کردستان عبور از بحران های پی در پی (1)
وریا محمدی
www.werya80.blogspot.com
(بولتن بحران)
صحبت از ایران آینده، ساختار سیاسی آن، شکل گیری نهادهای قدرت و چگونگی جدال نیروهای سیاسی در آینده این سیستم با همدیگر، موضوعی است که از هم اکنون مورد مناقشه، جدل، دیالوگ و کنتاکت فعالان سیاسی، احزاب و نهادهای متفاوتی است که هر یک به سهم خود و هر کدام از منظر دیدگاه سیاسی شان، هم سهمی برای خود قائلند و هم در شکل دادن به آینده مورد بحث، تلاشهایشان را به کار گرفته اند.
یکی از موضوعات این مجادلات سیاسی، مورد "کردستان" ، آینده آن در نهادهای قدرت سیاسی، مشکلات فراروی مردم کرد و احزاب سیاسی منطقه و چگونگی روابط آینده این احزاب با اپوزیسیون ایرانی و در مجموع نحوه نگرش به مقوله جنبش کردستان از زوایای متفاوت است.
با توجه به اینکه مقولات ذکر شده در حوصله یک نوشتار کوتاه نمیگنجد، از همین رو به طور کلی به برخی موارد این عرصه اشاره میشود که اولویت آنها از نظر من بیشتر احساس شده است. همچنین قصد من آنست که تلویحاً و تصریحاً نشان دهم که هم اکنون در حال حاضر جنبش کردستان در کنار دیگر جنبش های ملل تحت ستم نیروی اصلی دگرگونی در ایران است که رژیم حاکم را نه تنها به چالش می کشند بلکه اثر بخشی آن در عرصه های گوناگون میتواند به مثابه یک کاتالیزور فعال عمل کند.
در سالهایی که طی حاکمیت رژیم مستبد جمهوری اسلامی پشت سر نهادیم گر چه بانگ فعالین جنبش های ملل تحت ستم انعکاس چندانی نداشت اما امروزه هر اتفاق و حادثه جدیدی که روی میدهد،مسئله حرکات ملی بلافاصله به بحث همگانی تبدیل می گردد و سبب آن چیزی نیست جز وزن جنبش های ملل تحت ستم در تحولات سیاسی ایران.
از همین رو موضوع جنبش های ملی و بررسی آن در حالی که مدتها زیر فشار شونیسم طبقه حاکم برای زمانی بسیار طولانی مرکز مباحثات داغ سیاسی بوده، جای تمرکز و تدقیق است.این بررسی آنجا ضرورت میابد که هم طیف وسیع اپوزیسیون رژیم اسلامی و هم اپوزیسیون قانونی در داخل و روشنفکران و فرهیختگان سیاسی هر یک نگرشی مختص به خود در این عرصه دارند و هر کدام دید مشخصّی را که چگونه می تواند به حل صحیح مسئله کمک کند، ارائه مینمایند. این تحلیل ها اگر چه گوناگون و متنوع است راهکارهای مختلف ارائه میدهد اما بسیاری اوقات نیز عاری از شناخت دقیق و تجزیه و تحلیل شده حقایق مسئله است.در بخش اول این نوشتار تلاش میکنم تصویری کلی از مسئله کردستان و جنبش سیاسی آن به علاوه برخورد و پیوند آن با دیگر جنبش های سراسری ارائه دهم .
همزمان با استقرار جمهوری اسلامی و گستراندن خفقان و دیکتاتوری در ایران، مردم کرد بی هیچ توهمی از همان آغازین روزها به نبرد علیه این دیکتاتوری رفتند و با تمام توان در برابر آن ایستادند. اولین همه پرسی رژیم برای انتخاب مدل سیاسی که طی یک انتخابات یک گزینه ای برگزار شد با تحریم وسیع مردم کردستان روبرو شد و مخالفت مردم کرد با رژیم تازه دور جدیدی از مبارزات سیاسی را سازمان داد. تاریخاً در زمان حضور جمهوری اسلامی اکثر به نام انتخابات های این رژیم در کردستان تحریم شده است و همواره کردستان یکی از ستون های "نه" گفتن به حکومت اسلامی بوده است. بررسی مبارزات مردم کردستان خود موضوع قابل توجهی است که جا دارد هم از دیدی انتقادی و هم از نگاهی هوشمندانه در بخش های بعدی به آن پرداخته شود. اما اینجا جا دارد اشاره کنم که جنبش کردستان پس از یک دور جدال سخت با رژیمی تا دندان مسلح در سالهای اول انقلاب بهمن، از معدود مبارزانی بودند که در دوران جنگ ارتجاعی هشت ساله ایران و عراق اجازه ندادند که آغاز این جنگ ویرانگر، تحمیل سکون بر جنبش کردستان به دنبال آورد. در همان سالها که جنبش ملیتهای تحت ستم تحت الشعاع جنگ بی سود و خانمانسوز هشت ساله واقع شد و جنگ این امکان را به رژیم داد که بدون نگرانی از اعتراض افکار عمومی تحت بهانه مبارزه با دشمن خارجی در جبهه های "حق علیه باطل" هرصدای مخالفی را در داخل بشدت سرکوب کند، جنبش کردستان در نبردی مسلحانه با حفظ دستاوردهای قبلی به مبارزه خود ادامه داد و شعله مبارزات آزادیخواهانه را برافروخته نگاه داشت.
