برای دریافت نسخه کامل پی دی اف نشریه بروی عکس نشریه کلیک کنید

قابل توجه خوانندگان نشريه يک دنياى بهتر

شماره ١٣٣ يک دنياى بهتر چهارشنبه ۶ ژانويه ٢٠١٠ برابر با ١٧ ديماه ١٣٨٨ منتشر ميشود. يک دنياى بهتر سال نو را به همه شما عزيزان تبريک ميگويد.

سردبير٬

 
يادداشت سردبير٬ شماره ١٣٢؛اپوزيسيون اسلام زده
بررسی اوضاع سیاسی حاضر:نگاهی به گذشته٬ نگاهی به آینده
گفتگو با آذر ماجدی ؛ اوضاع سياسى٬ انقلاب زنانه٬ کمپين مردان محجبه
دفاع از مردان محجبه راه حزب توده برای توده ای شدن !
حجاب گيت حزب "کمونيست کارگرى"
ستون آخر٬"خوف" منتظری !
روز بعد از واقعه
مردم سيرجان راه برچيدن چوبه هاى دار را نشان داده اند! ٣ الى ۵ کشته و ٢۵ نفر زخمى
آتش سوزى در پتروشيمى مرواريد عسلويه
کارگران راه و ساختمان شرکت جنرال مکانیک
حسينعلى منتظرى مرد!
توطئه علیه اپوزیسیون را باید درهم شکست!
کارگران روغن نباتی بهشهر؛اخراجها ادامه دارد
دستمزدهای پرداخت نشده کارگران مترو تهران
قصابخانه ایران خودرو؛انگشتان حسین اناری قطع شد
آکسیون های اعتراضی به حضور احمدی نژاد در دانمارک پرچم های "وانتد" با استقبال بسیار روبرو شد
پیکت اعتراضی در مقابل كنسولگری دانمارك در تورنتو در اعتراض به سفر احمدی نژاد به دانمارك
دختران کاراته کار ایران راه را نشان میدهند؛حجاب ها را بدور اندازیم!
سخنرانی و پرسش و پاسخ

 

 


يادداشت سردبير٬ شماره ١٣٢؛اپوزيسيون اسلام زده


مرگ منتظرى موجى از تعظيم و تکريم به آخوند و کرامات اين بزرگ ”مرجع تقليد شيعيان“ را در ميان طيفى که خود را ”سکولار٬ دگر انديش٬ جمهوريخواه٬ و سوسياليست“ مينامند براه انداخته است. گوئى ماههاى اول سال ۵٧ است که روشنفکر شرق زده و آل احمديست و ناسيوناليست با سبيل استالينى در مدح ”امام خمينى ضد امپرياليست“ و ”آخوند ملى“ سخن ميگويد! معناى اين عاشوراى اسلامى مداحى از منتظرى٬ آنهم کسى که همراه خمينى جزو دو نفر کليدى برپائى رژيم هولاکاست اسلامى بوده است٬ چيست؟ آيا اين جماعت که تاريخا آخوند شخصيت حماسى سياسى شان بوده دسته جمعى از مرگ منتظرى منقلب شدند؟ آيا ”فاتحه“ خوانده اند و پرچم سياه را به علامت ”عزاى عمومى“ از پنجره خانه شان در واشنگتن و پاريس و لندن و برلين نيمه افراشته آويزان کرده اند؟

واقعه مرگ منتظرى نشان داد که اپوزيسيون شرق زده و ملى اسلامى٬ حتى ”چپ“ هايشان٬ بسيار وفادارتر از اينها به اسلام و آخوند اند. اما اين فقط جنبه فرهنگى آنست. اتفاقا عشق عرفانى به آخوند نتيجه سياست آنهاست. اما اين تصور که مردمى که عليه اسلام و دين و حکومت اسلامى بپاخواسته اند٬ در مقابل خامنه اى ها به منتظرى ها رضايت ميدهند٬ اگر ناشى از عدم درک واقعيات اجتماعى نباشد يک سياست بيمارگونه و ارتجاعى براى دفاع از اسلام و دستگاه مذهب در فرداى ايران است. نسل جديد نسلى ضد دين و ضد خرافه و ضد بايد است. اين نسل خلاصى فرهنگى و آزادى و رهائى ميخواهد. متحجرترين ها در خود حکومت اسلامى به اين واقعيات اعتراف ميکنند. اين تنها ”دگر انديشان“ شرق زده و اسلام و آخوند زده است که تلاش دارند در پس مرگ منتظرى بيرقى براى آينده بيافرازند. اما مسئله اينست که ديگر دير شده است.

 

 

 




بررسی اوضاع سیاسی حاضر:نگاهی به گذشته٬ نگاهی به آینده


یک دنیای بهتر: جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی در پس مضحکه انتخاباتی رژیم اسلامی وارد فاز جدیدی از تحولات خود شد. چه تحولاتی در بالا و چه تحولاتی در پایین زمینه ساز شکل گیری این اوضاع جدید بودند؟

علی جوادی: برای بررسی تحولات در بالا  باید کمی به عقب برگشت. موقعیت رژیم اسلامی در دوره اخیر در سطح منطقه تغییر کرد. دوره احمدی نژاد مترادف با یک تغییر اساسی در سیاست منطقه ای و داخلی رژیم اسلامی بود. شمشیر خونین اسلام را از رو بستند. سیاست "گفتگوی تمدنها"جای خود را به سیاست ایجاد کانونهای بحران و جنگهای منطقه ای داد. رژیم اسلامی برای بقاء خود سیاست تعرض و گسترش کانونهای بحرانی در منطقه را اهرمی در راستای حفظ موقعیت خود و مقابله با سیاست "تغییر رژیم" دولت نئوکانسرواتیو آمریکا در دستور خود قرار داد. به سه رویداد مهم در این راستا باید اشاره کرد. ١- حمله آمریکا به عراق و گسترش عرصه جولان رژیم اسلامی در عراق٬ ٢- جنگ ٣٤ روزه اسرائیل و حزب الله در لبنان و بالاخره٬ ٣- جنگ خانمان برانداز اسرائیل در غزه. این سه واقعه منطقه ای هر کدام به اشکالی در تقویت موقعیت رژیم اسلامی و عروج این نیرو بمثابه بازیگری منطقه ای موثر بودند.
 
جنگ آمریکا در عراق بمثابه مائده ای آسمانی در خدمت سیاستهای منطقه ای رژیم اسلامی قرار گرفت. سرنگونی رژیم استبدادی صدام حسین منجر به پر و بال گیری جریانات اسلامی دست پرورده جمهوری اسلامی در سطح عراق شد. بطوریکه حتی بسیاری از مفسران غربی از رژیم اسلامی بعنوان برنده جنگ آمریکا علیه عراق نام بردند. از پیش روشن بود که هم جنگ و هم سیاست شکل دادن به یک جمهوری اسلامی دیگر در سطح منطقه تماما منجر به تقویت رژیم اسلامی در سطحی فراکشوری خواهد شد. همینطور هم شد. جنگ اسرائیل و حزب الله لبنان نیز چنین خاصیتی برای رژیم اسلامی در بر داشت. "مقاومت" ٣٤ روزه ارتجاع حزب الله لبنان و عدم شکست آن در مقابل ارتش "اسطوره ای" دولت اسرائیل و به بهای خانه خرابی زندگی دهها هزار نفر در جنوب لبنان کافی بود تا حزب الله و به تبع آن رژیم اسلامی در موقعیتی متفاوتی در قیاس با پیش از آن قرار بگیرند. این موقعیت تغییر یافته را جنگ اسرائیل علیه مردم غزه و بهره برداری سیاسی ارتجاع اسلامی در خاورمیانه تکمیل کرد. این مجموعه کلا موقعیت متفاوتی به رژیم اسلامی در سطح منطقه و به همین اعتبار در سطح جهان و در کشمکش با تروریسم دولتی بخشید. توازن قوا در جنگ تروریستها به درجاتی به نفع تروریسم اسلامی تغییر کرده بود. یک پی آمد این موقعیت جدید برسمیت شناسایی تغییر جغرافیای سیاسی منطقه و اذعان به این تغییر از جانب نیروهای تروریسم دولتی و برخی دولتهای غربی بود. به طوری که رژیم بوش با تشکیل هیات "بیکر – میچل" ناچار به یک تغییر سیاسی استراتژیک در قبال رژیم اسلامی شد.
 
از نقطه نظر جناح راست رژیم اسلامی این تغییرات در سطح منطقه باید به تغییر توازن قوای سیاسی میان جناحهای رژیم اسلامی و مهمتر به تغییر توازن قوا میان رژیم و مردم تبدیل میشد. معنا و مضمون این تغییر برای جناحی که تمامی ارگانهای رژیم را در دست دارد فقط میتوانست یک تعیین تکلیف نهایی و همه جانبه با کل جناح مخالف باشد. این تغییر باید به قدرت فائقه و بلامنازع جناح راست و همچنین تضمینی برای تداوم عمر سیاه این نظام در مقابله با مردم ترجمه میشد. بی جهت نبود که در مناظرات "مضحکه انتخاباتی" احمدی نژاد با حمله به موسوی٬ خاتمی٬ ناطق نوری و رفسنجانی سوت حذف این جریانات را به صدا در آورد. کاری که خامنه ای در راس رژیم نمیتوانست به آن مبادرت کند. هدف تسویه حساب نهایی با سایر باندها و گله های اوباش درون حاکمیت اسلامی بود. در صدد بودند که موقعیت تغییر یافته در سطح منطقه را به سکویی برای تغییر توازن قوای سیاسی در جامعه ایران و حذف جناح اصلاح طلب حکومتی به مبنایی برای تهاجم گسترده تر به جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی تبدیل کنند.

تلاش برای حذف جناح اصلاح طلب حکومتی توسط جناح راست٬ موقعیت ویژه ای را برای جناح اصلاح طلب حکومتی ایجاد کرد و این جریان را بر سر یک دو راهی سرنوشت ساز قرار داد. یا باید برخلاف دوره خاتمی مقاومت میکردند یا باید کاملا حذف میشدند. و این بار حذف مترادف مرگ و نابودی این جناح بود. به عبارت دیگر کشمکشهای کنونی امکان سازش و توافق جناحهای رژیم اسلامی را از صحنه سیاسی در بالا خارج کرده بود. سازشی بسادگی متصور نبود. اگر تا پیش از این دوره هدف کشمکش جناحهای رژیم تامین هژمونی سیاسی یک جناح بر جناح دیگر بود در شرایط کنونی این جدال به مساله حذف و تسویه حساب جناحی تبدیل شد. جناح راست در صدد حذف کامل جناح اصلاح طلب و تمامی حشو و زوائد این جناح برآمد. عمیقا بر این باورند که هر درجه عقب نشینی منجر به فوران موج اعتراضی در جامعه خواهد شد. جناح اصلاح طلب حکومتی هم دیگر دست از جناح راست شسته است. در این تلاش اند که خود را نجات دهند. این جناح را عامل سقوط کل حکومت اسلامی میدانند. "مقاومت" موسوی و خاتمی و کروبی و عدم تمکین به فراخوان خامنه ای نشان درجه وخامت اوضاعشان از یک طرف و از طرف دیگر نشان فرار نقطه سازشها در معادله کشمکش جناحهای رژیم اسلامی است .

آنچه اشاره شد گوشه ای از تحولات سیاسی در "بالا" بود. اما برخلاف تصورات کودنانه جناح راست٬ مردم ویژگی موقعیت سیاسی را تشخیص دادند و با گسترش اعتراضاتشان بار دیگر در صحنه اعتراضی جامعه اهداف و نقشه عمل های این جناح را در هم ریختند. این بار شکاف جناحها چاشنی اعتراضات گسترده توده های مردم شد.  به عبارت دیگر نه تنها رژیم اسلامی و جناح راست نتوانستند به اهداف مقطعی خود دست یابند بلکه با موج میلیونی اعتراض و خیزش توده های مردم مواجه شدند که در کمین رژیم اسلامی نشسته بودند. تغییر توازن قوای سیاسی میان مردم و رژیم اسلامی و هل دادن رژیم اسلامی به پرتگاه سقوط یک نتیجه اولیه این اعتراضات توده ای بود. ورق بسرعت باورنکردنی ای برگشت. بر هر کودنی در حاکمیت روشن شده بود که مساله بر سر بود و نبود و مرگ رژیم اسلامی است.
 
مردم از شکاف و کشمکش در بالا بمنظور پیشبرد امر مبارزه خود علیه هر دو جناح رژیم استفاده کردند. شکافی که خود در اثر داغ شدن زمین زیر پای جناحهای رژیم در حلقه پیشین ایجاد شده بود. تصور خامی بود اگر نتیجه گیری میشد که "مردم سبز پوش" در اهداف سیاسی و خواستهای خود با جریانات سیاسی حاکم بر "جنبش سبز" شریک بودند. این وضعیت محصول توازن قوایی موقت و همچنین محصول حجاب اختناق در جامعه بود. و دیدیم که چه به سرعت تغییر کرد. موسوی بهانه است هدف کل نظام است٬ بیان دقیق این روند بود. همانطور که انتظار میرفت هر درجه پیشرفت و گسترش اعتراضات جامعه و اعمال قدرت توده های مردم منجر به کنار زده شدن این تصورات خام از اهداف و خواستهای مبارزات مردم شد. مردم آزادی میخواهند٬ برابری میخواهند٬ رفاه میخواهند٬ یک حکومت سکولار میخواهند. هر درجه رادیکال و حاد شدن مبارزه علیه رژیم اسلامی جریان سبز حکومتى را حاشیه ای و منزوی خواهد کرد و این جریانات را به مقابله صریحتر و علنی تر در رو در رویی با جنبش توده های مردم سرنگونی طلب میکشاند. همینطور هم شده است .

سیر تحولات در شش ماه گذشته با هر محاسبه و ارزیابی ای خیره کننده است. رژیم اسلامی چهارسال تلاش کرد تا معادلات سیاسی را در سطح منطقه و جامعه به نفع خود تغییر دهد تا بتواند حمله کند. در دوره احمدی نژاد سرکوب را باز هم تشدید کردند. مانند دوران اول تثبیت حکومت اسلامی زدند و روزمره دستگیر کردند و در سطح منطقه جنگید٬ اما در طی چند ماه تمامی آنچه بافته بودند پنبه شد. تعادل سیاسی جامعه به نفع مردم تغییر کرد. رژیم اسلامی در مقابل مردم بپاخواسته کم آورد. نیروهای سرکوبش فرتوت و ناتوان شدند. کماکان میزنند اما دیگر قادر به حفظ موقعیت و جلوگیری از رشد اعتراضات جامعه نیستند. سیر تحولات سیاسی بر دیوارها نوشته شده است. رژیم جمهوری اسلامی رفتنی است.
 
بطور خلاصه٬ جناح راست تهاجم کرد٬ حمله کرد تا جناح رقیب را حذف و تعرض جدیدی را بر علیه مردم سازمان دهد٬ جناح اصلاح طلب حکومتی چاره ای جز "مقاومت" نداشت. سر خم کردن معادل نابودی بود. مردم از موقعیت استفاده کردند و اعتراضات خود برای سرنگونی کل رژیم اسلامی را تشدید کردند. تحولات در بالا و تغییرات در پایین٬ رژیم اسلامی را اکنون در آستانه سرنگونی قرار داده است .

یک دنیای بهتر: هیچ نیروی سیاسی ای نیست که به این اوضاع برخورد نکرده باشد. دو ارزیابی در دو قطب نگرشهای مختلف سیاسی نسبت به این اوضاع قرار میگیرد٬ یکی این تحولات را "انقلابی جاری" و دیگری "جنگ جناحهای" رژیم اسلامی قلمداد میکند. واقعیت چیست؟ تفاوتها کدام است؟ اهمیت نقد این نگرشهای غیر کمونیستی در این ارزیابی از اوضاع سیاسی چیست؟

آذر ماجدی: خیزش اخیر مردم جریانات سیاسی را شوکه کرد. بسیاری از جریانات در مواجهه با رویدادها تغییر موضع دادند. تحلیل های سابق خود را دور ریختند و تحلیل های جدید ارائه دادند. این یکی از خاصیت های تند پیچ های سیاسی است. معمولا جریانات سیاسی در مواجهه با تند پیچ های سیاسی به معلق زدن و زیگزاگ زدن میافتند، چرا که از درک مکانیسم های مبارزه طبقاتی و کشمکش های سیاسی – اجتماعی عاجزند. معمولا فقط ظاهر پدیده ها و وقایع را می بینند و بر مبنای آن قضاوت میکنند. قادر نیستند سطح را خراش دهند و به عمق رویدادها خیره شوند .

در حالی که کشمکش های سیاسی – اجتماعی و طبقاتی بر مبنای روندهای عمیق تری بوقوع می پیوندند که لزوما به همان شکل بروز نمیکنند. بطور مثال در یک جامعه سرکوب شده زیر دیکتاتوری، مبارزات و اعتراضات مردم و جنبش های اجتماعی با در نظر گرفتن توازن قوا نه آنگونه که خواست عمیق و واقعی مردم است، بلکه به اشکال دیگر و با خواست هایی بسیار رقیق شده ابراز وجود میکند. یک مارکسیست باید بتواند این لایه ها را ببیند و تشخیص دهد.

در میان جنبش چپ یا آنچه به جنبش کمونیستی معروف است ما شاهد چرخش های تند بودیم. اما این فقط به جنبش چپ محدود نمیشود. جنبش ناسیونالیسم پرو غرب نیز مواضع پیشین خود را در قبال این خیزش بسیار تعدیل کرد. بخش اصلی تحزب یافته آن هدف سرنگونی را بایگانی کرد و به دفاع از جنبش اصلاح طلب دولتی، یعنی حفظ رژیم اسلامی، پرداخت. "گزینه حفظ نظام" اسم این تاکتیک و تغییر موضع ۱۸۰ درجه ای این جریان است.  

در میان جنبش چپ، شاید بتوان گفت، که موضع دو جریان برای بسیاری موجب شگفتی شد. دو حزبی که تحت نام کمونیست کارگری فعالیت میکنند، در قبال اوضاع سیاسی بطرز حیرت انگیزی به راست چرخیدند. مواضع راستی که از این تحلیل ها منتج شد، این دو جریان را در کنار قطب راست جامعه قرار داد. مواضع این دو جریان در قبال خیزش مردم در تقابل کامل با یکدیگر قرار دارد، اما تحلیل هایشان بسیار مشابه است. در واقعیت امر مواضع این دو حزب دو روی یک سکه است. توضیح میدهیم .

حزب موسوم به حکمتیست (حککا-ح) کشمکش حاد جاری در جامعه را به دو جناح رژیم نسبت داد. بخشی از مردم "زحمتکش و کارگر" را به اردوی احمدی نژاد و بخش دیگر را به جناح اصلاح طلبان دولتی، موسوی و شرکاء منتسب کرد. بدین ترتیب این جدال عظیم را جدال دو جناح رژیم نامید و اعلام کرد که مردم کورکورانه بدنبال دو جناح افتاده اند. و نتیجه گرفت که این یک جدال ارتجاعی است، مردم نباید در آن شرکت کنند، خود این حزب کاری به کار آن ندارد و عملا از مردم خواست که خانه نشین شوند. یک موضع ارتجاعی – پاسیفیستی که عملا این حزب را هم سوی ارتجاع هار حاکم قرار داد .

حزبی که به کمونیست کارگری موسوم است (حککا) خیزش مردم را یک انقلاب نامید و خود را رهبر بلامنازع آن. اعلام کرد که "ما از پیش گفته بودیم که ما رهبر انقلابیم، ما "تنها" جریان خواهان انقلاب بوده ایم پس حالا که این انقلاب شکل گرفته است ما رهبر آن هستیم." اما طولی نکشید که متوجه بی تاثیری و عدم نفوذ خود شدند. با دیدن موج عظیم مردم که در ابتدا با پرچم ها و علائم سبز رنگ در خیابان تظاهرات میکردند، این حزب به این باور رسید که مردم همگی متعلق به "جنبش سبز" هستند و تصمیم گرفت که با "جنبش سبز" همراه شود. نقد سران جنبش سبز اسلامی، جریان اصلاح طلبان حکومتی را کند تر و کند تر کرد و طی مدت کوتاهی نقد به نصحیت و دعوت به پیوستن به "صفوف انقلاب" تبدیل شد.

باور به یک انقلاب همه با هم، و الگوی تحولات سیاسی ۱۳۵۷، رهبری این حزب را به سازش سیاسی – عملی با دو جنبش ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب سوق داد. حزبی که یک سال پیش قدرت را در ایران دوگانه اعلام کرده بود و خود را یک گانه آن نامیده بود، عملا سیاست دنباله روی از "توده ها" و سازش با جنبش های ارتجاعی را پیش گرفت. های و هوی انقلابی گری و خود فریبی پوپولیستی آنها را از یک طرف بسوی جناح مغضوب سوق داد، و از طرف دیگر به اتحاد عمل با ناسیونالیسم پرو غرب  کشاند .

موضع این دو جریان کاملا در مقابل هم قرار دارد. یکی از انقلاب سخن میگوید و یکی جنبش حاضر را ارتجاعی مینامد و فراخوان خانه نشینی صادر میکند. اما جالب اینجاست که این مواضع هر دو بر یک درک و تحلیل توده ایستی متکی است. سیاست ها، تحلیل ها و مواضع کمونیسم کارگری در تضاد کامل با مواضع این دو جریان قرار دارد. عدم درک این مواضع، راهبرد و تحلیل ها و برخورد به شرایط از یک موضع پوپولیستی این دو جریان را به این مواضع کشانده است .

