصورات ساده انگارانه این یک کج فهمی و یا درک غلط از سوسیالیسم و کمونیسم کارگری نیست. پاسخ هم در نصیحت به این جریان نیست. نه تلاش پس از سقوط بلوک شرق برای "دمکراتیزه" کردن سوسیالیسم محصول یک کج فهمی بود و نه تقلای امروزی حکک برای "بازگرداندن انسانیت به سوسیالیسم" ناشی از درک غلط این جریان است. اینها تلاشها و تعرض گرایشات غیر کمونیستی – غیر کارگری به کمونیسم کارگری و مارکسیسم است. در پشت این تلاشها ما جدایی و گسست از سوسیالیسم و کمونیسم کارگری را مشاهده میکنیم. همانطور آنهایی که میخواستند عنصر "رقابت" و "بازار" را وارد سوسیالیسم کنند٬ عملا یک تعرض بورژوایی به کمونیسم را بیان میکردند٬ این جریان هم تلاش اش یک نوع چنگ اندازی و تعرض به سوسیالیسم و کمونیسم کارگری است. مارکس در کاپیتال و سایر آثارش نشان داد که مسبب تمام معضلات و مصائب بشریت٬ از فقر و فلاکت تا محرومیت سیاسی و اقتصادی و حقوقی و مدنی٬ نظام مزد بگیری و مالکیت بورژوایی بر وسایل تولید است و لذا سوسیالیسم را به عنوان جنبشی برای پایان دادن به این وضعیت سیاه٬ بعنوان جنبشی برای لغو کار مزدی٬ ایجاد جامعه ای مبتنی بر مالکیت اشتراکی و به این اعتبار بازگرداندن اختیار به انسان٬ تعریف کرد. سوسیالیسم مارکس و حکمت جنبشی برای خلاصی کامل انسان از هر نوع محرومیت و غلبه او بر مقدرات اجتماعی و اقتصادی خود است. اما تلاش برای "بازگرداندن انسانیت به سوسیالیسم" بیان یک تعرض بورژوایی به کمونیسم مارکس و حکمت است. به معنی پذیرش تبلیغات کثیف زرادخانه بورژوایی به سوسیالیسم و همراهی با آن در غیر انسانی بودن سوسیالیسم است. ما این تعرض بورژوایی به سوسیالیسم و کمونیسم کارگری را در سطوح نظری و سیاسی قاطعانه پس میزنیم .

میگویند میخواهند انسانیت را به کارگر بازگردانند؟ منظور از این تعرض وقیحانه به حرمت انسانی کارگر در جامعه چیست؟ ما پوپولیست نیستیم. کار کارگر خالق تمام ثروت جهان موجود است٬ اما برای خود کارگر فقر و فلاکت و محرومیت و زشتی می آفریند. خلقیات و روحیات هر بخشی از جامعه متاثر از مناسبات اقتصادی حاکم و مکان اجتماعی است که در آن قرار دارند. انسانها محصول شرایط اجتماعی خویش اند. بورژوازی تمامی مناسبات میان انسانها را به مناسبات صرفا پولی تبدیل نموده است. اما برای نابودی این شرایط باید مناسبات اقتصادی و طبقاتی حاکم را در هم شکست. و تنها انقلاب کمونیستی و کارگری پاسخ است. اما چرا در اینجا "کارگر" مورد "الطاف" این تعرض راست قرار میگیرد؟ چرا هدفشان را برگرداندن "انسانیت" به "کارگر" قرار داده اند؟ مگر کارگر چه کمبود ویژه ای از سایر مردم زحمتکش دارد که اینها در این مقام ارتجاعی ظاهر شده اند؟ حزبی که سوسیالیسم اش را پنهان میکند نمیتواند مدعی نابودی شرایطی شود که ناشی از استثمار کارگر و محرومیت عمیق او در جامعه است. واقعیت این است٬ این حرکت گوشه ای از تعرض سوسیالیسم طبقات بالای جامعه٬ سوسیالیسم بوروژایی٬ به کارگر و کمونیسم کارگری است .

بعلاوه ما بعنوان کمونیستهای کارگری این دوره معین گوشه هایی از این "انسانگرایی" را مشاهده کرده ایم. ما دیده ایم که چگونه لیدر این حزب در مقابله با مواضع راست این حزب در قبال کشتار وحشیانه کودکان و افراد غیر نظامی در غزه با برافروختگی اعلام کرد چه شده: "اومانیسمتان گل کرده"؟ ما دیده ایم چگونه اصغر کریمی در قبال حمله احتمالی نظامی آمریکا از "فرصتهای" ایجاد شده ٬ صحبت میکرد. دیده ایم چگونه اعضای رهبری این حزب تحریم اقتصادی مردم را عاملی در جهت تشدید مبارزات مردم و پیشروی این حزب قلمداد کرده است. ما شاهد بودیم که چگونه موسوی و خاتمی و کروبی را از صف جانیان رژیم اسلامی خارج و در "کنار مردم" قرار داده اند. باور کنید ما بنا به دلایل بسیاری نمیتوانیم شاهدان خوبی برای این ادعای فرضی این حزب مبنی بر "انسانگرایی" باشیم .

دنیای وارونه و غیر طبقاتی سوسیالیست های غیر کارگری
با اندک تعمقی میتوان دید که چگونه دنیای این سوسیالیسم به ظاهر "انسانی" تماما وارونه است. در این نگرش٬ رابطه میان سوسیالیسم و آزادی و رهایی انسان٬ رابطه میان مناسبات اقتصادی و سیاسی در جامعه٬ وارونه است. در این چهارچوب سوسیالیسم جنبشی برای آزادی و رهایی طبقه کارگر و به تبع آن انسان نیست. از قرار باید انسانیت را به سوسیالیسم بازگرداند! اگر مارکس در مانیفست کمونیست اعلام میکند که کارگر با آزادی خودش جامعه و انسان را آزاد میکند٬ این جریان معتقد است که انسان بنا به تصمیم این جریان با آزادی خودش٬ کارگر را آزاد میکند! همه چیز در این نگرش وارونه و برعکس شده است. در این دنیای وارونه این انقلاب کمونیستی نیست که "برای نخستین بار به آرمان آزادی و برابری انسانها به معنی واقعی کلمه جامه عمل می پوشاند". (برای یک دنیای بهتر) بلکه بر عکس "انقلاب انسانی" مورد نظر این حزب عامل رهایی و آزادی کارگر است. اگر محور اساسی انقلاب کمونیستی مورد نظر ما "لغو مالکیت خصوصی بر وسایل کار و تولید و تبدیل آن به داریی جمعی کل جامعه است"٬ در سوسیالیسم وارونه این جریانات "انقلاب انسانی" و نه انقلاب کمونیستی و یا کارگری باید به اهداف اقتصادی نامعینی دست پیدا کند. اگر در کمونیسم کارگری منصور حکمت "سوسیالیسم جنبشی برای بازگرداندن اختیار به انسان است"٬ در سنت نئوپوپولیسم حاکم بر "حزب کمونیست کارگری" اساس تلاش شان "بازگرداندن انسانیت به سوسیالیسم" است. این نشان یک تغییر و شیفت اجتماعی است. یک تعرض به کمونیسم و سوسیالیسم کارگری در دوران معاصر توسط این حزب است. گامی در جهت تکمیل پروسه عبور از منصور حکمت و بر زمین انداختن پرچم کمونیسم کارگری و برافراشتن پرچم سوسیالیسم بورژوایی با "چهره انسانی" است. یک ویژگی اساسی این سوسیالیسم وارونه بودن آن است. اما وارونگی تمام معضل این جریان نیست .

این سوسیالیسم در عین حال غیر طبقاتی است٬ غیر کارگری است. در این نگرش انسان بجای کارگر قرار داده شده است. کل تاریخ جوامعی که تاکنون وجود داشته اند٬ تاریخ مبارزه طبقاتی است. اما در این نگرش این تاریخ به مبارزه "انسان و غیر انسان"٬ تبدیل شده است. گویی به یکباره تاریخ تحولات سیاسی جامعه جوهر طبقاتی و کشمکش طبقاتی خود را از دست داده است. به تاریخ مبارزه "شر و خیر" تبدیل شده است. جدال کارگر و سرمایه حذف شده است٬ و انسان از هم اکنون غیر طبقاتی شده است. مارکس در نقد این "سوسیالیستهای حقیقی" میگوید آنها "بجای منافع پرولتاریا از منافع ماهیت بشری و انسانها بطور کلی یعنی انسانی که متعلق به هیچ طبقه ای نیست و اصولا فی الواقع موجود نیست بلکه تنها هستی او در آسمان مه آلود پندارهای فلسفی متصور است٬ دفاع می نمایند" و بمنظور نشان دادن جایگاه سیاسی و اجتماعی این نوع سوسیالیسم در جامعه در آن زمان آلمان میگوید: "این سوسیالیسم مکمل تسلیت بخش تازیانه های سوزان و گلوله های تفنگ بود که همین حکومتها بکمک آنها قیامهای کارگران آلمانی را سرکوب میکردند." (مارکس٬ مانیفست حزب کمونیست)
 
زمینه های سیاسی طرح این شعار
شعارهای استراتژیک در خلاء سیاسی طرح نمیشوند. هیچ حزبی بدون اهداف روشن و داده شده ای دست به تغییر و تبدیل شعارهای هویتی و پایه ای خود نمیزند. رهبری "حزب کمونیست کارگری" هم بیگدار به آب نزده است. این گوشه ای از تلاششان در برخورد به تحولات معاصر جامعه است. خودشان میگویند "این شعار بعد از کنگره حزب٬ به احتمال زیاد رسما به یکی از شعارهای محوری حزب ما تبدیل خواهد شد". بطور خلاصه باید گفت که این شعارها تماما در فضای سیاسی امروز و در پاسخ به نیازهای معین زمینی ای مطرح شده اند .

این سیاست گوشه ای از یک چرخش به راست و اتخاذ سیاست سازش طبقاتی است که اکنون در دستور رهبری این حزب قرار گرفته است. چگونه؟ در پاسخ باید گفت زمانیکه این حزب اعلام کرد که جناح موسوی در "کنار مردم" و "همراه مردم" است٬ عملا یک سیاست سازش طبقاتی و همراهی با جناحی از رژیم اسلامی را در دستور خود گذاشتند. زمانیکه از این سرکردگان جانی رژیم اسلامی خواستند که "لنگ لنگان" انقلاب مورد نظرشان را همراهی کنند٬ زمانیکه خاتمی و رفسنجانی و موسوی را از لیست سران جنایتکار رژیم اسلامی حذف و در همان حال فحاشی علیه ما کمونیستها را تشدید کردند٬ یک سیاست سازشکارانه را در دستور قرار دادند. زمانیکه بخشی از سران رژیم اسلامی را "بخشودند" و "جنایاتشان را فراموش کردند"٬ اعلام کردند که با جناح موسوی "قصد کشتی گرفتن" ندارند٬ گفتند که با رضا پهلوی برخورد "ایدئولوژیک" نخواهند کرد٬ "جنبش سبز" را بخشا انقلابی قلمداد کردند و پوسترهای سبز برای ١٦ آذر سفارش دادند٬ یک سیاست سازشکارانه توده ایستی را در دستور قرار دادند. راست روی در سیاست ایران مستلزم فحاشی به کمونیستهای رادیکال و پیگیر است. یک نمونه از شاهکارهای این جریان این است که در آلمان پرچم "آزادی برای ایران" را که شعار ناسیونالیسم راست پرو غربی است به دست تظاهر کنندگان میدادند.
 
