"وحدت طلبی" اپوزیسیون راست بر "ویرانه های بهشت پرولتاریا"
(بخش اول )
در حاشیه کنفرانس پاریس


آخرین این تلاشها "کنفرانس پاریس" نام گذاری شده است. بار دیگر بخشهایی از اپوزیسیون ملی اسلامی و بخشهایی از اپوزیسیون راست و ناسیونالیست پرو غربی دور هم جمع شده اند. مشروطه خواه و جمهوریخواه. قوم پرست و عظمت طلب. فدرالیست و تمامیت ارضی طلب. جمع رنگینی است! از اینکه توانسته اند دور هم جمع شوند، شادمانند. جشن گرفته اند. اما این نه آخرین تلاش است و نه این تلاشها تا کنون راه به جایی برده است. این تلاشها را چگونه باید نگریست؟ این وحدت طلبی چه جایگاهی در تحولات سیاسی ایفا خواهد کرد؟ رابطه این نشستها با تلاشهای هیات حاکمه آمریکا برای شکل دادن به یک "چتر ملی اپوزیسیون" کدام است؟
جامعه ایران در حال غلیان است. مردم حکم به سرنگونی رژیم اسلامی داده اند. سرنگونی رژیم علیرغم این بگیر و ببندهای اخیر و وحشیگری هایش محتوم است. جمهوری اسلامی رفتنی است. آزادیخواهی و برابری طلبی یک وزنه اصلی در تحولات حاضر است. این واقعیت را حتی کسانی که تا دیروز در زیر چتر دوم خراد برای "اصلاح" هیولای اسلامی تلاش میکردند نیز "درک" کرده اند. بدنبال راه حلی برای مقابله با این وضعیت هستند. اخیرا آقای داریوش همایون از نظریه پردازان راست خط و نشان کشان اعلام کرده است که میخواهند آینده مطلوب خود را بر "ویرانه های بهشت پرولتاریا" بسازند.
به این اقدامات باید تلاشهای هیات حاکمه آمریکا و غرب را نیز اضافه کرد. تروریسم دولتی هیات حاکمه آمریکا و متحدینش در کنار پیشبرد سیاستهای ضد انسانی تحریم اقتصادی، در کنار تهدیدهای جنگی به تلاشهای خود برای چسباندن اپوزیسیون ارتجاعی و راست رژیم اسلامی نیز متعهد است. یک رکن سیاست بورژوازی غرب در تحولات سیاسی ایران تلاش برای شکل دادن به آلترناتیو سیاسی مطلوب خود در جانشینی رژیم اسلامی است. نشستها و میتینگهای متعددی این روزها در گوشه و کنار جهان صورت میگیرد بدون ارتباط با این تلاشها نیست. نامهای با مسمایی نیز بر این تلاشها گذاشته میشود. چندی نمایندگانی از این صف در پراگ بودند. در کنار این تلاشها نباید بودجه ۷۵ میلیون دلاری که برای چسباندن و شکل دادن و به سرانجام رساندن "وحدت" این صف کنار گذاشته شده است، را از یاد برد. تحرک موجود در صفوف جریانات ناسیونالیست قومپرست و جریانات دست راستی محافظه کار، اعم از مشروطه خواه و جمهوریخواه، بعضا با این تلاشها گره خورده است. از اهداف و تجربیات هیات حاکمه غرب شروع میکنم.
