"آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی" استغفرالله !
سبزها هم بوی الرحمن رژیم اسلامی را شنیده اند
آذر ماجدی
اخیرا در برخی اعتراضات خیابانی شعار "آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی" بطور محدودی داده شده است. وسعت این شعار از شعار مرگ بر جمهوری اسلامی بسیار کمتر بوده است. اما جریانات یدک کش اصلاح طلبان دولتی این شعار را دست گرفته اند. همان جریاناتی که همیشه سعی کرده اند پشت اصلاح طلبان دولتی را تر و تمیز کنند، بدون جیر و مواجب از آنها دفاع کنند و به نیابت آنها به کمونیست ها حمله کنند؛ یک دوره لوشان میدادند و حالا که دیگر بعنوان مستخدمان ساواما به آنها احتیاجی نیست، در خارج کشور نقش کاردار فرهنگی – سیاسی رژیم را بازی میکنند. جالب اینجاست که این پادو های ملی – اسلامی "جمهوری اسلامی از نوع دوم"، جریاناتی از قبیل اکثریت و توده ای ها، که از قضا اسمشان با یک رنگ و لعاب شرم و خیانت همراه است، همیشه شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی" را با یک استغفرالله توام میکردند و زبانشان را گاز میگرفتند، اما شعار "آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی" را آب و تابی داده اند. چرا؟ اگر شعار سلبی "مرگ بر جمهوری اسلامی" حرام است، چرا شعار اثباتی "آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی" صواب دارد؟
انشاءالله خیر است !
این جریانات ملی – اسلامی پرو رژیم (آنگونه که منصور حکمت آنها را خطاب میکرد) واقعا و از صمیم قلب چاکر این رژیم بوده و هستند. پولتیک نمیزنند، تاکتیک نیست. اینها طرفدار خاتمی هستند. از صحبت های این آخوند متبسم به حالت خلسه دچار میشوند. از چلو کباب خوردن با سفیر اسلامی در پاریس و لندن یک لذت ملی – اسلامی خاصی میبرند. اینها از جنس مجاهدین انقلاب اسلامی اند. "سبز"، "سبز" اند. سی سال از این رژیم با تمام قوا دفاع کرده اند. حقارت کشیدند، کوتاه نیامدند. حتی وقتی شکنجه شدند و اعدامشان کردند، باز خالصانه از امامشان دفاع کردند. اما اکنون تمام قهرمانانشان یا در زندان اند و یا دم دروازه زندان مشغول آخرین دست و پا زدن ها هستند .
شعار مرگ بر جمهوری اسلامی هنوز در تظاهرات اعتراضی "سبز" در خارج کشور ممنوع و حرام است. از آنجا که رابطه شان هم همیشه با پلیس و مامورین نظامی خیلی حسنه بوده است، بمحض اینکه کسی نفرت و خشم اش علیه رژیم اسلامی را با فریاد مرگ بر جمهوری اسلامی بیرون میریزد، برایش پلیس میاورند. مخالفین جمهوری اسلامی در پاریس، لندن، نیویورک و شهرهای دیگر صدایشان درآمده است. ساده لوح هایشان، تازه واردین به سیاست، کسانی که سابقه این ها را نمیدانند، میپرسند: "اینجا که آزادی بیان وجود دارد، چرا در خارج نمیشود مرگ بر جمهوری اسلامی گفت؟ چرا نمیتوان هر دو جناح این رژیم جنایتکار را محکوم کرد؟ "
رهبران سبز، آمرین و خادمان اسلامی
یک پاسخ روشن به این انسان های خشمگین و مبهوت اینست: رهبران سبزپوش این اعتراضات خودشان در جنایات رژیم دست داشته اند. خودشان باید محاکمه شوند. سبز پوش های امروز سیاه پوشان دیروز اند. یک روز بعنوان رئیس جمهور و نخست وزیر اسلامی در شکنجه و اعدام هزاران انسان شریف، جوانان و نوجوانان این جامعه و کمونیست های انقلابی مستقیما دست داشته اند. آنهایی که امروز ولتر و سینماگر آوانگارد شده اند و به فرنگ آمده اند، علاوه بر لو دادن کمونیست ها و مخالفین رژیم، شغل شریف بازجو و شکنجه گر، بر پیشانی زنان بی حجاب پونز می نشاندند و موهای زنانی که از زیر حجاب بیرون آمده بود را شعبان بی مخ مابانه قیچی میکردند. وقتی این رژیم بیافتد، اینها هم دیگر عاقبتی بعنوان سیاستمدار یا "هنرمند سیاسی متعهد" نخواهند داشت. اینها تا آن زمان مطلوبیت و ارزش مصرف دارند که جمهوری اسلامی سر کار است. از موسوی و خاتمی، رهبران سابق رژیم که بگذریم، گنجی، مخملباف و سازگارا دو سه نمونه مشهور اینها در خارج کشور اند. افرادی مثل فرخ نگهدار هم که سرنوشت شان بعنوان پادو و مباشر اینها از روز ازل رقم خورده است. رهبری سبزها اینها هستند. سبزها را بشناسید .
