"من خودم یک کارگرم!" این جمله را با تاکید بر کلمه خودم اولین بار در بحث های کنار دانشگاه تهران در روزهای انقلاب شنیدم. و بعد از آن در بحث های سیاسی در خیابان، در کنار میز فروش نشریات سازمان های چپ و در میتینگ های سازمان های چپ بوفور این جمله را می شنیدیم. حزب اللهی هایی که در مقابل چپ ها قرار میگرفتند و تمام بحث های افشاگرانه چپی ها در مورد جمهوری اسلامی و خمینی و تمام بحث های آنها در مورد سرمایه داری و امپریالیسم و ماهیت جمهوری اسلامی را با همین جمله جواب میدادند: "من خودم یک کارگرم!" این پاسخ غایی به هر نوع استدلال تئوریک و فاکت سیاسی ارائه شده توسط چپ و به تمام افشاگری های سازمان های چپ از ماهیت طبقاتی جمهوری اسلامی، سرکوب کارگران و مردم بود. این جمله مانند آبی بود که جوهر کلمات مارکس، انگلس و لنین را از اذهان این مدافعین مارکسیسم پاک میکرد. زبانشان بند میامد. از پاسخ به این "کارگر حزب اللهی" عاجز میماندند.
یادم است جوان های چپ چگونه در مقابل این جمله خلع سلاح میشدند، سکوت میکردند، سعی میکردند آرام و مثل یک معلم به این کارگر حزب اللهی جواب دهند و ارشادش کنند. و یادم است چقدر در آن زمان با حمید تقوایی و منصور حکمت و سایر رفقا به این عوامفریبی عریان میخندیدیم. حمید تقوایی بخصوص با طنزی که داشت این صحنه ها را خوب دست می انداخت و ما همه به این خامگرایی پوپولیستی از یک طرف و زیرکی عوامفریبانه بهشتی گونه از طرف دیگر یک شکم سیر میخندیدیم. البته این اتفاقات قبل از خرداد 1360 است، وقتی برای خندیدن دل و دماغی بود و میشد دور هم جمع شد.
این عبارت صدا خفه کن در میان تمام سازمان های پوپولیستی برد داشت ولی در اتحاد مبارزان کمونیست کسی آن را تحویل نمیگرفت. کارگر گرایی، بمعنی تقدیس کارگر بعنوان یک صنف، در اتحاد مبارزان کمونیست چندان جایی نداشت. و این تازه مارکسیسم انقلابی بود. یکی از دستاوردهای مهم کمونیسم کارگری دقیقا رد گرایش "کارگر، کارگری" است که کارگر را بعنوان یک صنف تقدیس میکند. ستایش کارگر بخاطر کارگر بودنش. کارگر در چشم این کمونیسم غیرکارگری حکم نژاد برتر در نزد یهودیان نژاد پرست و متعصب را دارد. اما در پس این تقدیس و ستایش، جاودانه کردن این صنفیت وجود دارد و بیک معنا ارتجاعی است. در این ستون جای بحث تئوریک در مورد این مقوله نیست. به آثار منصور حکمت رجوع کنید، روشن این گرایش غیر کمونیستی و عقب مانده را توضیح میدهد.
یکی از "پیشروی های رو به عقب" در حزب کمونیست کارگری ایران آویزان شدن به این جمله پرمعنا و معجزآسای "من خودم یک کارگرم" است. جای تاسف دارد. در سایت "پر محتوا، متین و منطقی" جدل آنلاین میتوان مطلب نوشت، هیچ توضیحی نداد، استدلال نکرد، فقط مقداری احساس خام را روی کاغذ آورد و بعنوان 4 کارگر امضاء کرد. این امضاء چنان جایگاه والایی به این نوشته میدهد که برای رهبری حزب حکم سندی به محکمی مانیفست کمونیست را پیدا میکند. در اسناد حزبی و برای "مستدل کردن" باصطلاح خطاهای "ضد حزبی" فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری کافیست نوشته شود که 4 کارگر از تهران از فلان برنامه یا نوشته از جانب اعضایی از فراکسیون احساس انزجار کرده اند. همین برای سندیت دادن به "خطا های" فراکسیون کافیست. یا حتی جالب تر مطلب را بعنوان یک خانواده کارگری امضاء کرد! این عقب مانده ترین بینش نسبت به کارگر است. هیچگاه دیده اید که یک نوشته را بعنوان یک خانواده بورژوا، معلم، وکیل، دکتر یا غیره امضاء کنند؟ انسان ها برای خود مطرحند و شخصیت دارند. اسم و هویت دارند. خانواده کارگری چه مقوله ای برای امضاء یک نقد نامه است؟ آیا بچه های دو سه ساله شان هم در این نقد سهیم اند؟ آیا این همان مرد خانواده نیست، که بعنوان رئیس خانواده امضاء میکند؟
مساله اینست که در این امضاء کلمه کارگر معجزآسا است، عین همان "من خودم یک کارگرم" است. اما وقتی دقیق میشوید، معلوم میشود که تمام بینش عقب مانده مرد خانواده، رئیس خانواده هم در پس آن آشکار میشود. راهی وجود ندارد. زمانی که به روش های عقب مانده متوسل میشوید، تمام عقب ماندگی اجتماعی را هم با خود به رو میاورید. امضای یک نقد به فراکسیون به اسم یک خانواده چهار نفری کارگری بیش از هر ابتکار در لجن پراکنی در سایت جدل آنلاین مرا متاسف کرد. چگونه تمامی دستاوردهایمان زیر ضرب رفته اند! چگونه داریم قدم به قدم به عقب میرویم. راستش بعضا جرئت نمیکنم به انتهای این پروسه فکر کنم. این عقب گرد به سنت ها و بینش چپ سنتی تا کجا ادامه می یابد؟ سقوط آزاد است یا در نقطه ای ترمزها کشیده میشود؟ اینها سوالاتی است که باید به آنها اندیشید و پاسخ داد و اجازه نداد بیش از این از کمونیسم کارگری منصور حکمت دور شویم.