کارگران کمونيست و اول مه
على جوادى٬ نسرين رمضانعلى٬ سياوش دانشور
يک دنياى بهتر: مهمترين مسائل طبقه کارگر ايران در اول مه امسال کدامند؟ رهبران سوسياليست جنبش کارگرى بايد توجه را روى چه نکاتى متمرکز کنند:
علی جوادی : مساله اصلی طبقه کارگر و رهبران رادیکال – سوسیالیست طبقه کارگر همان مسائل اساسی و محوری جامعه است. دیوار چینی طبقه کارگر را از جامعه جدا نکرده است. طبقه کارگر یک طبقه در خود نیست، صنف نیست. یک طبقه اجتماعی است، همانند بورژوازی. اما بر خلاف طبقات دیگر برای نابودی مناسبات کهنه طبقاتی حاکم بر جامعه و کار مزدی مبارزه میکند.
جامعه ایران در آستانه تحولات تاریخسازی قرار گرفته است. جدالهای تعیین کننده ای در راه است. سرنوشت آتی جامعه در حال رقم خوردن است. مساله قدرت سیاسی در جامعه باز است. جمهوری اسلامی محکوم به سرنگونی است. این حکم مردم است و دست بکار بزیر کشیدن آن هستند. اما مساله فقط بر سر بود و نبود رژیم اسلامی نیست. سئوال این است که کدام آینده در مقابل جامعه و مردم قرار خواهد گرفت؟ سهم مردم، سهم شهروندان، سهم انسان از آزادی، برابری و رفاه و سعات چه خواهد بود؟ آیا آینده از مشقات و مصائب کنونی رها خواهد بود؟ آیا آینده و سرنوشت جامعه را جریانات راست و ناسیونالیست و ارتجاعی رقم خواهند زد یا کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی؟ جدال امروز سرنوشت آینده را رقم خواهد زد.
طبقه کارگر و کمونیسم یک پای این جدال سرنوشت ساز است. رهبران کارگری، کارگران رادیکال – سوسیالیست طبقه باید تضمین کنند که طبقه کارگر یک پای این کشمکش تاریخی باشد. هرگونه "واگذار کردن"، "کوتاهی" و یا "عدم آمادگی" در این جدال برای دهها سال طبقه کارگر را در اسارت چنگال کار مزدی و مناسبات استثمارگرانه موجود باقی خواهد گذاشت.
در اول ماه مه رهبران کارگری باید برای رسیدن به نزدیکترین هدفها و منافع طبقه کارگر و همچنین در عین حال برای آینده و سرنوشت این طبقه تاکید کنند. مبارزه ای برای حال، مبارزه ای برای آینده. این واقعیت که بعد از دهها سال یک فرصت و امکان واقعی برای دخالت طبقه کارگر و کمونیسم در سرنوشت جامعه فراهم شده است، اساسیترین مساله پیشاروی طبقه کارگر است. طبقه کارگر و کمونیسم باید تضمین کنند که نیروی اصلی و رهبری کننده جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم اسلامی هستند. در عین حال برای بلاواسطه ترین خواستهای طبقه مبارزه ای عمومی را باید سازمان داد. مبارزه علیه فقر و فلاکت گسترده حاکم بر جامعه در زمره مسائل حادی است که در مقابل رهبران کارگری و کارگران رادیکال – سوسیالیست قرار گرفته است.
اول ماه مه علاوه بر هر مساله خاص و عام دیگری روز جهانی طبقه کارگر است. روز اتحاد و همبستگی کارگر است. برای ایفای این نقش، برای سازماندهی مبارزه علیه فلاکت اقتصادی، برای سازماندهی یک انقلاب عظیم کارگری باید آماده شد.
نسرین رمضانعلی: برشمردن مشکلات و موانعی که طبقه کارگر در ایران با آن روبرو است حقیقتا آنقدر زیاد است٬ که وقتی می خواهید تاکید کنید یا این مشکلات را برشمارید٬ احساس می کنید هنوز لیستی دیگر از خواستهای طبقه کارگر را نتوانستی طرح کنید. اما از آنجا که شما مهمترین را در سوال خود طرح کردید من هم سعی می کنم به مهمترین آنها اشاره کنم. مهمترین خواستهای کارگران پرداخت حقوقهای معوقه٬ افزایش دستمزد٬ کاهش ساعت کار٬ مخالفت با قرادادهای موقت و سياست اخراج و تعديل نيروى کار است.
بجرات می توان گفت بیش از 80 درصد کارگران در ایران دارای قرارداد موقت هستند و دست کارفرما برای اخراج نیروی کار باز است. نگاهى به مبارزات و اعتراضات کارگران در ایران را نشان ميدهد که تقریبا 99 درصد این مبارزات حول این خواستها بوده است. اگر تنها یک ماه گذشته را نگاه کنیم بطور متوسط در روز چند صد نفری از کار بیکار شدند. همینطور باید به این فاکتور اشاره کرد که نرخ تورم روز بروز بالا می رود و طبقه کارگر قدرت خریدش هر روز کمتر و کمتر می شود. آنچه که به کرات از فعالین کارگری می شنویم اينست که شیرازه جامعه دارد به هم می ریزد و اتفاقا از امکان شورش گرسنگان صحبت می شود. در این اوضاع و شرایط وظایف رهبران رادیکال سوسیالیست سنگین تر است .