اما بخشی از سبزها دارند از این "جمهوری ایرانی" خوششان میاید. به مذاق ملی – اسلامی شان خوش آمده است. اینها هم با تمام تعهد خالصانه شان به "اسلامیت جمهوری"، متوجه شده اند که بوی الرحمن این رژیم بلند شده است. وقتی آمرین سابق و نزدیک ترین خادمان نظام را به زور شکنجه تواب و در دادگاه های فرمایشی محاکمه میکنند، دیگر معلوم است که کار خیلی خراب است. زمانی که کار بدستان رژیم آنچنان به هراس میافتند که شمش طلا را با کانتینر از مرز خارج می کنند، معلوم است که هوا پس است. (جالب است هنوز به سبک اجدادشان دزدی میکنند. تنها تفاوت اینست که کانتینر جای شتر نشسته است .)
پس باید از غافله عقب نماند. وقتی رژیم رفتنی است، دیگر نمیتوان مانند ناخدای مسئول عمل کرد و آخرین نفری بود که از کشتی در حال غرق خارج شد. باید در واگن تحولات پرید. با باد همراه شد. تصاویر خیلی سریع تغییر می کنند. اینها هم با تمام کودنی ملی – اسلامی شان این را متوجه شده اند. پس با وجود آنکه هنوز مرگ بر جمهوری اسلامی را حرام میدانند و بر زبان آوردنش را یک تابو، با وجود اینکه رئیس جمهور منتخب شان، میر حسین موسوی، "امام وار" گفته است: "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" از شعار "جمهوری ایرانی" استقبال کرده اند. باین خاطر که میشود خواهان "جمهوری ایرانی" شد، بدون اینکه به آرمان های عقب مانده ملی – اسلامی خویش خیانت کرد .
کور خوانده اند !
سی سال پیش وقتی غرب موفق شد خمینی را به کمک رسانه های کاسه لیس خود بر روی دوش خرده بورژوازی کپک زده و عقب مانده و باصطلاح روشنفکران ضد-امپریالیست کلاه مخملی شرق زده به "رهبر" مبارزات ضد دیکتاتوری سلطنتی مردم بدل کند، شعار "آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی" ناگهان باب شد و بطور روزافزونی اشاعه یافت. اکنون "ایرانی" جای "اسلامی" نشسته است. تفاوت ماهوی ای در محتوای شعار وجود ندارد. اما جامعه ایران از نظر بافت اجتماعی - سیاسی تغییرات چشمگیری کرده است .
جانشینی جمهوری اسلامی با جمهوری ایرانی با هدف کمترین تغییرات اساسی در نظام سیاسی و اقتصاد سیاسی جامعه انجام گرفته است. با یک محاسبه ساده فکر میکنند که در یک جمهوری ایرانی هنوز جریانی مثل فرضا "نهضت آزادی" میتواند در راس قدرت باشد. ضمنا دعای خیر جنبش ناسیونالیسم پرو غرب را هم با خود خواهند داشت. فقط عنصر ناسیونالیستی نظام به عنصر اسلامی آن خواهد چربید. محدودیت های اسلامی بر زندگی خصوصی و لباس پوشیدن و غیره کاهش می یابد، بدون اینکه در اساس سیستم سرکوب دولتی تغییری داده شود .
