نامه ای از یک "فریب خورده"
(سیروان قادری)

بی حرمتی کافیست !
در حاشیه "الطاف" کادرهای حزب کمونیست کارگری

(توضیحی کوتاه: چندی است که برخی از کادرهای حزب کمونیست کارگری (از این پس ح ک ک)، کمپینی مسموم و کاملا غیر سیاسی را در قالب آزادی نقد و بخشا به بهانه پاسخ به نوشته من در خصوص مهرنوش موسوی (عضو سابق رهبری حکمتیست) و علنی کردن اسناد داخلی حزب حکمتیست توسط ایشان، بر علیه من به راه انداخته اند. لازم به ذکر است که روی سخن این نوشته با این کادرها نیست و اصلا قصد دامن زدن به تشنجی که در درون جنبش کمونیسم کارگری توسط رهبری و کادرهای این حزب(ح ک ک) هدایت میشود، را ندارم. هیچ دیوانی عادل تر از جامعه و افکار عمومی نیست.

ظرف چند روز گذشته، از طریق ایمیل و تلفن همراه، مورد الطاف چند نفر از کادرهای ح ک ک، قرار گرفته ام که حتی علنی کردن این نامه ها، شرم آور است چه رسد به نگاشتن آنها. من برای حفظ حرمت شخصی این انسانها از علنی کردن نام آنها خود داری میکنم. مگر اینکه این دوستان علاقمند به آن باشند. اما ناچارم بخشهایی از این نامه ها را در اینجا ذکر کنم. (عبارات داخل پرانتز از من است)

پس از انتشار مقاله من در نقد علنی کردن اسناد داخلی حزب حکمتیست توسط مهرنوش موسوی، رفیقی از ح ک ک به موبایلم تکست (پیغام متنی) فرستاد و متن آن به قرار زیر بود : "سیروان ... خائن ، بهتر است شما بقالی خودتان را از فرو رفتن به باطلاق نجات دهید" دوست دیگری از همین حزب اینگونه مینویسد: "خود شما سیروان قادری (و گاها سیروان بشارت) یک پدیده نو ظهور علی جوادی و کمیک هستید لطفا سرتان را از زیر برف بیرون بیاورید به اطرافتان نگاه کنید. عزیزم باور کن با عجز و ناله های سود جویانه ره به جایی نخواهید برد. مشک نشانه خروار است هیچ کس شما را جدی نگرفت ... شاید در درون رهبری دفتر تحکیم وحدت چند جایی خالی باشد سری به آنجا هم بزنید بالاخره ارتباط حزبی است آن هم در چهارچوب فضای سالم سیاسی که برای خود محفوظ داشته اید". دوست دیگری کامنتی بدین منوال میگذارد: "بابا این استاد شما (احتمالا منظور، علی جوادی یا سیاوش دانشور است) چقدر پرکاره! ای ول بابا. به جای همه مینویسه دمش گرم. کمی آمفتامین بهش بدید درست میشه".

به هیچ عنوانی قصد همراه شدن با این موج دگم، به مقصد حاشیه را ندارم و بحثی هم با این دوستان و الطافشان جایز نمیبینم. مدتها پیش به ح ک ک هشدار دادیم که راه "جدل آنلاین" به ناکجا آباد ختم میشود. فحش پراکنی با نقد سیاسی متفاوت است. حرمت انسان را مبنا قرار دهید. فضای سیاسی بین احزاب کمونیست کارگری را مسموم نکنید و ...  اما در مقابل، رهبری این حزب به ما گفتند که "کادرها، مشغول دفاع از حزبشان هستند"، ما را متهم به نقض آزادی بیان کردند و ... و اکنون انعکاس دانشگاه ح ک ک (جدل آنلاین) را در واکنشهای کادرهایش به مسایل مختلف را

 

همگان می بینیم، سوالی که اما از این دوستان باید پرسید این است که "اساس سوسیالیسم شما چیست؟" جایگاه انسان و حرمت انسانی در کدام طبقه ساختمان اجتماعی طراحی شده تان قرار میگیرد؟

"من آگاهانه فریب خورده ام" !

رهبری ح ک ک  و بخش وسیعی از کادرهای آن، پس از بروز اختلافات سیاسی ما با آنان و در نهایت جدائیمان از این حزب و تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری، علاوه بر القاب "جمهوری اسلامی صفت" " انحلال طلب" و غیره، به ما کادرهای جدا شده از این حزب لقب "فریب خوردگان" نیز اعطا کردند، سیاست آشنای "هر کس با من نیست، بر من است".  در طول زندگی سیاسی ام، 4 بار به چنین مقامی نایل گشته ام ، 11 سال پیش ، زمانی که نوجوانی 14ساله بودم، عضو نیروهای مسلح حزب کمونیست ایران (ح ک ا) شدم، از جانب رژیم اسلامی، با نام فریب خورده آشنا شدم، پس از آن و در جریان انشعاب سازمان زحمتکشان از "ح ک ا "، این لقب یک بار دیگر توسط رهبری "ح ک ا" تکرار شد و چند سال بعد و پس از جدائیم از سازمان زحمتکشان و پیوستنم به ح ک ک، از جانب عمر ایلخانی زاده (از رهبری سابق سازمان زحمتکشان)، ملقب به فریب خورده شدم. هیچگاه به هیچ کدام از این بی حرمتی ها به هویت انسانیم پاسخ ندادم. و این بار هم که از جانب حزبی که اساس سوسیالیسم اش را انسان میداند (ح ک ک) ملقب به فریب خورده شده ام، تصمیم به پاسخ و دفاع از خود را ندارم.

حال که این دوستان (ح ک ک) علاقه زیادی به معرفی مخالفین سیاسیشان با نامها و القاب مختلف، منجمله "فریب خوردگان" دارند، باید به عرض برسانم که حق با شماست، من فریب خورده ام، اما میخواهم اعلام کنم که فریب چه چیزی را خورده ام: دوستان، من فریب انسانیت و حقیقت را خورده ام، فریب الگوهای صحیح مبارزاتی را خورده ام. فریب دفاع از حرمت انسان را خورده ام، اتفاقا آرزو میکنم که روزی شما، "علامگان دهر" هم چنین فریبی بخورید.
و در پایان، از آنجا که برخی از دوستان ح ک ک، علاقه زیادی به منتسب کردن نوشته های من، به رفیقم علی جوادی دارند، پیشاپیش از این عزیز (علی جوادی) از بابت نوشتن این مقاله به جای من، تشکر میکنم.
سیروان قادری
www.sirvan-qaderi.blogfa.com