ستون آخر
زن ستیزی کلاه مخملی چپ شرق زده
آذر ماجدی

فرهنگ بحث و مجادله روز به روز در میان چپ ایرانی زشت تر و حقیر تر می شود. گویی در فحش و فضیحت گویی سبقت از یکدیگر ربوده اند. زمانی حزب کمونیست کارگری یک استاندارد بالا در فرهنگ مباحثات و مجادلات سیاسی را تثبیت کرده بود. پس از مرگ منصور حکمت ضربات مهلکی که بر جنبش کمونیسم کارگری وارد آمد به چرخش به راست در سیاست و اتخاذ سیاست های تشکیلاتی و سبک کار چپ سنتی در میان احزاب موسوم به کمونیسم کارگری محدود نماند، فرهنگ سیاسی در میان این احزاب نیز بطرز شگفت آوری سقوط کرد. در تلاش برای بی اعتبار کردن مخالف و منتقد هر گونه مرزی را درنوردیدند.
در جامعه ایران باصطلاح "ادبا" و "روشنفکران" ملی – اسلامی شرق زده در استفاده از لحن موهن و لمپنیسم بی رقیب بودند. هر زمان با کسی بدلیلی درگیری لفظی پیدا می کنند، او را به "زدن بنگ و افیون" و "نشستن پای منقل" متهم میکنند، به زن و مادرش به سبک فرهنگ سنتی و ناسیونالیسم ایرانی لیچار می گویند. مثال از این روش بسیار است. برای حفظ ادب از نقل قول خودداری می کنیم. منصور حکمت این دسته از "روشنفکران" و "هنرمندان" را شرق زده، کلاه مخملی و ضد زن نامید. چه توصیف وصف حالی!
این روش در میان اپوزیسیون ناسیونالیست پرو غرب و ملی – اسلامی حاکم است. اکنون متاسفانه به چپ نیز سرایت کرده است. زمانی نیز که تلاش می شود به آنها نشان داده شود این سبک تا چه حد زشت و زیان بار است، با تمسخر اعلام می کنند: "مبصر و معلم اخلاق نشوید! این نقد اخلاقی است. سیاسی باشید!" و همین تذکر نشان می دهد که تا چه میزان با اصول و پرنسیپ های مبارزه کمونیستی بیگانه اند و اپورتونیسم چگونه بر روش ها و دیدگاه شان سایه انداخته است.   
یک روش مشترک اینها برخوردشان به منتقد مونث است. در چنین مواردی، به ناگهان عنان از دست می دهند. شخصیت زن ستیزی که در اثر دو دهه مبارزه مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری در بطن شان به خواب رفته بود، از خواب می پرد و گویی دچار فراموشی دوره ای شده، همان فرهنگ عقب مانده، همان لمپنیسم، همان شرق زدگی و کلاه مخملیسم از زبان و قلم شان سرازیر میشود.
یکبار دیگر نوشته هایی که خطاب به مردان است را با نوشته هایی که خطاب به زنان است مقایسه کنید. از یک سو کلام پر از تهدیدهای مردی است که دارد با یک "ضعیفه" سخن می گوید. "از این ببعد بیشتر خدمت تان مشرف میشویم!" و از سوی دیگر مزاح های بی نمک کلاه مخملی اینجا و آنجا هویدا می شود. عبارت "این گونه نام گذاری دیگر چه صیغه ای است؟" در یک بحث جدی سیاسی، آنها را مثل یک ملای اصیل کنار شاه عبدالعظیم و حرم معصومه در قم یاد "صیغه و عقد دائم" می اندازد! می کوشند با یادآوری خویشاوندی او با مردی، به این زن یادآوری کنند که این عرصه متعلق به مردان است و زنان بهتر است زبان به دهان بگیرند. به هر طریقی دست آویز می شوند، تا زن "جسارت کرده" را مرعوب و خاموش کنند.
تاسف آور است. بخصوص زمانی که انسان بخاطر می آورد زمانی کنار این کلاه مخملی های شرق زده، همچون رفیق تشکیلاتی مبارزه کرده است. اما روشن است که زمانی که آوار چپ سنتی بر سرشان خراب شد، فقط سیاست هایشان از راست سر در نمی آورد، فقط به درگاه نیروهای ارتجاع بین المللی از این سو یا سوی دیگر شرف یاب نمی شوند، فقط سنت تشکیلاتی سرکوب گر، چابلوسی و فساد تشکیلاتی باب نمی شود. فرهنگ آن جنبش نیز با تفکر و رفتارشان درهم آمیخته می شود. اینها زمانی خود را از تعصبات و عقب ماندگی فرهنگی- اجتماعی رها شده می پنداشتند، زمانی زیر پرچم مارکسیسم انقلابی و سپس کمونیسم کارگری برخوردشان و تفکرشان نسبت به موقعیت زن در جامعه متحول شد. دیگر به زن با دو قطبی "ضعیفه" یا "سلیته" برخورد نمی کردند. عادت کرده بودند زن را مسلح و در جنگ ببینند. زن را در رهبری تشکیلات ببینند. زن را در کنار خود مانند یک رفیق، برابر و قابل احترام ببینند.
اکنون دوباره به همان دره عقب ماندگی و شرق زدگی سقوط کرده اند. اگر زنی "جسارت" کرده باشد و مواضع شان را نقد کرده باشد، بجای پاسخ سیاسی او را یا بیمار روانی خطاب می کنند، یا به او پیشنهاد می کنند که بجای کار سیاسی به همسریابی مشغول شود. این عین فرهنگ آخوندهای کثیف اسلامی است. شرم آور است. اما حقیقت دارد.
اینها، با استفاده از این تاکتیک کلاه مخملی اسلامی، میخواهند حریف را از میدان بدر کنند. اما در محاسبات حقیرشان یک فاکتور را به حساب نیاورده اند. "ضعیفه" با یک پخ حاج آقا بساطش را جمع می کند. اما این زنان اگر قرار بود با عربده کشی این حاج آقاهای جدید از میدان بدر شوند، تاکنون صد بار پرونده مبارزه سیاسی را بسته بودند و خانه نشین شده بودند. اگر قرار بود در مقابل کلاه مخمل بازی کوتاه بیایند، کاری به کمونیسم نمیداشتند. اگر قرار بود در مقابل آخوندهای مکلاى جدید سر فرود آورند، در مقابل آخوندهای اسلامی شلاق بدست و اسلحه بدست گوشه عزلت می گزیدند. اگر قرار بود با لات بازی خلع سلاح شوند، در مقابل تازه رهبران شان که قبل از اینها کوشیدند ساکت و به صف شان کنند و تمام قدرت تشکیلاتی شان را نیز بسیج کردند، ساکت و به صف می شدند.
خودتان را خسته نکنید. به خود احترام بگذارید. این زنان، پیشاپیش جنبش آزادی زن در ایران حرکت می کنند، در جنبش کمونیسم کارگری آب دیده شده اند و با این تهدیدات و کلاه مخمل بازی نه مرعوب می شوند، نه جا می زنند، نه سکوت می کنند و نه خاموش می شوند. خودتان را بیش از این در چشم جامعه حقیر و مفلوک نکنید. بخود آئید. فرهنگ شرق زده و کلاه مخملی زن ستیز به گذشته متعلق است. کمونیسم کارگری و جنبش آزادی زن این فرهنگ را از جامعه ریشه کن خواهد کرد. *