مدتی پیش از این خیزش حککا-ح آن جنبشی را که در تحلیل های منصور حکمت جنبش سرنگونی نامیده میشد شکست خورده ارزیابی کرد. لذا سازماندهی انقلاب کارگری را که قبلا در پرتو سازش با جریان ملی – اسلامی و پلاتفرم دولت موقت، بعد در چهارچوب منشور سرنگونی بایگانی کرده بود، اکنون با اعلام شکست جنبش سرنگونی مردم کاملا به یک آینده دور محول کرد. با این سابقه تحلیلی و با حاکمیت این بینش بر این حزب، اتخاذ موضع اخیر تعجب آور نیست. مساله اینجاست که انتظار عمومی از جریانی که خود را کمونیست مینامد، دخالت فعالتر و انقلابی تری در مبارزات و خیزش مردم است. از این رو است که موضع شدیدا ارتجاعی – پاسیفیستی این حزب همه را شوکه کرد .

رهبری جدید حککا اصلا هیچگاه به مقوله "جنبش سرنگونی" باور نداشت و از ده سال پیش هر حرکت اعتراضی مردم را انقلاب نامیده بود. یک انقلاب بدون محتوای طبقاتی معین، یک انقلاب همه با هم پوپولیستی. از نظر این رهبری هر صحنه از جدال مردم با رژیم انقلاب است. لذا حمید تقوایی٬ با اتکا به بینش پوپولیستی خویش، پس از مرگ منصور حکمت، کوشید آنچه در تحلیل ها و مواضع رسمی حزب تا آن زمان جنبش سرنگونی لقب گرفته بود، جنبش انقلابی و انقلاب بنامد. از نظر حمید تقوایی، ایران اکنون ده سال است که وارد شرایط انقلابی شده است و ۷ سال است که  جامعه مشغول انقلاب است. (ر.ش. به تحلیل های وی در سال ۱۹۹۹ در رابطه با توضیح شعار "جمهوری سوسیالیستی ایران" و نوشته ها و سخنرانی های وی از سال ۲۰۰۲ ببعد).

مساله دیگری که موجب این انحراف سیاسی تئوریک شده، تحلیل از چرایی و محتوای جدال و کشمکش جناح ها است. تحلیل های اصلی حزب کمونیست کارگری یک بینش و برخورد سیاسی – تئوریک کاملا متمایز و منحصر بفرد از این جدال ارائه میدهد. شیوه برخورد و تحلیل منصور حکمت کاملا منسجم و مارکسیستی است. وی جدال این دو جناح را از سال ۱۳۷۶ جدالی بر سر حفظ نظام ارزیابی کرد. و تحرکات وسیع مردم در سال ۱۳۷۸ را جنبش سرنگونی مردم نامید. با این شیوه برخورد میتوان کاملا تحرکات مردم، دعوای دو جناح، و حضور مردم در خیابان و در اعتراضات توده ای را درک کرد، علل و جهت آنرا تشخیص داد، بدون آنکه به مواضع راست و ارتجاعی این دو حزب رسید .

درک این واقعیت که مردم در کمین رژیم نشسته اند و از هر فرصتی برای تعرض به آن و به زیر کشیدن آن بهره میجویند، یعنی واقعیتی که ریشه شکل گیری کشمکش و جدال دو جناح است، نه بالعکس، جایی برای چنین تحلیل های راست و توده ایستی از کشمکش دو جناح و اعتراضات مردم باقی نمیگذارد. لذا زمانی که مردم به بهانه مضحکه انتخاباتی وسیعا به خیابان ها ریختند، تحلیل مارکسیستی فوق بما اجازه داد که ماهیت این تحرک را بشناسیم و موضعی درخور، کمونیستی و رادیکال اتخاذ کنیم. کار برد این شیوه و تحلیل ما را از زیگزاگ زدن، به راست چرخیدن، اتخاذ سیاست های پوپولیستی مبرا کرد. واقعیت امر اینست که نگرش توده ایستی به جامعه، مبارزه طبقاتی، رابطه مردم و رژیم، کشمکش دو جناح این دو حزب را به این دو موضع راست سوق داده است .

یک دنیای بهتر: حزب اتحاد کمونیسم کارگری این فاز از تحولات سیاسی را ورود جامعه به یک "دوره انقلابی" نامیده است. مختصات چنین دوره ای چیست؟ اهمیت آن چیست؟ چه ویژگی هایی این دوره را از دوره پیش از خود متمایز میکند؟ این تغییرات مادی جامعه چه ابعاد جدیدی به کار و فعالیت کمونیستی می بخشد؟

سیاوش دانشور: جمهورى اسلامى در بحران سرنگونى دست و پا ميزند. از نظر جامعه و نسل جديد کار جمهورى اسلامى تمام شده و يا بايد برود و يا سرنگون ميشود. رژيم رفتنى است. امروز جامعه به بعد جمهورى اسلامى فکر ميکند. مسئله سرنگونى و ماهيت دولت آتى و آلترناتيو جمهورى اسلامى سوال امروز جامعه ايران است. جدال داغ در بالا براى حفظ نظام محصول زمين داغى است که در پائين برايشان درست کرده اند. اما اين بحران با سرنگونى جمهورى اسلامى پايان نمى يابد بلکه اساسا شروع ميشود و تا استقرار سياسى و اقتصادى نظام بعدى ادامه خواهد يافت.  

آنچه ما عنوان کرديم٬ يعنى ورود جامعه به يک دوره انقلابى٬ چيزى جز تلاش براى درک پيچيدگيهاى وضعيتى نيست که جامعه ايران بار ديگر وارد آن شده است. درک درست مسائل و سوالات ايندوره و اولويتهاى سياسى و فکرى و پراتيکى و سازمانگرانه که پيش پاى کمونيسم کارگرى ميگذارد حياتى است. دوره انقلابى دوره اى پر تحول و با افت و خيز است. رويدادهاى ايندوره بنا به تقابل و تاثير صفبنديهاى طبقاتى در سطح داخلى و منطقه اى و جهانى ميتوانند بسيار متنوع باشند. نميتوان با تحول انقلابى در يک جامعه بصورت کليشه اى و سطحى برخورد کرد. مجموعه قيامهائى که به خارج کردن بخشهائى از قدرت از دست دولت قديم منجر ميشود و يا قيام براى سرنگونى کامل جمهورى اسلامى تنها يک نقطه و يک فاز دوره انقلابى است. بويژه با درهم شکستن قدرت دولتى توسط طبقه اى و يا طبقات خاصى٬ اولين مسئله پيش رو مسئله دولت و قدرت سياسى است. قدرت دولتى در ايندوران برابر و هم ارز با قدرت دولتى در شرايط "متعارف" نيست. دولت خود يک ابزار مبارزه سياسى براى پيشروى جنبشى سياسى و طبقاتى و پس راندن جنبشهاى سياسى و طبقاتى ديگرى است. دولت به سلاحى در بالا براى پايان دادن به دوره انقلابى و استقرار نظام بعدى تبديل ميشود. چه دولت بورژوائى و چه دولت کارگرى در دوره انقلابى٬ دولتى ويژه دوران گذار با خصوصيت اساسا سياسى است. در دوره انقلابى سياست بر اقتصاد پيشى ميگيرد. سوالات و مسائل محورى جنبشهاى سياسى و طبقاتى در ايندوران سوالاتى هستند که پروسه انقلابى و کشمکش سياسى و طبقاتى در دامن آنها ميگذارد. بطور خلاصه از ورود جامعه ايران براى دور ديگرى از مبارزه انقلابى براى سرنگونى جمهورى اسلامى تا تثبيت و استقرار نظام بعدى به معنى سياسى و اقتصادى آن دوره انقلابى بطور کلى است. در دوره انقلابى دولتها دست بدست ميشوند. همه عناصر ايندوره و از جمله دولت خصوصیت گذرا و ترانزیشنال دارد. از دولتها و ایستگاههای سیاسی تا شخصیتها بعنوان راه حل خروج از بحران ظاهر و پس از مدت کوتاهی به روند اوضاع عينى نامربوط و یا دریچه ای به تعادلی جدید میشوند.

درک جايگاه ويژه دولت٬ مسئله فتح قدرت سياسى٬ مبارزه در موقعيت دولت انقلابى کارگرى براى پيشروى طبقاتى٬ تثبيت سياسى نظام جديد و وارد شدن به انقلاب در قلمرو اقتصاديات جامعه و استقرار يک نظام سوسياليستى٬ از موضوعات مهم و کليدى هستند که در دوره انقلابى پيش روى حزب و جنبش طبقه ما قرار دارند. کسانى که کل ايندوره پيچيده و تعيين کننده و اساسى در درک ماترياليسم تاريخى را به کليشه هائى مانند "انقلاب" تبديل ميکنند٬ تنها عجز پايه اى و درک سطحى خود را از وضعيت کنونى٬ مشخصات دوره انقلابى٬ تشديد جدالهاى سياسى و طبقاتى٬ و وظايف مترتب بر آن عريان ميکنند. براى کمونيسم کارگرى درک ايندوره و داشتن سياست و راه حل انقلابى در هر مقطع آن و در پاسخ به هر سوال محورى آن تعيين کننده و حياتى است. دوره انقلابى دوره اى است که کل توانائى و متدولوژى و انقلابيگرى و کمونيسم جنبش ما در بوته آزمايش قرار ميگرد.  

عام ترین مشخصه دوره انقلابی وارد شدن عنصر تغییر- مستقل از محتواى آن - در کشمکش سیاسی و در مرکز جدال طبقاتى است. خواست تغییر در بالا و در پائين همواره و در اشکال متفاوت وجود دارد. همواره جريانات رفرميستى طبقه حاکم و يا مبارزه کارگران براى اصلاحات نوعى تغيير را مد نظر قرار ميدهد. اما در دوره انقلابی خواست تغيير مسئله دولت و مسئله قدرت سیاسی را هدف قرار میدهد. مرگ بر تزار! مرگ برخامنه اى! دولت قانونى لازم است! حکومت بايد سرنگون شود! مرگ بر ديکتاتور! و غيره در دوره انقلابى در مقياسى توده اى از جانب جنبشهاى مختلف مطرح ميشوند. در ايندوران تابوها و ارزشهاى قديم به مصاف طلبيده ميشوند. چهارچوبهاى قديمى سست ميشوند. بالائيها ديگر به طريق سابق نميتوانند حکومت کنند و پائينى ها ديگر به روشهاى سابق گردن نميگذارند و نميخواهند. نياز به تغيير و عجله براى تغيير و انتظار تغيير وجه مشخصه جامعه و روانشناسى توده اى ميشود. پرچم تغيير در بالا برسر حفظ و بقای وضع موجود است و پرچم تغيير در پائين برسر تغییر راديکال وضع موجود است. ويژگى محورى دوره انقلابى باز شدن مسئله قدرت سیاسی است. کشمکش برسر قدرت دولتى بعنوان يک رکن مهم بسط مبارزه طبقاتى در ايندوران براى طبقات متخاصم و جنبشهاى سياسى شان حياتى ميشود. بورژوازى و جنبشهاى سياسى اش٬ عليرغم هر تفاوتى٬ براى احياى وضع پيشين و عبور از دوران انقلابى و استقرار مجدد حاکميت سرمايه دارى تلاش ميکنند. طبقه کارگر انقلابى و کمونيسم کارگرى نيز براى فتح قدرت سياسى٬ تشکيل دولت انقلابى کارگرى براى شکست بورژوازى و استقرار نظامى نوين٬ يک جمهورى سوسياليستى تلاش ميکند. مبارزه براى سرنگونى٬ مبارزه براى بميدان کشيدن طبقه کارگر با پرچم سوسياليستى٬ فتح قدرت سياسى و استقرار حکومت انقلابى کارگرى با هدف امحا سرمايه دارى و برپائى جامعه اى کمونيستى٬ پلاتفرم جنبش ما در دوره انقلابى است. ما بدون فتح قدرت و بدون اعلام دولت انقلابى کارگرى و تثبيت آن نميتوانيم تغييرى در مناسبات استثمارگر و طبقاتى جامعه موجود بدهيم. دوره انقلابى براى کمونيسم کارگرى سرنوشت ساز است. آينده کمونيسم در ايندوره رقم ميخورد.

يک مشخصه اساسى ديگر دوره انقلابى انفجار اجتماعى است. هر منفذ جامعه وسيله بسيج نيرو و تقابلهاى اجتماعى و سياسى است. رادیکال شدن مجموعه نیروها و آکتورهای اجتماعی، جان گرفتن سنتهای پایدار سیاسی و طبقاتی، قطبی شدن جامعه و بمیدان آمدن مردم در ابعاد توده ای، همه بر تفاوت خواست تغییر در دوره انقلابی با خواست تغيير در دوره "متعارف" دلالت دارند. به عبارتی دقیقتر، در دوره انقلابی ما با سطح نوینی از مبارزه و کشمکش طبقاتى روبرو هستیم. کشمکشی که همواره وجود داشته و در مرحله معینی نیازمند یک تعیین تکلیف دراز مدت است. اين دوران در عين حال دورانى است که آينده جنبشهاى سياسى را رقم ميزند. الزامات سياسى و پراتيکى همين دوره به جنبش ما ميگويد که دچار توهمات خرده بورژوائى و اتوپيک نشويم. این تلقی که در دوره انقلابی و حتی در یک انقلاب کارگرى٬ نیروی انقلابى بازیگر اصلی است٬ یک تلقی غیر مارکسیستی و ضد اجتماعی و ساده انگارانه است. در دوره انقلابی تنها نیروهای انقلابی فعال نمیشوند بلکه مجموعه جامعه و جنبشهای سیاسی و طبقاتی و نیروهای متخاصم وارد جدالی سهمگين میشوند. چه بسا در اوائل دوره انقلابى٬ و در بيشتر تجارب تاريخى اينگونه بوده است٬ اين بخشى از طبقه حاکمه است که براى مواجهه با مخاطرات ناشى از نارضايتى ها و شکافهاى وسيع اجتماعى و طبقاتى٬ وارد جدال برسر تغييرات کنترل شده در چهارچوب قانون اساسى و يا فراقانونى و کودتائى ميشوند. آرايش سياسى طبقه حاکمه در ايندوران بهم ميريزد٬ دولت و قدرت فائقه در اشکالى متناسب با نيازهاى بقاى حکومت سرمايه دارى و منافع  بورژوازى وارد ميدان ميشود. در دوره انقلابی طبقه حاکم نیاز به فشرده شدن دارد، نیاز به قدرت تهاجم و پرت کردن زرق و برق های فرمال دارد. دوره انقلابى قوانين ويژه خود را دارد و همه چيز شتاب ميگيرد. نه سیاست و تاکتیک، نه عناصر و شخصیتها، نه سنتها و روشها٬ و نه حتی ابزارهای توجیه قدرت و عملکرد قدرت دراین دوران با اشکال "متعارف" حاکمیت بورژوازی یکی نیستند. این امر برای طبقه و نیروی انقلابی نیز کمابیش صادق است. برای کمپ خواهان تغییر نیز دست بردن به امکانات و روشها و شیوه های ویژه این دوران براى پيشروى ضرروی و حياتى است. آنچه تا دیروز بعنوان عمل انقلابی کفایت میکرد دیگر پاسخگوی نیازها و الزامات مبارزه سیاسی و انقلابی نیست و بايد متناسب با اوضاع تغيير کند.

بهم خوردن ارزشها و نرمهای تا ديروز مسلط جامعه بورژوائی، شکستن حرمت قانون بعنوان اصل مورد توافق حاکمیت طبقاتى و دولت بورژوائی، تابع شدن قانون به زبان واقعی یا قانون واقعی یعنی تناسب قوای سیاسی، بالا رفتن تب عمومی جامعه و انتظار تغییر در زمانی کوتاه، بی ارزش شدن یا شکست پلاتفرمها و روشهای غیر انقلابی٬ تغییر در رفتار و مناسبات اجتماعى مردم، گسترش روحیه همبستگی و تعاون و فداکاری در تقابل با عنصر خودخواهی و خود محوری و منفعت پرستی جامعه بورژوائى، از جمله موئلفه های دوره انقلابی است که امروز در ایران شاهد آن هستیم.     

حزب و جنبش ما و کادرهاى کمونيست بعنوان ستون فقرات آن٬ بايد کار و فعالیت کمونیستی را متناسب با نيازها و الزامات سياسى اين دوره پيش ببرد. جنبش ما براى موثر بودن در ايندوران بايد وارد مهمترين جنگ دوران زندگى اش شود. اين جنگى برسر خوشبختى و سعادت انسان امروز و تضمين فرداى فرزندان ماست. کمونيسم کارگرى بايد به آلترناتيو محبوب و دوست داشتنى ميليونها کارگر و انسان آزاديخواه در آن جامعه تبديل شود. کمونيسم کارگرى بايد بتواند در اين جدال پيروز شود. حزب اتحاد کمونيسم کارگرى پرچمدار اين پيروزى است و مشغله اساسى اش همين است.   

یک دنیای بهتر: در این دوران جامعه به چپ چرخید. اعتراضاتی که برخی ساده انگاران تصور میکردند بر سر "باز پس گیری رای" شرکت کنندگان درمضحکه انتخاباتی است به فریادهای مرگ بر دیکتاتور٬ مرگ بر خامنه ای و پاره و به آتش کشیدن عکس خمینی سمبل ارتجاع اسلامی تبدیل شد. اما در همین حال احزابی به راست خود چرخیدند٬ نمونه حزب مشروطه ایران و همچنین دو حزب موسوم به "کمونیست کارگری" از این نوع هستند. دلایل و ابعاد این چرخشها را چگونه ارزیابی میکنید؟ چرا چرخش به راست؟ سیر تحولات کدام نیروها را به جلو سوق میدهد؟ کدام نیروها را به زمین میزند؟

علی جوادی: حساب حزب مشروطه و دو حزب موسوم به "کمونیست کارگری" را باید تا حدودی از هم جدا کرد. چرخش به راست هر کدام دارای ویژگی ها و دلایل خاص خود است. هر چند که دلایل و مولفه های عامی نیز موجب چرخش کل این احزاب به راست خود شده است. به هر مورد بطور ویژه اشاراتی میکنم .

در نظر اول باید گفت که این یک "معمای" تحولات سیاسی حاضر است. گفته اند که ایران سرزمین عجایب است. باید پرسید این "معما" را در کجای این عجایب باید قرار داد؟ تناقض در اینجاست: جامعه ای برای سرنگونی رژیمی بپاخواسته است. در این مدت شش ماه شاهد گسترده ترین اعتراضات توده های مردم در مقایسه با تمامی دوره های پیش بوده ایم. توده های مردم کارگر و زحمتکش گوشه ای از امید و باور و قدرتشان را برای سرنگونی رژیم اسلامی به نمایش گذاشته اند اما در همین حال حزبی سلطنت طلب که خود از اریکه قدرت بزیر کشیده شده است و سرنگونی رژیم اسلامی باید جزئی از تعریف وجودی اش باشد٬ به صرافت "حفظ نظام در شرایط فعلی" افتاده است! فقط یک نتیجه میتوان گرفت. تشدید اعتراضات مردم و محتمل شدن زمان سرنگونی رژیم با سیاست این حزب در قبال رژیم رابطه معکوسی دارد. اگر مردم در خانه باشند٬ اگر شاهد اعتراض گسترده ای در جامعه نباشیم٬ اگر "خطر" سرنگونی بالای سر رژیم اسلامی نباشد٬ این حزب خواهان سرنگونی رژیم اسلامی است. و گزینه حفظ نظام در دستورش نبود و نخواهد بود٬ اما بر عکس هر قدر مردم صحنه سیاسی جامعه را در کنترل خود قرار میدهند٬ هر زمان که فریادهای اعتراضی مردم در خیابانهای تهران با شعارهای "مرگ بر خامنه ای" اوج میگیرد٬ این حزب تب میکند و گزینه حفظ نظام مساله اش میشود. آیا بی انصافی است که گفته شود هراس این جریان از اعتراض رادیکال مردم بیشتر از سبعیت و وحشی گری رژیم آدمکشان اسلامی است. با یکی میتوانند کنار بیایند اما با دیگری نه؟!  

اما این حرکت و چرخش به راست بیان تمام سیاستهای این جریان نیست. پس از این سیاست خود اعلام کردند که پس از این "مجاهداتهای" خود را در چهارچوب قانون اساسی رژیم اسلامی دنبال خواهند کرد. و این سیاست را به "چمن نیز آراستند" اعلام کردند که از حکومت آخوندها در مقابل حکومت "پاسداران" حمایت خواهند کرد. واقعا مشمئز کننده است. اما انتظار دیگری هم نمی توان داشت. باید علل و زمینه سیاسی چنین چرخشهایی را توضیح داد و این جریانات را در نزد توده های مردم نقد و افشاء کرد.
 
این سیاستها گوشه ای از عملکرد یک حزب و جنبش ارتجاعی و ضد انقلابی است. در شرایطی که جامعه وارد دورانی از تحولات انقلابی میشود٬ برای این جریانات چاره ای بجز دفاع از بنیادهای نظام سیاسی و اقتصادی حاکم باقی نمی ماند. این جریانات بو کشیده اند٬ خطر یک انقلاب عظیم توده ای را٬ انقلابی که تنها میتواند یک انقلاب کارگری باشد٬ احساس کرده اند. این جریانات ضد انقلابی بازیگر یک تحول عظیم توده ای نیستند و نمیتوانند باشند. بلکه برعکس بر خلاف تصور برخی از شبه چپها نیرویی در مقابله با آن هستند.

