در حاشیه ابراز نظر حزب حکمتیست در مورد حزب اتحاد کمونیسم کارگری
سکتاريسم در پوشش "هويت کمونيستى"

کورش مدرسی، دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست، در گفتگویی با تلویزیون پرتو پیرامون پلنوم دهم این حزب٬ نظراتی را در مورد حزب اتحاد کمونیسم کارگری و قرار دفتر سیاسی حزب در مورد بررسی شرایط اتحاد با حزب حکمتیست ابراز کرده است که لازم به نقد و بررسی است. این اظهار نظر به دو موضوع، البته مربوط به هم، میپردازد. وجه تثمیه این گفتگو برخورد به قرار فوق است و به این منظور کورش مدرسی به ارزیابی جنبشی –سیاسی از حزب اتحاد کمونیسم کارگری پرداخته است.
تا آنجا که به برخورد ایشان به قرار فوق مربوط میشود، کميته مرکزى حزب ما کمیسیونی بمنظور بررسی شرایط و موانع اتحاد با حزب حکمتیست تشکیل داده است. کمیته مرکزی پس از دریافت گزارش کمیسیون نظرش را در اين مورد اعلام خواهد کرد. این نوشته اما به ارزیابی ایشان از حزب اتحاد کمونیسم کارگری اختصاص دارد.
کمی پس از تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری، کمیته رهبری حزب حکمتیست یک ارزیابی از حزب ارائه داد. در این گفتگو، کورش مدرسی اعلام میکند: "پلنوم در مجموع بر آن ارزیابی تاکید کرد." و مصر است موکدا اعلام کند که حتی "یک نفر هم نبود که بگوید نه یک سنت دیگر است." (منظور این است که حزب اتحاد کمونیسم کارگری به سنت دیگری بجز آنچه در ارزیابی اعلام شده، تعلق دارد.) در همان زمان ما به این ارزیابی برخورد کردیم. چکیده نظر ما در آن سند چنین بیان شده است: 
"کمیته رهبری حزب حکمتیست سندی تحت عنوان "ارزيابی ما از حزب اتحاد کمونيسم کارگری" منتشر کرده است. این ارزیابی نه بر مبنای برنامه و اهداف حزب اتحاد کمونیسم کارگری که در اسناد منتشره این حزب و سخنرانی های متعدد رهبری آن اعلام شده است، بلکه با اتکاء به ارزیابی رهبری حزب حکمتیست از حزب کمونیست کارگری و قطب بندی های زمان انشعاب، جمعبندی شده است. روش بدیعی است. این ارزیابی بر مبنای هیچ تحلیل مارکسیستی یا ابژکتیوی بنا گذاشته نشده است. یک سری مواضع اختیاری، فرقه ای و "خود خدمت کن" در این سند ردیف شده است. باعث تاسف است که جریانی که مدعی است "به همت يک رويکرد جنبشی و تئوريک منسجم ... هويت متمايز و برجسته ای در کمونيسم ايران کسب کرده است" این چنین اختیاری و بدون هیچ تحلیل تئوریک منسجم یک حزب سیاسی را مورد ارزیابی قرار میدهد. هیچ مارکسیستی این ارزیابی را جدی نمیگیرد. این سند با هدف  مستحکم کردن دیوار نفرت فرقه ای که دارد فرو میریزد، نگاشته شده است. رفقا صدای ریزش آوار را شنیده اند و عجولانه دارند دیوار را قبل از فروریختن کامل تعمیر میکنند. این سند هیچ ربطی به یک تحلیل مارکسیستی از یک حزب سیاسی و جایگاه آن در یک جنبش معین ندارد. نقطه عزیمت رهبری حزب حکمتیست ترمیم ضرباتی است که پروژه اتحاد کمونیسم کارگری به پروسه شیطان سازی از رهبران حزب اتحاد کمونیسم کارگری و به فضای نفرت فرقه ای وارد آورده است. رفقا در تحلیل و ارزیابی خود از پروژه اتحاد کمونیسم کارگری نه از منافع طبقاتی و جنبشی، بلکه از منافع محدود سکتاریستی حرکت کرده اند. لذا در لابلای اعلام مواضع اختیاری و بی پایه ای چون منتسب کردن ما به جنبش "ناسیونالیسم میلیتانت!" به تکرار ادعاهای های دوران انشعاب میپردازند."
