احزاب و جریانات سیاسی را نمیتوان فقط بر مبنای آنچه که در باره خود میگویند قضاوت کرد. پراتیک سیاسی و عکس العمل و واکنش آنها در قبال رویدادهای سیاسی و خواستها و مطالبات مردم ملاک اساسی تشخیص موقعیت و جایگاه نیروهای سیاسی در جامعه است. حزب مشروطه یکی از احزاب خط دار اردوی ناسیونالیسم پرو غربی است. عکس العمل این نیرو در قبال رویدادهای سیاسی جامعه به گونه ای خصلت نمای حرکت بورژازی "فهیم" و راست و محافظه کار ایران است. مواضع این جریان در قبال طرح ارتجاعی سهمیه بندی بنزین و "خطر" انقلاب نشانگر موقعیت سیاسی این جنبش در جامعه و بیانگر ضدیت و رو در روی این نیروها با خواستها و مطالبات مردم است.
این اپوزیسیون ذره ای سمپاتی و همدردی نسبت به فقر و فلاکت و رنج مردم ندارد. هدفش تغییر رژیم اسلامی اما بمنظور تحکیم شرایطی است که سرمایه داری ایران بتواند بدون "مزاحمتها" و "ندانم کاری های" اسلام و اسلام سیاسی به انباشت و استٽمار بپردازد. خواهان ادغام تمام و کمال اقتصاد سرمایه داری ایران در سرمایه داری جهانی هستند. درد و محنت مردم، فقر و گرسنگی و بی خانمانی مردم آن شرایط نیروی کار ارزانی است که اقتصاد سرمایه داری ایران برای چرخش به آن نیازمند است. حتی ظاهر سازی هم نمیتوانند بکنند. شعارشان برای جامعه ای که بیش از نیمی از آن بنا به آمار دولتی زیر خط فقر اسلامی بسر میبرد "کار بیشتر و دستمزد کمتر" است. سیاست رياضت کشی اقتصادی یک رکن اساسی دیدگاه اقتصادی شان است. این اردوی استٽمار و ضد کارگر است. هدفش رفع موانع انباشت گسترده و جهانی سرمایه است. طرح سهمیه بندی بنزین یکبار دیگر جوهر سیاستهای اقتصادی این اردو را نمایان کرد. آقای داریوش همایون در مصاحبه اخیر خود در این زمینه میگوید: " مٽل همین مساله بنزین. خب ما می بینیم که گران شدن بنزین، که قیمت بنزین در برابر قیمت جاهای دیگر دنیا اصلا به حساب نمی آید، چه اٽری در جامعه کرد. واقعا به نظر من بهانه ای است برای اینکه مردم خشم خودشان را بیرون بریزند." دو نکته حائز اهمیت است.
۱- قیمت بنزین که در برابر قیمت جاهای دیگر دنیا اصلا به حساب نمی آید؟! حقیقتی است. اما تنها نیمی از حقیقت است. آیا دستمزد کارگر در ایران با دستمزد کارگر در کشورهای متروپل قابل مقایسه است و اصلا به حساب می آید؟ حداقل دستمزد کارگر در ایران حدود ۱۸۰ هزار تومان در ماه (معادل ۶ دلار در روز) و متوسط دستمزد معادل ۲۳۰ هزار تومان در ماه است. خط فقر بنا به آمار بانک مرکزی حدود ۴۰۰ هزار تومان در ماه است. حداقل دستمزد در آمریکا ساعتی ۷ دلار و متوسط دستمزد ساعتی ۱۵ دلار در ساعت است. آیا شرایط کار و ایمنی کارگر در ایران با شرایط کاری و استانداردهای زندگی در سطح جهان قابل مقایسه است؟ آیا همین دستمزد ناچیز بطور منظم پرداخت میشود؟ آیا این وضعیت قابل مقایسه است؟ داریوش همایون کاری به تاٽیر سهمیه بندی بنزین بر زندگی مردم ندارد. هر نوع انتظاری هم بیهوده است. توهم محض است. مساله افزایش بلاواسطه قیمتها، فرو بردن بیشتر مردم زحمتکش به فقر و فلاکت، از دست رفتن تنها امکان تامین معاش در اٽر سهمیه بندی، کوچکترین "معضلی" برای این نیروها ایجاد نمیکند. واقعیت این است که اگر این نیروها خود در حاکمیت قرار داشتند یکی از اقدامات اولیه اقتصادی شان یکسان سازی قیمتها در ایران و حذف کلیه سوبسیدهای دولتی در جامعه خواهد بود. خود قیمت بنزین را به سرعت افزایش میدادند. و همان "دلایل اقتصادی" احمدی نژاد را تکرار میکردند. این جریان ذره ای برابری طلبی در وجودش پیدا نمیشود. در سیاست این اردوگاه جامعه ایران به لحاظ هزینه اقلام مورد مصرف مردم زحمتکش باید با سایر جوامع "برابر" باشد. این تنها بخشی از "برابری طلبی" است که این نیرو به آن باور دارد. اما کار ارزان و کارگر خاموش مبنای تامین شرایط قدرت رقابت اقتصادی جامعه در سیستم اقتصادی مورد نظر این جریان است.
