تاکتیک های فرافکنانه حزب اکس کمونیست کارگری
زمانی که مائده آسمانی به ضد خود بدل می شود!
آذر ماجدی
یکی از پدیده های جالب توجه سال 2010 حزب اکس کمونیست کارگری است. زیگزاگ زدن های این حزب در عرصه سیاست، بکار بستن تاکتیک ها و اتخاذ مواضع شترمرغی و بالاخره معلق زدن سیاسی- ایدئولوژیک در جلوی چشمان جامعه و دراز کردن دست دوستی بسوی جریانات راست جامعه، اینها را اکنون چند سالی است که شاهد هستیم. از آغاز خیزش مردم در یک سال و نیم پیش، شتاب راست روی این حزب با شتاب تحولات سیاسی جامعه همراه شد.
این سیاست ها و مواضع غیر کمونیستی، راستگرایی و اپورتونیسم این حزب با نقد تند و سیاسی – تئوریک ما مواجه شده است. ابتدا خواستند به روی خود نیاورند. اما کارد به استخوانشان رسیده است. فشار رویشان غیرقابل تحمل شده است. پاسیفیسم درونی و ترک حزب دیگر قابل چشم پوشی نیست. کادرهایشان از داخل کشور و خارج زیر فشار قرارشان داده اند، جواب می خواهند. لذا اینها ناچار شدند دوره جدید "جدل آنلاین" را افتتاح کنند.
یک نمونه درخشان دور جدید "جدل آنلاین" اطلاعیه کمیته خارج کشور این حزب در مورد نوشته محمود احمدی و نوشته یک عضو رهبری شان است. (اختتامیه مناسبی برای سال 2010!) محمود احمدی در نوشته ای اعلام کرده است که یکی از کادرهای این حزب، سعید صالحی نیا، پیش از این عضو حزب توده و کادر نفوذی حزب توده در سپاه پاسداران بوده است. سپس سوالاتی بسیار مربوط و معتبر از او در مورد فعالیتش در سپاه پاسداران کرده است. محمود احمدی مسئولانه نوشته است که اینها فاکت هایی است که خود سعید صالحی نیا علنا اعلام کرده است. در نتیجه مساله "اتهام" یا "افترا" که اطلاعیه این حزب و عضو رهبریش مدعی شده اند، کاملا ناوارد و پوچ است.
سعید صالحی نیا در اولین نوشته اش اولین فاکت را صریحا و دومی را بطور ضمنی مورد تائید قرار داد و با افتخار از گذشته خود یاد کرد. تقریبا همزمان با این نوشته، کمیته خارج کشور این حزب یک اطلاعیه صادر کرد و به همان حربه کهنه و پاخورده پیشین متوسل شد. محمود احمدی و حزب اتحاد کمونیسم کارگری را به اقدام "شبه پلیسی" متهم کرد و بار دیگر به صحرای کربلای "نوید بشارت" زد. سعید صالحی نیا که انتظار این عکس العمل از حزب متبوعش را نداشت بلافاصله در نوشته ای دیگر فاکت فعالیت در سپاه را به کمیته تغییر داد و زمان عضویت در حزب توده و فعالیت در "کمیته" را به دو سال اول حیات جمهوری اسلامی محدود کرد.
این حرکت انسان را بیاد بچه ای می اندازد که در کوچه کتک خورده و سرافکنده در حال برگشتن به خانه، پدرش را می بیند و جانی می گیرد و رو به کتک زنان می کند و کُرکُری می خواند. این نوشته ها یک نمونه مسلم از وقاحت است. یک ذره شرم از گذشته در این نوشته ها وجود ندارد. بلکه با کمال وقاحت و با افتخار از گذشته یاد شده است.
در برابر اینهمه گرد و خاکی که بپا شده است و در برابر تلاش ح ک ک برای گل آلود کردن آب، ضروری است که چند نکته را برای عموم توضیح دهیم.
