نامه ها، شماره ٢٢
سياوش دانشور

علی عزیز
این نامه را درشرایطی می نویسم که پس از چندماه جستجو برای پاسخ برخی سئوالات، اینک بیشترآنها را یافته ام. قبل ازهرچیز، همدردی مرا درغم ازدست دادن زویای عزیز بپذیر. نوشته تو "ستون آخر..." بیان احساسات عمیق انسانی و پدرانه ایست که علیرغم غم انگیزبودن، بسیار زیبا و رمانتیک است.
... فکرمی کنم ح ا ک ک حاصل یک نقد حقیقی وعینی از احزاب موجود است. امیدوارم دراین راه همچنان پیش رود، با موفقیت روزافزون. من نیز خود را جزیی از آن می دانم. اما چند نکته و سئوال:
- در قضیه "نویدبشارت" بنظر من شما دچاراشتباه در قضاوت شدید و این اشتباه برای مدتی نسبتاً زیاد و درابعادی گسترده شرایط را برای تبلیغ علیه کلیت نظرات و افکار شما فراهم نمود. به نظرم لازم است دراین باره توضیحاتی درنشریه داده شود(مثلاً،درپاسخ به سئوالات).
- ازطرف رفقای ح ک ک ا گفته شده که مدرنیسم درحزب ازنظر علی جوادى، یعنی وجود فراکسیونهای مختلف در یک حزب که هرکدام پراتیک سیاسی خود را دارند و به عبارتی، حزب، نه فقط حزب تعدد نظر، که حزب تعدد و تکثرعمل است. شک نیست که " اصول سازمانی ح ا ک ک" برخلاف این مدعا است و ظاهراً اعتقاد این حزب به وجود احزاب مختلف در جنبش ک ک، در دیدگاه کسانی که فقط و فقط یک حزب را تنها نماینده طبقه می دانند، احزاب مختلف را به عنوان فراکسیونهای یک حزب تلقی کرده است. با این حال، توضیحات بیشتری دراین زمینه ازطرف شما حتماً مفید خواهد بود.
- درنقد نظرات، درشرایط کنونی، فکر می کنم باید ازطعنه و کنایه (مثلاً در نقد اکس مسلم) و یا کاربرد برخی واژه ها(مثل اسکاندال) پرهیزنمود. 
- موضوع تشکیل فراکسیون در متمم یک اصول سازمانی پیش بینی شده و ازجمله شرایط آن اینست که: " چنانچه دو سوم اعضای کمیته مرکزی مفادی از پلاتفرم فراکسیون را مغایر با مبانی برنامه ای و یا اصول سازمانی حزب تشخیص دهند، فراکسیون فاقد اعتبار رسمى و حقوقی در حزب خواهد بود". آیاشرایط و موقعیت شما درهنگام تشکیل فراکسیون مشمول همین ضوابط نبود؟
- نشریه یک دنیای بهتر، جذاب و خواندنی است. بخصوص فکر می کنم  بخش پاسخ به سئوالات تاثیر عمده ای بر فعالان کمونیست خواهد داشت. و درخاتمه، آرزوی سلامت، شادی و موفقیت برای شما. تا بعد.....قربانت مهرداد.

رفيق مهرداد عزيز،
بدوا از اينکه خودت را جزئى از حزب ميدانى خوشحالم و پيوستنت به صفوف حزب را صميمانه تبريک و خوش آمد ميگويم. همينطور از حسن نظرت در مورد نشريه و ستون نامه ها ممنونم و تلاشم اينست که مرتبا اين نشريه جذاب تر و به ابزارى در دست کمونيستها و مبارزه کمونيستى تبديل شود. در اينجا بخشى از نامه را که جنبه عمومى داشت منتشر کردم. و اما در مورد سوالات؛