اما آنچه حزب موسوم به "حکمتیست" را به ضدیت با نفس اعتراض مردم بپاخواسته کشانده است ناشی از شکست طلبی مفرطی است که بعضا فلسفه وجودی این جریان را تشکیل میدهد. این جریانی شکست طلب است. و اکنون نیز در موضعی کاملا پاسیو و انفعالی قرار گرفته است. واقعیت این است که این جریان با مجموعه ای از تزهای راست و سازشکارانه حرکت خود را آغاز کرد. تزهای "منشور سرنگونی" مبنای حرکت سازشکارانه این جریان بود. تلاش کردند با نیروهای راست و جنبش ناسیونالیسم پرو غربی متحد شوند. تلاش کردند با بخشهایی از جریانات ملی – اسلامی دولت ائتلافی تشکیل دهند. نتوانستند. به بازی گرفته نشدند. سر خوردند. پس از این شکست به جای اینکه به نقدی رادیکال و کمونیستی از سیاستهای خود برسند٬ ریشه شکستشان را در موقعیت به اصطلاح "راست" در جامعه جستجو کردند. و ناچارا بیش از گذشته به راست چرخیدند. بطوریکه پس از مدتی کلا به نفی جوهر اعتراضات حق طلبانه مردم رسیدند و پرچم خانه نشینی را در دست گرفتند. البته "بهانه" های این پاسیفیسم را کماکان به موقعیت جامعه و حضور جریانات ارتجاعی در صحنه سیاست مرتبط کردند. از قرار حضور جریانات ارتجاعی و راست در جامعه "بهانه ای" برای خانه نشینی این جریان است. برای این جریان اعتراض و مبارزه طبقاتی و اجتماعی جاری در جامعه عرصه ای برای حضور فعال و دخالتگری کمونیستی نیست. برعکس عرصه ای برای خانه نشینی است. تصورش کمی مشکل است٬ در عرض شش ماه گذشته جامعه وارد دوره ای از تحولات خود شده است٬ اعتراضات جامعه تمامی ارکان رژیم اسلامی را به لرزه انداخته است٬ ناقوس مرگشان به صدا در آمده است٬ مساله رهبری جنبش سرنگونی یک مساله اساسی و محوری تلاقی و کشمکش جنبشهای راست و چپ اجتماعی است. اما این جریان منفعل ترین و بی ربط ترین جریان سیاسی شبه چپ در دوران معاصر ایران بوده است. واقعا تاسف آور است. جریانی که در دوره ای سیاست راست و سازشکارانه شرکت در "دولت حجاریانی" را در دستور خود گذاشته بود٬ امروز به علت حضور جریان ارتجاعی سبز اصلاح طلب حکومتی در جامعه به گوشه خانه خزیده است. جالب این است که تحلیل این جریان از موقعیت نیروهای سیاسی جامعه عینا همان تحلیل حزب توده است. جدال موجود در جامعه را انعکاس کشمکش دو جناح ارتجاع اسلامی میدانند. گویی نه رادیکالیسمی در این جامعه موجود است٬ نه آزادیخواهی و برابری طلبی و نه سوسیالیسمی و نه جنبش کمونیستی کارگری. شکست طلبی این جریان را امروز در موضع کاملا پاسیفیستی قرار داده است. این جریان یکی از قربانیان تحولات اخیر است. از گردونه خارج شده اند .

اما آنچه جریان موسوم به "حزب کمونیست کارگری" را به یک حزب سوسیال دمکرات سانتر تبدیل کرده است نیز دلایل ویژه خود را دارد. پوپولیسم حاکم بر این جریان نمیتوانست این جریان را در یک مکان سیاسی و اجتماعی ثابتی نگهدارد. پوپولیسم با بلوغ سیاسی خود راهش را به سمت سنت و جنبش ناسیونالیسم پیدا میکند. این جریان هم سرنوشت متفاوتی از این لحاظ نمیتوانست داشته باشد. همانطور که ناسیونالیسم جوهر و درونمایه پوپولیسم است٬ سرنوشت این جریان نیز با حرکتی که آغاز کرده بود نمیتوانست متفاوت باشد. اما علل پایه ای این تغییرات را باید در مکان اجتماعی این حرکت جستجو کرد. این حزب در این دوران مواضعی اتخاذ کرد که صد و هشتاد درجه با مواضعی که در زمان منصور حکمت و ما در آن حزب اتخاذ میشد٬ متفاوت و متضاد است. مردم برای سرنگونی کل رژیم اسلامی بپاخواستند اما رهبری این جریان تلاش کرد جناح موسوی را به قول آذر ماجدی در صفوف مردم و "انقلاب" مورد نظرشان قاچاقی جا کنند. آب در سوسیالیسمشان کردند و شعارهای استراتژیک برنامه ای شان را به کناری انداختند. پرچم سبز برای ١۶ آذر سفارش دادند و اخیرا هم با کمپین مردان محجبه همراه شده اند. سازش طبقاتی و سازش میان جنبشهای اجتماعی یک پایه دیگر این چرخش به راست است. سرنوشت اتخاذ سیاست "همه با هم" بهتر از این نمیشد. آینده شان روشن است. ربطی به کمونیسم کارگری دیگر ندارند. میگویند "از توده ها" آموخته اند. این روش پوپولیستی را رفقای بسیاری نقد کرده اند٬ اما معلوم نیست چرا راست ترین سیاستها را از "توده ها" آموخته اند؟ چرا سراغ کارگران کمونیست نرفتند تا سیاست دیگری را به آنها آموزش دهند؟ بیچاره "توده ها" که از قرار مسئول راست روی و اتخاذ سیاستهای توده ایستی توسط این جریان اند!

اما چه مولفه ای توضیح دهنده چرخش مشترک این جریانات به راست است؟ پاسخ را باید در واقعیت مشترک سیاسی معاصر یافت. مساله سرنگونی رژیم اسلامی به امری واقعی و اکتوئال تبدیل شده است. برخی جریانات راست در هراس از شکل گیری یک انقلاب اجتماعی چهار نعل به بغل رژیم پناه برده است. برخی جریانات شبه چپ پرچم خانه نشینی را برافراشتند و خود پیشرو اجرای این سیاست شدند. برخی دیگر برای اینکه از غافله عقب نمانند خود را به جریانات راست برای اینکه "شانسی" داشته باشند نزدیک کرده اند. معمولا هم قربانی این سیاست سازشکارانه خود خواهند شد .

اما در عین حال همین واقعیت سیاسی برای جریان کمونیسم افراطی شرایط ایده ال برای رشد و گسترش است. این شرایطی مطلوب برای کمونیسم کارگری و حزب ماست.  

یک دنیای بهتر: برخی خیزش توده های مردم را "جنبش سبز" نامیده اند. چه تعریف و ارزیابی ای از "جنبش سبز" بطور مشخص دارید؟ نقش و جایگاه این جنبش در تحولات سیاسی جامعه را چگونه ارزیابی میکنید؟ مختصات عمومی یک موضع کمونیستی در قبال این جریان چیست؟ رابطه این جنبش با جامعه و رابطه مردم با این جنبش را چگونه ارزیابی میکنید؟

آذر ماجدی: از آنجا که از زمان کمپین انتخاباتی موسوی پرچم ها و علائم و سمبل های سبز حضور بسیار چشمگیری در خیابان ها یافت، خیزش اخیر مردم را "جنبش سبز" نامیده اند. طراحان کمپین موسوی کوشیدند رنگ سبز اسلامی را به شکلی جدید و باب طبع جوانان به بیرق جنبش اصلاح طلبان دولتی به رهبری موسوی بدل کنند. از آنجا که جامعه به نقطه جوش و غلیان رسیده بود و آماده بود که از هر راهی اعتراض خود را و "نه" خود را به جمهوری اسلامی اعلام کند، این سمبل سریعا همه گیر شد. منتهی مساله جالب توجه اینجا است که بخش وسیع نسل جوان، بخصوص دختران این سبز را از اسلامیت تهی کردند. استفاده از لوازم آرایش سبز، ماتیک و لاک ناخن سبز، رنگ موی سبز و ابتکارات مد روز عملا یک دهن کجی به این بیرق سبز اسلامی بود .

اصلاح طلبان حکومتی در خارج کشور، طیف اپوزیسیون پرو رژیم، تلاش بسیار کرد که این سبز را به هویت این خیزش مردم بدل کند. تلاش این جنبش در خارج کشور نقش بسیاری در سبز خواندن خیزش مردم داشت. بعلاوه باید توجه داشت که در انظار بین المللی و حتی برای بخش وسیعی از ایرانی الاصل های مقیم خارج، این سبز هیچ بعد اسلامی نداشت. در متن بین المللی سبز با جنبش محیط زیست تداعی میشود. لذا ملی – اسلامی ها و جریان اکثریتی – حزب توده مذبوحانه و مزورانه کوشیدند و هنوز تلاش میکنند که خیزش مردم و جنبش آزادیخواهانه مردم علیه رژیم اسلامی را سبز بنامند. این یک تلاش آگاهانه برای کند کردن رادیکالیسم این جنبش و زدودن ماهیت ضد رژیمی و سرنگونی طلبانه خیزش مردم (آنچه آنها ساختار شکنانه مینامند) است .

ما شاهدیم که در ایران علائم سبز کمیاب تر و کمیاب تر میشود. سبز برای مردم آن معنایی که کوشیدند به آن الصاق کنند، نداشت. اما در میان نیروهای اپوزیسیون بر سر مقوله "جنبش سبز" مباحث بسیار درگرفت. عده ای مانند حککا-ح با دیدن رنگ سبز تصمیم گرفتند در خانه بمانند و خود را خسته نکنند؛ جریانات دیگری چون حککا گفتند که رنگ مهم نیست و خود نه تنها بدون هیچگونه نقدی در کنار سمبل های سبز که پرچم های سه رنگ مزین به شیر و خورشید قرار گرفتند. بخشی رادیکالیسم را در نفی مبارزه مردم بخاطر سمبل های سبز در آن دیدند، بخشی در انکار رنگ سبز و معنای واقعی آن .

موضع درست، اصولی و مارکسیستی این است که این سمبل را ببینیم، معنای آن را درک کنیم و به جامعه اعلام کنیم. بتوانیم مبارزات، اهداف و خواست مردم را از سمبل هایی که به آن تحمیل میکنند تفکیک کنیم و بکوشیم با آگاهگری، افشاءگری و سازماندهی قطب چپ و سوسیالیست جامعه و برافراشتن سمبل این بخش، یعنی پرچم سرخ، جنبش ارتجاعی ملی – اسلامی را که میکوشد خیزش مردم را به انحراف بکشاند و سرش را به دیوار بکوبد، منزوی کنیم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری عملا این سیاست را اتخاذ کرد. نه خود را فریب داد، نه مردم را. به روشنی و به سرعت به نقد و افشای جنش سبز اسلامی و اهداف آن مشغول شد و کوشید آلترناتیو های مستقل و رادیکال در مقابل مردم قرار دهد.
 
به این معنا ما هم به جنبش سبز قائل بودیم و هم نبودیم. یعنی اینکه ماهیت جنبش ملی – اسلامی که میکوشید مبارزات مردم را مهار کند و سبز سمبل و پرچمش بود را تشخیص دادیم و منکر وجودش نشدیم. در عین حال مبارزات مردم، خیزش مردم و جنبش آزادیخواهانه مردم علیه رژیم اسلامی را از این بخش تفکیک کردیم. مجهز بودن به شیوه برخورد و نگرش کمونیستی کارگری در تحلیل کشمکش های سیاسی – اجتماعی و رابطه مردم با جمهوری اسلامی، بما امکان داد که بدون گیج سری و تعلل و زیگزاگ زدن سریعا این پدیده را درک کنیم، جایگاه آن را بشناسیم، عمق مبارزات مردم و میزان رشد مبارزه طبقاتی را  تمیز دهیم .

یک دنیای بهتر: پیروزی این جنبش در گرو چیست؟ نقاط ضعف این تحولات از نظر شما کدامها هستند؟ حزب اتحاد کمونیسم کارگری بر چه مولفه هایی تاکید دارد؟ برای پیروزی چه باید کرد؟ فراخوان حزب چیست؟

سیاوش دانشور: اين جنبشى براى سرنگونى جمهورى اسلامى است. معنى پيروزى براى اين جنبش سرنگونى جمهورى اسلامى است. در سرنگونى خيلى ها ذينفع اند اما همه آنها تصوير واحدى از آينده ندارند و يا آينده هاى متفاوتى را در پس سرنگونى دنبال ميکنند. همزمان با جنبش توده اى عليه جمهورى اسلامى٬ جنبشهاى سياسى اصلى جامعه تلاش ميکنند اعتراض توده اى را به سمت سياستها و اهداف خود جلب کنند. جنگ و تقابل افق چپ و راست برسر آينده مهمترين جدال سياسى اين روند است. براى جنبش ما معنى پيروزى در اين مقطع سرنگونى کامل جمهورى اسلامى و درهم کوبيدن و الغاى ماشين دولتى سرکوبش و تشکيل يک دولت انقلابى کارگرى براى پياده کردن سوسياليسم است.  ما از حزب قدرتمند دوران منصور حکمت و مهمتر خود منصور حکمت برخوردار نيستيم. اما حزب ما پرچمدار اين خط و سياست انقلابى کمونيستى است و وضعيت عينى جامعه و قدرت و نفوذ آرا و افکار سوسياليستى و کمونيستى کارگرى٬ اين اميدوراى را ميدهد که تلاش کنيم و بار را به مقصد برسانيم. البته وضع حزبى و سازمانى بقيه جنبشها هم تعريفى ندارد. اما راست جامعه همواره اين امکان را دارد که در اشکال مختلف و با حمايت وسيع جهانى جلو صحنه بيايد و آزادى را به مسلخ ببرد. امرى که بارها اتفاق افتاده است و ميتواند دوباره بيافتد. بورژوازى با زبان خوش و طى پروسه دمکراتيک جامعه را دست طبقه کارگر نميدهد. جنبش کمونيستى کارگرى بايد قدرت را بگيرد و برنامه اش را پياده کند. در نتيجه ما بايد قوى شويم. بحدى قوى شويم که بتوانيم با اتکا به جنبش خودمان قدرت را از دست شان درآوريم و به صد سال سلطه جنبشهاى سياسى طبقات دارا در آن جامعه نقطه پايانى بگذاريم. راه ديگرى بروى ما باز نيست.

تاکيدات حزب اتحاد کمونيسم کارگرى در قطعنامه ها و بيانيه هايش در قلمروهاى مختلف بيان شده است. اما نکته اى که بايد روش باشد اينست که کار ما صرفا گسترش کمى و کيفى فعاليتهاى گذشته نيست. دوره انقلابى عبارت از گذشته به توان دو و سه نيست٬ دوره اى با ويژگيها و ديناميزم و سوالات خودويژه است که ضرورتا همانها نيستند که در گذشته بودند.

اولا٬ بايد براى هر کادر اين جنبش و هر کارگر کمونيست و هر سوسياليستى روشن باشد که سوال جنبش ما در اين دوره مشخص جدال برسر قدرت سياسى است. "يا ما يا بورژوازى" معادله پيش روى ماست. ممکن است و حتما در اين دوران ما با تناسب قواهاى مختلف و چه بسا دولتها و ائتلافهاى مختلف بورژوازى روبرو شويم. اما نهايتا دو آلترناتيو چپ يا راست٬ سرمايه دارى يا سوسياليسم٬ دو راهى جامعه است. و براى حزب کمونيستى کارگرى اين مهمترين سوال ايندوره است. در نتيجه در نفس صورت مسئله بايد جنبش ما وسيعا شريک باشد و براى آن آماده شود.

ثانيا٬ ما وارد دوره سلب از اختناق اسلامى و حکومت سرمايه دارى شديم. دوره انقلابى اساسا دوره سلب است. از يکسو طبقات حاکم و جنبشهايشان مرتبا ايستگاهها و نقطه سازشها در مقابل امواج کوبنده جنبش انقلابى و نخواستن طبقه کارگر و توده مردم آزاديخواه قرار ميدهند و از سوى ديگر "نميخواهيم" و فرو ريختن سنگرهاى مقاومت بورژوازى کار اساسى رهبرى کمونيستى ميشود. کمونيسم کارگرى٬ برخلاف بيشتر نيروهائى که در ايندوره با يک آب نبات چوبى بورژوازى غش ميکنند و اهداف اعلام شده شان را بعنوان "تاکتيک" ميفروشند٬ بايد پرچمدار نخواستن طبقه کارگر و پرچمدار چپ افراطى جامعه باشد. متدولوژى رهبرى انقلابى در ايندوران تعيين کننده است.

ثالثا٬ سوالات ايندوره لزوما سطح وسيع ترى از مطالبات انباشت شده پيشين جنبشهاى اجتماعى نيست. سوالات واقعى را خود کشمکش سياسى و طبقاتى در هر جامعه در دوره انقلابى تعيين ميکند و يک رکن محورى پيشروى  جنبشهاى سياسى و طبقاتى پاسخ به همين سوالها و بسيج جامعه حول آنست. معناى اين موضوع خاتمه يافتن هر فعاليت و هر سوال و هر مسئله اساسى جامعه بطور کلى نيست٬ اتفاقا پاسخ سوالات قديمى را کسى ميتواند بدهد که به سوالهاى محورى جامعه در دوره انقلابى و جدال قدرت جواب روشنى داده باشد و قادر شده باشد جامعه را حول آن قطبى کند. درک خودويژگى اين دوره براى کمونيسم کارگرى حياتى است.

رابعا٬ جنبش کمونيستى و سوسياليستى طبقه کارگر نه با حمايت سيا و پنتاگون و نه با کودتاى ارتش سرکار نمى آيد. اگر منبع قدرت جنبشهاى طبقه حاکم امکانات طبقه شان است٬ منبع قدرتگيرى کمونيسم کارگرى نيز امکانات طبقه اش است. قدرت جنبش ما٬ روشن بينى جنبش ما٬ قاطعيت و توانائى سازمانگرى جنبش ما٬ ابتکارات و انقلابيگرى جنبش ما٬ تضمين ميکند که کجاى کار هستيم. لذا جنگ برسر قدرت سياسى صرفا جنگ برسر دولت و قدرت دولتى نيست٬ جنگ مستمر برسر قدرت و نفوذ سياسى و فکرى و تشکيلاتى و توده اى کمونيسم بعنوان آلترناتيو کارگرى است. بنابراين قدرت سياسى براى ما منبعى جز اتکا قدرت وسيع کارگرى و ارگانهاى انقلابى توده اى ندارد.

ما بايد بيش از هر دوره حزبى کارگرى و انقلابى و سياسى باشيم. قدرت و نفوذ و برد افکار و شعارها و سياست هايمان وسيع باشد. پايگاه اجتماعى حزب در ميان طبقه و بويژه رهبران کمونيست و سوسياليست و موثر طبقه در مراکز کليدى کارگرى گسترده باشد. نفوذ سياستهاى سوسياليستى در جنبشهاى آزاديخواهانه در جامعه در قياس با شعارها و سياستهاى جنبشهاى بورژوائى وسيع و گسترده باشد. در اين دوران ما بايد بتوانيم ابزارهاى قدرت٬ ابزارهاى قيام٬ ابزارهاى دفاع از خود٬ ابزارهاى اعمال اراده توده اى و انقلابى و حاکميت فردا را وسيعا بدست بگيريم. حزب در اين سالها عمده تمرکزش بر جنبش کارگرى بوده و در اين زمينه دستاوردهاى خوبى داشته است. اما اينها ديگر جوابگوى ايندوره جديد نيستند. اين چفت شدن کارگر کمونيست و حزب سياسى اش بايد تصاعدى بالا برود. حزب بايد به حزب سياسى کارگران تبديل شود. يک تاکيد مهم ما در اين دوره اتخاذ سياستهاى گرايش کمونيستى طبقه کارگر در ابعادى است که فاکتور کارگر را بعنوان يک بازيگر اصلى سياست تضمين کند. ما بر سنت عمل مستقيم کارگرى در جامعيت آن تاکيد داشتيم و روى جوانب مختلف آن کار کرديم. امروز بايد به تدارک برپائى و اعلام شوراهاى کارگرى در مراکز کارگرى رفت. امروز بايد سياست کنترل کارگرى را در دستور قرار داد. بايد جنبش شورائى و عمل مستقيم کارگرى بار ديگر در مقياسى گسترده جامعه و چپ جامعه را حول خود قطبى کند. متشکل شدن حزبى و توده اى کارگران و عروج جنبش شورائى کارگرى و کنترل کارگرى يک نياز و يک تاکيد اساسى امروز ماست. همه راهها امتحان شدند و بيشتر آنها به نتيجه اى نرسيدند. وقت آنست که طبقه کارگر به سنتهاى واقعى و راديکال خود تکيه کند و قدرت در کارخانه و مراکز توليدى را به قدرت در جامعه و در سياست تبديل کند.

انقلاب کمونيستى انقلابى براى آزادى جامعه است. حزب سياسى طبقه کارگر براى پيروزى بايد بطور واقعى پرچمدار آزادى جامعه باشد. پرچمدار نفى هر ستم و آينده خوشبخت براى همگان باشد. کمونيسم کارگرى بعنوان مثال همواره از نقش زنان در تحول آتى و انقلابى که رنگ زنانه دارد سخن گفته است. امروز اين ديدگاه فقط يک نظر نيست٬ يک واقعيت اثبات شده و مورد توافق همه است. انقلاب کارگرى در ايران يک خصلت برجسته ضد آپارتايد جنسى دارد. يک منبع مهم قدرت جنبش ما براى درهم کوبيدن نظم کهنه٬ آزاديخواهى و برابرى طلبى جنبش ضد آپارتايد اسلامى است. نابود باد نظام آپارتايد! يک ذره تحقير و فرودستى زن قبول نيست! نه به حجاب! برابرى بيقيد و شرط زن و مرد! و درهم کوبيدن هر مانعى در اينراه چتر سياسى جنبش ما در مبارزه براى آزادى زن است. اما اين به تنهائى ابدا کافى نيست. بايد نيروى وسيع جنبش آزادى زن را در ارگانهاى توده اى و انقلابى متشکل کنيم. ايجاد سازمان توده اى و راديکال و سازش ناپذير که پرچم بى تخفيف آزادى زن و نفى نظم و قوانين آپارتايد را برافراشته است يک اولويت و تاکيد فورى ماست.