"اتهام پلیسی"
خلیل کیوان، یکی از اعضای رهبری ح ک ک و دبیر تشکیلات خارج این حزب بدنبال اطلاعیه این تشکیلات، محمود احمدی را متهم به کار "پلیسی یا شبه پلیسی" کرده است.+ هر دو متن مدعی شده اند که محمود احمدی اتهام پلیسی به سعید صالحی نیا زده است. یکی دیگر از اعضای رهبری این حزب، که ظاهرا به برنامه های "جانی دالر" و فیلم های جیمزباند علاقه وافری دارد، رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری را متهم به دادن "اطلاعات کلاسه شده" (عجبا!) به فردی کرده است که او هم طبق ادعای این حزب "دست به حملات شبه پلیسی علیه حزب" زده است.
اولین سوالی که به ذهن هر خواننده مسئول و هشیار خطور می کند، اینست که "اتهام پلیسی یا شبه پلیسی" و "حمله پلیسی" چه نوع اتهام یا حمله ای است. سنتا در رابطه با سازمان های کمونیستی یا مخفی که علیه یک رژیم مبارزه می کنند، کار پلیسی به این معنا است که یک فرد که مامور رژیم است در یک سازمان نفوذ می کند تا اطلاعات مخفی این سازمان را در اختیار پلیس مخفی بگذارد یا به قصد سوءقصد بجان رهبری این حزب یا خرابکاری در این سازمان در آن نفوذ می کند. ظاهر شدن در نقش پرووکاتور یک روش دیگر پلیس مخفی سیاسی است. پرووکاتور می کوشد که یک اعتراض، میتینگ یا تظاهرات را بهم بریزد و حرکتی انجام دهد که به پلیس بهانه خوبی برای دستگیری بدهد یا اقداماتی از این نوع. تا آنجا که به سازمان های سیاسی برمی گردد این حرکات را کار پلیسی می نامند.
محمود احمدی طبق اطلاعاتی که توسط خود سعید صالحی نیا اعلام شده است، خطاب به جامعه می نویسد که سعید صالحی نیا در مقطعی عضو حزب توده و مامور نفوذی این حزب در سپاه پاسداران بوده است. سپس سوالات معینی را در مقابل او گذاشته است؛ سوالاتی که به ذهن هر نوجوانی که در ایران با سیاست ارتباط برقرار کرده باشد در این شرایط خطور می کند.
چه کسی است که از سابقه درخشان حزب توده و سازمان اکثریت اطلاع نداشته باشد؟ رهبری شان رسما اعلام کرده است که با رژیم همکاری کرده اند و بعضا بقول خودشان "زیاده روی" کرده اند. اعلام کرده اند که همکاری های پلیسی و مسلحانه با رژیم داشته اند. زندانیان سیاسی بسیاری هستند که بر این واقعیت تلخ و شنیع شهادت می دهند. برخی از اعضای این دو سازمان توسط این زندانیان قابل شناسایی هستند. زندانیان سیاسی بسیاری نیز اعدام شدند و متاسفانه نمی توانند در مورد این جنایات شهادت دهند. این دو جریان تلاش های بسیاری کردند که این سابقه شرم آور و کثیف خود را پنهان کنند، اما این حقیقت آنچنان رو و علنی است که علیرغم تمام دورغگویی و انکار، آنها نتوانستند بر حقیقت خاک بپاشند.
این یک فاکت تاریخی شناخته شده و به ثبت رسیده است که حزب توده و سازمان اکثریت با رژیم اسلامی همکاری بسیار نزدیک تا حد همکاری پلیسی داشته اند. این دو جریان به اعضای خود ماموریت می داده اند که با رژیم و سپاه پاسداران و مامورین شکنجه رژیم منحوس اسلامی همکاری کنند. شناسایی کمونیست ها، مجاهدین و مخالفین رژیم و معرفی آنها به سپاه و کمیته کوچکترین کار آنها بوده است. اینها فاکت های تاریخی یک نسل کشی در جامعه ایران است. این را همه می دانند.
