دوستان عزيز خوش آمديد. مايلم چند کلمه در باره حزب اتحاد کمونيسم کارگرى خدمتتان عرض کنم. براى ما کادرهائى که اين حزب را تشکيل داديم٬ بعنوان آکتورها و عناصرى از جنبش کمونيستى ايران که کم و بيش سه دهه است مشغول فعاليت کمونيستى هستيم٬ و ميخواهيم اين جنبش را به فرجامى برسانيم طبيعى است در مسيرمان با اتفاقاتى مواجه ميشويم. شما اگر با ماشين هم در جاده اى در سفر باشيد٬ ممکن است دچار تصادف و مشکلاتى از اين نوع شويد. اما ناچاريد بازسازى کنيد و مسيرتان را ادامه دهيد تا به مقصد مورد نظرتان برسيد. از زاويه اجتماعى موضوع براى ما از اين قرار است که جنبشى مستقل از ما در جريان است٬ يک طبقه در صحنه اجتماعى در حال مبارزه است٬ مردمى را در ابعاد ميليونى به فقر کشيدند و به بى حرمتى محکوم کردند٬ قوانين حاکم نصف جامعه را انسان حساب نميکند٬ کودکانمان در خيابان ميخوابند٬ اختناق حاکم است٬ و تمام مسائلى که همه ميدانند و لازم نيست زياد راجع به آنها توضيحى بدهيم. مهمتر اينکه براى پاسخ به اين وضعيت ضرورى است تغييرات اساسى در آن جامعه صورت بگيرد.
راست قرار نيست تغييرى در جامعه بدهد. نه راست سلطنت طلب و ناسيوناليست٬ نه راست جمهوريخواه٬ نه راست اسلامى و نيمه اسلامى. اينها نه ميخواهند و نه ميتوانند تغيير مورد نظر مردم را در آن جامعه ايجاد کنند. اگر قرار است تغييرى صورت بگيرد٬ اين دست کمونيسم را ميبوسد و کمونيسم قادر به اينکار است. بنا براين بعنوان آدمهائى که از يک انقلاب درآمدند٬ رفقايشان کموناردهاى ايران بودند٬ در اوين و گوهر دشت و کردستان و دهها صحنه جنگ نابرابر ديگر قتل عام شدند٬ و بازماندگان يک جنبش اند٬ وقتى امروز مجددا وارد صحنه تحول اجتماعى ميشوند٬ ناچارند٬ موظفند٬ جامعه ازشون ميخواد که به سوالات اون روز جواب بدهند.
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى٬ کمونيسم ايران٬ کمونيسم کارگرى اساسا براى اين بوجود آمد و منصور حکمت اين جنبش را بر اين اساس بنيان گذاشت که به اين سوالهاى اساسى جواب دهد. که آينده ما مثل امروز نباشد. که تغييرات اساسى بوجود بيايد. که ما بتوانيم فردا حرمت٬ خوشبختى٬ رفاه و آزادى داشته باشيم. که بعنوان انسان انسانى زندگى کنيم. تا به تقابل چپ و راست در جامعه برميگردد٬ که فراتر از احزاب سياسى است٬ راست و چپ امروز در جامعه به عينه در مقابل هم صف آرائى کردند. دو خرداد که يک تلاش درون حکومتى براى قالب زدن به اوضاع بود تمام شد و مضحل شد. سرکوب در اشکال مختلف تست شده اما جوابى نداده است. يعنى نتوانسته مانع اعتراض مردم شود و مردم به اشکال مختلف دارند با رژيم جنگشان را ميکنند. امروز ناسيوناليسم به صحنه آمده که پاسخى براى مردم ندارد. آمريکا و سياست رژيم چنج٬ رفراندوم٬ نافرمانى مدنى٬ جمهورى تمام عيار٬ و هر نوع پروژه راست که آوردند عملا شکست خورد. اعتراض اجتماعى جارويشان کرد و اجتماعا نقد شدند. کماکان سوال اصلى سرجايش است؛ جامعه به کدام سمت ميرود٬ تکليف جمهورى اسلامى چه خواهد شد٬ بعد از جمهورى اسلامى نسل اندر نسل مردم قرار است چگونه زندگى کنند و چه سهمى از آزادى و خوشبختى داشته باشند؟ کمونيسم و جنبش ما پاسخ به اين سوال و به فرجام رساندن اين مسئله است. در اين تقابل چپ و راست که يک معنى وسيعتر اجتماعى دارد ما بايد بتوانيم يک پاسخ صريح و پيروزمند بدهيم. پاسخ کوتاه٬ ده درصد٬ بيست درصد٬ هفتاد درصد کافى نيست. بايد يک پاسخ تمام عيار دارد. يک پاسخى داد که يا ما يا شما٬ يا ما يا طبقه حاکم٬ يا ما يا بورژوازى. وقتى ميگويم يا ما٬ منظور اين نيست که بايد بقيه از صحنه جامعه حذف شوند٬ منظور اينست که جامعه با برنامه کدام طبقه ميچرخد؟ آموزش و پرورش را کى تعيين ميکند؟ اقتصاديات جامعه به چه ترتيب پيش خواهد رفت؟ حکومت دست کيست؟ قدرت سياسى تکليفش چه خواهد شد؟ دخالت مردم در سياست و در سرنوشت خودشان و در امور جامعه چگونه تامين خواهد شد؟ اين نه دمکراسى و پارلمان برميدارد٬ نه تساهل برميدارد. يا کمونيستها پيروز ميشوند٬ مذهب را جارو ميکنند٬ ارکان تبعيض و ستم و استثمار را الغا ميکنند، حکومتى آزاد برپا ميکنند و الگوى آزادى قرن بيست و يکمى را نه فقط در ايران بلکه در خاورميانه و کل دنيا معرفى ميکنند٬ و يا شکست ميخورند و يکدوره ديگر قتل عامهاى سال شصت٬ قتل عامهاى پاريس٬ قتل عامهاى بعد از شکست انقلاب اکتبر٬ و تجربه هر سرکوبى مانند شيلى٬ آرژانتين و غيره تکرار ميشود و آرمانهاى اين نسل هم همراه با انقلابيونش به خون کشيده ميشود. ما بعنوان عناصرى که در اين پروسه دخيل بوديم موظفيم به اين موضوع جواب روشن بدهيم. و حزب اتحاد کمونيسم کارگرى قبل از اينکه در دعواى فرقه اى و سازمانى و يا محدوديتهاى حزب کمونيست کارگرى خودش را تعريف کند٬ خودش را در متن اين دعواى اجتماعى مشخص تعريف ميکند و به اين سوال اجتماعى مشخص جواب ميدهد؛ سرنوشت جدال چپ و راست چه خواهد شد؟ جدال طبقات در ايندوره و سرنوشت کمونيسم و پيروزى کمونيسم چه خواهد شد؟ اين امر ماست.
بنابراين براى ما امروز در اين مسير٬ اگر زمانى اتحاد مبارزان کمونيست را تشکيل داديم٬ اگر زمانى حزب کمونيست ايران را برپا کرديم٬ اگر بعد از فروپاشى ديوار برلين حزب کمونيست کارگرى را ساختيم٬ و اگر امروز حزب اتحاد کمونيسم کارگرى را تشکيل داديم، داريم يک مسير و ريل مشخصى را دنبال ميکنيم. هر بار ممکن است موانع اين راه ما را با مشکلاتى مواجه کند و ما ناچاريم همانطور که ابتدا گفتم عليرغم صدمه خوردن بازسازى کنيم و راهمان را دنبال کنيم. ما ميخواهيم سنگرهائى را بکوبيم و يک حزب سياسى تمام عيار بسازيم که قادر باشد و ظرفيتش را داشته باشد که نيروى کافى براى پيروزى بسيج کند. ميخواهيم حزبى بسازيم که هر کسى که ميگويد من اين وضعيت را نميخواهم و از اين وضعيت بيزارم و همين امروز ميخواهم به جنگ اين اوضاع بروم٬ اين حزب جائى براى اين افراد باشد و ظرفيتش را داشته باشد که اين نيروهاى وسيع را سازمان دهد. اگر کسى آمد و مقدارى کج و کوله حرف زد يا به رهبرى انتقاد کرد٬ اگر گفت رهبرى اشتباه ميکند و يا فلان تاکتيک اشتباه است٬ مجبور نباشد که انشعاب کند. يک حزب سياسى ميخواهيم بسازيم که به تمام معنا سياسى باشد٬ حزبى باشد براى طبقه٬ حزبى باشد براى سوسياليستهاى طبقه کارگر٬ حزبى باشد براى رهبران کارگرى٬ حزبى باشد براى رهبران جنبش آزادى زن٬ حزبى باشد براى نسل جديد که هيچى را قبول ندارد؛ نه دين را قبول دارد نه سنت و اخلاقيات قديم و نه همه ارزشهاى سه نسل قبل را. ميخواهد طور ديگرى زندگى کند و حق دارد که آنطور که ميخواهد زندگى کند. امروز در ايران اين حزب سياسى وجود ندارد. حزب کمونيست کارگرى در اين مسير پيشرفتهاى زيادى کرد٬ جلو آمد٬ اما محدوديتهايش بويژه بعد از درگذشت منصور حکمت اجازه نداد که اين مسير را کاملا طى کند. اگر منصور حکمت زنده بود شايد امروز جمهورى اسلامى سرکار نبود. در سياست نميتوان پيشگوئى کرد٬ اما ترديدى نيست اگر منصور حکمت زنده بود يا امروز جمهورى اسلامى نبود و يا اگر هم بود کمونيسم يک نيروى عظيمى بود که در دنيا روزنامه ها و تريبونهاى معتبر راجع به آن حرف ميزدند. منتها ما اين ضربه را خورديم و اين جنبش ناچار است راهش را ادامه دهد. ما دچار معضلاتى شديم. انشعاب داديم. مسائلى پيش آمدند٬ مسائل محدودى که ميتوانست در چهارچوب يک حزب سياسى قابل حل باشند. اما متاسفانه بقاياى نگرش فرقه اى٬ بقاياى نگرش ايدئولوژيک٬ بقاياى سنتى غير اجتماعى که هنوز قادر نشده به يک حزب سياسى تمام عيار متحول شود٬ مانع شد. همان حزبى که منصور حکمت ميخواست بسازد٬ حزبى که قرار بود ميليونى شود٬ حزبى که قرار بود بسازيم تا تمام پيروزى را بدست آوريم٬ حزبى اگر نتوانست تمام قدرت را هم بگيرد نيروئى غير قابل حذف باشد و بتواند بعد ده سال جنگ قدرت کارگرى را يک کاسه کند٬ ما اون حزب را هنوز نساختيم. و مادام که چنين حزبى نساختيم ما در مسيرمان با اينگونه مشکلات مواجه ميشويم. ما ميخواهيم اين حزب را بسازيم و لطمات تاکنونى را بازسازى کنيم.
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى ميخواهد يک پرونده ديگر را هم ببندد. از يک تاريخ و فرهنگ رايج تماما گسست کند. اگر دقت کنيد هم چپ و هم راست در ايران در مسير خود همواره تکه پاره شده است. ناسيوناليسم در ايران هزار فرقه است٬ جمهوريخواهى ايرانى به همين ترتيب. اساسا بورژوازى در ايران سنت تحزب قوى ندارد. تاريخا نداشته است. تنها استثنا حزب توده است که در يک دوره کوتاه و آنهم در شرايط دوفاکتو توانست نيروئى جمع کند٬ ولى سنت تحزب سياسى قوى و معرفه در ايران نداشتيم. سنت تحزب کلا در ايران ضعيف است. کمونيسم در اين زمينه پيشرفتهائى کرده منتها هنوز نتوانسته سنتى را بدست بدهد که جامعه نگاه کند و بگويد اين يک سنت جديد و مدرن و باز است که ميشود با آن رفت٬ عضوش شد٬ با آن کار کرد، و نسل اندر نسل و هر کسى که دردى دارد از صفر شروع نکند. ما هميشه از سطح مانوفاکتور شروع کرديم و خواستيم يک ماشين عظيم٬ يک قطار عظيم بسازيم. در نتيجه بايد اين حزب را در ايران ساخت تا پيروزى ممکن شود. جنگ اسلحه نياز دارد٬ در جنگ بايد پيروز شد و صرفا با شعار و فراخوان و تبليغات نميتوان پيروز شد. به نظر من تبليغات لازم است٬ اما تبليغاتى که جامعه را تکان دهد٬ انسانها را به حرکت