یلتسین مرد!
یادگار و سمبل قانون جنگل!

یلتسین اولین رئیس جمهور روسیه درگذشت. رسانه های غربی او را قهرمان پیروزی دموکراسی بر کمونیسم خطاب میکنند. جرج بوش او را سمبل پیروزی دموکراسی بر کمونیسم میخواند. مردم روسیه اما بشکلی دیگر او را بیاد می آورند. تاریخ را بسته به اینکه چه کسی بنویسد، یلتسین چهره ای دیگر بخود میگیرد. یلتسین براستی سمبل چیست؟ پیروزی دموکراسی بر کمونیسم؟ یا چپاولگری سرمایه و ریاکاری نظام مبتنی بر آن؟

یلتسین که بود؟ و چرا باید از او یاد کرد؟
یلتسین از سال 1991 تا 1999 رئیس جمهور روسیه بود. معروفیت او بخاطر ایستادگی در مقابل کودتای ژنرال های رژیم شوروی سابق در مقابل دولت گورباچف است. عکس او بر تانک کودتا چیان از او نزد بورژوازی غرب قهرمان ساخته است. مرگ او دگر بار برای هیات های حاکمه در غرب و سرمایه داری جهانی این فرصت را بوجود آورده است تا بر شیپور "کمونیسم مرد" بدمند. اما جالب اینجاست که این صداها این بار بسیار ضعیف است. از ته گلو در میاید. و علیرغم پخش آن از دستگاه های وسیع مهندسی افکار عمومی بسختی شنیده میشود و تاثیری نمیگذارد. کسی به این مرگ و قهرمان سازی توجه خاصی نمیکند. گویی کارگردانان و صحنه گردانان این قهرمان سازی نیز صرفا برای خالی نبودن عریضه دست بکار شده اند. بالاخره باید نان خورد!

اوضاع تغییر کرده است. فریاد های "کمونیسم مرد!" خیلی سریع رنگ باخت. جشن تولد دموکراسی در بلوک شرق سابق با ویرانی و فلاکت، فقر و پاکسازی های قومی درآمیخته شد. سرمایه داری بازار آزاد بجای سرمایه داری دولتی نشست و چهره عریان و بزک نکرده سرمایه داری را با تمام بیرحمی و شقاوت اش به میلیون ها انسان نشان داد. ناسیونالیسم بجان مردم افتاد و و جوامع ای را که کاملا از نظر نژادی و ملی مختلط بودند بجان هم انداخت. اصطلاح پاکسازی قومی ابداع شد تا بتواند جنایات کریه ناسیونالیسم عنان گسیخته را توصیف کند. گورهای دسته جمعی، اعدام های صحرایی نوجوانان 13- 14 ساله  به جرم تعلق به یک ملت دیگر و تکلم به زبانی دیگر و تجاوز به زنان "ملت دشمن" کارنامه ناسونالیسم در عمل در آخر قرن بیست در قلب اروپا است. هیچ توجیه ای برای این کشتار و جنایات نمیتوان ساخت. نمیتوان گفت عقب مانده اند، "قبیله های آفریقایی اند" آنچنان که رواندا را توجیه کردند و اکنون سومالی را از کنارش میگذرند. ناسیونالیسم و پیروزی عنان گسیخته سرمایه بعلاوه دخالت های نظم نوینی قدرت های غربی باعث و بانی این ویرانی عظیم، فقر گسترده و کشتار وسیع است.

معنای واقعی پیروزی بر کمونیسم!
این معنای واقعی پیروزی بازار و نظم نوین بود. آنچه به آن پیروزی دموکراسی بر کمونیسم نام نهاده اند و یلتسین را بعنوان سمبل و قهرمان آن معرفی میکنند. مردم روسیه علاوه بر یلتسین بر روی تانک ژنرال های سابق، فقر و فلاکت گسترده دوره حکومت او را نیز بخوبی بیاد دارند. اینکه چگونه تمام پس اندازهای ناچیز زحمتکشان، حاصل یک عمر کار و زحمت در یک چشم بهم زدن به هیچ بدل شد و اینکه چگونه عده ای از ما بهتران سرمایه های دولتی را به سمن بخس خریدند و به سرمایه داران بزرگ بدل شدند. رشد مافیای روسی را شاهد بودند که چگونه اکنون به کثیف ترین مافیای جهانی بدل شده است. سرکوب پلیسی، اختناق و سانسور، ترور و عدم امنیت اینها حاصل پیروزی بازار یا دموکراسی در روسیه بود. یلتسین برای اکثریت مردم زحمتکش روسیه سمبل دزدی و چپاول، فقر و بی حقوقی و بازار است. بهمین خاطر از 15 میلیون جمعیت مسکو فقط چند هزار نفر به مراسم ترحیم او بذل توجه کرده اند.

بهتر است دیگر یلتسین را قهرمان و سمبل پیروزی "دموکراسی بر کمونیسم" نخوانند. این ارزش مصرف اش فقط تبلیغ منفی است. راستش اکنون مدتی است که چنین است. به همین خاطر صداهای شان در قدردانی از یلتسین ضعیف و برآمده از ته گلو بود. بقول منصور حکمت در "تاریخ شکست نخوردگان":

"آنچه در قلمرو افکار و انديشه تعيين کننده بود، اين واقعيت بود که حاکمان جهان و گله وسيع سخنگويان و مبلغين جيره خوارشان در دانشگاه ها و رسانه ها، توانستند سقوط شرق را سقوط کمونيسم و پايان سوسياليسم و مارکسيسم تصوير کنند. کل اين شعبده بازى البته بيش از شش سال بطول نيانجاميد و تمام شواهد امروز حاکى از اينست که اين دوران فريب ديگر به سر رسيده است. اما اين شش سال دنيا را تکان داد. اين پايان سوسياليسم نبود، اما سرنخى بود به اينکه پايان سوسياليسم واقعا چه کابوسى ميتواند باشد و دنيا بدون فراخوان سوسياليسم، بدون اميد سوسياليسم و بدون "خطر" سوسياليسم، به چه منجلابى بدل ميشود. معلوم شد جهان، از حاکم و محکوم، سوسياليسم را با تغيير تداعى ميکند. پايان سوسياليسم را پايان تاريخ خواندند. معلوم شد پايان سوسياليسم پايان توقع برابرى است، پايان آزاد انديشى و ترقى خواهى است، پايان توقع رفاه است، پايان اميد به زندگى بهتر براى بشريت است. پايان سوسياليسم را حاکميت بلامنازع قانون جنگل و اصالت زور در اقتصاد و سياست و فرهنگ معنى کردند. و بلافاصله فاشيسم، راسيسم، مرد سالارى، قوم پرستى، مذهب، جامعه ستيزى و زورگويى از هر منفذ جامعه بيرون زد . "

و در واقع یلتسین سمبل این قانون جنگل، این عقب افتادگی، زور گویی و جامعه ستیزی بود.