۲- بهانه ای برای اینکه مردم خشم شان را نشان دهند. این تصویر اپوزیسیون بورژوای ایران از علل مبارزه اقتصادی مردم است. اگر در قبال سیاست سهمیه بندی و افزایش قیمت اقلام مورد نظرشان اعتراض میکنند. به خیابان میریزند. پمپ بنزین ها را به تصرف در می آورند. با نیروهای سرکوب رژیم درگیر میشود. گویا فقط "بهانه ای" برای اعتراض علیه رژیم آدمکشان اسلامی پیدا کرده اند. گویا "شکم سیرانی" هستند که به دنبال "بهانه ای" برای اعتراض هستند. گویا زندگی کنونی مردم فلاکت زده "رویایی" بیش نیست. واقعی نیست. کارتونهایی در دیزنی لند است. زندگی آن طور که هست نیست. و از قرار کارگر و زحمتکش برای مبارزه و سرنگونی رژیم اسلامی و خلاصی از شر فقر و فلاکت و محرومیت و نابرابری اقتصادی نظام سرمایه داری حاکم باید در جستجوی "بهانه" باشند.
اما "خطر" انقلاب واقعیت دیگری است که این نیروی دست راستی خود را در ضدیت با آن بطور پایه ای تعریف میکند. اردوی راست اساسا یک جریان ضد انقلاب اجتماعی است. واقعیت این است که هر چقدر تحولات جامعه رادیکال تر و عمیق تر باشند، هر چقدر توقعات مردم بالاتر و خواستها و مطالباتشان گسترده باشد، به همان درجه هم شانس اردوی چپ بطور اعم و کمونیسم کارگری بطور اخص در تحولات حاضر بیشتر است. این واقعیت سیاسی بر جریانات راست و ملی – اسلامی پوشیده نیست. تنزل خواستها و مطالبات مردم، تقلیل توقعات آنها، قرار دادن ایستگاههای توقف در مسیر تحولات سیاسی جامعه یک رکن فعالیت سیاسی این جریانات است. این خصلت سیاسی اردوی راست ریشه ای است. جامعه در اعتراض به سیاست ضد مردمی سهمیه بندی دست به اعتراض زده است. صدها نفر دستگیر شدند. در ایلام چند نفر توسط رژیم کشته شدند. شورش های متعدد شهری بوقوع پیوست. تلاشهای رژیم اسلامی که تصور میکرد پس از یورش اوباش اسلامی به زنان و جوانان جامعه را مرعوب کرده است، به یکباره دود شد و به هوا رفت. اما این تحولات در عین حال صورت مساله و مشغله جدیدی در مقابل اپوزیسیون راست قرار داد. مساله قدیمی به شکل حادی مجددا مطرح شده است. چگونه میتواند از وقوع این تحولات و سازمانیافته شدن آن جلوگیری کرد؟ چگونه میتوان از شکل گیری یک انقلاب اجتماعی جلوگیری کرد؟
در ادامه گفتگو مصاحبه گر از داریوش همایون میپرسد: "آیا فکر میکنید که انقلاب دیگری در ایران امکان پذیر است؟ ... چطور میشود از یک شورش کور جلوگیری کرد. آیا این پتانسیل در بین نیروهای ایران دوست خارج از کشور و داخل ایران وجود دارد که این توانایی را داشته باشند که بتوانند از وقوع یک شورش کور جلوگیری بکنند یا نه؟" و پاسخ میگیرد: "بله، ظرفیتش هست در دو طرف. ... ما باید برای جلوگیری از آنچه شما به آن اشاره کردید، به نیروهای اجتماعی بیشتر اتکاء بکنیم." مسلما یک شورش شهری سازمان نیافته و "کور" به اهداف روشن و از پیش تعیین شده ای دست نخواهد یافت. اما معضل جریانات راست بر خلاف ما تلاش برای سازماندهی اعتراضات شهری و تامین و شکل دادن به رهبری سیاسی و تشکیلاتی برای این اعتراضات نیست. امرشان خنٽی کردن و "جلوگیری" از تحولی است که میتواند، در صورت حضور عنصر سازمانده کمونیست و چپ به یک حرکت سازمانیافته و رادیکال تبدیل شود. برای این جریانات انقلاب کارگری بدترین نوع شورش است. شورشهای شهری زنگهای خطر را برای این جریانات به صدا در آورده است. یک مشغله کنونی شان چگونگی جلوگیری از تحول رادیکال و انقلابی در جامعه است.