درآورد٬ حرکت و اميد ايجاد کند. با اينحال و بالاخره شما باشد جائى را بگيريد. بايد نيروهاى معينى را شکست دهيد٬ بايد قدرتى را پائين بکشيد. و اين نيروى سياسى منسجم و قوى را ميخواهد که چنين حزبى را داشته باشد. ما ميخواهيم اين حزب را بسازيم. اما تاکنون و در سنت تحزب در ايران، چه چپ و چه راست، اين امر به فرجام نرسيده، سنتى بجا گذاشته نشده و آنچه حاصل شده نفرت از همديگر است. مصدقى از نيمه مصدقى نفرت دارد٬ سلطنت طلب از مصدقى و ليبرال نفرت دارد٬ جمهوريخواه از سلطنت طلب نفرت دارد٬ و داستان به همين ترتيب ادامه دارد. در درون چپ و کمونيستها هم وضعيت همين است. تا به اردوى کارگر و کمونيسم مربوط است، حزب اتحاد کمونيسم کارگرى ميگويد اين بازى تمام شد. اين دور باطل بايد خاتمه پيدا کند. منفعت جنبش ما٬ منفعت آزادى و برابرى٬ منفعت مردم٬ مردم به معنى توده وسيعى که اين بساط را نميخواهند٬ از همه چيز و از جمله از عقايد فرقه اى شما مهمتر است. منفعت جنبش ما به علقه هاى شما٬ به حساسيت هاى شما و به اختلاف تاکتيکى شما ارجح تر است. ما موظفيم حزبى را بسازيم که کل نيروهاى ذينفع در اين جنبش را بسيج کند. ما بايد اين حزب را عليرغم تمام موانع سر راهمان بسازيم و کل اين نيروها را مانند يک گلوله آتشين متحد و به دل اين مهلکه ببريم که بشود شانس پيروزى را ديد و پيروزى را تضمين کرد. اگر مردم ببينند٬ اگر طبقه کارگر ببيند که نيروئى هست که دورنماى پيروزى را نشان ميدهد٬ بنظر من پيروزى ما احتمالش بالا ميرود. اما اگر اين نباشد٬ ارتجاع سرجايش است و حکومت ميکند. جمهورى اسلامى هم اگر نتواند خودش را سرپا نگهدارد٬ ترکيبى از حکومت با آمريکا سازش ميکند يا بساطى مانند عراق را درست ميکنند و چند نسل ديگر مردم هم نابود ميشود.
بنابراين اتحاد کمونيسم کارگرى ميخواهد اين راه را برود. ما به موانع سر راهمان آشنا هستيم. ابدا توهم نداريم. ما ميدانيم که هنوز بقاياى سنتهاى قديمى٬ سنت چپ راديکال٬ سنت سوسياليسم غير کارگرى٬ سنتهاى فرقه اى و ايدئولوژيک تمام تلاششان را ميکنند تا هر حرکت مثبتى را با موجى از تبليغات منفى عقب برانند. متاسفانه ما ناچار شديم يک قدم فاصله بگيريم که اجازه ندهيم ديوار نفرت در مقابلمان بالا برود و اين مسير را ساده تر طى کنيم. ما ميخواهيم اين سنگرها را بکوبيم٬ ما ميخواهيم از حقيقت دفاع کنيم٬ ما ميخواهيم اين کمونيسم را در قالب يک حزب سياسى توده اى کنيم و ميخواهيم روى راديکاليسم و کمونيسم منصور حکمت توده اى کنيم. و اين کار ما را سخت ميکند. تجربه تاکنونى اينست که هر کسى که ميخواهد بزرگ شود ميرود سازش ميکند و هر کسى که ميخواهد عقايدش را حفظ کند فرقه اى بودن را ترجيح ميدهد. حزب اتحاد کمونيسم کارگرى ميخواهد يک جريان راديکال و کمونيست و توده اى باشد. ما در تقابل چپ و راست اين سوال را در مقابل خود گذاشتيم و ميخواهيم پيروز شويم. ما در کنفرانس کادرها گفتيم که نميخواهيم فقط حزبى باشيم که صرفا نشريه منتشر ميکند٬ تبليغات ميکند٬ و قصدش اينست که حزبى در جوار احزاب ديگر باشد. اين براى ما نسخه شکست