مدتی است سازمان زحمتکشان کردستان (جریان انشعابی از کومله- سال ۱۳۷۹) دچار بحرانی عمیق و ریشه ای شده است. جدا از گوناگونی تعابیرعلل پیدایش چنین بحرانی که بسته به نگرش، جایگاه و زاویه فکری و میزان شناخت هر ناظری متفاوت است، حقانیت گفته های منصور حکمت در رابطه با این جریان ارتجاعی، بیش از پیش آشکارشده است.
امروز آنچه که سازمان زحمتکشان با آن مواجه و از آن متاثر است، مقولات و داده هایی ورای اختلافات داخلی یک سازمان سیاسی متعارف اپوزیسیون است. قطعا اگر میلیتاریزم آمریکا در عراق شکست نمی خورد، استراتژی فدرالیزم دچار بی افقی نمی شد، بازار ناسیونالیسم در کردستان بی رونق نمی شد و اگر بحث میلیونها دلار کمک کاخ سفید آمریکا برای تقویت ناسیونالیسم منطقه ای مطرح نمی بود، امروز شاید حال و روز این میوه جلال طالبانی بهتر از این بود، کما اینکه صادق بودن عکس این مقولات، ارزیابی واقعی از علل شکل گیری بحران کنونی این سازمان میباشد و اساسا ادامه حیات این سازمان در ارتباط مستقیم با داده های بالا است.
کنگره ۱۲ سازمان زحمتکشان برگزار شد، اما به نظر میرسد که این کنگره کاملا بی ربط به سازمان بوده است. و این خبر تازه ای نیست، نه تنها نتایج این کنگره بلکه در تک تک مصوبات و قطعنامه های سیاسی تاکنونی این سازمان، بی مسئولیتی نسبت به انسانها و حرمت آنها موج میزند. تنها هدف، بدست آوردن رضای "مام جلال" و نیرو و امکانات مالی ایالات متحده بوده و هست.
بگذارید گوشه ای از وضعیت کنونی اردوگاه های سازمان زحمتکشان در کردستان عراق (زرکویز) را به تصویر بکشم تا درک عمق بحران و خطری که اعضای این سازمان را تهدید میکند، آسانتر شود، آنگاه مقایسه این شرایط با اطلاعیه پایانی کنگره ۱۲ این سازمان را به عهده خوانندگان میگذارم :
نیروهای نظامی دو جناح این سازمان ارتجاعی درآماده باش کامل هستند. طرح به چنگ آوردن مقرها و امکانات تشکیلاتی از جانب هر دو جناح در اولویت برنامه ها است. درگیریهای نظامی پراکنده ای در گرفته و سمینارهای سیاسی جناحین از جانب جناح دیگر بر هم زده میشود. هیچ انسانی در این اردوگاه ها امنیت جانی ندارد و حتی تشکیلاتهای خارج کشور این سازمان، احساس امنیت نمیکنند. این وضعیت برای هیچ انسانی خوشایند نیست. نه تنها خوشایند نیست بلکه فاجعه است. فاجعه نه به این خاطر که تاریخ مصرف سازمان زحمتکشان و رهبری ارتجاعیش و افق فدرالیسم رو به پایان است، بلکه از این جهت دردناک است که باز هم قرار است عده ای از شریفترین جوانان، قربانی سیاستهای ارتجاعی سازمان زحمتکشان شوند. زد و بندی که آوارگی، فقر، فلاکت، خودکشی و جانباختن، از ارمغانهای آن است. جامعه و بالاخص مردم کردستان بارها شاهد چنین تجارب تلخی در تاریخ سازمان زحمتکشان بوده اند. اما برای رهبری دو جناح سازمان، این "زد و بند از پایین و تحکیم موقعیت در بالا" اهدافی بسیار غیر انسانی را دنبال میکند. هدفی که نیروهای جلال طالبانی (آسایش) را هم به این اردوگاه ها کشانده تا از این فاجعه در حال وقوع، موقعیت و اربابی گری سیاسیشان در سازمان را به مراتب تحکیم بخشند و از سوی دیگر جریان معترض ضعیف تر (اقلیت کمیته مرکزی) را همچون فرزندان نالایق و ناخلف "مام جلال" از دور خارج کنند و حتی اگر هم شده حزب و سازمان جدیدشان را بزنند و بی سر و صدا، این بحران را از سر مهره هایش در رهبری سازمان زحمتکشان، بگذرانند. باید به "مام جلال" گفت که مشکل جای دیگریست، این مارکت قوم پرستی، ورشکسته شده است. هرس کردن این درخت بی ریشه بیهوده است. کارنامه شما و تحفه فدرال خواهتان حداقل نزد مردم کردستان ایران، سیاه است.
علاوه بر تلفات احتمالی و عواقب انسانی این بی مسئولیتی رهبران سازمان زحمتکشان، مسئله دیگر، جوانانی هستند که با ایده آل ترین آرزوهای انسانی، امروز قرار است بازیچه اصلی این میدان و کشمکش باشند. من یکی از جوانانی بودم که در مسیر فعالیت سیاسی خود به اشتباه برای دورانی به این سازمان پیوستم. من به دنبال ظرفی برای مبارزه سوسیالیستی و رادیکال بودم. اما بسرعت پس از پی بردن به ماهیت این سازمان از آن جدا شدم و اکنون در حزب اتحاد کمونیسم کارگری به مبارزه خودم برای آرمان والای انسانی ادامه میدهم.