آيا ما در مورد قضیه "نوید بشارت" دچار اشتباه در قضاوت شدیم؟ موضع ما در مورد قضيه نويد بشارت دو جنبه داشت؛ اول جنبه حقوقى اصولى و روش برخورد به مسائلى از اين دست و دوم نفس کار و اقدامى که صورت گرفته بود. متاسفانه و همانطور که اشاره کردى از اين موضوع بعنوان اهرمى براى تخريب ما و حقانيت نظرات انتقادى مان و ايجاد فضائى که کسى به بحث گوش ندهد کمال استفاده را کردند. هنوز هم اولين جمله در مورد حزب ما و تاريخى که برايش ميتراشند همين است. اقدام نويد بشارت يا اسماعيل مولودى آنهم براى يک عضو کميته مرکزى عملى سطح پائين و ضد حزبى و تخريب کننده بود. ما اين رفتار را در شان هيچ کمونيستى نميبينيم. کمونيستها عار دارند که نظرات و عقايد خود را پنهان کنند. کسى که به هر دليل مخالف سياست رهبرى حزب يا سياست رسمى است، با شهامت حرفش را ميزند و تا آخر ميزند. پاى همه چيز آن هم مى ايستد. در مورد اينکه اين اقدام محکوم است ما اختلافى نداشتيم. در باره قضيه نويد بشارت بيشترين نقد و مخالفت در متون کتبى و شفاهى از جانب ما صورت گرفت. در مورد اظهارات بعدى اسماعيل مولودى که اتهاماتى را به رهبرى حزب منتسب کرد ما پنج عضو دفتر سياسى اعلام کننده فراکسيون اطلاعيه محکوميت داديم. اختلاف ما برسر روش برخورد و نوع بررسى اين پرونده بود نه دفاع از عمل نويد بشارت. اين درست است که بسيارى از اصول برنامه اى ما در اين ماجرا از پنجره به بيرون پرتاب شد و استدلال شد که "حزب دولت نيست" و بنابراين استانداردهاى متفاوت باب شد، اما مسئله حتى ازاين هم فراتر است. اولا نتايج اوليه کميسيون تحقيق کاملا اثبات نميکرد که نويد بشارت همان اسماعيل مولودى است. تحليل هر کس هرچه بود و سابقه افراد با هم هرچه بودند و چه تاثيراتى در برخورد به مسئله ميگذاشت، ازاين حقيقت نميتوانست ذره اى کم کند که ما داريم در مورد يک عضو رهبرى حزب با سابقه سى سال فعاليت سياسى حرف ميزنيم و هر اشتباه کوچک و فضاى تحريک و شايعه ميتواند چهره حزب را در يک دراز مدت تخريب کند. موضع ما و ملاحظات ما بسيار استراتژيک تر از قيچى کردن نويد بشارت بخاطر انتشار شبنامه ها و فحاشى و اتهام عليه رهبرى حزب بود. ببينيد رفسنجانى از جمله کسانى است که بدستور او بهترين رفقاى ما را کشتند. هر کدام ما بعنوان يک بازمانده آن تاريخ خونين يک شاکى خصوصى اين موجود هستيم. اصول من کمونيست و عدالتى که دنبال اجراى آنم به من اجازه نميدهد با رفسنجانى هر رفتارى را بکنم. اينجا ما نه با قاتل و نه با تروريست روبرو نبوديم، با يک رفيق قديمى روبرو بوديم که شک وجود داشت و شواهدى اوليه وجود داشت که او دست به اين اقدام زده است. ما عمل نويد بشارت را قاطعانه محکوم کرديم اما با همان قاطعيت نميتوانستيم بگوئيم ايندو يکى هستند. و رفقاى ما اينرا در متن اختلاف سياسى با ما بدست گرفتند و از آن يک کمپين ساختند. اين بخش درد آورتر اين ماجرا بود. حرفهاى بشدت ناشايست و اتهامات بشدت زشت و غير رفيقانه اى نثار ما شد تا موضوع سياست و اختلاف که سابقه اش به قبل از نويد بشارت و اسناد متعدد برميگشت مخدوش شود. بعدتر من در دفتر سياسى اعلام کردم که جدا از نتيجه و تصميم حزب من مستقلا اين موضوع را دنبال ميکنم. شواهدى اوليه داشتم که شک و گمان من را به جاهاى ديگرى هم ميبرد. مسئله چه حزبى و چه شخصى برايم مهم بود. نهايتا