هیات دایر پاسخ میدهد:
سیاست فعال و دخالتگر کمونیسم کارگری
در قبال جنبش ضد جنگ!
نیروهایی مانند مجاهدین و قومپرستان و برخی دیگر جنبش ضد جنگ را جنبشی ارتجاعی و معضل را نه جنگ بلکه وجود جنبش ضد جنگ میدانند. نتیجتا سیاست شرکت در این جنبش را کاملا نادرست ارزیابی میکنند. خط غالب بر این کمیته ها در دوره گذشته و همچنین در دوره اخیر تخفیف آشکار به اسلام سیاسی بوده است، آیا با این مواضع شرکت در این جنبش مجاز است؟ نظر حزب نسبت به شرکت در کمیته های ضد جنگ موجود چیست؟ چگونه و با چه مواضعی؟ آیا حزب و نیروهای جنبش کمونیسم کارگری نباید دست به ایجاد حرکت مستقلی بزنند؟
آذر ماجدی: در مخالفت با حمله نظامی به افغانستان و سپس بویژه در رابطه با حمله نظامی به عراق یک جنبش وسیع توده ای شکل گرفت. حدود یک ماه پیش از حمله نظامی به عراق میلیون ها نفر در گوشه و کنار دنیا به خیابان ها آمدند و به جنگ اعتراض کردند. چنین جنبشی در تاریخ بی سابقه بوده است. پس از حمله نظامی این جنبش رفته رفته از تب و تاب توده ای افتاد و بیشتر در برگیرنده اکتیویست ها شد که گاه گاه تظاهرات یا تجمعات عمومی سازمان میداند.
این جنبش در همه کشورها یکسان نیست. بطور مثال خط حاکم در جنبش ضد جنگ در آمریکا، عمدتا از موضع نجات سربازان آمریکایی و بازگشت ارتش است. در کانادا و انگلستان جنبش اسلامیستی جایگاه برجسته ای در جنبش ضد جنگ پیدا کرده و بتدریح این جایگاه وسیعتر شده است. یکی از دلایل این رشد، ترک این جنبش توسط کسانی است که به هر دو قطب اعتراض دارند. کسانی که تروریسم اسلامی را نیز محکوم میکنند و حاضر نیستند زیر پرچم اعتراض به جنگ از اسلامیست ها دفاع کنند. در حال حاضر خط حاکم بر بخشهایی از جنبش ضد جنگ گرایشی ارتجاعی ضد امپریالیستی و بعضا حامی اسلامیستها است. حمله نظامی به لبنان جریانات ضد امپریالیست و مدافع اسلامیست ها را در این جنبش در موضع حاکم قرار داد. حمایت از حزب الله به یک خط روشن در این جنبش بدل شد. اما در هر صورت باید تفاوت روشنی میان خط حاکم بر جنبش ضد جنگ و توده های مردمی که خواهان مبارزه علیه جنگ و میلیتاریسم و توحش اسلامیستها هستند و رهبری ارتجاعی حاکم بر بخشهایی از این جنبش قائل شد. ما این توده های مردم را نیروی خط حاکم بر این جنبش نمیدانیم. برای جدا کردن این نیرو از خط حاکم بر این جنبش قاطعانه تلاش میکنیم.
این تجربه باعث شده که اکنون که خطر حمله نظامی به ایران افزایش یافته، در برخی از کشورها، بطور مثال انگلستان، فرانسه و هلند تلاش برای شکل دادن به یک جنبش آلترناتیو ضد جنگ آغاز شود. صحیح تر بگوییم، تلاش برای حاکم کردن خط و سیاست پیشرو مقابله با هر دوقطب درگیر در این جدال در درون جنبش ضد جنگ. این یک واقعیت بسیار مثبت است. و ما بعنوان حزب اتحاد کمونیسم کارگری باید در این پروسه فعالانه شرکت کنیم. هر کجا که امکان دارد خود مبتکر این حرکت شویم و در کشورهایی که این جنبش دارد شکل میگیرد ما باید در آن شرکت کنیم. روشن است که ما در جنبش های اجتماعی توده ای همواره با حفظ مواضع خود و حق نقد شرکت میکنیم. اما بایکوت این جنبش یک سیاست بسیار نادرست است و عملا به حاکمیت اسلامیست ها بر جنبش ضد جنگ منجر میشود.
