گزارشى از اجتماع و راهپيمائى امروز کارگران نساجى کردستان
"کارگر نساجى هستيم٬ گرسنه ايم٬ گرسنه ايم !"
امجد صابرى
امجد صابرى
امروز بعنوان يک ناظر حرکت کارگران نساجى را دنبال کردم. اجتماع امروز کارگران نساجى در سنندج فضاى شهر را بدرجاتى عوض کرد. ساعت ٨ صبح است در ميدان ١٢ فروردين. اين محلى است که ديروز کارگران نساجى بعد از اجتماعشان تعيين کرده بودند. کارگران اعلام کرده بودند دراين محل تجمع خواهند کرد و بعد به طرف کارخانه راهپيمائى خواهند کرد.
کارگران در دسته هاى چند نفره به محل تجمع مى آمدند. تعدادى هم با ماشين بودند. هيجان و نگرانى و عصبانيت را ميشد ديد. کارگران نگران بودند که چه خواهد شد؟ آيا ميتوانند با موفقيت و بدون درگيرى و حمله به صفشان مسير را تا مقصد بروند يا نه؟ کارگران روى باندرولى نوشته بودند که "ما کارگران نساجى کردستان خواهان کار و پرداخت چند ماه حقوق معوقه ميباشيم". نيروهاى سرکوبگر در محل حضور داشتند. آنها حرکات کارگران را نظاره ميکردند. در حقيقت هر دو داشتند به هم نگاه ميکردند و هر کدام مشغول کار خود بودند. هر دو طرف ميخواهند خودشان را خونسرد نشان بدهند اما هر دو طرف ميدانند اين جنگ است. اما در واقعيت جنگى نابرابر بود. يک طرف تفنگ و باتوم و اسپرى گاز فلفل دارد و طرف ديگر با دست خالى و شکم گرسنه. اما آنچه را که من بعنوان ناظر ميبنيم در چهره کارگران نميشود احساس کرد. اينکه اين يک جنگ نابرابر است.
نيروهاى انتظامى مرتب تذکر ميدهند؛ "هاى خانم! چيه نگاه ميکنيد؟"٬ "هاى آقا اينجا نايست!" کارگرى با صداى بلند ميخندد. نميدانم به چه ميخندد٬ ولى بنظر ميرسد از ترس اينها از کارگر خسته و گرسنه است. آرام به او نزديک ميشوم و ميپرسم به چى ميخندى؟ فقط نگاهى پر معنا به من انداخت و من از سوال خودم خجالت زده شدم. حالا نوبت او است٬ اومدى حمايت کنى؟ مواظب باش٬ ممکن است بهت بند کنند و بگن تو را به نساجى چه مربوط؟ اينجا خودم را از بار خجالتش درآوردم. بهش گفتم نگران نباش. من هم کارگرم. دليل زياد هست که امروز در کنار شما باشم. باز همان نگاه با معنا بود . خودم را به جمع ديگرى که گرم صحبت بودند رساندم. داشتند از وقايع ديروز صحبت ميکردند و اينکه حال يکى از کارگران خيلى بد شده و حالا در سى سى يو است. از وضعيت بد مالى خانواده صحبت ميکردند و اينکه بقيه کارگران هم در چنين وضعيتى قرار دارند .
با صداى حرکت همه به صف شدند. اصلا انتطامات نميخواست. همه منظم با فاصله و در صف دو و سه نفره راه افتادند. در مسير مردم سوال ميکنند چرا راهپيمائى ميکنيد؟ کارگران که انگارى دوست دارند در تمام طول راهپيمائى اين سوال را بشنوند با هم فرياد ميزنند؛ "کارگر نساجى هستيم٬ گرسنه ايم٬ گرسنه ايم!" ماشينها با بوق زدن و دست تکان دادن و مشت گره کرده حمايت خود را نشان ميدادند .
