برای دریافت نسخه کامل پی دی اف نشریه بروی عکس نشریه کلیک کنید

 

 

يادداشت سردبير٬ شماره ١٢٨ ؛١۶ آذر ٨٨؛دانشگاه و جامعه
١۶ آذر و اپوزیسیون سبز پرو رژیم (على جوادى)
از پوپولیسم رادیکال به پوپولیسم راست ؛موسوی سازشکار است یا تقوایی؟ (آذر ماجدی)
پرچم اندازان پر مدعا "پاسخى به اسد گلچينى (نسرين رمضانعلى)"
مشکلات کارگران، اعتصاب نه، درایت آری؟(کامران پایدار)
مردم ایران همه "ضد انقلاب" هستند!(گزارشی از ایران)
عاقبت "حزب کمونيست کارگرى" کجاست؟(هرمز شیرازی)
اعتصاب سراسرى در ترکيه(حزب اتحاد کمونیسم کارگری)
کارخانه مهر گستر؛اخراج کارگران و سنوات پرداخت نشده! (حزب اتحاد کمونیسم کارگری)
دستگيرى فعالين کارگرى در سنندج(حزب اتحاد کمونیسم کارگری)
١۶ آذر روز نه به رژیم اسلامی و آری به "آزادی٬ برابری٬ رفاه" و "سوسیالیسم" است! (حزب اتحاد کمونیسم کارگری)
نامه ها٬ شماه ١٢٨ (سياوش دانشور)
تجمع اعتراضی 21 نوامبر در گوتنبرگ سوئد(سازمان آزادی زن و مرکز پیگرد سران رژیم اسلامی به جرم جنایت علیه مردم ایران)


يادداشت سردبير٬ شماره ١٢٨ ؛١۶ آذر ٨٨؛دانشگاه و جامعه


مناسبتهاى سياسى نميتوانند در هر شرايطى تکرار تقويمى و سنتى خود باشند. بويژه در دوره هاى متحول سياسى هر مناسبتى رابطه مستقيمى با مهمترين سوالات و کشمکشهاى سياسى در جامعه دارند. به اين اعتبار اهميت و جايگاه ١۶ آذر امسال دقيقا در شرايطى نهفته است که کل جامعه با آن روبرو است. جامعه وارد يکدوره تعيين تکليف با اختناق اسلامى شده است. سوال واقعى و فورى امروز جامعه ايران شکستن سد اختناق و درهم کوبيدن ماشين سرکوب آنست. دراين اوضاع ويژه و کنکرت  جنبشهاى سياسى و طبقاتى مختلف٬ هر کدام بنا به اهداف سياسى خود٬ تلاش دارند هر مناسبتى را به سکوئى براى پيشروى سياسى خود تبديل کنند. با توجه به رويدادهاى اخير ايران و بويژه مبارزات مستمر و توده اى دانشجويان در دانشگاههاى کشور٬ گرهى ترين و محورى ترين سياست اردوى سوسياليست و آزاديخواه در اينروز کدامست؟

چه نبايد کرد؟
بى خاصيت ترين سياست در ١۶ آذر ٨٨ چسپيدن به منشا تاريخى اينروز و تکرار يادواره اى از سنت جنبش ضد شاهى است. اين سنتى است که از جمهورى اسلامى و جناح هاى مختلف سبز و سياهش تا چپ "ضد امپرياليستى" در آن شريک اند و هيچ ربط ويژه اى به شرايط مشخص سياسى امروز ايران ندارد. در سالهاى گذشته همواره جناح هاى مختلف جمهورى اسلامى تلاش داشتند مبارزات دانشجويان عليه رژيم سلطنتى را بحساب جنبش اسلامى و ضد شاهى بگذارند و عليرغم کشتار وسيعى که خود توسط سروش و شرکا در "انقلاب فرهنگى" صورت دادند٬ دانشگاه و دانشجو و تلاش سياسى اش را در چهارچوبى کهنه اسير کنند. سياست و سنت جبهه ملى – حزب توده و کل جريانات حکومتى و  موئتلفين اپوزيسيونى آنها در اساس همين است. در سالهاى گذشته جريان دو خرداد و نهادهاى ضد دانشجوئى مانند تحکيم و شوراهاى اسلامى همين سياست را داشتند و تلاش داشتند نيروى اعتراضى در دانشگاهها را به سکوئى براى پيشروى در جنگ جناح هاى رژيم کنند. امسال نيز همين سياست را دارند. تفاوتى اگر هست اينست که امسال ميخواهند ١۶ آذر را به سکوئى براى پيشروى "سبز حکومتى" تبديل کنند. اين سياست ارتجاعى پلاتفرم طيف وسيعى از جريانات حکومتى و اپوزيسيونى طرفدار آنهاست و هيچ ربطى به هدف و سوال واقعى امروز جامعه ايران براى درهم شکستن اختناق و ديکتاتورى ندارد.

تنها استثنا دراين سالها تلاش گروههاى دانشجوئى چپ بود که عليرغم محدوديتها تلاش داشتند منافع واقعى جامعه را نمايندگى کنند و با مقاومت و حمله کل حکومت و جريانات وابسته شان در دانشگاهها از حراست و اوباش تا خاتمى و شبه روشنفکران پست مدرنيست اسلامى و ناسيوناليستها و ليبرال اسلاميها روبرو شدند. همانهائى که در کنار دستگاه قتل و جنايت اسلامى مشوق سرکوب چپ و بويژه دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب در سال ٨۶ شدند در مراحل بعدى خود به قربانيان همين دستگاه سرکوب تبديل شدند.   

مبانى يک سياست انقلابى
١- سياست انقلابى نميتواند و نبايد از جامعه و شرايط مشخص آن انتزاع کند. دانشگاه يک کانون سياسى فعال جامعه است و نبض آن بايد با اوضاع جامعه بزند. در اوضاع فعلى که جنبشى ميليونى عليه اختناق و حکومت اسلامى بميدان آمده است٬ دانشگاه و روز دانشجو بايد به نوک تيز اين اعتراض بدل شود. هر سياستى که دانشجويان را به خواستهاى ويژه "صنف دانشجو" در اينروز و دراين شرايط ويژه محدود کند سياستى محافظه کار و بيربط به اوضاع سياسى است.

٢- مهمترين سوال امروز جامعه ايران درهم کوبيدن اختناق و حکومت نظامى اعلام نشده است که جامعه و دانشگاهها را به ميدان تاخت و تاز نيروهاى سرکوب تبديل کرده است. سياست جناح حاکم حکومت اسلامى ادامه قلع و قمع و سرکوب خشن است. سياست جناح مغضوب سبز بصف کردن جامعه و دانشگاه پشت قانون اساسى همين حکومت سرکوبگر است. سياست انقلابى بايد بر نفى راديکال اختناق و سرکوب و پيشروى جنبش سرنگونى جمهورى اسلامى متکى باشد. ١۶ آذر امسال بايد تريبون نخواستن اختناق اسلامى در تماميت آن باشد.

٣- دانشجويان بعنوان يک بخش پيشرو جامعه بايد خواستهاى واقعى ميليونى جنبشهاى اجتماعى را نمايندگى کنند. خواستهاى ويژه دانشجو و دانشگاه در اساس گوشه اى از خواستهاى وسيع تر در جامعه است. از اختناق و استقرار نيروى سرکوب در دانشگاه و سياست ارتجاعى تفکيک جنسيتى تا تبديل محيط آموزشى به حوزه و مسجد و پادگان٬ از دخالت در زندگى خصوصى و ايجاد مزاحمت براى دانشجويان و سرکوب و اخراجهاى مستمر تا تحميل فقر و تبديل دانشگاه به يک بيزنس و مکانى براى سودجوئى عده اى مفتخور٬ همه گوشه هائى از سوالات اساسى در قلمرو جامعه است. خواستها و شعارهاى دانشجويان در اينروز٬ و بويژه در اين اوضاع ويژه سياسى٬ بايد مبتنى بر خواستهاى وسيع تر جنبشهاى اجتماعى موجود جامعه ايران باشد.

۴- امسال ١۶ آذر خود ويژه است و بيش از هر زمان ميتواند اعتراض در دانشگاه و در جامعه را بهم پيوند زند. سنگر دانشگاه و محل تجمع را بايد حفظ کرد اما نبايد از اعتراض بيرون دانشگاه و پيوستن اين اعتراضات بهم و تبديل آن به يک حرکت بزرگ غافل ماند. سياست سازماندهى اعتراضات در اينروز بايد اين دو رکن اساسى را مورد توجه قرار دهد و بعنوان يک جنبش يکپارچه عليه وضع موجود قد علم کند.

۵- پلاتفرم انقلابى ١۶ آذر فراتر رفتن از دستاورد ١٣ آبان است. در ١٣ آبان جنبش سرنگونى حکومت اسلامى گام بزرگى بجلو برداشت و کل اپوزيسيون دربارى حکومت را فلج کرد. تلاش اين جريانات بازگرداندن وضعيت به "چهارچوب قانون اساسى" و مصالحه با حکومت قاتلين و شکنجه گران و متجاوزين است. پلاتفرم ١۶ آذر بايد بر شکست آگاهانه اين سياست ارتجاعى و پيشروى جنبش سرنگونى متکى باشد.  