ایستادگی جنبش کردستان در سخت ترین روزهای این جنگ ارتجاعی زیر باران گلوله های آتشین هر دو رژیمی که به قصد نابودی هم آمده بودند را باید همانگونه بررسی کرد كه هر پديده و حادثه سياسي داراي علل و عوامل بوجود آورنده متعددي است و علت وقوع و چرايي رخداد آن را نمي توان به يك عامل يا فاكتور نسبت داد. از همین رو پديده پر اهميتي چون جنگ ايران و عراق نيز از لحاظ موقعیت رو به ضعف جنبش ضد رژیمی، که به سکون کشیده شده بود از اين قاعده ثابت خارج نيست. تقريبا تمامي فاکتورهای داخلی و خارجی در همان حال که به نوعی میکوشید جمهوری اسلامی را ضعیف و سپس از پا درآورد اما بیشترین اثرش را بر جامعه ایران برجا گذاشت و مشکلات را مردم متقبل شدند. در این گیر و دار که فشارهای همه جانبه چون بارانی سیل آسا توان یک مبارزه جدی و پیگیر را از جنبش مبارزاتی تا حدود زیادی سلب کرده بود ، اما جنبش کردستان به عنوان یکی از حاضران در صحنه علیه رژیم ایستادگی کرد.این ایستادگی قیمتی بسیار داشت و آن جان باختن هزاران انسان رزمنده، مبارز و فداکار بود. در آن معرکه نفس گیر، وظیفه جنبش کردستان ایجاب میکرد که رفع سکون از مبارزه اولویت یابد و این جز با فداکاری و جانفشانی انسانهای شریفی که از جان و مال گذشته بودند میسر نبود.در همان دوران جمهوری اسلامی میکوشید چنان نشان دهد که در عرصه جنگ ویرانگر، تنها دو صف وجود دارد: صف رژیم جمهوری اسلامی و دنباله روهای آن و صف رژیم سرنگون شده بعث و حامیان خارجی اش. در آن روزها رسالت جنبش کردستان ایجاد اردوگاه امنی برای مبارزه بود که در آن کلیه جریانات اصیل آزادیخواه، اعم از احزاب سیاسی، تشکلهای مبارز، اندیشمندان و متفکرین دگراندیش و فعالین منفرد که به گرم نگاه داشتن کوره مبارزه معتقد بودند، بتوانند منسجم شده و در جایی پناه بگیرند و کار سیاسی شان را ادامه دهند. ادامه کار سیاسی این مبارزان در حالی که جمهوری اسلامی بعنوان یک طرف اصلی بحران آفرینی و جنگ بدلیل حفظ خود و بر سر قدرت ماندن و فرار از بحرانها و تعرضات داخلی، از آن استقبال می کرد، کار مشکلی بود زیرا جمهوری اسلامی برای بقاء و بر سر قدرت ماندن و سرکوب اعتراضات مردمی و شورشهای رو به فزونی ایران، به جنگ نیاز داشت و آن را مفری برای خود می دید. اگر چه در بالا اشاره شد که تداوم جنگ ایران و عراق مشکلات بسیاری برای ایرانیان آفرید و همه چیز چه در عرصه های سیاسی و چه در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با محدودیت و کنترل های شدید همراه بود، اما در کردستان این مشکلات و موانع و سخت گیریها مضاعف بود. دلیل وارد آوردن این فشار شدید سیاسی و اجتماعی به مردم کردستان به چند عامل عمده باز میگشت. ابتدا اینکه کردستان تاریخاً به دلیل بافت ملی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی اش، منطقه ای تلاشگر در راه حقوق حقه خویش بوده و مردمان پیگیر داشته، لذا به مذاق حکومتی متمرکز و دیکتاتور که اعتقادی به تقسیم قدرت، اهدای آزادی های فردی و اجتماعی و همسان نگری در مقابل افراد جامعه نداشت، خوش نمی آمد. ثانیاً غیر از بهانه جنگ برای سرکوب کل مردم ایران، وجود جنبش مسلحانه زنده در مرزهای کردستان ایران با عراق، عاملی شده بود که حکومت هم بر فشارهای سیاسی و بگیر و ببندهای خود بیشتر بیافزاید و هم اینکه به بهانه ناامنی منطقه به جهت حظور "ضد انقلاب" از هر نوع سرمایه گذاری در آنجا طفره رود. وجود جنگی ویرانگر و هشت ساله، فشارهای سیاسی و امنتی مفرط، غیر صنعتی بودن کردستان در سایه حکومت های پی در پی و بیکاری شدید ناشی از آن، همه و همه دست به دست هم داده بود که شرایط سخت و طاقت فرسا بر مردم منطقه حاکم شود .