در "جمهوری ایرانی" میشود هنوز باسم نجات اقتصاد ملی، بخاطر دفاع از مام میهن، کارگران را مجبور کرد "بیش از آنکه میخواهند کار کنند و کمتر از آنچه میخواهند دستمزد دریافت کنند." (گفته آقای داریوش همایون در مصاحبه تلویزیونی با آذر ماجدی در تلویزیون انترناسیونال.) میشود هنوز بساط استثمار وحشیانه سرمایه دارانه را در جامعه حاکم نگاه داشت. میشود هنوز اعتصابات کارگری را سرکوب کرد. هنوز به طبقه کارگر که میخواهد شوراهایش را بسازد و مجامع عمومی اش را تشکیل دهد: "گفت شورا، پورا مالیده!" (از جملات تاریخی آقای بنی صدر.) میشود هنوز کمونیست ها را بعنوان "خرابکار" یا "دشمنان امنیت ملی" زندانی، شکنجه و اعدام کرد. میشود هنوز هر اعتراض حق طلبانه در کردستان را تحت نام "تجزیه طلبی" وحشیانه سرکوب کرد. میشود هر تظاهرات برای آزادی بی قید و شرط بیان، تجمع و تشکل را به نام خیانت به مقدسات ملی سرکوب کرد. میتوان هر تلاش برای آزادی، برابری و رفاه را بعنوان تلاش "ستون پنجم" و دشمنان استقلال کشور به خاک و خون کشید .
اینها خاصیت جمهوری ایرانی است. باین خاطر است که دشمنان قسم خورده آزادی بی قید و شرط، مخالفین برابری کامل و واقعی مردم و رفاه عمومی جامعه، اکنون که سقوط نظام شان را محتوم می بینند از اسلامی به ایرانی عقب نشسته اند. دوز ملی را در تعلق ملی – اسلامی شان بالا برده اند .
دو کلمه اول شعار، آزادی و استقلال هم معنای خاصی از نظر اینها ندارد. برای خالی نبودن عریضه است. شعار را آهنگین و فریبنده میکند. میدانند که مردم عاشق آزادی اند. میدانند که مردم بخاطر آزادی به خیابان ها آمده اند. اگر تا حالا خود را به کوچه علی چپ میزدند، دیگر نمیشود، برد ندارد. آخرین کلمات یعقوب را خوانده اند. فریاد مادر داغدیده سهراب را بر سر قبر او شنیده اند. کلمه آزادی آمده است تا مردم به آن کلمه "ایرانی" و توطئه هایی که در زیر آن خوابیده، دقیق نشوند. بر این تصوراند که میتوان همان کلک سی سال پیش را به مردم زد. در آن شرایط، نفرت بیکران از شاه، ازسرکوب ساواک و تبعیض و بی عدالتی سیستم دزد و فاسد سلطنت پهلوی، مردم را به خود فریبی وادار کرد. گفتند که "آقا" قول داده که همه آزاد خواهند بود .
اما نه این مردم همان مردم اند و نه کمونیست ها همان کمونیست های سی سال پیش. نه مردم به آسانی رضایت خواهند داد که با یک شعبده بازی، "اسلامی" را ببرند و "ایرانی" را بیاورند و نه ما کمونیست های کارگری اجازه خواهیم داد که این بساط شعبده بازی پهن شود. مردم به چیزی کمتر از آزادی، برابری و رفاه بعنوان فوری ترین شعار مبارزه شان علیه رژیم اسلامی رضایت نخواهند داد و ما کمونیست های کارگری تضمین میکنیم که چنین شود .
ایستگاه های توقف راست
"آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی" یک ایستگاه توقف دیگر است که راست ها در مقابل مبارزه آزادیخواهانه مردم قرار میدهند. این وظیفه ما کمونیست های کارگری است که این ایستگاه های توقف را از مقابل مبارزه مردم برداریم. مردم در همین مدت از روی بسیاری از این نوع موانع پریده اند. اینهم مانع دیگری است که باید از روی آن پرید. این شعار یک پیام مثبت و یک پیام منفی دارد. پیام مثبت آن اینست که خادمان سبز پوش نیز "پیام انقلاب" مردم را شنیده اند و عزم مردم برای به زیر کشیدن رژیم اسلامی را درک کرده اند. پیام منفی آن اینست که با تمام مردرندی کاسب کارانه ملی – اسلامی شان دارند میکوشند در مقابل سیل خروشان مبارزات مردم سد ببندند .