این سیاستها اجزاء یک مجموعه بهم پیوسته است. نقد ما به کلیت این مجموعه است. مساله ما فقط بر سر انتخاب شعار "انقلاب انسانی برای حکومت انسانی" نیست. این شعار گوشه ای از یک گسست تاریخی و همه جانبه از کمونیسم کارگری است. این چرخش از کمونیسم کارگری از نظر ما نه تصادفی و یکشبه بود و نه ناشی از انتخاب یک شعار غیر اصولی و نه ناشی از "انسانگرایی" ادعایی این جریان. این تحولات محصول یک روند تاریخی سیاسی هستند. ما این روند را پیش بینی کرده بودیم. در مقابلش ایستادیم. نقدش کردیم. اما نتوانستیم جلوی تسلط آن را بر حزب کمونیست کارگری بگیریم. این محصول بلایی است که پوپولیسم حمید تقوایی بر سر "حزب کمونیست کارگری" آورده است. این پوپولیسم راست٬ خشت خشت سیاست و سنت کمونیسم کارگری را از آن حزب برداشته است. آنچه رهبری این جریان امروز در دستور حزب قرار داده است٬ یک سرمایه داری با "چهره انسانی" یا یک "سرمایه داری دلسوز" است. یک نوع سوسیال دمکراسی است. کمونیسم نیست. کارگری نیست. باور کنید انسانی هم نیز نیست .

و این سرنوشت سیاسی تمام جریاناتی است که به راست چرخیده اند. تاریخ معاصر متاسفانه مملو از چنین تجربیانت تلخ و درس آموز است. ما اجازه نمیدهیم این سیاستهای راست و توده ایستی را تحت نام منصور حکمت و کمونیسم کارگری به پیش ببرند .

*سخیف : سست٬ سبک٬ ضعیف٬ ناقص (فرهنگ فارسی عمید)

 

 

 




هیستری رهبری ح ک ک ا و معضل "انقلاب انسانی، حکومت انسانی "


اصغر کریمی  جدید ترین عضو رهبری ح ک ک است که به میدان ابراز وفاداری ایدئولوژیک به لیدر حزب در دفاع از شعار "انقلاب انسانی، حکومت انسانی" و فحاشی به ما برای افشای ماهیت راست، پوپولیستی و ضد کمونیستی این شعار پا گذارده است. بشدت زیر فشار هستند. کلافه شده اند. هیستریک به زمین و زمان فحش میدهند. ابتدا سعی کردند ژست "ما به اینها پاسخ نمیدهیم" بخود بگیرند. فشار آنچنان بر شان زیاد شد که دیدند این ژست نه تنها بی فایده که مضر است. پس یکی یکی سرشان را از سوراخ هایی که در برف تعبیه کرده بودند، بیرون آوردند، چشمان را بستند و دهان با نزاکت شان را باز کردند. هر چه بیشتر هوار کشیدند، استیصال خویش را بیشتر برملا کردند. هر چه بیشتر کوشیدند از این شعار راست و پوپولیستی دفاع کنند، دوری عمیق شان از کمونیسم کارگری و سیاست ها و اهداف پایه ای و اصلی این حزب را بیشتر به نمایش گذاشتند. هر چه بیشتر برای دفاع از این راست روی دست و پا زدند، بیشتر چرخش به راست شان را افشاء کردند .

مدعی شدند که میخواهند "انسانیت را به سوسیالیسم و کارگر باز گردانند." عجبا! سوسیالیسم تاکنون از انسانیت تهی بوده است. مارکس و منصور حکمت از برگرداندن انسانیت و اختیار به انسان توسط سوسیالیسم و جنبش سوسیالیستی سخن گفته اند، اینها از بازگرداندن انسانیت به سوسیالیسم. گفتند کسانی که این شعار را بعنوان یک شعار راست و پوپولیستی نقد میکنند، انسان نیستند، انسانیت را نمی فهمند. جالب اینجاست که در نوشته هایی که قرار بود "مانیفست نوین اومانیسم" شان باشد، منتقد خود را "شارلاتان"، "پوشالی*"، "بی پرنسیپ"، "رمال" و اراجیفی از این دست خطاب کردند. این روش ها از این جریان تعجب برانگیز نیست. فقط کافی است بیاد بیاوریم که همین آقای اصغر کریمی در زمان تهدید حمله نظامی به ایران، در جنگ فرصت های مناسب برای سرنگونی رژیم اسلامی را جستجو میکرد. این همان جریانی است که لیدرش در بحبوحه کشتار کودکان فلسطینی توسط ارتش جنایتکار اسرائیل، در شرایطی که ارتش اسرائیل بمب فسفر بر سر مردم بی پناه غزه میریخت، ما را که سیاست های راست و پرو اسرائیلی – پرو آمریکایی این حزب را نقد میکردیم، با ریشخند مخاطب قرار داد و گفت: "اومانیسم تان گل کرده!؟" جریانی که کشتار وحشیانه چند صد کودک هم نمیتواند انسانیت اش را قلقلک دهد، اکنون برای توجیه راست روی و غرق شدن در پوپولیسم حزب رنجبرانی، مدعی بازگرداندن انسانیت به سوسیالیسم شده است .

باید بگوییم: هم انسانیت تان را دیده ایم و هم سوسیالیسم تان. خدا عاقبت تان را بخیر کند !

زمانی که اصول شکنان مدافع اصولی گری میشوند
شاهکار اخیر رهبری این حزب، نوشته بسیار شتابزده اصغر کریمی در باره شعار "انقلاب انسانی، حکومت انسانی" است. کاملا روشن است که اینها بشدت نگران نفوذ و تاثیر نقدهای مستدل مارکسیستی ما از سیاست های راست و پوپولیستی و مماشات شان با قاتلین اصلاح طلب دولتی هستند. اصغر کریمی با لحنی بسیار زشت، بدون نام بردن از حزب اتحاد کمونیسم کارگری، به نقدهای حزب ما از سیاست های راست روانه شان اشاره کرده است. حزب ما را "بی پرنسیپ ترین محفل سیاسی..." نامیده است. چنین روش های مذمومی دیگر از رهبری این حزب نه موجب تعجب است و نه خارج از انتظار. در چند سال اخیر رهبری این حزب در بکار بردن چنین روش هایی و فحاشی، گوی سبقت را از سازمان مجاهدین و حزب توده نیز ربوده است. ادبیات مستهجنی که در سایت "جدل آنلاین" در هنگام تشکیل فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری منتشر شد، بعضا عرق شرم بر پیشانی هر انسان سیاسی و متمدنی جاری میکرد. احساس تاثر و تاسف عمیق از دگردیسی این حزب تحت رهبری جدیدش، تنها احساسی بود که به یک کادر قدیمی و دوستدار این حزب دست میداد .

درغلطیدن به اینگونه روش ها و فحاشی هیستریک ، ناشی از فرهنگ و ادب محیط رشد این افراد نیست (هر چند که در مورد برخی اینهم نقش داشته است) این روش در برخورد به نقد و منتقد، محصول جانبی و اجتناب ناپذیر راست روی در سیاست و اتخاذ روش های مجاهدینی است. جامعه باید بداند که راست روی در سیاست با راست روی و بی اصولی گری در روش و سبک فعالیت همزاد اند. این روش ۱- بدلیل نداشتن پاسخ اصولی و منطقی است؛ ۲- بمنظور ارعاب صفوف خود است تا مانع خونریزی داخلی در حزب شان گردند. این یک روش شناخته شده است. جریانی که پاسخ نزدیک به صد صفحه نقد مستدل از سیاست های راست روانه را با یک برخورد هیستریک و با استفاده از الفاظی چون "شارلاتان"، "حزب پوشالی" یا "بی پرنسیپ ترین محفل سیاسی" میدهد، وقتی یک دهکده را زیر قدرت خود بگیرد، با مخالفین اش چه خواهد کرد؟ آیا احدی در آن ده جرئت خواهد کرد به ساحت "مقدس" این حزب و رهبرانش انتقادی وارد آورد؟ تاریخ مملو است از سرنوشت تلخ و کمیک احزابی که برای سهیم شدن در قدرت به راست چرخیده اند و سر از ناکجا آباد درآورده اند. ح ک ک و رهبری جدید اش نه اولین و نه آخرین نمونه از قربانیان راست روی در تند پیچ های سیاسی مبارزه طبقاتی است .

استیصال هیستریک
اصغر کریمی با حالتی عصبانی و کلافه ما را "محفل افشاگر" می نامد. چرا؟ زیرا اینها بر این تصور بودند که شعار پایه ای حزب کمونیست کارگری، آزادی، برابری، حکومت کارگری را یواشکی بایگانی میکنند و کسی نیز متوجه نخواهد شد. اما با نقد بی امان و تیز ما مواجه شدند و تمام نقشه شان نقش بر آب شد. از این رو عصبانی و مستاصل است. میگوید:  "تو یکی از بینندگان کانال جدید بودی. در طول چندین هفته از اواخر ماه جون یعنی حدود چهارماه قبل، قبل از اینکه کانال جدید را ببندند، حتما عبارت "انقلاب انسانی برای حکومتی انسانی" را که هرروز بر صفحه تلویزیون خیلی درشت ظاهر میشد و مجری برنامه بر اساس آن بحث میکرد و برنامه را به پیش میبرد دیده ای. و همه دوستان و مخالفان هم دیدند و حتی یک نفر چیزی علیه آن نگفت و ننوشت. "اعضای محفل افشاگر" هم دیدند و حتی علیه لباس! و کراوات**! مجریان کانال جدید افشاگری کردند و درفشانی کردند. کادرها و اعضای حزب هم دیدند و به وجد آمدند ."

ایشان عصبانی است. چون مجبور شده است که از این شعار پوپولیستی و راست دفاع کند و نمیداند چگونه میتواند مستدل و سیاسی و با پز کمونیستی از این شعار دفاع کند. مجبور شده است "کادرها و اعضای حزب" را که ظاهرا در ابتدا به وجد آمده بودند اما با نقد های ما تردیدهای اصولی در اذهانشان راه یافته را در جلسات متعدد توجیه کنند یا با ارعاب به سکوت بکشانند. ظاهرا یادش رفته که در یک پاراگراف بالاتر نوشته است تاکنون چندین کنفرانس برگزار کرده اند تا این شعار را برای اعضاء و کادرها توضیح دهند. اگر اعضا و کادرها به وجد آمده اند دیگر ضرورت کنفرانس توضیحی برای آنها از چه رو است؟ البته باید گفت که این تناقض گویی در یک صفحه را بهیچوجه نباید به پای "بی پرنسیپی" اصغر کریمی گذاشت. این عکس العمل طبیعی انسانی است که بشدت زیر فشار است و باید با سیلی صورت را سرخ نگاه دارد. هر چه عصبانی تر جواب میدهند، (نگاهی به نوشته کاظم نیکخواه، محمد آسنگران و اصغر کریمی خشم و کلافگی شان را از نقد های ما نشان میدهد.) خود را بیشتر افشاء میکنند. باید از اینها پرسید: چرا عصبانی میشوید؟ اگر اینقدر این شعارها چپ ، کمونیستی و اصولی است خوب با اعتماد به نفس و بدون فحاشی از آن دفاع کنید. نخ نمایی انسان گرایی تان اتفاقا از لابلای فحاشی های زشت تان بخوبی بچشم میخورد. حتی ظاهر سازی متمدنانه و انسانی هم ازتان بر نمی آید .