يک مشخصه ديگر جامعه ايران طغيان عليه اسلام است. اين مسئله اى بسيار مهم و از نظر معادلات سياسى منطقه اى و جهانى استراتژيک است. سرنگونى جمهورى اسلامى برابر است با سقوط مهمترين پايگاه جنبش اسلام سياسى در خاورميانه و جهان. شورش عليه مذهب و اسلام در ايران٬ آنهم در کشورى که مرکز قدرت جنبش اسلام سياسى است٬ معنى بسيار فراترى از مخالفت با قشريگرى اسلامى دارد. جنبش ضد مذهبى و خلاصى فرهنگى در ايران فقط يک پايگاه اجتماعى گسترده سکولاريسم نيست. پيروزى اين جنبش يک "بيگ بنگ" مهم در چهارچوب افکار و عقايد مسلط دنياى امروز است. ويژگى ضد مذهبى جامعه ايران يک وجه معرفه آزاديخواهى سوسياليستى نوين است که کمونيسم کارگرى همواره بر آن تاکيد کرده است. نسل جديد امروز دين و مذهب ندارد. کسانى که اين را نفهميده اند يا پرت بودن خود را بنمايش ميگذارند و يا زمينه را براى سازش با مذهب و جنبشهاى ارتجاعى فراهم ميکنند. کمونيسم کارگرى و کارگران کمونيست پرچمدار و نماينده آزادى از مذهب و کوتاه کردن دست مذهب از زندگى مردم هستند. انقلابى که ويژگى ضد مذهبى دارد در عين حال معادلات سياسى را در منطقه و جهان بهم ميريزد و بار ديگر زمينه عروج آزادانديشى را عليه تحجر مذهبى و تئوريهاى تاريک فکران بورژوا فراهم ميکند. اين سيل ضد اسلامى در ايران نيروى بالقوه انقلاب کمونيستى و آلترناتيو کارگرى است.  

براى پيروزى بايد کل صورت مسئله جامعه را ديد و استراتژى پيروزى کمونيستى کارگرى را براين اساس صيقل داد. نقطه قدرت جنبش ما اينست که با تمايلات جامعه در ابعاد وسيع چفت ميشويم و ميتوانيم نيروى سهمگينى عليه ارتجاع اسلامى سرمايه داران بميدان بکشيم. امرى که جنبشهاى بورژوائى و کسانى که با هر "حرکت توده ها" غش ميکنند توان عينى آنرا ندارند. ما براى پيروزى بايد ملزومات پيروزى را فراهم کنيم. ماتريال پيروزى موجود است بايد آن را سازمان داد و به پرچمى روشن و قاطع و انقلابى مسلح کرد. جنبش کمونيستى طبقه کارگر و حزب کمونيستى کارگرى در ايندوران اين شانس را دارد که اکتبرى قرن بيست و يکمى و عميق تر و انتقادى تر و انقلابى تر بوجود بياورد. بايد قدرت اجتماعى بالفعل و بالقوه خود را باور کرد٬ آنرا سازمان داد و براى جدال نهائى بميدان کشيد.

فراخوان حزب اينست که به کمتر از سرنگونى تمام و کمال جمهورى اسلامى٬ به کمتر از درهم کوبيدن ماشين دولتى سرکوب بورژوائى٬ به کمتر از الغاى نظم آپارتايد جنسى و حکومت مذهبى٬ به کمتر از درهم کوبيدن سرمايه دارى بعنوان منشا فقر و فلاکت و گرسنگى و بى حرمتى٬ به کمتر از يک پيروزى همه جانبه براى نفى ارتجاع و اختناق صد ساله در آن مملکت نبايد قانع شد. فراخوان حزب به کارگران کمونيست و سوسياليست و پيشرو٬ به زنان و مردان آزاديخواه و برابرى طلب٬ به نسل جديد ضد دين و سکولار اينست که حول پرچم کمونيستى کارگرى حزب متشکل شويد. به حزب انقلاب کارگرى بپيونديد. پيروزى ممکن و عملى است. بايد موانع سر راه را برداريم. بايد آنرا با نيروى خود متحقق کنيم. پيروزى انقلاب کمونيستى در ايران الگوى آزادى قرن بيست و يکمى را در مقابل طبقه کارگر و جنبشهاى انقلابى و آزاديخواه جهان ميگذارد.

 

 

 




اوضاع سياسى٬ انقلاب زنانه٬ کمپين مردان محجبه


يک دنياى بهتر: با گسترش اعتراض عليه جمهورى اسلامى نگاهها بيش از پيش بر نقش و جايگاه زنان متمرکز شده است. اين رويداد نادرى در تاریخ ایران است. شما در اين زمينه در گفتگو با رسانه ها٬ در کنفرانسهاى بين المللى و در مطالب تان تاکيد کرده ايد. در باره نقش و جايگاه زنان در رويدادهاى سياسى ايران مشخصا نظرتان چيست؟ افق پيروزى زنان دراين جنبش کدام است؟

آذر ماجدى: نقش زنان و جنبش آزادی زن در خیزش اخیر مردم علیه رژیم اسلامی بسیار برجسته و کلیدی است. این واقعیت آنچنان آشکار است که کلیه گزارشگران و خبرنگاران بین المللی بنوعی به آن اشاره کرده و در مورد آن نوشته اند. لازم به ذکر است که این فقط حضور فعال زنان در اعتراضات نیست که باید مورد توجه و بررسی قرار گیرد، حضور، نقش و جایگاه جنبش آزادی زن در جنبش سرنگونی طلبی یکی از خصلت های کلیدی خیزش اخیر و جنبش مردم علیه رژیم اسلامی است.

ممکن است تفکیک این دو برای عده ای سوال برانگیز باشد. باید توجه داشت که آنچه نقش و حضور زنان در تحولات سیاسی اخیر را با تحولات ۱۳۵۷ متمایز میکند، بطور مثال تعداد بیشتر زنان نیست. در سال ۱۳۵۷ نیز لااقل در تهران و شهرهای بزرگ زنان حضور گسترده و نقش فعالی داشتند. تفاوت اصلی و مهم در تحولات اخیر حضور جنبش آزادی زن است. زنان در بسیاری موارد پیشاپیش صفوف قرار دارند و بعضا تعرضات و اعتراضات را رهبری میکنند. نقش رهبری کننده آنها بسیار آشکار است، بویژه در اعتراضات رادیکالتر که شعارهای ضد رژیمی در آنها داده میشود. کلا در جنبش ضد رژیم اسلامی جنبش آزادی زن بعنوان یکی از عناصر مهم نقش بازی میکند.

یک فاکتوری که توجه و حیرت بین المللی را برانگیخته، تضاد عمیقی است که میان جایگاه زن در قوانین رسمی و اسلامی با نقش واقعی زنان در جامعه ایران موجود است. مذهب و ایدئولوژی اسلامی بعنوان یک سیستم فکری – سیاسی عمیقا زن ستیز شناخته شده است. در عرض سی سال اخیر با به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ایران و طالبان در افغانستان، جنبش اسلامیستی، تحت فشار جنبش آزادی زن و سایر جنبش های آزادیخواه و برابری طلب، وادار شده است که مکررا موضع و نظر خود را نسبت به موقعیت زن در جامعه توضیح دهد. مساله زن بیک خاری در چشم این جنبش بدل شده است.

میلیون ها دلار هزینه شده است تا اسلام را بخشی از فرهنگ مردم ایران قلمداد کنند. خیل ژورنالیست ها و آکادمیسین های نان به نرخ روز خور کوشیده اند این تصویر از جامعه ایران را در جهان جا بیاندازند: "جامعه ایران اسلامی است!" و مردم یا زنان صرفا خواهان تغییراتی جزیی در نظام هستند. خیزش اخیر مردم ایران، شجاعت و استقامت آنها و نقش خیره کننده زنان در آن تمام این عمارت فریب و مهندسی افکار را فرو ریخت. اینجاست که عمق تضاد میان تصویر ساختگی و واقعیت جامعه ایران عیان میشود.

سرنگونی رژیم اسلامی پیش شرط هر نوع تغییر و تحول در موقعیت زنان است. تا زمانیکه این نظام زن ستیز بر ایران حاکم است، جنبش آزادی زن قادر نیست هیچ تغییری در وضعیت زنان بوجود آورد. این یک حقیقت انکار ناپذیر است.

يک دنياى بهتر: انقلاب زنانه عبارتى است که بسرعت رايج شده است. در عين حال تصوير يکسانى از اين واقعيت وجود ندارد. منظور کمونيسم کارگرى و مشخصا منصور حکمت که اولين بار اين عبارت را بکار برد چيست؟

آذر ماجدى: منصور حکمت این عبارت را در سال ۲۰۰۰ در سمینار "آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود؟" در انجمن مارکس لندن استفاده کرد. در چهارچوب جنبش کمونیستی این عبارتی بحث برانگیز است. برای خود من اولین بار که این عبارت را شنیدم، بسیار جالب توجه بود و پس از آن بسیار به آن اندیشیده ام. منصور حکمت در همان کنفرانس توضیحات کمی در این رابطه داد. متاسفانه پس از آن هم دیگر بیماری مجال نداد که در مورد آن صحبت کند و این مقوله را بسط دهد. لذا من در اینجا تعبیر خودم را نه فقط از آن صحبت کوتاه، بلکه از مباحث دیگر او و از نقطه نظراتی که از کنگره سوم در مورد اوضاع سیاسی ایران و جنبش های مختلف اعتراضی در ایران مطرح کرده است، استنتاج کرده ام.

روشن است که با طرح این مقوله، منصور حکمت قصد جایگزینی انقلاب کارگری با یک انقلاب زنانه را نداشت. انقلاب کارگری یک مقوله پایه ای مارکسیستی و یک ستون اصلی کمونیسم کارگری است. انقلاب زنانه به نقش و جایگاه بسیار برجسته و کلیدی جنبش آزادی زن در جنبش سرنگونی طلبانه مردم اشاره دارد. این عبارت دارد تضاد آشتی ناپذیر میان این جنبش و رژیم اسلامی را مطرح میکند. در واقع رژیم اسلامی و جنبش آزادی زن آنتی تز یکدیگر اند. این نظام و ایدئولوژی آن بر زن ستیزی عریان اتکا دارد، حجاب اسلامی بیرق آن و آپارتاید جنسی یک رکن اساسی نظام سیاسی آن است. لذا جنبش آزادی زن قادر نیست بدون تسویه حساب با این رژیم حتی یک قدم بجلو بردارد. جنگ آشتی ناپذیر میان این دو وجود دارد.

رژیم اسلامی از روز اول حیات با زنان و جنبش آنها برای دستیابی به حقوق خود به مقابله بلند شد. اولین اعتراض وسیع و توده ای علیه این رژیم توسط زنان انجام گرفت. مساله زن از همان ابتدا به یکی از مسائل لاینحل رژیم اسلامی بدل شد. از این رو هر حرکت آزادیخواهانه در جامعه ایران با جنبش آزادی زن پیوند دارد و جنبش برای آزادی زن و علیه آپارتاید جنسی بلافاصله جنبشی ضد رژیمی است. به جنبش آزادی زن اگر جنبش خلاصی فرهنگی را نیز اضافه کنیم (این ترم را نیز برای اولین بار منصور حکمت طرح نمود و به جنبش وسیع برای خلاصی از دخالت مذهب و اخلاقیات مذهبی و قشری در زندگی اجتماعی و خصوصی مردم اشاره دارد) که یکی از جنبش های اجتماعی مهم نسل جوان در ایران است، حتی بیشتر به گسترده بودن جنبش آزادی زن پی میبریم.

واقعیت سیاسی – اجتماعی جامعه ایران به مساله زن جایگاهی بسیار برجسته میدهد. هر دستاورد جنبش آزادی زن جامعه را آزاد تر میکند. از آنسوی آزادی در جامعه بدون زیر و رو شدن موقعیت زن امری پوچ است. شاید بتوان گفت این مقوله همواره صحت دارد، اما در مورد جامعه ایران این واقعیت ابعاد بسیار مهمتر و چشمگیر تری می یابد. با توجه به این مسائل و ویژگی ها، لفظ انقلاب زنانه، لفظی کاملا مناسب و مبتکرانه است. زیرا این ویژگی جامعه ایران بخوبی بیان و آشکار میکند. جالب است که اخیرا در کنفرانسی شرکت داشتم و یکی از سخنرانان از این عبارت استفاده کرد و عنوان کرد جامعه شناسان در مورد جامعه ایران چنین میگویند!

يک دنياى بهتر: در هفته گذشته ماجراى دستگيرى مجيد توکلى و سناريوى اطلاعات براى نمايش محجبه نشان دادن وى موجب رويداد ارتجاعى جديدى در خارج کشور شد. تعدادى از آقايان٬ اساسا هواداران موسوى و جناحى از حکومت٬ در پوشش دفاع از مجيد همه محجبه شدند! در جامعه اى که جنگ برسر نفى حجاب تاريخى خونين دارد اين اقدام چه اهدافى را دنبال ميکند؟ عده اى از جمله چپ ها به دنبالچه اين کمپين اسلامى –مردانه تبديل شدند. تا به اين چپ مربوط است٬ اين ناتوانى در درک مسائل ساده سياسى است يا انتخاب سياسى آگاهانه؟

آذر ماجدى: این کمپین حتی اگر در ابتدا با نیت و هدف سوئی انجام نگرفته باشد و بتوان آنرا یک عمل خودبخودی در مقابله با رژیم اسلامی توصیفش کرد، خیلی سریع به یک کمپین آگاهانه و گسترده ملی – اسلامیون در دفاع از حجاب بدل شد. یک نکته ای که در تحولات سیاسی جاری باید توجه داشت، این واقعیت است که هر حمله رژیم و هر تاکتیک آن بلافاصله به عکس خود بدل میشود. مردم سریعا یک ضد حمله قوی علیه آن سازمان میدهند. این جنبه بسیار مثبت و هیجان انگیز خیزش مردم است.

اما در تحولات سیاسی جامعه ایران ما با یک معادله ساده و صرفا یک رابطه متخاصم میان مردم و رژیم روبرو نیستیم. رژیم در اثر تعرضات مردم به دو جناح تبدیل شده است. این دو جناح با هم در کشمش اند. یک کشمش واقعی. اما جوهر جدال آنها نه بر سر آزادی و سرکوب مردم، بلکه بر سر حفظ رژیم اسلامی، ایدئولوژی اسلامی و اسلام است. هر دو جناح میخواهند نظام را از گزند حملات مردم محفوظ دارند. دعوای آنها بر سر چگونگی حفظ نظام است. در شرایط حاضر ما فقط شاهد شدت گیری نبرد مردم با رژیم نیستیم. تنش میان دو جناح نیز تعمیق شده است.

در این میان فقط جناح حاکم از رشد و تعمیق جنبش سرنگونی طلبانه در هراس نیست. جناح مغضوب، اصلاح طلبان دولتی نیز بشدت از رادیکالیزه شدن جنبش مردم نگران و در هراس اند. تحرکات مردم در ۱۳ آبان و بویژه ۱۶ آذر آنها را بشدت مضطرب کرده است. تلاش آنها حفظ نظام است. روشن است که بدون نظام اسلامی، اصلاح طلبان آن نیز محلی از اعراب ندارند. لذا از یک سو به جناح هار حاکم توصیه میکنند که دست از سرکوب خشن بردارد و پای میز مذاکره بیاید و از سوی دیگر تلاش میکنند رادیکالیسم مردم را کند کنند و به نوعی آنها را سربراه کنند.

اصلاح طلبان حکومتی نیز بخوبی آگاهند که جنبش آزادی زن یک رکن اساسی و تعیین کننده جنبش سرنگونی طلب است. میدانند که حجاب و آپارتاید جنسی دو رکن اصلی سرکوب اسلامی است و مردم، بویژه جنبش آزادی زن این دو رکن را هدف گرفته اند. پیش بینی میکنند که اگر اوضاع با همین شتاب به پیش رود بزودی زنان حجاب ها را پرت خواهند کرد. جالب اینجا است که شاهد از غیب رسید و در همان روزهایی که مردان محجبه میدان دار شده بودند و اپوزیسیون پرو رژیم و ملی – اسلامیون به آنها پیام های تبریک و تحسین میفرستادند، تیم دختران کاراته ایران در مسابقات در آلمان حجاب های خود را برداشتند. همین حرکت خصلت نمای ماهیت رادیکال و آزادیخواهانه جنبش مردم علیه رژیم اسلامی است. "جنبش سبز اسلامی" با تمام اعوان و انصارش این پدیده را با ترس دنبال میکند. نفس در سینه حبس کرده اند و در ذهن شان دنبال تاکتیک ها و ترفند های جدید برای عقب نشاندن این سیل خروشان میگردند. جایگاه این کمپین مردان محجبه را در این نقشه باید دید. تلاش برای در بردن تعرض شدید زنان به حجاب، منحرف کردن حمله از حجاب اسلامی به حجاب اجباری بخشی از نقشه بزرگتر نجات اسلام و رژیم اسلامی است.

این چپ هایی که به آن اشاره میکنید، چپ های پوپولیستی هستند که دنبال مردم به راه افتاده اند. در عجز خود در دنبال کردن یک سیاست کمونیستی رادیکال و انقلابی به سیاست های سازشکارانه با جناح اصلاح طلب و جنبش ملی – اسلامی درغلطیده اند. مدام زیگزاگ میزنند. یک روز سازمان اکس مسلم علم میکنند، یک روز به تحسین کمپین مردان محجبه می نشینند و هم سو با جنبش ملی – اسلامی و سخنگویان آن، از قبیل شیرین عبادی میشوند.  موقعیت عاجزانه و تاسف آوری پیدا کرده اند. برای مقبول شدن و سهیم شدن در قدرت به هر سیاست و تاکتیکی دست میزنند. دفاع از کمپین مردان محجبه نیز در راستای همین چرخش به راست سیستماتیک، تسلیم کامل به سیاست های پوپولیستی و اپورتونیسم پراگماتیستی است که بر کل سازمانشان حاکم شده است.

يک دنياى بهتر: خانم شيرين عبادى همانطور که حدس زده ميشد بعنوان "مادر" اين کمپين حاضر شد و براى "پسرانش" درود فرستاد که "حجاب خواهران و مادرانشان را ننگ ندانستند" و سر کردند!! با توجه به ديدگاههاى معرفه و اسلامى شيرين عبادى و نمايندگان سبزها در خارج کشور٬ کمپين مردان محجبه چه اهداف فراترى از بهانه "دفاع ازمجيد توکلى" را دنبال ميکند؟ مبانى يک سياست کمونيستى و برابرى طلبانه در تقابل با اين سياستهاى ارتجاعى کدامند؟    

آذر ماجدی: این سخنگویان جنبش سبز اسلامی رسما و علنا دارند از حجاب دفاع میکنند. کسی که در شرایط کنونی، پس از سی سال مبارزه زنان با حجاب در ایران، با توجه به نقشی که حجاب در سرکوب زنان دارد، مردان محجبه را بخاطر اینکه آنرا با "افتخار" سر کرده اند تحسین میکند، روشن است که دارد میکوشد حجاب را از زیر حمله جنبش آزادی زن نجات دهد. در کنار این دفاع زشت و ارتجاعی از حجاب بخشی از جنبش ملی – اسلامی دارند میکوشند حمله را از روی حجاب بردارند و بر حجاب اجباری متمرکز کنند. این نیز حرکتی ارتجاعی است.

مبارزه آزادیخواهان باید روی نفس حجاب متمرکز شود. حجاب یوغ بردگی زنان است. سمبل و ابزار بردگی و بیحقوقی زن است. این را باید علنا و با صدای رسا اعلام کرد. بویژه در عصر حاضر با وجود معادلات سیاسی بین المللی، حجاب یک بعد سیاسی ارتجاعی دیگر نیز یافته است، به بیرق یک جنبش تروریست، ارتجاعی و زن ستیز بدل شده است، جنبش اسلام سیاسی. این واقعیات را باید صریحا اعلام کرد. البته هر انسان بزرگسالی مجاز است که این ابزار بردگی را انتخاب کند. این حق فردی هر کس است. اما این واقعیت که افرادی وجود دارند که بردگی را به آزادی ترجیح میدهند، یک سر سوزن از ماهیت ارتجاعی و سرکوبگرانه حجاب کم نمیکند. اینها سیاست های مزورانه و مرد رندانه ای است که در پشت این کمپین و هیجانات و خلسه ملی – اسلامی، نهان است. این از نوع پولتیک های توده ایستی است. این شیوه فعالیت توده ایستی است که ما بخوبی با آن آشنا هستیم و لذا باید آنرا وسیعا افشاء کنیم.

حزب اتحاد کمونیسم کارگری در تقابل با این ترفند ملی – اسلامی یک سیاست کاملا درست و اصولی اتخاذ کرد. بلافاصله هدف و نیت این کمپین و طرفداران آنرا افشاء کرد. اهداف پنهان آنرا بیرون کشید و در مقابل جامعه قرار داد. تزویر و ریایی که در این کمپین نهفته است و نیت ارتجاعی هواداران آنرا عریان نمود. ما موفق شدیم که یک مانع دیگری را که جنبش ارتجاعی ملی – اسلامی قصد داشت در مقابل جنبش آزادیخواهانه مردم قرار دهد کنار زنیم. هشیاری و سرعت عمل ما موجب شد که این کمپین نتواند به اهداف خود دست یابد.

