یک سال پس از جنگ لبنان
اسلام سیاسی کجا ایستاده است؟
آذر ماجدی

یک سال پس از جنگ لبنان، جنگ تروریست ها در چه مرحله ای است؟ آیا هیچیک از طرفین این جنگ خانمان برانداز به  پیروزی دست یافته است؟ قربانیان این جنگ هر روز افزایش می یابد. کشتار، ویرانی، بی خانمانی، دربدری و آوارگی، استیصال و ناامیدی، مسابقه قصاص تروریستی، یک سناریوی سیاه در مقابل کل منطقه اسلام زده قرار داده است.

سال پیش در چنین روزهایی جنوب لبنان زیر آتش بمباران اسرائیل به تلی از سنگ و خاک بدل شد. بیش از هزار نفر کشته و تعداد بسیار بیشتری مجروح شدند. یک میلیون نفر آواره شدند. بخش هایی از بیروت با خاک یکسان شد. در روزهای آخر جنگ ارتش اسرائیل یک میلیون بمب خوشه ای بر سر لبنان ریخت. یکسال پس از جنگ این بمب ها هنوز از مردم لبنان قربانی میگیرد. تاکنون با تلاش های بسیار فقط صد هزار عدد از این بمب ها خنثی شده است.

آمریکا و اسرائیل این جنگ را با هدف پاک کردن حزب الله از جنوب لبنان آغاز کردند. پس از 34 روز کوبیدن لبنان و با خاک یکسان کردن جنوب لبنان، جنگ مغلوبه شد. حزب الله بمراتب قوی تر و محبوب تر در مرکز سیاست لبنان و بعنوان مرحم ناسیونالیسم زخم خورده عرب در منطقه عرض اندام کرد. جنگی که قرار بود اسلام سیاسی را تضعیف کند به تقویت آن انجامید.
کلیه ناظرین سیاسی بر این نظر بودند که این نه جنگ مستقیم حزب الله و اسرائیل، بلکه جنگ آمریکا و جمهوری اسلامی بود. حزب الله برای این جنگ کاملا تدارک دیده و  آماده بود. کیلومتر ها تونلی که در جنوب لبنان برای پناهگاه تعبیه کرده بود بر این آمادگی شهادت میداد. اسرائیل جنگ را آغاز کرد. اما جمهوری اسلامی و حزب الله تاریخ آن را تعیین کردند.

این جنگ تناسب قوا را عملا بنفع اسلام سیاسی تغییر داد. در چند سال اخیر سیاست های میلیتاریستی و جنگ طلبانه آمریکا و بریتانیا عملا به تقویت اسلام سیاسی در منطقه انجامیده است. حمله نظامی به عراق و سپس لبنان نیروهای اسلامی و تروریسم اسلامی را در دنیا تقویت کرده است. جمهوری اسلامی در راس بخش مهمی از این جنبش از این شرایط کاملا بنفع تقویت موقعیت خود سود جسته است.

عراق

4 سال از حمله آمریکا، بریتانیا و موتلفین شان به عراق میگذرد. هزاران کشته و مجروح، چند میلیون آواره، از هم پاشیده شدن کامل شیرازه جامعه مدنی، عدم امنیت کامل، کشتارهای هر روزه قومی – مذهبی و ناامیدی و استیصال محض حاصل حمله نظامی آمریکا "برای رهایی عراق از دیکتاتوری و نابودی سلاح های کشتار دستجمعی" بود. این باروت ماشین پروپاگاند جنگی آمریکا و بریتانیا بود.  اکنون بر همگان آشکار شده است که این دروغی بیش نبوده است. اما وقاحت این دولت ها حد و مرز نمی شناسد. دیگر حتی تلاش نمیکنند دروغ های خود را بپوشانند. گفتند که دولت صدام به القاعده کمک میکند و بدنبال القاعده به عراق میروند. تحت نام جنگ با تروریسم هزاران تن بمب بر سر مردم عراق ریختند  و تروریسم سیاه اسلامی و قومی را در جامعه بجان مردم انداختند. القاعده اکنون در عراق ماوای خوبی یافته است.

