منشور حقوق شهروندی موسوی
اهداف٬ واکنش ها٬ سیاست ما
با هيئت دائر حزب

یک دنیای بهتر: میرحسین موسوی پس از فراخوان به خانه نشینی مردم معترض و کرنش در مقابل تهدیدهای خامنه ای و در هراس از اعتراضات مردم٬ دست به انتشار بیانیه "حقوق شهروندی" جنبش سبز زده است. اهداف این جریان از تدوین این "بیانیه" در این زمان کدام است؟ چه نقدی به سیاستهای مندرج در این بیانیه دارید؟ سیاست عمومی حزب در قبال این تحرکات چیست؟

علی جوادی : علی جوادی: پس از لغو تظاهرات ۲۲ خرداد از جانب موسوی – کروبی ما شاهد شکل گیری یک انشقاق گسترده و فروپاشی در صفوف جنبش اصلاح طلبی حکومتی٬ جنبش سبز٬ بودیم. بخشهای متفاوت این جنبش ارتجاعی تلاش کردند تا سرنوشت خود را از سرنوشت جریان حاکم بر این جنبش جدا کنند. به قولی بعضی از محافل "معترض" این جریان: صف اصلاح طلبان غیر حکومتی را باید از صف اصلاح طلبان حکومتی مجزا کرد! به بیان دیگر به شکست استراتژی این جنبش اذعان کرده اند٬ اما بیهوده در صددند تا چاره ای برای جبران شکست استراتژیک این جنبش جستجو کنند.
همانطور که اشاره کردید جریان حاکم بر جنبش سبز در مقابل تهدیدهای خامنه ای کرنش کرد. اما این تسلیم تنها توضیح دهنده یک جنبه از سیاست کنونی این جریان است. مساله مهمتر که کمتر به آن پرداخته شده است٬ هراسشان از اعتراضات رادیکال و سرنگونی طلبانه توده های مردمی است که در اعتراضات این دوره با فریادهای "مرگ بر خامنه ای"٬ "مرگ بر اصل ولایت فقیه"٬ و آتش زدن قرآن و تصاویر خمینی و خامنه ای خواست پایه ای خودشان را در مقابله با کل رژیم اسلامی و هر دو جناحش به نمایش گذاشته بودند. در عین حال باید اضافه کرده که این سیاست یک تاکتیک مقطعی و تک نوبتی در پروسه تحولات جنبش سبز نیست. این جریان دارد بساطش را از "خیابان" جمع میکند و به "اندرون" میرود. کودن ترین و متوهم ترین آنها هم فهمیده اند که نمیتوانند جنبش توده های مردم را در قالب "قانون اساسی" جمهوری اسلامی خون و آتش و جنایت و حماقت و مذهب به اسارت درآورند. نتیجتا به دنبال راه حل دیگری برای بقاء و ادامه کاری میگردند. آیا راه حل دیگری برای بقاء موجود است؟
در دوران جنبش دوم خرداد٬ یک رکن سیاستشان٬ "چانه زنی از بالا" بود. در حقیقت ارزش مصرف سیاست "فشار از پایین"٬ "چانه زنی در بالا" بود. اما اگر جریان حاکم بر جمهوری اسلامی راهی برای "چانه زنی" در بالا برایشان باقی نگذارد٬ و فشار از پایین هم پایه های کل رژیم اسلامی را به لرزه در آورد٬ در آنصورت این جریان در موقعیت "چک و مات" قرار گرفته است. نتیجتا راهی برای پس و پیش ندارد. واقعیت این است که جنبش اصلاح طلبی حکومتی با یک استراتژی شکست خورده آغاز کرد٬ استفاده مردم سرنگونی طلب از شکافها و جدال جناحها را ابلهانه به معنای استقبال از سیاست و استراتژی این جنبش تلقی کردند. گویی مردم بعد از شکست دوم خرداد٬ "بیدار" شده بودند و قرار بود بار دیگر "آزموده" را "بیازمایند"؟ و اگر قرار باشد این جریانات فاکتور "فشار از پایین" را کنار بگذارند٬ دیگر آن ارزش مصرف را هم برای مردم نخواهند داشت و بیش از پیش حاشیه ای و ایزوله خواهند شد.