لذا طرح پرسش از هر فردی که زمانی عضو این دو جریان بوده است، مبنی بر اینکه آیا وی نیز در این همکاری ها شرکت کرده است یا خیر؟ کسی را لو داده است یا خیر؟ همراه سپاه به کمونیست ها حمله نظامی کرده است یا خیر؟ در بازجویی و شکنجه نقش داشته است یا خیر؟ سوالاتی کاملا مربوط و معتبر است. این حق مسلم هر انسان، بویژه کمونیست هایی است که بسیاری از رفقای خود را از دست داده اند. این حق هر انسانی است که عزیزی را در زندان های این رژیم منحوس از دست داده است؛ این حق هر کمونیست و انسان عدالت جو و داد خواهی است که خواهان محاکمه کلیه مجرمین و همکاران رژیم اسلامی است. مردم منتظر روزی هستند که این جنایتکاران را محاکمه کنند. لذا کسی که به اعتراف خود در مقطعی با رژیم همکاری کرده است، باید ابتدا در یک دادگاه عادلانه مردمی محاکمه شود و آنگاه در مورد گناه یا بی گناهیش حکم داده شود.
محمود احمدی بعنوان یک کمونیست کارگری مسئول بطور اتوماتیک هر عضو حزب توده را به لو دادن انسان ها متهم نکرده است. گناه جمعی برای کسی قائل نشده است. از این رو است که از سعید صالحی نیا سوال می کند. این رفتار بسیار مسئولانه محمود احمدی را کار پلیسی نامیدن، نهایت وقاحت است. استفاده از پیشوند "شبه" نیز یک کلک مردرندانه این جریان است. تصور می کند با این پیشوند می تواند هر گونه اتهامی را به کمونیست های خوشنام وارد کند.
خلیل کیوان دست پیش گرفته است که پس نیافتد. راستش فرافکنی یکی از تاکتیک های شناخته شده این جریان اپورتونیست است. به این نقل قول توجه کنید:
"اگر واقعا محمود احمدی یا محفل او، یک جو صداقت و سلامت سیاسی داشت، وقتی مدعی بود که اطلاعاتی امنیتی از یک عضو یک سازمان اپوزیسیون دیگر دارد، میبایست با حزب مربوطه در میان میگذاشت و دست به اینهمه بی پرنسیپی و حقارت نمیزد، و اینهمه هوچی گری نمیکرد."
واقعا انسان بعضا نمی داند که با اینهمه وقاحت چگونه برخورد کند. این پز مسئولانه را گرفته اند که اگر محمود احمدی دارای چنین اطلاعاتی است چرا آنرا به حزب مربوطه اطلاع نداده است. این ادعا بنظر بسیار منطقی و اصولی می رسد، پس چرا ما آنرا یک حرکت وقیح و اپورتونیستی ارزیابی می کنیم؟ باین علت که رهبری این حزب از این ماجرا مطلع است. حتی حدود چهار سال پیش در این زمینه کمیسیونی تشکیل داده و ماجرا را خیلی سریع سر و هم بندی کرده است.
حین انتخابات برای کنگره 6 حزب، شکایاتی از تشکیلات آمریکای حزب برای رهبری رسید. در آن مقطع ما هنوز در رهبری حزب بودیم. شکایت مبنی بر این بود که سعید صالحی نیا با کمال افتخار در جمعی اعتراف کرده است که زمانی که عضو حزب توده بوده از طرف حزب مامور نفوذی در سپاه بوده است و عده ای را لو داده است. کمیسیونی برای بررسی به این شکایت تشکیل شد. نسخه ای از گزارش کمیسیون در آن زمان برای بخشی از رهبری حزب ما ارسال شد.
در این گزارش اعلام شده بود که با سعید صالحی نیا صحبت شده و او به همکاری با سپاه و لو دادن "افراد ضد انقلاب" اذعان کرده است. رهبری ح ک ک کاملا در جریان ماوقع هست. فقط دارد خود را به کوچه علی چپ می زند. دارد سعی می کند به سیاق پیشین این مساله را به موضوع حمله ای به ما بدل کند. پاسخ نقدهای سیاسی و تحلیلی ما را نمیتوانند بدهند بجای آن به فحش و اتهام متوسل می شوند. این بار اولشان نیست. اتهام پلیسی زدن را تنها راه نجات از زیر فشار نقدهای ما یافته اند.