به اصغر کریمی باید گفت که سخن  گفتن از مقوله پرنسیپ از جانب رهبری جدید این حزب کمی بی مثمی است. کسی پناه بردن به اصول و پرنسیپ را دیگر از جانب این حزب جدی نمیگیرد. حزبی که یکی از کادرهای رهبری اش فعالین سیاسی کمونیست را تهدید به لو دادن آدرس آی پی شان میکند، حزبی که رهبری اش به کمونیست های با سابقه و رفقای سابق خود، بخاطر اختلافات سیاسی، فحش میدهد و آنها را "همکار جمهوری اسلامی" میخواند اما قاتلین هزاران انسان شریف در ایران را که اکنون در قالب اصلاح طلبان دولتی دارند میکوشند مبارزات آزادیخواهانه مردم را عقیم کنند، با ادب و سلام و صلوات در کنار مردم قرار میدهد. بی پرنسیپ خواندن ما از جانب شما کمی سبک و نچسب است. بهتر است پیش از آنکه دهان بگشایید و کسانی را که تمام عمر مبارزه سیاسی شان با دفاع از اصول و پرنسیپ های کمونیستی و انسانی عجین شده را با چنین الفاظی توصیف کنید، کمی به خود و رفقایتان نگاهی بیاندازید .

رهبری جدید این حزب علیه هر پرنسیپ و اصول سیاسی قاطعانه مبارزه کرده است. با جدایی ما از این حزب هر گونه اثر و نشانی از اصول و پرنسیپ از این حزب رخت بربست. خود پروسه تلاش برای ساکت کردن ما، ارعاب ما و بالاخره تلاش برای اخراج ما از حزب هر گونه اصولی گری را با خود شست و برد. روش های غیر کمونیستی، محفلیسم و ارعاب مخالف و منتقد، که مدتی بود به روش و رفتار غالب در حزب بدل شده بود، کاملا بر حزب حاکم شد. ما تا آخرین لحظاتی که در حزب بودیم با تمام قوا کوشیدیم با چنین روش هایی مقابله کنیم، اما متاسفانه در این نبرد شکست خوردیم و مجبور شدیم راه خود را جدا کنیم. ما  در راستای کمونیسم کارگری منصور حکمت و بر مبنای اصول و پرنسیپ های انسانی و تمدن سیاسی بالا که از روش ها و سنت های این حزب در زمان رهبری منصور حکمت بود، حزب نوینی را بنیان گذاشتیم. ما کوشیدیم این سنن و سیاست ها و پرنسیپ ها را در حزب اتحاد کمونیسم کارگری احیاء کنیم. ما با تمام قوا تلاش کردیم پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت، اصولی گری و تمدن و فرهنگ سیاسی بالای او را در این حزب به اهتزاز درآوریم. اکنون با افتخار اعلام میکنیم که در تمام این عرصه ها موفق شده ایم و شما زیر فشار نقد بی امان و مارکسیستی ما این چنین کلافه و هیستریک شده اید. حزب اتحاد کمونیسم کارگری حزب راستین کمونیسم کارگری منصور حکمت است. این اکنون یک حقیقت انکار ناپذیر در جنبش کمونیسم کارگری و نزد کلیه علاقمندان کمونیسم کارگری منصور حکمت است .

* در عالم سیاست هر انسان و حزبی مجاز است که حزب دیگر و یا سیاست های آن را نقد کند. این سیاست ها را راست یا چپ بنامند. اما کلمه "پوشالی" صفتی نیست که در نقد یک حزب یا سازمان مورد استفاده قرار گیرد. این کلمه از نوع کلمه "ضاله" است که در زمان سلطنت پهلوی برای ممنوع اعلام کردن احزاب استفاده میشد. این کلمه از نوع کلماتی است که دولت های مستبد برای توصیف احزاب و جریانات مخالف بکار میگیرند و معمولا پیش درآمد اعمال سرکوب بر آنها است. این کلمه مانند کلمه "گروهک" است که حزب توده در اوایل قدرت گیری رژیم اسلامی برای توصیف سازمان های چپ و کمونیست باب کرد و بعد مورد استفاده جمهوری اسلامی قرار گرفت. معلوم نیست که اینها خود آگاهند که دارند قدم در چه راهی میگذارند یا آنچنان کلافه و مستاصل شده اند که عنان از کف داده اند؟

**  ما کاملا مدافع آزادی پوشش هستیم. لذا اگر کراوات زدن مجریان برنامه های کانال جدید نظرمان را جلب کرده و در نوشته مان به آن اشاره کردیم، از زاویه نقد سلیقه آنها نبوده است. این تغییر لباس و کت و شلوار و کراوات مجریان کانال جدید یک معنای سیاسی معین دارد و ما نیز به این معنای سیاسی اشاره کرده ایم. همزمان با چرخش به راست این حزب، همزمان با علم کردن شعار پوپولیستی "انقلاب انسانی، حکومت انسانی" و تلاش برای بدست آوردن دل اصلاح طلبان دولتی و نزدیک شدن به جنبش ناسیونالیسم پرو غرب و سلطنت طلبان و هنگامی که تلاش برای قاچاق کردن قاتلین رژیم اسلامی به میان مردم را آغاز کردند، به یکباره تمام مردان این حزب کت و شلوار کراواتی شدند. این حکم یک یونیفورم سیاسی دارد. این تغییر لباس بخاطر سلیقه فردی نبود. خیلی آشکار بود که یک دستور تشکیلاتی برای تغییر نحوه لباس پوشیدن در حزب صادر شده بود. قرار بود خود را در بسته بندی دیگری به بازار عرضه کنند. همه معنای این تغییر لباس را فهمیدند. اینها با این تغییر لباس قصد داشتند به جنبش های راست چراغ سبز بزنند. این چراغ سبز را ما هم مشاهده کردیم و معنای آنرا توضیح دادیم. این تغییر لباس برای تسهیل نزدیک شدن به جریانات راست و تمرکز بیشتر بر کار لابیستی صورت گرفت. قرار بود تصویر "حقوق بشری" خود را برای جریانات و جنبش های راست و دولت های غربی کامل کنند. از این رو است که ما به این فاکتور اشاره کردیم. ما دیروز بدنیا نیامده ایم. پیش از این چنین چرخش و تغییر بسته بندی را در سازمان مجاهدین دیده بودیم. تکرار آن در این حزب معنای سیاسی بسیار روشن و خصلت نمایی دارد و لاجرم باید برای جامعه توضیح داده شود .

 


 




صورت مسئله کدام است؟


بحثهاى حزب ما در نقد سياستها و شعارهاى غير کمونيستى جديد "حزب کمونيست کارگرى" صحنه هاى جالبى را موجب شدند. در يک نگاه ساده شاهد نوعى اغتشاش فکرى درون حزبى هستيد که ناشى از عدم وجود درکى واحد و تبئينى واحد از سياستهاى اين حزب و اختلاف برسر آنست. بايد به همه اين بحثها و هرجا که استدلالى مطرح شده پرداخت. اما کاملا خطاست که به توجيهات خودساخته اى ميدان داد که ميخواهد کل مسئله را به طرح همين شعارها محدود کنند. بدوا بايد بر صورت مسئله در جامعيت آن تاکيد کرد و به اين شعارها هم بعنوان جزئى از يک کل پرداخت.

صورت مسئله چيست؟
نه پوپوليسم و کل نگرش انقلاب ۵٧ ى حميد تقوائى جديد است و نه تاکنون مورد نقد قرار نگرفته است. نه سبک کار غير حزبى و تبديل حزب به يک دستگاه پروپاگاند صرف و آنهم غير سوسياليستى جديد است و نه تاکنون مورد نقد قرار نگرفته است. و بويژه در دوره اخير٬ مسئله اين حزب صرفا اعلام شعارهاى جديد بجاى شعارهاى هويتى و برنامه اى شان نيست. صورت مسئله از نظر ما تکميل شدن و به فرجام رسيدن يک خط با مبانى و مفروضات سياسى – تئوريک معرفه به ايستگاه واقعى اش است: گسست از کمونيسم کارگرى و اهداف سياسى – اجتماعى برنامه اى اش و تبديل شدن به جريانى ناسيوناليستى و حقوق بشرى که همزمان با تعابير فلسفى به امر مبارزه سوسياليستى و اهداف سوسياليستى برخورد ميکند.  

راديکاليسم پوپوليستى اين حزب ناچار بود سير تکوين سياسى خود را طى کند. اين موضوع را در نقدهاى متعددى ما بررسى کرديم و نهايت چپ راديکال امروز را جلو چشمشان گذاشته بوديم. اما اگر اين بازگشت به عهد عتيق سياسى چپ راديکال قبلتر در مواضع سياسى موردى خود را نشان ميداد٬ وضعيت سياسى و متحول ايران کاتاليزورى شد که اين حزب با سرعتى باورنکردنى ناچار شود که پوپوليسم مزمن و پادرهوايش را بر زمين واقعى بنشاند. آنچه که اتفاق افتاده است چيزى نيست جز تولد نامبارک اين زايمان سياسى. آنها عرض سالن را طى کردند٬ عطاى سابقه سرخ را به لقايش بخشيدند٬ و وارد اردوى آبى ها شدند که امروز عمدتا خود را "سبز" بازمى شناسند. 

اما معضل فکرى و سياسى اين حزب تنها ارزيابى اش از تحولات اخير ايران و "انقلاب" ناميدن اعتراضات موجود نبود. دراين مورد اتفاقا اين حزب "استثنا" نبود و بخش زيادى در اپوزيسيون از سلطنت طلبان تا مجاهدين و انواع چپ راديکال اين وضعيت را "انقلاب" ناميدند. بحث "انقلاب" اين حزب را از ديگر احزاب بورژوائى٬ جريانات چپ راديکال و تروتسکيستها و حتى مجاهدين جدا نميکرد. در نتيجه بدون دادن تعينى به انقلاب مورد اشاره حتى از کمپ راست عقب بودند. اين تعين به انقلاب با پسوند "انسانى" حل شد. متد حميد تقوائى بسرعت همه معضلات واقعى و پراتيکى را در قلمرو ذهن "حل" ميکند. اگر در قلمرو ذهن و تفسير همه چيز سرجايش باشد و نوعى "خردمندى" و سيستم برآن ناظر باشد٬ خوب معضل بعدى صرفا تبليغات و تبليغات است. مانند هميشه! و اين سنتى ريشه دار و شناخته شده همراه با يک دنيا جدل است.

اما چرا اين شعارهاى جديد الزامى شدند؟ فقط براى تعين دادن به انقلاب بود؟ همه چيز سرجايش بود و فقط اين تعين مورد جديد است؟ پاسخ به شهادت اسناد منفى است. "حزب کمونيست کارگرى" بنا به تحليل اش بدوا جنبش ملى اسلامى و موئتلفين راستش را "خودى" و جزو "انقلاب" فرض کرد. سپس به آنها ملحق شد و در يک صف واحد بخط شدند. تدريجا حرفهاى مشابه زدند و شعارهاى واحد دادند. بعد اثباتا فقط به خامنه اى و احمدى نژاد جلاد حمله کردند. درست مثل اکثريت و حزب و توده و کل صفى که هواخواه موسوى بودند. سپس تعين را کمى "متعين تر" کردند و "آقاى موسوى" را "کنار مردم" جا دادند و عملا به يک جناح رژيم آتش بس آعلام کردند. و بالاخره شعار استراتژيک و هويتى شان را بخاطر رضاى اين صف و آنها که بايد ببينند به گوشه اى غريب انداختند و در ويترين ها شعارهاى جديد را گذاشتند. اين مجموعه بعنوان يک "نقشه راه" و يک بسته ارائه شد و با پرچم و پوستر سبز ديگر بوستان شد! لذا تقليل اين مجموعه به تغيير شعار نه صورت مسئله را بيان ميکند و نه نقد محدود به اين قلمرو به خال ميزند. و البته رهبران اين حزب تلاش بيهوده اى ميکنند که همه اين تغييرات اساسى در هويت سياسى و برنامه اى قديمى اين حزب را صرفا به آوردن شعارى جديد آنهم با تفسير معوج خودشان محدود کنند. اين راه در رو را بايد بست. شعارهاى جديد نتيجه و محصول يک مجموعه تغيير پايه اى در نگرش سياسى اين حزب اند.