از این رو سردمداران این جریان در جستجوی راه حلی برای بقاء٬ به منشور حقوق شهروندی٬ رسیدند. برای پی بردن به اهداف این منشور باید پرسید: اگر جریانی قدرت "چانه زنی" خود را از دست داده باشد٬ اگر قدرت "فشار از پایین" را از دست داده باشد٬ و اگر بخواهد وانمود کند که کماکان زنده است و مشغول کاری است٬ نتیجتا باید به سنگری بخزد که نوار کهنه "جنبش اصلاح طلبی" و "جنبش مطالبه محور" را بازتکرار کند. و این مساله را باید با بیانیه و منشوری انجام داد. هدف این منشور در حقیقت اعلام خزیدن به نقطه شروع مجدد است. شاید نام این حرکت را مدافعین همیشه بی شرم این جریان در ادبیات پست مدرنیستی شان "آغازی نو" بنامند. اسمی بی مسماء برای تکرار یک کمدی مضحک!
این منشور در اساس اهداف خود تفاوتی با جوهر سیاستهای تاکنونی اصلاح طلبان حکومتی ندارد. هدفش اجرای بی کم و کاست "قانون اساسی" رژیم آدمکشان اسلامی است. معضل رژیم اسلامی را "انحراف" از سیاستهای "طلایی" دوران قتل عام های دسته جمعی خمینی میداند. تاکیدشان بر اصل ولایت فقیه بدون شک و شبهه است. اما در عین حال تلاش کرده اند که به همان اهداف ظاهر و قالب جدیدی ببخشند. تلاش کرده اند که عنصر ناسیونالیسم این حرکت را تقویت کنند. اگر جریانات طوق ناسیونالیست منشاء حقوق انسانها را به "منشور کورش" متصل میکنند٬ این جریانات نیز بطور مضحکی تلاش کرده اند که کورش را به قرآن و قرآن را سندی در تحکیم "حقوق شهروندی" قلمداد کنند!؟ واقعا که ایران سرزمین عجایب است. قرآن و حقوق شهروندی؟
این بیانیه در عین حال تلاش کرده است که تاکیداتی بر "حقوق شهروندی" آحاد جامعه داشته باشد. اما باید اضافه کرد حتی این حقوق ناچیز هم برای "خودی ها" و در چهارچوب "قانون اساسی" و منطبق بر موازین کثیف اسلام است. بر اساس این بیانیه قرار نیست تمامی شهروندان از درجه ای از حقوق شهروندی برخوردار شوند. قرار نیست مطبوعات آزاد باشند. قرار نیست زن و مرد بدون قید و شرط برابر باشند. قرار نیست کارگر از حق تشکل و تحزب برخوردار باشد. قرار نیست که مخالفین٬ کمونیستها٬ آزادیخواهان٬ و احزاب سیاسی آزاد باشند. قرار نیست پوشش آزاد باشد. قرار نیست دیگر زندانی سیاسی نباشد. قرار نیست که دیگر کسی اعدام نشود٬ سنگسار نشود٬ شلاق نخورد. خیر! تمام حقوق مدنی در این بیانیه همانند تمام بیانیه های گرایشات متفاوت جنبش اصلاح طلبی حکومتی در چهارچوب رژیم اسلامی معنا میدهد. این تلاش جریانات حکومتی برای باز کردن فضای سیاسی برای "خودی ها" است. تلاشی برای بقاء جناح اصلاح طلب حکومت و ارائه شرایط بقاء رژیم اسلامی از نظر این جریان است. این بیانیه در عین حال تلاش دارد بخشهایی از جریان ناسیونالیسم پرو غربی و جریان ناسیونالیسم قومی را به طرف خود جلب کند.
موضع حزب اتحاد کمونیسم کارگری در قبال این جنبش در سطح پایه ای تری تبیین شده است. ما برای "آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری" مبارزه میکنیم. یک حلقه تحقق این امر استراتژیک ما سرنگونی همه جانبه رژیم اسلامی است. ما میکوشیم هر گونه تلاشی برای بقاء رژیم اسلامی را خنثی و افشاء کنیم. ما برای درهم کوبیدن رژیم اسلامی مبارزه میکنیم. ما نقطه سازشهایی که جریانات اصلاح طلب و جریانات محافظه کار ناسیونالیسم پرو غربی در مقابل اعتراضات مردم قرار میدهند٬ قاطعانه افشاء میکنیم. ما شکافها و جدال جناحهای رژیم اسلامی را محصول مستقیم مبارزه مردم میدانیم. تشدید مبارزه علیه کلیت رژیم اسلامی٬ دعوت مردم به اردوی آزادی و برابری و رفاه همگان٬ تلاش برای ایجاد تشکل های توده ای کارگران و توده های مردم و تشکل حزبی طبقه کارگر یک محور سیاستهای حزب اتحاد کمونیسم کارگری است.