 


 




دفاع از مردان محجبه راه حزب توده برای توده ای شدن !


آقای سعید صالحی نیا تئورسین نوپای حزب كمونیست كارگری ایران كمپ دفاع از كمپین مردان محجبه را در این حزب بسیج میكند تا شاید لیدر این حزب را تشویق كند كه یك قطعنامه جدید اندر فواید خیابانی بودن این كمپ عرضه كند .

آقای سعید صالحی نیا با علم شدن كمپین مردان محجبه به شعف آمده و غیرت مردانگی اش گل كرده تا باب این كمپین بظاهر خود بخودی تمجید كند. اگر كمپین مردان محجبه توسط كمونیسم كارگری مورد افشا قرار نمیگرفت ایشان به همراه آقای كاظم نیكخواه و محمد آسنگران تاكنون چادر بسر در صف اول كمپین مردان محجبه قرار گرفته بودند .

باید از آقای صالحی نیا پرسید اگر این توده ایسم نیست، پس چیست؟ كسی كه وسط  دعوا به ما گوشزد میكند كه مذهب ریشه دارتر از آن است كه بتوان حتی در فردای یك انقلاب اجتماعی از آن خلاصی یافت "اگر بپذیریم که مذهب و شعائر مذهبی ریشه شان به مفهوم استثمار انسان و امید او و تجربه تاریخی چند هزار ساله بر می گردد"! كسی كه به ما مرتبا گوشزد میكند كه به مسئله حجاب باید بعنوان مسئله انتخاب پوشش نگاه كنیم! كسی كه وقتی به شعارهای رادیكال در جنبش زنان و اتخاذ اشكال رادیكال مبارزه در این جنبش میرسد، می خواهد به ما بیاموزد كه بین آمال خود و واقعیتها تفاوت قائل شویم و ذهنی گرا نباشیم! "واقع بینانه تر اینست که بپذیریم مردم ایران دارای سطوح مختلف فرهنگی هستند و در مراحل یکسان و شرایط زمانی مساوی و با هم تغییر نمی کنند"! كسی كه میخواهد به ما بیاموزد "فلسفه" خود را به جامعه حقنه نكنیم بلكه "جامعه باید به تجربه خودش و رای خودش به آنجا برسد"٬ دقت كنید! این گفته را در روزهائی كه خمینی دستور جهاد علیه زنان داده بود را بیاد میاورید؟ "سوزاندن و نسوزاندن حجاب مسئله کلی زن را حل نمی کند چرا که در غرب زنها حجاب ندارند و بردگی نوع بی حجابش را دارند." این مترادف با بحثهای توده ایها و پوپولیستها نیست كه میگفتند الان مسئله جامعه اساسا مسئله حجاب نیست؟؟ واقعا اگر این افكار و این سیاستها توده ای نیست، چیست؟ عرق چین مردسالار شرق زده را هم كه حتما از زیر كلاه مائوتستونگی میبینید!! یعنی چی زنان در غرب بردگی بی حجابش را دارند؟؟

ایشان با یك چرخش قلم سعی میكند بین روش و شكل مبارزه با اهداف برنامه ای خلط ایجاد كند تا هم از پاسخ به سئوال اساسی طفره رود و هم اشكال رادیكال مبارزه را زیر سئوال ببرد. سئوال من این است كه مگر در اهداف و یا برنامه لیبرالهای و یا سوسیال دمكراتهای دنیا صحبتی از كرست در آوردن و سوزاندن بوده كه زنان در تظاهرات خیابانی خود در دهه ۷٠ در سرتاسر غرب كرستهای خود را در آورده و به آتش كشاندند  تا یك "نه" بزرك به نابرابری زنان با مردان بدهند؟ و البته دیدیم  كه آنان با حركتهای آن چنان رادیكال توانستند گامی بزرگ جهت آزادی و حقوق برابر بردارند. شاید هم آنروزها كسانی مثل آقای صالحی نیا آمدند و در مخالفت با حركت جنبش زنان گفتند این با برنامه مان نمیخواند !!

واقعیت این است كه علی رغم تمام بگیر و ببندها و توحش و كشتار، جمهوری اسلامی با جنبشی روبرو است كه زنان جلودارش هستند. این جنبشی است كه لرزه بر اندام سران جمهوری اسلامی و كلیه جریانات ارتجاعی پیرامونی آن انداخته است. این جنبش روز به روز سازمانیافته تر، رادیكالتر و توده ای تر میشود. این جنبش تا همین جا نشان داده است كه از هیچ خواست و شعارش كوتاه نخواهد آمد و برای سرنگونی كل رژیم هر بار اشكال رادیكالتری را اتخاذ خواهد كرد. كمپین مردان محجبه دقیقا برای مقابله با این جنبش برآمده است و بر خلاف رهبران ح ك ك این كمپین را جنبش برابری زنان در خود ایران از همان فردای شكل گیری اش شناخت و بر علیه آن ابراز وجود كرد .

جنبش سرنگونی در ایران در طی شش ماه گذشته حماسه ها آفرید. موسوی و یارانش تمام سعی خود را كردند تا رنگ سبز به این جنبش بپاشانند. غرب هم تمام مدیاى خود را بسیج كرد، تمام تحلیل گران ریز و درشت خود را فراخواند تا مردم را متقاعد كند كه مردم در ایران انقلاب نمیخواهند بلكه رفرم در درون حكومت اسلامی می خواهند. اما دیدیم و دنیا شاهد بود كه این جنبش با دخالت فعال زنان و با شعار "موسوی بهانه است، كل رژیم نشانه است" و با به آتش كشاندن عكسهای خمینی و خامنه ای، به صراحت اعلام كرد كه تا به زیر كشاندن كل رژیم آرام نخواهد نشست و یكی از صحنه های پرشور این جنبش برخلاف میل سبزها و آقای صالحى نیا حجاب سوزان خواهد بود و نه حجاب به سر كردن مردان ملی و اسلامی! امثال آقای صالحى نیا در این میان كاری جز این نخواهند داشت كه هر روز بدنبال راست ترین جریانات به اپوزیسیون پرتاب شده، تحت عنوان دفاع از حركت خود بخودی مردم و این كه باید از توده ها آموخت، راه بیافتند به امید آن كه روزی توده ای شوند. اینها با مردان محجبه به شوق میایند و ما هم با سوزاندن حجابها! مردم تفاوتها را تشخیص خواهند داد !

آقای صالحی نیا در تلاش خود برای توده ای كردن حزب مطبوعشان تئوریهاى مندرس حزب توده را یكبار دیگر تكاند و ظاهرا تا حدودی هم رهبران این حزب را به خط كرد. اما جامعه ای كه برای انقلاب خیز برداشته است برای افكار و عقاید و سیاستهای حزب توده ای تره هم خرد نمیكند. همان طور كه حزب توده چندین دهه است كه رنگ توده ای شدن را به خود ندید، ح ك ك هم هر بار كه گامی در راه حزب توده بگذارد، فرسخها از توده های انقلابی فاصله خواهد گرفت . *

۲۱ دسامبر ۲٠٠٩
homawpi@nosharia.com

homawpi@closedowniranianembassies.com

 

 

 




حجاب گيت حزب "کمونيست کارگرى"


حزب کمونيست کارگرى دوران منصور حکمت همواره با اتخاذ سياستهاى انقلابى و خلاف جريانى اپوزيسيون را قطبى ميکرد. تبديل هر واقعه اى به وسيله حقانيت و پيشروى سياست کمونيستى ويژگى اين جريان بود. امروز معادله براى تتمه جريانى که اين نام را بناحق يدک ميکشد برعکس است. حزب "کمونيست کارگرى" جديد در مواجهه با هر معضل و سوال سياسى که در متن اوضاع متحول ايران جلو صحنه مى آيد٬ نقش گروه فشار و توجيه گر سياست جريانات و کمپينهاى ارتجاعى را بعهده گرفته است. جريانى که ضديتش با اسلام و حجاب و نفى آپارتايد جنسى شهره آفاق بود٬ امروز آنچنان از کمپين محجبه شدن مردان ذوق زده شده است که "محجبه شدن همگانى" را "موثرترين راه مقابله با حجاب" در ايران و افغانستان تلقى ميکند! وقتى موضع و سياست ضد اسلامى و ضد مذهبى به سنگر "اکس مسلم" پس مينشيند٬ وقتى انقلاب کمونيستى کارگرى و برپائى جامعه سوسياليستى به موهوماتى چون "انقلاب انسانى و حکومت انسانى" تنزل پيدا ميکند٬ نبايد تعجب کرد که محجبه شدن و توصيه محجبه شدن عمومى بجاى سياست "نه به حجاب" به ابزار "مبارزه با حجاب و شکستن آپارتايد جنسى" تبديل شود! "انسانگرائى" غير سوسياليستى٬ که کلمه عبور چپيدن در قطار جنبشهاى راست جامعه است٬ شکوفه جديدى داد: حجاب گيت! 

"راديکال" باشيد٬ محجبه شويد!
اعضاى رهبرى حکک بشدت از کمپين محجبه شدن مردان ذوق زده شدند. شيرين عبادى که خط و سياستش روشن است در پيام "مادرانه" اش خوشحال بود که "پسرانس" حجاب را ننگ ندانستند. اما حکک که نه سر پياز و نه ته پياز اين حرکت است٬ ماجراى محجبه شدن مردان را بعنوان "ابتکارى مدرن" قاپيد (بيچاره مدرنيسم)٬ کاسه داغ تر از آش شيرين عبادى ها شد٬ و اين حرکت را بعنوانى "تابو شکنى و اقدامى مدرن و شکستن آپارتايد جنسى" تبئين کرد!! 

نه٬ اينطور نميشود! نميتوانيد در مورد مضار حجاب و جايگاه و نقش آن يک منبر فرمايشى برويد و وقتى پياده شديد به محجبه شدن "لبخند" بزنيد و آنرا "حرکتى مدرن عليه آپارتايد جنسى" تلقى کنيد! اين حرکت نه مدرن است و نه عليه آپارتايد جنسى. ذوق زدگى کودکانه شما تنها محتواى "انسانى شده" و جديد "مدرنيسم و ضديت با آپارتايد جنسى" را توضيح ميدهد و نه آنچه که بطور واقعى رخ داده است. شما نميتوانيد پائى در دنياى اسلاميون و همراهى با کمپين شان و پائى در موضع کمونيستى نه به حجاب داشته باشيد. موضع امروزتان مشخص و البته بسيار کهنه است. قبلا هرچه ميگفتيد بجاى خود٬ امروز چيز ديگرى ميگوئيد. در مبارزه سياسى افراد و جريانات را به اعتبار مواضع قبلى شان شناخته نميشوند بلکه در هر دوره به اعتبار مواضع و سياستهاى واقعى و اعلام شده شان شناخته ميشود. به طريق اولى هيچ انسان جدى سياسى اين مواضع اسلام زده و حجاب زده شما را "ادامه" سياستهاى راديکال کمونيسم کارگرى نميبيند.

موضع و سياست انقلابى نه به حجاب و طرفدارى افراطى از آزادى زن ربطى به شما که پشت سر شيرين عبادى و طرفداران موسوى سينه ميزنيد ندارد. واقعيت ديروز شما و واقعيت امروز شما بهم جوش نميخورد. "ما هموراه براى حجاب سوزان فراخوان داديم و ميدهيم" با سياست "اگر همه مردان حجاب سر کنند آپارتايد زير سوال ميرود و حجاب فلسفه اش را از دست ميدهد" جوش نميخورد. بالاخره بايد حجاب ها را پرت کرد و سوزاند و يا سفارش ميدهيد که توليد حجاب دو برابر شود چون قرار است آقايان هم محجبه شوند؟ شتر سوارى دولا دولا نميشود. شما اگر سر سوزنى جدى و به حرفتان پايبند هستيد٬ همانطور که گوش تا گوش "مسلمان سابق" شديد٬ بايد امروز بعنوان مدافعين اين سياست دسته جمعى محجبه شويد و عکس و پوستر منتشر کنيد. بايد به ابتکار "مدرن" محجبه شدن همگانى رو بياوريد و در "کوتاهترين" زمان و به "موثرترين" شکل "آپارتايد جنسى را در هم بشکنيد"! همينطور آقاى آسنگران اگر به منطق پفکى شان پايبند هستند٬ چرا براى مسخره کردن آخوند توصيه نميکنند يا قطعنامه نمى آورند که "همه آخوند شوند" و خودشان جلو صف بايستند؟ اما منطق شما از فمينيست هائى که کشيش شدن زن را "پيشروى زنان" تلقى ميکنند عقب مانده تر است. اگر با منطق ايشان زنان دسته جمعى يونيفرم آخوندى بپوشند٬ هم عليه آپارتايد شغلى آخوند بودن "شورش" کرده اند و هم آخوند را "مسخره" کرده اند!؟

"با پرچم آپارتايد عليه آپارتايد جنسى"
"با پرچم آپارتايد عليه آپارتايد جنسى" سياست رهبرى حکک در رابطه با حرکت مردان محجبه  است. يعنى بجاى سياست کمونيستى و قديمى "نه به حجاب"٬ راه تقابل با آپارتايد جنسى را "حجاب همگانى" ميدانند. برخى شان بحدى دراين کشف ذوق زده اند که مثلا محجبه شدن عمومى مردان و زنان در ايران يا افغانستان را "موثرترين و کوتاه ترين راه" براى شکست آپارتايد جنسى قلمداد ميکنند! بنظر آنها لابد اعتراضات توده اى مردم که اتفاقا زنان "بد حجاب" در بيشتر اوقات جلو دار جنگ با نيروى سرکوب اند٬ "موثرترين" راه شکستن آپارتايد جنسى نبوده است! ميگويند "اگر همه حجاب سر کنند فلسفه حجاب دود ميشود و هوا ميرود"! البته توضيح نداده اند بعد از اينکه با حجاب و چادر و چارچوق همه مسلح به نشان بردگى زن شدند چطور قاطى ميشوند و بعدش چه ميشود؟ با اين منطق به نظر ميرسد بايد آئيست ها و ماترياليست ها بجاى نقد مذهب خود مذهبى ميشدند٬ مدرنيست ها بجاى نقد سنت و عقب ماندگى فکرى و فرهنگى خود سنتى ميشدند٬ انقلابيون بجاى مرگ بر تزار عکسهاى ديکتاتور را بلند ميکردند٬ و خلاصه نسخه بردگى عمومى راه مقابله با بردگى ميشد! اين حتما زمانى جزو اتوپيهاى هر مرتجعى بوده است که روزى جامعه و جهان زير نگين او باشد و به شکل و شمايل او در آيد. در دنياى واقعى اما٬ همانطور که تاريخ بشر گواهى ميدهد٬ "نه" گفتن" و تمرد و نقد انقلابى و پراتيک انقلابى راه جلو آمدن جامعه بوده است. اما اگر منطق شما را کودکان چند ساله هم نميتوانند بپذيرند٬ اگر شما مدافعان سينه چاک محجبه شدن مردان حاضر نيستيد خودتان با حجاب عکس بگيريد و با کمپين تلويزيونى "رهبرى" را از شيرين عبادى ها بگيريد٬ لطفا بردگى عمومى را بعنوان "راه مقابله با بردگى" موعظه نکنيد! بهتر است از همان حاشيه کمپين ملى اسلامى ها برايشان هورا بکشيد و وظيفه ليچار گفتن به ما را عهده دار شويد!

تناسب قوا٬ فرم٬ ابتکار
برخى از اعضاى رهبرى و کادرهاى حکک اول چرخ زاپاس ماشين کمپين مردان محجبه شدند و بعد به فکر جور کردن توجيه و استدلال برآمدند. فرضشان اينست که کمپين "ما همه مجيد هستيم" و محجبه شدن مردان اساسا داخل کشورى است در صورتى که مسئله اساسا خارج کشورى است. "داخل کشور" و بحث "تناسب قوا" وسيله اى ميشود که هم حمايت شان را از اين "ابتکار مدرن" توجيه کنند و هم ژست بگيرند و بگويند "در داخل که نميشود با دامن ظاهر شد"! مثالهاى بى ربطى هم ميزنند که عليه خودشان است. مثلا از "روزه خوارى" مردم در رمضان و يا جشن در عاشورا و تاسوعا سخن ميگويند. چه کسى نميداند که بسيارى از اين شيوه ها و از جمله جنگ برسر نفى حجاب روشهاى جنبشى است که ضد دين است و حکومت ضد زن نميخواهد و مثلا عاشورا را به "حسين پارتى" تبديل ميکند. اما همزمان در کنار اين جنبش٬ جنبشهاى ديگرى وجود دارند که دست بدامن "آيت الله هاى دگر انديش" ميشوند و ساز جناحى ديگر از حکومت را کوک ميکنند. همين جنبش محجبه شدن مردان را سازمان داد٬ عکس خمينى را بلند کرد٬ و منتظرى را به "آخوند قهرمان" تبديل کرد. سياستهائى که آگاهانه در مقابل تاکتيک و روشهاى ضد مذهبى نسل جديد است و ابدا يک جنس نيستند. حرکت "ما همه مجيد هستيم" سياست و تاکتيک جنبشى بود که حجاب را مسئله امروز زنان و جامعه نميداند٬ قوانين اسلامى و سمبلهايش را با حقوق زن در تناقض نميبيند٬ و دراين ماجرا حجاب و طوق بردگى زن را بعنوان "لباس زنانه" در دهن شما هم انداخت و تا توانست عليه سياست نفى حجاب تاخت. شما رسما موئتلف اين جنبش شديد و ژست "درک تناسب قوا"٬ که معلوم ميشود خودتان ابدا آن را درک نميکنيد٬ و بحث "حرکت داخل کشورى" بداد شما نميرسد. و بالاخره کسى به مردان در داخل توصيه نکرد دامن بپوشند و روژه لب بزنند٬ بحث با آقايانى بود که در اروپا و آمريکا محجبه کردن مجيد را تحقير مجيد دانستند و واکنش نشان دادند. يعنى نفس "زن بودن را بعنوان تحقير" براى يک مرد فرض گرفتند. مثلا کسى از اين جماعت نشيند که بگويند "ما همه ترانه هستيم" اما گفتند "ما همه مجيد هستيم"! و اين در بررسى اعصاب سياسى و واکنشى اين جماعت در قبال کيس دلخراش يک زن با کيس مجيد توکلى مهم است. بعد که فهميدند بايد حرف ديگرى هم بزنند٬ به تطهير حجاب بعنوان "لباس زنانه" و نوع "اختيارى" آن پرداختند. وانگهى چرا در همان "داخل کشور" سمبل شما در اين جدال مردان محجبه شدند٬ چرا زنان "بدحجاب" نشدند؟ آيا معضلى با اين همه زنان "بدحجاب" داريد؟ آيا آنها در ايران زندگى و مبارزه نميکنند؟ مگر حرکت نيروهاى امنيتى در مورد محجبه کردن مجيد٬ نسخه داروئى و پزشکى است که بايد مو به مو همان را اجرا کرد؟ و اما در خارج کشور که اساس اين کمپين است چرا محجبه شدن تقديس ميشود و به آن مدال "ابتکار مدرن" و "شکستن آپارتايد" الصاق ميشود؟ مدافعين فکور محجبه شدن در حکک خوب است توضيح دهند که محجبه شدن مردان در اروپا و آمريکا چه "مدرنيسم" اى را نمايندگى ميکند٬ چرا "تابو شکنى" است٬ و چگونه "آپارتايد جنسى" را شکسته است؟ اين مواضع راست اتفاقى و معرفتى نيست٬ دنباله روى آگاهانه سياسى از جنبش ملى اسلامى و خط توده ايستى در مقابل مذهب و حجاب است.

جنبش ملى اسلامى و دست اندرکاران و فعالين محجبه "ما همه مجيد هستيم"٬ وقتى ميخواهد موسوى ها را در غرب بفروشد تصوير "گرين" از خود ميدهد و به سالنهاى مد و مانکنها متوسل ميشود. اما وقتى که ميخواهد موسوى ها را به مردم ايران بفروشد به منتظرى و خمينى و حجاب متوسل ميشود! معلوم نيست که زنان در ايران از نظر اين جماعت اسلام زده چه "نقص مادر زادى" دارند که تصوير سالن مد و دامن و دکلته و زيبائى برايشان سو هاضمه مى آورد ولى محجبه شدن همگانى "عليه حجاب" با مزاج فرهنگى شان سازگار است؟ ملى اسلاميها در خارج ديپلمات اند و در داخل "فرهنگ و لباس خلق" را پاس ميدارند! آخر رياکارى هم حدى دارد. چرا صحنه را عوض نميکنيد؟ چرا نميگوئيد تصوير زنان و خواست مردم٬ آزادى از اجبارها و بايدها و قيد و بندها و دستکم زندگى مانند جوامع غربى است (واقعيت هم همين است) ولى ما دوست داريم که حجاب اين "لباس زنانه" "اختيارى" باشد و سنت خواهران و مادران لچک به سر و تو سرى خور و پدران آخوند و "مرجع تقليد" مان محفوظ باشد!؟ اين هدف واقعى سياسى جنبش ملى اسلامى است. حکک دراين ماجرا حتى تلاش نکرد کمى چپ اين جماعت بايستد٬ دنبالشان راه افتاد. 