حمله نظامی به عراق کاملا به تقویت نیروهای اسلامی انجامید. پای جمهوری اسلامی به عراق باز شد و اکنون یکی از نیروهای درگیر در عراق است.

فلسطین

پس از بقدرت رسیدن حماس، اسرائیل با پشتیبانی کامل آمریکا و غرب حملات خود را به فلسطین افزایش داد. مردم فلسطین فقر زده و محروم به تحریم اقتصادی محکوم شدند. این شرایط به افزایش تنش میان حماس و الفتح و جنگ داخلی انجامید. پس از نزدیک به یک سال درگیری نظامی میان دو نیرو، حماس نوار غزه را کاملا تحت کنترل درآورد، عباس دولت ائتلاف ملی را ملغی کرد و دولت دیگر "موقتی" تشکیل داد. اسرائیل هم بعنوان "مجازات" مرزهای نوار غزه را بست و اکنون 7000 فلسطینی بدون غذا در مرز غزه رها و از بازگشت به خانه شان محروم شده اند. تمام سازمان های حقوق بشر درباره وضع فلسطینیان هشدار میدهند. اما کو گوش شنوا؟ مدتها است که در انظار بخشی از دنیا فلسطینیان انسان های درجه دوم اند. حاکمیت حماس بر غزه کافیست تا حتی ظاهر سازی های معمول را نیز به کناری گذارند.

محمود عباس رئیس جمهور فلسطین بدنبال درگیری نظامی با حماس مورد لطف اسرائیل و آمریکا قرار گرفته است. مذاکرات صلح دوباره از سر گرفته شده است. عباس چند روز پیش به اورشلیم برای ملاقات با اولمر رفت. قرار است جمعه 20 ژوئیه 250 نفر از 10 هزار زندانی فلسطینی از زندان اسرائیل آزاد شوند. این افراد همه از سازمان الفتح و بعضا از رهبری این سازمان اند. قرار است این تعداد پس از گذراندن یک دوره سه ماهه در نیروهای امنیتی فلسطین مشغول به کار شوند. بوش از عباس حمایت کرده است. قول کمک داده است: 100 میلیون دلار امسال و 80 میلیون دلار سال آینده.

آیا این قدمی بسوی صلح و تشکیل دولت مستقل فلسطینی است؟ 15 سال است که شاهد دست دادن ها، در آغوش کشیدن ها و قول و قرار ها هستیم. هر بار به بهانه ای دولت اسرائیل با حمایت کامل آمریکا کلیه قرارها را زیر پا گذاشته است. طبق قرارداد صلح، اسرائیل می بایست ساختن ستلمنت ها را 15 سال پیش متوقف میکرد، نه تنها ساختن ستلمنت ها ادامه داشته است، بلکه اکنون دیواری هم افراشته شده که کل نوار غزه را به یک زندان بدل کرده است. هیچیک از مفاد قرارداد صلح رعایت نشده است. در 15 ماه اخیر بهانه شان دولت حماس بود. پیش از آن وجود یاسر عرفات. از نظر اسرائیل و آمریکا تمام فلسطینیان تروریست و تهدیدی برای امنیت اسرائیل اند.

باید توجه داشت که به قدرت رسیدن حماس خود نتیجه فروپاشی قرارداد صلح و زدوده شدن هر نوع امیدی در میان فلسطینیان، ادامه و گسترش فقر، محرومیت و تحقیر روزمره و فساد و ارتشاء در میان دولت الفتح بود. اگر پروسه صلح آنطور که امید میرفت به پیش رفته بود، حماس زمینه سیاسی – ایدئولوژیک برای قدرت یابی نداشت. نیروهای افراطی ناسیونالیست و مذهبی اسرائیلی، در راس آنها آریل شارون علت اصلی و عجز و فساد الفتح در پاسخگویی به مردم فلسطین دلیل دیگر قدرت گیری حماس است.

