قطعنامه درباره اوضاع سياسى ايران
مصوب کنگره سوم
)باتفاق آرا، ٢٣ مهر ٧٩، ١٤ اکتبر ٢٠٠٠ (
١ - بحران کنونى رژيم اسلامى از بنيادى ترين خصوصيات جامعه و اوضاع سياسى ايران ناشى ميشود و نه فقط در چهارچوب جمهورى اسلامى قابل رفع نيست، بلکه بناگزير دائما تعميق ميشود و زمينه هاى عينى واژگونى رژيم اسلامى را فراهم ميکند .
اولا، بقاء هر حکومت بورژوايى، و از جمله رژيم اسلامى، در وهله اول در گرو تضمين يک دوره رشد و توسعه اقتصاد کاپيتاليستى در ايران است، صرفنظر از دشوارى عظيم سازماندهى و تضمين چنين افق اقتصادى اى براى هر بخشى از بورژوازى ايران، رژيم اسلامى بنا به مشخصات ماهوى اش بطور ويژه اى از تحقق اين امر عاجز است. رژيم اسلامى بنا به ماهيت سياسى و هويت اسلامى خود تاکنون نتوانسته و نميتواند به يک حکومت متعارف سرمايه دارى در ايران تبديل شود مناسبات حقوقى و ساختارهاى اقتصادى و سياسى مناسب براى حرکت سرمايه و کارکرد و گسترش مکانيسم بازار را ايجاد و تضمين کند، و شرايط ادغام فعالانه بازار داخلى ايران در اقتصاد و بازار جهانى سرمايه دارى را فراهم کند. جمهورى اسلامى نه فقط توان رفع بحران اقتصاد سرمايه دارى ايران را ندارد، بلکه خود موجب تشديد اين بحران است. بن بست اقتصادى سرمايه دارى ايران مبناى اصلى بحران چاره ناپذير حکومت اسلامى است .
ثانيا، حکومت اسلامى و نظام سياسى در ايران، بعنوان يک نظام و رژيم سياسى استبدادى، مرتجع و ضد انسانى مورد تعرض توده وسيع مردم است. اين حکومت که بزور سرنيزه و کشتار تا اينجا دوام آورده است، اکنون رودرروى نسل جديدى از مردم است که در يک مقياس دهها ميليونى آزادى و حقوق مدنى خود را مطالبه ميکنند. حکومت سرنيزه و سياست سرکوب و ارعاب پاسخگوى اين موج اعتراضى جديد نيست و سرنگونى رژيم اسلامى در دستور جامعه قرار گرفته است .
ثالثا، تسلط حکومت مذهبى و مقررات و موازين ارتجاعى اسلام در ايران ديگر قابل دوام نيست. اسلاميت حکومت مستقيما در برابر سکولاريسم عميق مردم و جامعه و فرهنگ عامه قرار گرفته است. جامعه ايران يک حاکميت مذهبى و اسلامى را بيش از اين تحمل نميکند و عليه آن بپاخاسته است .
٢ - بن بست حکومت اسلامى و خطر واقعى سرنگونى و انقلاب شکافهاى بسيار عميقى در درون هيات حاکمه ايجاد نموده است. جناح راست حکومت هرنوع عقب نشينى در برابر اعتراضات مردم را سرآغاز اضمحلال حکومت ميداند و خواهان ادامه سياست سرکوب و ارعاب در جامعه است. جناح اصلاح طلب، جريان دوم خرداد، در تلاش براى حفظ رژيم، خواهان سازماندهى يک حکومت اسلامى تعديل يافته و متکى بر طيف وسيع ترى از محافل و گروهبندى هاى ملى و اسلامى است. اما نه سياست تشديد اختناق و نه تعديل حکومت اسلامى هيچيک پاسخ بحران رژيم نيست. استراتژى هردو جناح در متن واقعيات اقتصاد سياسى ايران امروز و در برابر جنبش سياسى عظيمى که عليه حکومت اسلامى شکل گرفته است محکوم به شکست است .
٣ - تحولات و کشمکشهايى که امروز در ايران در جريان است روند سرنگونى و جايگزينى رژيم اسلامى است. اين روند ميتواند مراحل گوناگونى را از سر بگذارد و اشکال مختلفى بخود بپذيرد. آنچه مسلم است جامعه ايران در چهارچوب جمهورى اسلامى به يک موقعيت غيربحرانى و متعارف باز نميگردد. جمهورى اسلامى رفتنى است .
٤ - سرنگونى رژيم اسلامى پايان سير تحول سياسى در ايران نيست. کشمکش طبقات و جنبشهاى اجتماعى بر سر اينکه چه نظامى بايد برجاى رژيم اسلامى بنشيند از هم اکنون در بطن مبارزه عليه اين حکومت آغاز شده است و در پى سرنگونى رژيم اسلامى تا تثبيت حکومت بعدى ادامه خواهد يافت. در اين جدال هم اپوزيسيون بورژوايى و هم جنبش کمونيستى کارگرى شانس عينى پيروزى دارند. از نظر حزب کمونيست کارگرى جنبش کنونى عليه رژيم اسلامى و سرنگونى حکومت موجود ميتواند حلقه اى در يک انقلاب عظيم اجتماعى براى برقرارى يک نظام سوسياليستى در ايران باشد .
٥ - تقابل سه جنبش سياسى اصلى آينده جامعه ايران را رقم ميزند .