اما سیاستشان برای جلوگیری از شورش و تحول رادیکال و انقلابی چیست؟ ابزار سرکوبی که در اختیار ندارند. ساواک و پلیس ضد شورشی ندارند. داریوش همایون در این زمینه نیز سر نخهایی بدست میدهد. "به نیروهای اجتماعی بیشتر تکیه کنیم"، منظور تکیه بر نیروی جریانات ملی – اسلامی است. هدف تکرار یک پروژه مهندسی اجتماعی در جامعه است. اردوی راست به لحاظ عملی فاقد توان سازماندهی و قدرت عملی در تحولات خیابانی در جامعه و به همین اعتبار فاقد مقابله عملی با انقلاب است. هیچکس به امید گسترش شرایط استٽمار گسترده و کار ارزان و کارگر خاموش صبح را در اعتراض به شب نمیرساند. این بخش از اپوزیسیون برای پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی خود ناچار است پروژه خود را بر دوش "نیروهای اجتماعی" ملی – اسلامی در جامعه دنبال کند. در حقیقت نیروهای ملی – اسلامی نقش ابزاری و سکوی پرش اردوی راست و محافظه کار غربی در پیشبرد اهدافشان هستند. همانطور که غرب پروژه حقنه کردن اسلامیستها بر اعتراضات مردم را بر دوش ملی – اسلامی ها سوار کرد. این بار نیز این نیروها در صدند تا بر سوار شدن بر دوش نیروهای ملی – اسلامی پروژه قدرت گیری خود را مادیت ببخشند. بیچاره ملی – اسلامیها هم مرغ عزا و هم مرغ عروسی اند. خود آینده ای ندارند. نزدیکی های دو نیروی راست محافظه کار و بخشهایی از جریانات ملی – اسلامی در این راستا معنا میدهد.
کمونیسم کارگری باید به مقابله سیاسی جدی با این اردو بپردازد. خنٽی و حاشیه ای کردن تلاشهای اپوزیسیون راست و ملی - اسلامی بخشی از تلاش ما برای تامین هژمونی سیاسی در جامعه و در جنبش سرنگونی است. هر گونه دست کم گرفتن این اردو در تحولات سیاسی، هرگونه "همسویی" با این جریانات، عواقب مخربی در جامعه و در آینده تحولات سیاسی بجای خواهد گذاشت. واقعیت این است که جنبش ناسیونالیسم پرو غربی در ایران قدیمی و ریشه دار است. یک سنت جا افتاده سیاسی است. اردوی اصلی بورژوازی در ایران است. خواهان ادغام تمام و کمال اقتصاد ایران در سرمایه داری جهانی است. از نظر اقتصادی یک جریان مدافع بازار آزاد و عنان گسیختگی سرمایه بر زندگی انسانها است. عمیقا محافظه کار و ارتجاعی است. ضد کمونیسم و ضد کارگر است. کار ارزان و کارگر خاموش الگو و مناسبات سیاسی مطلوبش در فردای جمهوری اسلامی است. برابری طلب نیست. بر عکس نا برابری طلب است. ضد انقلاب و ضد هرگونه تحول رادیکال و ریشه ای است. نیرویی کهنه پرست و مدافع حضور مذهب در شئونات جامعه بعنوان عصای دست حاکمیت بورژازی است. خواهان تغییر رژیم اسلامی است. اما این تغییر و تحول را عمدتا بر اساس دخالت سیاسی و بعضا نظامی غرب در تغییر و تحولات بین المللی دنبال میکند. به پائین نگاهی دارد. اما از آن رو که بر دوش مردمی فقر زده سکوی پرشی به قدرت برای خود پیدا کند. ضدیت این جنبش با کارگر و مردم زحمتکش حد و حصری ندارد. برای تغییر رژیم اسلامی تلاش میکند. اما نه از آن رو که خواهان آزادی و برابری و رفاه همگان در جامعه است. بلکه از آن رو که از مکان قدرت سیاسی در جامعه به رو در رویی با اردوی کمونیسم و کارگر بپردازد.
تصورات "همه با هم" هر روز پوسیده تر میشود. اپوزیسیون رژیم اسلامی یک پدیده یکدست و "همه با هم" نیست. اهداف یکسان و واحدی را دنبال نمیکنند. سیاست واحدی ندارند. تصویر اپوزیسیون راست و چپ، از آینده و نظام سیاسی و اقتصادی آینده یکسان نیست. سرنگونی رژیم اسلامی تنها یک حلقه در رسیدن به نظام حکومتی مطلوب هر اردوگاه است. اهداف عمیقا متفاوتند. راست و چپ به دو اردوی متفاوت طبقاتی و اجتماعی تعلق دارند. تصور اینکه این نیروها "همه با هم" در پروسه سرنگونی رژیم اسلامی تن به آلترناتیو حکومتی واحدی خواهند داد، پوچ است. فریاد های "وحدت طلبی راست" تنها تلاشی ساده انگارانه برای تکرار سناریوی "همه با هم" خمینی است. جامعه ایران پخته تر از آن است که تن به چنین سیاستهایی دهد. ما مردم را به اردوی آزادیخواهی، به اردوی برابری طلبی، به اردوی انسانیست و سوسیالیسم، به اردوی کمونیسم کارگری فرا میخوانیم.*