هشیار بودن کمونیست ها در این شرایط خطیر تعیین کننده است. با هشیاری کامل باید تمام دوز و کلک های اینها را دید و خنثی کرد. توطئه هایشان برای عقیم کردن مبارزات آزادیخواهانه مردم را برملا کرد. این اولین ایستگاه توقف در مقابل تعمیق و رشد مبارزات آزادیخواهانه مردم علیه رژیم اسلامی و برای آزادی، برابری و رفاه نیست و آخرین هم نخواهد بود. راست از هر دسته ای، میکوشد مانع تعمیق خواست های مردم شود، به کمتر راضی شان کند، آنها را از آینده بترساند، فریب شان دهد، همان آلترناتیو ها را در بسته بندی جدید تحویل مردم دهد. این رسالت راست است. بقول ضرب المثل عامیانه "نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش اینست ."
ما کمونیست ها، در مقابل، باید تمام تحرکات اینها را زیر نظر داشته باشیم. باید در نقش برج نگهبانی، توطئه های راست را کشف و افشاء کنیم. در نقش رهبر مبارزات سیاسی، "نه" مردم به این نظام را تعمیق کنیم. راه های عبور از موانع را نشان دهیم. کمک کنیم مردم مجهز و مسلح از خواست های خود دفاع کنند. کمک کنیم خود را متشکل کنند. تشکیل شوراها در محل کار و محلات در شرایط کنونی حیاتی است. باید این ایده را وسیعا تبلیغ کنیم و راه متشکل شدن را نشان دهیم. باید کمک کنیم مردم، بخصوص جوانان کنترل محلات را بدست گیرند و اوباش بسیج و پاسدار را از محلات بیرون بیاندازند. کاری کنند که این اوباش اسلامی از سایه خود بترسند. جوانان باید تشویق شوند که دست بکار تشکیل شورای سرخ ها شوند. شورای سرخ در محلات و مدارس و دانشگاه ها برای جوانان انقلابی هم جاذبه و کشش دارد و هم بنا به خصلت اش مبارزه انقلابی آنها را تسهیل میکند .
اضمحلال سبز، برافراشتگی سرخ
در ایران، سبز هر چه بیشتر رنگ باخته است. شعار "موسوی بهانه است، کل رژیم نشانه است" جایگاه واقعی سبز را درون جامعه ایران نشان داد. اضمحلال سبز باید با سرخ شدن افق جامعه و برافراشته شدن پرچم سرخ بر فراز جامعه توام شود. باید بکوشیم تا رنگ سرخ معرفه رادیکالیسم تعمیق شده مردم، آزادیخواهی وافر، برابری طلبی عمیق و عدالت خواهی بیکران آنها شود .
در اعتراضات خارج کشور سبز هنوز حاکم است. باین معنا خارج از داخل عقب است. شکل دهی یک قطب سرخ از جریانات و انسان های چپ، مخالفین کلیت رژیم اسلامی، کسانی که خواهان سرنگونی انقلابی رژیم هستند، کسانی که آزادی، برابری و رفاه مردم را خواهان اند، امری ضروری، مطلوب و ممکن است. فی الحال تجارب موفقی در این زمینه وجود دارد. شکل دهی به چنین قطبی وظیفه ما است. کمونیست های کارگری باید در این عرصه فعال شوند. حزب اتحاد کمونیسم کارگری برافراشتن پرچم سرخ در اعتراضات مردم، شکل دهی به یک قطب سرخ در خارج کشور، جلب همبستگی بین المللی با مبارزات آزادیخواهانه مردم بر مبنای تشکیل کمیته های همبستگی با مبارزات مردم برای آزادی، برابری و رفاه را در دستور خود گذاشته است و تمام کمونیست ها را فرامیخواند که بمنظور تقویت قطب ترقی خواهی، آزادیخواهی، برابری طلبی و سوسیالیستی به این مبارزه بپیوندند .
بخش وسیعی از معترضین در خارج کشور جوانان ایرانی تبار مقیم خارج هستند. کسانی که یا از پدر و مادر ایرانی الاصل در خارج کشور متولد شده اند، یا در سنین کودکی و نوجوانی به خارج مهاجرت کرده اند. اکثر این نسل جوان آزادیخواه تر، برابری طلب تر و ضد مذهبی تر از نسل پیشین خود هستند. شعار آزادی، برابری، رفاه با امیال اکثر این نسل خوانایی بیشتری دارد. مساله اینست که با این خواست ها و جنبشی که آنها را نمایندگی میکند آشنا و نزدیک شوند. ایجاد شورای سرخ ها بعنوان ظرف تشکل نه فقط این دسته از شهروندان، بلکه جوانان دیگری که با مبارزات مردم ایران احساس همبستگی میکنند، یک ایده انقلابی و مترقی و یک حرکت مهم در تعمیق قطب بندی درون این بخش از جمعیت است .