اول، اپوزيسيون سنتى ملى اسلامى. در سالهاى اخير جريان دوم خرداد پرچم وحدت اين جنبش و بستر همکارى مستقيم آن با حکومت ارتجاعى ايران بوده است. کل طيف اپوزيسيون سازشکار حکومت اسلامى به اين جنبش تعلق دارند. اين جنبش که تا ضربه خامنه اى و جناح راست به اکثريت دوم خردادى مجلس اسلامى ششم صحنه سياسى ايران را تحت الشعاع خود داشت، اکنون رو به تجزيه ميرود و اهميت و جايگاه تاکنونى خود را از دست ميدهد. اين يک قطب سياسى عقب مانده و ارتجاعى و بيگانه با آزادى و حقوق مدنى مردم است و بقاء رژيم کنونى را تنها راه حفظ نفوذ خويش در حاکميت و مقابله با جنبشهاى سياسى بيرون حکومت تلقى ميکند. عمر سياسى مفيد اين جنبش حداکثر بانندازه عمر حکومت اسلامى است. با سرنگونى رژيم اسلامى پرونده اپوزيسيون سنتى ملى - اسلامى در سياست ايران بسته ميشود و نيروهاى مختلف اين جنبش به محافل و گروهبنديهاى کم تاثيرى در حاشيه جدال نيروهاى اصلى راست و چپ در جامعه تبديل ميشوند .
دوم، ناسيوناليسم راست طرفدار غرب. سلطنت طلبان و مدافعان رژيم سابق ستون فقرات اين جنبش اند، اما ابعاد واقعى اين جنبش بسيار فراتر است و بخش وسيعى بورژوازى ايران و محافل و کانونهاى ملى گرا و جمهورى خواه را در بر ميگيرد. بعلاوه اين جنبش با زوال جمهورى اسلامى بخشهاى مهمى از اپوزيسيون سنتى ملى اسلامى و مدافعان رژيم کنونى را نيز در تقابل با چپ بخود جذب ميکند. اين يک جنبش ارتجاعى است که اساسا به اعتبار دو دهه حاکميت ارتجاع اسلامى بر ايران، فقر اقتصادى و انزواى اقتصادى وسياسى و فرهنگى جامعه ايران، امکان يافته است مجددا خود را طرح کند. اين جنبش از نظر استراتژيکى متحد و پايگاه آمريکا و غرب محسوب ميشود و در تلاقى هاى مهم سياسى آتى حمايت مادى و تبليغاتى غرب را خواهد داشت. از نظر اجتماعى افق اين جريان تجديد سازمان يک سرمايه دارى متکى به کار ارزان و کارگرخاموش و استبداد پليسى - نظامى است. در خوشبينانه ترين حالت، نمونه جوامعى نظير مصر و ترکيه دورنمايى است که اين جنبش براى مردم ايران ترسيم ميکند .
سوم، کمونيسم کارگرى: شکل گيرى کمونيسم کارگرى بعنوان يک جنبش فکرى، سياسى و حزبى در طول دو دهه اخير، براى نخستين بار امکان واقعى حضور مستقل طبقه کارگر را بعنوان يک نيروى سوسياليست در برابر کل احزاب و جنبشهاى بورژوايى فراهم کرده و سوسياليسم را بعنوان يک آلترناتيو واقعى در برابر جامعه قرار داده است. حزب کمونيست کارگرى نيروى پيشتاز اين جنبش است، اما دامنه اين جنبش و نفوذ اجتماعى بالقوه آن بسيار گسترده تر است. کمونيسم کارگرى تنها قطب سياسى مبشر يک جامعه آزاد، برابر و مرفه در ايران است. جنبش کمونيسم کارگرى نه فقط ميتواند پرچمدار و سازمانده طبقه کارگر در تحولات جارى و آتى ايران باشد، بلکه در اين موقعيت هست که اکثريت مردم را در يک انقلاب توده اى براى آزادى و برابرى و رفاه در ايران رهبرى کند .
٦ - پيروزى کمونيسم کارگرى و رهايى مردم در جدال تاريخساز کنونى در ايران قبل از هر چيز منوط به اين است که اولا، طبقه کارگر بعنوان يک نيروى مستقل و تحت پرچم سوسياليستى خود پا به ميدان مبارزه بر سر قدرت سياسى بگذارد، و ثانيا، توده وسيع مردمى که عليه رژيم اسلامى بپاخاسته اند به سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى بعنوان يک آلترناتيو سياسى و اجتماعى واقعبينانه و قابل تحقق بنگرند. تحقق اين ملزومات وظيفه حياتى حزب کمونيست کارگرى ايران است. حزب کمونيست کارگرى ايران بايد به حزب سياسى کارگران و رهبر انقلاب مردم بدل شود .
٧ - حزب کمونيست کارگرى در تحولات جارى ايران براى يک پيروزى تمام عيار سوسياليستى، براى تحقق آزادى، برابرى، حکومت کارگرى و براى برقرارى فورى يک جمهورى سوسياليستى مبارزه ميکند. حزب خواهان سرنگونى فورى رژيم اسلامى است و با هر تلاش نيروهاى درون و بيرون حکومت براى حفظ حکومت اسلامى در اشکال جديد و جرح و تعديل شده قاطعانه مقابله ميکند. حزب کمونيست کارگرى در عين حال از هر گشايش سياسى و فرهنگى که با فشار مردم به حکومت اسلامى تحميل ميشود فعالانه دفاع ميکند و در مقابل هر تلاش دولت اسلامى براى تشديد اختناق، و پليسى تر کردن فضاى جامعه قاطعانه مى ايستد .
انترناسيونال هفتگى شماره ٢٤