بالاخره "موسوى کنار مردم است" يا نه؟
بجز خود حميد تقوائى و يکى دو نفر از همفکرانش کسى دراين حزب حاضر نشده است صريحا از اظهارات توده ايستى مکرر حميد تقوائى در مورد موسوى دفاع کند. تغيير سياست در مورد يک جناح رژيم٬ آنهم در مورد جريانى که از روز اول خواهان سرنگونى کل جمهورى اسلامى بوده است٬ مسئله ساده اى نيست. اگر اين فقط سياست حميد تقوائى است٬ آنوقت دراين "حزب" معلوم نيست "ليدر" چه حق ويژه اى دارد که هر روز هرچه بفکرش برسد در تلويزيون و رسانه هاى تبليغاتى حزب ميگويد و بقيه يا بايد سکوت کنند و يا در عمل انجام شده سکوت را ترجيح دهند و يا اگر کسى مخالف است راسا و بدون ارجاع به حرف حميد تقوائى در مقالاتش عليه موسوى بنويسد! چرا از موضع ليدرتان دفاع نميکنيد؟ اگر اين سياست فقط حرف حميد تقوائى نيست٬ و سياست حزب اينست که تا اطلاع ثانوى "با موسوى کشتى نگيريد"٬ خوب پرنسيپ سياسى حکم ميکند که صريحا بگوئيد اين نظر حزب است و پروسه اين تحول مهم را به مردم نشان بدهيد. پرنسيب سياسى و کمونيستى اينست که اگر بيشتر حزب با گذاشتن موسوى "در کنار مردم" توسط ليدر حزب مخالف است٬ واکنش نشان دهد و اگر موافق است با سکوت آنرا برگزار نکند. مسئله به اين مهمى را نميتوان با گفتن مثلا رهبر ما يک "سوتى" داده و عده اى "بهانه حمله گير آورده اند" توجيه کرد! چون خود ايشان روى حرفشان ايستاده اند.

"حزب" و "فرقه"
کادرهاى "حزب کمونيست کارگرى" خوب ميدانند و قبول دارند که در يک حزب سياسى همواره سياستها طرح ميشوند و بعد از بحث و جدل کافى در ارگانهاى حزبى به سند و قطعنامه و قرار تبديل ميشوند. تنها بعد از آنست که سياست جديد ميتواند مبناى کار يک حزب قرار گيرد. حتى در تعريف اختيارات ليدر قيد شده است که سياست جديد بايد توسط دفتر سياسى و يا مراجع ديگر حزبى از جمله پلنوم تصويب شود و بعد ليدر حزب و ارگانهاى حزبى ميتواند بعنوان موضع حزب آن را رو به جامعه تبليغ کند. اين اتفاق در مورد موضعگيرى توده ايستى در باره موسوى٬ فقط حمله به خامنه اى و احمدى نژاد و نه کل رژيم٬ شعارهاى جديد انقلاب انسانى براى حکومتى انسانى٬ و انتشار پوسترهاى سبز صورت نگرفته است. کسى سندى و قرارى و بحثى از اين جريان نديده است. تازه بعد از چند ماه تبليغ و ترويج يادشان افتاده که مثل اينکه بايد تصويب اين شعار را به کنگره ببرند! اينجاست که روش و سبک کار فرقه اى و اختيارات نامحدود حميد تقوائى اين حزب را به سطح يک فرقه کامل تغيير ماهيت داده است. فرقه همينگونه فعاليت ميکند. يکى ميگويد و بقيه تائيد ميکنند و اگر نکنند "از رويشان رد ميشوند"! آيا شما حتى يکمورد بياد داريد که در دوران حزب کمونيست کارگرى منصور حکمت اينگونه سياست جديد را قبل از تصويب رو به بيرون اعلام کرده باشد؟ کسانى که "هنر" شان اينست که به هر منتقدى مارک "فرقه" و "حاشيه اى" پرت کنند٬ اما خودشان به روش بدترين فرقه ها و بدون توجه به هيچ مکانيزم قانونى حزبى سياستهاى حزب را تماما تغيير ميدهند٬ خوبست اول کمى خانه خودشان را آب و جارو کنند!

توجيهات جديد اين شعار
اما اخيرا سعى کردند چند کلمه استدلال اينجا و آنجا بويژه پيرامون شعارهاى جديد طرح کنند. اما تقريبا در مورد برخوردشان به موسوى سکوت کامل اختيار کرده اند و ما معنى اين را خوب ميدانيم. بگذاريد به همين استدلالها که بايد بزحمت ميان لفاظى ها و بد دهنى ها پيدايشان کرد جواب بدهيم:

اولا٬ تعدادى از اعضاى رهبرى حکک تلاش ناموفقى در عوض کردن صورت مسئله و "توجيه" استفاده موردى از شعار "انقلاب انسانى براى حکومتى انسانى" بجاى شعار "آزادى٬ برابرى٬ حکومت کارگرى" دارند. ميگويند در يک اطلاعيه کميته خارج اين شعار حذف شده و اينها – يعنى ما- بهانه حمله به حزب پيدا کردند. ميشود بفرمائيد چرا و طى کدام پروسه سياسى و حزبى اين شعار به شعار حزب تبديل شد و چند ماه آذين بخش برنامه هاى تلويويزنى و نشريه خارج کشورتان و اخيرا پوستر حزب براى ١۶ آذر شده است؟ آيا چند نظر داريد؟ اين که ايراد ندارد. بگوئيد چند نظر داريم ولى نظر ليدر و محفل رهبرى "مهمتر" است و هرچه آنها بگويند عليرغم غير مصوبه بودنش "نظر حزب" محسوب ميشود تا به اين توجيه ناشيانه درنغلتيد.

ثانيا٬ عمدتا گفته اند که اين شعار در کنار شعارهاى قديمى حزب تبليغ ميشود. بازهم عليرغم هيچ بحث و سند مصوبى اگر همين را قبول کنيم٬ کجا در کنار شعارهاى "انقلاب انسانى براى حکومتى انسانى" در تلويزيون و تبليغات و پوسترهايتان شعارهاى قديمى انقلاب کارگرى و حکومت کارگرى هم بودند؟ به شهادت همه اسناد و ويدئوهاى همان چند ماه نبودند. اين استدلال "شعار جديد در کنار شعار قديم" دريچه عقب نشينى شرمگينانه است. احتمالا با همين فرمول ميخواهند قرارى به کنگره ببرند تا مخالفتهاى احتمالى را جواب دهند. اما اگر اينکار را بکنند٬ شان نزول اين شعار معلوم نيست چيست و هدف سياسى مستتر در طرح آن شکست ميخورد. اما اگر شعارهاى قديمى را فقط در سطح نشريه رسمى حزب و اطلاعيه ها نگهدارند و در تبليغات به همين شعارهاى جديد بپردازند٬ تنها "محکم بودنشان" روى مسير جديد را تائيد کردند و موفق به "قانونى" شدن تصوير سياسى جديد حزب شدند. يعنى پروسه اى که ماههاست با شتاب بالا آغاز شده است را در کنگره تنها مهر ميزنند. در آنصورت معلوم نيست اينهمه توجيه "درکنار" آن شعارهاى قديمى به چه درد ميخورد؟ اين جريان در هر دو صورت عقب مينشيند و نميتواند مسئله را به پيشروى خود ترجمه کند و حتى به صفوف خود بقبولاند.

ثالثا٬ ميگويند با اين شعار جديد "انسانيت را به سوسياليسم برمى گردانيم"! اين با سيستم فکرى حميد تقوائى بهتر جور درمى آيد. ايشان مرتبا مشغول انقلاب کردن در ذهن مجرد خود است. اينجا قبول ميکنند که کمونيسم کارگرى مارکس و منصور حکمت خالى از انسان گرائى بوده است و حالا تحت زعامت حميد تقوائى و همفکرانش به آن "انسانيت" تزريق ميشود! نفس اين استدلال يک تصفيه حساب بنيادى با کمونيسم مارکس و منصور حکمت و تسليم در مقابل اردوى راست است. با اين استدلال تصوير ارتجاعى راست از کمونيسم و انقلاب کارگرى و سوسياليسم را قبول ميکنند و بعد مشغول رفوى اين تصوير کهنه و ضد کارگرى ميشوند. متوجه نيستند استدلال شان به تاريخ عمر مانيفست کمونيست مدافعان بورژوا و ضد کارگر داشته است. مشابه اين چهارچوب فکرى٬ البته بدون حذف سوسياليسم٬ تحت عنوان "انسان باورى سوسياليستى" در آمريکا و اروپا هم هستند. بهترين شان رايا دونايفسکايا و ترندى است که از ديدگاههاى او دفاع ميکند. در هر حال تفسير "انسانيت را به سوسياليسم برمى گردانيم" روى سر اين شعار با کمونيسم مارکس و منصور حکمت بيگانه است.

رابعا٬ ميگويند اوضاع عوض شده و حزب خود را همراه اوضاع تيز ميکند. اى کاش اينطور بود. اين کارى است که هر جريان سياسى جدى٬ چه چپ و چه راست٬ ميکند. اما هيچ جريانى دقيقا در دوره اى که جنگ آلترناتيوها و جنگ براى سرنگونى در دستور روز قرار دارد٬ شعار هويتى اش را به پستو نميبرد و از پرچم حزبى و برنامه اى و سياسى اش کوتاه نمى آيد؟ آيا حزب مشروطه اينکار را کرده است؟ آيا اکثريت و حزب توده و مليون متفرقه و ناسيوناليستها اينکار را کرده اند؟ آيا آنها کمتر از شما تلاش ميکنند که مهرشان را بر اوضاع بکويند؟ معضل شما از جمله همان است که قبلا در مطلب "کمونيسم کارگرى و انسانگرائى" در نقد اين شعارها گفتم. شما سوسياليسم را "غير انسانى" ميدانيد و فکر ميکنيد نميتوان با پرچم سوسياليستى در اين تحولات ره به جائى برد. شما فکر ميکنيد مردم ايران از سوسياليسم تصوير ترسناکى دارند و سعى ميکنيد همراه با "تصوير مردم" خودتان را منطبق کنيد. همانطور که در دوره جنگ غزه سعى داشتيد تصويرتان را با "تصوير ضد عرب مردم ايران" همسان کنيد. اگر دوره دمکراسى بود شايد کمى فلفل نمک دمکراتيک در سوسياليسم تان وارد ميکرديد٬ حالا که هر راستى از اسلامى تا پان ايرانيست و آريائى خود را با حقوق بشر تعريف ميکند٬ شما هم مطابق موج تغيير ماهيت ميدهيد. همين رفتار سياسى شما آنهم در يکى از سربزنگاههاى مهم سياسى ايران "ظرفيت سوسياليستى" تان را تماما بيان ميکند. قبول اين سياستها و اين شعارها براى کمونيستهاى آن حزب يک خودکشى سياسى محسوب ميشود.