ما قصد نداریم اطلاعات تشکیلاتی حزب سابق کمونیست کارگری را در این زمینه علنی کنیم. اما اگر ضروری شد و بمنظور پاسداری از حقیقت انقلابی و سیاسی چنین خواهیم کرد. لذا ژست طلبکارانه عضو رهبری این جریان که چرا این اطلاعات در اختیار حزب متبوع ایشان گذاشته نشده است؟ ژست پوچی است. این حزب نه تنها باید از این پز طلبکار کوتاه بیاید، بلکه باید به جنبش کمونیستی و جامعه توضیح دهد که چگونه یک همکار سپاه پاسداران را به کادری حزبش پذیرفته است و به مردم معرفی نکرده است.*
مردم حق دارند که تک تک همکاران سپاه را محاکمه کنند. مردم حق دارند تمام همکاران رژیم اسلامی را با اسم و رسم بشناسند و به محاکمه بکشند. این دادگاه منصفانه و علنی مردمی است که تعیین می کند یک همکار رژیم، یک همکار سپاه پاسداران بی گناه است یا مقصر. رهبری هیچ حزبی محق و مجاز نیست که خود رای به برائت یک همکار رژیم دهد و نه تنها این فرد را به جامعه معرفی نکند، بلکه او را بعنوان کادر یک حزب کمونیستی که زمانی از اعتبار بسیار بالایی برخوردار بود به جامعه معرفی کند. در بهترین حالت این حرکت را باید یک عمل بسیار غیرمسئولانه توصیف کرد. اما در واقع امر اگر بکاری باید گفت شبه پلیسی این کار ح ک ک است، نه اقدام شجاعانه محمود احمدی که جامعه را از این خطر مطلع کرده است.
یکبار هم که شده بخود آئید و این تاکتیک های فرافکنانه، اپورتونیستی و طلبکارانه را کنار بگذارید. کارتان زشت و شنیع است. غیر مسئولانه است. بپذیرید و در پیشگاه جامعه از مردم و جریانات کمونیستی، حزب اتحاد کمونیسم کارگری و محمود احمدی عذرخواهی کنید.
یکبار برای همیشه!
باید یکبار برای همیشه این "ساگای" نوید بشارت را به بایگانی سپرد. اپورتونیسم این جریان واقعا که حد و مرز نمی شناسد. برخی از خوانندگان این مطلب، نام نوید بشارت و ماجرا را پیش از این از زبان ح ک ک شنیده اند. ما از آنجا که ظرفیت این جریان را برای گرد و خاک بپا کردن و آب را گل آلود کردن می شناختیم، کوشیدیم که به دروغ ها و اتهامات شنیعی که از طرف این جریان، راست و چپ پرتاب می شد، وقعی ننهیم. اما از آنجایی که پس از چهار سال، اینها هنوز، هر گاه در یک مخمصه گیر می افتند، مورد نقد سیاسی – تئوریک از جانب ما قرار می گیرند، از درون حزب به رهبری برای پاسخگویی فشار وارد می آید، به صحرای کربلای نوید بشارت می زنند، باید یکبار برای همیشه این ماجرا را توضیح دهیم. ضروری است مردم واقعه را از زبان ما بشنوند. باید بساط این مضحکه را جمع کرد.
چهار سال و نیم پیش، بدنبال تشدید اختلافات در رهبری حزب کمونیست کارگری، میان ما با لیدر حزب و همفکرانش، ما طی نامه ای به پلنوم 26 طرح تغییر آرایش رهبری به رهبری جمعی را پیشنهاد کردیم و همچنین پلاتفرمی بر مبنای حزب رهبر، حزب سازمانده به پلنوم ارائه دادیم. این طرح ما به تائید یک سوم اعضای کمیته مرکزی رسید. لیدر حزب که از موقعیت خود هراسان شد یک کمپین حمله و شانتاژ و ترور شخصیت علیه ما سازمان داد.
