زلزله سیاسی ای که با تکه پاره شدن حزب کمونیست کارگری، صحنه سیاست جامعه ایران را به لرزه درآورد، به دور دیگری از تعرضات افسار گسیخته همه دوایر ضدکمونیستی میدان داد و طی چند سال اخیر به تراکم سایه یک ابهام سنگین بر بنیانهای کمونیسم کارگری و سی سال ادبیات آن انجامید.
نوشته هائی که در آخرین شماره نشریه "پاسخ"، شماره ۶۷، تماما توسط محمد فتاحی انتشار یافته اند، در چنین شرایطی به بازار عرضه شده اند. این نوشته ها علاوه بر اینکه در فرم و لحن و زبان، ادبیات و "فرهنگ" ویژه او را حفظ کرده است، از نظر محتوا، سراسر "سفارشی" و نشانه های آغاز یک تغییر ریل کامل برای انطباق با اوضاع جدیدی است که کمونیسم کارگری و جنبش کمونیستی در آن قرار گرفته اند.
ممكن است شخص نويسنده و نشريه اش منشا اثرى در جايى نباشند و به حساب "گاف" دادنهای همیشگی او گذاشته شوند. اما در عصری که مضحكه ترين چهره ها و حاشیه ای ترین و پرت ترین نا"شخصیت"ها، قادر شدند سرنوشت مردم را در ابعاد وسیع رقم بزنند، افکار مالیخولیائی نیز میتواند منشا تخریب باشند. با علم به غير جدى بودن "قهرمان" بايد این روند را، اين تغيير ريل را و این "خطر" را اتفاقا جدى گرفت۔ ما هم مانند مارکس در "هیجدهم برومر" معتقدیم که باید شرايطى كه امكان بازى به دلقك هاى سياسى را میدهد شناخت. باید ریشه مادی و دلایل گردآوری هوچی ها برای هتک حرمت و مسخ و "کودتا" علیه تاریخ پرفراز و نشیب سی سال کمونیسم و لجن پراکنی به کمونیستها را شناخت و بررسی و تحلیل کرد تا بتوان از نوشتن تاریخ توسط مدافعان رگه هائی که در بستر این تاریخ کمونیسم ایران، همواره نمایندگان ساکت و بی حرف وحاشیه ای ناسیونالیسم چپ بوده اند، تابلوی عبور ممنوع برپا کرد.
معلوم شد كه نشريه پاسخ نه يك نشريه شخصى بلكه عملا ارگان خط و سیاستی است كه كورش مدرسى طی سه چهارسال اخیر مزمزه کرده و "آورده است"۔ پاسخ ٦٧ ادامه نشريات به ياد ماندنى "كنگره" و "پلنوم" و خط و نشان كشيدن و "تقبیح" علنی مخالفين سیاسی و نظری با قرار ها و مصوبات است۔ هر انسان منصف و شریف که جهت گیری "فکر شده" این آخرین شماره پاسخ را بخواند قطعا با ما هم عقيده خواهد بود.
اين نوشته ها شباهتى به جدل هاى سياسى راست و چپ و ادامه سیر خطی اختلافات درونی و بیرونی حککا و انشقاقات آن ندارد۔ افشاگرى و حرمت شكنی و عبور از خط قرمز و بى احترام كردن كمونيزم است.
این "حکم" نشریه پاسخ که هر مخالف سیاسی و هر منتقد سیاستهای کورش مدرسی، دچار عارضه "روانی" شده و تا مرز "دیوانگی" رفته اند، البته ممکن است به نوعی تجدید بیعت و اعلام مراتب اخلاص و خاکساری از نوع دهقانی آن معنی شود. اما مساله بسیار فراتر از نمایش خلقیات عقب مانده و انجام تشریفات یک مناسک اعلام عبودیت و جان نثاری است. اگر اینها مثل آن سکت و فرقه مهجور مذهبی بودند که در کوران شیفتگی به "درون" خود، چند سال پیش در نیویورک دسته جمعی خودکشی کردند، با یک ابراز تاسف عمیق از یک ضایعه انسانی که در اوائل قرن بیست و یکم و در نتیجه "ایمان" به یک باور خرافی و ارتجاعی روی داده است، بدرقه میشدند. مساله فراتر از اینهاست، یورش به همه ما و مرعوب ساختن مان برای پیوستن به خودکشی دسته جمعی و شرکت در مراسم تدفین آن پدیده ای است که در تاریخ سی سال جنبش کمونیستی ایران، به عنوان "کمونیسم کارگری" شناخته شده است.