شعارها
دانشگاه در کشورهائى مانند ايران يک کانون مهم و پر توجه سياسى است. دانشگاه و مبارزات دانشجويان اگر اهميتى دارد دقيقا به اين دليل است که در کشورهاى اختناق زده دانشگاه تريبونى براى انعکاس خواستهاى جنبشهاى واقعى موجود در جامعه ميشود. اگر در ايران احزاب سياسى آزاد بودند بخشهاى مختلف مردم از جمله دانشجويان خواستها و تمايلاتشان را از طريق جنبشهاى سياسى و حزبى دنبال ميکردند. اما امروز چنين نيست و موقعيت ويژه دانشگاه و حضور طيف وسيعى از نيروى پر انرژى و متوقع در آن مکان ويژه اى به دانشگاه ها و اعتراضات سياسى آن ميدهد.

به اين اعتبار روز دانشجو بايد با شعارهايش کل جنبش آزاديخواهانه و سوسياليستى را نمايندگى کند. اساس اين شعارها بايد عليه اختناق و ديکتاتورى سياسى٬ عليه فقر و فلاکت٬ عليه آپارتايد جنسى و حکومت ضد زن٬ عليه حکومت مذهبى و قوانين دست و پاگير اسلامى٬ عليه سياستهاى ارتجاعى تحريم اقتصادى و تهديدات جنگى و ميليتاريستى٬ عليه قدر قدرتى و تروريسم جنبش اسلام سياسى در منطقه و جهان٬ و مبشر جامعه اى آزاد و برابر و مرفه باشد. در اينروز جريانات و جنبشهاى سياسى حکومتى و طرفداران "جمهورى اسلامى نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد" و يا ناسيوناليستهاى موئتلف آنها تلاش دارند با شعارهاى اسلامى و ناسيوناليستى اين اعتراضات را عقيم و به جيب ارتجاع اسلامى بريزند. اردوى آزاديخواه و کمونيست و سوسياليست بايد اين اهداف ارتجاعى را به شکست بکشاند. ١۶ آذر ميدان زورآزمائى اين افقهاى سياسى و طبقاتى متمايز است. *

 




١۶ آذر و اپوزیسیون سبز پرو رژیم


با نزدیک شدن ١۶ آذر جریانات اپوزیسیون سبز پرو رژیم همگی به دست و پا و تحرک افتاده اند. اتحادیه انجمن های اسلامی دفتر تحکیم وحدت جریان اصلی شان است٬ نهضت آزادی و همچنین خیل وسیعی از جریانات "اپوزیسیون پرو رژیمی" به تلاشهای خود شدت بخشیده اند. گویا ١۶ آذر برایشان یک صحنه مصاف تعیین کننده است. گویا سرنوشتشان در ١۶ آذر رقم خواهد خورد؟ بنظر آمده اند تا انتقام خود را از مردم سرنگونی طلب در ١۶ آذر بگیرند. از هم اکنون اعلام کرده اند که اجازه نخواهند شعارهای رادیکال و "تند" در این اعتراضات مطرح شود. به اندازه برادران خود در جناح راست نگران "ساختار شکنی" در صف مردم معترض اند؟ نگرانند: آیا قادر خواهند شد اعتراضات مردم را کنترل کنند؟ آیا خواهند توانست ارزش مصرف خود را در جلوگیری از رادیکالیزه شدن اعتراضات جامعه به نمایش بگذارند و امتیازی از جناح راست کسب کنند؟

در ١۳ آبان فقط جناح راست رژیم نبود که از مردم شکست خورد. پایین کشیده شدن تصاویر خامنه ای و لگد مال کردن آنها٬ در عین حال شکستی برای این جریانات نیز بود. در ١۳ آبان نیز جریان اصلاح طلب سبز حکومتی هم شکست خوردند. نتوانستند مردم را با چسب سکوت سبز کنترل کنند. نتوانستند جلوی اعتراضات رادیکال مردم آزادیخواه و سرنگونی طلب را سد کنند. بی دلیل نیست که ما پس از ١۳ آبان شاهد تقلای دسته جمعی ارکستر ارتجاع سبز حکومتی در مقابله با جنبش سرنگونی طلبی هستیم. نگاهی به فغان هایشان خالی از تفنن نیست. در اطلاعیه نهضت آزادی به مناسبت ١۶ آذر آمده است :

"تمایل درونی حاکمیت رادیکالیزه کردن جنبش است. ... حاکمان نظامی و شبه نظامی با نفوذ در صف های معترضان و تحریک احساسات مردمی فضایی را به وجود می آورند که "اقدام متقابل خشونت آمیز" از نظر مردم عقلانی و درست جلوه کند٬ در حالی که نظامیان٬ به دلیل برتری ابزاری و اطلاعاتی٬ قطعا پیروز میدان خشونت خواهند بود. از سوی دیگر رادیکالیزه و تند شدن جنبش از فراگیری و گسترش آن کاسته٬ امکان حضور میلیون را از مردم سلب خواهد کرد ."

هراس از سرنگونی طلبی
این جریان نیز مانند سایر مرتجعین سبز پرو رژیمی کودنانه میکوشند خواست مردم مبنی بر سرنگونی رژیم اسلامی را نتیجه عملکرد "حاکمان نظامی و شبه نظامی با نفوذ در صف معترضان و تحریک احساسات مردمی" جلوه دهند. میگویند ایران سرزمین عجایب است. این سر به دیوار کوبیدن ها هم از قرار بخشی از همین عجایب هستند. از یک طرف جناح حاکم رژیم اسلامی هر اعتراض سرنگونی طلبانه را وحشیانه سرکوب میکند. از طرف دیگر جناح از تخت بزیر افتاده رژیم نیز تلاش مردم سرنگونی طلب را محکوم کرده و آن را عامل ارتجاع و تحرک سازمان امنیت میداند. واقعا دیدنی است؟ اینها اگر ابزار سرکوب در دستشان بود با جنبش سرنگونی طلبی همانگونه رفتار میکردند که امثال احمدی نژاد و جناح حاکم در شرایط امروز انجام میدهند .

اما این خط رسمی تمامی این جریانات در شکست پس از ١۳ آبان است. ارکسترشان به یکباره به حرکت در آمده است. جملگی بر یک نت می کوبند. همین خط را نیز در دوران خاتمی نیز در مواجهه با جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم دنبال میکردند. در آن زمان هم سرنگونی طلبی را محصول پرووکاسیون عوامل جناح راست قلمداد میکردند. عجیب هم نیست. اینها هراسشان از سرنگونی طلبی و چپ و آزادیخواهی دهها برابر بیشتر از تحرکات جناح راست است. برای اصلاح رژیم اسلامی به میدان آمده اند. اما اصلاح این هیولا در عین حال مستلزم حفظ آن است. میدانند اگر کمونیسم و آزادیخواهی در راس جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم قرار گیرد٬ عمر رژیم اسلامی به شمارش معکوس خواهد افتاد. میدانند که سرنگونی رژیم اسلامی مترادف با پایان فلسفه و موجودیت جریانی است که دکانشان را امروز با پرچم "اصلاح طلبی حکومت" باز نگهداشته اند. با سقوط رژیم اسلامی اینها هم از صحنه سیاست حذف خواهند شد. و بسیاری از چهره ها و رهبران آن ها بعنوان عاملان و کارگزاران رژیم اسلامی و مسئولین مستقیم کشتار و جنایت علیه مردم محاکمه خواهند شد. نزدیک شدن این دورنمای شیرین لرزه بر اندامشان انداخته است. از این رو به هر خس و خاشاکی متوسل میشوند. این تشبثات نیز مانند عربده کشی های جناح راست عاملى برای مرعوب کردن مردم نیست. بر عکس مردم را جری تر میکند .

نفی مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی
میگویند "نظامیان٬ به دلیل برتری ابزاری و اطلاعاتی٬ قطعا پیروز میدان خشونت خواهند بود." این ادعا بیش از آنکه حقیقتی را بیان کند تلاشی برای ترساندن مردم از مبارزه قهرآمیز برای سرنگونی رژیم اسلامی است. تاریخ بشر مملو از مبارزات٬ قیامها و انقلاباتی است که توانسته است وحشی ترین نظامهای حاکم را بزیر بکشد. امید و باور به پیروزی مردم کارگر و زحمتکش یک محرکه قوی هر اعتراض اجتماعی است. از طرف دیگر یک رکن تبلیغات ارتجاعی این جریانات هم عرض قرار دادن نفس مبارزه مردم سرنگونی طلب با وحشیگری جناح راست است. مبارزه قهرآمیز٬ قیام و انقلاب علیه رژیم آدمکشان اسلامی را عین خشونت و هم جنس وحشیگری رژیم اسلامی قلمداد میکنند و شب و روز علیه آن به مردم هشدار میدهند. در سیستم نظری این جریانات مبارزه قهرآمیز علیه رژیمی که تمام بنیادهای فکری و سیاسی و عقیدتی اش بر مبنای خشونت استوار شده است٬ خشونت است. قیام و انقلاب علیه رژیم اسلامی٬ خشونت است. بزیر کشیدن و سرنگونی رژیم اسلامی٬ خشونت است. "مقابله با خشونت" در عین حال اسم رمز مقابله با سرنگونی طلبی٬ آزادیخواهی و کمونیسم کارگری است .