تصفيه حساب با تاريخ
نکته اساسى تر اينست که حميد تقوائى با شعار جمهورى سوسياليستى راحت نيست. چرا؟ ممکن است بگويند اصلا اين شعار پيشنهاد حميد تقوائى بوده است. بله٬ درست است و پيشنهاد دقيق حميد تقوائى "جمهورى سوسياليستى ايران" بود. اما همراه اين پيشنهاد ايشان همان زمان برنامه و فعاليت حزب را زياد سوسياليستى نميدانست و همراه طرح اين شعار تلاش داشت سخنگوى عده اى شود که دراين تحليل با او شريک بودند. کسانى که بحدى "سوسياليست" بودند که در ماجراى دو خرداد پرت شدند. شعار جمهورى سوسياليستى بدون اين تبئين تصويب شد و بحثهاى آن موجوداند. حالا حميد تقوائى همان تبئين رد شده را آورده است تا دو کار را با هم صورت دهد: اول٬ تبئين حاکم به شعار مصوب جمهورى سوسياليستى را٬ که تبئينى برنامه اى و نام حکومت کارگرى است٬ کنار بزند. در اين راه انصافا موفق شده است و براى هر ناظرى قابل مشاهده است که نگرش و سياست حاکم به "حزب کمونيست کارگرى" امروز صد و هشتاد درجه با نگرش منصور حکمت بر همان حزب تفاوت دارد. اينراه را حميد تقوائى پيموده است و هم اکنون بايد به يک "دستاورد" برگشت ناپذير تبديل کند. دوم٬ خود جمهورى سوسياليستى را بايگانى ميکند تا تبئين جديد روى سر شعارهاى جديد سوار شوند که در عين حال "معادل و همطراز انقلاب کارگرى و جمهورى سوسياليستى" هم معرفى شده اند. اينجا در و تخته به هم چفت ميشوند. هم با گذشته تصفيه حساب جدى شده است و هم سيستم پوپوليستى و ۵٧ ى حميد تقوائى که ديگر به يک چهارچوب پخمه راست و توده ايستى با تابلوى حقوق بشرى تبديل شده است متحول شده است. حميد تقوائى و همفکرانش دراين پروسه فرزند جديدى را بدنيا آوردند. اين فرزند جديد يک مرحله تعيين کننده و حياتى از تصفيه حساب با کمونيسم کارگرى و گسست سياسى از آنست. کمونيسم عتيق حميد تقوائى که بنا به پشتوانه هاى تاريخى و سياسى و کادرى آن حزب ناچار بود دوره اى را در يک همزيستى با کمونيسم کارگرى بسر برد٬ امروز تماما و مستقل از آن تاريخ روى پاى خودش ايستاده است. اين جريان را بايد همانطور که هست ديد. يک دنياى بهتر٬ برنامه حزب٬ معرف کمونيسم کارگرى بودن اين حزب نيست٬ همانطور که براى حزب "حکمتيست" نيست. همانطور که مانيفست کمونيست براى صدها حزب بورژوائى و ناسيوناليست و اصلاح طلب نبوده است. سياستهاى واقعى و محورى ايندوره اين جريان سيماى واقعى اش و تمايز واقعى اش با کمونيسم کارگرى و اساسا کمونيسم مارکسى را تبئين ميکنند.

بايد منتظر باشيد که حميد تقوائى از فوير باخ و جريانات کمونيسم مکتبى و فلسفى براى توجيه اين سياستها کمک بگيرد. *

 

 




روایتی بر یک سبک کار؛در نقد سبک کار حکک


سبک کار جدید رهبری "حزب کمونیست کارگری" واقعا جالب و دیدنی است. چگونگی پیشبرد و جاانداختن سیاستهای راست در این حزب حیرت آور و یاد آور یکی از تلخ ترین دوران سیاسی جامعه است. شنیده ام که در بحبوبه بگیر و ببندهای بعد از تعرض وحشیانه رژیم در ٣٠ خرداد به مخالفین و آزادیخواهان و کمونیستها٬ نشریه "خلق مسلمان" در نقدی لیبرالی به وضعیت موجود داستان جالبی را مطرح کرد که در آن دوران سخت و کشنده واقعا خنده بر لبان بسیاری از رفقای کمونيست آورد. ماجرا از این قرار است٬ میگویند:
 
روباهی را در حال فرار از شهر دیدند. پرسیدند چرا فرار میکنی؟ پاسخ داد که در شهر هر که را که دارای سه بیضه باشد٬ میگیرند و میکشند. گفتند تو که دو بیضه داری٬ نگرانیت برای چیست؟ چرا فرار میکنی؟ روباه پاسخ داد. آخه اول میکشند٬ بعد میشمرند!؟

از قرار معضل روباه بیانگر وضعیت و سبک کار رهبری کنونی این حزب است. این حزب ابتدائا در گسترده ترین سطح سیاست راست "آزادی٬ برابری٬ جمهوری انسانی" و "انقلاب انسانی برای حکومت انسانی" را بجای "آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری" و "انقلاب کارگری" و "حکومت کارگری" تبلیغ و ترویج میکنند. چندین ماه تلویزیون شان شب و روز با این لوگو ظاهر میشود. همه چیز به یکباره محتوای طبقاتی و کارگری خود را از دست میدهد. و انسان غیر طبقاتی - بورژوایی جای آن را میگیرد. اقتصاد سوسیالیستی جای خود را به اقتصاد "انسانی" موهوم میدهد. حکومت کارگری جای خود را به حکومت "انسانی" غیر طبقاتی و در واقع سرمایه داری میدهد و مفهوم و ماهیت طبقاتی آن پرده پوشی میشود. و بعد که مورد انتقاد قرار میگیرند٬ میگویند در کنگره آن را "احتمالا" تصویب خواهیم کرد؟! اول چهار ماه تبلیغ میکنند بعد میخواهند این سیاست را به اصطلاح تصویب کنند. بیچاره روباه ظاهرا حق داشت از شهر فرار کند. این هم  از قرار گوشه ای از سبک کار جدید و "انسانی" این جریان است .

حال باید پرسید٬ دوستان اگر در کنگره به "احتمالی" این سیاست راست تصویب نشد٬ چه میکنید؟ همان شعارها و همان تبلیغات را ادامه میدهید؟ و خم به ابرو هم نمی آورید. یا دست از این تبلیغات برمیدارید و اعلام میکنید که کاری خلاف سنت اسمی تاکنونی حزبتان انجام داده اید؟ براستی کدامیک؟

و اگر از شما پرسیدند که دوستان این چه حزبی است که اول مواضع تصویب نشده را اعلام میکند٬ تبلیغ میکند٬ بعد در مورد احتمال تصویب آن ها در سطح رسمی بحث میکند٬ چه میگوئید؟ پاسخ میدهید که این "بهترین" و "آزاد" ترین و "کمونیستی" ترین حزب سیاسی جهان است؟ این حزب "منصور حکمت" است؟! اگر روباه آن داستان را نپذیرفت اجازه دهید که ما هم از شما چنین استدلالاتی را نپذیریم. ما را بیهوده ملامت نکنید. این وضعیت محصول انتخاب آگاهانه شما در عبور از کمونیسم منصور حکمت است. یاد بگیرید و با این وضعیت جدیدتان کنار بیائید. *

 

 




"حزب کمونیست کارگری"در مسیر تحول به سازمان حقوق بشری!


امروز صحنه سیاست شاهد اتفاقات تاریخی است. "حزب کمونیست کارگری" ایران به مدد سردرگمی رهبریش می رود تا تراژدى ديگرى را در تاریخ موسم به "جنبش کمونیستی ایران" پایه بگذارد. البته این اتفاقات را با نوسانات چپ در این پنجاه سال نمی توان مقایسه کرد. حزبی که زمانى میرفت که یک بازیگر اصلی صحنه سیاست باشد٬ حزبی که میرفت که به قسمت گود استخر سياست برود٬ امروز به آب باریکه جریانات ارتجاعی و امتحان پس داده و صد بار نقد شده دلخوش میکند. برای اعضا و هواداران و دنبال کنندگان تاریخ کمونیسم کارگری٬ اگر منصفانه برخورد کنند٬ این سیر جدید تاریخ مشخصی دارد. نقطه شروعش معلوم است. اگر با دیدی منصفانه به تاریخ و تغییر تحولات سیاست های این حزب نگاه کنیم٬ اين تمايل اگرچه هميشه وجود داشت اما از مقطع جدایی فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری از این حزب سرعتش شروع شد. معلق کردن حزب در پروژه مسلمانان سابق٬ عکس انداختن با دست راستی ترین احزاب اروپایی٬ و اتهام زنى و تحریف واقعیتهای درون حزبی٬ تاریخ مشخص شان بدنبال جدایی این فراکسیون و تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. گرايشى که قبلا نميتوانست دراين قامت خود را بيان کند.

مارکس در توضیح مراحل تاریخی اینطور توضیح می دهد که تضادهای طبقاتی یک جامعه بین نیروهای درگیر بعضا به نابودی طبقات و پیدایش طبقات جدید و جامعه جدید با روابط تولید و باز تولید جدید منجر می شود. مثلا از دل جامعه برده داری جامعه فئودالی بیرون می آید و از دل جامعه فئودالی نظم سرمایه داری برقرار می گردد. و اینطور نیست که تاریخ به عقب برگردد و مثلا بعد از سرمایه داری فئودالی بیاید. مارکس تمام تلاش نیروهایی که در ابتدای قرن 19 به برقراری دوباره نظم فئودالی مبادرت می داشتند را تلاشی ارتجاعی می خواند. اگر در در یک برخورد عینی این مسئله را به تاریخ جنبش کمونیسم کارگری مقایسه کنیم٬ شاهد سیری هستیم در کمونیسم در ایران که از نقد پوپولیسم٬ مارکسیسم انقلابی و آنگاه تحول کمونیسم کارگری در جنبش کمونیستی ایران را داریم. امروز رهبران "حزب کمونیست کارگری" تمام رخت کمونیسم کارگری را انداخته اند و یک پوپولیسم بی قواره را تبلیغ می کنند: انقلاب مردمی! ما با مردم! مردم با ما! انقلاب انسانی! حکومت انسانی! اما نمی توان گوشت گاو را در مغازه ای با تابلوی لباس فروشی معامله کرد! يک نقد و تعریف اساسى منصور حکمت در جهت خلع سلاح کردن بورژوازی در تبلیغات پوچ حقوق بشری اش بود! تلاش منصور حکمت این بود که نشان دهد سرمایه داری ربطی به حقوق انسانها ندارد و دشمن آنست. اساس سوسیالیسم انسان است بیشتر یک شعار سلبی است. معنای دقیق ترش این است اساس سرمایه ضد انسانی است. اما رهبری حکک امروز با این کانال در ریل مورد نقد منصور حکمت و مارکس افتاده اند.

مارکس و منصور حکمت شعارهای اشمئزاز برانگیز سرمایه داری در رابطه با حقوق بشر را ترهات میخوانند. حقوق بشر تنها به واسطه انقلاب و نیروی این انقلاب در جامعه معاصر یعنی پرولتاریا قابل بررسی است! مارکس از لفظ مشاطه گران نظام سرمایه برای چنین مدافعین حقوق بشری استفاده میکند! تاریخ سرمایه تاریخ جنگ و آتش است و نبرد تاریخی و طبقاتى مارکس نفی تمام راه های پیشنهادی بورژوازی برای زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر است. سوسیالیسم انسانی ترین آلترناتیو جامعه سرمایه داری است و راه دیگر جز به آدرس عوضی فرستادن طبقه کارگر نیست !

همین امروز اگر کمی نزدیکتر نگاه کنیم٬ حرف سازمان های حقوق بشر از اعتراض به قانون اساسی فلان کشور فراتر نمی رود. مثلا شیرین عبادی تمام استنادش به نقض قانون اساسی جمهوری اسلامی است. اما همین قانون اساسی خود نقض حقوق بشر در نگاه کمونیست هاست. یا فلان مدافع حقوق بشر در آمریکا تمام نقدش از نقض قانون اساسی ایالات متحده آمریکا بالاتر نمی رود و دلیل مشخصش این است که وظیفه ای جز رنگ و لعاب انسانی زدن به نظام ضد انسانی و دولتهای سرمایه داری ندارد. سرمایه داری و دنبالچه هایش ادای همه چیز را در می آورند: دفاع از حقوق زن در پوشش فمینیستی! دفاع از انسان در سازمانهای حقوق بشری. نقد مذهب در دستگاههای فاشیستی! اما این مراتب زائیده نظام سرمایه داری است و یا بقول منصور حکمت اگر هم قبلا بوده در نظام سرمایه داری شکل جدیدی پیدا کرده است !