اما در استانه اول ماه مه این رهبران باید نقطه اتکا و تمرکزشان بر روی کدام خواستها باشد. شاید در بهترین حالت باید بگوئیم این روز را که چند ده سال است طبقه کارگر برای تثبيتش مبارزه کرده است٬ هزینه داده است٬ رهبرانی را از دست داده است٬ رهبرانش سالها در سیاه چالهای رژیم بودند و هنوز تعداد از این رهبران و فعالین کارگری در زندان هستند٬ تلاش هر چه بیشتر و گسترده تر برای برگذاری مراسمهای مستقل کارگران در این روز باید در دستور کار فعالین و رهبران رادیکال سوسیالیست طبقه باشد. خواست پرداخت حقوق و مزایای مکفی٬ کاهش ساعت کار٬ برخوردارى از بیمه های درمانی و بيمه بیکاری مکفی باید در سرلوحه خواستهای کارگران باشد. طبقه کارگر در مقابل تهاجم رژيم و سرمايه داران بايد مواضعش را محکم کند و آمادگى روياروئى داشته باشد. اين يعنى توان تشکل و اعتراض کل طبقه بايد بالا برود. جنبش مجمع عمومی کارگران تنها دريچه بالا بردن اين قدرت و اتحاد کارگرى است. در مراسمهاى اول مه ضرورى و حياتى است که با در دست داشتن پلاکارتها و تاکيد در سخنرانیها در مورد جایگاه جنبش مجمع عمومی و ایجاد مجامع عمومی منظم کارگرى٬ توجه طبقه کارگر را بيش از پيش به این مسئله حياتى جلب کنيم.
شکی نیست امسال نیز مانند سالهای گذشته مراسمها در ابعاد مختلفى برگزار خواهد شد و در این مراسمها قطعنامه های رادیکالی تصویب خواهد کرد. اما آنچه تضمین می کند که این قطعنامه ها معنای عملی پیدا کنند و از يک آکسيون و اعلام باورها به نتايج ملموس تر و مادى ترى برسند٬ داشتن يک استراتژى براى پياده کردن آنست. اين چيزى نيست جز اتکا به حضور مستمر توده کارگران هر واحد صنعتى در قالب مجمع عمومى کارگرى و حضور و دخالت نقشه مند همین رهبران رادیکال و سوسیالیست است که جنبش مجمع عمومى را در محیط کار و زندگی تضمین اجرائی خواهد داد.
سياوش دانشور: فقر و فلاکت اقتصادى همگانى٬ بيکارسازيهاى وسيع٬ کار قرادادى گسترده و برده وار٬ دستمزدهاى پرداخت نشده٬ دستمزدهاى يک سوم خط فقر خود رژيم٬ سرکوب سياسى فعالين کارگرى و اجتماعات و اعتصابات سراسرى توسط رژيم مرتجع اسلامى٬ معضلاتى است که در مقابل کل طبقه کارگر قرار گرفته است. درعين حال طبقه کارگر ايران يکسال پر تحرک را پشت سر گذاشته و سال جديد پرتحرک ترى را آغاز کرده است. اين درست است که بخشهاى مختلف کارگرى با مسائل بخشا متفاوتى روبرو هستند٬ و لاجرم مبارزات کارگرى و خواستهايشان اين تفاوتها را منعکس ميکنند٬ اما معضلات عمومى تر طبقه کارگر و جامعه ايران اينها هستند. رهبران سوسياليست بايد روى همين درد مشترک انگشت بگذارند و براى تغيير آن طبقه کارگر را حول اتحاد وسيعتر و ايجاد سازمان مبارزه سراسرى بميدان بکشند.
