نامه ها، شماره 15
سیاوش دانشور

فرهاد از کردستان
سیروان جان میخوام این نوشته من رو در نشریتون بنویسی این سوال من و چند تا از اقواممون است: منظورتون از این که اسم حزبتون رو گذاشتین اتحاد کمونیسم کارگری چیست؟ اگه کمونیست کارگری هستین پس این کلمه "اتحاد" یعنی چی؟ اگه این موضوع رو برام روشن کنید ممنون میشم. درود بر منصور حکمت.

فرهاد عزیز،
با تشکر. ما کمونیست کارگری و طرفدار پروپاقرص مارکس و منصور حکمت هستیم. اما کمونیسم کارگری جنبشی وسیع است. پایه اجتماعی گسترده ای دارد. این جنبش هیچوقت محدود به بخش متحزب و متشکل آن نبوده است و امروز در همین سطح متحزب نیز دچار تشتت تشکیلاتی است. منظور ما از اتحاد کمونیسم کارگری که یک رکن هویتی و یک تمایز سیاسی ما با دیگر بخشهای آنست، فائق آمدن به این تشتت تشکیلاتی و متحد کردن نیروهای جنبش کمونیسم کارگری در یک مقیاس وسیع – و نه فقط در سطح احزاب- است. ما پیرامون این موضوع بیانیه ها و سخنرانیهای مختلفی داشتیم که در سایت و نشریه حزب موجود اند. اینجا فقط یک نکته را تاکید میکنم که اتحاد کمونیسم کارگری یک پروژه ما و جهتی از زاویه منافع آنی و آتی سوسیالیسم و کمونیسم کارگری است. ما بر موانع این امر بویژه با توجه به حاکمیت دیدگاههای چپ رادیکال و فرقه ای در دیگر احزاب واقف هستیم. اما روی صحبت ما صرفا این احزاب نیستند، کل جنبش کمونیسم کارگری است که اساس آن در جامعه ایران است. ما بعنوان حزب سیاسی همان اهدافی را دنبال میکنیم که کمونیسم کارگری منصور حکمت دنبال میکرد و در این مسیر بر اتحاد جنبش کمونیسم کارگری زیر این پرچم و دیدگاه تلاش میکنیم. سلام من را به اقوامتون هم برسانید. موفق و پیروز باشید.

سروش آزادی
سلام بابت تمام زحمتی که به شما در این مدت دادم متشکرم. راستی قرار بود برایمان کلاس بگذارید. به هر حال متشکرم و این هم سری آخر سوالات من:
1- مادامی که مزد بگیری الغا شود چه لزومی خواهد داشت که یک نفر بیشتر کار کند تا بخش بیشتری از نیاز های غیر ضروری و البته بی نهایت خود (نیاز های تجملاتی) را بر آورده کند؟ آیا لغو کار مزدی به معنای عدم پیشرفت نخواهد بود؟