آنچه که در مقابل می بینیم امروز "حزب کمونیست کارگری" بجای ادامه این نقد رادیکال مسیر دیگری را انتخاب کرده است. شعارهای سازمان های حقوق بشری آنهم با تمام تعریف های ناقص جای سیاست های کمونیستی را در این حزب می گیرد! حمید تقوایی لیدر این جریان از انقلاب بر علیه خشونت صحبت میکند٬ گویی این تعریف که "انقلاب مولد خشونت است" را از سرمایه داری قبول کرده است! رهبران حزب کمونیست کارگری امروز فریاد می زنند که در کنگره آتی قرار است همين سياستها را تصويب کنند و حزبشان را رسما براين اساس آرايش دهند. این حزب بدنبال يک روند تغيير به جائى رسيده است که خود را در چهارچوب يک سازمان حقوق بشرى تعريف کند. آيا ميتوان جلوى اين سقوط را گرفت؟ آيا هنوز راه بازگشتی وجود دارد؟ اگر گوش شنوائى هنوز پيدا ميشود٬ بايد به نقدهای کمونیستی از سياستها و شیوه های غیر کمونیستی اين حزب توجه کند. *

 


 

 




پوپولیسم در بن بست!دگردیسی حزب كمونیست كارگری


برای من و سایر فعالین جنبش كمونیسم كارگری كه در پیشروی این جنبش برای چندین دهه٬ فعال و دخیل بودیم سرنوشت كنونی حزب كمونیست كارگری٬ بسیار ناخوشایند و تلخ است. من از سال ١٣۵٨ با سهند و جریان ماركسیسم انقلابی٬ آَشنا شدم و٣٠ سال فعالیت كمونیستی خودم را از طریق تشكيلاتهاى کمونيستى؛ سهند٬ اتحاد مبارزان كمونیست٬ حزب كمونیست ایران٬ حزب كمونیست كارگری ایران٬ و با جدایی از حزب كمونیست كارگری ایران و پیوستن و تشكیل حزب اتحاد كمونیسم كارگری٬ به پیش برده ام. افتخار میكنم كه  فعال جنبش كمونیسم كارگری بوده و هستم و تا قبل از دست دادن رهبر و تئوریسین برجسته كمونیسم معاصر منصور حكمت٬ در تشكلات و احزابی كه او بنیان گذاشت فعالیت كرده و از كادرهای  آنها٬ بوده ام. اما بسیار درد آور است كه شاهد و نظاره گر ریزش بنیانها و مبانی كمونیسم كارگری با چنین سرعت شتاب آوری در حزب كمونیسم كارگری٬ حزبی كه منصور حكمت٬ بنیان گذاشت باشم.

در سال ۵٨ از فعالین سهند در بین كارگران بیكار٬ بودم كه برای ایجاد تشكل كارگران شاغل و بیكار و سازمان دادن كارگران بیكار در چنین تشكلی برای گرفتن بیمه بیكاری از دولت موقت بازرگان٬ در كنار سایر رفقا فعالیت میكردم. در آن دوران چپ پوپولیست بدنبال جناح ضد امپریالیست دولت جمهوری اسلامی میگشت و حمایت مشروط از دولت جمهوری اسلامی سیاست غالب بر جریانات اصلی چپ بود. در ٣٠ سال پیش كه بخش اعظمی از توده های مردم به رژیم اسلامی متوهم بوده و بدنبال آن روان بودند. سهند و اتحاد مبارزان كمونیست تنها جریانی بود كه رژیم جمهوری اسلامی را با هر دو جناح خط امام و جناح لیبرالها بعنوان یك رژیم مدافع سرمایه و یك رژیم ضد انقلابی٬ در جامعه و بین مردم و كارگران٬ افشاء میكرد. این سیاست و موضع عمیقا انقلابی و كمونیستی جریان ما٬ كه مورد اختلاف با جریانات چپ پوپولیستی  آن زمان بود باعث شده بود كه احزاب و سازمانهای پوپولیستی تلاش كنند تا ما را در بین كارگران ایزوله نمایند اما بخاطر سیاست رایكال و كمونیستی اتحاد مبارزان كمونیست٬ در اینكارناموفق ماندند. درد آور است كه ٣٠ سال پیش٬ در زمانیكه٬ رژیم اسلامی از حمایت وسیع مردم برخوردار بود و سازمانهای چپ پوپولیستی بدنبال حمایت مشروط از رژیم میگشتند منصور حكمت و اتحاد مبارزان كمونیست٬ صدای آزادیخواهی و كارگر بر علیه كلیت رژیم اسلامی شدند و امروز كه رژیم جنایتكار اسلامی بر دریایی از خون و كشتار و قتل و عام مردم به قدمت ٣٠ سال جنایت٬ روان است٬ حزب كمونیست كارگری بدنبال جناح موسوی و كروبی همراه مردم در این حكومت وحشی میگردد و كادر رهبری و مركزیت این حزب در تظاهرات به یاد ندا در تورنتو به من یاد آور می شود كه حمله من به موسوی و كروبی در سخنرانی ام  باعث اعتراض برخی شده است. و دیگر كادر رهبری و مركزیت حزب٬ به انتقاد از چاپ پوستری كه عكس احمدی نژاد و موسوی جلاد را دركنار یكدیگر در یكی از نشریات٬ چاپ كرده است میپردازد.

در سال  ٦٠ ٬ یكی از مسئولین بخش كارگری اتحاد مبارزان كمونیست و مسئول محلات شرق تهران اتحاد مبارزان كمونیست بودم. در آن دوران كه بخش اعظم جریانات سیاسی چپ از تبلیغ و ترویج سوسیالیسم و حكومت طبقاتی كارگری٬ طفره میرفتند و شیفته حكومت خلقی و انقلاب دمكراتیك بودند. اتحاد مبارزان كمونیست در ادبیات و نشریات٬ و در جمعها و محافل كارگری وابسته بخود٬ فعالانه به تبلیغ و ترویج كمونیسم و انقلاب كارگری٬ مشغول بود. تاسف آور است  در شرایطی كه بزرگترین و عظیم ترین مبارزات بی سابقه ٣٠ سال گذشته مردم بر علیه رژیم اسلامی٬ در جامعه در جریان است و جمهوری جنایت كار اسلامی نفسهای آخرخود را میكشد. و در زمانیكه بخش اعظم احزاب و نیروهای سیاسی چپ٬ ادعا میكنند كه خواهان حكومت سوسیالیستی هستند٬ حزب كمونیست كارگری ٬ به مواضع و سیاستهای چپ پوپولیست ٣٠ سال قبل رجعت كرده  وحكومت سوسیالیستی و انقلاب سوسیالیستی را در پستو جنبشهای ناسیونالیسم پرو غربی و ملی اسلامی٬ پنهان كرده و حكومت انسانی و انقلاب انسانی را كشف كرده است! و تصادفی نیست كه كادر رهبری حزب٬ منتقد شعار زنده باد سوسیاليسم ما از پشت بلندگو٬ و ترویج سوسیالیسم در سخنرانی  من در تظاهرات یاد بود ندا در تورنتو میشود!   

با سقوط بلوك شرق و پیروزی سرمایه داری بازار آزاد بر سرمایه داری دولتی٬ حملات وسیعی بر علیه ایده كمونیسم و هر گونه ایده آَزادیخواهی و برابری طلبانه صورت گرفت. در چنین جو و فضای ضد كمونیستی كه سرمایه داری برعلیه كمونیسم راه انداخته بود٬ احزاب مختلف مدعی "كمونیسم" گوی سبقت را از یكدیگر در تغيیر اسم و شعارهایشان ربوده و از احزاب "كمونیسم" و "سوسیالیسم" به احزاب دمكراتیك٬ انسانی٬ و حقوق بشری بدل میشدند. در چنین موقعیتی كه كمونیسم و كمونیست بودن٬ كفر محسوب میشد و احزاب و شخصیتهای مختلف از كمونیست بودن دست می شستند و به دمكراتیك بودن و هوادار دمكراسی بودن قسم یاد میكردند٬ منصور حكمت پرچم كمونیسم ماركس٬ پرچم كمونیسم كارگری را بلند كرد و حزب كمونیست كارگری را بنیاد نهاد. حزب كمونیست كارگری منصور حكمت٬ حزبى ماركسى٬ حزبی ماكزیمالیست و حزب رادیكالسم افراطی بود كه بر مبنای رادیكالیسم افراطیش٬ معتبرترین حزب سیاسی دوران معاصر سیاست ایران بوده است. گرایش پوپولیستی در حزب كمونیست كارگری٬ که قبلا بصورت ساکت و آزمايشگاهى وجود داشت و ساکت بود و در مراحلى خود را نشان داد و عقب رفت٬ بويژه در ۵ سال گذشته و در فقدان منصور حكمت٬ سنگرهای كمونیسم كارگری را به نفع پوپوليسم و ناسيوناليسم در مراحل مختلف و به مرور زمان در حزب كمونیست كارگری فتح كرد. حزب جدید كمونیست كارگری٬ كوچكترین شباهتی به غیر از اسمش با حزب كمونیست كارگری دوران منصور حكمت ندارد! حزب كمونیست كارگری منصور حكمت٬ حزب سازمانده انقلاب كارگری و حزبی كه باید به حزب سياسى كارگران تبدیل شود٬ بود. حزب جدید٬ حزب حكومت انسانی و انقلاب انسانی٬ است. حزب كمونیست كارگری منصور حكمت٬ حزب عمیقا ضد مذهب و ضد اسلام بوده است و با اسلام بعنوان لومپنیسم در جدال است. حزب جدید كمونیست كارگری٬ حزب اكس مسلم است كه آَدمها را بر مبنای مذهبشان تقسیم بندی میكند و مبارزه بر علیه مذهب را از دستور خارج کرده است! حزب كمونیست كارگری منصور حكمت٬ حزب تنها فقط یك انقلاب و آن هم انقلاب كارگریست! اما حزب جدید حزب انقلاب به طور علی العموم! حزب منصور حكمت٬ حزب مبارزه بر علیه كل رژیم جنایتكار اسلامی با همه جناحهایش! حزب جدید كمونیست كارگری٬ حزب مبارزه با جناح مسلط رژیم و حمایت مشروط از جناح غیر مسلط! حزب كمونیست كارگری منصور حكمت حزبی عمیقا انسانگرا! حزب جدید٬ حزبی است كه به بهانه اینكه جنگ٬ جنگ است از محكوم كردن جنایت جنگی دولت اسرائیل بر علیه مردم غزه٬ طفره رفت! حزب كمونیست كارگری منصور حكمت٬ با سوسیالیسم و حكومت كارگری میخواهد انسانیت را به جامعه برگرداند! حزب جدید كمونیست كارگری با انقلاب انسانی میخواهد انسانیت را به سوسیالیسم و کارگر برگرداند! حزب جدید كمونیست كارگری٬ حزب عبور از منصور حكمت است.