به هر شک و تردید نسبت به نیات عالیه برای خاکسپاری کمونیسم پراتیک، باید پایان داد. این جوهر اصلی پیامى است كه محمد فتاحی ظاهرا بلندگوى آن شده است و تفاوت ماهوی آخرین نوشته های او با کمپین "افشاگری"های تاکنونی اوست. هر منتقد سیاسی رهبر ایشان، از هر نوع آن، و مستقل از سالها تلاش آنان در راه کمونیسم، یک "افق" را از دست داده است، افق "جنبش سرنگونی" و فقط از دست دادن افق سرنگونی نیست. "جنبش سرنگونی" از منظر کورش مدرسی افقی داشته است که با ارتش آمریکا و بوش و افت و خیز آن در عراق، در نوسان بوده است. افقی که اساس همه انشعابات و کناره گیری های طی چند سال گذشته، از جمله انتقاد از "سیاست آوردن"های رهبر گرامی تا همین چند هفته قبل، را نیز توضیح میدهد.
این زمختی و نخراشیدگی در شماره ۶۷ پاسخ چنین بی پرده روی کاغذ آمده است: "سال گذشته سال بحران در احزاب بود، سال انشعابات بود، سال ویرانیهای سیاسی بود، سال استعفا و بازبینی و خانه نشینی و انفراد بود و ... اگر ارتش بوش در عراق شکست نخورده بود، اگر جنبش سرنگونی در ایران که امیدش را به حضور آن قدرت بسته بود، در هم نریخته بود و از این طریق سال بحران و ناامیدی به ارمغان نیاورده بود، قربانیان زیادی از صف سیاسیون هم نمیگرفت . "
و اما کالبدشکافی "مریض"هائی که جرات یافته اند، در مکان و جایگاه کورش مدرسی در ذهن همین محمد فتاحی و امثالهم "شک و تردید" ایجاد کنند و عارضه شناسی را به نتیجه گیری دیوانگی و مرض روانی برسانند، صرفا و فقط از سر اخلاص توام با ساده لوحی رعیت وار نیست. هر نوع تلاش برای ایجاد تردید در صف خودی و غیر خودی، با یک ضد انتقاد بیرحم باید منکوب و یا فروخورده شود. همگی، چه آذر ماجدی و چه کل حزب اتحاد کمونیسم کارگری و چه سرتاپای حزب کمونیست کارگری و چه "منفردین" و "خانه نشین"ها، با پیکره "جنبش سرنگونی" همگی و جملگی "امیدشان را به حضور قدرت آمریکا و ارتش بوش در عراق" بسته بودند! و البته این درد و عارضه فقط مختص و ویژه مخالفین و منتقدین سیاست های کورش مدرسی پس از انشعاب سال ۲۰۰۴ در حزب کمونیست کارگری، نیست. به قول ایشان و به نقل از محمد فتاحی حزب کمونیست کارگری قبل از انشعاب و آنگاه که منصور حکمت هم در نقش "پیغمبر اتحاد" زنده بود و رهبر آن، همان افق "جنبش سرنگونی" را داشت.
