دوستان واقعی مردم اسرائیل چه کسانی هستند؟!
سعید مدانلو

شخصی که از اسرائیل به آمریکا مهاجرت کرده بود اظهار میداشت زمانی که فرزندش در بیمارستانی در اسرائیل متولد شده بود٬ کسی در همان بیمارستان روی حساب سالم و بدون نقص فیزیکی بودن کودک به او گفته بود که این نوزاد وقتی رشد کند و بالغ شود٬ سرباز خوبی برای وطنش خواهد شد. آن شخص میگوید چرا باید فرزند انسان از همان بدو تولد سرباز به حساب بیاید که بخواهد جان میلونها انسان و کودک دیگر را که همواره  با بمب وموشک و مواد انفجاری در کوچه و بازار و اتوبوس تهدید میشوند٬ حفظ کند؟! این سرنوشت از قبل تعیین شدۀ "بکش تا کشته نشوی" برای کودکان اسرائیلی  چه ثمر و چه خوبی خواهد داشت؟ حاکمان مرتجع کشورهای عرب زبان و سران جمهوری اسلامی ثروتهای بیکرانی در اختیارشان دارند و مادامی که این زخم کهنه باز است٬ آدم کشهای حماس و حزب الله و امثالهم حضور خواهند داشت و حکومتهای آدمکش منطقه از بابت آن به وجود و حضورشان مشروعیت خواهند بخشید.

چگونه میشود به این وضع خاتمه بخشید؟ آیا حاکمان اسرائیل عملاً مملکت و مردمشان را با همان سیاست "بکش تا کشته نشوی" اداره نمیکنند؟ چه کسانی فکر میکنند که سیاست "بکش تا کشته نشوی" دوستی با مردم اسرائیل است؟ سیاستی که بطور عینی نه تنها نمیتوان با آن پایان خوشی را به مردم اسرائیل وعده داد بلکه خطر را برایشان روز افزونتر میتوان کرد. چه کسی واقعاً میتواند در ادامه این سیاست سرنوشت خوبی برای مردم اسرائیل در چشم اندازش داشته باشد؟   دیگر دارد کار به تهدیدهای اتمی هم میکشد. تا کنون رفسنجانی و احمدی نژاد این را به زبان آورده اند. سران کشورهای مردم عرب زبان هم با درجات و مراتب خصومتی که میتوانند در دل مردم عرب زبان نسبت به "یهودی" ایجاد کنند٬ قادر به ادامه حکومتشان بر آن مردم میباشند. فرمول سیاسیشان برای تداوم بخشیدن به حکومتشان تا کنون این بود. حال بدیهی است که آنها هم به فکر "انرژی اتمی" باشند.

بخش مهمی از جهان متمدن و از جمله سرنوشت مردم اسرائیل میرود زیر تهدید اتمی. آنهم بدست کسانی که از قبل تهدید کرده اند و طرف مقابل هم بیش از اندازه کافی ماده و زمینه برای اینکه آنها خواست "انرژی اتمی" شان را توجیه کنند برایشان فراهم آورده است. وضعیت  خاورمیانه رو به تهدید و مخاطره بیشتر و افزونتر میرود. تاَثیر آن جهانی خواهد بود. تاَثیراتی شوم که بشریت وقتی از سر گذراند و تجربه اش کرد از یاد آوریش به خود شرم میکند که چرا دیر جنبید. موضوع تنها دلسوزی برای مردم فلسطین نیست که گویی سعی دارند دنیا را به نحوی به سرنوشت سراسر ماتم و فلاکت بی انتهای این مردم بی خیال کنند. انگار قرار است چندین میلیون مردم در یک گوشه کره زمین تا زمانی که پایانش متصور نیست اینطوری زندگی کنند! هیتلر و همکارانش هم برای مدتی تعداد زیادی از مردم آلمان و چند کشور دور و برش را به سر نوشت  مردم منتسب به یهود و رهسپار اردوگاهای مرگ بی خیال کرده بودند!