کردستان و جنبش آن در چنین شرایطی که بسیار مختصر توضیح داده شد، جنگ هشت ساله ایران و عراق را سپری کرد و به دوره بعدی که همزمان با کشتار هزاران مبارز سیاسی همراه بود، گام نهاد. در این کشتار وحشیانه، جمهوری اسلامی مردم کردستان و مبارزانش را بی نصیب نکرد و صدها تن از فرزندان خلق کرد، در سیاهچالهای جمهوری اسلامی و با حکم بی دادگاه های چند دقیقه ای در کنار دیگر مبارزان ایرانی به جوخه اعدام سپرده شدند. در این دوره است که جنبش سراسری در ایران و مبارزه برای حقوق دیگر ملل به مرحله جدیدی وارد میشود و دور تازه ای از مبارزه علیه جمهوری اسلامی آغاز میگردد. اما در حالی که کشتار و سرکوب مردم ایران توسط جمهوری اسلامی به بهانه جنگ دیگر رنگ باخته بود و مشکلات حقیقی مردم بیشتر از پیش عیان شده بود، به همان نسبت دید سازمان ها و فعالان سیاسی نیز به نوع های مختلفی موضوع جنبش سرنگونی، موضوع ملیت های تحت ستم، موضوع تغییر نظام سیاسی و ... را بررسی میکرد.
جدای از موضوع جنبش کردستان دیگر ملیت های ایرانی نیز برای رسیدن به حقوق خود ندای آزادیخواهی سردادند و این ندا با دو چالش سنگین روبرو بود. ورود مجدد ملیتهای تحت ستم به صحنه سیاست ایران ابتدا با ناباوری و گاهاً بی اعتنایی طیف های سیاسی مختلف روبرو شد و نوعی بی توجهی عامدانه برای نفی آنها حس میشد، اما اعتلا و خودباوری جنبش ملیتهای تحت ستم که معادلات سیاسی را به هم میریخت و باب طبع شماری از سیاسیون ایرانی نبود، فضا را تا حدود زیادی عوض کرد. از طرف دیگر رژیم جمهوری اسلامی که کلاً دشمنی اثبات شده ای با "غیر خودی ها" در ایران دارد، با مشاهده حرکت نوین جنبش های ملی تلاش ورزید که نوک تیز حملاتش را متوجه مناطق ملیت های تحت ستم ایرانی کند، که کردستان یکی از نقاط اصلی این حمله قلمداد شده و میشود. برخی از سیاسیونی که در بالا ذکر شد، در حالی که رسالت تاریخی شان ایجاب کرد و میکند که به شکل دیگری به حل مسئله ملی بنگرند و موضع بگیرند، از روی محدود نگری و یا بهتر گفته باشم کوته بینی سیاسی، بخشی از انرژی اپوزیسیون را که میبایست صرف مبارزه با رژیم تا دندان مسلح جمهوری اسلامی کنند، به بحثهایی گاهاً بیهوده و بی نتیجه اختصاص داده و میدهند که امروز نه جای آن دارد و نه طرفین مناقشه حاضر به پذیرش بحث های فرسایشی هستند. چالش بعدی بحث مورد اشاره، به خود ملیت های تحت ستم و نحوه ائتلاف و اتحاد و مخالفت های خود اینها با همدیگر بر میگردد که تا حدودی به برخی بحث ها میدان داده که مخالفین حقوق ملی، با بهره برداری از آن چنان وانمود کنند که باز کردن چنین بحثی به زیان "کیان ملی" ، "تمامیت ارضی" و احتمالاً منجر به کشتارهای وسیع میان این ملیتها خواهد شد.
در این مورد با رجوع به برخی اتفاقات شاهد آنیم که اگر ملیت های تحت ستم و احزاب و فعالان آنها با مدیریتی صحیح تر به جدل و بحث پرداخته بودند، اوضاع به گونه دیگری بود. برای تشریح این موضوع همین بس که برخوردهای ناسنجیده برخی ها در شکل دادن به خمیر مایه بحث های انحرافی بی اثر نبوده است. برخی از افراد مورد اشاره بویژه در اپوزیسیون خارج از کشور چنان به دیگران تلقین کرده اند که از دید ایشان رسیدن به حقوق ملی با دگرملت ستیزی هم سطح و امری ناگذیر است. به عنوان مثال طرح و پیش کشیدن اختلافات ارضی میان کرد و ترک در نقده و ارومیه، بدون توجه به صحیح یا غلط بودن آن، به این شبهه دامن میزند که حل اختلاف ممکن است به جاهای بدتری کشیده شود که آینده تاری به دنبال داشته باشد.