 

یک دنیای بهتر: برخی از جریانات دنبالچه اصلاح طلبان حکومتی که پس از کرنش موسوی دچار چند دستگی و تفرقه شده بودند به استقبال این بیانیه شتافتند. در عین حال جریاناتی هم اعلام کرده اند که دیگر امیدی به اصلاح رژیم اسلامی نیست و یا اینکه اصلاح طلبی را باید در خارج از جدال جناحها دنبال کرد. کلا چه ارزیابی ای از واکنش های این جریانات دارید؟ آینده این صف را چگونه می بینید؟ از طرف دیگر حزب اکس مسلم که لیدرشان قبلا اعلام کرده بود: "موسوی در کنار مردم" و "همراه مردم" است٬ خواهان طلب "بخشش" این جریانات از مردم شده اند. ارزیابی شما از این سیاست چیست؟

آذر ماجدی: اردوی اصلاح طلبان حکومتی بهم ریخته است. اغتشاش و درماندگی بر صفوف شان حاکم شده است. به هر دری می زنند تا موضوعیت خود را از دست ندهند. "استغفار نامه" می نویسند و از "زیاده روی" های دهه 60 طلب بخش می کنند، بیانیه و منشور صادر می کنند و ضمن قسم به قانون اساسی، به کوروش و "ایرانیت" متوسل می شوند و برخی اعلام می کنند که جمهوری اسلامی اصلاح بردار نیست. بعضی ها نقد شان به رژیم اسلامی را تدریجا به دوران عقب تر می برند و حالا به خود خمینی، امام شان رسانده اند. اینها همه از یک اردوی شکست خورده و در حال اضمحلال سخن می گوید. از اینجا مانده و از آنجا رانده شده اند.

این جناح در میان مردم از یک سو و جناح هار حاکم از سوی دیگر دارد له می شود. ارزش مصرف اینها در این بود که نقش سوپاپ اطمینان شورش مردم را بازی کنند. مردم دیگر از این مرز عبور کرده اند. جناح حاکم نیز این حقیقت را دریافته است. لذا دیگر به جناح اصلاح طلب مفلوک نیازی ندارد. سوال اصلی سرنگونی رژیم است، این را همه می دانند. هر دو جناح این را درک کرده اند. جناح حاکم تنها راه را در ادامه سرکوب خشن می بیند. مردم هم می دانند که تا زمانی که این رژیم منحوس سر کار است رنگ شادی، آرامش، رفاه و آزادی را نخواهند دید. "بالا تر از سیاهی رنگی نیست." این واقعیتی است که در عرصه سیاست جامعه ایران اکنون عرض اندام می کند.

این جریان آینده ای ندارد. هر روز بی خاصیت تر می شود. اکنون دارند می کوشند که دوز ناسیونالیسم و ایرانی گری را در منشورشان بالا ببرند تا از این طریق مقبولیت خود را نزد جریان ناسیونالیسم پرو غرب افزایش دهند. کالای خود را در مقابل آنها قرار داده اند. اما جنبش اخیر هم تا زمانی به اینها دخیل می بندد که آنها قادرند بعنوان "اپوزیسیون" درباری نقش ایفاء کنند. "گزینه حفظ جمهوری اسلامی" سیاست بخشی از جنبش ناسیونالیسم پرو غرب از زمان آغاز خیزش عظیم مردم بوده است. این سیاست اما زمانی که منتقدین درباری رژیم رنگ باخته و بی خاصیت شده اند دیگر کاملا به ضرر جنبش ناسیونالیسم پرو غرب تمام خواهد شد.

اکنون اوضاع به گونه ای است که در جبهه ارتجاع همه دارند دور خود می چرخند، کله معلق می زنند و با هم گوشه بازی می کنند. در هراس از یک انقلاب کارگری با تمام قوا می کوشند که این نظام را حفظ کنند. هنوز به مردم التماس می کنند که دست از "ساختار شکنی" بردارند. با منشور اخیر موسوی آه از نهادشان بلند شده است و به او تبریک می گویند. اما این را بیش از هر چیز باید سیاست با سیلی صورت را سرخ نگاه داشتن نامید. می دانند که کار این رژیم تمام است.