استقلال فلسطین متضمن صلح پایدار خواهد بود. بشریت متمدن و در پیشاپیش آن مردم اسرائیل میتوانند با اصرار و ابرام بر خواست صلح و استقلال فلسطین٬ این تهدید روز افزون و مخاطره آمیز را از سر مردم اسرائیل و منطقه بر دارند. صلح بر اساس توافقهای به هر حال پروگرسیوی که بخشی از آن انجام گرفت و با کشته شدن اسحق رابین متوقف شد امکان پذیر است. استقلال فلسطین و صلح پایدار سر زخم کهنه را خواهد بست. سران جمهوری اسلامی٬ حماس٬ حزب الله و حکومتگران بر مردم عرب زبان از همین زخم کهنه تغذیه میکنند. این حکومتها با ثروتهای بیشمار و پولدارهای دور و برشان در توافق و یا فرقی نمیکند٬ در عدم توافق با هم روی باز ماندن این زخم سرمایه گذاری میکنند.

مطالبه استقلال فلسطین که خود متضمن پایدارترین صلح و از مهمترین فاکتورهای تغییر مثبت سرنوشت خاورمیانه است٬ دقیقاً در برابرآندسته از حکومتهایی باید قرار داده شود که در معادله قدرت در خاورمیانه از موقعیتی برخوردارند که زیر بار رفتن آنها امکان عملی شدن این مطالبه را تضمین میکند. دول حاکم اسرائیل٬ دول حاکم غرب و در راَس همه آنها  حاکمان آمریکا. باید این حکومتها را زیربار تاَمین این مطالبه برد. بشریت متمدن با کاربست این نظر منصور حکمت به آینده خودش خدمت میکند.

پاکستان٬ طالبان و جمهوری اسلامی!
حضور نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان ابعاد تراژیکی به خودش گرفته است. یک تراژدی سیاسی- نظامی دیگر که به نوعی مسخره هم به نظر میرسد. دولت پاکستان از طرفی  کارخانه های طالبان سازی مملکتش در ظرفیت کامل کار میکنند و هم زیر فشار آمریکاست که کارخانه ها  را تعطیل کند! آمریکا در دره ها و گدارهای کوههای افغانستان به دنبال شکار طالبان است در حالیکه کارخانه طالبان سازی در خاک پاکستان چندین برابر تعداد شکار های ارتش آمریکا و ناتو تولید میکنند! زمانی خود آمریکا به اتفاق سران حکومت و خرپولهای عربستان و حکومت پاکستان همین کارخانه ها را تاَسیس کرده بودند. حالا برای حکومت پاکستان نه عدم حمایت از طالبان مقدور است و نه در گردونه قدرت در پاکستان سیاست تعطیل کارخانه های طالبان سازی میتواند زمین سفتی برای سر پا ایستادن پیدا کند. در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان اوضاع  بگونه ایست که سران قومی و مذهبیِ مردم منتسب به پشتون با اقتدار و با پشتوانه مالی حاصل از قاچاق تریاک افغانستان مدیریت کارخانه های طالبان سازی را به عهده دارند. در استان بلوچستان پاکستان هم قدرت محلی در دست سران قومی و مذهبی است که وجودشان به نا بسامانی اوضاع در آن منطقه دامن میزند. هر گونه تلاش برای تغییر معادله قدرت منطقه ای از جانب دولت حاکم پاکستان موضوع تجزیه پاکستان را جلوی صحنه  سیاست درآن کشور میراند. یک گزارش تصویری از منطقه دارای پاکستان آنجا را به مثابه بزرگترین بازار قاچاق و خرید و فروش انواع سلاحهای مخرب در جهان اعلام میکند. هم اکنون نیز تجزیه پاکستان به سه کشور و جدّیت آن موضوع مورد مناقشه  برخی محافل سیاسی داخل و خارج پاکستان در ارتباط با سرنوشت سیاسی آن کشور است. برخی فعالین سیاسی مربوط به این محافل صرف نظر از اینکه به چه نحله معین سیاسی منتسب باشند٬ تجزیه پاکستان را به عنوان راه حل معضل موجود توصیه میکنند. در قسمتهای شمالی و عمدتاً فارسی زبان افغانستان نیز جدیداً یک نوع ناسیونالیسم با مشخصه "خراسان بزرگ" در ضدیت با نام افغانی و افغانستان در حال سربلند کردن است. این نغمه شوم  را جمهوری اسلامی برای گسترش دامنه نفوذش در افغانستان آواز میدهد. به هر حال از آنطرف هم همچون عراق به جز بوی خون و آتش و انفجار و دود نمی آید. حاکمان منطقه و نیروهای ارتجاعی موجود با پشتوانه سلاحهای بیشمار به انضمام سیاست میلیتاریستی آمریکا چشم اندازی به جز گسترش دامنه جنگ و بی خانمانی مردم و هیچ انگاشته شدن زندگی شان در مقابل دیدگان بشر قرار  نمی دهند. تنها کشوری که در آن انزجار و نفرتی عمیق٬ گسترده و آشکار در وجود مردمش نسبت به حکومت مذهبی آن وجود دارد٬ ایران است. مهمتر اینکه پتانسیل و نیروی محرکه این انزجار٬ علیرغم همه تمهیدات حکومت و سیاستهای بازدارنده اپوزیسیون پرو غرب و پرو رژیم٬ دارای قابلیت سازمان یابندگی و سرنگون سازی جمهوری اسلامی است. اعتصابات و اعتراضات روز افزون در مقابل حاکمیت جمهوری اسلامی دلیل اثبات این قابلیت است. سرنگونی جمهوری اسلامی به دست مردم  شوک عظیمی به دنیای اسلام سیاسی از هر نوع و شکل و شمایلش وارد خواهد نمود. تمام معادلات خانمانسوز موجود را دستخوش تغییر خواهد کرد. زمینه حضور و رشد نفرتهای قومی و فرقه گرایی مذهبی را در نزد مردم منطقه بطور قابل ملاحظه ای خواهد زدود. جمهوری اسلامی یکی از مهمترین عوامل  بال و پر گشودن عفریت فرقه گرایی مذهبی و انشقاقهای قومی در ایران و به همان شدت در کل منطقه٬ علی الخصوص در پاکستان٬ عراق و افغانستان و لبنان است.  شناخت قابلیتها و مکانیزم سازمان یابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی وظیفه عاجل کمونیسم کارگری است.