طبقه کارگر براى اينکه در محور سياست سراسرى قرار گيرد و به اميد مردم براى آزادى جامعه تبديل شود٬ بايد عليه فلاکت عمومى برخيزد. کارگر کمونيست و سوسياليست که براى اتحاد فورى کارگران حول هر ذره بهبود وضعيت معيشتى و رفاه کارگران تلاش ميکند٬ همواره به طبقه کارگر اين حقيقت را ميگويد که اين اوضاع با وجود سرمايه دارى بدتر هم ميشود. با جمهورى اسلامى وضعمان همين است. با رژيم سرمايه دارى ديگرى هم بايد سه نسل جان بکنيم که کثافات اين يکى را جارو کنيم. رهائى ما بعنوان يک طبقه در گرو رهائى جامعه است و رهائى جامعه در گرو مسلط شدن افق کارگر بعنوان رهبر جامعه براى نفى اين نظام و نجات جامعه است. کارگران و رهبران سوسياليست بايد در تقابل با سنت ناسيوناليستى و طرفداران "حمايت از توليدلات داخلى" که کارگران را دنبال نخود سياه ميفرستد٬ براى هر معضل طبقه کارگر پاسخ روشن خود را مطرح کند. کار قراردادى الغى بايد گردد. کارگران خواهان قرار دادهاى دسته جمعى با شرکت نمايندگان منتخب شان هستند. بيکارى امر کل طبقه کارگر است. زندگى بخش بيکار طبقه به هزينه بخش شاغل آن ميگردد. دولت موظف است اگر کار ندارد بيمه بيکارى مکفى بدهد. در اول مه بايد طبقه کارگر عليه فقر و فلاکت عمومى حرف روشن بزند. حقيقت اينست که اين وضعيت قابل ادامه نيست. سرکوب خشن و فقر نميتواند ادامه يابد. جمهورى اسلامى و هيچ بخش بورژوازى ايران چشم اندازى و برنامه اى براى برون رفت سريع ازاين اوضاع ندارد. مردم در ابعاد وسيع جانشان به لب شان رسيده. تا به سرمايه دارى و خواب و خيالهايش برميگردد٬ اين نظام سر راه طبقه کارگر يک ميدان مين گذاشته است. طبقه کارگر بايد آلترناتيو اجتماعى خود را مطرح کند. بايد عليه فقر بايد بپاخواست و خواستهاى مشخص در قلمروهاى مختلف براى رفاه همگان مطرح کرد. روز اول مه طبقه کارگر بايد به مسائلش بعنوان يک طبقه و نقشى که ميتواند ايفا کند متمرکز شود. مقابله با بيکارسازى هم نهايتا جنبشى سراسرى ميخواهد. امنيت شغلى٬ بيمه بيکارى٬ پرداخت حقوق هاى معوقه٬ مقابله با شرکتهاى پيمانکارى و شرايط برده وار آنها٬ همه اينها معضلات مشترک طبقه کارگر است که تحرکى سراسرى تر و هماهنگ تر را نياز دارد. اينجا ظرف سازماندهى کارگران برجسته و مطرح ميشود. کارگران را بايد متشکل کرد و بميدان آورد. بهترين و وسيع ترين و ممکن ترين ظرف تشکل مجمع عمومى است که کارگران بطور متشکل اراده شان را اعمال ميکنند.
رهبران سوسياليست طبقه امسال بايد تلاش کنند در جبهه هاى مختلفى حضور پيدا کنند؛ بايد مراسمهاى خانه کارگر را که کفش و کلاه زيادى برايش کرده اند به مراسمهاى اعتراض به سرمايه داران و دولتشان تبديل کرد. بايد خواستهاى کارگران را دراين مراسمها فرياد زد. مراسمهاى مستقل کارگران را بايد هرجا که مقدورات و امکانات فعالين کارگرى اجازه ميدهد برگزار کنيم. تلاش کنيم مراسمها وسعت داشته باشد. در هر گوشه٬ در دانشگاه و همه جا فضا را رنگ و بوى اول مه دهيم. نه فقط بايد بر حق بيقيد و شرط برپائى مستقل مراسمها توسط خود کارگران تاکيد کنيم بلکه خواهان برسميت شناسى مراسم مستقل کارگران توسط دولت و قانون شويم. اگر اميدى براى نجات جامعه ايران باشد٬ طبقه کارگر و کمونيسم است. طبقه کارگر در اول مه بايد در موضع رهبر آزادى جامعه ظاهر شود و از اين موضع خواستهايش را اعلام کند. اينها بنظر من مهمترين مسائل در کنار طرح خواستها و مطالباتى است که کارگران سنتا در اين مراسمها و در قطعنامه هايشان طرح ميکنند.
يک دنياى بهتر: اخراج گسترده در ابتداى سال هديه سرمايه داران به طبقه ما بود. با پيامدهاى اخراج براى خانواده کارگرى چگونه بايد روبرو شد؟ سياست سوسياليستى در مورد اخراج کدامست؟ چه بايد کرد؟
علی جوادی : بیش از ۵۰ هزار نفر از کارگران را بنا به آمار دولتی در عرض چند هفته که از سال جدید نگذشته است، "اخراج" کرده اند. بعضا بهانه شان "افزایش حداقل دستمزد" کارگران است! واقعا شرم آور است. اما این گوشه ای از کارکرد روتین سرمایه داری در ایران است. توحش و لجام گسیختگی سرمایه یک ویژگی سرمایه داری ایران است. در این نظام کارگر زنده است تا بر سرمایه بیافزاید. باید کار کند تا سرمایه انباشت کند. تا زمانی کار میکند که کارش سودی بر سرمایه بیفزاید. در غیر این صورت مانند یکی از ابزار و ماشین آلات به کناری پرتاب خواهد شد. این ویژگی ها و قوانین پایه ای سرمایه داری در حاکمیت اسلامی ابعاد بسیار خشنی بخود گرفته است.