است. ما يا به بستر اصلى کمونيسم ايران همراه با ديگر نيروهاى مارکسيست و کمونيست کارگرى٬ همراه با جنبش کارگرى و طيف راديکال سوسياليست طبقه کارگر٬ همراه با رهبران راديکال جنبشهاى اعتراضى تبديل ميشويم و يا اينکه کار ما به جائى نميرسد. و من فکر ميکنم اگر هر کمونيستى اينطور فکر نميکند دارد اشتباه بسيار بزرگى را مرتکب ميشود. ما با علم و آگاهى به موانعى که سر راهمون هست٬ ميخواهيم اين مسير را برويم. ميخواهيم اين سنگرها را بکوبيم و اين سنت تحزب کمونيستى مدرن را تثبيت کنيم. ما ميخواهيم يکدوره را در فرهنگ چپ و تحزب سياسى فرقه اى در ايران ببنديم و دوره جديدى را آغاز کنيم. همين ابتداى حرکت ما و بعد از چند روز از اعلام موجوديت ما٬ نشانه هاى اميدوار کننده اى را در عراق٬ در دانشگاها٬ در جنبش کارگرى و غيره ديديم. اخبارى که به ما رسيده و درجه رو آورى به ما و استقبال و حمايت از حرکت ما در همين روزهاى اول نشان ميدهد که کمونيسم چه ظرفيت عظيمى در جامعه ايران دارد. شخصا به اين حرکت خوش بين ام. منتها مارکسيستها و کمونيستها نه طالع بين هستند و نه ميتوانند صرفا حرکتشان را براساس خوش بينى و بدبينى استوار کنند. همه چيز در گرو اينست که ما چه ميکنيم. هدف ما روشن است. آنچه ميخواهيم روشن است. کار ما اين است که سياست درست اتخاد کنيم٬ پراتيک کنيم٬ و در پروسه عمل اثبات کنيم که حق با ما بود و مواضع ما درست بود. وگرنه کسى اگر صرفا بگويد بحث من درست است يا بحث شما نادرست است، خب خودش ميداند مبارکش باشد٬ هنوز چيزى را نگفته است. اگر کسى نتواند به مسائل واقعى و سوالات روز اين جنبش پاسخ دهد٬ معلوم ميشود که سياست اش هم غلط بوده است يا اگر هم درست بوده نتوانسته عملى اش کند.
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى مصمم است که اين پراتيک کمونيستى را سازمان دهد و دعوت من از شما اينست که به اين جنبش بپيونديد. ما يک منفعت بيشتر نداريم؛ نهايتا اينست که بشريم٬ ميخواهيم حرمت انسانى داشته باشيم و آزاد باشيم٬ و اين را کمونيسم ميتواند متحقق کند. فقط کمونيسم و فقط کمونيسم کارگرى توان تحقق اين هدف را دارد. اين کمونيسم به يک حزب سياسى جدى نياز دارد و اين حزب را بايد ساخت٬ بايد در ساختنش شريک و سهيم شد٬ و براى پيروزى تمام عيار کمونيسم در تقابل چپ و راست تلاش کرد. اگر اينکار را نکنيم طبعا صحنه را به ديگران واگذار کرديم و در به همان پاشنه اى خواهد چرخيد که تاکنون بوده است. اما تمام تلاش تاکنونى زندگى بشرى٬ مبارزه طبقاتى و احزاب سياسى اين بوده که بويژه در دوره هاى بحرانى٬ در دوره هاى انقلابى٬ در دوره هائى که سوالات اصلى جامعه و از جمله قدرت سياسى تعيين تکليف ميشود٬ بايد براى تغيير تلاش کرد. و اگر بتوانيم موفق به ايجاد اين تحول شويم٬ آنگاه شاهد تغييرات بزرگ در زندگى ميليونها انسان و در ابعاد بزرگ و نه فقط در ايران و منطقه٬ بلکه الگوئى را در مقابل دنيا قرار خواهيم داد. ما ميخواهيم يک کار پرشکوه را انجام دهيم و از همه شما دعوت ميکنم که در اين تلاش پر شکوه با ما سهيم شويد.
خيلى متشکرم!