پاسخ؛ سروش عزیز تصور من این نیست که انگیزه بشری کار و فعالیت اجتماعی و رفع نیازها در هر سطحی به کار مزدی گره خورده است. برعکس، رفع نیازها- چه نیاز اولیه و چه نیازهای دیگر- و کلا کار در جامعه امروز به یک اجبار اقتصادی تبدیل شده و به همین اعتبار رفع نیاز مادی و معنوی بشر به تن دادن به بردگی مزدی وادار شده است. این وضعیت به نوبه خود به بیگانگی بشر با کارش و محصول کارش و همنوعش منجر شده است. شما چند نفر را میشناسید که واقعا از کارش راضی است و به آن عشق میورزد؟ الغای بردگی مزدی و انحلال سازمان کار و تولید براساس اولویتهای سود و سرمایه، و به همین اعتبار بیرون آوردن نیازهای بشری از مکانیزمهای بازار، به کار خصلت و هویتی انسانی و قلمروی برای بروز خلاقیتها میدهد. انگیزه کار کم نمیشود بلکه رشد مییابد. فراموش نکنیم این سرمایه داری است که مدام خصوصیت "ذاتی" بشر را رقابت و خود محوری و فردپرستی تعریف میکند. تصویری که گویا اگر این حیوانات جنگل بازار را زیر مهمیز نیروهای قاهره سرمایه کنترل نکند همدیگر را میدرند! بورژوازی تصویر خودش از انسان و عملکرد خودش در بازار را تسری میدهد. گویا تعاون و همبستگی و نوع دوستی و خصوصیت اجتماعی انسانی اموری انتزاعی اند! تعریف سرمایه داری از انسان و جامعه انسانی براساس تعریف و نگرش و حرکت بورژوا در بازار است؛ انسانی رقابت گر، ستیزه جو، بی رحم، خود محور، بی عاطفه، بیگانه و اسیر پول و مخلوق خودش. به نظر من مسئله دقیقا عکس اینست. هر وقتی انسان خود را از شرایط موجود رها میکند و تحت مناسبات انسانی تری معیشت خود را تولید میکند، افکار و خصوصیات و فرهنگ و معنویاتش نیز تغییر خواهند کرد. همانطور که نگرش و قلمرو فکری و معنوی بورژوازی با تفکر جامعه قدیم فرق اساسی دارد. در مورد نیازها اینجا فقط اشاره کنم که طبقه بندی نیازها به تجملی و غیر تجملی و ضروری و غیر ضروری نادرست اند. نیاز انسان و جامعه یک مقوله تاریخی است و تابعی از توانائی بشر و پیشرفت اوست. این درک سوسیالیسم خاکستری و پادگانی است که رفع نیاز را به تامین صرفا نیازهای حیوانی انسان تنزل میدهد. نیازهای بشر مرزی ندارند اگر بشر و توان فکری و تولیدی اش در خدمت خویشتن خویش باشد. الغا کار مزدی آغاز این روند و انقلابی در توان پیشرفت مادی و معنوی جامعه است. اگر بشر با اسارت و بردگی مزدی امروز قادر به تولید اینهمه ثروت شده است، واضح است که نفی اسارت و انقیاد سیاسی و اقتصادی موجود توانش را در مقیای غول آسا آزاد خواهد کرد و زمینه مادی پیشرفت و تعالی اش را تصاعدی افزایش میدهد.

2- به نظرمن در برنامه برای یک دنیای بهتر، برنامه ها به دو دسته تقسیم می شوند دسته اول برنامه های اساسی که لا جرم باید در قانون اساسی ذکر شوند مثل نفس وجود شورا ها و مالکیت عمومی بر ابزار تولید. اما دسته دوم خود باید از دل شورا ها به تصویب برسند مثلا اینکه پوشش مردم باید آزاد باشد یا خیر یا بحث الفبا و... آیا شورا ها حق تغییر قوانین اساسی را دارند؟ به نظر من حالا وقت طرح برنامه های دسته دوم نیست و تمام تلاش ما باید روی خواست های اساسی باشد مادامی که بخش زیادی از مردم ساده دل تحت تاثیر تبلیغات گسترده ناسیونالیستی و مذهبی قرار دارند صحبت از برنامه هایی مخالف این عقاید و البته دسته دو ضروری نیست وتنها باعث فرار مردم از جبهه ما می شود. می خواستم دلیل شما را برای طرح این دست برنامه ها و عدم تفکیک آنها را از برنامه های اساسی بدانم .