اکنون ده ماه پس از تشکیل حزب، انتظار میرفت که دیوار سکتاریسم فرو ریخته باشد و دوستان از نفرت گذشته عبور کرده باشند. یک بار دیگر به تحلیل و ارزیابی خود نگاهی عمیق تر بیاندازند و با در نظر گرفتن منافع جنبش کمونیسم کارگری به گذشته و به آینده بنگرند. متاسفانه منافع و محاسبات خرد و بعضا دل چرکينى هاى شخصى هنوز بر اتخاذ يک موضع اصولى و کمونيستى ميچربد. اين مايه تاسف عميق ماست. ما ده ماه پیش در مقطع تشکیل حزب به این رفقا یادآور شدیم که یک تحلیل و ارزیابی مارکسیستی از یک حزب سیاسی مستلزم مطالعه و نقد برنامه، اهداف و مطالبات یک حزب و پراتیک مشخص آن است. در آن مقطع حزب تازه تاسیس بود، اما برنامه، اهداف و سیاست های اصلی در اسناد، قرارها و قطعنامه هاى حزب به روشنی بیان شده بود. بعلاوه بنیان گذاران آن با ارائه یک نقد عمیق و بدنبال یک جدل سیاسی – تئوریک و سبک کاری از ح ک ک جدا شده بودند. اینها ماتریال کافی برای تحلیل جایگاه این حزب بدست میداد. این رفقا تصمیم گرفتند که از اینها عبور کنند و به شیوه ای اختیاری جایگاه حزب ما را در میان جنبش "ناسیونالیسم میلیتانت" قرار دهند. اکنون نزدیک به یک سال پراتیک منسجم حزب اتحاد کمونیسم کارگری در زمینه پیشبرد جنبش کمونیسم کارگری، دخالت در مبارزه پراتیک و اجتماعی، دفاع از کمونیسم کارگری حکمتی در سطح تئوریک، سیاسی و سبک کاری و برافراشته نگاه داشتن پرچم اتحاد کمونیسم کارگری که تا همين امروز ضربات مهلکی بر سکتاریسم وارد آورده است نیز قابل بررسى و تبئين است. اما رفقا بر همان ارزیابی غیرمارکسیستی و مغرضانه قبلی خود پای میفشارند. اين ارزيابى نشان داد که حزب حکمتيست عليرغم ادعايش در مورد ساختن حزب سياسى و توده اى با موانع جدی درونى روبرو است. موانعى که اتفاقا ميراث دست و پاگير سنت چپ راديکال و غير کارگرى است که تاريخا کمونيسم کارگرى با آن روبرو بوده است.
جایگاه طبقاتی – جنبشی حزب سیاسی
ارزیابی قدیمی و سخنان کورش مدرسی یک نکته را روشن میکند. نزد این رفقا تعیین جایگاه طبقاتی – جنبشی احزاب سیاسی اختیاری است و ربطی به متد مارکس و منصور حکمت ندارد. از نظر رهبری حزب حکمتیست، حزب خود این رفقا در جنبش کمونیسم کارگری قرار دارد و تنها حزب در این جنبش است. (اين البته ادعا و متد ح ک ک هم هست.) از نظر آنها حزب اتحاد کمونیسم کارگری یک حزب بورژوایی و متعلق به جنبش یا سنت "ناسیونالیسم میلیتانت" است. ملاک قضاوت آنها چیست؟ در ارزیابی کمیته رهبری به نکاتی اشاره شده و در این گفتگو کورش مدرسی به برخی نکات دیگر می پردازد. حتی اگر تحلیل و نقطه نظر آنها در قبال نکاتی که مطرح میکنند را کاملا بپذیریم، باز اینها ربطی به تعیین جایگاه طبقاتی – جنبشی یک حزب سیاسی ندارد. کمونيسم کارگرى منصور حکمت در اساس در تقابل با اين نوع بررسى است.
