رهبری حزب اکس کمونیست کارگری (ح ک ک ا) در اقدامی نه دور از تصور، سنگ بنای یک ائتلاف ارتجاعی را در تظاهراتی در لندن با طیف های سلنطت طلب روی هم چیده است. این ائتلاف بر مبنای همان تزهای قدیمی دست راستی ترین سیاستمداران، پلورالیسم سیاسی، انجام گرفته است. حمید تقوایی و تیمش به یکباره راه خود را از جریان چپ رادیکال به پایان خط رسیده، جدا می کنند و به جرگه ناسیونالیسم پوسیده و فرسوده شاهزاده خودگمارده پهلوی می پیوندند. رهبری ح ک ک ا بر مبنای محاسبات بی پایه بنا را بر این گذاشته است که به هر قیمتی در حکومت ائتلافی بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی برای خود صندلی دست و پا کند. یک روز دم از تولرانس با کروبی و موسوی می زند و اکنون با سرعت سرسام آور به قعر راست سقوط می کند و سر از مرز پرگهر و تاج و تخت "شاهنشاه" در می آورد.
این دیگر راستش برای کسی که ذره ای به آزادی و برابری معتقد است و حداقل سه دهه برای سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه کرده است اگر شرم آور نباشد، افتضاح پاک نشدنی است. آنچه که مشخص است هیچ کدام از ائتلاف ها و برگ های سیاسی حمید تقوایی و رهبری ح ک ک ا درست از کار در نیامده است. اگر اپسیلونی حکم ها و تئوری های پوسیده این چپ ورشکسته درست از آب درآمده بود، اگر ذره ای زمینی تر فکر کرده بودند امروز دچار این ورشکستگی ناباورانه نمی شدند.
با اتکاء به فاکتورها و مشخصه های جدید، ح ک ک ا بطور رسمی دارد به یک محفل چشم انتظار راست با سیاست های فرموله و مشخص ارتجاعی تغییر ریل می دهد. البته روند سیاسی در این حزب به گونه ای است که سر و ته هرگونه اشتباه سیاسی و گاف مبارزاتی را با یک اطلاعیه پا در هوا هم می آورند. اما این دیگر همانند جام زهری است که خمینی جلاد سر کشید. عده ای از رهبری فعلی این حزب سال ها در زندان های شاه به جرم مبارزه کمونیستی زندانی بودند. آیا برای کسی مثل اصغر کریمی یک دوگانگی و نیهیلیسم سیاسی در پی این قضیه بوجود نمی آید؟
برای خود رهبری فعلی این حزب تاریخ زندگی مبارزاتی به انقلاب ضد سلطنتی گره می خورد. به مبارزه با جمهوری اسلامی گره می خورد. اما این رهبری، حزبی با این سابقه پر افتخار و اعضایش را به سویی برده که در برابر تمامی این جریانات نتوانند سر بلند کنند. جناح اصلاح طلب حکومتی را که به دموکرات بودن امام خونخوارش قسم می خورد، جریان سازشکار انقلاب می نامند. خیلی صریح و روشن مانند تمام پوپولیست های همپالکی مذهبی و سکولارشان، مانند خانم رجوی عمر جمهوری اسلامی را تمام شده دانستند و تمام مناسبات فی الحال موجود اجتماعی و سیاسی و طبقاتی را فاکتور گرفتند.
یکی از کادرهای این حزب در رابطه با مطلبی که در فیس بوک چاپ شده بود منتقدین به این افتضاحات را به حماقت متهم کرده بود و کوشیده بود این تظاهرات بی شرمانه را با تئوری "سلبی اثباتی" منصور حکمت توجیه کند. قلب واقعیت تا کجا؟ رهبری ح ک ک ا سرش را مانند کبک در برف کرده است و گویی هیچ کس اورا نمی بیند. این مثل این است که منصور حکمت را طرفدار نظام پادشاهی منحوس پهلوی معرفی کنی! آنچه که روشن است منصور حکمت هیچ گاه از نقد بی امان سه جریانی که ح ک ک ا در ان لنگر انداخته است باز ننشست. اگر کسی قرار بود با جریانهای راست همکاری کند دردسر ح ک ک ا را نمی کشید و مستقیما دستهایش را بالا می برد و به طرف قلعه متزلزل راست قدم بر می داشت.
سوالی که امروز جلوی کادرهای قدیمی و کمونیست ح ک ک ا قرار گرفته اینست که آیا باید بیش از این ایستاد و آبروی سیاسی خود را از دست داد؟ مسلما نه. قطعا هنوز کادرها و اعضایی در این حزب وجود دارند که تمام سابقه مبارزاتی و آروزهای سیاسی شان را اگر بایستند بیشتر از وضع موجود از دست می دهند. ذره ای تعلل جایز نیست. همین امروز باید صف این محفل دست راستی و اپورتونیست را ترک کرد و به حزب و بستر واقعی کمونیسم کارگری یعنی حزب اتحاد کمونیسم کارگری پیوست. این حزب شماست!