پروژه آلترناتیو سازی غرب
هیات حاکمه آمریکا در صدد شکل دادن به صفی از نیروهای اپوزیسیون ایران است که بتواند در صورت لزوم و در زمان مناسب به عنوان آلترناتیو حکومتی در ایران علم شود. پروژه ای مانند کنگره ملی عراق. آمریکا به دنبال گرد آوردن احمد چلبی های ایرانی به دور هم است. احمد چلبی های ایرانی نیز، که البته کم هم نیستند، جملگی به دنبال آنند از سفره ای که آمریکا پهن کرده است، نصیبی ببرند و رونقی به کار و  بار امروز خود بدهند و مکانی در آینده برای خود جستجو کنند. بی دلیل نیست که ما شاهد لشکر کشی بخشهای مختلف اپوزیسیون راست و محافظه کار و همچنین حضور جریانات ناسیونالیست قومپرست در کنگره و سنا و وزارت خارجه آمریکا هستیم. صف کشیده اند، فرم پر کرده اند، بیوگرافی سیاسی تهیه کرده اند، پای یکدیگر را لگد میکنند، و هر کدام امیدوارند که بالاخره سهمی از دلارهای آمریکایی نصیبشان شود. یک وجه این تلاشها رقابت و کشمکشی است که میان این جریانات حاکم است. سیاست بورژوایی در ایران همواره با دشمنی و کینه توزی و باند بازی همراه بوده است. هر کدام در تلاشند تا به باند و دسته ای شکل دهند که بتوانند با عکس گیری از ان و الصاقش به پوشه سیاسی شان در وزارت خارجه آمریکا بودجه و مکان مناسبتری به خود اختصاص دهند. تلاشهای این چنینی در دور اخیر شدت گیری خصومت و کشمکش دو قطب بین المللی تروریسم جهانی، تروریسم دولتی و تروریسم اسلامی، شتاب روز افزونی بخود گرفته است. ”نشست برلین“، ”نشست لندن“، ”نشست واشنگتن“ و ”نشست بوستون“ و اخیرا نشست پاریس و سایر ”نشستهای“  دیگر از این جنس در اینده نزدیک در هر منطقه و محله ای از اپوزیسیون در حال شکل گیری است. این نشستها بسرعت قارچ از زمین سر در می آورند. بازیگران این سیرک سیاسی احتیاج به سیاهی لشگر دارند. احتیاج به نمایش و بازار گرمی برای جلب رضایت خاطر خریدار دارند. خریدار قبل از خرید باید از کیفیت کالای خریداری شده به درجه ای اطمینان حاصل کند. در جهان کنونی سرمایه، کیفیت کالا و گارانتی کالای خریداری شده یک جنبه مهم فروش و رقابت و تخصیص سهمی از بازار به خود است. اما تجربه تلخ کنگره ملی عراق و ”افتضاح“ سازمان سیا و احمد چلبی این خریدار ثروتمند را نیز محتاط کرده است. سازمان سیا ادعا کرد که احمد چلبی اطلاعات ”غلط“ به این سازمان داده است. از قرار وعده داده بودند و انتظار داشتند که ارتش امریکا با استقبال و در میان هلهله مردم خانمان خراب شده وارد بغداد و شهرهای عراق خواهد شد؟! تصور اینکه مردم مستاصل، در میان ویرانه های ناشی از بمباران، تنها طعمه مناسبی برای جریانات اسلامی و باندهای سیاه قومی و فرقه های مافیایی مذهبی خواهند بود، از قرار کمی برایشان مشکل بود!
اما مشخصات و ویژگی های پروژه کنونی آمریکا کدامست؟ تفاوتها با پروژه عراق چیست؟ محافل تصمیم گیرنده آمریکا از تجربه چلبی ها درسها گرفته اند! به دنبال سر هم بندی کردن مجموعه ای با حداقلی از اعتبار سیاسی هستند. تنوع و وجود سیاهی لشگر از شروط این پروژه هستند. بازیگران این سیرک سیاسی نیروهای رنگارنگ ناسیونالیسم پرو غربی، اعم از سلطنت طلب و قومپرست، و همچنین بخشهایی از ملی-اسلامیهای تازه آمریکایی شده هستند. شرکت در این سیرک سیاسی به سابقه خاصی نیازمند نیست. شرط پیچیده ای ندارد. در این مضحکه همه جور موجود سیاسی یافت میشود. اتفاقا وجود گونه های متفاوت یک ویژگی مطلوب این سیرک سیاسی است. چتر باید فراگیر باشد! بی دلیل نیست که همین خصوصیت را نیز در تبلیغات این جریانات مشاهده میکنیم. نتیجتا بازیگران این پروژه باید در قامت ”وحدت طلبی“ ظاهر شوند. حاضر شوند در زیر چتری با هم فعالیت کنند. ”اتحاد“ شرط بقاء در این چهارچوب است. ترجمه اصل بقاء اصلح در تکامل طبیعی در این عرصه به این معنی است که این موجودات باید خصوصیات عمومی پروژه را در خود هضم و خود را با محیط تطبیق دهند. این نمایشی دیدنی است.