منصور حکمت در مطلبی تحت عنوان "مبارزه طبقاتی و احزاب سیاسی" به جایگاه احزاب سیاسی و رابطه آنها با طبقات و سنن و جنبش های مختلف می پردازد. مطالعه مجدد این سند را به کلیه رفقا توصیه میکنیم. این نوشته ملاک های عینی و روشنی برای ارزیابی از جایگاه یک حزب سیاسی به دست میدهد:
"احزاب سياسى اشکال گرد آمدن انسانها و شرکت‌شان در اين جدالهاى متعدد و متنوع روبنائى است. و مستقل از اينکه اين احزاب راجع به خودشان چه ميگويند، با نگاه کردن به تاريخ واقعى که وجود آنها را ايجاب کرده است و با مشاهده اينکه در جهان مادى اينها عملا دارند کدام حرکت تاريخى را منعکس ميکنند و به جلو ميرانند ميتوان درباره آنها حکم داد. بعبارت ديگر پشت هر کشمکش سياسى و حقوقى و عقيدتى، يک کشمکش واقعى طبقاتى وجود دارد، که احزاب سياسى را بايد در چهارچوب و در سايه روشن با اين جدالهاى بنيادى ارزيابى و دسته‌بندى کرد. بايد اين را ديد که حزب سياسى از چه معضل مشخص در تاريخ مادى جامعه مايه گرفته است و به کدام معضل مشخص در آن دارد جواب ميدهد. اينکه اين حزب چرا وجود دارد، با اين تاريخ واقعى چه رابطه‌اى دارد، آيا نقش مهمى دارد ياخير، آيا جريانى بالنده يا ميرنده است و غيره تماما بايد با اين متد قضاوت شود . (کمونیسم کارگری و فعالیت حزب در کردستان، جلد ٧ مجموعه آثار ص ١٥)
و آنگاه در ارزیابی از حزب کمونیست ایران و کومه له اعلام میکند:
"بهرحال ميخواهم اين را بگويم که اين سطوح در بحث ما و در ارزيابى ما از حزبى که ساخته‌ايم وجود دارد. از دل کدام سنت‌هاى اعتراضى و مبارزاتى در جامعه پيدا شده‌ايم. معضلات کدام طبقه و يا طبقات مايه پيدايش حزب ما بوده است، چه رابطه‌اى با طبقه در صحنه سياسى پيدا کرده‌ايم و کدام افق را جلوى جامعه و جلوى طبقه قرار ميدهيم و چه رابطه عملى‌اى با طبقه کارگر در صحنه پراتيک اعتراضى داريم. بنابراين خيلى روشن است که ارزيابى ما از حزبمان نميتواند يک ارزيابى يک بعدى و تک جوابى، خوب است يا بد، کارگرى است يا نه، اجتماعى است يا نه، بايد بخود ببالد يا نه، باشد." (همانجا، ص ١٧.)
بر مبنای ملاک هایی که در این دو نقل قول بدست میاید، اگر به دو حزب حکمتیست و اتحاد کمونیسم کارگری بنگریم، چگونه میتوانیم جایگاه این دو حزب را تعیین کنیم؟ کورش مدرسی میگوید که برنامه و اساسنامه برای این ارزیابی کافی نیست. بسیار خوب. چه ملاک های دیگری را باید وارد معادله کرد؟ تاریخ عروج این دو حزب؟ معضلاتی که در مقابل خود قرار داده اند؟ مسائل اجتماعی و سیاسی ای که به آنها مشغولند؟ تاکتیک ها؟ کدامیک؟ تاریخ این دو حزب شباهت های بسیاری بهم دارد. هر دو از دل حزب کمونیست کارگری بیرون آمده اند با دو سال فاصله. هر دو خود را کمونیست کارگری میدانند. هر دو خود را مارکسیست و مدافع حکمت میدانند. برنامه سیاسی، مبارزاتی، مطالباتی هر دو حزب یکی است. هر دو بر نقد از کار مزدی تاکید دارند و خواهان سوسیالیسم بمعنای لغو کار مزدی و مالکیت خصوصی هستند. هر دو اعلام میکنند که سازماندهی مبارزه طبقه کارگر و انقلاب اجتماعی مهمترین مشغله و هدف اصلی شان است. هیچیک هنوز موفق نشده که در مبارزه عینی طبقه کارگر نقش تعیین کننده ای بیابد و این ضعف اصلی هر دو است. اما حزب اتحاد کمونیسم کارگری تلاش و نیروی ویژه ای را برای سازماندهی و هدایت مبارزه طبقه کارگر در دستور کار خود قرار داده است که در همین مدت کوتاه قابل مشاهده است.