اما واقعیت این است که نظام سیاسی مطلوب این جریانات چه در شکل کنونی اش و چه در شکل اصلاح شده اش و کلا نظام سرمایه داری از بنیاد بر خشونت همه جانبه سازمان یافته است. خشونت علیه جان و جسم انسانها٬ خشونت علیه عواطف و خواستهای انسانی و نیازهای آنها٬ خشونت علیه امید و کوششان برای بهبود زندگی و دنیای خویش. نظام و سیستمی که اکثریت عظیم انسانها را با اجبار هر روزه به فروش توان و نیروی جسمی خویش به دیگران برای امرار معاش٬ وادار میکند٬ خود سر منشاء خشونت است. نظامی که زن و مرد را٬ پیر و جوان را٬ بخاطر نفس زندگی و خوشی و دوست داشتن به بند میکشد٬ خود چکیده خشونت است. در این نظام هر کس حقی را مطالبه کند و یا علیه ستمی بلند شود٬ هر کس که در گوشه ای از جامعه علیه وضعیت موجود به پا خیزد٬ مهر خشونت از پیش بر پیشانی اش چسبانده شده است. این تبلیغات یک پایه توجیه و مشروعیت بخشیدن به خشونت ذاتی نظام اسلامی توسط این جریانات است. اما دیگر کارآیی خود را از دست داده است .

آیا حکومت آدمکشان اسلامی بدون آنکه مردم کارگر و زحمتکش به زور و قهر انقلابی متوسل شوند از سر راه آزادی و برابری انسانها و نابودی همیشگی خشونت کنار خواهد رفت؟ چه کسی میتواند چنین خام اندیش و کودن باشد؟ هر کسی که اندک شناختی از جامعه موجود داشته باشد اذعان میکند که رژیم جمهوری اسلامی بطور مسالمت آمیز در برابر اراده مردم تسلیم نخواهد شد. اگر اعتراض کارگر برای افزایش دستمزد با سرکوب مواجه میشود٬ اگر اعتراض زن در مقابل توحش رژیم اسلامی به حقوق اولیه اش با سرکوب هر روزه مواجه میشود٬ اگر تلاش دانشجو برای برخوردادی از یک محیط آزاد علمی با سرکوب روبرو میشود٬ اگر هر تلاشی برای تغییر و بهبود زندگی و حقوق مدنی با سرکوب مواجه میشود٬ آیا نمیتوان به سادگی تصور کرد که  تلاش برای سرنگونی رژیم با چه درجه وحشیگری و تلاش ارتجاعی نظام حاکم مواجه خواهد شد؟ اما وحشیگری کنونی رژیم تنها گوشه ای از تاریخ سراسر خون و جنایت رژیم اسلامی است. امروزه تبلیغ اعتراض "مسالمت آمیز" بخشی از تلاش برای حفظ رژیم اسلامی و ایجاد موانع و ایستگاههایی در مبارزه علیه آن است .

مقابله با ١۶ آذر سرخ
این جریانات از هم اکنون از هراس تکرار سنت ١۶ آذر سرخ در سالهای اخیر قالب تهی کرده اند. دستگاه "ارشاد" و "نهی از منکرات" اسلامی شان به کار افتاده است. از دانشجویان میخواهند:
 
"در ١۶ آذر به بزرگداشت این روز تاریخی در قالب برنامه ای مسالمت آمیز و آرام تنها در محوطه دانشگاه ها بپردازند تا بهانه ای به دست بدخواهان برای تحمیل خشونت در داخل دانشگاههای داده نشود ."

واقعا مضحک است. هنوز دو هفته ای به ١۶ آذر مانده است٬ جناح حاکم وحشیانه ترین سرکوبها را سازمان داده است٬ دهها تن از دانشجویان معترض از هم اکنون دستگیر شده اند٬ حتی زمانیکه دانشگاهها تعطیل بود حمله وحشیانه ای به کوی دانشگاه را سازمان دادند و تعدادی را به قتل رساند٬ اما این جریانات مرتجع از دانشجویان میخواهند تا "بهانه ای به دست بد خواهان" ندهند! آیا وقاحت اسلامی این جریانات را هم حد و حصری هست؟

این جریانات از اینکه مردم معترض به دانشجویان بپیوندند در هراسند. خواهان ایزوله و محدود ماندن اعتراضات در ١۶ آذر هستند. بر این تصورند که اجتماعات کوچکتر را آسانتر میتوانند کنترل و مهار کنند. از این رو میخواهند اعتراضات "تنها در محوطه دانشگاهها" صورت پذیرد. آنهم در چهارچوب سیاسی مورد نظر این جریانات٬ در چهارچوب قوانین ارتجاعی رژیم اسلامی. مقابله با ١۶ آذر سرخ اساس تحرک این جریانات در شرایط کنونی است. تمام امیدشان این است که با عقیم کردن این اعتراضات بتوانند کارآیی و مطلوبیت خود را به جناح حاکم رژیم بار دیگر اثبات کنند. از این رو نصیحت به جناح حاکم یک جنبه دیگر از کارشان است .

التماس به درگاه جناح حاکم
یک پایه دیگر تلاشهای این جریانات پند و اندرز به جناح حاکم و التماس برای پذیرش راه حل مطلوب پیشنهادی آنها در شرایط کنونی است. از "حاکمان سیاسی و نظامی" میخواهند تا دیر نشده است:
 
"با پذیرش وجود بحران و به رسمیت شناختن جنبش سبز٬ پلهای پشت سرشان را برای یافتن راه حل های مسالمت آمیز برای خروج از بن بست سیاسی خراب نکنند ."

معنای "خروج از بن بست سیاسی" از جانب این جریانات یعنی دست نخورده ماندن جایگاه و مکان جناح راست در نظام اسلامی و در عین حال برسمیت شناخت موقعیت و مکان جناح سبز حکومتی در کلیت نظام اسلامی. این جریانات عمیقا بر این باورند که "کله شقی" جناح راست عملا زمینه های سقوط کل نظام آنها را فراهم خواهد کرد. از این رو در عین مقابله همه جانبه با جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم خواهان تعدیل سیاستهای جناح حاکم و گسترش پایه های آن هستند. بر این باور کودنانه اند که نقطه سازشی میان مردم و رژیم اسلامی موجود است و این جریانات میتوانند با حضور خود در حاکمیت اسلامی زمینه های چنین سازشی را فراهم کنند. در مقابل جناح راست نیز بر خام اندیشی این جریانات تاکید میکند. به یادشان می اندازد که رژیم اسلامی از ابتدا تا امروز بر مبنای کشتار و جنایت سر پا ایستاده است. تاکید میکند که دیگر نظام اسلامی نیازی به خدمات این جناح ندارد. کمر به حذفشان بسته است. میدانند که بدون سرکوب دو روز هم قادر به بقاء نیستند. هر دو درست میگویند. اما این تناقضات گوشه هایی از بن بست لاعلاج رژیم اسلامی و جناحهای مختلف آن است. این جنگ بازنده ها است. رژیم اسلامی راه حلی ندارد. نه سرکوب و نه تعدیل آن راه حلی برای بقاء آن نیست. رفتنی اند. این روزها مقاطعی حساس در روند سرنگونی رژیم اسلامی است .

١۶ آذر را باید به یک روز گسترده اعتراضی علیه رژیم اسلامی تبدیل کرد. تمامی دانشگاهها و مراکز علمی در این روز باید به اعتصاب و اعتراض کشیده شود. ١۶ آذر روز "نه" سراسری به رژیم اسلامی و کلیه جناحهای آن است. روز نه به رژیمی است که بیش از سه دهه زندگی را بر مردم تباه کرده است. روز پیشروی جنبش سرنگونی و به اهتزاز در آمدن شعار "آزادی٬ برابری٬ رفاه" و "زنده باد سوسیالیسم" در این اعتراضات است . *

 

 