کمونیسم کارگری یک کمونیسم دخالتگر است. یک اصل مهم ما رادیکالیزه کردن جنبش های توده ای است. این نکته مهم و کلیدی است. آن کمونیسمی که به منزه طلبی در میغلطد و در شرایطی که سیاست حاکم بر یک جنبش اجتماعی مو به مو با سیاست های خودش منطبق نباشد، آن جنبش را بایکوت میکند از نظر ما یک کمونیسم سنتی حاشیه ای است. آن کمونیسمی را هم که بخاطر اجتماعی شدن در رادیکالیسم خود آب میریزد و آن را رقیق میکند کاملا مغایر با کمونیسم کارگری حکمتی میدانیم. هنر ما باید این باشد که رادیکالیسم خود را توده ای و اجتماعی کنیم. این اصل را باید همواره در رابطه با هر جنبشی مد نظر داشته باشیم.
ما در چند سال اخیر شاهد بروز هر دو روش در کمونیسم کارگری بوده ایم. یک گرایش که شرکت در بسیاری از حرکات توده ای را به این خاطر که سیاست حاکم بر آن راست بوده است بایکوت کرده و به مردم هم رهنمود عدم شرکت داده است. همچنین گرایشی که بخاطر اجتماعی شدن کمونیسم خود را رقیق کرده و دنباله رو جنبش های مختلف شده است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری به این دو روش نقد عمیقی دارد. شرکت در جنبش ضد جنگ نیز با چنین سیاستی برای ما مطرح است.
این سیاست در عمل بمعنای شرکت فعال و نقادانه در جنبش ضد جنگ است. ما تلاش خواهیم کرد که خط مقابله با هر دو قطب درگیر در جنگ، تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا و تروریسم اسلامی، بویژه در این شرایط سیاست مقابله با رژیم اسلامی را بر جنبش ضد جنگ حاکم کنیم. بنا به شرایط هر کشور این سیاست به اشکال متفاوتی پیگیری خواهد شد. در نقاطی که حرکاتی فی الحال در این جهت آغاز شده است، ما فعالانه در این حرکت شرکت میکنیم، میکوشیم که بر سیاست ها و روش های آن تاثیر بگذاریم.
این تاثیر گذاری هم از پایین و هم از بالا باید انجام گیرد. منظور چیست؟ ما در میتینگ ها و کنفرانس ها شرکت میکنیم، نقد میکنیم و آلترناتیو ارائه میدهیم. ضمنا میکوشیم که در رهبری این جریانات نیز قرار گیریم و از این موضع بشکلی فعالتر و موثرتر بر سیاست ها تاثیر گذاریم. و به این ترتیب از پلاتفرم و امکاناتی که چنین جنبشی بالطبع فراهم میکند، استفاده کنیم تا خط و نظرات خود را به گوش توده وسیعتری برسانیم. روشن است که هر زمان خط حاکم به همسوئی با یکی از طرفین جدال کشیده شود، ما حق خود را برای خروج از آن محفوظ میداریم. سیاست ما روشن است. تلاش مستمر و پیگیر برای حاکم کردن یک خط پیشرو در مقابله با هر دو قطب. شرکت در حرکات موجود یا تلاش برای راه اندازی یک حرکت مستقل طرق مختلف پیشبرد این سیاست است. تعیین حرکت در عمل باید با در نظر گرفتن شرایط مشخص هر محل انجام گیرد.
قومپرستها و مجاهدین از زاویه طرفداری از جنگ مخالف جنبش ضد جنگ هستند. در واقع موافق سیاست بوش هستند. اما این مخالفت در میان برخی جریانات چپ شکل دیگری دارد. مثلا برخی کادرهای رهبری حزب کمونیست کارگری، جنبش ضد جنگ در حال حاضر را ارتجاعی و یا ابزاری برای دفاع از رژیم اسلامی معرفی میکنند. این یک سیاست کاملا وارونه و عملا راست است. سیاستی است که در عمل رسما و غیر رسما با یک سوی جنگ همسو میشود.