پس ملاک این رفقا در ارزیابی خود و تعیین جایگاه حزب خود در درون جنبش کمونیسم کارگری و ما در میان بورژوازی و ناسیونالیسم میلیتانت بر چه استوار است؟ کورش مدرسی به موضعگیری در قبال چند واقعه سیاسی، و چند اصول سازمانی اشاره و تاکید میکند. اعلام میکند که این مواضع سیاسی و اصول سازمانی "هویت سیاسی و جنبشی" ویژه و متمایزی به حزب حکمتیست در مقایسه با حزب اتحاد کمونیسم کارگری داده است. در اینجا ما فرض میگیریم که مواضع این رفقا در قبال سه واقعه سیاسی، یعنی، تظاهراتی که عمدتا به فراخوان هخا شکل گرفت، وقایع آذربایجان و شورش مردم در اهواز کاملا درست و اصولی بوده است. آنگاه این سوال مطرح میشود: آیا صرفا بر مبنای مواضع سیاسی در این سطح میتوان جایگاه طبقاتی و جنبشی یک حزب  را تعیین کرد؟ بر مبنای ملاک هایی که منصور حکمت بدست میدهد، خیر.
درون یک جنبش اختلاف نظرات سیاسی و تاکتیکی کاملا اجتناب ناپذیر است. شرایط و تند پیچ های تعیین کننده ای وجود دارند که اتخاذ دو تاکتیک مخالف میتواند دو جریان سیاسی را در دو جنبش مختلف قرار دهد، بطور نمونه تاکتیک در قبال جنگ جهانی درون جنبش سوسیال دموکراسی. در شرایط دیگر اختلافات تاکتیکی صرف ملاک کافی برای تعیین جایگاه طبقاتی و جنبشی یک حزب سیاسی نیست. اجازه دهید یکبار دیگر به منصور حکمت رجوع کنیم. منصور حکمت در "وظایف ما در قبال چپ عراق" به چند فاکتور عینی برای ارزیابی جریانات چپ درون جنبش کمونیسم کارگری و ضرورت اتحاد آنها در چهارچوب حزب کمونیست کارگری عراق اشاره میکند. برخورد منصور حکمت بویژه به مقوله ضرورت تشکیل حزب کمونیست کارگری عراق بسیار خصلت نما و روشنگر است.