در عین حال درک این واقعیت وادارشان می سازد که برای حفظ خود به نعل و به میخ زنند. "طلب بخشش کردن" بابت "اشتباهات" دهه 60 تاکتیکی مذبوحانه در این راستا است. برخی حمله و سرکوب "خودی ها" در دهه 60 را اشتباه و زیاده روی نامیده اند. این تمام عمق "پشیمانی" آنها است. بیش از صد هزار انسان، کمونیست، سوسیالیست، چپ، مجاهد و مخالف رژیم در این دهه اعدام شدند. وحشیانه اعدام شدند. زجر کش شدند. این قاتلان به این جنایات سرک هم نمی کشند. اینها از قرار اشتباه و زیاده روی نبوده است.

تا آنجا که به حزب اکس مسلم مربوط می شود، اینها در راست روی دست همه را از پشت بسته اند. رهبری این حزب را فقط می توان همتای حزب توده و حزب رنجبران خواند. رهبرشان حتی دیگر بدون هیچ شرم و خجالتی کلمات قصار کیانوری را تکرار می کند و به همان شیوه درباره نیروهای چپ و کمونیست صحبت می کند. ظرف یک سال گذشته با سرعت به قعر مماشات با ارتجاع سقوط کرده اند. از کیسه خلیفه می بخشند. از موسوی می خواهند که از مردم طلب بخشش کند، تا اینها راحت تر و بی خجالت تر بتوانند از او دفاع کنند و با او دست دهند. حمید تقوایی چند ماه پیش کوشید موسوی را به میان مردم قاچاق کند؛ او و جناح متبوعش را نیروی های سازشکار انقلاب نامید؛ عکس او و جانیان دیگر را از پوستر قاتلان رژیم که مستوجب محاکمه هستند لاک زدند؛ حالا هم به آنها می گویند که طلب بخشش کنند. این به این معنا است که اینها آماده اند با موسوی بیعت کنند. اگر موسوی از خر شیطان پایین آید و به مردم بگوید که در دهه 60 اشتباه کرده است، این حزب آماده است که بر جنایات او در شکنجه و قتل صد هزار نفر قلم بکشد و ورود او را رسما "به صفوف انقلاب" اعلام کند. همین. یک معذرت خشک و خالی.

این خطابیه به رهبران جنبش سبز را باید در کنار ائتلاف آنها با سلطنت طلبان در تظاهرات در خارج کشور بگذارید، آنوقت تصویر کامل می شود. توجیه تئوریک و سیاسی این راست روی و اسکاندال سیاسی را نیز باید در صحبت های رهبر این حزب در سمینار "قدرت سیاسی" پلنوم 34 شان یافت. او خیلی صریح به اعضای حزب می گوید که پرچم حزبی، شعار آزادی و برابری و تتمه رادیکالیسم و چپ گرایی شان را در خانه بگذارند و به میان این دو جریان ارتجاعی بروند. جالب اینجاست که اینها را توده مردم می نامد. این کار پوپولیسم است. راست روی خود را با ارجاع به "توده ها" توجیه می کنند.

این جریان نیز آینده ای ندارد. بسرعت مضمحل خواهد شد. حمید تقوایی به خیال خود میخواهد پشت فرمان کامیونی که ترمزش بریده بپرد و آنرا به جایی که خود می خواهد ببرد. در این توهم و خام خیالی در مقابل اردوی ارتجاع تسلیم شده است و میخواهد با آنها به سلامتی "انقلاب" موهوم اش آبجو بنوشد. این حزب و رهبری اش اولین جریانی نیست که در تاریخ قربانی راست روی شده است. در رویای قدرت یابی آنچنان ترمز بریده به سوی راست رفته است که در مدت کوتاهی قابل باز شناسی نیستند. این سرنوشت شومی است که در برابر این حزب قرار دارد. ما این را پیش بینی کرده بودیم.