اخراج کارگر در جامعه ای که تنها شکل امرار کارگر فروش نیروی کارش است عملا به معنای محکوم کردن کارگر به فقر و فلاکت و بی خانمانی است. یعنی راه امرار معاش و تامین نیازمندیهای زندگی را از خانواده کارگری سلب کردن. در شرایطی که بیمه های بیکاری در جامعه چیزی بیشتر شبیه جوک است، نه مکفی است و نه دائمی، اخراج عملا به معنای حکم محرومیت کارگر از زندگی است. اخراج به نوعی شبیه حکم اعدام است. شنیع و ضد انسانی است.
پی آمدهای اخراج برای خانواده کارگری و طبقه کارگر روشن است. فقر، فلاکت، فحشا، گرسنگی، محرومیت، اعتیاد، کار کودکان، ... از عواقب چنین موقعیتی هستند. اخراج باید غیر قانونی باشد. هیچ کارفرمایی نباید حق داشته باشد کارگر را اخراج کند. خواست غیر قانونی کردن اخراج را باید به کارفرما و دولت تحمیل کرد. ممنوعیت اخراج باید یک خواست جدی کارگران باشد. بعلاوه در حین مبارزه برای ممنوعیت اخراج باید تلاش کرد تا مطالبه "یا کار با دستمزدهای مکفی - یا بیمه بیکاری مکفی" را در دستور اعتراضات کارگری قرار داد. یک وظیفه اساسی تشکلات کارگری مبارزه علیه اخراج است. اما نظامی که نتواند مساله معاش کارگر را حل کند، باید از پایه دگرگون کرد.
نسرین رمضانعلی: پیامد هدیه نوروزی حکومت ضد کارگری و بشری جمهوری اسلامی به طبقه کارگر در ایران اخراجهای دسته جمعی است که هر روز رسما در رسانه های خبری به اطلاع عموم می رسد. کارگرانی که ماهها است حتی حقوق خود را دریافت نکردند و در مواردی حتی فعالین کارگری را دستگیر کرده و از آنها امضا گرفتند که نباید حقوق و مزایای خود را درخواست کنید. این تعرضی آشکار و عین جنایت است علیه طبقه کارگر در ایران. اما خانوادههای کارگری در چنین شرایطی چه وضعیتی دارند؟ شکی نیست وقتی می گوئیم طبقه کارگر در ایران برای بقا مبارزه می کند٬ این وضعیت مشقت صدبار بدترى به خانواده ها تحمیل میکند. در واقع باید متاسفانه بگوئیم اخراجها یعنی فقر و فلاکت بیش از پیش برای طبقه کارگر. امسال آمار کودکانی که مجبور به ترک تحصیل می شوند بالاتر می رود٬ به تعداد کارتن خوابها اضافه می شود٬ به آمار کودکان کار اضافه می شود٬ آمار تن فروشی و روی آوری به مواد مخدر بالاتر میورد. آمار قتل و دزدی برای سیر کردن شکم بیشتر می شود. باید این را تاکید کرد چنین شرایطی که فقر و فلاکت و بیکاری به درجه ای است که از مردم توان خرید ابتدائی ترین نیازهایشان را سلب کرده است٬ چشم انداز شورشهای خیابانی مردم گرسنه نیز هست.
ببینید در خیابانها٬ فروشگاههاى زنجیره ای و مغازه ها نه تنها مایحتاج زندگی مردم بلکه آخرین دستاوردهای جامعه بشری در ایران موجود است. مصرف تمامی این کالاها و مایحتاج زندگی فقط برای یک بخش بسیار محدود ممکن و مقدرو است. بخش عظیم طبقه کارگر دنبال همان یک لقمه نون خشک است که در سفره داشته باشد. آمارها از شهرهای مختلف و استانها وضعیت نگران کننده طبقه کارگر را نشان می دهد. بخصوص وقتی بعد از چند ماه بازار گرمی وزارت کار و اقتصاد و برنامه و بودجه اعلام کرد که 20 در صد افزایش حداقل دستمزد. یعنی مبلغی حدود 15 تا 30 هزارتومان. در حالی که همین امروز گوجه فرنگی کیلوئی 3 هزار تومان و سیب زمینی کیلوئی 1200 تومان رسیده است. تمامی کالاهای مصرفی در بازار موجود است اما کارگران بیکار و یا حتی کارگرانی که کار دارند ولی همان حقوق ناچیزشان پرداخت نمی شود قدرت خرید نون خشک را از آنها نیز گرفته است.
اما در مقابل اخراج و بيکار سازی گسترده سیاست سوسیالیستی چیست؟ بنظرم این بحث کمی جای تعمق دارد. برای ما که اساسا می گوئیم کار برای رفع نیاز بشریت٬ بنابراین مبارزه ما برای الغای کار مزدی و مناسباتى است که کار را عليه بشريت سازمان ميدهد. يعنى براى سود سرمايه.
بنظر من امروز وقتی طبقه کارگر برای ایجاد اشتغال مبارزه می کند یک عقب گرد در مبارزه طبقه کارگر است. باید به این شرایط پایان داد. اما در مقابل سیاست اخراج سازی خواست بیمه بیکاری مکفی را طرح کرد و طبقه کارگر بخواهد در زمان بیکارى از حقوق و مزایا مکفی برخوردار باشد. از نظر عملى و ممکن بودن بايد گفت در ایران بحد کافی ثروت وجود دارد که کارگران مجبور نباشند گرسنه سر بر بالین بگذارند یا اینکه به خیل کارتون خوابها بپیوندند.