از پوپولیسم رادیکال به پوپولیسم راست ؛موسوی سازشکار است یا تقوایی؟


ویدئوی "یا با رژیم یا با مردم، راه میانی وجود ندارد" مواضع حمید تقوایی را در تاریخ چپ ستنی ایران، در کنار مواضع حزب رنجبران در سال ۱۳۵۷ قرار میدهد. تحولات سی سال اخیر جنبش بین المللی جایی برای حزب رنجبران باقی نگذاشته است. اما اگر مقایسه ای میان تحولات اخیر با سال ۱۳۵۷ و مواضع نیروهای باصطلاح چپ در قبال این تحولات انجام دهیم، مواضع حمید تقوایی بطور روزافزونی به مواضع حزب رنجبران سی سال پیش مشابهت پیدا میکند. همتای سیاسی ایشان در شرایط کنونی جریاناتی هستند که نزد ما به اپوزیسیون پرو رژیم معروف هستند، یعنی سازمان اکثریت و حزب توده. اما متد تحلیل و شیوه برخورد ایشان برخاسته از کتاب سرخ مائو است، کتابی که ایشان زمانی تعلق خاطر عمیقی به آن داشت.
در پنج ماهی که از خیزش توده ای مردم میگذرد، حمید تقوایی با شتابی سریع در یک سراشیب سیاسی بسوی طیف اپوزیسیون پرو رژیم، سازمان اکثریت و حزب توده سر خورده است*. حمید تقوایی قبلا یک پوپولیست رادیکال بود، اکنون یک پوپولیست راست شده است. این خاصیت جریانات پوپولیستی است. زیرا رادیکالیسم شان نه عینی و بر مبنای رادیکالیسم منافع و اهداف طبقه انقلابی و مبارزه طبقاتی، بلکه رادیکالیسم صوری و پا در هوا است. پوپولیست ها معمولا با هر وزش باد تغییر موضع میدهند. سیال بودن مواضع یکی از خصوصیات برجسته پوپولیسم است. پراگماتیسم و اپورتونیسم از دیگر خصوصیات ذاتی پوپولیسم است. کلیه این خصوصیات را در حمید تقوایی و مواضع رهبری این حزب بعینه مشاهده میکنیم. در تاریخ بسیار شاهد بوده ایم که انسان های انقلابی یا رادیکال در تندپیچ های سیاسی ۱۸۰ درجه به راست چرخیده اند. آقای تقوایی نیز استثناء نیست. اولین مورد در تاریخ نبوده و آخرین هم نخواهد بود.
فتیش انقلاب
حمید تقوایی نسبت به کلمه "انقلاب" یک تعلق خاطر فتیشیستی دارد. میگوییم کلمه، به این خاطر که نزد ایشان این کلمه از هر نوع محتوایی خالی شده است. ما تاکنون مواضع این حزب را از زاویه مارکسیستی مورد نقد قرار داده ایم. مواضع عمیقا پوپولیستی و انقلاب "همه با هم" پوپولیستی شان را نقد و افشاء کرده ایم. مباحث جامعی در مورد مقوله انقلاب اجتماعی در جامعه سرمایه داری که معنایی بجز انقلاب کارگری نمیتواند داشته باشد با آنها مطرح کرده ایم. ابداع پوپولیستی جدیدشان، انقلاب انسانی (همان انقلاب خلقی سی سال پیش) را نیز مورد نقد همه جانبه قرار داده ایم. اما مواضع ایشان در ویدئوی فوق الذکر راستش هر نوع مرزی را در نوردیده است.
در این ویدئو ایشان در مورد انقلاب صحبت میکند. پس از لحظاتی انسان متوجه میشود که بعضا ایشان خطاب به خود انقلاب حرف میزند. انقلاب را مورد نصحیت قرار میدهد. از انقلاب میخواهد که تمرکزش را از دست ندهد: "انقلاب متمرکز شود بر به زیر کشیدن جمهوری اسلامی." انسان کمی مبهوت میشود. خوب، سرنگونی رژیم، معنای حداقل و مورد توافق همه در مورد مقوله انقلاب است. حتی اگر از تعابیر و تحلیل های مارکسیستی فاکتور بگیریم، همانگونه که ایشان مدتها است فاکتور گرفته است، باز آنچه ته کاسه باقی میماند، سرنگونی نظام حاکم است. پس انقلابی که بر سرنگونی متمرکز نشود، دیگر چه ربطی به انقلاب دارد؟ کمی بعد تر میگوید: "نظام جمهوری اسلامی دشمن ما است." "انقلاب علیه کل این رژیم و کل این دستگاه است. انقلاب این هدف را هیچوقت نباید فراموش کند." انسان میماند که اولا انقلاب چگونه میتواند چیزی را فراموش کند. حالا بیاییم و مته به خشخاش نگذاریم. شاید ایشان دارد خطاب به نیروهای انقلابی صحبت میکند. اما مگر غیر از آنست که حداقل دستور یک انقلاب، سرنگونی است؟ اگر سرنگونی فراموش شود، دیگر چه بحثی از انقلاب و نیروهای انقلاب میتواند در میان باشد؟ اینها چگونه نیروهای انقلابی هستند که هدف انقلاب را ممکن است فراموش کنند؟
اما زمانی که نیروهای انقلابی حمید تقوایی را بشناسید، آنوقت متوجه میشوید که چرا ایشان در این صحبت ده دقیقه ای چند بار باید بر هدف انقلاب تاکید کند. چون این نیروهایی که آقای تقوایی آنها را درون انقلاب قرار داده است، خود هیچ علاقه ای به انقلاب ندارند که هیچ؛ دارند از صبح تا شب برای سلامت و بقای جمهوری اسلامی آیت الکرسی میخوانند و برایش اسفند دود میکنند. از همین رو حمید تقوایی آنها را "سازشکار" مینامد!
"نیروهای انقلابی"
ایشان دشمنان "انقلاب" را معرفی میکند. ۱- دشمن از روبرو. ۲- "نیروهایی که از درون انقلاب میخواهند آنرا مهار کنند، عقیم بگذارند و به شکست بکشانند." اینجا باید این معما را حل کنیم. اگر نیرویی را درون انقلاب ارزیابی میکنیم، معنایش اینست که آن نیرو یک نیروی انقلابی است. آنگاه چگونه ممکن است که نیرویی درون انقلاب باشد ولی قصدش به شکست کشاندن آن باشد؟ این چگونه نیروی انقلابی است؟ از نظر حمید تقوایی بخشی از نیروهای انقلابی قصد شان مهار انقلاب است. آیا با این ارزیابی نباید حداقل آنها را از میان جدول پوپولیستی نیروهای انقلاب بیرون گذاشت؟ خیر. آقای تقوایی آنها را درون نیروهای انقلاب قرار داده است و امیدوار است که بتواند آنها را از خر شیطان "سازشکاری" پایین آورد و "لنگ لنگان" هم که شده با انقلاب همراه کند. این دیگر دست برخورد دوگانه برخی نیروهای پوپولیستی را هم از پشت بسته است. این پوپولیسم به قوه صد است و باید آنرا طلا گرفت و در کتاب "سبز مائو" به اسم ایشان به ثبت رساند.
"از موسوی تا کروبی تا حزب مشارکت و سازمان انقلاب مجاهدین انقلاب اسلامی و طیف توده ای و اکثریتی، نهضت آزادی ... اینها در جنبش انقلابی ما همان نیروهای مهار کننده از درون را تشکیل میدهند." اینها "خودشون را در صف مردم جا زدند. با رادیکالیزه شدن مبارزات مردم، این نیروهای بینابینی ماهیت سازشکارانه خودشون را نشان دادند. نشان دادند که آنها از انقلاب بیشتر میترسند." با خواندن این جملات انسان کمی امیدوار میشود که خوب آقای تقوایی اینها را در کنار ضد انقلاب میگذارد. (حالا از این مقوله در این بخش از بحث میگذریم که اینها عملا بخشی از نظام اند. همان جناح دیگر اند. اما حمید تقوایی رضایت نمیدهد و آنها را بطور اختیاری، علیرغم میل خود آنها، از رژیم کنده است و در درون انقلاب و بعنوان نیروهای "سازشکار" انقلاب طبقه بندی کرده است.)
این نیروهایی که از درون انقلاب را مهار میکنند "یا منزوی میشوند و افشاء میشوند و کنار زده میشوند یا لنگ لنگان به دنبال ما مردم راه میافتند. ما امیدواریم که دومی اتفاق بیافتد. ما میخواهیم هر چه بیشتر نیروهایی که ... فکر میکنند از این طریق میشود به جایی رسید، نیت خیری دارند و به اشتباه دارند حرکت میکنند، ما امیدواریم که بر آنها روشن شود که راه انقلاب است بر علیه کل رژیم اسلامی. بر علیه کل این سیستم. این رژیم قابل تعمیر نیست قابل مرمت نیست. این را جنبش دوم خرداد نشان داد، هشت سال حکومت خاتمی نشان داد... باید انتخاب کرد. ما خطاب مان به تمام کسانی است که یک ذره آزادیخواهی در وجودشان هست و میخواهند مردم  زندگیشان شان بهتر شود، میخواهند مردم رها شوند، آزاد شوند و از شر این دیکتاتوری، فقر و سرکوب رها شوند... کسانی که حتی یک لحظه قلبشان برای این آرمان ها می طپد، راهی به جز انقلاب در مقابلشان ندارند. یا شما با حکومت هستید، یا با مردم. وسط نمیشود نشست و ادعای آزادیخواهی داشت."
باید توجه داشت که این آژیتاسیون بی روح خطاب به موسوی و کروبی و مجاهدین انقلاب اسلامی و قس علیهذا است. کسانی که در ساختن این نظام، در برپایی دستگاه سرکوب و قتل و جنایت اش شریک و سهیمند. اتفاقا اینها بر مبنای همین زحمتی که برای حفظ نظام کشیده اند، بر مبنای پرونده قتل و اعدام و شکنجه، ساختن سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و کل سیستم سرکوب رژیم است که سهم خواهی میکنند. موسوی نخست وزیر صد هزار اعدام است. مجاهدین انقلاب اسلامی پیشتاز کشتار و سرکوب دهه۶۰ و حزب مشارکت حزب دو خرداد، و آنوقت آقای تقوایی دارد "آزادیخواهی" آنها را خطاب قرار میدهد. به آنها میگوید که اگر میخواهند "زندگی مردم بهبود یابد" به انقلاب بپیوندند! اگر میخواهند "مردم از شر دیکتاتوری، فقر و سرکوب رها شوند" به انقلاب بپیوندند! نام این را چه باید گذاشت؟ توهم به یک جناح رژیم؟ یا تاکتیک مرغابی؟
مردم خواهان محاکمه این قاتلان بجرم جنایت علیه بشریت اند، آقای تقوایی، باد به غبغب انداخته و بعنوان "نماینده مردم" آنها را به صف مردم فرا میخواند. جالب اینجاست که نقش و سهم جنایتکارانه آنها در ساختن و بقای این رژیم به کنار، اینها روزی صد بار دارند میگویند "رژیم اسلامی نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر" باز آقای تقوایی کوتاه نمیاید و دست از سر موسوی بیچاره بر نمیدارد. موسوی معلوم نیست دیگر به چه زبانی باید بگوید که بخشی از نظام است و برای بقای آن تلاش میکند، تا آقای تقوایی بالاخره دو زاریش بیافتد. شرم آور است. این موضع کسی است که خود را لیدر یک حزب کمونیستی میداند. ایشان دارد لنگ لنگان در پشت مردم حرکت میکند. مردم زیر چماق سرکوب و زندان و شکنجه و تجاوز موضع رادیکال تری در قبال جناح مغضوب گرفته اند. اگر مردم خطاب به یکدیگر فریاد میزنند: "نترسید، نترسید! ما همه با هم هستیم." آقای تقوایی خطاب به جناح مغضوب رژیم دارد به هزار زبان همین شعار را میدهد.
سازشکار کیست؟
آقای تقوایی بعضا با لحنی محکم از سرنگونی کل رژیم، کل دستگاه این نظام صحبت میکند. انسان انتظار دارد که منظورش از "کل" هر دو جناح آن باشد. اما، خیر ایشان توضیح میدهد که منظورش از کل دستگاه رژیم چیست: "این رژیم از سر تا ته، از ولی فقیه تا امام های جمعه، سازمان های نظامی و شبه نظامی، زندان و دستگاه مافیای اقتصادی فساد و چپاول و کشتار باید درهم کوبیده شود." ایشان مدتها است که جناح دیگر را از درون رژیم به درون انقلاب انتقال داده است و از این رو است که مداوما از آنها میخواهد "سازشکاری" را به کناری گذارند.
اما سوال اینجاست، سازشکار واقعی کیست؟ موسوی با کسی سازش نکرده است. محکم بر سر مواضع اش ایستاده است. از ابتدا گفته: "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر." یک سر سوزن هم موضع خود را تغییر نداده است. آقای موسوی سازشکار نیست، جنایتکار است و باید بخاطر جنایت علیه بشریت محاکمه شود.
سازشکار واقعی آقای تقوایی است. ایشان است که خود را کمونیست میداند، اما موسوی جنایتکار را در میان انقلاب و مردم جا داده است. آقای تقوایی است که به موسوی گفت تا زمانی که در مقابل احمدی نژاد و خامنه ای بایستد در کنار مردم قرار دارد. آقای تقوایی است که گفته بود "ما با موسوی کشتی نمیگیریم." آقای تقوایی است که دارد به "آزادیخواهی" او متوسل میشود و از او میخواهد که لنگ لنگان هم شده به انقلاب بپیوندد. سازشکار حمید تقوایی است که دست دوستی به سوی موسوی و تمام جنایتکاران جناح مغضوب دراز کرده است. حمید تقوایی یک پوپولیست راست تمام عیار و سازشکار است. مساله اینجاست که این مواضع راست و پوپولیستی هیچ ربطی به سابقه و تاریخ پر افتخار و برنامه و اهداف اصلی حزب کمونیست کارگری ندارد. این مواضع صد و هشتاد درجه با مواضع اصلی و کمونیستی – کارگری این حزب متفاوت است. این راست روی و سازشکاری حسابش از تاریخ و برنامه و مواضع اصلی حزب کمونیست کارگری جدا است.
*"یکی از وظایف نیروهای {ما} در شرایط کنونی ضمن انتقاد علنی از مواضع و رفتار اصلاح طلبان تلاش جهت جلوگیری از سوق یافتن آنان به سوی مصالحه با اصول گرایان، دعوت از آنان به پشتیبانی از خواسته های حق طلبانه مردم در حین دفاع از آزادیها و حقوق اصلاح طلبان در برابر سرکوب جناح حاکم است."
فکر میکنید این جمله از کیست؟ از نظر محتوایی که شباهت بسیار به مواضع حمید تقوایی در همین ویدئوی فوق الذکر دارد. اما این جمله از یکی از چهره های اکثریتی، بنام رسول آذرنوش است که در سایت اخبار روز قلم میزند. فرق اینجاست که ایشان از انقلاب صحبتی نمیکند. از جمهوری خواهی و لائیسیته میگوید. جالب اینجاست که در همین سایتی که این مطلب چاپ شده است٬ پوستر ۱۶ آذر سبزی که در سایت روزنه منتشر شده نیز انتشار یافته است. شاید باید گفت: "پیوندتان مبارک" !