 

ملا  دانشمند و اسلام بی نقاب!
روی منبر نشسته و دلش از دست مردم خون است. با همان ورجه ورجه ها و به چپ و راست تاب خوردنهای مختص آخوند ها روی منبر٬ شاکی از دست مردم٬ داد میزند "الان اگر کسی موقع اذان که میشه توی بازار وایسته اذان بگه٬ مثل اینکه یک خُل را نگاه میکنند٬ اینطور نگاهش میکنند.... امروز اگر کسی بخواهد دفاع از دین بکند میگویند٬ فضولی موقوف! .... خیلی جالبه٬ من داشتم شعارهای لائیکی را میدیدم٬ در یک جایی تحقیق میکردم! دیدم تمام شعارهای لائیکی توی مملکت جمهوری اسلامی ما فرهنگ ملت شده! فضولی موقوف شعار لائیکی هاست.... جامعه ای که شعار اسلام در آن نباشد و با شعار اسلام مخالفت کنند٬ این دیگر یک مملکت اسلامی نیست. بی خود میگید اسلام! دیگر نمیتونید بگید شهر اسلامی! کدوم شهراسلامی؟! کدوم اسلام؟!"

قابل توجه توده ایها و ملی اسلامیون آن مملکت امثال اکبر گنجی که  اصرا دارند به ما بگویند که "اسلام را نمیشه از بین برد٬ صدتا جون داره!" دیگر باید از خود آخوند برایشان شاهد مثال بیاوریم. یا آنهایی که میگویند٬ "مردم آن مملکت دارای باورهای اسلامیند٬ باید به باورهایشون احترام گذاشت" برخیشان فوری یاد مادر مسن و مادر بزرگهاشان می افتند که هنوز سفره حضرت عباس می اندازند و آش رقیه کلثوم میپزند! خب چرا به باورهای لائیکی مردم احترام نمیگذارید؟ که بنا به اظهار بغض آلود ملا دانشمند٬ شده فرهنگ مردم؟

 به نظر نمیرسد هیچ دینی  تا به این اندازه مورد نفرت و مایه تمسخر مردم یک جامعه شده باشد که اسلام در ایران شده است. سقوط جمهوری اسلامی یک سند تاریخی از تیپا خوردن دین اسلام از دست مردم یک کشور آنهم در قلب خاورمیانه بجای خواهد نهاد. از آنجایی که بسیاری مردم کشورهای منطقه درگیر و گرفتار عواقب مرعی شدن اسلام در زندگی سیاسی و اجتماعیشان هستند و مصائب آنرا تحمل میکنند٬ به دنبال سقوط سیاسی اسلام و با رسوا و مغضوب اجتماع واقع شدن آن در ایران٬ شاهد اثرات طرد اسلامیت بطور اخص و دین بطور اعم از زندگی اجتماعی و سیاسی آن مردم نیز خواهیم بود. هم اکنون همانطور که ملا دانشمند معترف است٬ پای منبر نشین آنها به جز یک مشت بی خرد و مواجب بگیر بسیجی  نیستند.