من و ما در فراکسيون به همان نتيجه رسيديم. آن را اعلام کرديم و راه رد کردن آنرا هم در ساده ترين شکل پيشنهاد کرديم. اما اين يک بخش موضوع است و اشتباه قضاوت در مورد آن صدق نميکند. مثل اينست که شما در مسند يک قاضى باشيد و حکمى را بخواهيد صادر کنيد که عليرغم شواهد موجود روى آن اطمينان نداريد! ما هم فکر ميکرديم که ايندو يکى هستند اما مسئله برايمان قابل اثبات نبود. با قاطعيت و اطمينان خاطر از اينکه اين وسط با حيثيت آدمى بازى نشده و يا سهل انگارانه به آن برخورد نشده نميتوانستيم در آن مقطع راى مثبت دهيم. اين جرم نيست. نکته اساسى تر اينبود که روش برخورد ما به چنين مسائلى چگونه بايد باشد؟ آيا اصل بر برائت است صرفا امرى شيک و برنامه اى است؟ آيا حق متهم بر اطلاع از اتهاماتش و دفاع از خود در يک مرجع بيطرف شعار است؟ آيا ميتوان با هر دليل و مدرکى به افراد اتهام زد، در موردشان در محافل سخن گفت، فضا ايجاد نمود و همه اينها را توجيه کرد؟ من فکر ميکنم رهبرى حزب خيلى ساده ميتوانست اين موضوع را جمع کند و در صورت لزوم حتى اقدام تشکيلاتى هم در دستور بگذارد. اما وقتى در جزئيات اين پرونده دقيق ميشويد يک نوع برخورد تراژيک و نقض اصول را ميبينيد. مسئله اى که بعدتر در مورد فراکسيون به يک اصل ارتقا داده شد و در تداومش اشکال زمختى مثل لو دادن آى پى و معرفى هويت افراد خودنمائى کرد. اتفاقا مسئله کليدى اينست که وقتى شما بعنوان فرد در پرونده ذينفع هستيد و اتهاماتى به شما نسبت داده شده است، بايد بيشترين سعه صدر را در روند بررسى داشته باشيد و گرنه اصوليت و انصاف و عدالت از معنى تهى ميشوند. به نظر من اعتماد بنفس در برخورد به اين مسئله بسيار پائين بود و مدتها حزب به خودش مشغول شد. اگر اين ماجرا نفعى براى حزب داشت اينبود که چماقى شود تا چهره ما را با آن لجن مال کنند و کل بحث سياسى و استراتژى و موضوع رهبرى و سازماندهى و انتقاد از سياستهاى حزب را به حاشيه برانند. برکت اين پرونده بسيار بيشتر از ضررش براى خط سياسى معينى بود. در اين ماجرا نرمهاى ما بشدت سقوط کرد. من اينجا نظر شخصى ام را ميگويم؛ امروز حقايق کاملا روشن شده است. بسيارى از آن تبليغات نفع خود را داده اند و آنها که خواستند در پس آن امرى را پيش ببرند پيش بردند. ما هم جدا شديم و براى اين رفقا آرزوى موفقيت کرديم. موضع ما در مورد دفاع از اصول و پايبندى به پرنسيبهايمان کاملا درست بود و من قاطعانه از آن دفاع ميکنم. حقوق مجرمين را براى "قديسين" نمينويسند. من هيچ وقت حاضر نيستم در برخورد به چنين مواردى يا در قبال مخالف سياسى ام هر روشى را مجاز بدانم و يا توجيه کنم. در مورد نفس عمل هم ما موضعمان درست بود. اطلاعيه حزب موضع مشترک ما بود که نويسنده اش من بودم. در مورد صدور حکم ما آن زمان نتوانستيم دقيقا و با اطمينان حرف بزنيم. شواهد کافى نبودند. حتى دفتر سياسى قادر نشد عليرغم اينکه اکثريت داشت حکم صادر کند. پرونده مجددا به هيئت دبيران برگشت و در اين رفت و آمد اسماعيل مولودى استعفا داد. حزب محق بود که از خودش دفاع کند. هر حزبى محق است از خودش دفاع کند. اما هر نوع دفاعى و هر نوع روشى مجاز نيست. اين ماجرا اگر براى کمونيستهاى کارگرى درسى داشت اينبود که بايد با چنگ و دندان از اصول شان دفاع کنند و آن را تحت هيچ مصلحت سياسى نفروشند.              