اين هیستریک كردن فضاى سياسى تصادفى نيست، اشتباه و لغزش فكرى و یا "افراط و تفریطها"ی بیمورد و همیشگی كسى مانند محمد فتاحى نيست۔ بار فكرى اين دريدگى نشان از هجوم بى پروا به كمونيزمى است كه سايه آن، يك انتقال و شیفت طبقاتى را دشوار كرده است۔
این بی ملاحظگی، این هجوم ضدانتقادی برای منکوب کردن هر نارضایتی و ساکت کردن هر انتقاد؛ و نادم و پشیمان کردن هر حس تردید در مورد "سیاست آوردنهای" کورش مدرسی که بویژه در دوران اختلافات سیاسی قبل از انشعاب سال ۲۰۰۴ در حککا و بعد از آن همیشه یک معضل لاینحل بوده است، نطفه های چرخش یک جریان نیمه سیاسی به یک فرقه کاملا غیر سیاسی است. این بیعتها که در پوشش یک تعرض ضدانتقادی فرموله شده اند، سایه روشن مباحث دوران "انقلاب ایدئولوژیک" مجاهدین را در اذهان زنده میکنند. آنوقتها و در درون مجاهدین، شک و تردید در مورد مقام شامخ رجوی و زیرسوال بردن ازدواج "قرآنی" با مریم، با تعرض به وجود کمترین رگه دودلی و طلب اطاعت چشم و گوش بسته به "سیاست"های برادر مسعود، سازمان مجاهدین را بسوی یک فرقه تمام عیار فالانژ مذهبی تغییر شیفت داد. اینجا هر کس کمترین تردیدی نسبت به تجدید حیات عقب مانده ترین نوع شبه فلسفی و غیر سیاسی ناسیونالیسم چپ و "درافزوده"های هنوز هم " غیر قابل هضم" داشته باشد، از شکست میلیتاریسم و جنایات جنگی ارتش بوش و آمریکا، "مایوس" شده است. این دیگر شارلاتنیسم سیاسی و ترکیب آن با هوچیگری است.
سوالی که در واقع محمد فتاحی رو به دایره درونی مطرح میکند، چیزی جز سازمان دادن یک تعرض ضدانتقادی دیگر برای زدودن آخرین بقایای دودلی و وسواس در مورد جایگاه فوق بشری کورش مدرسی، نیست. سیبل این تعرض ضد انتقادی، تمامی کمونیستهای سی سال مبارز است که جملگی "امید" و "آرمان" شان پیروزی ارتش بوش و آمریکا در عراق و یاس و نا امیدی شان، کنار رفتن از زیر سایه "سیاست آوردن"های دراماتیک رهبر محمد فتاحی، و شکست آمریکا در عراق است. این دیگر زدن به سیم آخر است.
و مساله این است که کدام شرایط و چه اوضاع و احوالی موجب شده اند تا به نام "حکمتیسم" تلاش برای راه اندازی یک فرقه، یک دارو دسته متکی به "اکتیو" شدن هوچیگری دهقانی، تظاهر بیرونی بیابد؟
به چند عامل و فاکتور کاتالیزاتور فوران این افسارگسیختگی اشاره میکنیم:
۱. میدانند که حزب کمونیست کارگری دچار یک انشعاب ویرانگر شده است. میدانند که در متن این انشقاق و چند پارگی و جدال بی حیثیت کردن پیشینه کسانی که سالها در کنار یکدیگر مبارزه کرده اند، و آویزان بودن یک ابهام سنگین بر مبانی "کمونیسم کارگری"، فرصت مناسب برای انتقامجوئی از منصور حکمت، فراهم شده است. تشخیص داده اند که زمان بازگشت اعجاب آور به انواع روایات چپ ۵۷ی و ناسیونالیسم چپ که مدافعان آن در طول دوران تاریخ سی ساله مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری، همواره در حاشیه این تاریخ، روزگار گذرانده اند، فرارسیده است.