** همین آقای تقوایی که با اینهمه عزت و احترام درباره موسوی، کروبی و مجاهدین انقلاب اسلامی قاتل و جنایتکار حرف میزند و حداکثر حرف ناملایمی که به آنها میگوید، "سازشکار" است. زمانی که ما با او در یک حزب بودیم و مواضع پوپولیستی وقت او و طلیعه های مواضع کنونی وی را نقد میکردیم و بالاخره فراکسیون تشکیل دادیم، از طرف ایشان به "نماینده بورژوازی بزرگ" مفتخر شدیم٬ "مک کارتیست" و "همکار رژیم اسلامی" لقب گرفتیم. به ما گفتند که بجای تشکیل فراکسیون در دفاع از کمونیسم کارگری منصور حکمت و مارکسیسم و نقد پوپولیسم و راست روی حمید تقوایی و شرکاء ٬ برویم و "کار شریف تری" پیدا کنیم. این القاب در زمره مودب ترین صفاتی است که از جانب ایشان و شرکاء شان در حزب به ما نسبت داده شد. با این اوصاف زیاد سخت نیست که دوستان آقای تقوایی را به صف کرد. آنگاه عجیب نیست که آقای موسوی و کروبی و مجاهدین انقلاب اسلامی را در میان این دوستان و هم جبهه ای های ایشان بیابیم. *


 




پرچم اندازان پر مدعا؛پاسخى به اسد گلچينى


اسد گلچينى داد و فعانش درآمده که چرا برخى تحولات دوره اخير را "حرکت مردم برای سرنگونی رژیم" نام نهادند و چرا مثل "حکمتيستها" نميگويند "دعوا برسر سرنگونى نبود برسر نحوه نجات رژيم بود"؟ ايشان اين تاکيد پررنگ را بعنوان اول درس بيانيه حزب شان ياد آور شده و آخر سر بقول خودشان به ما "پريده" که: "جریانی که استراتژی اش را بر این اساس قرار داد صرفا پوپولیستهای سرگردان اند که بخشی از آنها در حزب اتحاد کمونیسم کارگری دور هم جمع شده اند و با سیاستهای "مصادره کارخانه های ورشکسته توسط کارگران" و "خیزش مردم برای سرنگونی" که از  دنباله روان متزلزل جنبش سبز محسوب خواهند شد خود را سرگرم کرده اند" .

همينطور ايشان فرمودند: "رهبران حزب اتحاد کمونیسم کارگری بهتر است به جای پریدن به ما، جایگاهشان را در سیاست و روی پای خودشان، تعیین کنند و اسم جدیدی هم بالاخره انتخاب کنند که با فعالیتشان متناسب باشد! دوران توهم شما برای "اتحاد کمونیسم کارگری" چه وقت به پایان میرسد؟"
 
آقاى گلچينى!
پاسخ اين حکم و بيانيه شکست و مملو از تناقض و درهم گوئى توده ايستى تان را سياوش دانشور در مطلب "آموزگاران" بايد بياموزند" داده است. همينطور پاسخ به بحث راست و طرفدار کارفرماى مقابله با سياست کنترل کارگرى و همين جمله طلائى "مصادره کارخانه های ورشکسته توسط کارگران" را نيز سياوش دانشور در مطلبى مو به مو داده و در کتاب کنترل کارگرى منتشر شده است. شما حالا حالا بايد برويد و به اين مباحث و ديگر نقدهاى کوبنده حزب اتحاد کمونيسم کارگرى جواب بدهيد. که نه جواب داريد بدهيد و نه کسى ديگر در حزب شما حال اين را دارد که جوابى سياسى به کسى بدهد. تکيه داده ايد٬ بى حال و بى تحرک نه کارى براى انجام دادن داريد و نه سياستى براى دخالتگرى در اوضاع. راستش پوپوليست ناميدن حتى براى شما لوکس است. شما توده اى شرمگين و پاسيفى هستيد که زمين را داده ايد و مانند عارفان خيامى در مدح خود ميگوئيد و به آن راضى هستيد.