نگرانی از چنان آینده ای نه تنها بی مورد نیست بلکه جای بحث دارد و اگر ریشه تاریخی موضوع بررسی شود، میبینیم که هشت دهه دیکتاتوری شاهی و دینی چنان اثرات ناگواری به جای گذاشته که ترس از تکرار اشتباهات قبلی و راندن ایران به سمت یک فاجعه تاریخی دیگر که یک نسل را مجدداً به سرنوشت نیاکان خود دچار سازد، بیش از هر زمانی احساس میگردد.
به بحث اصلی و ادامه نشان دادن روند حرکت ملیتهای ایرانی پس از جنگ هشت ساله و کشتار خونین تابستان شصت و هفت بر می میگردم. فضای سهمگینی که کشتار تابستان شصت و هفت آفرید، تامدتها اگر چه جنبش مبارزاتی مردم را در اقصی نقاط ایران به شکلی تحت تاثیر قرار داد، اما هرگز نتوانست روحیه مبارزاتی را از آنها گرفته، خانه نشین کرده و یا ناامید کند. جنبش مردم کردستان همسو با این تحولات و در کنار دیگر جنبش های ملل تحت ستم و دیگر اپوزیسیون ایرانی به مبارزه خود ادامه داد و نیمه اول دهه هفتاد را به بازنگری و نقد مبارزات و راهکارهایی که حس میشد ممکن است از جانب فعالان و احزاب سیاسی اش به اشتباه اتخاذ شده باشد، اختصاص داد.
ورود به نیمه دوم دهه هفتاد که همزمان شد با چرخش سیاسی در ایران و "عروج" اصلاح طلبی دولتی به رهبری خاتمی، ایجاب میکرد که با حفظ مواضع و پرنسیپ های یک جنبش انقلابی و آزادیخواهانه، جنبش کردستان راهکار خود برای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را مورد بازبینی مجدد قرار دهد. آنچه من از آن به عنوان بازبینی نام میبرم هرگز و هرگز توهم به ماهیت جمهوری اسلامی، ساختارهای نظام توتالیتر ولایت مطلقه فقیه، دستگاه فکری پوسیده و ارتجاعی کانون قدرت، همگونی افراد و شخصیتهای گوناگون سیاسی این رژیم با یکدیگر و کلیت باند مافیایی دستگاه ولایی نیست. کردستان به مانند دیگر سیاستهای پیشینش با حفظ کامل موضع خود، یعنی زدن دست رد به کلیت جمهوری اسلامی، از فضای ایجاد شده که در دوره خاتمی با عنوان بی مسمای "توسعه سیاسی" نام برده میشد، بهره جست و از کمترین امکانات برای پیشبرد مبارزه سیاسی استفاده کرد.
اگر سالهای قبل برخی ها به شکلی عامدانه و برخی ها از روی عدم اطلاع، جنبش کردستان را صرفاً جنبشی مسلحانه میخواندند و یا چنان تصویر میکردند که این جنبش فاقد توانمدیهای سیاسی است، نیمه دوم دهه هفتاد به آنها اثبات شد که چنین چیزی فاقد تحلیلی صحیح از موقعیت و ارزش های این جنبش است.
جنبش کردستان و خصوصاً نیروهای چپ و دمکرات عرصه مبارزه، که همواره با تحلیلی سیاسی و نه صرفاً نظامی به جنگ هیولای جمهوری اسلامی رفته و تز مبارزه مسلحانه را در رابطه ای تنگاتنگ با مبارزات سیاسی میدانستند، در دوره ایجاد شده بیش از هر زمانی، اعتقاد به مبارزه سیاسی را نشان داده و سعی نمودند که به افکار عمومی توضیح دهند که مبارزه مسلحانه نه یک امر انتخابی بلکه، ضرورتی است که به جهت سیاستهای رژیم درنده جمهوری اسلامی به آنها تحمیل شده است.
حوادث نیمه دوم دهه هفتاد در کردستان ایران و جوش و خروش مردمان در آذربایجان،بلوچستان، ترکمن صحرا و اعراب اهواز در طرح مطالبات ملی خود،هدف این جنبش ها را برای طرح سیاسی و متمدنانه خواست ها نشان داد. این نوع از مبارزه سیاسی فریادی بود نسبت به سیاست تحقیر و توهین علیه ملیتهای غیرفارس توسط جمهوری اسلامی و بانگی رسا بود که همه درک کنند، باور به مبارزه سیاسی کماکان اولویت جنبش کردستان و دیگر ملل تحت ستم ایرانی است. اما از دید من هنگامی که جنبش های ملی و در آن میان جنبش کردستان به طور مشخص، نشان داد که مبارزه سیاسی را اصل حقیقی و مبارزه مسلحانه را امر مکمل و جانبی حل مسئله میداند و طرح مطالبات را به شکلی کنکرت و فرمولبندی شده ارائه داد، برخی از نیروهای اپوزیسیون به درست یا به غلط چنین استنباط کردند که طرح مطالبات ملی و فرهنگی، ضدیت با ملت فارس است و همین را نیز تا در توان داشتند، تبلیغ نمودند. انتقاد روشن جنبش کردستان هرگز نه رو به جامعه فارس ایرانی، بلکه انتقاد از نژاد پرستی افراطی در هشتاد سال گذشته است. چرا هنگامی که در آلمان مبارزه با نژاد پرستی اصلی همگانی و امر آحاد جامعه قلمداد میشود، این مبارزه مشروع و رواست؟ اما اگر جنبش های ملل تحت ستم ایرانی، خواهان رفع آپارتاید ملی و فرهنگی از تار و پود جامعه خود است، این مبارزه کشاندن ایران به چند دستگی، انحطاط تاریخی، نژاد پرستی و راه انداختن حمام خود در میان مردم ایران نام نهاده میشود؟ باور به دمکراتیزه کردن ایران آینده نمیتواند به سان دوره های قبل صرفاً با شعارهای دهن پر کن، توضیح داده شود بلکه باورمندی هر حزب، سازمان و فعالان سیاسی در عمل و اتخاذ راهکاری دمکراتیک برای کاری مشترک و همبسته است که میتواند نوید ایرانی متحد را بدهد.
