خیزش عظیم مردم ایران در یک سال اخیر، تاریخ سال های سیاه اول حیات رژیم اسلامی و همکاران آن را زنده کرده است. طی سی سال اخیر بسیاری افراد و برخی سازمان هایی که باشکال مختلف در خدمت رژیم جنایتکار اسلامی فعالیت کرده اند و در جنایات آن شریک هستند از گردونه قدرت بیرون افتاده اند. بخش وسیعی از جنبش ملی – اسلامی، از کار بدستان اولیه نظام اسلامی تا آن جریاناتی که به اپوزیسیون پرو رژیم معروف اند، در این طیف جا دارند. طی سی سال اخیر حکومت اسلامی در تصفیه های درونی و در تلاش برای خاموش کردن هر گونه اختلاف، بخش زیادی از نیروهای اولیه خود را کنار گذاشته و یا حتی زندان و اعدام کرده است.
در این روزهایی که مردم به شکل میلیونی به خیابان ها ریخته اند تمام این عزل شدگان و از تخت و تاج افتادگان، در جلوی صف جنبش سبز اسلامی به حرکت افتاده اند و میکوشند مبارزه مردم برای سرنگونی را به مبارزه ای برای اصلاح حکومتی منحرف کنند. مخلصانه برای نجات و حفظ نظام عرق می ریزند و میکوشند مردم را از "ساختار شکنی" منصرف و به پای بندی به قانون اساسی رژیم اسلامی قانع کنند. جلو جلو راه افتاده اند و اعلام می کنند که "جامعه ایران برای سکولاریسم آماده نیست." "مردم فقط اصلاحات میخواهند." سعی می کنند کل جدال و جنگ درون جامعه را وارونه تصویر کنند. در تصویر اینها مردم اند که دارند خشونت می کنند. هر روز با عز و التماس به درگاه مردم از آنها می خواهند که دست از خشونت بردارند! عجبا! دیوزگی هم حدی دارد.
یکی از جریاناتی که همکاری های شرم آورش با رژیم اسلامی نفرت بسیاری در میان آزادیخواهان و کمونیست ها ایجاد کرده است، سازمان فدائیان اکثریت است. اینها به پیروی از برادر بزرگ شان حزب توده در همکاری با رژیم اسلامی در سال های اول به قدرت رسیدن این رژیم و در سال های سیاه 60 که هزاران نفر در زندان های مخوف رژیم وحشیانه شکنجه و اعدام شدند، سنگ تمام گذاشتند. اینها در عین حال یکی از آن اولین طیف های از خدمت عزل شده هستند. پس از آنکه رژیم اسلامی خوب از آنها استفاده کرد چاقو را به سمت آنها برگرداند، آنها نیز راهی تبعید شدند. دوره ای بالاجبار به طیف اپوزیسیون پیوستند و از سیاست کثیف دفاع خود از خمینی اظهار ندامت کردند. دو خرداد دوباره بساط سور چرانی های آنها را با مامورین رژیم اسلامی برقرار کرد. اکنون که جامعه به گشت و گذار در تاریخ رفته است، بخش کوچکی از پرونده سیاه این سازمان نیز برملا شده است.
بدنبال اینکه یکی از رهبران سازمان اکثریت در کنگره سازمانی شان اعلام کرده است که رهبری سازمان اکثریت "تا مرز همکاری با جمهوری اسلامی و لو دادن دیگر نیروها پیش رفت." بهزاد کریمی، یکی دیگر از رهبران این جریان که پیش از این همکاری پلیسی با رژیم را منکر شده بود در مصاحبه ای با ی. صفایی اعتراف میکند که "برخورد سازمان با واقعه آمل یکی از سیاهترین تجلیات سیاست سازمان بوده است."
باید توجه داشت که باستناد نشریات خود این جریان، اینها در کنار سپاه پاسداران علیه نیروهای چپ مسلح در آمل جنگیده بودند. اما کریمی با وقاحت خاص اکثریتی از سیاست های سازمان متبوعش دفاع میکند: "اما ماندن در این نقطه (یعنی همکاری سازمان اکثریت با سپاه پاسداران در آمل) و تمرکز دعوا بر سر اینکه فدائیان اکثریت در کار لو دادن بوده اند، یک انحراف روش شناسانه و یک مفاصا حساب سیاسی است. آمل نتیجه منطقی مشی سیاسی ای بود که سازمان اتخاذ کرد."
در میان بحث همکاری پلیسی و همدستی در جنایت ایشان یاد "انحراف روش شناسانه" می افتد. روشن است که همکاری سازمان اکثریت با سپاه پاسداران در جنگ علیه نیروهای چپ در آمل "نتیجه منطقی مشی سیاسی" این سازمان بوده است. بدیهی است که سیاست ارتجاعی به اقدامات و فعالیت ارتجاعی منجر می شود. اما این مساله ذره ای از زشتی و کراهت عملکرد این سازمان کم نمی کند و تک تک افرادی که در این جنایات با رژیم اسلامی همکاری کرده اند باید مورد محاکمه قرار گیرند. هیچ دادگاه متمدن، انسانی و عادلانه ای این استدلال را نه در قضاوتش دخالت و نه آنرا دلیلی برای تخفیف جرم قرار می دهد. جنایت از روی موضع سیاسی نه قبح و نه کراهت جنایت را کاهش می دهد.