"اگرچه اسناد و مباحثات مکتوب جريانات کمونيستى در کردستان عراق حاکى از درجه اى آشفته فکرى، فاصله با نگرش کمونيستى کارگرى بويژه در جنبه هاى روشى و تاکتيکى و همينطور قطب بندى ها و مجادلات اغراق شده اى است که ظاهرا بيشتر در تاريخچه تشکيلاتى گروهها ريشه دارد تا در اختلافات سياسى فکر شده در مقطع کنونى، مجموعا جنبش کمونيستى کردستان عراق درک خوبى را از کمونيسم کارگرى به نمايش ميگذارد. شاخص هاى مهم اين درک، بنظر من، اعلام اکيد اعتقاد به اصالت مبارزه طبقاتى و اعتراض کارگرى، وجود يک نگرش جهانى در بررسى اوضاع محيط خويش، مرزبندى فعال با ناسيوناليسم و تلقى اى مارکسيستى از سوسياليسم بعنوان لغو کار مزدى و امحاء سرمايه است. اين ادراکات ابدا قابل مقايسه با فضاى عمومى چپ ايران در مقطع تشکيل حزب کمونيست ايران نيست. نوسانات و نواقص نظرى اين جنبش، تفسيرهاى مبهم و متفاوت جريانات مختلف از خود مباحثات ما و نظير اينها، اولا هنوز محدودتر از دامنه نوسانى است که امروز حتى در خود جريان ما ميشود سراغ کرد، و ثانيا، بيش از آنکه مبين ناآمادگى معرفتى و نااستوارى نظرى چپ عراق باشد، ناشى از فقدان يک خط رسمى و يک رهبرى معتبر در خود اين جنبش است که اينگونه تعابير را فيلتر کند و سر جاى خود قرار بدهد. در هر مقطعى در طول تاريخ جريان خود ما اگر خط رسمى، و رهبرى نظرى معتبر، قلم گرفته ميشد، نوسانات و تعابير رنگارنگ بسيار بيشترى بروز ميکرد. اين خاصيت هر جنبش سياسى است که يک مرجعيت فکرى و سياسى و يک خط رسمى ايجاد ميکند و تعابير مختلف از اهداف و وظايف را، که همواره در سطوح مختلف هر جنبش وجود دارد، تابع آن ميکند. اين دومى، يعنى يک رهبرى معتبر و پذيرفته شده فکرى و سياسى، که تنها حزبيت ميتواند تامين کند، وجود ندارد و لاجرم تعابير و تفاسير مختلف ميدان زيادى براى طرح شدن پيدا ميکنند. بعبارت ديگر تحزب منوط به تعميق نظرى و همفکرى و همسويى نظرى بيشتر در ميان کمونيستهاى عراق نيست، بلکه خود پيش شرط آن است . (وظایف ما در قبال چپ عراق. جلد 8 ص ١١٧ .)
 
هخا، آذربایجان و اهواز
در این گفتگو کورش مدرسی بر "هویت سیاسی – جنبشی متمایز" حزب حکمتیست از سایر احزاب بر مبنای سه تاکتیک معین تاکید بسیاری دارد. این سه واقعه کدامند؟ ١- تظاهراتی که در سپتامبر ٢٠٠٥ بدنبال فراخوان هخا انجام گرفت؛ ٢- شورش مردم در محلات فقیر نشین اهواز چندی بعد؛ ٣- تظاهرات و اعتراضات گسترده در آذربایجان در سال ٢٠٠٦. اعلام میشود که موضع متمایز آنها از حزب اتحاد کمونیسم کارگری این دو جایگاه مختلف را به این احزاب میدهد. لازم به اشاره است که در زمان این وقایع حزب اتحاد کمونیسم کارگری هنوز موجودیت نداشت. لذا اعلام این موضع از طرف حزب حکمتیست باعث تعجب است. نه تنها سه موضع سیاسی – تاکتیکی را ملاک قضاوت تعیین جایگاه جنبشی – طبقاتی قرار داده اند، بلکه حزب اتحاد کمونیسم کارگری در مقطع اتخاذ این تاکتیک ها وجود خارجی نداشته است! روشی کاملا بدیع.