سياوش دانشور:گزارشات خودشان به رقم پنجاه هزار بيکارى در ابتداى سال اشاره دارد. ترديدى نيست که ابعاد بيکارسازى با توجه به ورشکستگى در بسيارى از صنايع و همينطور طرحهاى تعديل نيروى کار بسيار گسترده است. اخراج در شرايطى که شغلى ديگر و درآمدى ديگر بسرعت جايگزين نشود خانواده کارگرى را نابود ميکند. تمام مسئله طرح سياستى است که زندگى کارگر و خانواده کارگرى را بعنوان انسان در شرايط اخراج و بيکارى محافظت کند. سرمايه دار اخراج ميکند چون نيازى به کار کارگر ندارد و در نتيجه برايش مهم نيست چه برسر کارگر مى آيد و قانون هم اين را رسميت ميدهد. سياست سوسياليستى نقطه عزيمت اش اين است که زندگى کارگر و خانواده کارگرى و هر انسان ديگر نبايد تابع نوسانات اقتصادى سرمايه باشد. بايد نرمى از زندگى تامين و به حداقل توقع هر کسى بدل شود. اولا بايد اخراج ممنوع باشد و در صورت تعطيل مرکز صنعتى٬ کارگر يا جايگزين شود و يا حقوق مناسب گذراندن زندگى اش تامين شود. "يا کار يا بيمه بيکارى مکفى" خواستى است که طبقه کارگر ميتواند پرچمش را برافرازد و حول آن نيرو بسيج کند. اين درعين حال تلاشى مهم عليه فقر در جامعه است که بدرجاتى ميتواند حرمت و شخصيت طبقه کارگر را از پيامدهاى فقر مصون نگاه دارد. به هر حال ما هر درجه حقوق حقه کارگر را به اين نظام تحميل کنيم٬ و کارگر از موقعيت و حرمت بيشترى برخوردار باشد٬ هنوز نتوانسته ايم با پديده بيکارى و اخراج و سرنوشت کارگر زير دست و پاى سرمايه تعيين تکليف کنيم. پاسخ واقعا سوسياليستى اينست که جامعه اى درست کرد که بيکارى و اخراج از مشخصاتش نباشد. يعنى از سرمايه دارى و جامعه طبقاتى و نفس بردگى مزدى خلاص شويم.
امروز و مادام که طبقه کارگر در موقعيت قدرت سياسى نيست و قوانين حکومت کارگرى جارى نيستند٬ کارگران سوسياليست سياست شان براى کاهش پيامدهاى بيکارى بر زندگى کارگر و خانواده کارگرى٬ مطالبه "يا کار يا بيمه بيکارى مکفى" است و براى تبديل آن به يک مطالبه عمومى بخشهاى مختلف طبقه کارگر تلاش کنند. جنبش عليه بيکارى در ايران ميتواند جنبشى وسيع و قوى باشد در صورتى که از حمايت موثر و عملى بخش شاغل طبقه برخوردار باشد. "اتحاد کار عليه بيکارى" و خواست "يا کار يا بيمه بيکارى مکفى"٬ سياست و مطالبه اى است که کارگران سوسياليست بايد حول آن کار کنند.
يک دنياى بهتر: اعتصاب نيشکر هفت تپه تمام شد. گرايشى ميگويد که اعتصاب براى کارگران نبود٬ براى "نجات کارخانه و ثروت ملى" بود. آيا نجات "سرمايه ملى" وظيفه کارگران است؟ آيا در صورت تعطيلى کارخانه کارگران بايد بدون هيچ مقاومتى راهشان را بگيرند و بروند؟
نسرین رمضانعلی: اجازه بدهید قبل از هر چیزی بگويم که کسانی که می آیند و مبارزات طبقه کارگر را به بیراهه ميبرند٬ بهشان رسما اعلام کنیم آقایان شما خیلی بیخود فرمودی و مدعی شدی که کارگران برای دفاع از ثروت و "سرمایه ملی" اعتصاب کرده اند. این عین ریاکارى و جعل سیاسی است. کارگر هفت تپه براى دريافت حقوقهای معوقه شان اعتصاب کرده تا آنرا از حلقوم کارفرمای مفت خورد و سودجو بيرون بکشد. چرا فعالین و رهبران کارگران هفت تپه را دستگیر کردند٬ چرا به آنها حمله کردند٬ چرا نیروی گارد ویژه برایشان آورند٬ چرا سخنگوی کارگران را تهدید کردند اگر مصاحبه بکنید خانواده های و بچه هایت مورد اذیت و آزار قرار می گیرد؟ نسبت دادن اين سياست به کل کارگران يک دروغ بزرگ است.