وی عملا، به تصمیم فردی خود و مغایر با دستور جلسه مصوب پلنوم، علیه ما یک ساعت و نیم در جلسه رسمی پلنوم سخنرانی کرد و کوشید پلنوم را علیه ما تحریک کند. این یک واقعه بی سابقه در حزب بود. پلنوم عملا فقط به این مساله پرداخت. معلوم بود که از قبل نقشه کشیده بودند که باصطلاح گربه را دم حجله بکشند. حمید تقوایی حتی در جایی اعلام کرد که خود را برای انشعاب در همان پلنوم آماده کرده بوده اند. ما کوشیدیم فضا را تغییر دهیم؛ کوشیدیم جلوی جدایی را بگیریم. کوشیدیم وحدت حزب را حفظ کنیم.
یکی دو هفته پس از پلنوم نامه هایی از طرف فردی بنام نوید بشارت انتشار یافت که بخشی از اتفاقات پلنوم را علنی می کرد. لحن نامه بعضا بسیار زشت بود. به لیدر حزب و همفکرانش برخورد تند کرده بود. این نامه ها در جلسه رهبری حزب مورد بحث قرار گرفت. دو سه روز نگذشته بود که گفته شد فلان عضو کمیته مرکزی نوید بشارت است. در پاسخ به سوال ما که چگونه این چنین با قاطعیت حکم می دهید؟ "اصل بر برائت است." گفته شد که آی پی کامپیوتری که نامه ها از آن آمده است را چک کرده اند و به این اسم رسیده اند.
تمام مباحث مطرح شده از جانب ما در این جلسات رهبری حول مقولات احترام به حقوق فردی که در برنامه حزب آمده است، اصل برائت، عدم دخالت در زندگی خصوصی انسان ها دور می زد. آنها می خواستند کامپیوتر او را وارسی کنند. ما خواهان آن بودیم که به روشی متمدنانه و بر مبنای برنامه و سنت های حزب با این مساله برخورد شود. می گفتیم که بیش از این ماجرا را شلوغ نکنید. با او صحبت کنید. حتما متوجه اشتباه خود خواهد شد. او را پلیس ننامید. در مقابل، آنها اعلام می کردند که از آن رو که او از سیاست های ما دفاع کرده است، ما داریم از یک "پلیس" دفاع می کنیم. در ادامه تا حدی پیش رفتند که ما را متهم کردند که داریم اطلاعات حزبی را در اختیار یک "پلیس" می گذاریم.
ما، اما، محکم بر اصول و پرنسیپ های کمونیستی کارگری و سنت های حزب منصور حکمت پای فشردیم. جا نزدیم. تسلیم شانتاژ نشدیم. گفتیم که حاضر نیستیم یک کمونیست با سابقه را پلیس بنامیم. گفتیم که اصل بر برائت است، اگر او انکار می کند، نمی توانید او را محکوم کنید. نمی توانید وسایل شخصی و زندگی خصوصی او را بازرسی کنید. گفتیم با او صحبت کنید و کمکش کنید که اشتباه خود را تصحیح کند. او را بیشتر از این هول ندهید. در همین اثناء دیگر فعالیت برای ما به آن صورت در حزب غیرممکن شده بود و ما اعلام فراکسیون کردیم.
آنها به پدیده نوید بشارت همچون یک مائده آسمانی نگریستند. برای ممانعت از پیوستن اعضاء به فراکسیون، بویژه با توجه به حمایت سی درصدی کمیته مرکزی از طرح ما، فراکسیون را فراکسیون نوید بشارت نامیدند و اعلام کردند که او پلیس است و ما با پلیس همکاری کرده ایم و به او اطلاعات حزبی داده ایم.
واقعا شرم آور است. فردی را که پلیس نامیدند یکی از کمونیست های باسابقه بود که در شرایطی دست به یک کار نادرست و زشت زده بود. ضمنا او عضو کمیته مرکزی حزب بود، چه اطلاع مخفی را می توان در اختیار یک عضو کمیته مرکزی حزب گذاشت؟ و اصلا آن نوشته ها علیرغم استفاده از الفاظ زشت و معمولی که در خصومت با کمونیست ها به سمت آنها پرتاب می شود، هیچ اطلاعات مخفیانه ای در بر نداشت.
