توی کتاب زیست پیش دانشگاهی خواندم دانشمندی به اسم پائولوف آزمایشی به این ترتیب انجام داده که هر روز در یک زمان خاص به یک سگ غذا می داده.و همراه با غذا دادن زنگ را به صدا در می آورده. بعد از مدتی در زمان غذا دادن فقط زنگ را به صدا در می آورد و به سگ غذا نمی داد. بررسی های او نشان دادکه حتی وقتی به سگ غذا نمی دهند و زنگ را به صدا در می آورند اسید معده و بزاق دهانش برابر با زمانی است که می خواهد غذا بخورد.امروزه این اصل ثابت شده است.اصل شرطی شدن درآزمایشات زیادی به اثبات رسیده و در مورد انسان هم صدق می کند .این اصل نه تنها در مورد غذا خوردن بلکه در مورد راه رفتن، رفتار و حتی فکر کردن نیز صادق است.با عرض پوزش فراوان باید بگویم اگر ما نخواهیم فکر کنیم و عقایدی که پدران و مادرانمان به وسیله شرطی شدن به ما منتقل کرده اند، بپذیریم چه فرقی با آن سگ داریم؟!! من یک دانشجوی بیست و یک ساله ام و در ایران زندگی می کنم اما بر خلاف تمام کسانی که می شناسم آزادانه فکر کردم و کمونیزم را پذیرفتم(البته منظورم این نیست هرکس کمونیست نیست مثل آن سگ است. نه! منظورم آن کسی است که آزادانه فکر نمی کند). بر خلاف آنچه که اغلب مردم ایران فکر می کنند کمونیسم نمی گوید خدا نیست.بلکه می گوید خدا اثبات پذیر نیست (قابل توجه آقایان و خانوم های منور فکر:من نگفتم نمی شود آن را پراتیک کرد گفتم نمی شود اثبات کرد) پس بهتر است بگوییم من نمی دانم خدا وجود دارد یا خیر و می خواهم زندگی را بر اساس آنچه می دانم وجود دارد بسازم.کمونیزم می گوید به جای این که دزد را دستگیر کنی یا دستش را قطع کنی شرایطی اجتماعی ایجاد کن تا کسی دزدی نکند. کمونیزم جنبش مبارزه برای رسیدن به جامعه ای است که در آن هیچ پسر بچه به جای رفتن به دبستان پلاستیک نفروشد، هیچ زنی به خاطر تهیه غذا و پوشاک برای بچه هایش تن فروشی نکند. و برای ایجاد این جامعه ایده آل که در آن تضاد طبقاتی از بین می رود راه های علمی و اجتماعى می دهد. نه راه هایی که مجموعه ای از بکن نکن های ساده است که اغلب در دین ها مشاهده می شود. بر خلاف آنچه اغلب مردم فکر می کنند کمونیزم نمی گوید همه مردم باید بی دین شوند بلکه می گوید دین و سیاست باید جدا باشند و هر کسی اجازه داشته باشد که خودش با تفکر آزادانه دینی را انتخاب کند یا اگر دوست نداشت اصلا دینی را انتخاب نکند. می گوید هر انسانی اجازه دارد عقیده اش را بگوید نه مثل حالا که ....
از تحریم تا جیره بندی!
فقر چیست؟
یک سوال که همیشه ذهن آدم را به خودش مشغول می کند این است که اساس فقر چیست؟و چرا به وجود می آید؟بیایید فرض کنیم کل پول دنیا ده تومان است. و تمام افراد دنیا دو نفر هستند من و شما که دارید این مقاله را می خوانید.حالا از این ده تومان پنج تومان آن مال من و پنج تومان هم مال شما. فرض کنیم شما کاری تولیدی یا تجاری انجام می دهی و پنج تومان شما می شود شش تومان.از آنجایی که در دنیا فقط ده تومان پول هست لازمه اینکه پول شما بشود شش تومان این است که مال من بشود چهار تومان. خوب نوش جانتان. زحمت کشیده اید حقتان است.حالا فرض کنیم من و شما (البته دور از جون) می میریم و دو نفر دیگر جایمان را می گیرند. اشکال از اینجا شروع می شود بچه من بدون آنکه گناهی کرده باشد از بچه شما پول کمتری دارد و از آنجایی که به قول معروف پول پول می آورد، شش تومان بچه شما می شود هفت تومان. مال بچه من می شود سه تومان. مال بچه شما می شود هشت. مال بچه من می شود دو!! و این روند آنقدر ادامه می یابد تا بچه شما فقط به اندازه ای در اختیار بچه من می گذارد که زنده بماند و برایش کار کند (مثل یک اسب!!!) و این یعنی فقر.