- ازطرف رفقای ح ک ک ا گفته شده که مدرنیسم درحزب ازنظر علی ج، یعنی وجود فراکسیونهای مختلف در یک حزب که هرکدام پراتیک سیاسی خود را دارند و به عبارتی، حزب، نه فقط حزب تعدد نظر، که حزب تعدد و تکثرعمل است. شک نیست که " اصول سازمانی ح ا ک ک" برخلاف این مدعا است و ظاهراً اعتقاد این حزب به وجود احزاب مختلف در جنبش ک ک، در دیدگاه کسانی که فقط و فقط یک حزب را تنها نماینده طبقه می دانند، احزاب مختلف را به عنوان فراکسیونهای یک حزب تلقی کرده است. با این حال، توضیحات بیشتری دراین زمینه ازطرف شما حتماً مفید خواهد بود.

پاسخ: پاسخ کامل اين ديدگاه را بايد در مباحث ما در مورد حزب سياسى مارکسيستى و مقالات متعدد در همين زمينه جستجو کرد که در شماره هاى مختلف يک دنياى بهتر فراکسيون و از جمله شماره ٨ منتشر شده است. اين ديدگاه ميخواست وجود فراکسيون را منتفى کند و لذا براى آن تئورى ميتراشيد. به اسناد و حرف افراد رجوع نميکرد. نه فقط اصول سازمانى ما برخلاف اين ادعا است بلکه پايبندى به تحزب در ميان ما در طول حدود سه دهه فعاليت با اين جريان گوياتر از آنست که بشود هرچه را به ما منتسب کنند. متمم اصول سازمانى ما و طرح پيشنهادى ما براى فراکسيون پاسخ کاملۍ به اين ادعا است و متقابلا سند مصوب پلنوم ٢٧ در مورد فراکسيون ديدگاه اين جريان را در مورد حزبيت منعکس ميکند. واقعيت اينست بحث صرفا برسر وجود فراکسيون نبود، بحث برسر ديدگاه هاى موجود در زمينه تحزب کمونيستى بود. بحث رفقا حميد تقوائى و مصطفى صابر و مدافعين آن بحثى بيرون سنت تحزب کمونيسم کارگرى و رجعت به ديدگاههاى تحزب سنتى است. سنتى که فرد و فاکتور شخصيت کمونيست در آن رنگ ميبازد و به قول حميد تقوائى به "کوتوله سياسى" تقليل مى يابد. معلوم نيست چرا جمع اين "کوتوله هاى سياسى" يک حزبيت قوى کمونيستى است؟ سنتى که ديدگاه انتقادى و خصلت مشخصه جريان کمونيستى ما را کنار ميزند و تبعيت را جاى آگاهى و انتخاب کمونيستى ميگذارد. اين سنت حزب اجتماعى و قوى کمونيستى نميخواهد بلکه بيشتر به روش فرقه هاى ايدئولوژيک تمايل دارد. تا کسى ميگويد اين کار يا اين سياست يا اين برخورد غلط است يا مناسب نيست، فورى "شکست طلب" و غيره نام ميگيرد! اين سنت نميتواند روى اقناع و بسيج کمونيستى اعضا و کادرهايش متکى شود و عملا از سياست "يا با ما يا عليه ما" تبعيت ميکند. چنين سنتى قادر نخواهد بود ظرف دربرگيرنده رهبران کارگرى و شخصيتهاى کليدى جنبشهاى اجتماعى باشد. بحث برسر پراتيک متفاوت نيست. لابد در يک حزبى که فراکسيون هم دارد طى چهارچوبهاى تعريف شده نظرات طرح ميشود و راى گيرى ميشود. مخالفت با نظر مسلط و تبليغ براى جلب نظر ديگران يک امر مبارزه درون حزبى است. شما چطور ميخواهيد اگر اقليت بوديد به اکثريت تبديل شويد؟ مکانيزم آن چيست؟ روشن است روز عمل و آکسيون حزب نميتوانيد عليه سياست مصوب اقدام کنيد اما در همان حزب لنينى مورد ادعاى اين دوستان چنين مناسباتى حاکم نبود. اگر يک حزب سياسى چند نظريه پرداز و استراتژيست داشته باشد بايد چه کسى را ببيند؟ مصوبات محور اساسى حرکت حزب است اما يک مصوبه هم ميتواند تغيير کند. از همان مکانيزمى که تصويب شده از همان مکانيزم ميتواند تغيير کند. مصوبه معنى اش بحث ممنوع نيست. همينطور در طرف مقابل معنى اش بحث على الابد نيست. حزب سياسى بايد مکانيزمهاى رشد و شکوفائى و طرح ديدگاههاى انتقادى را داشته باشد و خط حاکم آن را عليه موجوديت خود تلقى نکند. ما هم طرفدار يک حزب متحد و يکپارچه هستيم. اما اگر اختلاف نظر برسر مسائل و سياستها وجود داشته باشد بايد راهى مدرن و علنى و غير محفلى براى طرح آن وجود داشته باشد. فراکسيون براى اين است که مخالف سياسى بجاى ترک حزب بماند و تلاش کند به يک همنظرى سياسى و اتحاد برسد. شعار "انحلال انحلال" و سياست "علنى حرف نزنيد" نتيجه اش را در جنبش کمونيسم کارگرى داده است. اين سياست نسخه تجزيه حزب به آحاد کوچکتر است. هر زمان شما با سياستهاى مسلط احساس اختلاف کرديد بايد بار و بنديل را ببنديد و راه تان را کج کنيد. اين سياست راهى ديگر پيش پا نميگذارد. مابقى توجيهات و تبليغات است.