پاسخ؛ از شما خواهش میکنم به بحث انقلاب و اصلاحات بعنوان یک مقوله کلیدی و یک رکن مهم هویتی کمونیسم کارگری دقت بیشتری بکنید. تردیدی نیست که مواردی هستند که تصمیم در مورد آنها حق شوراهای جمهوری سوسیالیستی و حکومت کارگری است. اما بخش دوم برنامه یک دنیای بهتر پرچم مطالبات اصلاحی برای بهبود دائمی زندگی طبقه کارگر و مردم در همین جوانع امروزاند که در یک نظام سوسیالیستی به گسترده ترین شکل متحقق میشوند. مسئله دوم اینست که سوسیالیسم نمیتواند همه چیز را به مکانیزمهای دمکراتیک ارجاع دهد. بورژوازی هم این کار را نکرده است. قطع دست مذهب از زندگی مردم در انقلاب کبیر فرانسه محصول هیچ پروسه دمکراتیکی نبود، محصول اعمال اراده نیروی انقلابی بود. باید از انتزاع بیرون آمد و به سوالات واقعی در تاریخ واقعی پاسخ داد. آزادی پوشش البته دیرزمانی است که در جامعه بورژوائی متحقق شده است. کمونیسم نمیتواند مبنای حرکتش را نیروی عقب مانده جامعه قرار دهد بلکه روی طبقه و نیروی انقلابی و پیشرو اتکا میکند و اساسا تحول سیاسی و انقلابی همواره اتکا به این نیروها دارد. در ایران اسلام زده که جنگی طولانی برسر پوشش در جریان است، نیازی به تصمیم شوراها در اینمورد نیست. با کمترین شکاف در بدنه اختناق اسلامی و ناتوانی نیروی سرکوب، خود بورژواها در بالا برای کنترل مردم از این تغییرات سخن خواهند گفت. و واضح است وقتی در بالا ارتجاع ویلون بزند در خیابان مردم میرقصند! با سرعت بسیار غیرقابل باوری دیوار آپارتاید اسلامی فرو میریزد و جنبش آزادی زن سند بردگی اش را الغا میکند. فراموش نکنیم که ما با بحث آزادی پوشش در اروپای غربی دهه شصت و هفتاد روبرو نیستیم بلکه با جنبش اسلام سیاسی که حجاب را بعنوان لوگوی آپارتاید در همه جا رسمیت داده روبرو هستیم. در مورد تغییر الفبای فارسی این موضوعی علمی و طرحی برای عقب نیافتادن از غافله علم و پیشرفت در دنیای امروز است. ضرورتهای تاریخی طرح این مسئله را موجب شدند و این موضوع تاریخی قدیم تر دارد. در این زمینه جداگانه صحبت میکنیم.
شوراها ساختار جمهوری سوسیالیستی با فرضهای سیاسی و اقتصادی سوسیالیسم هستند و با حفظ این مفروضات تغییرات و وضع قوانین از اختیارات شوراهاست. همینطور که پارلمان ساختار جمهوری بورژوائی است و فرضش مالکیت خصوصی و حراست از قدرت و امتیازات سیاسی و اقتصادی طبقه بورژواست و در این چهارچوب با اعداد و ارقام مالیاتی و غیره بازی میکند. همانگونه که در نظام پارلمانی برای الغا کار مزدی رای نمیگیرند و اساسا بسیاری از وجوه قدرت سرمایه بیرون پارلمان تعیین میشود، در جمهوری شوراها هم برای الغا سوسیالیسم و احیا سرمایه داری رای نمیگیرند. بعلاوه دامنه بحث اختیارات هر شورا در هر سطحی موضوعی است که باید دقیق تر بحث شود. اختیار شورای محل و مثلا شورای یک کارخانه در وضع قوانین با اختیار شورای نمایندگان سراسری یا ارگانهای منتخب ایالتی و کشوری یکی نیست. اینها موضوعاتی اند که نیازمند بحث اند و از جمله باید در قانون اساسی شوراها دامنه آنها تعیین و تعریف شوند. تغییر بندهای قوانین اساسی در شوراها باید از همین پروسه بگذرد. من اینجا نظر شخصی ام را عنوان میکنم؛ واضح است که بالاترین نهاد شورائی که نهاد منتخب نمایندگان شوراهای مختلف هستند اختیارات وضع و تغییر قانون را در سطوح مختلف دارند. آنچه که قانون اساسی در قلمرو اختیار شورای مرکزی باید تصریح کند اینست که مالکیت اشتراکی بر وسائل کار و تولید محور جامعه سوسیالیستی است و هر قانون و تصمیم شوراها نباید با اصل نفی استثمار و نقی طبقات و نفی مالکیت خصوصی در تناقض باشد. همانطور که تقدس مالکیت خصوصی اصل جاودانه لیبرالیسم و حقوق بشر بورژوائی است، نفی استثمار و مالکیت خصوصی اصل جاودانه حقوق بشر سوسیالیستی و کارگری است.
در مورد بخش دوم سوالتان اتفاقا نظر من اینست که جذب مردم به کمونیسم اولا از این زاویه است که در کمونیسم یک جریان ماندگار و قادر به تصرف قدرت و حفظ قدرت را ببینند و ثانیا در کمونیسم نفی تبعیض و حقارت تاریخی خود را جستجو کنند. حتما بورژوازی و نیروهای طرفدار وضع موجود تلاش میکنند روی علقه های عقب مانده و فرهنگ ارتجاعی و پیشاسرمایه داری علیه کمونیسم سود بجویند. این تاریخی به قدمت کمونیسم دارد و امروز به یک حرفه تبلیغاتی نان و آب دار بدل شده است. پاسخ کمونیسم برای خلع سلاح این حربه های تبلیغاتی آزادی و آزادی و آزادی است. نفس ارتجاع را تنها در اتمسفر آزاد میتوان گرفت. این را از من بپذیرید. پاسخ ما آزادی مذهب و لامذهبی و آزادی عقیده و بیان و تجمع و تحزب و اجتماعات و نقد است. دلیل طرح مطالبات و خواسته های اصلاحی کمونیسم در بخش دوم برنامه، ملموس کردن کمونیسم در قلمروهای مختلف و نقد اثباتی کمونیسم به ساختار سیاسی و اداری و قوانین و فرهنگ و اخلاقیات بورژوازی است. کمونیسم برای هر گوشه جامعه راه حل اثباتی خود را دارد و این بدون نقد وضع موجود با تمام اعضا و جوارحش ممکن نیست.
 