یک دنیای بهتر: در صف جریانات متعدد ناسیونالیست٬ مشروطه طلبان به دفاع دو آتشه از سیاستهای موسوی پرداخته اند. داریوش همایون نظریه پرداز چنین سیاستهایی است. در عین حال برخی جریانات قوم پرست نیز به استقبال این بیانه رفته اند و مشروطه شان را بعضا در این چهارچوب جستجو میکنند. چه ارزیابی ای از حرکت و واکنش این جریانات در قبال این صف دارید. کلا رابطه این جنبشها را در پس تحولات حاضر چگونه می بینید؟

سیاوش دانشور : بدنبال شتاب تحولات سياسى بويژه در يکسال اخير٬ بخش مهمى از نيروهاى سياسى بورژوازى ايران خود را در يک صف واحد يافته اند. نه فقط نيروهاى جنبش ملى اسلامى و طيف توده ايست و جمهوريخواه، بلکه ناسيوناليستهاى متفرقه و بخش مهمى از طرفداران نظام پادشاهى به اين بلوک پيوسته اند. جناح چپ اين جريان يعنى حزب اکس کمونيست کارگرى نيز کمابيش در ائتلافى با نيروهاى راست سلطنت طلب و سبز و جمهوريخواه بسر ميبرد و در پراتيک روزمره و اعتراض خيابانى آگاهانه خود را موئتلف اين نيروها بشمار مى آورد. اين جهت گيري ها و تعيين اولويتهاى سياسى تصادفى نيستند. حتى از درک معوج روزمره نيز نشات نميگيرند. منافع واحدى٬ افق کمابيش واحدى٬ نقد کمابيش واحدى به وضع موجود٬ و اينجا جناح خامنه اى و شخص ديکتاتور و شعارهاى کمابيش و ماهيتا واحدى اين جريانات را به هم نزديک کرده است. تاريخ٬ نگرش بنيادى٬ اختلاف مواضع و سايه روشن ها و اسناد سياسى اين نيروهاى متضاد هرچه باشند٬ در پراتيک واقعى اين مجموعه همديگر را نيروهاى سياسى يک طبقه واحد مى يابد که از تحول راديکال عميقا وحشت دارد. در تحليل نهائى اين يک صف آرائى راست در مقابل چپ  و کمونيسم جامعه است.  

واقعيت اينست که نه داريوش همايون و نه حزب مشروطه ايران٬ الگويش جمهورى اسلامى و يا حکومت "اسلام رحمانى" موسوى و خمينى نيست. الگوى اين جريان رژيم سابق و يک حکومت طرفدار پروپاقرص آمريکا و بانک جهانى است. اما امروز اين جريان افقى براى رسيدن به اين هدف ندارد و متقابلا جناح موسوى نيز به اندازه کافى در شيپور ناهنجار ناسيوناليسم ايرانى ميدمد. حزب مشروطه فکر ميکند اين روند بنفع تضعيف جمهورى اسلامى و نزديک شدن به شرايطى است که امکان تشکيل يک صف آرائى جديد بورژوازى در ايران ممکن ميشود و لذا با بودن در اين مسير ممکن است در حلقه هاى بعدى خودشان ميداندار شوند. براى حزب مشروطه اسلامي گرى و قشری گرى جناحى از حکومت برخلاف ژست سکولار و "ليبرال دمکرات" آقاى همايون ابدا مهم نيست. خودشان تاريخا متحد دستگاه مذهب بوده اند و در فردا هم به آن نياز دارند. مواضع امروز داريوش همايون تمايز عجيبى با سران جنبش ملى اسلامى و توده ايها ندارد. نزديکى شان بيشتر از دورى شان است. يک مسئله ديگر براى اين جريان پارانوياى سياسى و هميشه حاضر "حفظ تماميت ارضى" است. بزعم اينها حفظ جمهورى اسلامى و تغييراتى کنترل شده در آن و معامله با قوم پرستان متفرقه براى حفظ يکپارچگى ايران مهم است. امرى که در ديدگاه آنها "منافع ملى و منافع ايران" ناميده ميشود. اما بمجرد اينکه سياست آمريکا در قبال ايران عوض شود٬ بيشتر اين نيروها ساعت هايشان را با ساعت ارتش آمريکا و سياستهاى پنتاگون کوک خواهند کرد.