حکومت آتی؟
مبارزات علیه رژیم اسلامی آنچنان سریع پیش رفته است که مبحث نوع حکومت آتی فی الحال، نه فقط در محافل سیاسی، بلکه در سطح عمومی مطرح شده است. ایده های مختلفی اینجا و آنجا شنیده میشود. یک دسته از رفراندوم صحبت میکنند. عده ای مساله "حکومت دموکراسی و حقوق بشر" را مطرح میکنند. البته این جریانات هنوز از سرنگونی جمهوری اسلامی حرف نمیزنند. (الحق و والنصاف که شکستن این تابو در میان این مرتجعین کار سختی است!) و بالاخره شعار جمهوری ایرانی بعنوان سازشی میان دو جریان ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب طرح شده است. علت مسکوت ماندن محتوای این نظام اینست که بطور واقعی تفاوت ماهوی میان جمهوری اسلامی و ایرانی وجود ندارد. خودشان این را میدانند و به همین دلیل ترجیح میدهند زیاد وارد جزئیات نشوند .
سه جنبش اصلی در جامعه ایران وجود دارد. ملی – اسلامی، ناسیونالیسم پرو غرب و کمونیسم کارگری. ملی – اسلامی که یک طیف وسیع از گرایشات راست درون جنبش چپ تا اصلاح طلبان دولتی را در بر میگیرد، گرایشی متعلق به گذشته است. جامعه این گرایش را دفع خواهد کرد. سرنگونی رژیم اسلامی اضمحلال این جنبش را نیز با خود به همراه خواهد داشت. ارزش مصرف این جنبش با سرنگونی جمهوری اسلامی به پایان میرسد. این تراژدی این جنبش است .
ناسیونالیسم پرو غرب که خواهان استقرار یک نظام سرمایه داری وابسته به غرب است، جنبشی بشدت محافظه کار است. الگوی اینها رژیم سابق ایران با تاج یا بی تاج است. این جنبش با خواست ها و امیال واقعی مردم کاملا در تناقض است. اینها عملا با کمک دولت های غربی میتوانند در ایران به قدرت برسند. غرب نیز فعلا آن ها را در ترشی خوابانده است. اما زمانی که از اصلاح طلبان دولتی ناامید شود، زمانی که مردم خدمت این دسته برسند، غرب آنها را از ترشی درخواهد آورد. اگر اینها به قدرت برسند، اولین سیاستی که در دستور خود خواهند گذاشت سیاست ریاضت کشی اقتصادی، به بهانه ترمیم ضرباتی است که جمهوری اسلامی به اقتصاد ایران وارد کرده است. از مردم میخواهند که صبر ملی نشان دهند. توقع شان را پایین بیاورند. بیشتر تولید کنند، کمتر طلب کنند، تا "مام میهن را از نو بسازند." اگر کارگران برای دریافت حقوق شان اعتصاب کنند، بجرم به خطر انداختن منافع ملی برایشان نیروی سرکوب گسیل خواهند کرد. شوراهایشان را جمع خواهند کرد. یک دستگاه "امنیتی" پیچیده و مدرن نیز بر مبنای "دستاوردهای" ساواک و ساواما خواهند ساخت .
کمونیسم کارگری تنها جنبشی است که امیال واقعی مردم را نمایندگی میکند. کمونیسم کارگری تنها جریانی است که میتواند خواست های مردم را متحقق کند. مردم خواهان به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و استقرار یک جامعه آزاد، برابر و مرفه هستند. جامعه ای که در آن همه صرفنظر از جنسیت، ملیت، نژاد، مذهب، بمعنای واقعی کلمه و نه فقط حقوقی برابر باشند. شعار آزادی، برابری، رفاه چکیده خواست مردم است. این شعار تاکتیکی و فوری حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. باید کوشید این شعار وسیعا اشاعه یابد .
آن نظامی که میتواند این خواست اکثریت مردم را تامین و تضمین کند، حکومت کارگری است. حکومت کارگری ضامن اجرايى واقعى آزادى و برابرى است. حکومت کارگری تضمین کننده وسیع ترین آزادی ها در جامعه است. حکومت کارگری آلترناتیو طبقه کارگر و کمونیست ها برای ایجاد یک جامعه آزاد و برابر است . *