بحث در ايران برسر کوبيدن حکومت و درهم ريختن مرتب تناسب قواست. سياست کمونيستى و راديکال از مقدورات و امکانات هيچوقت انتزاع نميکند. اما درک اوضاع و مقدورات و امکانات هيچوقت به معنى باج دادن به جناحى از حکومت و بدست گرفتن شعارها و پرچمهاى حکومتى و اسلامى نبوده است. سياست کمونيستى بکرات صلاحيتش را در تقابل با سياستهاى راستها و موئتلفين پوپوليست شان بخوبى نشان داده است. در ايران بحث برسر درک تناسب قوا و ابتکارات مردم و لاجرم در قالب موسوى و جمهورى اسلامى و الگوهايش حرکت کردن نيست. بحث برسر استفاده از شکافها براى عقب راندن کل جمهورى اسلامى و پائين کشيدن آنست. اگر حکک به درک سر و ته اش از "تناسب قوا" وفادار است٬ چرا توصيه نميکنيد همه "يا حسين ميرحسين" و "الله و اکبر" بگويند؟ چرا توصيه نميکنيد همه زنان "لباس آخوندى" بپوشند؟ چرا بعنوان "راه موثر و در کوتاه ترين زمان" مقابله با آپارتايد جنسى٬ کمپين "مردان و زنان متحدانه عليه آپارتايد جنسى محجبه شويد!" را فراخوان نميدهيد؟ يکبار هم بجاى دنباله روى از اين و آن "مبتکر" باشيد و فراخوانى صادر کنيد! خودتان گوش تا گوش محجبه شويد و با پرچم آپارتايد بساط آپارتايد جنسى را به "موثرترين شکل" درهم شکنيد! شما اين کار را نميکنيد چون استدلالهايتان براى خودتان هم فاقد ارزش و استنتاج سياسى و عملى است. اگر اينگونه نيست٬ اين گوى و اين ميدان!

تفاوتهاى دو سياست
جنبشهاى سياسى و طبقاتى سياستها و روشهاى متمايز خود را دارند. در مبارزه اجتماعى و توده اى اين سياست "تمکين به توده ها" و "از توده ها به توده ها" نيست که ميبرد٬ بلکه هژمونى فکرى و سياسى و روشهاى جنبشهاى متخاصمى است که هر کدام ميخواهند تحولات جارى را به نتيجه معينى برسانند. مسئله رهبرى و سياست و تاکتيک براى هر جنبشى رابطه مستقيم و تنگاتنگ با اهدافش دارد. يکى کوکاکولايش را ميبيند٬ با کله به قسمت گود استخر مردان محجبه شيرجه ميرود و حجاب را بعنوان "پوشش زنانه" تبليغ ميکند٬ يکى هم ميگويد مرگ بر حکومت ضد زن و حجاب ها را بسوزانيد! يکى در مقابل اوباش خيابانى با جسارت و "بد حجاب" ميجنگد و يکى شعار "برادرى با نيروى سرکوب" ميدهد! يکى ميگويد "حجاب اختيارى" و يکى ميگويد "نه به حجاب"! يکى ميگويد در همبستگى با همسرم در رستوران به سبک "مرد ژاپنى" محجبه ميشوم و سلک اش همين مرد محافظه کار ژاپنى را توجيه کار مردان محجبه ميکند٬ يکى ميگويد وارد اين رستوران نميشوم و اين حقارت را نه براى خودم و نه براى همسرم نميپذيرم! يکى ميگويد جاى زن بودن عار نيست و اگر ميخواهى پاسخ تحقير را بدهى برو تصوير زن واقعى و مدرن آن جامعه را بردار و به شکل او در بيا٬ و يکى ميگويد اين "چفت نميشود" و نميچسپد و بايد به "شکل تحقير معين" همانگونه پاسخ داد!؟ يعنى اگر محجبه ات کردند و عکس ات را چاپ کردند تو هم "جبرا" بايد محجبه شوى! اگر لباس آخوندى تنت کردند تو هم بايد آخوند شوى! لابد اگر بهت تجاوز کردند بايد تو هم تجاوز کنى!؟

ميگويند مردم با ابتکار جواب سياستهاى رژيم را ميدهند. دراين ترديدى نيست که مردم پاتک ميزنند و هر سياست رژيم را به ضد خودش تبديل ميکنند. تمام بحث بر سر تنوع همين پاسخ هاست. همه مردم يک پاسخ و يک شعار نميدهند. هر جنبشى پاسخ خودش را به مسائل ميدهد. مسئله اينست که پاسخ شما با پاسخ شيرين عبادى و توده ايها و معرکه گردانان اصلى اين ماجرا مانند در و تخته به هم "چفت" شده است. ميگويند "مردم پاسخ تجاوز را با توپ تانک تجاوز ديگر اثر ندارد دادند٬ آيا اين معنى اش عادى شدن تجاوز بود"؟ بعد فکورانه استدلال ميکنند که "محجبه شدن مردان معنى اش عادى جلوه دادن حجاب نيست"! به اين سطحى گرى و آشفته فکرى و ناتوانى در درک مسائل ساده دقيق شويد. مردم در مقابل سياست ارعاب و کشتار و کهريزک و تجاوز ميگويند اينها در عزم و اراده ما براى سرنگونى  اثر ندارد. يعنى صريحا و به زبان فارسى نفى ميکنند. نميگويند اگر تجاوز را عادى کنيد "اشکال ندارد"! مردم در پاسخ به ارتش ضد زن براى حفظ حجاب هر روز حجاب را نفى ميکنند و سر آن در خيابان کتک کارى و تظاهرات و جنگ و گريز بيوقفه در جريان است. عده اى با محجبه شدن ميخواهند سر اين جنبش را به سمت ديگرى کج کنند و اطمينان ميدهند که منظور و نتيجه اعاده حيثيت از حجاب و عادى کردن آن نيست! مردم با شعار تجاوز ديگر اثر ندارد آنرا نه رواج بلکه نفى کردند اما جنبش ملى اسلامى با سياست محجبه شدن همگانى آنرا رواج ميدهد و يک دنيا در دفاع از حجاب سخن سرائى ميکند. مردم با شعار "تجاوز اثر ندارد" به همديگر تجاوز نکردند اما در کمپين "مبتکرانه" مورد اشاره شما همه محجبه شدند! شما يا تفاوت اين مسائل ساده را درک نميکنيد و يا به وضعيت رقت بارى افتاده ايد که براى توجيه همراهى تان با سياستهاى ارتجاعى ملى اسلاميها به دست و پا افتاده ايد؟

جنبش ضد مذهبى و جنبش ضد آپارتايد جنسى در ايران تا روز پيروزى کامل جريانات ارتجاعى ملى اسلامى و راست را روبروى خود دارد. در ايران نسل جديد مذهب ندارد تا چه رسد به اينکه محجبه شود! هر کسى که طرفدار پر و پاقرص و مدافع پر شور اين تمايلات اجتماعى عميق و ريشه دار نباشد به جريانى بيربط به سير اوضاع تبديل ميشود. کسانى که بجاى ضد مذهبى بودن "مسلمان سابقى" ميشوند٬ کسانى که در مقابل حجاب سمبل آپارتايد سر تعظيم در مقابل جنبش ملى اسلامى فرود مى آورند و آنرا تقديس و تکريم ميکنند٬ کسانى که مزاج سياسى انقلاب موهوم شان همه نوع پرچم و سياست و شعار و تاکتيک دست راستى را هضم ميکند٬ مطمئن باشند به هيچ جا نميرسند. تلاشهاى مذبوحانه جنبش ملى اسلامى بجائى نميرسد چون صاف و ساده به واقعيات اجتماعى و فرهنگ و سليقه و افکار و تمايلات مردم عميقا بيربط است. حاميان و گروه فشار چپ اين حرکت ملى اسلامى و ضد زن خود بازيگر نيستد٬ فقط بازيچه اند.

نسل زنان پيشرو ايران که دنيا را به تحسين خود وادار کرده اند٬ جواب حکومت و قبلتر جواب افراد ذکور فاميل را داده است. اين نسل پشت حجاب و برقع بعنوان "ابزار مقابله با آپارتايد" نميرود. کمپين مردان محجبه٬ مستقل از نيت افراد و توجيهات هر شخص٬ کمپينى سياسى و خط دار براى حمله به راديکاليسم زنان بود. مجيد توکلى و اقدام جمهورى اسلامى بهانه اى شد که اين جريان بخشى ديگر از متاعش را به بازار بياورد. کسانى که از سر تقابل با جمهورى اسلامى بالافاصله به اين ماجرا روى خوش نشان دادند٬ بيشترشان در روزهاى اول فاصله گرفتند. اما آنهائى که ميدانستند چه ميخواهند نه فقط حجاب را روى سرشان گذاشتند بلکه در شکاهکار جديدشان "آخوندهاى خوب" مانند منتظرى را بعنوان "پدر حقوق بشر ايران" معرفى کردند. حقوق بشر خودش تحفه اى نيست٬ اما وقتى جهان سومى و اسلام زده باشد٬ معلوم است "پدر" اش (به اين تاکيد مردسالار "پدر" توجه کنيد) آخوند مرتجعى چون منتظرى ميشود! دفاع از حجاب٬ دفاع از مذهب و دستگاه مذهب٬ دفاع از آخوند و بساط لفت و ليس آخوندى در قالب "دستگاه روحانيت"٬ و پيوند دادن همه اينها با قانون اساسى و حقوق بشر يک مجموعه واحد است. ملى اسلاميها چپ و راست نميزنند کارشان را ميکنند. اين حکک است که در مقام گروه فشار ملى اسلاميها در دفاع از حجاب درمانده است و ناچار است هم خطى و هم سياستى با شيرين عبادى را توجيه کند. قرار بود اين آقايان با "انقلاب ملاقات کنند"٬ اما با پرچم نويافته "انسانى" با ديدگاهها و جريانات حقوق بشرى و اسلامى "ملاقات" کردند!

نگران اسلام نباشيد!
و بالاخره ميگويند "نگران سينه چاک کردن جناح موسوى و شيرين عبادى و ديگران براى حفظ قوانين اسلامى نباشيد...الان خطر ناسيوناليسم مهم است"! خوب شما که با طرفدارن موسوى و سبزها و با ناسيوناليستها و فاشيست هاى دو آتشه باهم ظاهر ميشويد. صف واحدى داريد٬ حرف مشترک و موضع مشترک تان هر روز بيشتر ميشود٬ پس اين اعلام خطر براى چيست؟ چى شد که خطر ناسيوناليسم برجسته شد و خطر ملى اسلامى ها کنار رفت و اطمينان خاطر "نگران اسلام نباشيد" ميدهيد؟ اين "تضاد عمده" سوسياليسم دهاتى از کجا آمد؟ ظاهرا سياست "کشتى نگرفتن با موسوى" ادامه دارد و "نگران اسلام نباشيد" اسم رمز آنست! داريد شيرين عبادى و موسوى و شرکا را با اسم رمز "نگران اسلام نباشيد" پوشش ميدهيد؟ پس جواب متحدين ناسيوناليست تان را چه ميدهيد؟ آنها هم که مثل شما فکر ميکنند و برخى از چهره هاى معروفشان با روسرى پشت تلويزيون رفته اند! اين فقط شمائيد که عقب هستيد. اگر ميخواهيد آنها هم "نگران" شما نباشند٬ تنها راهى که داريد اينست که دسته جمعى محجبه در تلويزيون ظاهر شويد! با حجاب گيت تان راه بيائيد٬ و در "قسمت گود" اين باتلاق ملى - اسلامى اداى سياست ورزى و "اجتماعى شدن" درآوريد!

پرووکاسيون توده ايستى
حکک آگاه است موضع سياسى اش در مورد کمپين مردان محجبه از موضع شيرين عبادى عقب تر نباشد جلوتر نيست. و چون نميتواند اين را انکار کند٬ تلاش ميکند موضع مخالفين را با موضع شريعتمدارى منطبق کند. ميگويند مخالفين کمپين مردان محجبه از شريعتمدارى تا راستها و برخى از چپ ها هستند و در ميان موافقين شيرين عبادى و مينا احدى! يعنى اين به اون در! به قول خودشان انسان بايد "معلول فکرى" باشد که شريعتمدارى را مخالف حجاب بداند. اين درجه "ذکاوت سياسى" در تهمت زدن حتما انسان را متحير ميکند اما نکته اينست که اين توجيه شان را هم از حزب توده وام گرفتند. اين يک پرووکاسيون شناخته شده توده ايستى است که هر مخالفت با خاتمى و موسوى و جناح مطلوبشان را سناريوى جناح راست٬ موضع جناح راست٬ و ساخته و پرداخته شريعتمدارى مينامد. با اين استدلال حزب توده دهها فعاليت انقلابى کمونيستهاى کارگرى و مخالفين جمهورى اسلامى را از کنفرانس برلين تا همين يکماه به شريعتمدارى نسبت داده و ميدهد. اين موضع توده ايها در دفاع از جناح مغضوب حکومتى است. دفاع حکک از سياست جنبش ملى اسلامى لابد استدلال و روش توده ايستى هم نياز دارد!

نه به حجاب

سياست انقلابى و کمونيستى درهم کوبيدن نقاط سازش و تاکتيکهاى جنبشهاى دست راستى است که هدفشان را تقويت جناحى از رژيم و کنترل و مهار راديکاليسم جامعه قرار داده اند. نه فقط کمونيستها٬ بلکه هر انسان متجدد و سکولارى٬ هر مخالف مذهب و اسلام٬ هر زن آزاده اى که از حجاب بعنوان سمبل بردگى زن نفرت دارد٬ زنان "بد حجابى" که در صف اول اعتراض عليه وضع موجود اند٬ دست رد به سينه حرکت سياسى مردان محجبه ميزنند. سياست کمونيستى کارگرى نه محجبه شدن را "ابتکار مدرن" ميداند و نه "تمسخر حجاب" و نه "شکستن آپارتايد جنسى". سياست کمونيستى "نه به حجاب" بعنوان سمبل فرودستى زن و پرچم جنبش ارتجاعى و تروريستى اسلام سياسى است. سياست کمونيستى اين کمپين مبتذل را حرکتى ضد زن با اهداف سياسى ترمز زدن به راديکاليسم زنان ميشناسد و به همين عنوان آنرا در جزئيات ميکوبد. سياست کمونيستى نميگذارد عده اى مرتجع حجاب را بعنوان "پوشش و لباس زنانه" جا بزنند. حجاب "پوشش" نيست. سياست کمونيستى کارگرى در مقابل محجبه شدن مردان نفى سيستم آپارتايد و آتش زدن پرچم آن يعنى حجاب را پيش رو ميگذارد.

 


ستون آخر٬"خوف" منتظری !


منتظری مرد. مرگش برای دستگاه مافیایی روحانیت و جنبش اسلام سیاسی یک ضایعه جبران ناپذیر است. جناح اصلاح طلب حکومتی "فقیه عالیقدر" و کاندیدای "شغل" خامنه ای را از دست داد. موقعیت جنبش ملی – اسلامی هم تعریف چندانی ندارد. آنها هم "پدر معنوی" خود را از دست دادند. افسردگی سیاسی و مذهبی از پی آمدهای اولیه این وضعیت در صفوف این جریان است. تلاش برای حقنه کردن سیاست منتظری به جامعه رکن دیگر فعالیتشان است. موقعیت در جامعه و در صفوف مردم اما متفاوت است. هر اتفاقی به چاشنی اعتراض گسترده ای در جامعه علیه رژیم اسلامی تبدیل میشود. این از ویژگی دوره های انقلابی در جامعه است .

در این چند روز شاهد دو حرکت بودیم. از یک طرف تلاش مردم در گسترش مبارزاتشان علیه رژیم اسلامی. ١- فریادهای "زندانی سیاسی باید آزاد گردد" و "حکومت خامنه ای سرنگونه" در میدان محسنی در همان شب یکشنبه و در ادامه تبدیل مراسم دفن منتظری به عرصه دیگری از تقابل با رژیم اسلامی. ۲- تلاش گسترده ائتلاف جریانات سبز حکومتی و طیف ملی اسلامیون برای استفاده از این واقعه در پیشبرد اهداف ارتجاعی این جنبش. یک رکن محوری چنین تبلیغاتی بر موضع گیری و تقابل منتظری با خمینی و همچنین  در باره اعدامهای سال ۶۷ استوار است. عوامفریبی ها و تصورات دروغین یک عنصر اصلی پیشبرد این اهداف است. اشاراتی به این عوامفریبی ها ضروری است.
 
جنگ قدرت و کشمکش میان جناحها و باندهای تشکیل دهنده رژیم اسلامی – آخوندی یک واقعیت غیر قابل انکار و خصیصه ذاتی این رژیم است. رانده شدن منتظری به موضع گیری در قبال خمینی و پس از آن نیز از این قاعده عمومی مستنثی نیست. نزدیک شدن مرگ خمینی به تقلاها و توطئه های بسیاری برای تعیین جانشین خمینی دامن زده بود. جریان مهدی هاشمی که پروژه های خود را از دفتر منتظری پیش میبرد با رو کردن جریان سفر مک فارلین به ایران و ماجرای "ایران گیت" کوشید موقعیت باندهای رقیب و در راس آن جریان رفسنجانی – احمد خمینی و شرکا را تضعیف کند و منتظری را در موقعیت بدون برگشت "رهبری" نظام قرار دهد. این یک اقدام زودرس از جانب این جریان بود. جناح رقیب نیز که رفسنجانی٬ احمد خمینی و خامنه ای در راس آن قرار داشتند متعاقبا با دستگیری و اعدام سریع مهدی هاشمی پاسخ دادند. برخلاف تصورات ساده لوحانه بسیاری منتظری از قدرت نگذشته بود٬ باندش در تعرض برای تثبیت مکان خود در پیش از مرگ خمینی شکست خورده بود. موضعگیری های بعدی منتظری تماما در این چهارچوب صورت گرفت. تلاش برای الصاق اهداف "حقوق بشری" به منتظری یک تلاش عوامفریبانه جریانات ملی – اسلامی برای تقویت موقعیت زوال یافته این جریان در تحولات حاضر است. منتظری نه تنها هیچگاه به نفس اعدامها در رژیم اسلامی اعتراضی نکرد٬ بلکه در تمامی اعدامهای پس از انقلاب حداقل تا پیش از اعدامهای ۶۷ سهیم بود. موضع او در سال ۶۷ تنها به "زیادی روی" در این اعدامها و در چهارچوب رقابت و زخم خوردگی از جناح حاکم رژیم اسلامی بود.
 
منتظری از جانب خمینی "ساده لوح" خوانده شد. اطلاق این صفت به منتظری پیش از آنکه بیان ارزیابی از درجه هوش و ذکاوت فردی او باشد٬ نشان عدم شناخت او از فلسفه شکل گیری و استراتژی قدرت سیاسی در حاکمیت اسلامی است. منتظری عمدتا بر این تصور کودنانه بود که رژیم اسلامی یک حکومت مذهبی – فقهی است. خمینی با "ساده لوح" خطاب کردن او در حقیقت خاطر نشان کرد که این حکومت "اسلام سیاسی" است و نه اسلام فقهی. فقه و قوانین اسلامی تماما تابعی از منافع حاکمیت سیاه اسلامی اند. اگر دسته جمعی اعدام میکنند٬ برای حفظ حکومت اسلام است٬ اگر گورهای دسته جمعی ایجاد میکنند٬ برای تداوم بخشیدن به حاکمیت اسلام است. اگر خون زندانیان را میکشند٬ بخاطر پیشبرد لشگر اسلام است. موضعگیری ها این واقعیت را برملا میکند که منتظری شرایط استقرار حکومت مذهبی را با شرایط و ملزومات دوران بقاء و مصافهای حکومت اسلامی به درستی تشخیص نداد و عزلش از جانشینی خمینی در حقیقت بهایی بود که بابت این "ساده لوحی" خود پرداخت.

اما در انتهای عمر بر این خصیصه خود غلبه کرد. این جمله بیان فشرده اهداف سیاسی اوست: ‏‏"خوف آن می رود که اگر حاکمیت به روش کنونی خود‏ ‏ادامه دهد مردم به کلی با نظام فاصله بگیرند و بحران کنونی عمیق تر شود.‏"! منتظری با این "خوف" و کابوس درگذشت.
 

 

 

 


روز بعد از واقعه


اینکه جمهوری اسلامی این روزها نفس های آخرش را میکشد٬ و با تقلا کردن به وسیله و وصله هر ترفند کثیف دیکتاتوری اش سعی بر ماندن دارد٬ که بر خود سران و رهبرانش نیز پوشیده نیست. اما این تلاش بسان برخلاف مسیر رود شنا کردن است! حال اینکه این رود که روزی دایره اعتراض و فعالیتش از اپوزیسیون فراتر نمیرفت٬ این روزها به پاس همین تلاش٬ تبدیل به اقیانوسی شده که به زودی سایه بورژوازی شنیع اسلامی را از سر خود برخواهد کند و افق روشنی را در پیش روی خود قرار خواهد داد٬ بر کسی پوشیده نیست .

جمهوری اسلامی رفتنی است و این خواسته اکثريت عظيم مردم از جمله ماست. نخواستن رژيم سلطنتى و اتفاق حول آن دلیل وقوع انقلاب پیشین بود. اما نکته اصلی این جاست که نباید گذاشت تاریخ تکرار شود. اينبار نبايد تلاش و مبارزه انقلابی براى سرنگونى که حاصل سالها فعالیت و تلاش است توسط نيروهاى مدافع سرمایه شکست بخورد. چون در فرداى سرنگونى سوال برسر آينده است.

مردم این روزها  بیش از هر وقت احتیاج به یک جامعه کمونیستی دارند و بیش از همیشه بايد بدانند که یک انقلاب سوسیالیستی تنها پشتوانه میتواند برایشان باشد تا شرایط امروز تماما رها شوند. با دقت نظر روی نکته های مورد اعتراض آحاد مردم که کل نظام اسلامى را هدف گرفته٬ و اتفاقا "دو خرداد" و "اصولگرا" و برادر شغال سرش نمیشود٬ میتوان فهمید که چه جایگزینی میتواند خواسته های این جامعه را تضمين کند .