اگر چنین است پس استدلال این رفقا برای نقد حزب ما بر اساس مواضع اتخاذ شده در قبال این وقایع چیست؟ بخشی از رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری در زمان این اتفاقات در رهبری ح ک ک بوده اند. از نظر حزب حکمتیست این مساله برای انتساب مواضع معینی به حزب اتحاد کمونیسم کارگری کافی است! لذا تعبیر خود از مواضع ح ک ک در قبال این اتفاقات را به حزب اتحاد کمونیسم کارگری تعمیم داده است. این یک روش کاملا غیر اصولی است. رفقایی که اکنون در رهبری حزب حکمتیست هستند در طول فعالیت سیاسی شان در سازمان های مختلفی فعالیت کرده اند و مواضع متفاوتی در قبال مسائل مختلف اتخاذ کرده اند. در مورد بعضی از رفقا مثال های بسیار جالبی در دست است. اگر ما نیز بخواهیم در ارزیابی از حزب حکمتیست همین شیوه را بکار بندیم، اکنون باید تمام آن مواضع را در ارزیابی خود دخیل کنیم. در این صورت ارزیابی ما از جایگاه جنبشی – سیاسی حزب حکمتیست چه خواهد بود؟ بهتر است به این سوال پاسخ ندهیم. ما این شیوه را غیراصولی میدانیم ولذا پا در این زمین نمیگذاریم. (همانگونه که در بالا متذکر شدیم، فرض ما تاکنون صحت و اصولی بودن مواضع حزب حکمتیست در قبال این وقایع بوده است.) از آنجایی که حزب در مقطع این وقایع وجود نداشته و لذا موضع واحد و رسمی در قبال آنها نداشته است، در اینجا ما نمتیوانیم وارد بحث دقیق پیرامون این وقایع شویم. رفقایی از رهبری که مورد نقد قرار گرفته اند، مستقلا به این نقدها پاسخ خواهند گفت.
آنچه بر آن توافق است اما ارزیابی ای کلی از مواضع حزب حکمتیست در قبال این سه اتفاق است. حزب حکمتیست در هر سه مورد در بهترین حالت یک سیاست منزه طلبانه اتخاذ میکند و از مردم میخواهد که خانه بشینند. یک وجه مهم کمونیسم کارگری حکمتی پراتیک بودن و دخالتگری آن است. موعظه کردن برای مردم کار چپ سنتی و رادیکال است. منزه طلبی سیاسی از روش های چپ سنتی است. کمونیسم کارگری با دخالتگری میکوشد که جهت یک مبارزه را به سویی دیگر بکشاند و مهر خود را تا حد امکان بر جنبش بکوبد.
کنار نشستن و به مردم دستور دادن که شرکت بکنند یا نکنند ربطی به کمونیسم کارگری ندارد. این روش روی دیگر سکه شیوه برخورد و سبک کار ح ک ک است. ح ک ک مبارزه و پراتیک را در های و هوی تبلیغاتی و شعار خلاصه می بیند. سیاست حزب حکمتیست نفی یا بقول خودشان "نهی" مردم از دخالت در اعتراض است. این دو شیوه برخورد، هیچیک نه پراتیک است و نه به معنای کمونیستی آن دخالتگر. ح ک ک هر نوع شلوغی را به نفع خود می بیند، خیره آکسیونیسم است، حزب حکمتیست اگر بازیگران یک خیزش باب میلش نباشند، اگر شعارها را دوست نداشته باشد، به مردم اخم میکند و دستور خانه نشینی میدهد.
کمونیسم پراتیک و دخالتگر مورد نظر مارکس و حکمت این روش ها را مردود میداند. دخالتگری بعنوان تاثیر گذاری بر مبارزه و سمت و سوی آن است. تلاش برای رادیکالیزه کردن مطالبات مردم، و نه نیروهای جنبش های قومپرست، تثبیت افق آزادیخواهی و برابری طلبی، افق انقلابی بر مبارزه است. در پایان یک مبارزه معین باید بتوانیم ارزیابی کنیم، کمونیسم کارگری و جنبش طبقه کارگر تا چه حد تقویت شده است. مبارزات و جنبش ها آنطور که ما میخواهیم شکل نمیگیرد. در یک مبارزه معین جنبش ها و سنت های معین سیاسی – اجتماعی دخیل هستند. ما با جامعه طرفیم نه با لابراتوار. هنر کمونیستی این نیست که مردم را "نهی" کنیم یا هر کاری کردند برایشان کف بزنیم. هنر کمونیسم دخالتگر اینست که بکوشد مبارزه را از زیر دست و بال جنبش های ارتجاعی، ناسونالیسم یا رفرمیسم بدر آورد. آیا موفقیت از پیش قطعی است؟ خیر. باید شرکت کرد، دخالت کرد، ظرائف مبارزه را شناخت و به هریک درخور و به موقع برخورد کرد. کار آسانی است؟ خیر. اما هیچکس به ما قول نداده بود که مبارزه کمونیستی ساده و آسان باشد. برای کسی که دخالتگری میکند امکان خطا نیز هست. برای کسی که در خانه می نشیند و خود را با سر و کله زدن با جنبش های دیگر آلوده نمیکند، منزه ماندن کار ساده اما بی ٽمری است!