3- اما در مورد ادبیات سیاسی در قبل بحثی داشتیم که به ادامه آن بی میل نیستم. من در مورد چگونگی ادبیات سیاسی بیشتر فکر کردم و این بار می خواهم پا را از دفعه قبلی فراتر بگذارم و بگویم ما با اسلام طرف نیستیم که آن را جنایتکار و کثیف خطاب کنیم. این کار ما فقط ما را در بین خیل مردم که تحت تاثیر تبلیغات مذهبی هستند منفورتر می کند. ما با رژیم جمهوری اسلامی طرف هستیم و بالعکس دادن القابی این چنینی به رژیم و البته فقط رژیم. ما را به محور اصلی نه به رژیم تبدیل خواهد کرد. این نوع ادبیات ما باعث شده تا تصویر کمونیسم نزد مردم به تصویر یک دین شیطان پرستانه بیشتر شبیه باشد تا یک جریان سیاسی! مثلا به این دو تیتر توجه کنید: ما می خواهیم یک حکومت سکولار ایجاد کنیم مذهبی ها هم می توانند قوانین مذهبی خود را در زمینه ای سکولار(همان قوانین اساسی) پیاده کنند. در صورتی که مردم خواهان آنها باشند. \ ما می خواهیم دست اسلام کثیف را از حکومت کوتاه کنیم.\ کدامیک در میان مردم طرفدار بیشتری دارد؟ یا این دو تیتر: ما می خواهیم بی حجابی را گسترش دهیم. \ ما می خواهیم وجود یا عدم وجود حجاب را مردم انتخاب کنند.\ مطمئنا ما پس از انقلاب به جناح سکولار تر خواهیم پیوست و سعی خواهیم کرد مردم را به سوی ترقی سوق دهیم ولی حالا وظیفه ما چیز دیگری است.