- درنقد نظرات، درشرایط کنونی، فکر می کنم باید از طعنه و کنایه (مثلاً در نقد اکس مسلم) و یا کاربرد برخی واژه ها (مثل اسکاندال) پرهیزنمود. 

پاسخ: اين جنبه شايد مقدارى سليقه اى است. شخصا فکر ميکنم بايد در نقد سياسى روى استدلال تکيه کرد. من با پرخاش و لحن تحقير آميز و توهين و غيره هيچ سمپاتى ندارم. واژه اسکاندال در هر سنت سياسى معنى خود را پيدا ميکند. اگر شما نرمهايتان و اصول اعلام شده تان يک چهارچوب انسانى و آزادمنشانه و انقلابى را دارد، آنوقت اعلام لو دادن آى پى افراد يک اسکاندال محسوب ميشود. يعنى رفتن بيرون از يک چهارچوب و ورود به حيطه اى که حتى در نرمهاى احزاب راست مدرن هم جائى ندارد. با اينحال تلاش ما اينست که نشريه و ادبياتمان مطلقا به لحن عصبى و مقابله به مثل آلوده نشود. خوشبختانه امروز دوست و دشمن بر روش و ادبيات و مستدل بودن مباحث ما تاکيد دارند. به نظر من کسى که دستش پر است و حرفى براى گفتن دارد، نيازى ندارد که با نيش و کنايه هاى مختلف و پرت کردن اتهام و آسمان ريسمان کردن متوسل شود. يک دليل اساسى ادبيات پرخاشگر فقدان استدلال محکم سياسى است. جاى خالى اين دومى با اولى پر ميشود. به هر حال نکته شما را در نظر ميگيريم.  

- موضوع تشکیل فراکسیون در متمم یک اصول سازمانی پیش بینی شده وازجمله شرایط آن اینست که: " چنانچه دو سوم اعضای کمیته مرکزی مفادی از پلاتفرم فراکسیون را مغایر با مبانی برنامه ای و یا اصول سازمانی حزب تشخیص دهند، فراکسیون فاقد اعتبار رسمى و حقوقی در حزب خواهد بود". آیا شرایط و موقعیت شما درهنگام تشکیل فراکسیون مشمول همین ضوابط نبود؟

پاسخ: خير، نبود. هيچ بند و سياست فراکسيون بر نفى اصول برنامه اى و هويتى ما متکى نبود. پلاتفرم حزب رهبر – حزب سازمانده و يا بسوى حزب رهبر انقلاب قبل از پلنوم ٢۶ در اختيار رهبرى و کادرهاى حزب قرار گرفت. در پلنوم رفيق تقوائى اعلام کرد که هيچ مخالفتى با آن ندارد و حتى گفت اگر به من هم ميداديد امضا ميکردم. نهايتا در آن پلنوم اعلام شد که اين موضوع روى ميز رهبرى حزب است. بعدا اين موضوع به فراموشى سپرده شد و براى اينکه فراکسيون را برسميت نشناسند گفتند به اندازه کافى مخالف نيستيد و اين پلاتفرم بخشى از پلاتفرم رهبرى حزب است و عقب است و غيره. وقتى پلاتفرم دوم را هم ارائه داديم باز هم توجهى نشد و اساسا در مورد آن در جلسه اى رسما صحبت نشد. سياست اينبود؛ يا فراکسيون منحل، نشريه تعطيل، و در دالانهاى حزب غير علنى حرف بزنيد يا برويد. سياست اينبود که حزب خلاف جريان تحمل فراکسيون را ندارد بايد متحد باشد. مسئله تماما برسر بستن هر راهى بود که سياستهاى بخشى از رهبرى را مورد نقد قرار ميداد. سنت چپ راديکال بويژه در نگرش به تحزب به اشکال دقيقى خود را نشان ميدهد و در وجوه مختلف در ايندوره خود را نشان داده است. اميدوارم که پاسخها کافى باشند. مهرداد عزيز برايت آرزوى سلامتى و موفقيت دارم.