ما روی یک طناب نازک داریم راه میرویم. یافتن نقطه درست و اصولی باید هدف ما باشد. ما در این جدال مخالف هر دو قطب هستیم. هم تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا و هم تروریسم اسلامی و بویژه رژیم اسلامی در ایران. ما باید بکوشیم که جنبش ضد جنگ را روی این موضع بیاوریم. باید تلاش کنیم یک جنبش توده ای علیه هر دو قطب سازمان دهیم. نمیتوانیم در کنار گود بنشینیم و از برج عاج منزه طلبی "تئوریک" فقط نقد و افشاء کنیم. و نمیتوانیم و نباید در جنبش ضد جنگ مستحیل شویم. باید بکوشیم که یک جنبش آلترناتیو ضد جنگ با موضعی مخالف هر دو قطب شکل بدهیم. این جنبش را علیه جنگ و تحریم افتصادی بسیج کنیم و با همان قدرت این جنبش را بدفاع فعال از مبارزات مردم علیه رژیم اسلامی و جنبش های کارگری، حقوق زن، دانشجویی و سایر جنبش های اجتماعی در ایران بکشانیم. این هدف ما است.
خوشبختانه شرایط جامعه ایران بسیار با شرایط عراق یا افغانستان متفاوت است. در افغانستان مردم از طالبان بیزار بودند، اما یک جنبش اجتماعی علیه آن موجود نبود. در عراق نیز یک جنبش اجتماعی وسیع در مقابل رژیم صدام حسین وجود نداشت. لذا شرایط کاملا متفاوت بود. اما در ایران ما شاهد یک جنبش وسیع و توده ای علیه رژیم اسلامی هستیم. جنبش های اجتماعی فعال برای حقوق خود و علیه رژیم مبارزه میکنند. این فاکتور در حاکم کردن سیاست های پیشرو و حاشیه ای کردن سیاست ارتجاعی حمایت از اسلامیست ها در درون جنبش ضد جنگ نقش تعیین کننده دارد.
ما بعنوان یک کمونیسم دخالتگر اجتماعی که شرایط خطیر کنونی را درک میکند و بعنوان جریانی که مسئولیت اجتماعی عظیم خود را میشناسد، نمیتوانیم نسبت به این واقعیت های اجتماعی بی تفاوت باشیم. نمیتوانیم صرفا با اعلام اینکه جنبش ضد جنگ ارتجاعی است دل خود را به دادن پیام "آنلاینی" به مردم خوش کنیم. ما باید مردمی را که میخواهند در سرنوشت جهان دخالت کنند، میخواهند در مقابل هر دو قطب که دارند جهان را به ورطه نابودی میکشانند، مقاومت کنند، سازمان بدهیم. این شرایط دارد فراهم میشود.
ما بعنوان یک نیروی رادیکال و آزادیخواه در اپوزیسیون ایران از موقعیت بسیار مناسبی برای سازماندهی و سمت و سو دادن به این امیال و راه اندازی یک جنبش وسیع برخوردار هستیم. حرف ما و فعالیت ما مورد توجه جامعه است. ما را و بسیاری از کادرهای حزب را در سطح بین المللی بعنوان فعالین پیگیر آزادی و برابری، رفاه و سعادت مردم، علیه فقر و سرکوب و برای برابری زن و مرد و سکولاریسم می شناسند. این شرایط برای ما یک موقعیت بسیار مناسب برای تاثیر گذاری بر جنبش ضد جنگ فراهم میاورد. گوش ها برای شنیدن سخن ما باز میشود. در مورد جنگ عراق ما از این شرایط برخوردار نبودیم. باید از این فرصت تاریخی استفاده کنیم. ما علاوه بر وظیفه ای که در مقابل مردم ایران و طبقه کارگر ایران داریم، وظیفه انترناسیونالیستی خود را نیز نباید فراموش کنیم. مقابله با جنگ دو قطب تروریستی و مقابله با هر دو قطب تروریسم پاسخگویی به وظایف مهم و خطیر ما بعنوان یک نیروی کمونیست پراتیک و دخالتگر در شرایط حاضر است. اگر به این وظیفه خود بی توجه باشیم، شایسته نام کمونیسم کارگری نیستیم.*