داستان زندگی ما
 استثمار و سرکوب
مقاومت و اعتراض
پدرام نواندیش



در هر داستانی خواننده همیشه منتظر یک یا چند پیرنگ است. پیرنگ یا حادثه بخش بزرگی از داستان را تشکیل می دهد.
راستش داستان زندگی ما انسان های متعلق به طبقه کارگر و زحمتکش در این نظام طبقاتی پر از پیرنگ ها است و شاید مرگمان آخرین پیرنگ باشد که همانا پایان غمناک داستان زندگیمان نیز هست. اعدام، سنگسار، شکنجه، فرار از دست مزدوران، همه پیررنگهای آشکار سرنوشت ما شده اند. بنظر می رسد که این برده داران عصر جدید تکیه زده بر قدرت و در کاخ هایشان، جنون کشتن و دیدن خون انسان های اسیر و در بند چون خوی غارت گری شان سیری ناپذر است.

پیرنگی به نام پیوستن بیست و پنج درصد کودکان به صف ارتش کار که بمعنای کاهش 25 درصدی از جمیت کودکان در حال تحصیل به دلیل فقر وفلاکتی است که هر روزه این خداوندان قدرت و ثروت، این برده داران نوین آن را آفریده و از نو می آفرینند. پیرنگی به نام تن فروشی زنها و فرار دخترکان نو شکفته در رنج. پیرنگی به نام گرسنگی. این داستان زندگی ما است و جنون استثمار و غارتگری سرمایه و سرمایه داران داستان این نظام استثمار گر است.

اما همانطور که نویسنده برای هر داستانش چند پیرنگ میسازد، طبقه سرمایه دار و دولت های آنان نیز هر روز و هر لحظه این پیرنگ ها را برای ما می آفرینند. این منطق سرمایه و نظام سرمایه داری است: کافی است که از دستمزد کارگر که برده وار کار می کند فقط به میزانی که او را زنده نگه دارد به او پرداخت کند. آنگاه با بخشی از دستمزد غارت شده از کارگران می تواند ارتش ها را سازمان دهد، کلیساها و مساجد، کشیش و آخوند را به خدمت بگیرد و مزدورانی را اجیر کند تا به تحمیق کارگران و قتل و کشتار آنهایی دست زند که فریاد بر می آورند: گرسنه هستند واز فلاکت هر روزه به تنگ آمده اند و می خواهند با هم صفی متشکل بسازند.

این پیرنگهایی است که هر لحظه این نظام طبقاتی می آفریند. آنگاه در شرایطی که صفوف کارگران و تهیدستان هر لحظه میباید فشرده تر شود، کاسه لیسانی بانگ بر می آورند که "نه، نمیشود." نباید با این ها در افتاد. نمی شود با آنها درافتاد. باید تحمل کرد. پای کلیسا و مسجد، کشیش و آخوند را باز می کنند. وعده آتش جهنم را میدهند.

احزابی با نمایه های انسانی و حقوق بشری، پرچم های سبز و سفیدشان را در هوای خون آلودی که غارت گران موجد آنند باهتزاز در می آورند و به چشما ن آن کارگرانی که برای رهایی خويش میجنگند، خاک می پاشند. مزدورانی همچون فرخ نگهدار و موضعش درباره حذف یارانه ها نمونه خیلی کوچکی از این روند پیرنگ مبارزه طبقاتی است.

این برده داران امروزی در لباس سرمایه داران اسلامی که ازپولهای غارت گری، خود را تا دندان مسلح کرده اند، این بار نیز برای خلاصی از فشارهای ناشی از طرح جدید غارت موسوم به "هدفمند کردن یارانه‌ها،" اعدام های زیادی را در دستور قرار داده اند. این بار نیز در کنار فقر تحمیلی و سازمان یافته که کشتار عامدانه کارگران و تهیدستان را هدف قرار داده است، برای عقب راندن تعرضات گرسنگان و توده های به جان آمده، کشتار و قتل انسانهایی را که خود جمهوری اسلامی موجد مشقات آنان است را در دستور قرار داده اند.

 اما این تنها پیرنگ نیست. این تنها روند داستان سرنوشت ما نیست. مقاومت و مبارزه نیز روی دیگر این سرکوب و استثمار است. صف بندی مردم، کارگران و دانشجویان در مقابل جنایت و سرکوب، بخش دیگری از داستان زندگی ما است. مبارزه مردم سنندج برای ممانعت از قتل و اعدام حبیب لطیفی لحظه ای از این مقاومت و اعتراض است. تظاهرات و اعتراضات وسیع در حمایت از حبیب لطیفی و برای لغو اعدام و آزادی این زندانی سیاسی در سطح ایران و جهان لحظه ای دیگر است.

این درست همان پیرنگی است که این آدم کشان و دستگاههای قانون ساز زمینی و آسمانی آنها از تصور آن لرزه بر اندامشان می افتد. فریاد این انسان های متحد "نه به اعدام است،" چنانکه فریادهای دیگرش چون "نه به فقر و نه به گرسنگی" همچنان پایه های دولت غارت گران را به لرزه افکنده است.

این نبرد ادامه دارد. این جنایتکاران بالفطره حبیب را نتوانستند اعدام کنند، دو انسان دیگر، دو زندانی سیاسی دیگر را در زندان اوین اعدام کردند. با اعدام این دو تن، اوین را فریادهای ننگ بر آدم کش فرا گرفت. فریادهای داخل اوین با شهرهای دیگری در کشور های مختلف جهان چون سوئد، آلمان، انگلستان، هلند و ایران یکی شده است. مرگ و نیستی از آن آدمکشان است واعدام نشان ذلت و پستی دولت سرمایه داران اسلامی است. باید پایان داستان خویش را خود بنویسیم و خود اجراء کنیم. این نظام استثمار و سرکوب را به زیر کشیم. این جنایتکاران را به زیر کشیم و دنیایی بهتر، آزاد، برابر و مرفه برای همه انسان ها بسازیم.