فازهای آتی این نمایش سیاسی چیست؟ چنانچه این پروژه عمری برایش متصور باشد، ما باید شاهد ”برگزاری کنگره وحدت“ و یا ”کنگره ایرانیان در تبعید“ و امٽالهم باشیم. اما کجا؟ با کدام نیروها؟ تحت رهبری کدام جریان سیاسی؟ با چه پلاتفرمی؟ به محض اینکه این سئوالات پایه ای پرسیده میشوند، معضلات متعدد این جریانات روشن میشود. از سیاست شروع میکنیم. بر کدام محور سیاسی قادر خواهند شد نیروهای صفوف خود را جمع کنند؟ میکوشند کمترین مخرج مشترک را مبنا قرار دهند. کمترین مخرج مشترک از قرار تنها معیاری است که شرط ورود به این سیرک قرار داده شده است. اما بورژوازی ایران را خطوط بسیاری از هم متمایز میکند که امکان قرار گرفتن در یک صف واحد را برایشان بسیار دشوار میکند. حتی موکول کردن نوع نظام حکومتی به اینده موهوم چندان مٽمر ٽمر نبوده و نخواهد بود. خصومت دو قطب ناسیونالیسم عظمت طلب و ناسیونالیسم قومپرست چندان قابل درمان نیست و اخیرا اوج گرفته است. یک پاشنه آشیل این صف وجود بقایای سلطنت است. هر چقدر وارٽ سلطنت قسم یاد کند که سلطنت برایش علی السویه است، دردی دوا نمیشود، زخمی درمان نمیشود. بعلاوه مگر سازمان سیا و آمریکا چند بار قادر خواهند شد، ”شاه“ را به قدرت بازگردانند؟ سلطنت مرده است. فقط میتوان مراسم یاد بود تدفینش را برگزار کرد.اما این مسائل کوچکترین معضل این سناریوی مضحک است. برای بازیگران فروش نقش خود به کارگردان مهم و تعیین کننده است. اما برای کارگردان فروش کالا به عموم مساله است. بالاخره بخشی از جامعه باید نیم نگاهی به این تزیینات این سیرک بکند و خواهان این باشد که نظری به نمایش بیندازد. فروش این پروژه به مردم معضل اصلی این پروژه است. فاز پایانی این سیرک چیست؟ این داستان چگونه به پایان خواهد رسید؟ آیا قادر خواهند شد جماعتی را سرهم بندی کنند، بعنوان الترناتیو رژیم اسلامی بخورد مردم دهند؟ آیا سرنوشت این پروژه از سایر تلاشهای تاکنونی راست متمایز خواهد بود؟
مساله این است که این پروژه هیچ چیز جدیدی در خود ندارد. کهنه است. قدیمی است. مردم این مضحکه را دیده اند. نمی خواهندش. در عراق دیده اند. در افغانستان دیده اند. تاکنون بارها در تحرکات اپوزیسیون راست دیده اند. تلاشها و رنگ و لعابها چاره ساز نیست. مردم آزادی میخواهند، مردم برابری میخواهند، مردم رفاه میخواهند، این پروژه کوچکترین قرابتی با هیچ خواست توده های مردم ندارد.
در قسمتهای بعدی این نوشته به جوهر تبلیغات راست و رنگ و لعاب وحدت طلبانه آن در رابطه با جنبش سرنگونی پرداخته خواهد شد.