ما حتی پیشنهاد کردیم که نوارهای ویدیویی پلنوم 26 را علنی کنند تا کار او تماما خنثی شود. آنها هم قبول کردند و قول دادند که اینکار را خواهند کرد. اما بخاطر آبرو ریزی ای که برایشان در پی داشت از اینکار اجتناب کردند. ما هنوز نیز پیشنهاد می کنیم برای روشن شدن حقیقت نوارهای ویدیویی پلنوم 26 را علنی کنید. ما این نوارها را در اختیار داریم. اما بخاطر احترام به پرنسیب هایی که به آنها متعهد هستیم، تاکنون آنها را علنی نکرده ایم. پس بخود آیید و این بازی را تمام کنید.
مائده آسمانی سابق، آبرو ریزی امروز
باید به رهبری این حزب اعلام کرد که اگر پدیده نوید بشارت 4 سال پیش برای شما یک مائده آسمانی شد تا از طریق هیاهو حول آن مانع پیوستن اعضای حزب به فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری شوید. مائده آسمانی ای که توانستید تا مدتی سر حزب را با آن گرم کنید و فراکسیون و حزب اتحاد کمونیسم کارگری را به یک تابو درون حزب تان بدل کنید، این پدیده دیگر خاصیتش را از دست داده است. دست شما رو شده است. برخورد شما به پدیده نوید بشارت و تلاش برای بدنام کردن یک کمونیست قدیمی با انزجار کل جنبش چپ و کمونیستی روبرو شد. این کار نزد همه بعنوان یک حرکت زشت، شنیع و ناپسند تلقی شد.
فحاشی ها و اتهامات تان همه را منزجر کرده است. شلوغ بازی و اپورتونیسم تان همه را از شما زده کرده است. از سوی دیگر حتی کادرهایی که در آن مقطع حَب "نوید بشارت" را قورت داده بودند و علیه ما با همان ادبیات "جدل آنلاینی" قلم زدند، اکنون برای دریافت نوشته های ما و نشریات ما دست و پا می شکنند. از سیاست های راست شما عاصی شده اند. همه می دانند که حزب تان در حال آب رفتن است. کادرهای قدیمی و جدید تان بخاطر مواضع راست و اپورتونیستی تان حزب را ترک می کنند. از این رو فکر کردید دوباره مائده آسمانی نوید بشارت را علم کنید. اما این دیگر به ضد خود بدل شده است. باعث آبرو ریزی تان شده است.
هر چه هم که سعی کنید آش را شور کنید و بجای اطلاعات حزبی لفظ "اطلاعت کلاسه شده"** را استفاده کنید، تحت تاثیر فضای افشاء گری های ویکی لیکس درگیر فانتزی شوید، کارتان خراب تر می شود. اطلاعیه تشکیلات خارج تان و نوشته های رهبری تان فقط بیانگر برخورد غیرمسئولانه شما نسبت به جنبش کمونیستی و جامعه است. اپورتونیسم و هیاهوسالاری تان را برملا کرده است. فرافکنی بس است.
این حزب مدتی است که دیگر هیچ ربطی به حزب اصلی کمونیست کارگری که توسط منصور حکمت بنیان گذاشته شد، ندارد. رهبری جدید حزب، آن حزب رادیکال، میلیتانت، کمونیست، خوشنام و معتبر را به یک حزب راست و پوپولیست و اپورتونیست بدل کرده اند. کارشان حملات زشت و شنیع به منتقدینشان است. هر نقد سیاسی را با حمله و فحاشی پاسخ می دهند. یک عضو سابق حزب توده که به اعتراف خودش از طرف حزب توده در سپاه ماموریت داشته است را به کادری پذیرفته اند، این اطلاعات را از جنبش کمونیستی و جامعه مخفی نگاه داشته اند و زمانی که یک کمونیست با سابقه و مسئول این امر را علنی می کند، این چنین زشت و شنیع برخورد می کنند. دروغ می گویند و طلبکارانه ظاهر می شوند.
