پناهندگی در دوران بحران سرمایه داری
سیروان قادری
سرمایه داری جهانی دچار بحران پیچیده و لاعلاجی شده است که قابل مقایسه با بحرانهای ادواری سرمایه داری در گذشته نیست. ابعاد این بحران به گونه ای است که فریاد پایان اقتصاد سرمایه داری و ناتوانی شیوه مسلط بر تولید و مناسبات اقتصادی در جوامع کنونی، در خیابانهای شهرهای بزرگ و صنعتی جهان بگوش میرسد. وخامت اوضاع بگونه ای است که حتی برخی از حکام سرمایه داری لگام گسیخته، از مارکس مثال میزنند و اذعان میکنند که سرمایهداری، آن گونه که ما شاهدش بودیم، دست آخر خود را نیز میبلعد. سرمایه به صورت همیشگی، تضادهای درونی خود را خلق میکند. این تضادهای سرنوشت ساز، در اصل، دینامیسم رشد و پیشبرد سرمایه و امکانی برای عبور از موانع سد راه رشد سرمایه داری است که اساسی ترین عامل بحران سرمایه نیز هست و آنجا که بحرانهای سرمایه داری ناشی از ملزومات پروسه رشد آن، دیگر قادر به خلق تضاد همیشگی نباشد و تضادهای موجود به سر حد نهایی خود رسیده باشد، محکوم به مرگ و نابودی است. به قول مارکس: "انحصار سرمایه برای شیوه تولیدی که خود با آن و تحتتأثیر آن شکوفا شده، به صورت مانع رشد در میآید. تضاد میان تمرکز وسایل تولید از سویی و سرشت اجتماعی نیروی کار از سوی دیگر به حدی میرسد که همنشینی آنها دیگر در پوسته سرمایهداری نمیگنجد. این پوسته سرانجام میترکد".
بحران اقتصاد سرمایه داری وعمق ورشکستگی موازین و قوانین حاکم بر مناسبات آن، علاوه بر آغاز پایان مناسبات اقتصادی و اجتماعی کنونی حاکم بر جوامع، قبل از اینکه سرآغاز تحولات مثبت اجتماعی باشد، ناملایمات عدیده اجتماعی و اقتصادی را برای اکثریت جامعه بشری ایجاد میکند. مدافعین و نگهبانان سرمایه داری که این واقعیت را درک کرده اند، تصمیم گرفته اند تا از کمترین سرمایه بیشترین بهره و سود را ببرند. به همین اعتبار، شاهد این هستیم که در دوره هایی سرمایه داری، در اثر وجود جنبشهای مترقی، کارگری و آزادیخواهانه اجتماعی، مجبور به تن دادن به واگذار کردن بخشهایی از کل ارزش اضافی تولید شده در قالب خدمات رفاهی، بهداشتی، آموزشی، پزشکی و غیره میشود و امروز به دلیل بحران پیچیده و عمیقی که بدان دچار گشته، مجبور به بازپس گرفتن آن و تشدید تهاجم به سطح معیشت کارگران شده است. تمامی جنبشها و گرایشات درون سرمایه داری این مسئله را تنها راه نجات خود میدانند. ضدیت با حقوق پناهندگی و حق تعیین محل اقامت (مهاجرت)، بخشی از این پروسه است.
کنوانسیون حقوق پناهندگی سازمان ملل متحد، مصوب سال 1951 ، یک دست آورد انسانی و یک محصول تحمیل عقبگرد سیاسی و اقتصادی به سرمایه داری پیشرفته غربی توسط کارگران و جنبشهای آزادیخواهانه بود. این دست آورد طبقاتی، همچون دیگر دست آوردهای انسانی تاکنونی بشر، قربانی بحران اقتصادی سرمایه داری شده است. بحرانی که بنا بر داده های موجود اقتصادی ، میتوان از آن ، به مثابه دوران تحولات عظیم اجتماعی در هزاره سوم نام برد. ما امروز شاهد تعرض عنان گسیخته دول بورژوازی به حقوق پناهندگی هستیم. تعرضی که بناچار، تمامی گرایشات موجود در سرمایه داری حاکم در جوامع را، از جمله دولتهای سوسیال دمکراسی که روزی در اروپای غربی و تحت عنوان "دولت رفاه"، سوپاپ اطمینان و عامل اصلی حفظ مناسبات اقتصادی و اجتماعی سرمایه داری در این جوامع شده بودند، را حول پرچم مشترکی گرد آورده است. تعرض به حقوق پناهندگی کمابیش در تمام کشورهای پناهنده پذیر به گونه ای هماهنگ و یکسان پیش میرود. از استرالیا تا شرق، شمال و غرب اروپا و کشورهای شمالی آمریکا، قوانین جدید ومشترکی جهت کسب پناهندگی وضع کرده اند و همراه با تعرضات این دولتها به خدمات رفاهی، آموزشی، پزشکی و غیره، حقوق پناهندگی هم مورد یورش قرار گرفته است. واقعیت این است که افت فاحش عناصر رشد و تکامل سرمایه به مثابه تنها عامل زنده ماندن آن، عواقب ناگوار اقتصادی و اجتماعی پیچیده و لاعلاجی برای دولتهای سرمایه داری بوجود آورده است و راهی بجز اینگونه تعرضات غیر انسانی به سطح معیشت اکثریت جامعه در مقابلشان باقی نگذاشته است.