و بالاخره باید پرسید، اگر اتخاذ تاکتیک ملاک تعیین جایگاه طبقاتی – جنبشی یک حزب سیاسی باشد، منشور سرنگونی حزب حکمتیست رفقا را در کدام جنبش قرار میدهد؟ از نظر ما و برخی از رهبری خود شما منشور سرنگونی یک سیاست کاملا پوپولیستی و راست است. این سیاست سازش با جریانات بورژوایی اپوزیسیون است. قبل از اینکه مسجل شود آیا طبقه کارگر میتواند یکپارچه قدرت را تصرف کند یا خیر مساله تصرف قدرت توسط طبقه کارگر را منتفی اعلام میکند و بدنبال تقسیم قدرت با جریانات بورژوایی در اپوزیسیون است. این منشور بر مبنای همان سیاست هایی تدوین شده که در حزب کمونیست کارگری توسط کورش مدرسی طرح شد و مورد نقد ما قرار گرفت. سیاست هایی که ما در تبیین خود از انشعاب اعلام کردیم که علیرغم اینکه مورد انتقاد می بایست قرار گیرد اما دلیل انشعاب نباید قرار میگرفت. این منشور همانطور که بارها اعلام کرده ایم مورد نقد جدی ماست. علیرغم این نقد، ما منشور سرنگونی را ملاک تعیین جایگاه طبقاتی – جنبشی حزب حکمتیست قرار نمیدهیم. زیرا این شیوه برخورد را غیر مارکسیستی و غیر اصولی میدانیم.
انشعاب یا قیام؟
یک نکته جالب توجه در این گفتگو، موضعی است که کورش مدرسی در مورد انشعاب از حزب کمونیست کارگری اعلام میکند. ایشان تحزب سیاسی را یک رکن دیگر هویت جنبشی – سیاسی خود می نامد. در مورد سبک تحزب سیاسی شان میگوید: "برمیگردد به پروسه جدایی ما از آن حزب. پروسه جدایی ما پروسه انشعاب نبود، یک قیام بود علیه یک سنت، آنتی تز یک جریان بود. این چهره ای به ما داده. کسی که با این چهره موافق نباشد نمیتواند بیاید در این حزب فعالیت کند."
این یک موضع جدید است. تاکنون در سطح اسناد علنی، رفقا انشعاب را یک واقعیت ناخواسته که به آنها تحمیل شده می نامیدند. این واقعه را یک تراژدی می نامیدند و مسببین آنرا رهبری حزب کمونیست کارگری. این رفقا انشعاب کردند، اما تقصیر انشعاب را تماما به عهده بازماندگان در حزب، بویژه بخشی از رهبری کنونی حزب اتحاد کمونیسم کارگری قرار میدهند. بر خلاف جدایی ما از حزب کمونیست کارگری، هیچ نیرویی از این رفقا نخواست که از حزب جدا شوند، به "حزب آویزان نشوند". اما در این گفتگو، کورش مدرسی تصویر کاملا متفاوتی از انشعاب ارائه میدهد. با افتخار از این پروسه صحبت میکند. آن را شکوهمند جلوه میدهد. ظاهرا رفقا اکنون به اینجا رسیده اند که برای بزرگ جلوه دادن حزب باید پروسه تشکیل آن را نیز شکوهمند جلوه دهند. اعلام میکنند که این انشعاب نبود، یک "قیام" بود. این تناقض را چگونه باید توضیح داد؟ در ارزیابی از حزب اتحاد کمونیسم کارگری رفقا ما را متهم میکنند که جدایی را به آنها تحمیل کردیم: "رهبران جريان اتحاد کمونيسم کارگری خود از جمله تئوريسين ها و سردمداران تعرض به خط حکمت و زير پا گذاشتن آگاهانه اصول و موازين سازمانی حزب کمونيست کارگری و تحميل کردن جدائی ما از اين حزب بودند." حالا از قیام سخن میگویند. بالاخره، انشعاب به شما تحمیل شد و  مسببین آن، از دیدگاه شما مجرمین علی الابد اند، یا این جدایی انشعاب نبود، یک قیام بود که باعث شکل گیری یک حزب ایده آل سیاسی کمونیستی و مبرا از هر نوع رادیکالیسم چپ سنتی شد؟