جامعه حق دارد این فرد را بشناسد. جنبش کمونیستی حق دارد این شخص را بشناسد. پس از سقوط رژیم اسلامی مردم و کمونیست ها حق دارند او را به محاکمه بسپرند. اگر دادگاه بر بیگناهی او رای داد، حتما همه با احترام با او برخورد خواهند کرد. اما یک حزب سیاسی حق محاکمه و دادن رای چه به برائت و چه به تقصیر ندارد.
رهبری این حزب، یک کمونیست با سابقه رابخاطر حمله به خود، پلیس نامید و یک همکار سابق سپاه را به خاطر خوش رقصی برای رهبری و حمله کثیف به منتقدین، به کادری در حزب پذیرفته و از او در مقابل جامعه دفاع می کند. واقعا که برای رهبری این حزب تمام اصول و پرنسیپ های کمونیستی و انسانی وارونه شده است. این نتیجه حاکم شدن اپورتونیسم در این حزب است.
* برای بهتر روشن شدن سنت های کمونیستی این حزب یک فاکت تاریخی را اینجا یادآور می شویم. نزدیک به بیست سال پیش یکی از کادرهای سازمان اتحاد مبارزان کمونیست که زندانی وشکنجه شده بود و تحت فشار شکنجه شکسته و با رژیم همکاری کرده بود، (طبق اطلاعات رسیده به حزب، در لو دادن برخی از فعالین کمونیست و بازجویی همکاری کرده بود) در یکی از گشت های همراه سپاه فرار می کند و به خارج کشور میاید. این فرد با حزب تماس گرفته و خواهان همکاری می شود. ماجرا را توضیح می دهد و می گوید که زیر فشار شکنجه دست به همکاری زده است. پاسخ آن زمان منصور حکمت به این فرد این بود که علیرغم تاسف شدید بخاطر آنچه اتفاق افتاده است، حزب نمی تواند با در نظر گرفتن سابقه همکاری او با رژیم، او را به عضویت بپذیرد و هر نوع ارتباط و همکاری با این فرد را قطع می کند. این برخورد به کسی انجام شده که علیرغم میل خویش و زیر فشار شکنجه به همکاری با پلیس کشیده شده است. از کار خود نیز شرمگین است. حالا این مورد را با مورد موضوع بحث این نوشته مقایسه کنید. تفاوت از زمین تا آسمان است.
+ اخیرا دو تن از کادرهای حزب موسوم به حکمتیست نیز در این مورد اظهار نظر کرده اند و بعنوان داور دو طرف را محکوم کرده اند. باید گفت که جریانی که اپوزیسیون چپ را بخاطر نقد بخود بخشی از سازمان اطلاعات مخوف رزیم اسلامی می نامد، سنگین تر است در این موارد اظهار نظر نکند.
** حزب کمونیست کارگری تا زمانیکه ما در رهبری آن بودیم اصلا مقوله ای بعنوان "اطلاعات کلاسه شده" نداشت. روشن است که اطلاعات مربوط به سازمان داخل کشور، ارتباطات داخل کشور، محل جلسات و آدرس دفاتر و کادرهای حزبی از اطلاعات مخفی بود و فقط افرادی که در این زمینه کار می کردند از آنها مطلع بودند. حتی تمام اعضای رهبری نیز از کلیه این اطلاعات مطلع نبودند. اما طبق مصوبات حزبی، بویژه پلنوم ده بسیاری از اطلاعاتی که درون احزاب دیگر مخفی محسوب می شود، در حزب کمونیست کارگری به اطلاع عموم گذاشته می شد؛ بطور نمونه تماس با احزاب و دولت های مختلف. لذا استفاده از این لفظ فقط سقوط این حزب را نشان می دهد. آبروی خودشان را می برند. و واقعا جای تاسف است که متوجه هم نیستند!