شمائى که فقط بلديد جار بزنيد که "سرنگونى پرچمش مدتهاست که افتاده"٬ خوب مانند حزب بدرد چه کارى ميخوريد؟ دراين حزب کسى پيدا نميشود که يک ذره شهامت انقلابى٬ جرات سياسى و راديکاليسم داشته باشد و فرياد زند که بيائيم پرچم سرنگونى را دوباره بلند کنيم٬ جنگى بکنيم٬ کارى بکنيم٬ و به شاگرد شوفر شکست طلبى تبديل نشويم؟ پرچم انداختن و گفتن اينکه پرچمى افتاده است که پز ندارد! آخر شماها ناسلامتى اسم خودتان را کمونيست ميگذاريد! چى شد اپسيلونى تلاش راديکال و خلاف جريانى؟ چرا تا اين حد پرت از دنيا و از نظر سياسى بى رگ و ناتوان شده ايد؟ فکر نميکنيد بهتر است بجاى نصيحت و توصيه به ما در اين دکان ورشکسته را تخته کنيد و برويد دنبال کار و زندگى تان؟

"دنباله روان متزلزل جنبش سبز"!؟ اين يکى مرغ پخته را به خنداندن وادار ميکند. عزيز من اگر يک حزب سياسى در اپوزيسيون ايران پيدا ميشود و نقد و فشار و جنگ مستمر با جنبش ارتجاعى سبز حکومتى راه انداخته و کل جمهورى اسلامى را در ايندوره زير فشار گذاشته٬ به شهادت همه اسناد ما هستيم. فکر ميکنم تحليل هاى هپروتى آقاى کورش مدرسى باعث شده که شما هم تناسب را از دست دهيد و چشم و گوش بسته حرف بزنيد. آخر شمائى که رسما در بيانيه تان نوشتيد که چون طبقه کارگر آماده نيست "تنها راه خزيدن پشت يکى از جناح هاى رژيم است"٬ ديگر نبايد از اين ژست ها بگيريد! بهتر نيست فکرى به حال خودتان بکنيد و سياست را به متلک پراندن بيمزه تنزل ندهيد؟

دوست قديمى نگران ما نباشيد. تنها چيزى که دراين حزب پيدا نميشود همان يک قلم جنس "توهم" است. واقعا چه به روز شما آمده است که حرفى براى گفتن و کارى براى انجام دادن نداريد و  نميتوانيد حتى با شهامت از موضع سياسى تان دفاع کنيد. ميخواهيد نفرت بى حد و حصرتان از رهبران اين حزب را نبينيم و دايه مهربان تر از مادر شدن تان را باور کنيم؟ بهتر نيست کمى سياسى شويد و بجاى اينکارها فکرى به حال زار حزب تان بکنيد؟

در ضمن نگران اسم حزب ما نباشيد. ما کمونيست کارگرى هاى دو آتشه هستيم و تا امروز بسيار موفق بوديم که نگذاريم اين پرچم کمونيستى زير دست و پاى سياستهاى توده ايستى امثال کوروش مدرسى و حميد تقوائى لجن مال شود. هويت طبقاتى و جنبشى کمونيست کارگرى براى ما مهم و تعيين کننده است. اسم هر حزبى بايد نهايتا بيانى از هويت جنبشى اش باشد. اگر لازم شد و اسم بهترى پيدا کرديم تغييرش هم ميدهيم اما پرچم سياسى و هدف ما روشن است و امروز دوست و دشمن اذعان ميکند که پرچم و سياست کمونيستى منصور حکمت دست ماست و نه حزب راست شما و يا "حزب کمونيست کارگرى" تازه سبز. راستى به دوستانتان زنگى بزنيد و در باره موقعيت احزاب سياسى در ايران و حتى در همان کردستان جويا شويد. شايد آنها اگر مثل شما خواب نباشند جوابى درخور بهتان دادند و لااقل شما کمى با احتياط تر حرف بزنيد. *

در ضمن نگران اسم حزب ما نباشيد. ما کمونيست کارگرى هاى دو آتشه هستيم و تا امروز بسيار موفق بوديم که نگذاريم اين پرچم کمونيستى زير دست و پاى سياستهاى توده ايستى امثال کوروش مدرسى و حميد تقوائى لجن مال شود. هويت طبقاتى و جنبشى کمونيست کارگرى براى ما مهم و تعيين کننده است. اسم هر حزبى بايد نهايتا بيانى از هويت جنبشى اش باشد. اگر لازم شد و اسم بهترى پيدا کرديم تغييرش هم ميدهيم اما پرچم سياسى و هدف ما روشن است و امروز دوست و دشمن اذعان ميکند که پرچم و سياست کمونيستى منصور حکمت دست ماست و نه حزب راست شما و يا "حزب کمونيست کارگرى" تازه سبز. راستى به دوستانتان زنگى بزنيد و در باره موقعيت احزاب سياسى در ايران و حتى در همان کردستان جويا شويد. شايد آنها اگر مثل شما خواب نباشند جوابى درخور بهتان دادند و لااقل شما کمى با احتياط تر حرف بزنيد. *

 




مشکلات کارگران، اعتصاب نه، درایت آری؟


دنیای عجیبی است. نظام کثیف سرمایه داری و حکومت جنایتکار اسلامیش به همراه همه باندها و جیره خواران ریز و درشتش زندگی کارگران و انسانهای زحمتکش را به تباهی و نابودی کامل کشیده اند. بیکاری و فقر، گرسنگی و تن فروشی، اضطراب و زجر و بیماری هر روزه، محرومیت روزافزون از مسکن و بهداشت و تحصیل و آموزش٬ و هزار بدبختی دیگر را در کنار سرکوب و اعدام و شکنجه به زندگی دهها میلیون انسان زحمتکش تحمیل نموده اند. اما با پرروئی آنچنان طلبکار هم هستند که تو گوئی این حکومت٬ این ماشین 30 سال جنایت و شکنجه و خشونت٬ فرشتگانی هستند که از آسمان بر زمین پر از فساد و تباهی نزول کرده اند و انسانهای گرسنه و به جان آمده، کارگران عاصی و به تنگ آمده و خشونت طلب را به وعده های صلح و دوستی، راستی و صداقت و گذشت و تعامل متقابل با سرمایه داران و انواع انگلهای مفتخور اجتماعی و اوباش و جانیان اسلامی فرا میخوانند! با شکمهای سیرشان از پشت تریبونهای فساد و تباهی که به خون انسان آغشته است نعره میکشند که گویا حق طلبی و برابری طلبی، هرگونه آزادیخواهی و تلاش و مبارزه برای برچیدن حکومت فاسد اسلامی سرمایه داران٬ خشونت طلبی است و یاغی گری و سرانجام خوشی نخواهد داشت. فقط نظم جامعه را به هم زده و موجب آشوب و بی نظمی میشود.

در این روزها در حالیکه باند قاتلان سبز پوش حکومتی بخصوص پس از حوادث 13 آبان و به لگد کشیده شدن عکس خامنه ای قاتل در خیابانهای تهران٬ نسبت به آینده حکومتشان بسیار هراسان و خواب زده شده اند٬ دیگر برایشان کمترین تردیدی نمانده که جنبش آزادیخواهانه و انقلابی مردم برای آزادی و برابری و رفاه خیلی وقت است از جناحهای کثیف و معرکه گیر اسلامی عبور نموده و میرود تا یک بار برای همیشه اسلام و حکومت ارتجاعیش را به زباله دان تاریخ بسپارد. حضرات به درستی زنگ خطر را شنیده اند. حکومت قطعا رفتنی است و با رفتن حکومت همه باندهای قاتل سیاه و سبز، همه مزدوران ریز و درشت و همه این جنایت پیشگان فاسد باید بروند. به تکاپو افتاده اند. به دنبال چاره و علاج برای فرار به هر سوراخ دعائی سر میکشند. سبزها نم نمکی باران میخواستند تا بر سر سهم بیشتر از دزدی و قتل و جنایت و اعمال سلیقه برای دوام بیشتر حکومت با جناح سیاه مقابل نرد عشق ببازند. کار از کار گذشته و سیل عظیم جنبش انقلابی برای سرنگونی کل حکومت همه جا را فرا گرفته، راهها بسته شده و هر روز بیش از پیش در لجن بحران و اضمحلال فرو میروند. و این روند تا سرنگونی کامل همچنان بلاوقفه ادامه خواهد داشت. دراین اوضاع و احوال بحرانی٬ دست و پا زدنها و تلاش مذبوحانه مزدوران حکومتی که به درستی خطر مبارزات کارگری و چپ را در بیخ گوش های کرشان احساس کرده اند٬ دیدنی و شنیدنی است .

سید شریف حسینی٬ اوباشى که ظاهرا نام نمایندگی مردم اهواز را هم یدک میکشد٬ در همایشی که برای بزرگداشت قانون ارتجاعی و ضد کارگری حکومتی برگزار شد گفت: امروز مشکلا ت کارگران با اعتراض و اعتصاب، تجمع و قطعنامه حل نمی شود. بلکه باید در مسایل درایت داشت تا به حل آنها کمک کرد!!

کارگران را دسته دسته از کار اخراج میکنند، دستمزدهای کارگران که به هیچ وجه کفاف یک زندگی  حداقل را هم نمیدهد پرداخت نمی شود، با تحمیل قراردادهای سفید امضا و یک طرفه٬ قراردادهای ناعادلانه ای که کارگر را به برده بیحقوق و مطلق سرمایه داران سودجو تبدیل میکند، با وجود ادارات فرمایشی فاسد و رشوه خواری از قبیل اداره کار و بیمه و... که همگی نوکران و جیره خواران سرمایه داران و حکومت اسلامیشان هستند٬ با وجود سانسور و سرکوب و تفتیش عقاید شدید در کارخانه ها و مراکز کارگری و محرومیت کارگران از هرگونه حق تشکل و سازمان صنفی مستقل٬ و هزار و یک مشکل و مانع دیگری که در سر راه زندگی کارگران قرار داده اند٬ حالا اگر در این شرایط کارگران خیلی راحت و سر راست جمع شوند و به زبان آدمیزاد بگویند ما دستمزدهایمان را میخواهیم، خانواده هایمان گرسنه اند، ما شرایط کاری انسانی و عادلانه را خواستاریم و... خوب دیگر حساب کار روشن است. کارگران "اغتشاشگر" میشوند و به ضرب چماق و تفنگ و پلیس ضد شورش و اطلاعات سرکوب می شوند. هنوز خا طره تلخ سرکوب خونین و قتل عام و بازداشتهای گسترده کارگران خاتون آباد و پارس خودروها را یاد نبرده ایم .