رفقا در مورد مساله انشعاب سیاست یک بام و دو هوا دارند. وقتی قرار است به ح ک ک و به حزب ما حمله کنند، ما شیاطینی هستیم که بیشترین شداید و سختی ها را به آنها تحمیل کرده ایم. انشعاب را به آنها تحمیل کردیم و زندگی آنها را با مصائب بسیار سیاسی، تشکیلاتی، مالی و عاطفی روبرو کردیم. می بینیم که هر بار قرار است به ما نقد کنند این تاریخ را دوباره تازه میکنند. داستان "مصادره اموال، سازمان های غیر حزبی و مساله انتشار آثار منصور حکمت" را دوباره علم میکنند. (مسائلی که ما پیش از این توضیح داده ایم و بخاطر منافع جنبش کمونیسم کارگری علاقمند نیستیم دوباره وارد آنها شویم.) اما زمانی که میخواهند از خود و حزب خود تعریف و قدردانی کنند، انشعاب به یک واقعه مثبت، به یک قیام شکوهمند که به تشکیل یک حزب کاملا یک بنی کمونیسم کارگری انجامیده است تبدیل میشود که البته خالقین اش آنها بوده اند. از هر طرف که میچرخیم، ما شیطان و ایشان فرشته گان اند.
مضمون این گفتگو باعث تاسف بسیار است. انتظار میرفت که رفقا از گذشته عبور کرده باشند و خود را از نفرت و سکتاریسم خلاص کرده باشند. بتوانند با چشمانی باز نه به گذشته که به آینده کمونیسم کارگری و انقلاب کارگری بنگرند و بیاندیشند. اما معلوم شد محاسبات خرد سازمانى و فرهنگ شيطان سازى هنوز برعقل سياسى و منفعت طبقاتى در اين حزب ميچربد. سکتاریسم هنوز منافع عمومی جنبش کمونیسم کارگری را تحت الشعاع قرار میدهد. ما با ارزیابی رفقا از حزب اتحاد کمونیسم کارگری و با شیوه برخورد آنها به این مساله کاملا اختلاف داریم. علیرغم اختلاف نظرات تاکتیکی، ما حزب حکمتیست را درون جنبش کمونیسم کارگری میدانیم. ما نقاط قدرت و ضعف این رفقا را مینشناسیم. بر تلاشهایشان آگاهیم. از تلاشهای اصولی شان بدون واهمه حمایت میکنیم همانطور که به نقد نقطه نظرات غیر کمونیستی آنها میپردازیم. بنظر ما چنین اختلاف نظرات سیاسی در چهارچوب یک جنبش سیاسی کاملا قابل انتظار و موجه است. متاسفانه با از دست دادن منصور حکمت، جنبش کمونیسم کارگری دیگر فاقد آن "رهبرى نظرى معتبر و مرجعيت فکرى و سياسى"  است که حزب کمونیست کارگری در ده سال اول حیاتش از آن برخوردار بود. بدون چنین مرجعیت سیاسی و فکری اختلافات سیاسی و تاکتیکی اجتناب ناپذیر و کاملا قابل انتظار است. (این نکته ای بود که خود منصور حکمت در کنفرانس کادرها در لندن در اکتبر 2001 به آن اشاره کرد.) باید از گذشته آموخت و تلاش کرد که با چنین اختلافاتی برخوردی اصولی و غیر سکتاریستی داشت. این تنها راه اصولی پیشروی جنبش کمونیسم کارگری است.

هیات دائر دفتر سیاسی حزب اتحاد کمونیسم کارگری
7 آوریل 2008