پاسخ؛ سروش بسیار عزیزم اجازه بده من هم پا را فراتر بگذارم. کمونیسم کارگری برعکس کل چپ ملی اسلامی معتقد است که ما نه فقط با جمهوری اسلامی بلکه با اسلام طرف هستیم. ما بعنوان کمونیست ضد مذهب و ضد اسلام هستیم. این باید روشن باشد. اما قلمرو جدال ما فرق میکند. ما با جمهوری اسلامی در جنگ هستیم. اما مقابله با مذهب برای ما امری در قلمرو روشنگری است. و این تاریخا تنها امر کمونیسم نبوده است. اته ایستها و ماتریالیستهای مختلف و حتی دوره ای خود بورژوازی منتقد مذهب بوده است. امروز که بورژوازی عنصر مذهب را مجددا در سیاست جای داده است و دمکراسی را بدون مذهب نمیتواند تعریف کند، نقد مذهب و مبارزه با مذهب بیش از پیش و تماما امر کمونیستها شده است. من فکر نمیکنم که کمونیسم و تبلیغات ضد مذهبی " ما را در بین خیل مردم که تحت تاثیر تبلیغات مذهبی هستند منفورتر می کند". چون این مردم تحت تاثیر تبلیغات مذهبی تنها دردشان مذهب نیست. مذهب برای اینان بیان نوعی اعتراض به درد واقعی و اجتماعی آنهاست و زبان و تسلی خاطر توجیه وضعیت فعلی آنهاست. وقتی شما میگوئید مذهب امر خصوصی است این اطمینان خاطر را به این دنیای وارونه این خیل مذهبی میبرید و در دنیای واقعی بسیاری از مردم تحت تاثیر مذهب و تبلیغات مذهبی خود را با جمهوری اسلامی تداعی نمیکنند. آیا "این نوع ادبیات ما باعث شده تا تصویر کمونیسم نزد مردم به تصویر یک دین شیطان پرستانه بیشتر شبیه باشد تا یک جریان سیاسی"؟ من مطلقا اینگونه فکر نمیکنم. از کدام مردم حرف میزنید؟ نسل جوان؟ کارگران پیشرو و مبارز؟ مردمی که در کوچه و بازار به امامان رسما و علنا فحش میدهند؟ زنان عاصی از آپارتاید اسلامی؟ حتما همیشه مردمی هستند که تغییر محل سکونتشان را هم مثل جابجائی کوه قاف سخت تصور میکنند. اما نیروها و عناصر و اکتورهای فعاله تغییرات سیاسی و اجتماعی همواره و در هر نسبتی از جمعیت اینها نیستند.
در مورد دو تیتر مورد مثال شما، اولی و شاید از سر عدم دقت به تصویری ملی مذهبی تنه میزند. توجه کنید؛ "ما می خواهیم یک حکومت سکولار ایجاد کنیم مذهبی ها هم می توانند قوانین مذهبی خود را در زمینه ای سکولار(همان قوانین اساسی) پیاده کنند". چرا باید مذهبی ها قوانین خود را پیاده کنند؟ اگر مذهبی ها قوانین خود را پیاده کنند، ، "زمینه سکولار" چه معنی دارد؟ بالاخره یا قوانین سکولار است یا مذهبی و ترکیبی از ایندو. وقتی شما میگوئید جدائی کامل مذهب از دولت و آموزش و پرورش و یا تعریف حقوق و قوانین نباید به مذهب و ملیت ارجاع کنند، چگونه این بحث را با تصویب قوانین مذهبی آشتی میدهید؟ این سیاست اتفاقا طبقه کارگر و نیروی مدرن و برابری طلب و ضد تبعیض را از جبهه سوسیالیسم جدا میکند. مذهبی ها نمیتوانند قوانین شان را برای حقوق زن و خانواده و آموزش و پرورش و طلاق و حقوق مدنی و مناسبات اجتماعی افراد و غیره پیاده کنند. مذهب باید صرفا و صرفا امر خصوصی افراد باشد و در این قلمرو نیز مانعی برسر راه حقوق اعلام شده و مصرح شهروندان ایجاد نکند. ممکن است بحث شما این باشد که مردم یا بخشی از مردم شاید خواهان قوانین مذهبی باشند، چکار کنیم؟ خوب همین امروز اکثریتی از مردم خواهان نفی این قوانین هستند ما چکار کنیم؟ حکومت سوسیالیستی که تعلق مذهبی یا نیایش مذهبی یا پوشش مذهبی برای بزرگسالان را در قلمرو زندگی خصوصی جرم اعلام نکرده است. موضوع و مسئله چیست؟ موضوع اینست که الا و بلا باید مثلا قوانین خانواده اسلامیون منعبث از مذهب باشد؟ اگر این را بپذیریم باید این کلاف را در سیستمی دمکراتیک به دیگر مذاهب و سکتها و قومها و عشایر هم بسط دهیم و سر از انحطاط پست مدرنیستی و عقاید ماقبل دنیای مدرن بورژوازی و قرون وسطی در می آوریم! این عقاید امروز پرچم دارد و در نظم نوین جهانی و نیروهایش بدرستی در افغانستان و عراق و حتی اروپای غربی و آمریکای شمالی نمایندگی میشود. سوسیالیسم و کمونیسم باید در نقد ریشه ای این دیدگاهها جلو برود و قوانین حکومت کارگری بر برابری و رفع تبعیض متکی باشد. نقطه عزیمت قوانین ما نه این تعلقات کاذب بلکه هویت انسانی و حقوق جهانشمول انسانی است که در متن یک برابری اقتصادی و اجتماعی به بهترین روشی تامین میشود.
در مورد مثال دومتان یعنی "ما می خواهیم وجود یا عدم وجود حجاب را مردم انتخاب کنند"، من برعکس معتقدم شعار ما ممنوعیت حجاب کودکان و ممنوعیت حجاب و و حمل هر سمبل مذهبی در مراکز آموزشی و اداری و کار و تولید اجتماعی است. در قلمرو خصوصی افراد بزرگسال و مذهبی بنا به اصل آزادی پوشش میتوانند حجاب داشته باشند. کسی مانع آنها نیست. در زمینه بحث حجاب من مقاله ای در شماره 5 نشریه در دوره فراکسیون تجدید چاپ کردم که بحث تفصیلی در این مورد شده است. تقاضا میکنم به این مبحث رجوع کنید. موفق باشید.