دهه هفتاد به طور کلی و سال های پایانی آن را میتوان دوران تدقیق در مسائل ملی و انتخاب راه کارهای تازه نام نهاد. این دهه علیرغم مشکلات و نارسایی هایی که جنبش کردستان آن را سپری نمود، دوره کم دستاوری نبود. با تجربه دهه هفتاد و گذر از دالان های گوناگون سیاسی مانند دوران رفسنجانی ها و خاتمی ها، زمینه و بستر تازه ای برای عبور به دهه هشتاد فراهم شد و در چنین اوضاع و احوالی بود که جنبش ملیتهای تحت ستم ایرانی وارد دهه هشتاد شد.
آغاز دهه هشتاد که با انتخاب مجدد خاتمی اما در موقعیتی ضعیفتر از قبل به عنوان رئیس جمهور همراه شد، تغیر چندانی از نظر برخورد رژیم به مردم کردستان حاصل نشد و این منطقه بیشتر از قبل در فقر، بیکاری، محرومیت، فشار سیاسی و فرهنگی فرو رفت.کارشناسان علوم اجتماعی بر این باورند که انسانها زمانی احساس فقر میکنند که نسبت به موفق نبودن خود در به دست آوردن دارایی بیشتر با تبعیض و بی عدالتی در میان طبقات مختلف جامعه مواجه شوند. در ایرانی که فقر در ابعاد وسیعی قابل مشاهده بوده و هست، در ایرانی که تبعیض و تقسیم مردم به خودی و غیر خودی اصل لاینفک سیاست رژیم محسوب میشود، کردستان در فشاری مضاعفتر بود. کردستان حتی در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی هم شاهد هیچ تحولی در برخورد دولت مردان به منطقه نبود. عالی ترین پست های دولت به روال دیگر سالهای عمر جمهوری اسلامی، هرگز به مردم بومی داده نشد، استاندار، فرماندار، شهردار و ... همیشه از میان غیر بومیان انتخاب شده و ارزشی برای مردم کرد در این انتخاب قائل نبودند.ایجاد فضایی کاملاً امنیتی در کردستان به سان دیگر سال ها کماکان ادامه داشته و دارد و همواره جای تاکید است که از نظر جمهوری اسلامی، کردستان منطقه ممنوعه و از نظر اپوزیسیون کرد، این سیاست سیاست تبدیل کردستان به یک پادگان بزرگ است. صراحتاً باید گفت که عملکرد جمهوری اسلامی را نمی توان به مفهوم یک ایدئولوژی مذهبی در برخورد به مردم کرد بررسی کرد.دیدگاه رژیم به مثابه یک سری عقاید سیاسی درباره اهداف و نتایج یک عمل اجتماعی سازمان دهنده نیست، بلکه بیشتر توصیف یک سیستم مخصوص حکومتی و بیزار از مردم است که در میان کسانی که مورد ظلم قرار داده میشوند، عده ای را بیشتر می آزارد. فشار جمهوری اسلامی بر مردم کرد و محروم کردن آنها از کمترین حقوق خود در حالی آزارش بیشتر احساس میشود که سکوت معنی دار اپوزیسیون را به آن بیفزاییم .اپوزیسیون ایرانی بهتر از هر کسی میداند دمکراسی به مثابه یک حکومت خودگردان عمومی تفهیم شده، زمانی که صحبت از حکومت توسط مردم مورد نظر باشد، بهرحال نظرهایی مانند اینکه مردم باید در حکومت خودشان شرکت کنند، بتنهایی بیانگر این نیست که به چه شکلی باید شرکت کنند و یا تا چه حدی باید این اصل پیاده شود، اما حداقل تبعیض در سپردن موقعیت ها باید مورد انتقاد باشد. سوال اینجاست که چرا بخش زیادی از اپوزیسیون ایرانی که خود را اپوزیسیون سراسری هم میداند، چگونه است که در برابر این همه بی عدالتی در کردستان یا سکوت محض اختیار کرده یا اگر در مواردی هم اضهار نظری کرده باشد با گاردی بسته به مسئله برخورد کرده است. اینجاست که اپوزیسیون باید از خود بپرسد که چرا به کرستان انگ تجزیه طلبی زده میشود، اما همان عوامل گوناگونی که شکاف میان ملیت های ایرانی را تشدید و بزرگتر میکند نادیده میگیرند؟ آیا جای سوال نیست که کردستان بپرسد چرا در نشست و همایش های بزرگ اپوزیسیون "سراسری" کمترین توجه به اتخاذ راهکاری عملی برای حل مسئله ملی نشده است؟ بحران از کجا ناشی میشود؟ آینده ایران را مگر چه عواملی میتواند بحرانی نماید؟ پس بی جهت نیست که گفته باشیم حل موضوع و رسیدن به راهبری حقیقتاً عملی باید محصول همفکری نیروهای سیاسی ایرانی در تمام سطوح و انطباق صحیح خواسته ها با همدیگر باشد. پلاتفرم این موضوع باید هم برآورد کننده خواست ملیت های ایرانی و هم رافع نگرانی نیروهای اپوزیسیون باشد که از احتمال تجزیه ایران و یا درگیری های ملی در هراسند.