بارنس
ترجمه از متن انگليسى. على عزيز، تو چپگرا هستى و من عليه چپ هستم. فاصله بين من و چپها از آسمان تا زمين است. من قويا چپ را محکوم ميکنم. بخاطر اينکه تمام چپگرايان (سوسياليست، کمونيست، کل فدائيان خلق، مجاهدين، توده اى، مارکسيست و ديگران) ايران را نابود کردند و ملاها را به قدرت رساندند. من هرگز و به هيچ وجه به جناح چپ نميپيوندم. لطفا تو راه خودت را برو و من راه خودم.

بارنس عزيز،
متاسفم که حقيقت را کتمان ميکنى. محکوم کردن چپ هنرى ندارد و اين البته ديفالت راست است. اگر نقدى اصولى به ما کمونيست کارگريها دارى همين را بگو تا بحث کنيم. اينها که تو کنار هم قرار دادى همه چپ نبودند و خودشان هم چنين ادعائى ندارند. مجاهدين يک جريان اسلامى است و مشتقى از نهضت آزادى. فدائيان خلق و توده ايها به سنت ملى- اسلامى تعلق دارند. جناحهاى کوچکى از فدائيان فاصله خود را از اين سنت حفظ کردند اما در آرمان اجتماعى و نگرش و آنچه مطالبه ميکنند، هنوز المنت هاى ناسيوناليستى و ضد امپرياليسم جهان سومى را حفظ کردند. بخش عمده اينها همراه با حزب توده متحد جمهورى اسلامى بودند. مارکسيستها و کمونيستها اما از روز اول مخالف اين حکومت بودند و بيشمار از فعالينشان توسط همين حکومت اعدام شدند. معضل تو اما به نظر عدم تشخيص و عدم درک تفاوت اين نيروها نيست. مسئله آنتى چپ بودن و آنتى انقلاب بودن است که به زعم تو اينها انقلاب کردند و "شاه عزيز" را بيرون انداختند و خمينى و ملاها را آوردند! اما همين را هم هيچ تازه دانشجوى جامعه شناسى و تاريخ از تو قبول نميکند. خيلى از راستها و از جمله ناسيوناليستهاى جبهه ملى که به شدت مثل تو ضد چپ هم هستند اولين حاميان همين ملاها بودند! رژيم شاه را اعتراض و قيام مردم محروم هدف قرار داد و نيروهاى سياسى موجود نيز در اين انقلاب شرکت کردند. همين فدائى و مجاهد عمده شان در زندان شاه بودند و با انقلاب آزاد شدند. فدائى و مجاهد و توده اى و ديگران عليه شاه انقلاب سازمان ندادند. اگر اينها رهبران انقلاب بودند لابد خودشان به قدرت ميرسيدند. دليلى نداشت آخوند و اسلام را بقدرت برسانند. جمهورى اسلامى را متحدين ديروز شاه سرکار آوردند. وقتى فهميدند که فرمانداريهاى نظامى شاه و سرکوبها و قتل عامهائى مانند ميدان ژاله و ١٧ شهريور نميتواند شاه و حکومت سلطنتى را سرپا نگهدارد، ترجيح دادند صورت مسئله انقلاب را بپذيرند، از خير رژيم سلطنتى بگذرند، اما سرمايه دارى را نجات دهند. اسلاميون را از قعر تاريخ در متن تقابلهاى جنگ سرد جلو صحنه آوردند. حمايت ارتش شاه و جبهه ملى و اپوزيسيون ملى اسلامى را گرفتند. ابتکار عمل را از کارگر صنعت نفت گرفتند و کليد سرمايه دارى ايران را از ترس چپ دست اسلاميون و جبهه ملى و نهضت آزادى سپردند. اين ملاها محصول آمريکا و دولتهاى غربى در کنفرانس گوادلوپ بودند. حاميان اينها و شاه يکى بودند و بالاخره خمينى و "ملاها" کار ناتمام شاه را تمام کردند. شاه نتوانست انقلاب را سرکوب کند، خمينى اين وظيفه را به سرانجام رساند. تو ميتوانى مخالف چپ باشى و يک راست بمانى. لااقل به حقيقت تاريخى وفادار بمان. موفق باشى. *