۲. میدانند که باز کردن زبان انتقاد از شخص منصور حکمت و تصویر تحقیر آمیز نشريه پاسخ در طعن و کنایه "پیغمبر اتحاد"، و "كسى براى تحليل تره خرد نميكند" در دایره و میدان بد نامی که سالها قبل امثال عبداله مهتدی و شخصیتهای کپک زده وادادگان سیاسی در نام مستعار "امین صادقی" و بعدا ایرج آذرین و رضا مقدم باز کردند، "نیروهای صادق" همان صف و میدان را به وسوسه می اندازد. تعریف و تشکر و تمجید کورش مدرسی از "برخوردهای تئوریک" یکی از سردمداران اپوزیسیون دوخردادی سال ۱۹۹۹ حککا، استارت این مغازله سیاسی و "دلجوئی" از او بخاطر "بی مهریهای" کمونیسم کارگری و منصور حکمت در سد کردن ایجاد فراکسیون دوخردادی در درون حککا بود. این یک ابراز ندامت سیاسی است.
۳. میدانند، که ضدکمونیستهای مکتبی تر احزاب و فرقه ها و دارو دستجات نفرت از کمونیسم کارگری و "کمپین" ترور شخصیت منصور حکمت، در کمین باز شدن شکاف و دور دیگری از افشاگری ها در صفوف منتسب به کمونیسم کارگری، به انتظار نشسته اند. میدانند و آگاهند که شرافت کمونیستی و حس احترام به تاریخ سی سال ادبیات و سیاست و موازین و مبانی کمونیسم کارگری، بسیاری را وامیدارد که از ورود به این میدان، هر اندازه تحریک کننده و غیر سیاسی و پرووکاتوری، دوری کنند. سرمایه گذاری بر این حس احترام و سکوت و امتناع از ورود به میدان دهن به دهن کردن با هتاکان حرمت شخصی و سوابق و پیشینه کمونیستهای مدافع منصور حکمت، یکی از انگیزه های افسار گسیختگی خط حاكم بر نشريه پاسخ است.
۴. انتخاب یک "زن" از میان همه مخالفین و تمرکز بر سنگسار ایدئولوژیک آذر ماجدی اصلا تصادفی نیست. میخواهند با تصویر کردن او به عنوان بانی تمامی شرها و به عنوان "عنصر نامطلوب و مخرب"، انظار را متوجه منصور حکمت کنند. این کپی برداری از؛ و میراث داری داستان انقلاب فرهنگی مائوئیسم و تکرار مینیاتوری صحنه های ضد انسانی "تصفیه"ها و سالهای "ترور" در دوره استالین و روی آوری به شانتاژها و تحریکات شبه اسلامی است.
آيا ميتوان تحمل كرد كه سر كوچه را بر هر مخالف سیاسی بگيرند و در فضای قرق کردن خیابان، كرامت و حرمتش را به لجن بكشند؟ آیا میتوان اجازه داد که جماعتی نامسئول در تصفیه خرده حسابهای حقیر محفلی، در ملا عام با سرمایه گزاری بر احساسات عقب مانده علیه "خصوصیات شخصی و اخلاقی" مخالف سیاسی و فکری خود، به تحریکات ناسالم دست ببرند؟
در حاشیه این تعرض ضدانتقادی و در متن سرازیری تبدیل شدن محفل دور و بر رهبر محمد فتاحی به مسیر یک فرقه و باند غیر سیاسی و مبتنی بر مناسبات ارباب و رعیتی، به مسائل مالی و بالاکشیدن پول توسط رهبری حزب کمونیست کارگری در جریان انشعاب سال ۲۰۰۴، دوباره اشاره شده است. روایات دیگری در مورد همین مساله نیز در محافل مختلف میچرخد. بهتر نیست بجای این کد و رمزها و نیش و کنایه ها و خالی کردن خصومتها و عقده های شخصی و پچ پچ محفلی، اسناد واقعی را در اختیار عموم بگذارید و مردم و جامعه را از نمایش این فرهنگ عقب مانده و درون فرقه ای معاف کنید؟