به بحث اصلی بازمیگردم. کردستان در چنین شرایطی آرام آرام میرفت که شرایط طاقت فرسا را برنتابد. با آمدن احمدی نژاد و اتفاقی که کردستان را به صحنه نبرد رژیم با مردم کرد تبدیل کرد ، صبر مردم کرد پایان یافت و جنگی شدید و نابرابر در گرفت. کشته شدن شوانه قادری خشم مردم کرد را چنان لبریز کرد که یک ماه تمام کردستان در خون و آتش بود. در سالگرد این حادثه من طی مقاله ای به عنوان مرور رویدادها تفسیری نوشتم که در اینجا بخشی از آن را نقل میکنم. خبر کوتاه اما تکان دهنده بود .همین خبر سرآغاز یک اعتراض سراسری در مناطق کردنشین شد. روز شنبه ۱۸ تیر ماه مامورین جمهوری اسلامی چند جوان مبارز شهر مهاباد را هدف تیراندازی قرار داده و دو تن از آنان را زخمی کردند. یکی از زخمی ها به اسم شوانه قادری که از جوانان فعال مهاباد بوده، علیرغم آن که به شدت زخمی بوده، توسط نیروهای حکومت وحشیانه شکنجه شده و به قتل می رسد. روز بعد جنازه مثله شده شوانه قادری توسط قاتلان به خانواده اش تحویل داده شد.مردم معترض و ناراضی شهر مهاباد با اطلاع از این جنایت در مناطق مختلف شهر به اعتراض و تظاهرات پرداخته و علیه حکومت شعار دادند. طی چند روز فضای اعتراضی در شهر مهاباد همچنان ادامه داشت و شهر حالت غیرعادی به خود گرفت.انتشار تصاويری از جنازه او که نشانه های شکنجه بر خود داشت به تحريک احساسات عمومی و بروز تنش انجاميد که از شهر مهاباد به ديگر شهرهای کردنشين غرب ايران سرايت کرد و تعدادی کشته و خسارات گسترده برجای گذاشت.مراجع قضائی و امنيتی، شوانه قادری را فردی شرور معرفی کردند که به اتهامات متعددی تحت تعقيب بوده و قتل او در پی مقاومت در برابر دستگيری و حمله به مأموران انتظامی رخ داده است.آنان شکل فجيع جنازه شوانه را ناشی از خودزنی و همچنين شستشوی جنازه وی با آب داغ دانستند.