آنچه که من را (به عنوان یک فعال تشکیلات مخفی سازمان زحمتکشان در کردستان) ، مجاب به ترک این تشکیلات کرد، احساس در خدمت جمهوری اسلامی بودن و به لبه پرتگاه بی هویتی رسیدن بود. به دوگانگی اعتقادی رسیده بودم. مثل هرجوان دیگری در کردستان، قوم پرست نبودم اما باید تبلیغ هویت قومی میکردم. من متعلق به جنبش و سنت اجتماعی دیگری بودم. سنتی که انسان اساس آن است. سنتی که ملاک انسان بودنش قومیت و هویت کاذب نیست. شرایط جاری اجتماعی در ایران من را کمونیست کارگری کرده بود و امروز در حزب اتحاد کمونیسم کارگری جنبشی انسانی را نمایندگی میکنم که نقطه امید میلیونها انسان است. سازمانده و انقلابیست. این حزب را باید تقویت کرد و همگان را به پیوستن به این حزب دعوت میکنم.
روی صحبتم با شما دوستان است : آیا شما شایسته بازیچه قرار گرفتن در بازی خونبار توازن قوای جلال طالبانی و نماینگانش در رهبری این سازمان هستید!؟ آیا اکنون که نیروهای "مام جلال" (یه ک یه تی) که دستشان به خون ده ها فعال اپوزیسیون رژیم اسلامی آغشته است، در مقابل مقرهایتان رژه میروند، هنوز جای شکی در مرتجع بودن سازمان زحمتکشان و رهبرانش، برایتان مانده است!؟ آیا تاکنون سری به آلبوم جانباختگان کومله نزده اید تا شاهکارهای مام جلال را ببینید!؟ دوستان، انتخاب اشتباهی کرده اید، منهم درست ۶ سال پیش در مقابل چنین انتخابی قرار گرفتم. در تشکیلات مخفی سازمان زحمتکشان (زاگرس) سازمان داده شدم. کمونیسم و رادیکالیسم ام را فراموش کردم. به ما آموختند تا ترور انسانها، باجگیری و سوزاندن اموال ثروتمندان را در صورت مقاومت در مقابل این باجگیری سازماندهی کنیم. گرو کشی و زورگویی و قلدری را جایگزین سازماندهی اجتماعی و مبارزه طبقاتی کنیم. نتیجه این سیاست روشن بود. نه تنها در جامعه منزوی شدیم بلکه ارزیابی منفی جامعه از عملکرد ما، با فاصله روز به روز بیشترشده فعالین کارگری و سیاسی از ما، کاملا نمایان بود.
شاید هر چند وقت گاهی سری به اتاق "سالار قادری"، "هلو" و "چیا" بزنید و نگاه های پاک عکس هایشان را ببینید. رفقای نازنینم که قربانی سیاستهایی شدند که امروز نتیجه اش را میبینید. رهبری سازمان زحمتکشان مستقیما در قبال چنین وضعیتی مقصر است. باید روزی در پیشگاه جامعه پاسخگوی این اقدامات و نتایج مخرب و ضد انسانی سیاستهای خود باشد.
مایل هستم تا به نکاتی چند از مشاهداتم بردلایل تصمیم اندک جوانانی که به عضویت سازمان زحمتکشان در میایند، اشاره کنم : تاریخچه "سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان- کومله (۱۳۴۷) " به عنوان بخش مهم و رادیکال مبارزات مردم کردستان، برای سرنگونی دو نظام پهلوی و حکومت اسلامی، با تمام کم و کاستی و بالا و پایین هایش، نمونه ای از روشنترین پراتیک مباراتی جنبش چپ در ایران است، یک سازمان رادیکال و اجتماعی که افتخار و نفوذش، تابعی از محبوبیت جنبشی بود که کومه له نمایندگی آن را در کردستان عهده دار بود. جنبشی رادیکال و اجتماعی که با تکیه برچهره های سرشناس، محبوب ، مردمی و قابل اعتماد در جامعه، دارای حضور اجتماعی وسیعی در کردستان بود. این تاریخ در جنبش انقلابی ایران دارای جایگاه خاص خود است . و اما سازمان زحمتکشان، سازمانی که هفت سال پیش توسط عقب مانده ترین بخش کومله، بنیان نهاده شد و از کومه له منشعب گردید، حامیان مالی و فکری این سازمان نوین نیز اتفاقا از جنایتکارترین بخش رهبری " اتحادیه میهنی کردستان عراق " بودند که از جمله آنان میتوان به "جلال طالبانی" و "جبار فرمان"(مشهور به تبر، از جانیان مشهور کردستان عراق) نام برد که در جنایت شهره خاص و عام هستند. اما پول و دکترین برای پیشبرد اهداف ارتجاعی سازمان زحمتشان در کردستان ایران کافی نبود. بنابر این، تصمیم بر ربودن تاریخچه کومله گرفتند. این شاه کلیدی بود که در سایه فضای خفقان و دیکتاتوری حکومت اسلامی و به تبع آن راه را برای خیالپردازیهای رهبری سازمان زحمتکشان و مشخصا عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده ، آن هم برای مدت کوتاهی هموار نمود. اما کارنامه این جریان در زمان کمی، ثابت کرد که نمیتوان هم به اندازه کافی از کمونیسم فاصله گرفت ، شعار "زنده باد جنبش خلق کردستان" را جایگزین "زنده باد کمونیسم" کرد. ترور کرد و رعب و وحشت به وجود آورد و هم تاریخچه کومه له را یدک کشید.
دوستان تا دیر نشده راهتان را از این سازمان جدا کنید. سازمان زحمتکشان ظرفی برای مبارزه انسانی و آزادیخواهانه نیست. یک سازمان ارتجاعی و قومپرست است. یک نیروی سناریوی سیاه در جامعه است. آنچه امروز در سازمان زحمتکشان میگذرد چشم اندازی است که خط مشی و رهبری این سازمان برای جامعه در سر میپروراند. ترک و افشای این سازمان یک وظیفه انسانی و آزادیخواهانه است.