جالب است امروز همه حضرات کاسه لیسهای سرمایه داران اهل قانون و نظم اجتماعی شده اند. چنگیز اصلانی دبیر خانه کارگر همدان میگوید: یکی از بحرانهای صنعت ایران رعایت نکردن قانون کار است و کارگران باید با کارفرمایان قرارداد ببندند تا حقوق خود را حفظ کنند !

آخر این چرندیات و هذیانهای احمقانه کجایش به حق و حقوق کارگر ربطی دارد؟ تا کارگر، کارگر است و سرمایه دار، سرمایه دار اوضاع از این بدتر هم می شود .

میر شکار دبیر خانه کارگر سیستان و بلوچستان هم گفته است: اجرای ناقص قانون کار صدای کارفرمایان را هم در آورده است!؟

حالا دیگر اصل مطلب روشن شد. تمام نگرانیهای این طفیلی های انگلی که از خون کارگران میخورند یک چیزاست. فقط یک چیز: کارگر آرام و مطیع و امر بردار و خاموش باشد، اعتراض و اعتصاب و تشکیل مجامع عمومی و شوراهای کارگری عین "یاغی گری و اغتشاش" است. برای کارگر بهتر است وقار و حیای خودش را حفظ کند. اگر خانواده اش گرسنه اند، اگر کرایه خانه اش پس افتاده و حتی اگر فرزند عزیزش در تب و بیماری می سوزد و پولی در بساط نیست٬ فقط ساکت باشد و قانون مدار باشد. تازه تا همینجا هم صدای سرمایه دارها و کارفرماها هم در آمده. سود بیشتری میخواهند و حریصانه برای سود بیشتر زوزه میکشند .

البته تا آنجا که به ما کارگران بر میگردد٬ حکومت اسلامی سرمایه داران، با همه قوانین و قواعد ارتجاعی و ضد انسانیش٬ به همراه همه باندهای قاتل، دزد و فاسدش٬ مسبب همه بدبختی های زندگی ما هستند. این جانیان در سایه همین قوانین دهها سال است میلیونها انسان را به فقر و فلاکت و گرسنگی و محرومیت کشانده اند. قانونشان قانون جنگل است. استثمار و کسب سودهای نجومی بیشتر٬ در شرایط حساس و پر تلاطم امروز٬ در حالیکه حکومت اسلامی بر اثر فشار مبارزات مردمی نفسش به شماره افتاده٬ وجود و حضور قدرتمند طبقه کارگر در عرصه های مبارزاتی برای تعیین جهت و سمت و سو و چگونگی سیستم زندگی پس از فروپاشی حکومت اسلامی بسیار مهم و ارزشمند و ضروری است. برپایی مجامع عمومی کارگری، اعتصاب و اعتراض برای برچیدن حکومت اسلامی از اهم وظایف امروز جنبش کارگریست .زنده باد اعتصاب و مبارزات کارگری! *

 




مردم ایران همه "ضد انقلاب" هستند!


درود دوستان. علی هستم عضو حزب در افغانستان. عدم حضور چند ماهه خود را با این گزارش شاید مقداری جبران کنم.

من سفری به ایران کردم. تجربیات زیادی کسب کردم. راستش دولت ایران و افغانستان فرقی با هم ندارند. هر دو مذهبی٬ هر دو قانونشان بر اساس قرآن٬ هر دو تلاش کردند مردم را به عهد عتیق ببرند٬ هر دو اساسشان سود سرمایه است٬ آنهم به بدترین شکل و قرون وسطی. اما اینجا مقداری از اعتراضات اخیر بگم. باور کنید آنچه در یوتوب و یا گزارشات که از فیلترها و سانسورها منعکس می شود تنها گوشه ای از یک واقعیت بزرگ است. مردم ایران همه "ضد انقلاب" هستند٬ يعنى عليه آنچه که جمهورى اسلامى نام دارد.

مردمی معترض و راديکال که به هر بهانه ای به خیابان می آیند. شعارهائی علیه کل نظام و علیه سران رژیم می دهند. دیدن صحنه به آتش کشیدن عکس خامنه اى و احمدی نژاد لذت بخش است. وقتی می بینی جوانان هورا می کشند. اما تنها عکس نیست. اينجا مردمی را می بینی که بشدت علیه مذهب هستند. مردمی که 30 سال دست مذهب در خصوصى ترین گوشه های زندگیشان دخالت داشته است. زنانی را می بینی که بی مهابا فریاد می زنند و زنده باد آزادی و مرگ بر دیکتاتور خامنه ای سر میدهند. کیفهایشان پر از سنگ است و اوباش اسلامی را مورد هجوم قرار می دهند. آتش بپا می کنند تا گازهای اشک آور را بی تاثیر کنند. ماشینها را به آتش می کشند تا پشت دود ماشین خود را استتار کنند و حمله بعدی را بکنند. شعف وجود انسان را می گیرد. این مزدوران که با باتوم به مردم می زنند وقتی خود اسیر دست مردم هستند این مردم آنها را کتک نمی زنند و اگر کسی خشمگین است و میخواد لگدی بزند سریع دهها نفر اعتراض می کنند. ميگويند ما که مثل آنها نیستیم. ما که مزدور پول بگیر نیستیم. تفاوت ما با آنها این است که ما انسانیم. جانواران وحشی نیستیم.

صحنه های این جنگ و گریز که بعضا تا پاسی از شب طول می کشد و به کوچه پس کوچه ها می رسد سراسر حماسه است. زیباست ديدن اينکه در این جنگ و گریز چطوری مردم در کنار هم قرار میگیرند. چطوری از هم دفاع می کنند. چطوری دختران و پسران جوانی که دستگیر می شوند با هجوم از چنگ این نیروی جنایتکار در آورده می شوند و بعد با هورا و دست زدن پیروزی کوچک خود را جشن می گیرند. هر کسی که در نزدیکی این اعتراضات هست نمیتواند عابر باشد. نميتواند بی تفاوت باشد وقتی این صحنه ها را می بیند. سریع سعی می کند کمکی بکند٬ کاری بکند٬ شعاری بدهد و یا کسی زیر پوشش خودش قرار بدهد. در یکی از این اعتراضات مغازه ای تظاهر کنندگان را از در رو به خیابان راه می داد و از در عقبی رد می کرد تا صدمه ای به آنها نرسد. نصیحت های تند تند مغازه دار که همه را دخترم و پسرم خطاب می کرد زيبا بود. اسمی بلد نبود. با این کلمه نشان می داد چقدر با آنها همراه است.

عکسهاى حکومتى ها پاره می شوند٬ مرتب شعار بر دیوارها نوشته می شوند٬ کوچه ها شلوغ است٬ آنقدر هیجان این اوضاع من را گرفته بود که کار اصلیم که اونجا رفته بودم را فراموش کردم. دوست داشتم افغانستانی نبودم و دوستانم هم آرزوی مشابه داشتند. دستگیری افغانستانیها تنها خطر دستگیری زندان نیست٬ سرنوشتی نامعلوم است که آنها را در این رژیم تهدید می کند. ولی قلبا با این اعتراضات همراهی می کنند. ترس دارند و شاید به حق باشد. اخراج آنها در بهترین حالت به افغانستان یعنی به خاک سیاه نشستن در مرزهای این دو کشور و قربانی شدن به دست باندهای اسلامی.

روزهائى که ایران بودم پر از امید بود و آرزو. چشمهای نگران مردم و تظاهر کنندگان همراه با برق شادی که آزادی را فریاد می زنند و مرگ را بر دیکتاتور می فرستند. وضع خيلى بهم ريخته است. معلوم نيست چه ميشود. شايد چند ماه دیگر این حکومت سرنگون شود. شايد هیجان من را گرفته باشد. سالها من در ایران و مشهد زندگی کردم. اوضاع اینچنین نبود. اما ایران شاهد تحولات بزرگ است و این تحولات اگر نقش حزب ما کم رنگ باشد و جنبش ما قوی نباشد کودتائی دیگر است و جماعتی دیگر می آیند و قدرت را بدست می گیرند و مردمی که به خیابان آمدند و خود را برای یک انقلاب زیر و رو کننده آماده کردند شاهد تجربه ای تلخ دیگر خواهند بود. ارادتمند حزبم٬ علی.