طی یکسال و نیم گذشته هزاران شگرد را دولت و کارفرما بکار گرفت تا کارگران را خفه کند اما هر بار کارگران منسجمتر و قوی تر به میدان آمدند و خواستهای خود را طرح کردند. این بار کارگران کارفرما را تهدید کردند به اقدامات جدی تر. حالا که کارفرما بخشا يا لااقل موقتا مجبور به عقب نشینی شده است٬ عده اى شکم سير ميخواهند کل مبارزات کارگران را به کیسه "ثروت ملی و سرمایه ملی" بریزد. این مباحث ناشی از شرایط سرکوب و خفقان است. کدام کارگر می آید برای اینکه "سرمایه ملی" باشد یا نباشد اعتصاب کند؟ طبقه کارگر نون شبش را می خواهد. حضراتی پیدا می شوند که آگاهانه تلاش ميکنند مبارزات طبقه کارگر را به کانالهای دیگری هدایت کنند. اینجا باید بگوئیم تا ما هستیم و این اجازه را نخواهیم داد کسی زير چتر سرکوب و خفقان رژيم بخواهد از خواست برحق کارگران سواستفاده کند. حقیقتا اینها فقط بقول یکی از کارگران که گفت جوک است برای من. هم جوک است و هم سياستى است آگاهانه که تلاش میکند حاصل این مبارزات را به کیسه خانه کارگر و سرمايه داران بریزد. کدام کارگر مصاحبه کرده و اینجوری گفته؟ کدام خانواده کارگری آمده و از "سرمایه ملی و ثروت ملی" دفاع کرده است؟ دفاع از ثروت ملی همانقدر ارتجاعی است که دفاع از حکومت یک مشت مفت خور که خون طبقه کارگر را در شیشه کرده اند. حالا مداحان ملی هم فیلشان یاد هندوستان کرده و مبارزات کارگران را می خواهند بریزند بحساب خودشان!
اجازه بدهید من یک نکته را اضافه کنم. کارگر نيازى ندارد و نبايد از سرمايه دفاع کند. چرا باید کارگر از منافع سرمايه دار دفاع کند٬ مگر ايشان سودش را با کارگر نصف کرده است؟ صاحب سرمایه سود خودش را برده و حقوق من را هم نداده است. امروز همراه با پسر عمويش با هزینه کمتری شکر وارد می کند و به ما می گوید "این کارخانه برای من سودآور نیست". حالا طبقه کارگر برود بگوید نه من برای ادامه کارى آن مبارزه می کنم!؟ کارگر بايد بگويد به من مربوط نيست. واردات و صادرات و تعيين قيمتها که دست من نيست. به من چه ربطى دارد که کداميک شما سودتان کمتر يا بيشتر شده است. اما هر چى شده حق نداريد با من و خانواده ام بازى کنيد. آنوقت هم که سود کلان داشتى که چيزى به من نمى رسيد٬ حالا که ناله ميکنى ديگر وضع من معلوم است. امروز نميتوانى روى گرده من و روى سفره خالى من سود ببرى. بدرک که کارخانه را ميبندى٬ بايد زندگى من را تامين کنى. امروز در ایران باید یک مبارزه گسترده برای تامین زندگی کارگران صورت بگیرد. زندگی کارگری که بیکار شده است بايد تامین شود. وقتى کارگر آماده کار است و کارش را نميخواهند٬ بايد زندگى اش را تامين کنند. نميشود گفت برو بمير! تاکید من اتفاقا این است رهبران و فعالین جنبش کارگری باید برای ایجاد صفی قوی در دفاع از معيشت و زندگی کارگران اخراجی و بیکار در اتحاد با کارگران شاغل تلاش کنند. این رمز موفق و پیروزی طبقه کارگر است. پاسخ اين طرفداران سرمايه داران در پوشش کارگر را هم بايد محکم داد.