معضلات کنونی و شرایط سخت پناهندگی در شرایط امروز محصول این اوضاع است و راه تقابل با این سیاستها را نیز باید بر اساس همین چهارچوبها تعریف کرد. در غیر اینصورت، سطح مبارزات پناهندگی از مطالبات جریانات مدافع حقوق بشر فراتر نخواهد رفت و نتیجه ای هم ببار نخواهد آورد. شناخت ریشه ای و عینی از واقعیت علل تعرضات دول سرمایه داری به حقوق پناهندگی، یک تفاوت عمده و اساسی دفاع کمونیستی از حقوق پناهندگی در مقابل مدافعین لیبرال این حقوق است که قطعا منجر به استنتاجات نظری و عملی متفاوتی در این عرصه میشود. جریانات زیادی، از راست و چپ، پناهنده را یک صنف مجزا از جنبشهای اجتماعی میبینند و حتی آن را به مثابه یک جنبش اجتماعی تعریف میکنند. به این اعتبار، وظایف اعتراضی متفاوتی از آنچه که در سطح جوامع شاهد هستیم، تعریف میکنند. مسلم است که اولین خواست پناهجویان کسب حقوق پناهندگی است. همانطور که مدافعین محیط زیست، حقوق کودکان، زنان، جوانان و غیره خواسته های مستقیم و مشخصی دارند و هر کدام از این بخشهای جامعه را باید حول نیازها و مطالبات فوریشان متحد و متشکل کرد. اما مسئله اساسی، شیوه سازماندهی این طیفها است. کدام جبهه مبارزات جاری در این جوامع میتواند سنگر رسیدن بخشهای مختلف معترض اجتماعی به مطالبات برحقشان باشد؟
همه میبینیم که اعتراضات کارگری و مردم محروم از اروپا تا آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین بر علیه تهاجم سرمایه داری وارد دور جدیدی شده است و دولتها را با اعتراضات گسترده خیابانی رودرو کرده است. کارگران و محرومان میگویند هزینه بحران را ما نمی پردازیم و بر خواستها و دستاوردهای خود و بعضا فراتر رفتن از آنها تاکید دارند. واضح است که علیرغم محدودیتهای جنبشهای مختلف طبقات اجتماعی، یک نبرد کشدار و پایه ای و دوران ساز در جریان است و نتیجه آن چهره جدید دنیا را ترسیم میکند. سوال امروز برای هر کسی که زیر فشار تبعیض و سرکوب سرمایه است اینست که باید در این جدالها کجا بایستد و کدام سیاست را بدست گیرد. تنها کارگران و جنبش آزادیخواهانه شان میتواند پاسخ نیازهای اکثریت عظیم جامعه را بدهد و تنها کارگران میتوانند بطور عینی در مقابل قدر قدرتی سرمایه داران بایستند. دفاع از برابری انسانها، حقوق جهانشمول، رفع تبعیض، اعاده رفاه و آزادی، پرچم قدیمی جنبش سوسیالیستی و کارگری است. دفاع از حقوق پناهجوئی و حق پناهنده بعنوان شهروند برای برخورداری از یک زندگی انسانی گوشه ای از این جنبش است.
دنیای بحران زده سرمایه داری امروز دنیای اعتراض است. در هر گوشه جنبشی و جریانی به لطف تکنولوژی ارتباطات قد علم میکند و وضعیت موجود را نفی میکند. از جوانان غزه تا پناهجویان در یونان و کارگران و مردم معترض در تونس و ایران و بولیوی و کشورهای غربی دارند علیه این وضعیت اعتراض میکنند. ما باید از هر امکانی برای اعتراض همبسته و متحد و برای احقاق حقوق برحق مان تلاش کنیم. در عین حال باید بدوا خود را تعریف کنیم و اردوی اجتماعی مان را بشناسیم. پناهجویان متحدی جز کارگران و مردم آزادیخواه این جوامع ندارند و باید در مبارزه شان روی حمایت این جنبش حساب کنند و خود یک حامی پرشور آن باشند. پناهجویان باید با ایجاد تشکل و کمیته های پناهندگی در کشورهای مختلف و ترسیم رابطه منظم با جنبشهای اعتراضی چپ، کارگری و مترقی در این کشورها، علاوه بر طرح مطالبات فوری خود، به عملکرد و مناسبات سرمایه داری حاکم به مثابه علل اصلی آوارگی و سرگردانی موجود اعتراض کنند.
ژانویه 2011