آرام
چرا چپ مرتبا تکه تکه میشود؟

آرام عزیز،
تکه تکه شدن و انشعاب ویژه چپ نیست. این امر در میان جریانات راست به مراتب بیشتر و گسترده تر است. اگر نگاهی به طیف جمهوریخواهان و جریانات ملی اسلامی بیاندازید، تعداد جناحها و سازمانها و محافل آن تا تک افراد و نشریات و سایتها دیده میشود. در میان ناسیونالیسم پرو غرب و سلطنت طلبان با دهها فرقه که بیشترشان در همین سالها تشکیل شدند مواجهید. در میان ملیون و مصدقی ها همینطور. در چپ، اگر منظورتان انشقاقات حزب توده و جبهه ملی و فدائی و راه کارگر و سنت کمونیسم روسی و اردوگاهی سابق است، این پروسه مدتهاست که شروع شده و نتیجه بی افقی این جریانات و بن بست و شکست کمونیسم اردوگاهی و استحاله این جریان در مدار ناسیونالیسم و دمکراسی است که المنتها و ماتریال اصلی فکری و سیاسی این جریانات بودند. اگر منظورتان از چپ کمونیسم کارگری است، این جنبش از لحاظ افق و مشی سیاسی و برنامه ای دچار هیچ بحرانی نیست و یک جریان بالنده است. کمونیسم کارگری و کمونیسم ضد کاپیتالیستی تنها بستر انتقادی قابل ملاحظه چپ در ایران است و به یک ترند معرفه تبدیل شده است. کمونیسم کارگری اما در قلمرو تشکیلاتی دچار تشتت و پراکندگی است که یک رکن تلاش ما بعنوان حزب اتحاد کمونیسم کارگری فائق آمدن به آنست. انشعاب سال 2004 و جدائی اخیر ما میتوانست صورت نگیرد. سیاستهائی و روشهائی محرکه این جدائی ها شدند که ما در نشریه یک دنیای بهتر و بیانیه هایمان به آن اشاره کردیم و در بولتن مباحثات کمونیسم کارگری نیز تفصیلا مورد بررسی قرار میدهیم و راه حل خود را برای جبران این لطمات عنوان میکنیم. من فکر میکنیم اگر کسی یا کسانی به اعتبار دیدگاههای غیر کمونیستی از یک حزب کمونیستی جدا شوند و کلا در بستر سیاسی و اجتماعی دیگری فعالیت شان را ادامه دهند، چنین جدائی هائی را نباید منفی تلقی کرد. اما اگر نیروهای جدا شده از یک جریان معین هنوز به اصول و اهداف اجتماعی و برنامه ای اعلام شده این جنبش پای میفشارند و عمدتا دراین جهت تلاش میکنند، جدائی براساس مشی تاکتیکی یا اختلافات سیاسی امری ضروری نیست و میتواند در قالب فراکسیونها و مبارزه درون حزبی به فرجام سیاسی خود برسند. متاسفانه روش مقابله با سنت فراکسیون که خود ناشی از مسلط شدن نسبی دیدگاههای چپ رادیکال و سنتهای غیر کمونیستی کارگری است، این جدائی اخیر را تحمیل کرد. امروز هر ناظر منصفی میتواند ببیند که تحلیل ها و نسبت هائی که به فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری داده شد تاچه اندازه پایشان روی زمین بوده و تاچه اندازه به کل جنبش کمونیسم کارگری