مساله اینجاست که آیا تحت فشار گذاشتن حماس و مجازات فلسطینی ها در نوار غزه به تضعیف حماس و حل مساله فلسطین میانجامد؟ این ظاهرا هدف اسرائیل، آمریکا و غرب است. نزد نیروهایی که تصور میکنند حل مساله فلسطین ابتدا مستلزم خلع سلاح اسلام سیاسی است نیز این ممکن است راه حل بنظر آید، لیکن تاریخ دارد دوباره تکرار میشود. این تاکتیک ها و استراتژی آمریکا برای شکست اسلام سیاسی تاکنون با شکست کامل مواجه شده است. آنچه شاهدیم نه پروسه صلح در فلسطین، بلکه تکرار فاجعه گذشته و محکوم به شکست است. شکست دوباره الفتح و ناسیونالیسم باصطلاح میانه روی عرب، در غیبت یک نیروی مترقی سوم، موجبات رشد بیشتر ایدئولوژیک و سیاسی اسلام سیاسی را فراهم خواهد آورد.

پاکستان – افغانستان

6 سال پس از جنگ با طالبان، افغانستان هنوز ناامن و ویرانه است. هر روز بمب های تروریست های اسلامی یا گلوله های تروریست های دولتی از انسان هایی که در تلاش معاش و زندگی اند قربانی میگیرد. قومی گری و اسلامیست ها تقویت شده اند. طالبان به بخش هایی از افغانستان بازگشته است. فعالین حقوق زن و منقدین ملایم اسلام ترور میشوند. سرمایه داران غربی با به جیب زدن کمک های دولت های غربی به بازسازی افغانستان به لفت و لیس رسیده اند. آیا اسلام سیاسی در افغانستان تضعیف شده است؟ پاسخ به این سوال یک نه بزرگ است.

درگیری میان اسلامیست ها و دولت مشرف در پاکستان تشدید شده است. پاکستان پناهگاه و محل آموزش و سربازگیری نیروهای طالبان است. مدارس اسلامی در پاکستان مرکز آموزش سربازان اسلامی و بمب گذاران انتحاری است. ایالت پیشاور در پاکستان عملا در دست اسلامیست ها است. اخیرا درگیری اسلامیست ها و دولت پاکستان با اشغال مسجد سرخ توسط اسلامیست ها و یورش نظامی ارتش به مسجد، کشته شدن بیش از 100 نفر از جمله آخوند مسئول، به مرحله جدیدی وارد شده است. القاعده به دولت پاکستان اعلام جنگ داده است. سه شنبه 17 ژوئیه انفجار بمب یک میتینگ اپوزیسیون در اسلام آباد را بخون کشید. درگیری نظامی در شهر میران شاه در ایالت وزیرستان در مرز افغانستان، در دو سه روز کشته تعدادی کشته و مجروح بجای گذاشته است. از سوم ژوئیه که حمله به مسجد سرخ آغاز شد، حدود 124 نفر بعلاوه 91 سرباز و پلیس در عملیات های انتحاری در این منطقه جان خود را از دست داده اند.

مشرف اعلام کرده است که با "افراطی گری" مبارزه خواهد کرد. یکی از سیاست های او در این راستا اختصاص 750 میلیون دلار برای ساختن مدرسه در مناطق مرزی افغانستان است. این تلاشی برای مقابله با مدارس اسلامی است که کودکان خانواده های فقیر و محروم را به اسارت در می آورد. سیاست تهدید اسلامیست های افراطی و تشویق اسلامیست های میانه رو پرده ای دیگر از استراتژی نظم نوینی آمریکا در مبارزه با "نیروهای اسلامی افراطی" است. این سیاست تاکنون با شکست مواجه شده است.

جنگ نظامی یا مبارزه ایدئولوژیک؟

6 سال پس از آغاز "جنگ علیه ترور"  و یک سال پس از حمله به لبنان تناسب قوای دو قطب تروریستی چه تغییری کرده است؟ آیا اسلام سیاسی در نتیجه این جنگ تضعیف شده است؟ زمانی که پس از 11 سپتامبر آمریکا آغاز "جنگ علیه ترور" را اعلام کرد سمپاتی و حمایت معنوی دنیای غرب و بخشی از مردم جهان را با خود داشت. اسلام سیاسی از نظر ایدئولوژیک و سیاسی بسیار تضعیف شده بود. بسیاری بر این نظر بودند که پایان اسلام سیاسی نزدیک است. اکنون 6 سال بعد از این واقعه، این شرایط کاملا تغییر کرده است.