سوالمان از تمامی کسانی که در صف حزب آقای محمد فتاحی فعلا مانده اند، این است که کدام مصلحتها و کدام منافع موجب شده اند که در برابر تاخت و تاز یک جریان ضدعاطفی سکوت پیشه کنند؟ آیا سالها مبارزه و تلاشهای انقلابی و همرزمی و همسنگری با منصور حکمت، هیچ توان و ظرفیتی برای سد کردن یک حرکت ناسالم را باقی نگذاشته و این پیشینه قابل احترام نیز منکوب و مقهور این تعرض سازمانیافته جریان ضدانتقادی شده است؟ مدافع و جانبدار کمونیسم و مارکسیسم و انقلابیگری اگردرست آنجائی که بنیانهای آن مورد یورش و تعرض و دستبرد قرار میگیرند، وارد میدان نشود، دیگر به چه دردی میخورند؟ کمونیسم و مارکسیسم، عرفان نیست که با اعلام وفاداری به کلمات و عبارات آنها در خلوت فردی بتوان وجدان خود را تسکین داد. انتظار عکس العمل و اعتراض به این گردونه مخرب، یک توقع از همه کسانی است که تصویر تاکنونی از آنان کمونیست و مارکسیست و انقلابیون شرافتمند است. با اختیار کردن سکوت و بی تفاوتی در این مقطع مهم و توهم جبران آنها در فرصت های نامعلوم آینده، گردونه تاریخ سازان تغییر ریل و رهبران جریان ضدانتقادی، شما را به عنوان همراهان "ساکت" و معصوم به جامعه تحویل خواهد داد. کم ترین انتظار، بیان تفاوتها با و فاصله گرفتن از ادبیاتی است که به نام کل لایه آنسانی در صدر سیاست و رهبری حزبشان نشانده شده است. آیا جامعه میتواند در مقابل روایت نشریه پاسخ از کمونیسم و تحریف و مسخ سی سال تاریخ کمونیسم کارگری و ادبیات و مبانی آن و راه اندازی منادیان انقلاب ایدئولوژیک علیه حرمت شخصی و سیاسی انسانها، صدای متفاوتی را از درون این جریان بشنود؟
و نکته آخر ما این است: "شهامت" ابراز وجود جریان ضد انتقادی، در درون سازمانی که عنوان کمونیسم کارگری و بد تر آن، "حکمتیسم" را یدک میکشد، یک اتفاق ساده و تکامل خطی "مباحث و اختلافات داخلی" در دوران مرگ منصور حکمت و پس از آن، نیست. خود آن تاریخ نیز حتی برای ما جای هیچ افتخاری ندارد. مساله این است که به نام کمونیسم کارگری، یک فرقه غیر سیاسی و محفلی ناسالم، با براه انداختن کمپین ضد انتقادی انقلاب ایدئولوژیک علیه هر مخالف نظری و سیاسی خود، در حال پا گذاشتن به زمین فعالیت "کمونیستی" است. این جریان حتی با خود و در پروسه دگردیسی خود، فی الحال تصویر به کلی متفاوتی از تاریخ سی سال اخیر کمونیسم کارگری، ادبیات و مبانی و اصول سازمانی و موازین و پرنسیپهای انسانی و اخلاقی آن تولید کرده است.
باید قاطعانه و به دور از هر گونه حسابگری، علیه این موج که به نام کمونیسم، مجاهدتهای ضدانتقادی را آغاز کرده است، ایستاد و سد محکم و غیر قابل عبوری بنا کرد. سابقه و پیشینه دلخوریها و حتی اختلافات سیاسی هر چه بوده است، و مدال و برچسپ حقانیتها و عدم حقانیتها در مباحث چند سال اخیر به گردن و سینه هر کس آویزان و زده شود، در برابر این شارلاتانیسم و هوچیگری که به نام چپ و کمونیسم براه انداخته شده است، باید ایستاد. این را جامعه از ما میخواهد، طبقه کارگر و جنبش انقلاب سوسیالیستی از ما میخواهد و وفاداری به آرمانهای والا و انسانی کمونیسم به ما دیکته میکند.
١٧ نوامبر ۲۰۰۸
آوات شریفی، ایرج فرزاد، داریوش نیکنام، عبداله شریفی، غفار غلام ویسی، فهیمه قطبی