سراسر مناطق کردنشین را اعتراض فرا گرفت.از شمال ترین نقاطی که کردها در آن ساکن بودند تا جنوبی ترین نقطه،همه در یک اتحاد همه گیر به سیاستهای حکومت معترض شدند.همه اذعان دارند که این گستردگی نقطه اوجي بود در جنبش كردستان و به خوبي هم نشان داد كه مساله آنطوري كه مقامات مي خواهند وانمود كنند نيست. مردم کرد با تحصنهای آرام ،مدنی و مسالمت آمیز نشان دادند که مي خواهند مسائلشان را از راه آرامش و به شیوه های صلح آميز به پيش ببرند و به هيچ وجه طرفدار خشونت نيستند.اما این حسن نیت کردها با سیاستهای دولت منطبق نشد و صاحب نظران گفتند كه برخي از خشونت هايي كه اتفاق افتاده به خصوص در شهر سقز با تحريك نیروهای دولتی بوده و دستهايي در كار بوده كه مي خواستند به روي مردم تيراندازي شود و گویا همین سبب شد که متاسفانه عده زيادي كشته شوند و به نقل از خود مسئول هياتي كه براي تحقيق به كردستان رفته بود و عضو شوراي امنيت ملي مجلس شورای اسلامی هم بود، بيش از 500 تن دستگير شدند.یکی از نقاط کردنشین که در صدد حفظ وجه مسالمت آمیز اعتراضات برآمد،شهر سنندج و فعالان مدنی آن بودند.این اعتراض آرام به خشونت کشیده شد و سازمان دهندگان آن به شدیدترین شیوه ها با برخورد حکومت مواجه شدند. از تابستان هشتاد و چهار تا نگارش این مقاله یعنی قریب به سی ماه بعد از مرگ شوانه و کشتار شمار زیادی از مردم معترض کرد،شاهدیم که هیچ دادگاهی به پرونده رسیدگی نکرده و کسی محاکمه نشده است . موضع جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست و انتظاری بیش از آن از چنین رژیم دیکتاتوری بیهوده است اما آیا به جا نیست که بخش کثیری از اپوزیسیون مبارز ایرانی که حاضر است دستگیری یک جوان دانشجو در تهران، صدور احکام چند ماهه برای فعالین سیاسی و یا تجمعی کوچک را در ابعاد وسیع پوشش دهد، به چنین رویدادهای مهمی که عامل بحران سازی و دور افتادگی و عدم همبستگی خواهد بود، توجه بیشتری مبذول دارد؟
قریب به یک سده بعد از تشکیل حکومت در دوره مدرن در ایران ، مسئله ملی کماکان یک موضوع لاینحل بوده و تا به امروز ادامه داشته است .نادیده گرفتن هویت و خواسته های ملل غیرفارس و تلاش برای ساختن ملت واحد که در نوشته برخی از فعالان اپوزیسیون هم هویداست ، نتایج منفی در بر داشته و خلقهای ایرانی نفی هویت خود را از جانب ملیت حاکم و قدرت متمرکز ، بسته و ایدئولوژیک ، دیگر نمیپذیرند. در همان وقایع تابستان هشتاد و چهار کردستان ، مردم به جان آمده از فرط تبعیض ملی، بی عدالتی ، بیکاری ، بی حرمتی ، شهروند درجه چندم قلمداد شدن و هزار و یک علت دیگر که بخش عمده آن متاثر از ستم ملی است عصیان کردند .در این وضعیت که همه شاهد فشار شدید بر مردم کرد و دیگر ملیت های تحت ستم هستیم، برخی از فعالان اپوزیسیون حاضر به پذیرش آنها به عنوان ملیت نیستند و آن را موضوع مناقشه ای شدید ساخته اند.از دید ملیتهای ایرانی و خصوصاً خلق کرد موضوع از این قرار است که خلقهای ایرانی ملیت سازی نکرده اند، بلکه بوده اند و عده ای ندیده یا نخواسته اند که ببینند.هنگامی که به همین جرم در بلوچستان که از توسعه نیافتگی بیشتری در مقایسه با سایر مناطق ایران به ویژه مرکز برخوردار است مردم محکومند و محکومند که به این شرایط تن بسپارند. مردم بلوچ بر اساس گزارش اقتصادی سال 81 که توسط سازمانهای دولتی رژیم اعلام شد با شاخص توسعه انسانی "54" از آخر اول شدند .هنگامی که در اهواز همین چند سال پیش شاهد بودیم که مردم در اعتراض به پاکسازی ملی که دستور بالاترین مقامات جمهوری اسلامی بود چگونه به خیابانها ریختند و در حالی که به وحشیانه ترین شیوه سرکوب شدند با دهن کجی مقامات دولتی مواجه گردیدند .این ماجرا در ترکمن صحرا هم از یک "مناقشه ساده" فراتر است ، چون گذشت هشتاد سال سیاست استعماری ، بخش بزرگی از سرزمین ترکمن صحرا را به اشغال غیر ترکمنها در آورده و ترکمنهای ایران که از کمترین حقوق خود محرومند ، حتی حق نامگذاری و انتخاب اسم فرزندان خود را ندارند .اسامی زیبای ترکمنی همچون "آیلار" ، "آیتین آی" ، "آیسان" ، "یاغمیر" ، "گونش" ، "آیدینگ" و ... آرام آرام فراموش میشود و جای خود را به اسامی فارسی و اکنون عربی هم، میدهد و علت هم نه در رویگردانی مردم از فرهنگ خودی ، بلکه در ممانعت رژیم دینی ایران از حق انتخاب ترکمن هاست. این موضوع در میان اکثر ملیتهای ایرانی صادق است .در کردستان هنگامی که کسی برای دریافت شناسنامه فرزندش با لیستی از اسامی مذهبی روبرو میشود، پس موضوع به سادگی تحلیل های عداه ای نیست که میخواهند با پاک کردن صورت مسئله، خود مسئله را از بین ببرند.