همه چيز را مي خواستم زير نظر داشته باشم. "چيه خانم٬ چيه آقا٬ چرا نگاه ميکنيد؟ راهپيمائى نديدى؟" تا اين لحظه حساسيت نيروهاى انتظامى به طيف جوان بيشتر بود. فشار کارگران در روزهاى اخير و اعتراضات مکرر آنها٬ رسانه هاى رژيم را مجبور کرده بود در محل باشند و گزارش تهيه کنند. دروغ و راستش را نميدانيم! گاها صداى فلاش دوربين ها را ميشود شنيد. از اون دور دورها مي شود يک دوربين فيلمبردارى را ديد. کارگران فهميدند که دوربين فيلمبردارى هست. صداى "حقوق معوقه خود را ميخواهيم" بلند شد. فرياد "گرسنه ايم" بالا رفت. اينجا ديگر نيروى انتظامى سعى ميکرد کمى تعرض کند اما مگر جرات داشت. آنهم در خيابانهاى سنندج! احساس درونى ام اينبود٬ و فکر ميکنم خيلى ها اينگونه فکر ميکردند٬ که همه منتظر بودند نيروهاى انتظامى دست از پا خطا کند تا سنندج شاهد ٣ اسفند ديگرى باشد .
ديروز در سنندج٬ بجز تجمع کارگران نساجى٬ تجمع ديگرى هم بود. همزمان تجمع مردمى که منزجر از اعدام هستند. اين اولين تجمع عليه اعدام نيست. اين مردم عليه احکام اعدام دو نفر اهل قورچيا تجمع کردند. عکسهاى محکومين به اعدام را بلند کردند. قبلا در اعتراض به حکم اعدام فرزاد کمانگر هم جلوى دادگسترى جمع شده بودند. شهر کلا چهره غمگينى دارد و مردم عليه اين همه بيعدالتى و سرکوب عصبانى اند. براى همين است که نيروهاى سرکوبگر از ترس فقط دارند کارگران را همراهى ميکنند. شنيده ميشد که از ديروز رسما به نيروهاى سرکوبگر اعلام شده بود که بايد با تجمع کارگران و مارش آنها با احتياط برخورد شود.
حميد محرم اسرار٬ کارگرى که ديروز در مقابل درب کارخانه حالش بد شد و به بيمارستان انتقال داده شد٬ مشکل قلبى دارد. وى را به بخش ويژه انتقال داده بودند. خطر جدى جانش را تهديد ميکرد. او خودش را به کارخانه رسانده است. کارگران نگران حالش هستند. حميد رنگ و رويش پريده است. عصبانى است. از بحثهاى کارگران متوجه ميشوم که اين کارگر ٤ ماه است حقوق نگرفته است. بايد بابت بسترى شدن کمتر از ٢٤ ساعت در بيمارستان ٢٠ هزار تومان هم پرداخت کند. از کجا بياورد ٢٠ هزار تومان را؟ کارگران وقتى ميشنوند بايد همکارشان اين هزينه را قرض کند و بدهد بيشتر عصبانى ميشوند. نيروى انتظامى در فرصتى باندرول را با زور از دست کارگران ميگيرد. دراين وضعيت درگيرى لفظى پيش مى آيد و تا دست به يقه شدن نزديک ميشود. کارگران ميگويند؛ اون پلاکارتى که از ما گرفتيد٬ اون يعنى زندگى ما٬ يعنى ما گرسنگى را تحمل نميکنيم٬ يعنى حقوقهاى ما را بدهيد٬ يعنى تا حقوقهايمان را از شما نگيريم آرام نخواهيم نشست! اون پلاکارت يعنى شکم ما و بچه هايمان گرسنه است! تعدادى ديگر از کارگران تلاش ميکنند تعداد ديگرى را آرام کنند. آدم فقط بغض اش ميترکد. مگر اين کارگران چه گناهى کردند که کار کنند و حقوق نگيرند؟ کودکان معضوم شان چه گناهى کردند که در خانواده کارگرى بدنيا آمديند؟ اين چه وضعى است؟
کارگران به نظر مصراند که حق خود را از گلوى اين کارفرماى مفت خور بيرون بکشند. براى همين براى فردا قرار گذاشتند که از کارخانه تا جلوى اداره کار مجددا راهپيمائى کنند. کارگران امروز با تظاهراتشان به مردم شهر سنندج٬ به کارگران نساجى شاهو٬ شين باف٬ پرريس٬ نقشين و ... خبر دادند و از آنها حمايت خواستند. کارگران اين مراکز صنعتى البته وضعيتى بهتر از کارخانه نساجى ندارند. مگر کارفرما حکم ابقا به کار نساجى غرب بافت را به رسميت شناخت؟ به نظر ميرسد کارگران شهر سنندج راهى ندارند بجز اينکه در يک صف متحد و متشکل در مقابل کارفرماها قرار بگيرند.
٢٠ مرداد ١٣٨٧