سياوش دانشور:در اعتصابات سال گذشته نيشکر هفت تپه و کارون و در برخى صنايع ديگر مثل نساجيها و ديگر محصولات کشاورزى اين سياست و خط مشى طرح شده است و عمدتا سنديکاليستها از آن حمايت کردند و يا طرح کننده آن بودند. اين سياستى ناسيوناليستى است که بسادگى کارگران را زير پوشش دفاع از امنيت شغلى پشت بخشى از سرمايه داران ميبرد. کارگر را به شيپورچى رقابت سرمايه ها تبديل ميکند. تازه اينجا شورتر مطرح ميشود. ميگويد کارگر "فدائى سرمايه" است. اصلا بخاطر خودش اعتصاب نکرده٬ در هيئت مدافع تمام عيار "سرمايه دار ملى" ظاهر ميشود. "بورژوازى ملى" از چرت ترين مقولات امروز جامعه سرمايه دارى است. اين ديدگاه ارتجاعى و ناسيوناليستى و ضد کارگرى در انقلاب ۵٧ توسط چپ ايران طرح شد و توسط منصور حکمت در شاهکار "اسطوره بورژوازى ملى و مترقى" پاسخ گرفته است. همينجا توجه اکيد کارگران سوسياليست را به اين کتاب و مطالعه آن جلب ميکنم. ببينيد مسئله ساده است. براى کارگران فرقى نميکند شرکتى که در آن کار ميکنند به چه کسى تعلق دارد٬ صاحبش آخوند و حاجى فلانى است يا مستر و مسيو فلانى. ايرانى يا کره اى و فرانسوى است يا ترکيبى از اينها. کارگران ميرزا بنويس ستون منفعت و ضرر سرمايه ها نيستند٬ مشاور اقتصادى بورژواها نيستند٬ منافع واحدى با آنها ندارند٬ کارگران منافع مستقل طبقاتى خودشان را دارند که در اساس در تقابل با منافع سرمايه ها از هر نوع اش است. خط دفاع از "سرمايه ملى" يکى از سياستهاى قديمى توده ايستى و دست راستى و ضد کارگرى است حتى اگر از زبان کارگران محروم بيان شود. رهبران سوسياليست جنبش کارگرى وظيفه بسيار مبرمى در تقابل با عقب راندن اين نوع شعارها و سياستها از صفوف اعتراضات کارگرى دارند. نيروى طبقه ما مطلقا نبايد نيروى منافع سرمايه داران و رقابت آنها شود. ما ميخواهيم همه شان را جارو کنيم و در نتيجه نبايد قطبنماى استقلال و منفعت طبقاتى مان را گم کنيم. مظافا اينکه کارگر اگر اين سياست را بگيرد خود را به حاشيه جامعه ميراند. چرا وقتى کارگر مدافع سرمايه حاجى فلانى ميشود٬ مردم نروند و طرفدار خاتمى و احمدى نژاد نشوند؟ اگر طبقه پيشرو جامعه پشت سياست و پرچم عقب مانده ترين بخش بورژوازى رفته است چگونه انتظار دارد که جامعه رهبرى و صلاحيت اش را در مبارزه براى آزادى بپذيرد؟ اين سياستهاى ناسيوناليستى تلاش ميکند مبارزه کارگرى را عقيم کند و به شکست بکشاند. کارگران سوسياليست بايد شعارها و سياستى را در قبال اين اوضاع مطرح کنند که منافع کارگران را بعنوان يک طبقه در مقابل کل بورژوازى و نظامش نمايندگى کند. در غير اينصورت کارگران به سياهى لشکر آخوندها و حاجى بازاريها و سرمايه داران تبديل ميشوند. تجربه حزب توده و چپ ناسيوناليست و خلقى نبايد تکرار شود.
مسئله تعطيلى يک کارخانه موضوع بيکارى و پيامدهاى آن براى خانواده کارگرى را فورا مطرح ميکند. روشن است هر وقت کارفرما گفت خوب تعطيل ميکنم شما هم برويد دنبال کارتان٬ کارگر قبول نميکند. لابد ميگويد غلط کردى که تعطيل ميکنى٬ مگر زندگى من و خانواده ام دست تو است که هر وقت دلت بخواهد هر جورى با من رفتار کنى! مسئله امنيت شغلى که يک مطالبه قديمى در جنبش کارگرى جهانى بوده٬ و با تحولات سرمايه دارى هر روز بى معنى تر شده است٬ در واقع پاسخى به اين مانورهاى سرمايه داران و پيامدهايش براى کارگران و خانواده هاى کارگرى است. وقتى يک رئيس جائى استعفا ميدهد و يا بازنشسته ميشود کلى سند و قباله پشتش هست که تا بيست سال ديگر هم خيالش تخت است. چرا امنيت کارگر به موئى بسته است؟ اما آيا سياست ناسيوناليستى و حفظ شرکت و ادامه کارى آن پاسخگو است؟ تجربه جنبش کارگرى در کشورهاى مختلف نشان ميدهد که اين سياست پاسخ نيست. خط مشى پروتکشنيستى در مقابل انتقال کارخانه به محلى ديگر و بيکارى دسته جمعى کارگران٬ عليرغم دعواها و اعتصابها٬ همه جا شکست خورد. نه کارگران توانستند سرمايه را در يک کشور محبوس کنند و نه سرمايه چنين خصوصيتى دارد. يا تلاش کارگران در بيشتر کشورها براى سرپا نگهداشتن صنايع ورشکسته و از دور خارج شده و جلوگيرى از تعطيلى آن عليرغم تلاشهاى پرشکوه به جائى نرسيد. اعتصابات معدنچيان انگلستان يک نمونه است. در ايران امروز روندهاى مشابهى در جريان است. يک سرى صنايع عملا ورشکست شدند. بخش زيادى از آنها امکان بازسازى و نوسازى را ندارند. استفاده سرمايه از کارکرد بازار جهانى نتيجه اش اينست که کالاى توليدى در ايران توان رقابت با کالاى وارداتى را ندارد. اين مسئله تنها مربوط به شکر نيست٬ نساجيها و صنايع ديگر هم همين معضل را دارند. وانگهى خود کارگر حاضر نيست شکر را کيلوئى ۴٠٠ يا ۵٠٠ تومان بخرد اگر مثلا در بازار با قيمت ٢۵٠ تومان قابل دسترس باشد. دولت هم سياستش سوبسيد دادن به کالاهاى توليد داخل با قيمت بالا نيست و اساسا خط مشى اقتصادى رژيم جهت ديگرى را دارد.