باید نگاهی توامان داشت به درگیری های این چند سال و اعتراضات عظیم  کارگری که از نمونه های بارزش میتوان به اعتراضات کارگران شرکت واحد٬ نیشکر هفت تپه٬ اعتراضات کارگران کارخانه های ایران خودرو و سایپا٬ و همچنین اوضاع آشفته و اعتراضات کارگران کشتارگاه بهمن اشاره داشت. ما اعتراضات وسيع کارگرى و اتفاقاتی که در روز کارگر در پارک لاله افتاد و موج اعتراض به گرسنگى را ديده بوديم. ما نفرت مردم  را از موج اعتراضاتشان در برخورد با برادران سانسورچی و "ارشاد" گر نسبت به این مذهب تحميلى و زوری دولتی ديده بوديم. ما درگیری های پیش از این فضای انقلابی حاکم در ایران را جدی گرفته بوديم و در باره آن سخن گفته بوديم. ما در باره موج گسترده فریاد برابری و آزادیخواهانه زنان گفته بوديم و امروز موج اعتراض و تظاهرات زنان ديگر دنيا را خبر کرده است.

در این میان هیچ حزبی جز حزب ما و هیچ پرچم سياسى جز کمونیسم و هيچ انقلابى جز انقلاب کارگرى نميتواند پاسخگوى رنج این همه زندانی سیاسی و خون هایی که ریخته شد و باتوم هایی که بر تن و جان مردم و مخالفین نشست باشد. و این بدان معنی است که شرایط امروز و به فکر فردا بودن بیش از همه دوران ها برای ما حساس و سرنوشت ساز است . مردم باید بدانند که  بعد از نابودى جمهورى اسلامى و این انقلاب افتخار انگیز کدام خورشید قرار به طلوع دارد و در هراس روز بعد از واقعه نباشند و دلنگران پروازهایی که از فرانسه و ناکجا آبادها بلند میشوند که مباد آخوند و شبه آخوند دیگری را که هوس در ماه نشینی داشت حواله اقبالشان کنند ! ما تجربه يک انقلاب سرکوب شده و دزدیده شده را داريم. حزب ما با اتکا به تجارب و دستاوردهاى کمونيسم کارگرى و نقد مرتب کمبودها تلاش کرده است با آمادگی قدم به پیش رو بردارد. با مبارزه قاطع و افشاى سياستهاى ارتجاعى تمام جنبش های وابسته به حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی نشان دادیم که از روز اول به دنبال چه هدفی بوده و دستاورد ما در طی این همه سال و فعالیت نشان دهنده این مهم می باشد. این وظیفه سنگین به روی دوش ماست تا به جنگ روز بعد از واقعه برویم و با قدرت تر از همیشه راه حل کمونيستى و کسب قدرت سياسى کارگرى را در مقابل جامعه بگذاريم. کمونيسم و راه حلهاى سياسى کمونيسم بايد به قطبنماى مبارزات جنبشهاى آزاديخواهانه تبديل شود. اين شرط پيروزى آنهاست.

در این میان  پخش مجدد  برنامه های تلویزیون حزب میتواند فرصتی مناسب تر برای رو در رو صحبت کردن با جامعه باشد. در همه جای جهان جنگ رسانه و سلاح مدیا جزئى از معادله قدرت است. ما بايد با تلاش همگانی و حمایت بی وقفه پروژه تلويزيون را پيش ببريم و آن را در کنار سازماندهى مبارزات کارگران و مردم انقلابى بکار بنديم. اینکه میتوان با پخش مجدد برنامه "یک دنیای بهتر" به خانه یک کارگر رفت و با او از حق و حقوقش از زندگی که قرار است در آینده داشته باشد صحبت کرد و با تشریح کمونیسم و هدف انقلاب کارگری اورا یک قدم به سمت پیروزی سوق داد شورانگيز است. اینکه با زن امروز جامعه از برابری حرف به میان آورد که همه و همه جزو اصول برنامه حزبی ماست و برایش سالها فکر و برنامه ریزی کردیم و پلونوم و سمینار برگزار کردیم. پس امروز نوبت ماست تا نشان دهیم تا چه حد آماده سازماندهى و رهبرى براى سرنگونى انقلابى جمهورى اسلامى و برپائى نظامى نوين و کمونيستى هستيم.

این روزها بازار غرض ورزی های همیشه نیز گرم گرمست و بازی کثیف و بازنده سرمایه برای به چالش کشیدن و سور رئالیست نشان دادن کمونیسم همچنان فعال! اما دیگر خود اینان میدانند که در دنيا سرمايه دارى اعتبارى ندارد٬ گرايش به سمت سوسیالیسم قوى است٬ و در صبح فردای ایران هیچ انقلابی جز انقلاب کمونیستی شکل نخواهد گرفت . در این میان سنگ هائی از این سو و آن سو پرتاب شده را نیز میتوان به حساب اهمیت حزب و اهداف کمونيستى اش گذاشت. وقت آنست که با تلاش بی وقفه خود و با آگاهی و آلترناتیو دادن به مردم و تشریح اهداف حزب٬ جامعه را به سمت این پیروزی سوق داد و از هیچ تلاشی فروگذار نکرد .

به  صبح فردایی می اندیشم که دیگر  هیچ کارگری اسیر سرمایه نیست و هیچ تقسیم بندی به جز معیار انسانی برای انسان اعتبار ندارد. فردایی عاری از تعصبات قومی و ملی و مذهبی. دنیائی آزاد و برابر سوسياليستى! پس : زنده باد سوسیالیسم و زنده باد حزب اتحاد کمونیسم کارگری! *

 

 

 


مردم سيرجان راه برچيدن چوبه هاى دار را نشان داده اند! ٣ الى ۵ کشته و ٢۵ نفر زخمى


روز سه شنبه اول ديماه سيرجان به صحنه شورش عليه حکومت اعدام تبديل شد. حکومت اسلامى قرار بود دو جوان زندانى را بجرم سرقت مسلحانه در ملا عام اعدام کند. با شروع مراسم شنيع اعدام مردم خشمگين سيرجان با سنگباران و حمله به نيروهاى امنيتى و سر دادن شعارهاى ضد حکومتى٬ بساط اعدام جانيان اسلامى را بهم زدند. اعداميها را از روى طناب دار پائين آوردند و با خود بردند. ساعاتى بعد حکومت اعلام کرد که دو زندانى را دستگير و مجددا در ملا عام اعدام ميکند.

عصر همين روز رژيم اسلامى براى اجراى مجدد اعدام اين دو زندانى در ملا عام اقدام کرد. اما اينبار با هزاران معترض روبرو شد که در بهشت زهراى سيرجان تجمع کرده بودند. بار ديگر درگيرى با رژيم وسيعا شروع شد. حکومت اسلامى نه فقط نتوانست مجددا بساط اعدام را برپا کند بلکه از وحشت مردم معترض بسوى جمعيت شليک کرد. ٣ الى ۵ نفر را به قتل رساند و حداقل ٢۵ نفر را زخمى کرد که حال تعدادى از آنان وخيم گزارش شده است. نهايتا جمهورى اسلامى بعد از دو بار تلاش نتوانست اين دو جوان را در ملا عام اعدام کند و با فرار از صحنه ديشب آنها را در محوطه زندان بدار آويخت.

اين واقعه نشان داد که دکان سياست اعدام در ملا عام نيز تخته شد. از فردا هر تلاش جمهورى اسلامى براى اعدام در ملا عام با هدف ارعاب جامعه ممکن است با سيل جمعيتى روبرو شود که نه زندانى را ميشناسند و نه اتهام از اتهام وى خيرى دارند. مردمى که از اعدام منزجرند و اعدام را وسيله اى در دست حکومت براى سرکوب ميدانند. مردم آزاديخواه و جسور سيرجان راه برچيدن چوبه هاى دار را نشان دادند. اين تلاش مردم سيرجان با حمايت قلبى و شادى گسترده مردم آزاديخواه در ايران و جهان روبرو ميشود و متقابلا نفرت آنها را از رژيم قتل و جنايت و اعدام عميق تر ميکند.

حزب به خانواده دو جوان اعدامى و کسانى که در جريان شورش سيرجان عليه اعدام توسط نيروهاى امنيتى حکومت به قتل رسيدند تسليت ميگويد. حزب مردم آزاديخواه را به تکرار الگوى سيرجان در سراسر ايران فراميخواند. اعدام قتل عمد دولتى است و بدون قيد و شرط بايد لغو شود.

مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد جمهوری سوسیالیستی

حزب اتحاد کمونیسم کارگری

٢ ديماه ١٣٨٨ – ٢٣ دسامبر ٢٠٠٩

 

 

 


آتش سوزى در پتروشيمى مرواريد عسلويه


بنا به خبر دريافتى ١١ روز پيش٬ در پتروشيمى مرواريد عسلويه آتش سوزى رخ داد که در اثر آن چهار کارگر آسيب ديدند. اين آتش سوزى در طول روز و در ساعات کارى رخ داد. دليل آتش سوزى هنوز عنوان نشده و وعده پيگيرى آن داده شده است. اما کارگران با شک و ترديد به اين واقعه نگاه ميکنند.

بدنبال اين رويداد٬ فضاى محيط کار بشدت پليسى شده است. نيروى انتظامى بصورت مرتب جولان ميدهد و کارگران را کنترل و با آنها بدرفتارى ميکنند. بنا به خبرها فضاى عسلويه بشدت امنيتى شده و وحشت رژيم از تحرک کارگران با اقداماتش قابل روئيت است.

 

مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد جمهوری سوسیالیستی

حزب اتحاد کمونیسم کارگری

٢ ديماه ١٣٨٨ – ٢٣ دسامبر ٢٠٠٩

 

 

 




کارگران راه و ساختمان شرکت جنرال مکانیک


بنا به خبر دريافتى٬ بیش از 400 نفر از کارگران شرکت راه و ساختمان جنرال مکانیک٬ عليرغم اعتراضات مکرر خود تا این لحظه موفق به دریافت دستمزدهای ماههاى مهر و آبان و آذر نشده اند. ماه گذشته نیز کارگران در اعتراض به دستمزدهای پرداخت نشده و شرایط سنگین و غیر انسانی کار دست به 2 ساعت اعتصاب اخطاری زدند!

پاسخ تاکنونى "یاری" مدیر عامل دزد و چهره منفور ضد کارگری به کارگران حرفهاى نسيه است. يا کارگران را تهديد ميکنند و يا با مظلوم نمایی وعده های دروغ امروز و فردا، پول نداریم٬ شهرداری پول ما را نمیدهد٬ و غيره تلاش دارد کارگران را ساکت کند. کارى که حرفه همه کارفرماها و سرمايه داران طفيلى است.اما سياست تهديد و وعده براى کارگران نان و آب نميشود. کارگران و خانواده هایشان گرسنه اند٬ معطل نان شب و تامين هزينه مسکن و درمان و دارو و ابتدایی ترین نیازهای انسانی اند. یکی ازکارگران میگفت: پولهایی را که شهرداری بابت دستمزدهای ما با تاخیر چند ماهه میپردازد٬ این پولها را هم برای مدتی طولانی یاری در حساب بانکی خود نگه میدارد تا از سود بانکی آن نیز سو استفا ده کند !

شرکت راه و ساختمان جنرال مکانیک تحت نظارت باند مافیایی بنیاد مستضعفان حکومت اسلامی سرمایه داران است. شرکت جنرال مکانیک هم اکنون بیش از 400 نفر کارگر قراردادی سفید امضا با قراردادهای یکطرفه و پایه دستمزدهای 264 هزار تومانی دارد که در پروژه احداث بزرگراه حصارک - بلوار آسیا در غرب تهران مشغول به کارند. همچنین صدها کارگر دیگر این شرکت تحت شرایط کاری وحشتناک و غیر انسانی مشابه در سد سلیمانشاه سنقر و برخی طرحهای تاسیساتی و ساختمانی دیگر در ابوظبی مشغول به کارند. اکثر این کارگران بومی هستند. ماهها از دیدن خانواده هایشان محرومند و در محوطه کارگاه های شرکت در محرومیت کامل غذایی و بهداشتی و رفاهی به سر میبرند. با اينحال سرمایه داران و اوباشان حکومت اسلامی دستمزدهای ناچیزشان را هم نمیپردازند .

 

مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد جمهوری سوسیالیستی

حزب اتحاد کمونیسم کارگری

٣٠ آذر ١٣٨٨ – ٢١ دسامبر ٢٠٠٩

 

 

 


 

 




حسينعلى منتظرى مرد!


حسينعلى منتظرى روز شنبه ٢٨ آذر در سن ٨٧ سالگى درگذشت. با مرگ منتظری کل جنبش اسلام سیاسی و دستگاه مافیای آخوندی اسلام یکی از چهره های اصلی خود را از دست داد.

در يک شرايط "متعارف" با مرگ منتظرى مانند مرگ بسيارى ديگر از آخوندها، بعنوان یک واقعه عادی برخورد میشد. اما در متن اوضاع متحول سیاسی کنونی، خیزش مردم علیه رژیم اسلامی و تشدید جدال دو جناح رژیم، مرگ منتظری ابعادی سیاسی بخود میگیرد. از یک سو، کمپ موسوى و آخوندهاى مغضوب خواهند کوشید از مرگ منتظرى بنفع پیشروی سیاسی خود هم در مقابل جناح حاکم و هم در مقابل مردم سرنگونی طلب بهره جویند. از سوی دیگر، مردم سرنگونی طلب که از هر فرصتی برای ابراز نفرت و انزجار خود نسبت به رژیم و اعتراض علیه آن استفاده میکنند، مرگ منتظری را نیز تبدیل به اعتراض علیه رژیم خواهند کرد.

نفس اينکه سردمداران جناح مغضوب ٣٠ آذر را "عزاى عمومى" خوانده اند و میکوشند منتظرى را بعنوان یک آخوند "حقوق بشری" به مردم بفروشند٬ گوياى نیت و هدف سياسى آنهاست. اصلاح طلبان حکومتی و کل جریان ملی – اسلامی دنبالچه آنها مذبوحانه میکوشند رژیم اسلامی و اسلام را از حمله و تعرض مردم محفوظ دارند. به هر دری میزنند و به هر حیله ای متوسل میشوند. آخرین "شاهکار" تاکتیکی شان تلاش برای اعتبار بخشیدن به حجاب اسلامی است. سعی میکنند که حجاب را از زیر ضرب زنان بدر آورند و ضدیت آنها را با حجاب اسلامی به "حجاب اجباری" کانالیزه کنند. اکنون نیز میخواهند در فضای پس از مرگ منتظری، الگوى "اسلام و تشيع و حکومت امام زمانى" منتظرى را به مردم حقنه کنند. اینها در پی سراب ایجاد یک جمهوری اسلامی نوع دوم هستند، رژیمی که در آن آخوندی چون منتظرى جاى خامنه اى بنشيند و موسوى یا خاتمى بجای احمدى نژاد. جنبش ملی – اسلامی دارد از منتظری یک "قهرمان عدالت" میسازد. منتظرى ممکن است برای جناحى از رژيم و روشنفکران شرق زده ايران "آخوند قهرمان" باشد، اما براى مردم ضد دين و ضد جمهورى اسلامى يک آخوند و موضوع جوک کوچه و بازار بوده و هست.

گفته میشود منتظرى با سایر سردمداران رژیم اسلامی فرق میکند؛ کسی است که "حقیقت را فراتر از مقام، قدرت و مصلحتها دید." میگویند او به "گسترش سرکوب" اعتراض کرد و از این رو مدال قهرمانی به او اعطاء میکنند. الحق که معیارهای حق و حقیقت، عدالت و قهرمانی نزد این ملی – اسلامی های شرق زده تا چه حد نازل است. منتظری از بنیانگذاران رژیم اسلامی، "قائم مقام رهبری،" از معماران و طراحان حکومت اسلامی و ولایت فقیه و رئیس مجلس خبرگان این نظام بوده است. او نقش بسیار مهمی در استقرار این نظام جنایتکار، سرکوبگر و ضد زن داشته است. او تا تابستان ۱۳۶۷ در راس این نظام و کنار خمینی کلیه سرکوب ها، جنایات و کشتار این رژیم را مورد تائید قرار داد، از جمله تعرض به زنان، کارگران بیکار، مردم ترکمن صحرا، لشکرکشی به کردستان و قتل عام مردم و دادگاه های صحرایی در کردستان، سرکوب وحشیانه، شکنجه، تجاوز و اعدام هزاران نفر در زندان های مخوف اسلامی از خرداد ۶۰ تا تابستان ۶۷، همه با تائید منتظری روبرو شد. منتظری در تابستان ۶۷ به "زیاده روی ها" در قتل عام زندانيان سياسى اعتراض کرد. این پرونده این "قهرمان حقوق بشری" ملی – اسلامی ها است.

هدف و تلاش اصلی منتظرى دفاع از اسلام، تشيع و نظام بود. او ميخواست "روحانيت" بعنوان "مراجع تقليد و رهبران معنوى مردم" سهم و نفوذشان محفوظ باشد. جوهر اين جدال قديمى برسر دامنه لفت و ليس هر جناح است.  مساله اینجاست که کل دستگاه مافیای آخوندی و جناح مغضوب میدانند که مردم تا چه حد از آخوند و دستگاه مذهب منفورند و لذا میکوشند برای آخوندها آبرو بخرند و به آنها "معنویت و مرجعیت" ببخشند. منتظری ابزاری برای تحقق این امر نیز هست. هزار تلاش صورت ميگيرد تا مردم را شکست دهند و به سازش بکشانند. فلسفه سياست حفظ جمهورى اسلامى به سازش کشاندن و اسير کردن تحرک سياسى مردم در چهارچوبهاى حکومتى است.

مرگ منتظرى براى مردم سرنگونى طلب وسيله اى شد که بار ديگر شعار و فریاد سرنگونى سر دهند. درد مردم تعويض خامنه اى ها با منتظرى ها و يا احمدى نژادها با موسوى ها نيست. درد مردم ايران خود جمهورى اسلامى، اسلام، گله آخوند مفتخور، دستگاه مذهبى، سيستم آپارتايد جنسی و ارگانهاى رنگارنگ سرکوب این نظام است. مردم ايران بدرست شکافهاى حکومتى را می بينند و از هر فرصتی براى پيشروى مبارزه آزاديخواهانه سود ميجويند. به اين مردم و اين نسل نميتوان خمينى و منتظرى را بجاى خامنه اى و مصباح يزدى فروخت٬ نميتوان حجاب را بعنوان "لباس زنانه" فروخت٬ نميتوان سپاه و بسيج و ارگانهاى سرکوب و مافوق مردم را منهاى تعدادى فرمانده نگهداشت وبعنوان "برادر" جا زد. مردم نه خامنه اى ميخواهند و نه منتظرى. مردم حکومت مذهبى نميخواهند. آپارتايد جنسى نميخواهند، حجاب نميخواهند، فقر و فلاکت نميخواهند، مردمى که شعار "بزودى سرنگون" ميدهند٬ به جمهورى اسلامى با لايه ديگرى از آخوندها و شرکاى قتل و جنايت رضايت نميدهند.

جمهورى اسلامى٬ حکومت تروريستها٬ حکومت ضد زن٬ حکومت سرمايه داران گانگستر و آدمکش٬ بايد برود. جمهورى اسلامى را سرنگون خواهیم کرد.

 

مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد جمهوری سوسیالیستی

حزب اتحاد کمونیسم کارگری

٣٠ آذر ١٣٨٨ – ٢١ دسامبر ٢٠٠٩

 

 




توطئه علیه اپوزیسیون را باید درهم شکست!


اخیرا پلیس بین المللی٬ اینترپل٬ اسامی برخی از مسئولین و دوستداران "حزب کمونیست کارگری – حکمتیست"٬ علی عبدالی، رسول بناوند، رحمت فاتحی، عبدالله دارابی، اسد گلچینی، خالد حاج محمدی، رحمان حسین زاده، کورش مدرسی، مظفر محمدی، توفیق پیر خضری، صالح سرداری و سلام زیجی را در لیست افراد تحت تعقیب این سازمان به اتهام "تروریسم" قرار داده است. از قرار مبنای این اقدام شنیع اینترپل "احکام" صادره شده از جانب یک "دادگاه" رژیم اسلامی در سنندج است.

این اقدام رژیم آدمکشان جمهوری اسلامی یک تعرض آشکار پلیسی به کل اپوزیسیون سیاسی رژیم اسلامی است. گامی برای غیر امن کردن فضای سیاسی در خارج کشور برای اپوزیسیون رژیم اسلامی است. کلیه افراد اعلام شده در این لیست از اپوزیسیون رژیم اسلامی هستند. چنانچه این تعرض رژیم اسلامی و همچنین تبانی اینترپل با رژیم آدمکشان اسلامی قاطعانه در هم شکسته نشود٬ میتواند گسترش یابد و جمع گسترده تری از فعالین و چهره های شناخته شده اپوزیسیون را در بر گیرد.

همکاری اینترپل با رژیم جمهوری اسلامی یک اقدام شنیع و ارتجاعی و نشاندهنده گوشه ای از تبانی سازمانهای پلیسی دول غربی با رژیم تروریست جمهوری اسلامی است. تلاش برای "جنایی" کردن پرونده فعالیت نیروهای اپوزیسیون رژیم اسلامی حلقه ای در پیشبرد این تعرض وقیحانه است. باید با تمام قوا این سياست مذبوحانه رژيم اسلامى و مماشات دولتهاى غربى و نهادهاى پليسى شان را درهم شکست. اين جمهورى اسلامى و سرانش هستند که بايد منتظر دادگاهى شدن بجرم جنايت عليه بشريت باشند و نه فعالين اپوزيسيون به "اتهام" فعاليت سياسى. جمهورى اسلامى نبايد ترديد کند که اين سياست مذبوحانه با اعتراض گسترده نیروهای اپوزیسیون رژیم اسلامی و بشریت آزاديخواه و متمدن درهم خواهد شکست.  