برای پایان دادن به دوری باطل که کشاکش میان ملیت های ایرانی را از بین ببرد، ضروری است که به نکات بحران زا و بحران ساز توجه ویژه ای مبذول شود.در حالی که اکثر قریب به اتفاق خلقهای ایرانی همواره در فقر و محرومیت به سر برده اند و قدرت مرکزی قریب به هفتاد درصد بودجه اختصاصی به آن مناطق را صرف عملیات و تدابیر اطلاعاتی و نظامی امنیتی کند و در یک کلام تجهیز ماشین سرکوب را در اولویت قرار داده است،در حالی که فقر شدید ذکر شده بر تار و پود مردم اثرات مضر و جبران ناپذیر به جا گذاشته و مامورین دولتی و امنیتی ها در این مناطق در شهرکهای ویژه و محلات حفاظت شده زندگی کنند و از حداکثر امکانات برخوردار باشند، برای مردم این مناطق گارانتی متافیریکی بی معناست و چشم امید به توافقات احتمالی آینده نخواهند بست.ضمانت عملی به این سبب طلب میشود که اگر در کردستان فیلتر اطلاعات و پیشتر ساواک، زندگی را بر مردم تلخ کرده بود و فقر ناشی از بیکاری سر به آسمان کشیده،اگر در بلوچستان، بلوچها در کپرهای حصیری با فقر و بدبختی و بیماری و گرسنگی سرکرده و میکنند و در اهواز هر از چند گاهی فاجعه محمره را علیه مردم بی دفاع تکرار کنند، پس ترس از تکرار چنین فجایعی میتواند بی اعتمادی شدیدی بیافریند.به این نکته که در اعترافات جمهوری اسلامی آمده توجه کنید. این اعتراف جالب میگوید: کم توجهی به نابرابری های منطقه ای منجر به مهاجرت از استانهای فقیر به استانهای پیشرفته تر میشود. خلقهای ایرانی به دلیل فقر و گرسنگی و تبعیض به دیگر استانهای کشور نظیر شهرهای مرکزی و بزرگ ایران مهاجرت میکنند و حتی کردها برای هر کاری خود را به خطرات بی شمار مرزهای ایران سپرده اند که هر چند وقت یکبار هم خبر کشته شدن تعدادی از این زحمتکشان که تنها جرمشان کسب درآمد برای تامین معیشت خانواده های چند نفری است منتشر میشود .در عرصه امکانات آموزش سالیانه هزارن نفر از این ملیتها و در این بحث به طور مشخص در کردستان ایران،علیرغم قبولی در کنکور ، به دلیل عدم گزینش سیاسی ، عقیدتی از تحصیلات دانشگاهی محروم میشوند. هر نوع اعتراض به وضع حاکم با برخوردهای شدید امنیتی روبرو میشود . من اینجا میخواهم در پایان به این نتیجه برسم که موارد ذکر شده که بخش ناچیزی از مشکلات موجود ملیت های ایرانی و خصوصاً مردم کردستان است باید به شکلی صحیح و مدبرانه حل شود زیرا بر این اعتقادم که دیگر نمیتوان ملیت های ایرانی را پشت دروازه های فرهنگ و تمدن نگاه داشت و با واژههای پرطمطراق چون "هویت ایرانی" و "اصالت آریائی" خاک به چشم آنها پاشاند.
در ایرانی با شش ملیت مشخص، در ایرانی با سابقه طولانی اعمال ستم ملی، در ایرانی که احساسات ملی هر کدام از این ملل قابل چشم پوشی نیست و در کوچکترین واکنشهای ضد حکومتی از کردستان و اهواز گرفته تا ترکمن صحرا و بلوچستان خود نمائی میکند و شماری از مدعیان دمکراسی که مسبب بحران در ایران آینده اند حاضر به دیدن و اعتراف به آنها نیستند باید گفت که ایران کشور خلقهاست و هیچ ملیتی بر دیگری برتری ندارد. این همان اصلی است که به مذاق بحران سازان واقعی ناخوشایند است .
ختم کلام آنکه آزادی و دمکراسی در چنین کشور وسیع، ثروتمند و چند فرهنگی، تنها از طریق عدم تمرکز قدرت و سیاست و شرکت دادن تمام ملیتهای ایرانی در قدرت سیاسی و اداره کشور است که میتواند به وحدت واقعی منجر شود ، که مناسبترین روش در شرایط حاضر استقرار سیستمی فدارل در ایران بعد از جمهوری اسلامی است .
اظهارات بدبینانه، ضد خلقی و مغرضانه هرگز راه صحیح برخورد به مسئله ملیتها نیست. همانطور که بعد از مصادره انقلاب در بهمن 57 شاهد بودیم تغییر ساختار زاینده هیچ تحول و امیدی نبود و همگان را سخت متعجب کرد .
ایران آتی اگر قرار است دستخوش انشقاق، تجزیه و درگیری نشود ،باید از هم اکنون تضمین برای آینده خلقهای آن ایجاد کرد که به آنها اطمینان داده شود که ایران آتی ،ایرانی برای همزیستی مسالمت آمیز و برابر است.
ادامه دارد...
|