در مورد جريانات قوم پرست و تلاش براى تبديل شدن به شاخه جنبش سبز در کردستان نيز عوامل مختلفى دخيل است. امثال عبدالله مهتدى قبل از اينکه به موسوى و جمهورى اسلامى علاقه داشته باشد به خانخانى نظم عشيره اى و فدراليسم قومى علاقه مند است. حال اگر اين توهمات پوچ را آمريکا با حمله نظامى متحقق کند و يا در وعده موسوى و کروبى مبنى بر "حقوق قوميتها" تجلى پيدا کند٬ فرقى نميکند. قوم پرستى روى پاى خودش افق و استراتژى سياسى روشنى براى تحقق فدراليسم و مشروطه ملى و قومى اش ندارد. ريموت کنترل سياسى اينها دست جريانات ديگرى است و اين ويژگى هر جريان دست ساز و فرقه هاى سياسى – نظامى ضد جامعه و غير اجتماعى است. وانگهى براى ناسيوناليسم کرد و جريانات مختلفش نفس مذاکره و بند و بست با حکومتها بنام "مردم و از جانب مردم کرد" امر جديدى نيست. تاريخ ناسيوناليسم کرد مملو از اين بندبازى سياسى شکست خورده است. در واقع مهتدى راه کوبيده شده سنت ناسيوناليسم کرد را دنبال ميکند. تفاوت در اينست که اگر قاسملو و ديگران نقطه عزيمت شان اعاده سهم يک جريان راست با پيشينه مشخص و پايه اجتماعى معين بود٬ اين يکى بدلى است و از نظر بورژوازى تاريخ روشنى ندارد. اگر مي بينيد مهتدى از کمونيسم و سابقه کمونيستى اش اظهار پشيمانى ميکند و خود را "سوسيال دمکرات" معرفى ميکند٬ دارد به ملزومات وارد شدن به اين اردو پاسخ ميدهد.

اما ايران ليبرال به معنى واقعى کلمه ندارد تا چه رسد به سوسيال دمکرات. سوسيال دمکراسى ايرانى را در جنبش ملى اسلامى و يا جرياناتى مانند اکثريت و حزب توده و غيره جستن يک اشتباه محض است. سوسيال دمکراسى امروز البته تمايز عميقى با راست جديد ندارد و نسخه جهان سومى اش به طريق اولى کاريکاتورى بيش نيست. اما عبدلله مهتدى و ديگر قوم پرستان سوسيال دمکرات نشدند٬ آنها سوسيال دمکراسى را صرفا و بعنوان خاکريزى براى اعلام نفى تاريخ و سابقه سوسياليست و کمونيست بودن خود ميخواهند. در عين حال اين عنوان ميتواند کمکى باشد به پوشاندن و تلطيف ماهيت بشدت فرقه اى٬ ضد جامعه٬ باند سياهى و شبه فاشيستى نيروهاى قوم پرست. کسانى که ادعاى مهتدى و ديگر قوم پرستان را مبنى بر "سوسيال دمکرات" شدن می پذيرند دارند در زمين ايشان بازى ميکنند. عبدالله مهتدى و گرگهاى خاکسترى و الاحواز و غيره همانقدر "سوسيال دمکرات" اند که مثلا نوه خمينى و آخوندها و بچه آخوندهاى حکومتى "ليبرال" اند. اين نان قرض دادنهاى ناسيوناليسم پرو غرب با قوم پرستان و هر دويشان با موسوى و جناحى از جمهورى اسلامى٬ محصول تناقضات و بى افقى سياسى از يکسو و محاسبات خرد سياسى هر کدام از سوى ديگر است.

رابطه اين نيروها با جناحى از جمهورى اسلامى و دوام و بقاى آن تابع اينست که موسوى بجائى برسد که نميرسد. فرداى سرنگونى جمهورى اسلامى همه مانند فنر جمع شده سر جايشان برميگردند و نه قوم پرست و نه ناسيوناليست عظمت طلب به همديگر اطمينان نخواهد کرد و هر کسى ساز خودش را خواهد زد. وحشت از اين سير و ناتوانى براى ارائه پلاتفرمى معقول و زمينى در اينمورد و همينطور افق پيشروى و گسترش اردوى کمونيستى و انقلابى٬ نيروهاى بورژوازى ايران را به يک تجديد آرايش جديد سوق داده است. امروز بخشى از ناسيوناليسم پرو غرب و ناسيوناليست قومى متحد جناحى از جمهورى اسلامى است و به اردوى ملى اسلاميها پيودسته است٬ و فردا ملى اسلامی هاى يتيم شده که حکومت شان سرنگون شده به اردوى اينها می پيوندند. در هر حال اين جايجائى ها و صفبندی ها قرار است منافع ارتجاع سياسى در ايران را تامين کند. کمونيسم از اين زاويه بايد کل اين اردو را بکوبد و اهداف ارتجاعى و روياهاى ارتجاعى ترشان را افشاء کند و شکست بدهد. *