همان زمان منصور حکمت در رساله تحلیلی خود "دنیا بعد از 11 سپتامبر" تشدید جنگ و کشتار میان دو قطب تروریستی را پیش بینی کرد. در شش سال اخیر ما شاهد اوج گیری مسابقه ترور و کشتار میان دو قطب تروریستی بوده ایم. پس از حمله به عراق آمریکا هر گونه توجیه سیاسی، معنوی، اخلاقی و ایدئولوژیک را در افکار عمومی جهان از دست داد. این جنگ و کشتار، ویرانی و سیاهی و استیصالی که به جامعه عراق تحمیل کرده است، شرایط را به نفع اسلام سیاسی تغییر داده است. نه تنها نیروهای اسلامی در عراق فعال شده اند و کنترل خود را دو فاکتو بر جامعه عراق حاکم کرده اند، اسلام سیاسی در میان مردم منطقه و محیط های مسلمان نشین در کشورهای غربی نیز از یک پایگاه سیاسی – ایدئولوژیک قوی برخوردار شده است. اسلام سیاسی هر روز در این محیط ها سرباز گیری میکند. بمب گذاری ها در پایتخت های اروپایی توسط جوانان نسل دوم مهاجرین انجام گرفته است. در انگلستان، گفته میشود، که زندان ها محل سرباز گیری اسلامیست ها از جوانان مسلمان است. رشد راسیسم نسبت به شهروندانی که "مسلمان" بنظر میرسند به جذب جوانان این گروه ها به جریانات اسلامی بسیار موثر بوده است. حمله اسرائیل به لبنان سال گذشته در تقویت اسلام سیاسی و شکست اخلاقی – ایدئولوژیک آمریکا تاثیری انکار ناپذیر داشت. نصرالله رهبر حزب الله نه تنها به مهمترین و محبوب ترین لیدر سیاسی در جامعه عرب بدل شد، در تظاهرات و میتینگ های طرفدار صلح نیز عکس نصرالله بعنوان "لیدر جنبش رهایی بخش" بلند شد. و فاجعه بار تر از این، احمدی نژاد نیز نزد فعالین جنبش علیه جنگ و همچنین مردمی که زیر حملات میلیتاریستی و تروریستی آمریکا، اسرائیل و غرب زندگیشان به نابودی کشیده شده است، به یک شخصیت قابل احترام بدل گشته است.

سیاست های میلیتاریستی آمریکا و بریتانیا در عراق، حمایت آنها از اسرائیل، جنگ لبنان، بی عدالتی و سرکوب مردم فلسطین، زندان گوانتانومه همگی به رشد سیاسی – ایدئولوژیک اسلام سیاسی بشدت کمک کرده است. اسلامیست ها به رهبری رژیم اسلامی در استفاده تبلیغاتی از این سیاست های سرکوبگرانه آمریکا بسیار حرفه ای و زیرک شده اند. برخورداری از حمایت مالی و نظامی رژیم اسلامی و سوریه بعلاوه زمینه های سیاسی ای که توسط قطب تروریست دولتی بوجود آمده است، اسلام سیاسی را در موقعیتی بمراتب بهتر نسبت به 6 سال پیش قرار داده است. برای نیروهای آزادیخواه و برابری طلب در منطقه این یک شکست و عقبگرد مهم است. روشن بود که سیاست های میلیتاریستی و تروریستی آمریکا به رشد اسلام سیاسی کمک خواهد کرد. ما پیش از جنگ عراق این را پیش بینی کرده بودیم. مساله اینجاست که چه راهی در مقابل آزادیخواهان و جنبش کمونیسم کارگری برای برون رفت از این شرایط سیاه وجود دارد؟

