سه شنبه 11 ژوئیه دوازدهمین سالگرد کشتار وحشیانه مردان و پسر بچه های بوسنیایی در سبرنیشکا توسط سربازان صرب بود. این واقعه بعنوان وحشیانه ترین کشتار در اروپا پس از جنگ جهانی دوم به ثبت رسیده است. در این روز در سال 1995 سبرنیشکا که بعنوان پناهگاه مردم بوسنی برسمیت شناخته شده بود و توسط نیروهای صلح هلندی سازمان ملل حفاظت میشد مورد یورش سربازان صرب قرار گرفت. گفته میشود در این روز حدود 8 هزار مرد و پسر بوسنیایی کشته شدند و در گورهای دستجمعی مدفون گردیدند. طی چند سال اخیر چندین گور دستجمعی کشف شده و قربانیان به خاک سپرده در آن شناسایی شده اند. هفته گذشته یک گور دستجمعی دیگر کشف شد که بیش از 400 نفر در آن مدفون بودند.
جنگ قومی در یوگسلاوی که عملا پاکسازی قومی را بعنوان یک مقوله اجتماعی – سیاسی در فرهنگ لغات عامه رایج کرد و به فرو پاشی یوگسلاوی انجامید، یکی از تاریک ترین لحظات تاریخ بشریت مدرن است. این جنگ کراهت ناسیونالیسم را به نمایش گذاشت. کشتار کور و وحشیانه بر مبنای قومیت، تجاوز و خشونت عنان گسیخته در قلب اروپا دنیا را به وحشت انداخت. مساله اینجاست که یوگسلاوی رواندا نبود تا رسانه ها و شکل دهنده های افکار عمومی آن را به قبیله گرایی و عقب ماندگی فرهنگی منتسب کنند. این واقعه در قلب اروپا رخ میداد.
نقش دولت های غربی، بویژه آلمان و آمریکا در شعله ور کردن آتش ناسیونالیسم کاملا رو و عیان بود. این دول هدف پلید خود را داشتند. پس از فروپاشی شوروی، یوگسلاوی پابرجا مانده بود. بنظر میرسید تا یوگسلاوی فرو نمی پاشید، پایان پیروزمند جنگ سرد بنفع غرب را نمیشد اعلام کرد. این هدف اصلی دولت های غربی، بویژه آمریکا بود. دولت آلمان علاوه بر این نیت مشترک، هدف خاص خود را نیز دنبال میکرد. انتقام جنگ دوم از "صرب ها" و قدردانی از توجمن فاشیست کروات. این جنگ کثافات و ریاکاری نظام سرمایه داری جهانی، نظم نوین آمریکایی و ناسیونالیسم کریه را یکجا و به نحو شوک آوری به نمایش گذاشت. بورژوازی حاکم در غرب و مدیای غربی کوشید "صرب ها" را بعنوان مقصر در این پاکسازی قومی جلوه گر سازد. آخرین پرده انتقام جنگ سردی ربودن میلاسوویچ رئیس جمهور وقت یوگسلاوی و محاکمه او در دادگاه بین المللی لاهه بود.
این حرکت پرده ای دیگر در نمایش ریاکاری طبقه حاکم جهانی در "اجرای عدالت" بود. ریاکاری و بی عدالتی جهان تحت حکومت سرمایه در تلاش برای محاکمه و مجازات مسببین پاکسازی قومی در یوگسلاوی نمایان شد. میلاسوویچ روبوده شد و در دادگاه لاهه محاکمه شد. بدنبال جنایتکاران جنگی صرب نیروهای نظامی اروپایی و آمریکایی از یک ده به ده دیگر رفتند. اما جنایتکاران دیگر بعنوان قهرمانان مدال بر سینه شان زده شد. آیا میلاسوویچ نباید محاکمه میشد؟ قطعا در یک دنیای منصف و در نظامی که بر عدالت پایه گذاری شده است، میلاسوویچ و ژنرال های صرب در میان متهمین ردیف اول فاجعه بالکان می نشستند. اما لیست متهمین به همین تعداد ختم نمیشد. رهبران کرواسی، بخصوص توجمن، رهبران بوسنی و از همه مهمتر روسای دول آمریکا، آلمان و انگلستان نیز در کنار میلاسوویچ بر صندلی اتهام می نشستند.
جنگ و کشتار در یوگسلاوی واقعه ای دردناک و لکه ننگی در تاریخ بشریت است. این جنگ علاوه بر کشتار و ویرانی شکافی عظیم میان مردم یوگسلاوی سابق بوجود آورد. مردمی که چندین دهه بطور صلح آمیز در کنار هم زندگی و با هم وصلت کرده بودند. بلوک های ساختمانی که مردم منتسب به صرب، کروات و مسلمان در آن در کنار هم زندگی میکردند، ازدواج های مختلط بدون در نظر گرفتن هویت قومی یکی از واقعیات عادی جامعه یوگسلاوی بود. جنگ بالکان ظرفیت های کریه و بیکران ویروس ناسیونالیسم و قابلیت های جنایتکارانه جنبش های ناسیونالیستی و دولت های غربی در فعال کردن این ویروس را به بشریت نشان داد. جنگ بالکان یکبار دیگر خاطر نشان کرد که طی تاریخ بیشترین انسان ها تحت نام مذهب و ناسیونالیسم بخاک افتاده اند. امحای این دو پدیده ضد بشری و شوم باید در راس اهداف بشریت آزادیخواه و برابری طلب قرار گیرد.
بالکان پرده ای سیاه، دردناک و تلخ از تاریخ بشری است که هیچگاه نباید از یادها برود. برای جنبش آزادیخواه و برابری طلب در ایران فاجعه بالکان بسیار آموزنده است. مبارزه با ناسیونالیسم و قوم پرستی، با فدرالیسم و هر تحرک ناسیونالیستی دیگر باید در راس برنامه این جنبش و کمونیسم کارگری قرار گیرد. در صورتیکه ویروس ناسیونالیسم در ایران فعال شود، اگر باند های قوم پرست و هم قطاران "تازه دموکرات شده" فدرالیست آنها در عرصه سیاست در ایران به نیرویی بدل شوند، "ساریوو" پایتخت بوسنیا، در مقابل تهران آتی بهشت خواهد بود.