یعنی چون پدر شما پولدار بوده حق دارید مثل انسان در بهترین دانشگاه درس بخوانید. اما من نوعی باید در بچگی پلاستیک یا سیگار بفروشم و وقتی بزرگ شدم از صبح تا شب برای چندر قاز کار کنم و وقتی کار نیست با گدایی فحشا و دزدی امورم را بگذرانم. در این نظام چون پدر شما پول دار بوده (پدر را به خاطر اینکه خودم مذکرم مثال زدم و گرنه فرقی نمی کند) حق دارید مثل انسان زندگی کنید و من ....در این نظام ملاک انسان بودن پول است! اگر پول نباشد به شما فوحش هم نمی دهند. اما راه آزادی چیست؟ مارکس در دو قرن پیش را حل را بیان کرده است. کمونیسم به این روند اشتباه و غیر انسانی پایان می دهد. رفع فقر و تبعیض تنها از راه مبارزه کمونیستی عليه نظام توليد کننده فقر ميگذرد.
اعتصاب
در اولین روز سهمیه بندی بنزین تاکسی های تلفنی دست به اعتصابی گسترده بر علیه رژیم اسلامی زدند از آنجایی که اکثر این اتومبیل ها به صورت اقساط تهیه شده اند و صاحبان این خودرو ها به وسیله حمل ونقل مسافر قسط ماشین را پرداخت می کردند و همچنین به این وسیله امرار معاش می کردند، سهمیه بندی بنزین تمام برنامه آن ها را به هم ریخت و آنان در اعتراض به این حرکت رژیم اعتصاب کردند.
سهمیه بندی بنزین
این روز ها سهمیه بندی بنزین بهانه ای شده است تا مردم انزجار خود را از رژیم اسلامی بروز دهند.اما سوالی که در این بین پیش می آید این است که: سهمیه بندی به طور کلی درست است یا غلط؟ باید گفت سهمیه بندی هر کالایی اگر با برنامه و برای بهبود زندگی مردم باشد امری بسیار پسندیده است. سهمیه بندی نباید به معیشت مردم فشار وارد آورد. این در حالی است که تاثیر بنزین به عنوان یک کالای پایه در افزایش قیمت ها برهیچ کس پوشیده نیست. نبود سیستم مناسب حمل و نقل نیز مشکلات زیادی برای مردم فراهم آورده است. همانطور که هر روز مشاهده می کنیم در تلويزیون دولتی دائم گفته می شود این طرح باعث صرفه جویی در مصرف بنزین و کم شدن بار ترافیک می شود. اگر این طور است و رژیم به خاطر موارد دست به سهمیه بندی زده چرا تا به حال این کار را نکرده بود؟ چرا وقتی آمریکایی ها تهدید به تحریم کردند این اتفاق افتاد؟ این طرح احتیاج به بستر سازی داشت تا مردم زیر فشار این طرح له نشوند. رژیم اسلامی برای صرفه جویی و ترافیک این طرح را به اجرا در نیاورده. او عاشق چشم وابروی مردم نیست! حالا اگر خوب دقت کنیم و فواید و مضرات این طرح را بررسی کنیم می بینیم کفه ترازو به سمت زیان های این طرح برای مردم است. مردمی که در دعوای بوش و احمدی نژاد بی طرف اند.گرانی سرسام آور، نبود سیستم حمل و نقل مناسب شهری، و ایجاد فشار بر روی اقشار کم در آمد تنها بخشی از نتایج زیان بار این طرح است. می گویند می خواهیم یارانه ها را هدفمند کنیم. این حرف آدم را به خنده وا می دارد.از یک طرف گرانی ناشی از فشار به بنزین را داریم و از طرف دیگر عملا اکثر یارانه ای که از روی بنزین برداشته می شود به امر خصوصی سازی اختصاص می یابد. یعنی یارانه برای سرمایه دار هدفمند می شود نه برای مردم!! اما مردم دیگر دست رژیم را خوانده اند. در هجده تیر ماه همه با هم درس خوبی به رژیم اسلامی می دهیم. سهمیه بندی باید ملغی شود. این خواسته ما مردم ایران است. ما فقر نمی خواهیم. ما نمی خواهیم به خاطر در گیری بوش و احمدی نژاد تحت فشار باشیم.