چه باید کرد؟

تداوم سیاست افشاء و محکوم کردن هر دو قطب تروریستی کماکان در محور سیاست ما باید قرار داشته باشد. باید بتوانیم نقش سیاست های میلیتاریستی و تروریستی آمریکا و بریتانیا را نزد افکار بین الملی افشاء کنیم. بعلاوه افشاء جوهر سرکوبگرانه و ارتجاعی جنبش اسلام سیاسی باید رکن دیگر سیاست ما باشد. افشای اسلام سیاسی در سرکوب زنان، مردم و در تداوم تروریسم فاکتورهای اصلی این سیاست است. دفاع از جنبش سکولاریستی و برابری طلب در مقابل اسلام سیاسی محور دیگر سیاست های افشاءگرانه و تبلیغاتی ما در منطقه است. دفاع از تشکیل دولت مستقل و متساوی الحقوق فلسطین، آزادی کلیه زندانیان سیاسی، نه فقط الفتح، رفع تحریم اقتصادی از تمام مردم فلسطین، نه فقط ساحل غربی، نابودی دیوار آپارتاید در فلسطین جایگاه بسیار مهمی در سیاست های ما اشغال میکند.

لیکن در شرایط کنونی، بویژه برای جنبش کمونیسم کارگری ایران، تمرکز و سازماندهی مبارزه سرنگونی طلبانه مردم در ایران برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی مهمترین سلاح برای شکست دادن اسلام سیاسی و عقب راندن تروریسم دولتی است. جمهوری اسلامی نقشی بسیار مهم و تعیین کننده در تداوم و گسترش جنبش تروریستی و ارتجاعی اسلام سیاسی دارد. سرنگونی جمهوری اسلامی نه تنها حمایت مالی و نظامی این جنبش را بسیار کاهش میدهد، بلکه به پایه های ایدئولوژیک این جنبش ضرباتی جبران ناپذیر وارد میکند. سرنگونی جمهوری اسلامی در  نتیجه یک جنبش و انقلاب توده ای، اسلام سیاسی را کاملا منزوی و حاشیه ای خواهد کرد.

خطری که اکنون جنبش سرنگونی طلبانه مردم ایران را تهدید میکند علاوه بر سردرگمی و انشقاق درون جنبش کمونیسم کارگری و در نتیجه تقویت جنبش ملی – اسلامی، مساله تحریم اقتصادی و تهدید حمله نظامی به ایران است. باید با تمام قوا با این سیاست های میلیتاریستی و ضد انسانی آمریکا و غرب مبارزه کرد. این سیاست ها علاوه بر به گروگان گرفتن زندگی مردم باعث تقویت جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی خواهد شد. (یک ادیتور عرب مقیم انگلستان در مصاحبه ای با تلویزیون الجزیره به نکته جالبی اشاره میکرد. وی میگفت هر گاه آمریکا و غرب قصد حمله نظامی در منطقه دارند یک تکه هویج جلوی مردم فلسطین پرت میکنند، "مذاکرات اخیر با عباس میتواند مقدمه حمله نظامی به ایران باشد.")

کمونیسم کارگری با یک وظیفه و رسالت بسیار مهم و دشوار روبرو است. باید علاوه بر تشدید سیاست های افشاءگرانه علیه هر دو قطب تروریستی، تقویت یک جنبش آزادیخواهانه، سکولار و چپ در منطقه، جلب حمایت بین المللی برای چنین آلترناتیوی، بر سازماندهی و رهبری مبارزات سرنگونی طلبانه مردم در ایران تمرکز کند. این مبارزات بدون رهبری کمونیسم کارگری به نتیجه نخواهد رسید. خلاء رهبری در این جنبش کاملا احساس میشود. اتخاذ سیاست های های روشن در جهت سازماندهی مبارزات مردم و تامین رهبری بر مبارزات مردم باید در راس فعالیت های کمونیسم کارگری قرار گیرد. غلبه بر انشقاق و پراکندگی درون جنبش کمونیسم کارگری و پیشبرد پروژه اتحاد کمونیسم کارگری یک رکن مهم دیگر است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری با تمام قوا برای اتخاذ و پیشبرد این سیاست ها میکوشد.*