ما در حزب اتحاد کمونيسم کارگرى با كمال افتخار پرچم کمونيسم منصور حكمت را در جامعه و جنبش طبقاتى مان بر افراشته ايم و تلاش ميکنيم موانع پيشروى و پيروزى اش را از سر راه برداريم. *

 

 




قسمت گود استخر": واقعیات و توهمات"


رهبری "حزب کمونیست کارگری" در دفاع از چرخش به راست و گسست کامل خود از مبانی پراتیک و نظری جنبش کمونیسم کارگری میگوید که این سیاستها محصول انتقالشان به "قسمت گود استخر" است. میگویند "حزب سیاسی" شده اند. مخالفین کمونیست شان "جریانات حاشیه ای" هستند و ملزومات پیروزی بر جمهوری اسلامی را درک نمیکنند. از ما میخواهند از این جریان بپذیریم که برافراشتن پرچم سبز در ١۶ آذر امسال گوشه ای از این سیاست عمیقا "انسانی" و نشان رفتن به "قسمت گود استخر" است. به ما میگویند اگر مواضع شان در قبال جناح "مغضوب" جمهوری اسلامی تغییر کرده است٬ آنها را "در کنار مردم" و "همراه مردم" قرار داده اند٬ تحت تاثیر این تلاششان است. مدعی اند که این پوست انداختن ها از ملزومات دست و پا زدن در "قسمت گود استخر" است. واقعیت را اما باید از فرای این تبلیغات کاذب و توهمات جستجو کرد. به نکات متعددی در این رابطه میتوان و باید اشاره کرد .

ماجرای "قسمت گود استخر "
از نقطه نظر ما تصرف قدرت سیاسی توسط حزب کمونیستی کارگری٬ حزبی مانند حزب اتحاد کمونیسم کارگری٬ پایه و اساس فعالیت سیاسی کمونیستی است. حزب کمونیستی که خود را برای تصرف قدرت سیاسی آماده نکند٬ اشتهای آن را نداشته باشد. قابلیت آن را در خود رشد ندهد٬ یک حزب حاشیه ای و گروه فشار خواهد بود. گروه فشاری بر احزاب و جنبشهای اجتماعی دیگر موجود در جامعه. از این رو از نقطه نظر ما مباحث "حزب و جامعه" و "حزب و قدرت سیاسی" منصور حکمت آن مجموعه از مباحثی هستند که تلاش میکنند موانع تبدیل شدن تحزب کمونیسم کارگری به یک حزب تمام عیار سیاسی را بشناسند و از سر را بردارد. بحث "قسمت گود استخر" در مقابل "جریان مستعفیون"* که در سال ١۹۹۹ تحت تاثیر جنبش ارتجاعی دوم خرداد به تغییر نگرش خود در اهداف کمونیسم کارگری رسیده بودند٬ مطرح شد. این جریان راست و شبه دوم خردادی تلاش میکرد جلوی این حرکت کمونیسم کارگری برای تصرف قدرت سیاسی را سد کند. کمونیسم را در گذشته خود محبوس کند .

اما این مبحث هم مانند بسیاری از مباحث نظری و سیاسی منصور حکمت توسط جریان پوپولیستی که بر "حزب کمونیست کارگری" چنگ انداخته است٬ دستخوش تغییرات پایه ای شد. این بحث از نظر این جریان اکنون به مجرایی برای سازش طبقاتی٬ سازش با جنبشهای راست پرو غربی و جنبش ملی اسلامی و برافراشتن پرچم سبز تبدیل شده است. تبدیل به اهرمی شده است برای جا انداختن سیاستها و گرایشات راست و توده ایستی در این حزب. هر گونه نقد کمونیستی و رادیکال را با این بهانه پاسخ میدهند. این تغییر و تحولات و تعرض به جوهر مباحث کمونیسم کارگری نتیجه انتقال اجتماعی و سیاسی این جریان در عرصه طبقاتی و جنبشی است. برای نشان دادن جوهر این تعرض به مفاهیم پایه ای کمونیسم کارگری اشارات متعددی به مباحث منصور حکمت ضروری است. امیدواریم که ما در این روی آوری به کمونیسم منصور حکمت٬ متهم به علم کردن پرچم "پیغمبری" منصور حکمت نشویم!؟ **

منصور حکمت و حزب سیاسی
منصور در بحث "حزب و جامعه" در همان حال که تلاش عظیمی برای رفع موانع تبدیل حزب کمونیستی کارگری به یک حزب سیاسی درگیر در معادله قدرت سیاسی و سرنوشت جامعه داشت در همان حال نیز هشدارهای معینی در زمینه راست روی و برداشت راست از این حرکت داشت. هشدار داد :

"تاريخا احزاب چپ وقتى خواسته اند اجتماعى بشوند و در ابعادى اجتماعى ظاهر بشوند، به راست چرخيده اند. اينطور توجيه کرده اند که جامعه راست تر از آنهاست و اگر راى ميخواهند بايد به راست بچرخند. و البته تاريخا هم در اين کار شکست خورده اند. ممکن است يک نماينده از يک حزب راديکال چپ براى يک دوره به مجلس رفته باشد، اما همان يک نفر را هم دور بعد پرونده اش را زير بغلش زده اند و روانه اش کرده اند که برود." (منصور حکمت٬ حزب و جامعه: از گروه فشار تا حزب سیاسی٬ نوامبر ١۹۹۸)

منصور حکمت هشدار میدهد. تجربیات تلخ تاریخی را یادآوری میکند. میداند که "تاریخا احزاب چپ" زمانیکه در این مسیر به اشتباه قدم گذاشته اند٬ چه سرنوشتی پیدا کرده اند٬ چگونه راست شده اند. و در عین حال تاکید میکند که "تاریخا هم در این کار شکست خورده اند". و این وضعیت گویای سرنوشت امروز جریان پوپولیستی ای است که کنترل "حزب کمونیست کارگری" را در دست دارد. رهبری حکک دقیقا همین مسیر را طی کرده است. این جریان حضور شعارهای راست٬ ملی اسلامی٬ مذهبی و توهم آلود در جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی را دیده است. تلاشهای جریان ارتجاعی سبز دولتی را برای کنترل و مهار این اعتراضات دیده است اما  بجای آنکه به مقابله با این جریان برخیزد٬ خود به راست چرخیده است. گویا "جامعه راست تر آنها" بهانه ای شده است برای "راست روی" آنها. از این رو منصور حکمت در قبال این زمینه تاریخی تاکید میکند که :

"ما يکى از معدود سازمانهاى کمونيستى بعد از بلشويکها هستيم که ميخواهد روى راديکاليسم و ماکزيماليسمش توده اى بشود. سازمانى که اتفاقا ميخواهد ماکزيماليسم و کمونيسم را توده اى و اجتماعى کند. ميخواهد آرمانها و ايده انقلاب کمونيستى اش را ببرد و توده اى و اجتماعى کند. ميخواهد حرف آخرش در مورد مذهب را به حرف جامعه بدل کند. ما کسانى هستيم که معتقديم بايد اين کمونيسم بى تخفيف را توده اى و اجتماعى کنيم." (منصور حکمت٬ "حزب و جامعه: از گروه فشار تا حزب سیاسی٬ نوامبر ١۹۹۸)

به این اعتبار باید پرسید رهبری امروز حکک از کدام "اجتماعی" شدن صحبت میکند؟ از کدام "قسمت گود استخر" صحبت میکند؟ مساله منصور حکمت این بود که "کمونیسم بی تخفیف را توده ای و اجتماعی" کند. مساله رهبری پوپولیست این حزب چیست؟ بگذارید کمی مساله را بشکافیم. چند سئوال و چند تصویر گویای واقعیت چرخش به راست این حزب و دوری و گسست آن از کمونیسم رادیکال و افراطی و بی تخفیف است .

حکک در دوره اخیر سیاستش در قبال یک جناح از حاکمیت رژیم تغییر کرد و سیاست توده ایستی را در قبال جناح موسوی و سایر اوباش اسلامی این کمپ اتخاد کرد. ما می پرسیم آیا این نمونه ای از "کمونیسم بی تخفیف" است؟ آیا این "حرف آخر" در قبال رژیم اسلامی است؟ آیا خارج کردن بخشی از سران رژیم اسلامی که در تمامی جنایتهای این حکومت سی ساله شریک بوده اند٬ نشان "رادیکالیسم" است؟ آیا روی آوری به سنت توده ایستی در قبال حاکمیت نشان "ماکسیمالیسم" است؟ چه کسی میپذیرد که این سیاست ذره ای رادیکالیسم و کمونیسم را در خود دارد؟

ما میپرسیم آیا این حزب با حاشیه ای کردن شعار استراتژیک٬ برنامه ای "آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری" از ماشین تبلیغات روزمره خود٬ "ماکسیمالیسم و کمونیسم توده ای" را نمایندگی میکند؟ دارد "آرمانخواهی کمونیستی" را توده ای میکند؟ پاسخ این جریان چیست؟

ما میپرسیم آیا حکک با کنار گذاشتن پروژه "مذهب زدایی" و تقلیل آن به مبارزه برای سکولاریسم آنهم سکولاریست راست و ناسیونالیستی٬ دارد حرف جنبش کمونیسم کارگری را در قبال دستگاه آدمکشی مذهب و صنعت مذهب میزند؟ آیا دارد حرف آخر خودش را به حرف جامعه تبدیل میکند؟ یا برعکس خط بر تاریخ مذهب زدایی این حزب کشیده است. کدامیک؟ آیا نادرست است بگوئیم که این جریان در قبال پروژه مقابله با "مذهب ستیزی" جریانات سبز سر خم کرده است و آب در سیاستهای خود در این زمینه ریخته است؟ و پروژه ارتجاعی اکس مسلم را بجای آن مطرح کرد که با تغییر هیات حاکمه آمریکا این پروژه شان هم به رکود کشیده شد؟ کدامیک؟ پاسخ این جریان چیست؟

ما میپرسیم آیا حکک با کنار گذاشتن آرمان و ایده انقلاب کمونیستی و تغییر آن به شعار غیر طبقاتی – غیر کارگری٬ "انقلاب انسانی"٬ دارد "آرمانها و ایده انقلاب کمونیستی" را توده ای و اجتماعی میکند؟
آیا ما هم باید در این دوری و گسست از کمونیسم کارگری سهیم شویم و مدعی شویم که این از ملزومات "قسمت گود استخر" است؟ یا آن را بمثابه چرخش به راستی که تاریخا نمونه های بسیاری از آن را هم متاسفانه دیده ایم٬ نقد و افشاء کنیم. بگوئیم که نه! این نقطه نظرات به جنبش ما تعلق ندارد. این خط مشی به جنبش ما تعلق ندارد٬ این حزب به جنبش ما تعلق ندارد. این پروژه ای برای تعرض و نه اجتماعی شدن کمونیسم کارگری است .