بهزاد کریمی در مورد لو دادن نیروهای مخالف و کمونیست می گوید: "من بعد ها شنیدم ... که ارتباط هایی با قوه قضایه و انتظامی در مورد تحویل سلاح ها و پیگیری موارد بازداشتی مربوط به افراط سازمان وجود داشته و در همین ارتباط ها مقامات جمهوری اسلامی خواهان اطلاعات از سازمان پیرامون "ضد انقلاب" بوده اند... بهرحال ملاحظه میکنید که عملکرد فدائیان در این دو سال یک تناقض پیچیده ای را به نمایش میگذاشت که من نام آنرا میگذارم: سیاست تبلیغی حداکثری پیرامون ضرورت همراهی با حکومت به اصطلاح انقلابی و ضد امپریالیستی، در عین همکاری حداقلی امنیتی با آن."
فقط یک ذهنیت اسلامی، اکثریتی، توده ایستی یا بهتر بگوییم بیمار، میتواند با چنین وقاحتی همکاری پلیسی با یک رژیم جنایتکار را در این عبارات مضحک بپیچاند. "همکاری حداقلی امنیتی" دیگر چه صیغه ای است؟ هنوز نیز حاضر نیستند با صدای بلند از مردم و از کمونیست ها طلب بخشش کنند. رسما اعلام کنند که در جنایت شریک شده اند و این یک اشتباه محض بوده است. خیر! چنین انتظاری از این جماعت زیاده روی است. اینها هنوز هم حامیان رژیم اسلامی هستند. خط مشی سیاسی شان ذره ای تغییر نکرده است. باید پرسید، با این وصف هنوز دارید لو می دهید؟
"بر بستر چنین مشی ای در یک سازمان دارای بیش از هزار عضو، این یا آن.. (عضو) بخواهد کاسه داغ تر از آش شده و تا حد همکاری امنیتی با جمهوری اسلامی کار کند." جالب اینجاست که پس از اینکه می پذیرد که این اقدامات نتیجه منطقی مشی سیاسی سازمان است، بعدا دو سطر پایین تر اعلام می کند که برخی از اعضای سازمان "کاسه داغ تر از آش شده اند" و با رژیم "همکاری امنیتی" کرده اند. این ترفندی است که خواننده را به این نتیجه گیری سوق دهد که رهبران سازمان مقصر نیستند، اعضایی که "کاسه داغ تر از آش" شدند، مقصر اصلی اند.
یکی دیگر از رهبران این سازمان، فرخ نگهدار، در وقاحت و بیشرمی دست بهزاد کریمی را نیز از پشت بسته است. او قاطعانه از روش و اقدامات سازمان دفاع می کند. نگهدار در نوشته ای تحت عنوان "ارزیابی خط مشی فدائیان اکثریت در سال های 1359 تا 1362"، با ارجاع به برنامه این سازمان از خط مشی شان دفاع میکند: "شکوفایی جمهوری اسلامی ایران در مسیر استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی" قرار داده شده است. سپس اعلام میکند که "در طول سال 60 تمرکز مبارزه سازمان علیه نهضت آزادی و سایر نیروهایی است که آزادی سیاسی را عمده میکنند. سازمان از اواخر سال 60 به بعد نیروی تحت رهبری آیت الله خمینی را به دو جناح، چپ و راست، تقسیم کرده جناح چپ را نیروی انقلابی و شخص خمینی را حامی اصلی آنان معرفی میکند و طرد و انزوای جناح راست را دنبال میکند."
این عبارت پردازی ها به زبان آدمیزاد یعنی اینکه سازمان اکثریت از رژیم اسلامی، خمینی و خط امام دفاع کرده است و برای "شکوفایی جمهوری اسلامی" تلاش می کرده است. شکوفایی رژیم اسلامی بویژه در سال های 60 یعنی اسارت هزاران مخالف و کمونیست، شکنجه وحشیانه آنها و اعدام بیش از صد هزار انسان. "شکوفایی رژیم اسلامی" بر تلی از جنازه بهترین جوانان این جامعه بدست آمده است. سازمان اکثریت در این جنایات همکار رژیم محسوب می شود. این واقعیت تلخ و سیاه تاریخ جمهوری اسلامی است. این حقایق را باید برای تمام جامعه فاش کرد. این سازمان ها و جریانات را باید افشاء، منزوی و طرد کرد. مردم، بویژه نسل جوان باید این حقایق تاریخی را بشناسند. سازمان اکثریت در تمام طول حیات اش از رژیم اسلامی دفاع کرده است و تا همکاری در جنایات با آن به پیش رفته است.
وقاحت بی حد و حصر فرخ نگهدار در آنجا برملا می شود که در توضیح دلیل اتخاذ این سیاست های ارتجاعی اعلام می کند که در آن زمان سازمان اکثریت بسیار پیرو "اصول مارکسیسم لنینیسم" بوده است! جل الخالق! هم از جنایات سازمان دفاع میکند و هم تقصیر را گردن مارکس و لنین میاندازد. به این ترتیب خود را کاملا در بسته بندی جدید ضد کمونیستی و مدافع با سابقه ارتجاع به جمهوری اسلامی و بورژوازی غرب عرضه می کند. این سازمان را و تاریخ سیاه اش را باید شناخت و به همه شناساند.