بنابراين سوال اينست که آيا کارگران ميتوانند استراتژى شان را روى سرپا نگهداشتن صنايع ورشکسته بگذارند؟ تجربه نشان ميدهد که اين صنايع بعد از مدتى کشمکش فرساينده بالاخره تعطيل ميشود. وانگهى در دوره اى که کارگران براى باز نگهداشتن فلان کارخانه مبارزه و تلاش ميکنند٬ کارفرما چند بار عوض شده٬ کارخانه فروخته شده٬ پاى بانک و سرمايه داران ديگر و دلالها وسط مى آيد. هيچ کدام الزام و تعهدى قانونى به کارگر ندارند و کارگر نميداند با کى طرف است! به نظر من يک سياست فورى در قبال اين وضعيت اينست که کارگر از داشتن کار و تخصص لازم براى کار در ديگر صنايع و داشتن امنيت اقتصادى در پس تعطيلى مرکز صنعتى حرف بزند. يعنى اگر کارخانه را تعطيل ميکنى نبايد پيامدش دامن کارگر و معيشت خانواده کارگرى را بگيرد. مسائلى مانند آموزش کارگر به هزينه کارفرما و دولت براى حضور در رشته هاى ديگر٬ برخوردارى از بيمه بيکارى مکفى تا برگشت مجدد به بازار کار٬ استراتژى معقول ترى براى طبقه کارگر است که در مقابل موج جديد اخراجها سنگربندى کند.
يک دنياى بهتر: سال گذشته کارگران "به جرم برگزارى اول مه" سرکوب شدند٬ زندان شدند٬ شلاق خوردند. پاسخ اين سياستهاى سرکوبگرانه را امسال بايد چگونه داد؟
نسرین رمضانعلی: ببینید این کشمکشی است که به قدمت رژیم جمهوری اسلامی. کارگران هر سال از ماهها مانده به روز جهانی کارگر جلسه برگزار می کنند٬ در محافل خود سازماندهی می کنند که این روز را چگونه گرامی بدارند و کیفر خواست خود علیه اين نظام را چگونه اعلام کنند. در مقابل تهاجم گله های حزب الله نیروی کارگران ایستادند و مراسم خود را در دل یک درگیری و حتی جنگ و گریز در خیابان و کوچه ها پيش بردند و برگزار کردند. طبقه کارگر توانست روز جهانی اش را به رژیم جمهوری اسلامی تحمیل کند. رسما وزیر کار پارسال در آستانه اول ماه مه اعلام کرد این روز تعطیل است. برای جنبش کارگری در ایران این یک موفقیت بزرگ بود. اما ما کماکان شاهد و حمله نیرویهای انتظامی به مراسمهای مستقل کارگرى بودیم که در جريان اين تهاجمات وحشيانه تعداد قابل ملاحظه ای از فعالین را دستگیر و روانه زندان کردند.
امسال طبقه کارگر با دو پدیده روبرو است و باید آگاهانه به هر دو برخورد کند. اولا خود رژیم جمهوری اسلامی تلاش خواهد کرد که تجمعات کارگران را محاصره کند و توان تحرک را از آنها بگیرد و در عین حال یک بخش دیگر از رژیم سیاست خانه کارگر و محجوب را پیش ببرند. تلاش ميکنند که کارگران در این مراسمهای دولتی شرکت کنند و چاقوکشى مثل محجوب برای کارگران سخنرانی کند! باید کارگران مراسمهای خود را برگزار کنند. به درجه اى که قويتر در مراسمهاى مستقل حضور داشته باشند به همان درجه قدرت سرکوب رژیم ضعیفتر خواهد بود. اما امسال بنظرم خیلی اوضاع متفاوت تر از سال گذشته است. اختلافات درونی رژيم و فشارهای بین المللی موقعیتی پیش آورده که رژیم در آستانه اول مه محمود صالحی را آزاد و بهروز کریمی زاد را آزاد می کند. این یعنی مولفه هائی به نفع مردم و به نفع طبقه کارگر عوض شده است. تلاش برای برگزاری هرچه گسترده تر مراسمهای مستقل کارگری٬ شرکت خانواده های کارگری بعنوان یک بخش مهم طبقه کارگر٬ و حضور فعالین و رهبران جنبش زنان و دانشجویان در این روز قدرتی بیش از پیش را به نمایش خواهد گذاشت و تعرض اوباش اسلامی را ضعیفتر خواهد کرد.
سياوش دانشور: با تلاش براى تثبيت دستاوردهاى سالهاى اخير جنبش کارگرى ايران براى برگزارى مستقل مراسم اول مه و تحميل آن بعنوان يک حق بديهى و قانونى کارگران. دراين زمينه من در يادداشت سردبير صحبت کردم و اينجا از تکرار اجتناب ميکنم.*