اما این تنها هشدارهای منصور حکمت در زمینه چگونگی نزدیک شدن کمونیسم کارگری به قدرت سیاسی نبود. در بحث "حزب و قدرت سیاسی" اشارات متعدد دیگری به خصوصیات و مختصات حزبی داشت که میتواند قدرت سیاسی را تصرف کند. میگوید:

"اولين شرط حضور ما در جنگ بر سر قدرت سياسى اين است که پرچمدار چپ افراطى در درون جامعه باشيم، نه نفر دوم و نه نفر سوم. پرچم چپ افراطى در جامعه، چپ کارگرى در جامعه بايد به طور بلامنازعى دست ما باشد. ما را به عنوان نماينده قيام کارگرى آتى، به عنوان آن شبحى که بر فراز جامعه به پرواز در ميآيد بشناسند. ما باشيم که همه نيروهاى مدافع وضع موجود ميخواهند محکومش کنند. اين حزب باشد که پرچم اعتراض راديکال کارگرى، پرچم مارکسيزم، پرچم انتقاد سوسياليستى به جامعه موجود در دستش است و نه يکى از شرکت کنندگان چپ، بلکه نماينده کمونيسم کارگرى. بعدا ميتوانيم در اين مورد بحث کنيم که چه اندازه در اين راستا پيش رفته‌ايم و يا چقدر هنوز از اين فاصله داريم و يا به کجا رسيده‌ايم." (منصور حکمت٬ حزب و قدرت سیاسی٬ آوریل ١۹۹۸٬ تاکید از من است)

اولین شرط حضور و نه حتی دومین و یا سومین شرط حضور یک حزبی کمونیستی کارگری بر سر قدرت سیاسی در دست داشتن "پرچم چپ افراطی در درون جامعه" است. آیا کسی انصافا با مواضعی که این حزب در قبال یک جناح رژیم اسلامی اتخاذ کرده است٬ میپذیرد که حکک اکنون پرچمدار چپ افراطی است؟ آیا واقعا کسی چنین مزاحی را جدی خواهد گرفت؟ آیا موضعشان در قبال حاکمیت کوچکترین نشانی از یک جریان چپ افراطی بر خود دارد؟ آیا موضعی که میگوید "من با موسوی کشتی نمیگیرم" نشان و اثری از "چپ افراطی" بر خود دارد؟ آیا سیاستی که میگوید من با "رضا پهلوی بحث ایدئولوژیک ندارم" ذره ای افراطی گری و یا چپ بودن در خود دارد؟ یا بر عکس اینها بیان سیاست سازشکاری با جنبش ملی – اسلامی و جنبش ناسیونالیسم راست پرو غربی است؟ کدامیک؟

واقعیت این است که کسی در صفوف کمونیسم کارگری از این جریان نخواهد پذیرفت که "حزب سیاسی" شده اند٬ حزبی که "در قسمت گود استخر" شنا میکند. بر عکس خواهند گفت راست شده اید. سازشکار شده اید. سبز شده اید. سیاستهای توده ایستی اتخاذ کرده اید. از آرمانها و ایده آلهای کمونیستی فاصله گرفته اید. تجربه شما نه تجربه "اجتماعی شدن" کمونیسم آرمانخواه و بی تخفیف بلکه تجربه قربانی کردن جریانی چپ در یک بزنگاه تاریخی در مسلخ جنبشهای راست است. و تمام مساله این است که هر درجه پیشروی در این مسیر نه به معنای اجتماعی و گسترده شدن٬ بلکه برعکس به معنای حاشیه ای شدن و بی اعتبار و بی نفوذتر شدن بیشتر است. نتیجه اش تبدیل به دنبالچه جنبشهای دیگر شدن است. این ماحصل تلخ پیشروی در این مسیر است .

تجربه "رفیق کیا "
 داستان چرخش به راست جریانات چپ در ایران داستان قدیمی و کهنه ای است. حزب توده "استاد" این راه است. در دوران اولیه انقلاب٬ توده ایستها بر این باور کودنانه بودند که "آقا" بالاخره "رفیق کیا" (نورالدین کیانوری٬ دبیر کل حزب توده) را برای نخست وزیری و تشکیل دولت دعوت خواهد کرد. این بخشی از تبلیغات توده ایها در تشکیلات و فضای پیرامونی خود در توجیه سیاست ارتجاعی دفاع از حکومت "ضد امپریالیستی" رژیم اسلامی بود. اما دستگاه جنایت رژیم اسلامی حتی درس تلخی به این پادوهای سیاسی خود داد. حتی طناب اعدام را نیز برگردن برخی از نیروهای این جریان انداختند. دردناک است٬ اما واقعی است .

تاکید پایانی
در پایان٬ باید تاکید کرد که استدلالات این جریان مبنی بر شنا کردن در "قسمت گود استخر" تنها یک بهانه و پوششی "اجتماعی" برای یک راست روی تاریخی و آشناست. کارگر و کمونیسم در مقابل این تشبثات راست خواهند ایستاد. جامعه پاسخهاى راديکال و انسانهاى راديکال و سازش ناپذير کمونیست را ميخواهد. کسانى که حرف اساسى و بنيادى خود را ميزنند و ميخواهند همفکران و همراهان خود را متحد کنند تا کل اين افق راديکال و کمونیستی را همه گیر کنند. دوران قالب کردن حرفهای نیم پز و راست تحت عنوان چپ و کمونیسم به پایان رسیده است. ما نمیگذاریم. کمونیسم منصور حکمت زنده است !

*جریان راست ایرج آذرین – رضا مقدم: همان جریانی که امروز حمید تقوایی از آنها به عنوان جریانی که مواضع خوبی در قبال اوضاع سیاسی دارند٬ در سخنرانی خود در انجمن مارکس نام برده است. واقعیت این است که این جریان تغییری نکرده است. مواضعشان کماکان همان بوده است که هست. یک جریان آشکارا ضد کمونیسم کارگری اند. جریانی که برای شکست و نابودی کمونیسم کارگری لحظه شماره میکند. واقعیت این است که حکک در شرایط کنونی تغییر کرده است. راست شده است. همانطور که حزب "حکمتیست" به جریان راست بهمن شفیق نزدیک شده است. این دو حزب از این نظر علیرغم تفاوتهای ظاهری دارای تشابهات عمیق اند .

**پروژه ارتجاعی "کیش شخصیت" و "پیغمبر" بودن منصور حکمت را ابتدائا جریانات ارتجاعی و توده ایستی مطرح کردند. گفته اند تاریخ دو بار تکرار میشود. این پروژه اکنون توسط رهبری کنونی حکک علیه کمونیسم منصور حکمت در دست گرفته شده است. منصور حکمت پیغمبر نبود. برجسته ترین رهبر کمونیستی جهان معاصر بود. کمونیسم منصور حکمت٬ از نقطه نظر ما پرچم کمونیسم معاصر٬ علی الخصوص٬ پس از سقوط بلوک شوروی است. ما این تعرض ارتجاعی به کمونیسم منصور حکمت را بدون پاسخ نخواهیم گذاشت .

 

 




اسمتان را عوض کنید ! خطاب به کنگره "حزب کمونیست کارگری "


اخیرا رهبری حزب شما خط مشی جدید خود را با تبلیغات زیادی رو به جامعه اعلام کرده است. اعلام کرده است که "انسان" در محور این تبلیغات و خط مشی جدید قرار دارد. از این رو از آنجائیکه :

١ - اعلام کرده اید که انقلاب مورد نظرتان انقلابی "انسانی" است٬ و دیگر حرف چندانی از انقلاب کمونیستی و انقلاب کارگری در تبلیغات روزمره تان و بخصوص تبلیغات تلویزیونی حزبتان به زبان نمی آورید٬ نمی گویئد که انقلاب کارگری باید دولت بورژوایی و اسلامی را بزیر بکشد٬ مقاومت بورژوازی در برابر انقلاب و بویژه در مقابل اشتراکی شدن وسایل تولید و نفی استثمار و لغو کار مزدی را در هم بشکند٬ انقلابی که مناسبات استثمارگرایانه سرمایه داری را نابود میکند و به کلیه مشقات ناشی از این نظام خاتمه میدهد. از آنجائیکه دیگر ادعا نمی کنید محور اساسی انقلاب کمونیستی لغو مالکیت خصوصی و لغو کار مزدی است٬ انقلاب کمونیستی به تقسیم طبقاتی جامعه پایان میدهد و نظام مزدبگیری را از میان بر میدارد و بازار٬ مبادله کالایی و پول حذف میشود. از آنجائیکه دیگر ادعا نمی کنید هدفتان پیروزی کامل و همه انقلاب اجتماعی طبقه کارگر علیه سرمایه داری و اجرای کلیت برنامه کمونیستی و آزادیبخش طبقه کارگر است .

۲ - اعلام کرده اید که حکومت مورد نظرتان "انسانی" است و به متعاقب آن از تبلیغ "حکومت کارگری" و "جمهوری سوسیالیستی" در رسانه های روزمره خود اجتناب می کنید. بعضا اعلام میکنید که "جمهوری انسانی" همان "جمهوری سوسیالیستی" و "حکومت انسانی" مترادفی دیگر برای "حکومت انسانی" است. از قرار انسان را مساوی سوسیالیسم و همچنین معادل کارگر قرار داده اید و دعوا بر سر مبارزه طبقاتی و نفی استثمار انسان از انسان را عملا پوچ اعلام کرده اید. دیگر مدعی نیستید که حکومت کارگری مانند هر حکومت دیگری٬ حکومتی مافوق جامعه و طبقات نیست٬ بلکه حکومتی طبقاتی است. و این حکومت که به همین اعتبار در ادبیات مارکسیسم دیکتاتوری پرولتاریا نامیده شده است٬ دولت اکثریت استثمار شده جامعه برای دیکته کردن حکم آزادی و برابری انسانها به طبقات استثمارگر و فائق آمدن بر تلاش و توطئه های آنهاست. و اینکه حکومت کارگری از نظر شکل یک دولت آزاد است که تصمیم گیری و اعمال اراده مستقیم خود توده وسیع مردم کارگر و زحمتکش در جامعه را سازمان میدهد. حکومت کارگری بنا بر ماهیت خویش حکومتی گذرا است که با تحقق اهداف انقلاب ضرورت وجودی خود را از دست میدهد و زوال پیدا میکند .

۳ - اعلام کرده اید هدفتان استقرار یک جامعه انسانی است اما از توضیح اینکه چنین جامعه ای تنها میتواند یک جامعه آزاد کمونیستی باشد که به آزادی و برابری واقعی و اجتماعی انسانها جامه عمل بپوشاند٬ اجتناب میکنید. از آنجائیکه دیگر اعلام نمیکنید تنها در جامعه کمونیستی هر کس٬ به اعتبار انسان بودن و چشم گشودن به جامعه انسانی٬ به یکسان از کلیه مواهب زندگی و محصولات تلاش جمعی برخوردار خواهد شد. از هر کس به اندازه قابلیتش و به هرکس به اندازه نیازش٬ یک اصل اساسی جامعه کمونیستی است. دیگر مدعی نیستید که تنها جامعه کمونیستی به تقسیم طبقاتی و تقسیم حرفه ای میان انسانها پایان میدهد و کلیه قلمروهای فعالیت خلاقه بر روی همگان باز میشود. شکوفایی هر فرد به شرط شکوفایی جامعه تبدیل میشود. نمی گوئید که تنها در این جامعه است که مرزهای ملی و کشوری محو میشود و جای آن را هویت جهانشمول انسانی میگیرد.
 
از این رو به شما در آستانه برگزاری کنگره هفتم پیشنهاد میکنم :
اسم حزبتان را نیز تغییر دهید و آن را بر اهداف سیاسی جدیدتان منطبق کنید. نام هایی مانند "حزب انقلابی انسانی"٬ "حزبی برای جامعه ای انسانی"٬ "حزب حکومت انسانی" و یا هر ترکیبی دیگری که واقعا خط مشی و اهداف استراتژیک کنونی شما را منعکس کند٬ انتخاب اصولی تری است.

از ما بپذیرید که نام "کمونیست کارگری" مزاحم کار و اهداف کنونی تان است. نیازی به آن ندارید. برایتان دست و پا گیر است. با تغییر نام حزبتان خود را از شر بسیاری از مسائلی که اکنون با آن مواجه اید خلاص خواهید کرد .

نام "حزب کمونیست کارگری" مانع پیشرفت شما به قسمت "راست" استخر است. شما را از بسیاری از امکانات محروم میکند. این نام را برای ما "کاهنانى" که بنا به ادعای شما "آتش آتشکده حقايق طبقاتى و آرمانهاى انسانى را براى آيندگان برافروخته نگاه ميدارند"٬ و بر یک دنیای بهتر تاکید دارند٬ خواهان استقرار فوری تمامی مفاد آن هستند٬ باقی بگذارید. باور کنید برای آینده شما و ما بهتر است. هر دو برنده این تغییر و تحول خواهیم بود. اسمتان را عوض کنید ! *