حزب اتحاد کمونیسم کارگری سياست پرونده سازى جنائى براى فعالين سياسى اپوزيسيون را قويا محکوم ميکند. حزب اتحاد کمونیسم کارگری از تمام نیروهای اپوزیسیون میخواهد که مستقل از نظر و موضع خویش در مورد "حزب کمونیست کارگری – حکمتیست" در خنثی کردن این تعرض رژیم اسلامی و تبانی وقیحانه پلیس بین المللی دول غربی در همکاری با رژیم اسلامی به سهم خود بکوشند. رژیم جمهوری اسلامی در سراشیبی سقوط است. در تلاش برای بقاء ارتجاعی خود به هر خس و خاشاکی متوسل میشود. این تعرض نیز گوشه ای از اقدام یک رژیم در حال احتضار و رو به مرگ است. مردم حکم به سرنگونی رژیم اسلامی داده اند و جامعه برای بزیر کشیدن کل بساط این رژیم آدمکشان اسلامی به حرکت در آمده است. این توطئه را هم مانند تمام اقدامات رژیم اسلامی باید قاطعانه شکست داد.

حزب اتحاد کمونیسم کارگری
١۹ دسامبر ۲۰۰۹

 

 

 

 


کارگران روغن نباتی بهشهر؛اخراجها ادامه دارد


در اطلاعيه قبلى – ١٣ آذر- خبر داديم که طی چند هفته بیش از 150 نفر از کارگران قراردادی کارخانه روغن نباتی بهشهر٬ بنا به دستور "مالک" مدیر کارخانه و سرمایه دار بزرگ از کار اخراج شده اند. تعدادی از اين کارگران اخراجی حتی قراردادهای بی اعتبار و کارفرما پسندشان هم به اتمام نرسیده بود. اين کارگران که بدون در نظر گرفتن هیچ حق و حقوقی از کار اخراج شدند٬ هنوز دربدر مشغول شکایت و اعتراض هستند و تاکنون به نتيجه اى نرسيدند. بنا به خبر دريافتى٬ اخراج کارگران ادامه دارد و مجددا بدستور "مالک" مدیر کارخانه و چهره منفور ضد کارگری طرحی برای اخراج بیش از 100 نفر دیگر از کارگران را در دست دارند!!

سیاست مالک و همدستانش برای کسب سود بیشتر اخراج کارگران قدیمی و طرف قرارداد با کارخانه و در عین حال بکارگیری کارگران جدید با دستمزدهای کمتر در قبال کار سنگین تر و بیشتر از طریق شرکتهای انگل پیمانکاریست. به هر ایراد و بهانه واهی برای اخراج کارگران متوسل میشوند و در جواب کارگران معترض هم میگویند؛ "بازار خراب است و تولید روغن نباتی جامد سودی ندارد"! این در حالیست که کارخانه با 3 شیفت بيوقفه مشغول تولید است!؟ اسامی کارگرانی که مشمول طرح جديد اخراج میشوند هنوز اعلام نشده است. اما از هم اکنون شمارش معکوس برای اخراج شروع شده و هراس از بیکاری و گرسنگی و فقر بیشتر کابوس هر روزه کارگران و خانواده های محروم شان است !

کارگران روغن نباتى بهشهر!
در مقابل اخراج دسته جمعى اعتراض کنيد. مجمع عمومى تان را تشکيل دهيد و وارد اعتصاب شويد. خواهان توقف اخراجها و بازگشت به کار همکارانتان شويد. زندگی، امنیت شغلی و رفاه کارگران و خانواده هایشان تنها چیزی است که برای سرمایه داران و حکومت اسلامیشان بی اعتبار و بی ارزش است. خدای سود بر جنون این جنایتکاران فرمان میراند و براى همين حاضر به هر کارى هستند. متشکل شويد و سياست ضد کارگرى کارفرماها را به شکست بکشانيد.

کارخانه روغن نباتی بهشهر با بیش از1200 کارگر قراردادی سفید امضا٬ با قراردادهای یکطرفه و پایه دستمزدهای 264 هزار تومانی در 3 شیفت کاری٬ در جاده قدیم تهران - کرج واقع است. دراين کارخانه انواع روغنهای خوراکی مایع و جامد توليد ميشود.

 

مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد جمهوری سوسیالیستی

حزب اتحاد کمونیسم کارگری

٢۶ آذر ١٣٨٨ – ١٧ دسامبر ٢٠٠٩

 

 

 


دستمزدهای پرداخت نشده کارگران مترو تهران


بنا به خبر دريافتى٬ 200 نفر از کارگران خط یک مترو تهران (منطقه میر داماد) با وجود اعتراض و پیگیری های مکرر خود تاکنون موفق به دریافت دستمزدهای 5 ماه گذشته؛ تیر، مرداد، شهریور، مهر و آبان خود نشده اند.

طرف قرارداد این کارگران شرکت انگل پیمانکاری جهان کوثر است که در برابر خواست کارگران گرسنه و ناراضی با طفره رفتن از هر گونه مسئولیت پذیری همه مشکل را به گردن شهرداری و مهدی هاشمی  سرمایه دار میلیاردر و آقازاده هاشمی رفسنجانی جنایتکار می اندازد !

نه شهرداری نه مهدی هاشمی فاسد و دزد و نه شرکت جهان کوثر هیچیک در برابر کارگران جوابگو نیستند. این کارفرماها و سرمايه داران قاتل و دزد هر یک کارگران را به دیگری حواله میدهند. بنا به اعلام یکی از مسئولین مالی مترو تهران طلب ماهیانه این کارگران ماهی 80 میلیون تومان است که جمعا مبلغی بیش از 400 میلیون تومان میشود. با پولهاى کارگران سرمایه داران در بازار بورس مشغول قمار و سفته بازى هستند و کارگران برای تامين هزینه های ابتدایی زندگی و حتی نان شب خانواده های محرومشا ن معطل اند .

بايد کارگران به اين سرمايه داران طفيلى و دولت مرتجع شان بگويند بجاى ميلياردها هزينه براى موشک پرانى و اوباش چاقو کش تربيت کردن حقوق کارگران را بپردازند. چرا براى حزب الله و بسيج و ارگانهاى سرکوب پول به وفور هست اما براى پرداخت حقوق و مزاياى کارگران و تامين زندگى مردم زحمتکش نيست؟

 

مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد جمهوری سوسیالیستی

حزب اتحاد کمونیسم کارگری

٢۶ آذر ١٣٨٨ – ١٧ دسامبر ٢٠٠٩

 

 

 

 


قصابخانه ایران خودرو؛انگشتان حسین اناری قطع شد


بنا به خبر دريافتى٬ حسین اناری یکی از کارگران پرس کار ایتکو پرس ایران خودرو٬ هفته پیش در حالیکه مشغول کار با دستگاه پرس دستی بود٬ ناگهان دستگاه پرس فرود آمد و همان لحظه یکی از انگشتان حسین قطع و دیگر انگشتانش متلاشی شد. خونریزی شدید دستگاه پرس و اطراف را فرا گرفته بود. کارگران با اندوه دست از کار کشیده و شاهد این صحنه دردناک بودند اما از جانب نیاکان مدیر ایتکو پرس و دیگر عوامل کارفرما اقدامی برای رساندن فورى حسین به مراکز درمانی صورت نگرفت. این مفتخوران با خونسردی و بی تفاوتی مدعی بودند که این همه حوادث کار علتش بیدقتی و عدم رعایت نکات ايمنی در حین کار توسط کارگران است!! بالاخره چند نفر از کارگران حسین را به درمانگاهی در کرج رساندند. متاسفانه یکی از انگشتان حسین از بند انگشت قطع و بقیه انگشتانش به گفته پزشکان له و متلاشی شده و شاید برای همیشه غیر قابل استفاده باشد !بنا به خبر تاکنون هزینه های پزشکی با قرض و بدهکاری توسط خود حسین و خانواده اش پرداخت شده و هم اکنون در مرخصی استعلاجی بسر میبرد. بنا به اخباری نیاکان و همدستانش تلویحا گفته اند او دیگر به درد کار نمی خورد!

دستگاههای پرس دستی قدیمی از رده خارج و فاقد هرگونه شرایط ایمنی هستند. بکار بردن اين دستگاهها نه فقط خطر حوادث کار را بشدت بالا ميبرد٬ بلکه سيستم کار کنتراتی و قطعه کاری که مستلزم سرعت کار بيشترى است٬ به ميزان اين مخاطرات مى افزايد. ايران خودرو شبيه محل کار نيست٬ قتلگاه و قصابخانه کارگران نام مناسبترى براى آنست. ليست کارگرانى که در چند سال گذشته بر اثر "سوانح کار" جانشان را از دست دادند و يا دچار نقص عضو و از کار افتادگى و لذا اخراج شدند٬ طولانى است. اين ثروتهاى انبوه که سهامداران و کارفرمايان ماشين سازيها تلنبار کردند به خون کارگران آغشته است. اين سرمايه ها که عده اى با آن زندگى هاى افسانه اى ميکنند به قيمت گرسنگى و سوتغذيه فرزندان کارگران و نابودى هزاران خانواده کارگرى حاصل شده است. "سوانح کار" نام بى مثماى شقاوت و سبعيت سرمايه داران در مراکزى است که فاقد ايمنى استاندارد کار است. آنها ترجيح ميدهند بجاى صرف هزينه بالا بردن استاندارهاى ايمنى کار سود پارو کنند و کارگران بايد با جان و بدنشان هزينه تامين اين سودها را بپردازند. اين سرمایه داران و حکومت اسلامی جنایتکارشان است که متهمان اصلی سوانح کار و قتل و نقص عضو کارگران اند .

سایت یک و دو ایتکو پرس با بیش از 1500 کارگر قراردادی سفید امضا و یکطرفه٬ با پایه دستمزدهای 264 هزار تومانی٬ در 3 شیفت کاری سنگین و پر خطر٬ از جمله مراکز اصلی پرسی ایران خودرو میباشد .

مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد جمهوری سوسیالیستی

حزب اتحاد کمونیسم کارگری

٢۶ آذر ١٣٨٨ – ١٧ دسامبر ٢٠٠٩

 

 

 

 


آکسیون های اعتراضی به حضور احمدی نژاد در دانمارک پرچم های "وانتد" با استقبال بسیار روبرو شد


پنجشنبه و جمعه ۱۷ و ۱۸ دسامبر٬ تعدادى از کادرها و اعضا و دوستان حزب اتحاد کمونیسم کارگری در آکسیون هایی در اعتراض به شرکت احمدی نژاد در اجلاس محیط زیست در کپنهاگ، دانمارک شرکت داشتند. روز پنجشنبه در هوای برفی و سرمای بسیار سخت یک راهپیمایی و میتینگ نزدیک به سه ساعت در اعتراض به حضور احمدی نژاد و کل رژیم اسلامی در مرکز شهر کپنهاگ انجام گرفت. احزاب و سازمان های مختلف چپ و کمونیست در این راهپیمایی شرکت کردند. پرچم های سرخ و فریاد های مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر رژیم ضد زن، زندانی سیاسی آزاد باید گردد و احمدی نژاد برو گمشو به زبان های فارسی، انگلیسی و دانمارکی توجه مردم را بخود جلب کرد. رفقای حزب با پرچم های حزب و "وانتد" در این راهپیمایی شرکت کردند. بر پرچم های WANTED عکس های سران رژیم، خامنه ای، رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد بعنوان مجرم چاپ شده است و خواست محاکمه این جانیان به جرم جنایت علیه بشریت طرح شده است. این پرچم ها بخصوص توجه بسیاری را بخود جلب کرد.

روز جمعه آکسيون اعتراضی ساعت ۱ بعدازظهر، ابتدا روبروی سالن برگزاری کنفرانس آغاز شد. شرکت کنندگان با در دست داشتن پلاکارتهای اعتراضی به رژیم اسلامی عليه حضور احمدی نژاد شعار میدادند. حوالی ساعت یک و نيم هياتی از مزدوران رژيم اسلامی بعنوان خبرنگار به محل تظاهرات نزدیک شدند و شروع به عکس گرفتن از شرکت کنندگان در تظاهرات کردند. اوباش اسلامی به تظاهرات کنندگان توهين و فحاشی کردند و قصد داشتند که به این ترتیب آنها را مرعوب کنند. آنها بدنبال اعتراض تظاهرات کنندگان از محل دور شدند. کمی بعد یکی دیگر از این مزدوران به محل تجمع معترضین نزدیک شد که در اینجا یکی از رفقای زن حزب به سوی او حمله ور شد، به او لگد زد و با پرچمی که در دست داشت بر سر او کوبید و فریاد زد: "مزدور برو گمشو!"٬ "تروریست برو گمشو!" این مزدور اسلامی که کاملا شوکه شده بود و در اثر حمله بالانس خود را از دست داده بود، نزدیک بود زمین بخورد. اما سریعا خود را جمع کرد و از محل دور شد. در دانمارک هم زنان رادیکال نشان دادند که در تعرض به رژیم اسلامی در پیشاپیش صف حرکت میکنند.

در این آکسیون خبرنگاران بسیاری از پرچم های رفقا عکس گرفتند و چند خبرنگار با نسرین رمضانعلی گفتگو کردند. در روز پنجشنبه روزنامه اینفورماسیون و چهارشنبه روزنامه یولند پستن با آذر ماجدی درباره اوضاع سیاسی در ایران، جدال دو جناح، خواست های مردم و نقش و موقعیت جنبش آزادی زن گفتگو کردند. روز دوشنبه ۲۱ دسامبر مقاله مفصلی از آذر ماجدی در روزنامه اینفورماسیون منتشر شد و یولند پستن نیز گفتگو با وی را بزودی چاپ خواهد کرد.

مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد جمهوری سوسیالیستی

تشکيلات خارج حزب اتحاد کمونيسم کارگرى
٢٢ دسامبر ٢٠٠٩ – ١ ديماه ١٣٨٨

 

 

 

 




پیکت اعتراضی در مقابل كنسولگری دانمارك در تورنتو در اعتراض به سفر احمدی نژاد به دانمارك


امروز، چهارشنبه ۱۶ دسامبر ۲٠٠٩ فعلالین حزب اتحاد كمونیسم كارگری در مقابل كنسولگری دانمارك در تورنتو اجتماع اعتراضی بر علیه حضور احمدی نژاد جلاد جمهوری در كنفرانس حفظ محیط زیست در كپنهاك برپا كردند. همزمان كادرهای حزب٬ هما ارجمند، محمود احمدی و فخری جواهری به كنسولگری مراجعه كردند و مراتب اعتراض خود از دعوت احمدی نژاد به كنفرانس حفظ محیط زیست را اعلام كردند.

مقامات كنسول پیشاپیش از چنین اجتماعی اطلاع داشتند و وقتی به دیدار اعضای حزب آمدند اطلاعیه مطبوعاتی را كه هما ارجمند صادر كرده بود  همراه آوردند كه از طرف سفارت دانمارك در اتاوا برایشان ارسال شده بود.  توجیه مقامات كنسولگری این بود كه كنفرانس را سازمان ملل تشكیل داده و دولت دانمارك تنها مهماندار است. همچنین تاكید میكردند كنسول در تورنتو به امور سیاسی كاری ندارد و اساسا مسئول روابط تجاری است ولی به طور قطع به اطلاع سفیر گزارش اعتراض و مسائل مطرح شده را خواهند رساند.

در طول اجتماع اعتراضی مقابل ساختمان كنسلگری كه در یكی از مراكز بسیار پر و رفت آمد تورنتو واقع شده ضمن آن كه بنرهای "سفارتخانه ها جمهوری اسلامی را ببندید" و "سران رژیم باید دستگیر شوند" در اهتزاز بوده هما ارجمند، محمود احمد و فخری جواهری به افشای جمهوری اسلامی، سازمان ملل و دولت دانمارك پرداختند و خواهان اخراج این رژیم از سازمانها بین المللی و دستگیری و محاكمه سران این رژیم جنایتكار و امروز بطور مشخص  احمدی نژاد شدند. همچنین روزهای قبل از این پیکت اعتراضی هما ارجمند یك اطلاعیه مطبوعاتی در افشای سازمان ملل و دولت دانمارك بخاطر دعوت از احمدی نژاد به كنفرانس بین المللی حفظ محیط زیست صادر كرده بود كه برای دهها رسانه رادیو و تلویزیونی و سازمانها مدافع حقوق بشر و طرفدار محیط زیست فرستاده شده بود. از طرف سفارت دانمارك نیز تماس گرفته و اطلاع داده بودند كه سفیر حضور ندارد.  

حزب اتحاد کمونیسم کارگری خواهان دستگیری و محاکمه کلیه سران رژیم اسلامی به جرم جنایت علیه مردم ایران است. این یک خواست مردم ایران است.



مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری
زنده باد جمهوری سوسیالیستی

حزب اتحاد کمونیسم کارگری – واحد کانادا
١٦ دسامبر ٢٠٠٩

 

 

 

 




دختران کاراته کار ایران راه را نشان میدهند؛حجاب ها را بدور اندازیم!



karat004


در هفته ای که گذشت تیم کاراته دختران ایران در تورنمنت مسابقات بین المللی در آلمان بصورت دسته جمعی حجاب اسلامی را از سر برداشتند و بی حجاب در مسابقات شرکت کردند. ماموران حراست رژیم اسلامی، که معمولا برای کنترل همه جانبه تیمهای ورزشی در محل مسابقات حضور دارند، از برخورد به این حرکت متهورانه و متحدانه دختران تیم کاراته عاجز ماندند. مقامات مسئول رژیم اسلامی اعلام کرده اند که این عمل غیر شرعی دختران کاراته کار را مورد بررسی قرار میدهند و فدارسیون کاراته بعد از اخذ تصمیم نهایی، با خاطیان قاطعانه برخورد خواهد کرد.
این اقدام دختران کاراته کار یک واقعه مهم نه تنها در تاریخ جنبش آزادی زن، بلکه در جنبش سرنگونی طلبانه مردم علیه رژیم اسلامی است. حجاب حکم بیرق این رژیم و کل جنبش تروریستی زن ستیز اسلامی را دارد. بدور انداختن حجاب از طرف زنان و دختران در ایران تحمیل یک عقب نشینی و شکست مهم بر این رژیم و جنبش است. از همین رو است که شاهدیم چگونه جنبش ملی – اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی حول کمپین "مردان محجبه" هیاهو براه انداخته اند و آنرا به کانالی برای دفاع از حجاب بدل کرده اند. حجاب را "نماد زنانگی" نامیده اند و این مردان محجبه را بخاطر عدم احساس "ننگ" نسبت به "حجاب مادران و خواهران شان"  و با "افتخار" به سر کردن آن تحسین کرده اند.
هر دو جناح رژیم اسلامی، چه حاکم و چه مغضوب و کل جنبش اصلاح طلبان دولتی از حاکمان سابق تا دنبالچه های توده ایستی آنها، قدرت عظیم جنبش آزادیخواهانه مردم، جنبش آزادی زن و جنبش خلاصی فرهنگی در ایران را بخوبی درک کرده اند. نفرت عمیق مردم نسبت به کل رژیم اسلامی و دستگاه مافیایی مذهب را احساس کرده اند. بخوبی آگاهند که مردم در کمین اند تا نه تنها این رژیم را به زیر کشند، بلکه کل بساط دستگاه اسلام و مذهب را از جامعه پاک کنند. لذا برای حفظ رژیم و اسلام از گزند حملات و تعرضات مردم به دست و پا افتاده اند. هر روز ترفند جدیدی میزنند. بساط مردان محجبه و دفاع از حجاب اختیاری جدیدترین ترفند آنها است.
در این شرایط، پرتاب کردن حجاب توسط دختران شجاع کاراته کار بهترین پاسخی است که به دار و دسته جنبش سبز اسلامی، به این طرفداران اسلام و رژیم اسلامی میتوان داد. تیم کاراته دختران راه را نشان میدهد. باید حجاب ها را بدور انداخت. چنین روزی دیر نخواهد بود. جمهوری اسلامی در کابوس چنین روزی رعشه بر اندامش افتاده است.
سازمان آزادی زن به این دختران شجاع و پیشتاز بخاطر این عمل تحسین برانگیز از صمیم قلب تبریک میگوید و دست تک تک آنها را بگرمی میفشارد. این آتشفشان را دیگر سر خاموشی نیست. گدازه های این آتشقشان تمامی سنتهای قرون وسطایی اسلام را با خود به اعماق تاریخ می برد. این حرکت جنبش آزادی زن در ایران را یک گام بزرگ به پیش برد. دفاع قاطع از امنیت و آزادی تمام این دختران، در صورت یورش رژیم اسلامی، وظیفه تک تک آزادیخواهان، برابری طلبان و فعالین جنبش آزادی زن است.


ستم بر زنان موقوف
زنده باد آزادی زن
سازمان آزادی زن
21 دسامبر 2009

 

 

 




سخنزانی و پرسش و پاسخ


مردان محجبه
دفاع از برابری زن یا تائیدی بر تصویر زن اسلامی؟

 

سخنرانی و پرسش و پاسخ
در شبکه پالتاک، گروه خاورمیانه- ایران

آذر ماجدی
رئیس سازمان آزادی زن

 

زمان: چهارشنبه ۲۳ دسامبر ۲۰۰۹
ساعت ۸ شب بوقت اروپای مرکزی، ۱۱ صبح بوقت شرق آمریکا
و ۱۰ و نیم شب بوقت تهران

زنده باد آزادی زن
سازمان آزادی زن
www.azadizan.net

۲۰ دسامبر ۲۰۰۹