ضربه وارد کرده است. برای ما که در دو راهی جدائی و یا انحلال خود و درز گرفتن انتقاداتمان در بعد علنی قرار گرفته بودیم، و روشهای تشکیلاتی متناسب با این دیدگاه نیز همین مسیر را هموار میکرد، جدائی تحمیلی تنها راه بود. در عین حال ما پایه گذار سنتی سیاسی شدیم که برازنده کمونیسم کارگری است و اصل را به منافع جنبشی و طبقاتی در مقابل سکتاریسم و برخورد فرقه ای میگذارد. ما در مقابل کل این روشها پرچم منافع جنبش مان و دفاع از دستاوردهای تاکنونی آن، تلاش برای اتخاذ سیاستهائی که ضربات ناشی به این جنبش را بازسازی کند، و نقد موانع سیاسی و نظری و پراتیکی چپ رادیکال را در دستور قرار دادیم تا راه پیشروی کمونیسم کارگری را هموار کنیم و روی مسائل واقعی این جنبش نور بیاندازیم. این تصور که چپ یک بیماری مادرزادی دارد که مرتب تکه تکه میشود و راست از این معضل معاف است تصوری غیر واقعی است. احزاب اجتماعی و سنت دار کمونیستی میتوانند در شرایط سیاسی داخلی و جهانی مشخصی دچار انشقاق و بحران و جدائی شوند. برای درک موضوع باید صریحا و بدون تعارف سراغ معضل و موانع و سیاستهائی رفت که زمینه ایجاد جدائی های بیمورد را فراهم میکنند و با تلقی فرقه ای و بسته و قدیمی مانع از رشد و انسجام حزب بعنوان یک پدیده اجتماعی و وسیع و کمونیستی هستند. فاکتورهای سیاسی و غیر سیاسی و حتی فردی مختلفی در این مسائل میتوانند دخیل باشند. اما همان فاکتورهای غیر سیاسی و فردی هم نهایتا خود را با سیاستهای معینی توضیح میدهند. ما از بحث پیرامون این جدائی ها و ارائه راه حلی کمونیستی برای اتحاد مجدد حول سیاستهای کمونیستی و مارکسیستی عمیقا استقبال میکنیم و به سهم خود در مسیر کاهش لطمات این روند و نقد سیاستهائی که موجد آنند میکوشیم. شما هم همین کار را بکنید. موفق و پیروز باشید. 

با درودهای انقلابی
به پیوست بیانیه برگزاری تظاهرات در حمایت از زندانیان سیاسی و مردم آزادیخواه ایران، ما جوانان حزب اتحاد کمونیسم کارگری در تهران حمایت کامل خود را از این جریان بین المللی اعلان مینماییم.
مرگ بر جمهوری اسلامی! زنده باد سوسیالیسم!
با احترام. 3شنبه 1386/6/12 ایران – تهران

رفقای عزیز،
خسته نباشید. تلاش کنید همراه با این کمپین فعالیتهایتان را در داخل کشور همراه با دیگر فعالین علیه اعدام و در دفاع از آزادی زندانیان سیاسی پیش ببرید. دستتان را بگرمی میفشاریم.

دوستان عزیز،
فروغ، رامین تیرانداز، علی طاهری
یادداشت شما در مورد موضوع رهبری دریافت شد. در شماره قبل نشریه پیرامون این موضوع صحبت کردیم. در شماره آتی نیز بیشتر در اینمورد صحبت میکنیم. موفق و پیروز باشید. *