ملا دانشمند در ادامه مجلس وعظش از بی سوادی و نادانی مفرط "عاشقان حسین" دادش در آمده و از این بابت "امت حسین" را ملامت میکند که چرا تا به این اندازه نادانند. حجت الاسلام در صحبتش نظر آنهایی که عقیده دارند "عاشقان حسین" جماعتی نادانند را صحیح میداند. منتها توضیح میدهد که منظورش از سواد و آگاهی چیزی بجز خواندن و حفظ کردن روایات و احادیث جور و واجور از حرفها و افاضات حسین در روز عاشورا و شرح و تفسیرِ آه و ناله مانند و ملاییِ مصیبتهای زینب نیست. ملا دانشمند ناراحت است که چرا پای منبر نشینهایش مثل خودش این داستانها را نمیدانند. سواد و آگاهی از نظر او از بر بودن حدیثِ کرامات و مصیبت آب و تاب دار شده سرگذشت زینب و رقیه است!

اینطور که از کل صحبتهای ملا دانشمند بر می آید٬ مصیبت خوانی و مراسم سینه زنی و کلاً شعائر و مظاهر اسلامی دارد آشکاراً در ایران  صورتی مسخره و کمیک به خود میگیرد و مایه تفریح و سرگرمی  مردم میشود. هم از این روست که دارند برای زور چپان کردن قوانین اسلامی جوانهای مردم را نقابداران اسلامی وسط خیابانها و میدانها تا حد بیهوشی و  شکستن استخوانها یشان کتک میزنند. این اسلام بی نقاب است. راهش غیر از این نیست. به سرشان نقاب میکشند و چهره هایشان را میپوشانند  تا بتوانند اسلامشان را بی نقاب عرضه کنند. واقعاً فکر میکنید حاصل این زورچپانی اسلامی چه خواهد بود؟

با این حساب و به اینگونه که پیش میرود بطور قطع و یقین با کوتاه شدن دست جمهوری اسلامی از زندگی مردم٬ داستان کربلا و مصیبت خوانیهای ملاها روی منبر و مراسم دعا و روضه خوانی به صورت اپیزودهای فانتزی و خنده آور با لباسهای مضحک در سریالهای تلویزیونی٬ تئاتر و سینما خود را نشان خواهد داد. تلاش کنیم که هر چه زودتر آنروزها فرا برسد. دنیای شاد تر و راحت تری خواهد بود. بخصوص اگر همه مردم امکان برخورداری از ثروت و مواهب اجتماعی و حاصل کار و کوشش روزانه خود و اجتماع خود را به دست بیاورند. سوسیالیسم درمان درد اجتماع و نوید بخش زندگی بهتر و خوشتر است. زنده باد سوسیالیسم!

 کمپین " اکس مسلم " و یک درخواست ملتمسانه!
لطفاً بجای رو کردن سوء سابقه و پرونده خرابکاریهایم و به جای گشودن باب فتحنامه های این کمپین٬ اگر برایتان مقدور است خیلی ریلکس  توضیح بدهید که به چه منظور پیام یک کمپین معین به زبان فارسی یک چیز است و به زبان انگلیسی و سایر زبانهای اروپایی چیز دیگر!

عزیز جان! " من از مذهب رویگردانم " پیام خودش را داراست و " اکس مسلم " نیز پیام متفاوت دیگری را. غیر از این است؟ چه منظوری از این تفاوت پیامها مدّ نظرتان است؟! چه چیزی را قرار است در اروپا پنهان نگهداریم تا کار کمپینمان بهتر و مۇثر تر پیش برود؟! نکند این نوع پنهانکاریها در کشورهای "مسیحی نشین" رمز موفقیت ما بود که تا حال نمیدانستیم و یاد نگرفته بودیم! شاید این فرمول٬ تاکتیک و یا هرچه که بنامیدش٬ حاصل سالها مبارزه و کمپین های مختلف است! یا اگر اینطور نیست پس یک علتی برایش ذکر کنید.

 ملتمسیم!

***