 

 




عاقبت "حزب کمونيست کارگرى" کجاست؟


مسائل سیاسی اخیر ایران و مواضع سیاسی جريانات مختلف در قبال آن يک سوال واقعى فعالين کمونيست و سياسى است. در مورد موضع "حزب کمونیست کارگری" رفقاى ما زياد گفته اند. اما هنوز سوالاتى هست. سرنوشت این حزب چه خواهد شد؟ اين جريان بى تاثيرى واقعى اش را عليرغم تبليغات پوچ در ايندوره نشان داد. اما بيائيد فرض کنيم اگر اينها پیروز شوند چه سرنوشتى خواهند داشت؟
 
بحثهای ما پیرامون سبز و "انسانی" شدن این حزب را همه میدانند. هر کودن سیاسی میفهمد که این حزب یک روز از خواب بیدار نشده و به ذهنش نرسیده که  شعار حکومت کارگری را برای "مترادف" بودن با "حکومت انسانى" عوض کند. اهداف سیاسی معینی پشت سر سبز و "انسانی" شدن این حزب است. این حزب به این نتیجه رسیده که "تبلیغ و ترویج" صرف سوسیالیسم راه موثری برای "توده ای" شدن و قدرت گرفتن نیست. حالا تبليغاتشان هم واقعا سوسياليستى نبود٬ کاش بود. ولی از این نتیجه گیری به این نقطه نرسیده است که سوسیالیسم کالا و مذهب نیست که بشود مانند کشیشان و دست فروشان آن را تبلیغ کرد. متاسفانه این حزب این نتیجه گیری را نکرده است و از اين سر تبلیغ و ترویج پوپولیستی و اثباتى را کنار نگذاشته است. بلکه حکومت سوسیالیستی را کنار گذاشته است و جای آن را با کالای خرده بورژا و بورژوا پسند "حکومت انسانی" عوض کرده است. انصافا کالای خوبیست! "توده ها" (بخوانید بورژوازی) را "رم" نمیدهد چون بورژوازی "حکومت انسانی" را مترادف حکومت سوسیالیستی نمیداند٬ برای بيشتر اقشار خرده بورژوازی که نارضايتى اش از جمهورى اسلامى فضاى بسته فرهنگى است نيز اين شعار قابل هضم تر و رُندتر است٬ و میتوانند برای کارگران هم توجیه کنند که اين شعار "مترادف حکومت کارگری" است .

بله٬ حساب و کتاب پشت اين شعار هست. اين شعار جديد برای طبقات متخاصم مخرج مشترک خوبیست. دقیقا مانند "ملت ایران" برای ناسیونالیستها. آخر چه بورژوائی چه سلطنت طلب و چه اسلامى خود را جزو انسان حساب نمیکند که حکومت انسانی را نخواهد؟ این حزب سیاست "ما هستیم" و "وحدت کلمه" را پیش گرفته است. از این روست که خوهان "اتحاد اپوزوسیون از چپ چپ تا راست راست" شده است و آشکارا اعلام میکند که با مرتجعین سبز و مجاهد و سلطنت طلبها "یک حرف مشترک را میزنند".

اما چرا حزبی که نام کمونیسم کارگری را با خود به یدک میکشد٬ حزبی که باید روشنترین مرزهاى سياسى را نه فقط با راست بلکه با انواع چپ خلقی و سنتی داشته باشد٬ حاضر شده است مواضع سیاسیش را تخفیف بدهد؟ حاضر شده است نقدش در مورد سرمایه داری را به "آیت الله های میلیاردر دزد" تخفیف بدهد؟ چه چیز باعث شده این حزب از ماهیت خود دست بکشد و هر روز رنگ عوض کند؟ جواب روشن است. این حزب فهميده که براى آويزان شدن به گوشه اى از قدرت بايد هرچيزى را فدا کند. حکومت کارگری و کمونیسم را٬ انسانیت و اومانیسم را٬ ادب و فرهنگ سیاسی کمونيستى را.  معطوف بودن به قدرت نه عيب است و نه عار. هر حزب جدى بايد براى قدرت سياسى بجنگد. اما تلاش اين حزب ازاين جنس نيست٬ بلکه مانند مجاهد شیفته قدرت است. در اثر بی سرانجام بودن سیاستهای پوپولیستیش به هر تخته پاره اى آويزان ميشود. بی افق شده اند. یک روز اکس مسلم میشوند٬ یک روز یونیفرم پوش میشوند٬ یک روز "انسانی" میشوند و دیگران را متهم میکنند که چون به شعار انسانی نقد دارید پس غیر انسانی هستید!؟ از سر استیصال و بی افقی زیر نقد تیز و منطقی به فحاشی و ترور شخصیت رو می آورند. راست روی این حزب ترمز ندارد. حالا بدنبال نقدهاى حزب ما ناگهان اين شعار جمع شد. بنظر توى خودشان هم مشکل هست. ببينيد تا چه حد با اصول و سياسى هستند. شعارى آمده و رفته و به منتقدين هم کلى بد و بيراه گفتند و حاضر نيستند توضيح دهند و يا صميمانه و سياسى بگويند حق با شماست. اصلا معلوم نيست اين حزب حداقل اصول حزبى و سياسى را دارد يا نه؟

اما مسئله مهم اينست که حزب سوسیالیستی که از بیان نقطه نظرات خود ترس و عار داشته باشد ملعبه دست بازار بورژوازی و خرده بورژوازی میشود و هر روز خود را مانند کالایی بزک شده تبلیغ میکند. همانطور که هست است و می بینیم. بقول منصور حکمت "تاریخا احزاب چپ وقتی خواسته اند اجتماعی بشوند و در ابعادی اجتماعی ظاهر بشوند، به راست چرخیده اند.... البته تاریخا هم در این کار شکست خورده اند" (منصور حکمت، حزب و جامعه – مه ۱۹۹۹) و بقول مارکس: کمونيستها عار دارند که مقاصد و نظريات خويش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام ميکنند که تنها از طريق واژگون ساختن همه نظام اجتماعى موجود، از راه قهر، وصول به هدفهايشان ميسر است.

اما این حزب کمونیستی کارگریست. يعنى کمونیستهائی که شعار حکومت سوسیالیستی را با هر توجیهی از تبلیغاتشان حذف نمیکنند٬ کمونیستهائی که از بیان مقاصد و نظریاتش ترس نداشته باشند و با مد روز تغییر موضع ندهند٬ حزبی که مدافع بیان حقیقت و نه بخشی از آن باشد٬ حزبی که به موسوی جنایت کار نگوید "آقاى موسوى" و خود را کنار موسوی نداند. متاسفانه این حزب این چنین نیست. اما آیا راست روی و اپورتونیسم این حزب متوقف میشود؟ آیا مرز مشخصی برای گردش براست وجود دارد؟ متاسفانه این چنین نیست و تاریخا نبوده است. نتیجه این سیاستها را در "حزب" توده و امثالهم دیده ایم. در راه کارگر سیاست همراهی با راست برای نزدیک شدن به قدرت را دیده ایم. متاسفانه مرزی وجود ندارد. حکک دراين مسير پا گذاشته است و این راه هر سیاست راست و ارتجاعی را میتواند به همراه داشته باشد. حتی ضرورتى به توضيح و توجیه سياسى هم نميبينند چرا که اپورتونیسم در سياست نیازی به توجیه سياسى نمیبیند.

اما با فرض محال و اينکه "حزب کمونيست کارگرى" به قدرت رسید. ماجرا بعد از کسب قدرت برای حزبی که از ماهیتش تهى شده و سياستش را با جهت باد سیاست بورژوازى تنظيم ميکند٬ کار به اینجا ختم نمیشود. چنین حزبی پس از کسب قدرت درست مثل بورژوازی حفظ قدرت برایش هدف در خود میشود و تمام روبنای سیاسی و ميراث نظام موجود را بايد پاسدارى کند. همواره خود را در مقابل هر عملى ميبيند که بوى سلب قدرت از طبقه حاکمه را بدهد. متاسفانه تاريخ شهادت ميدهد که اپورتونیسم سیاسی در صورت پیروزی به ماکیاولیسم ختم میشود . *

 




اعتصاب سراسرى در ترکيه


به گزارش ياشار سعيدى از فعالين حزب در ترکيه٬ بزرگترين اعتصاب سراسرى سنديكاهاى تركيه بعد از سال 1961 به دنبال به بن بست رسيدن مذاكرات سنديكاهاى كارگرى تركيه٬  DİSK.VE.MEMURSEN.VE.KESK شروع شد. در ماههاى گذشته مذاکرات و کشمکش سنديکاها با دولت ترکيه براى کسب شرايط كار و زندگى مناسب در جريان بود و بدنبال نپذيرفتن شرايط سنديکاها توسط حكومت و رد آنها٬ كنفدراسيون سراسرى کارگران متحدانه تصميم به يك اعتصاب عمومى اخطارى در مورخه 25/11/2009 گرفت. اعتصاب از نيمه شب امروز شروع شد و به مدت 24 ساعت ادامه دارد.

ابتدا بخش راه آهن سراسرى تركيه دست از كار كشيدند و عملاً حركت تمامى قطارهاى شهرى و بين شهرى متوقف شد. تمامى بيمارستانها به غير از بخش اوژانس و اتاقهاى عمل از ارائه خدمات خوددارى كردند. معلمين از حضور در سر كلاسها خوددارى و به خيابانها ريختند. عملاً در سراسر تركيه از جمله در شهرهاى بزرگى مانند استانبول٬ آنكارا٬ ازمير و ... بطور وسيعى همه چيز متوقف شد. سنديكاها اعلام کردند که اين اعتصاب سراسرى را در صورت نرسيدن به اهداف دهگانه كه ارائه داده‌اند ادامه خواهند داد. AHMET GUNDOGDU يكي از سازمانده هاى اين اعتصاب درخواستهاى سنديكاها را در ده ماده ارائه داد و اعلام كرد اين مبارزه تا اجراى اين ده ماده قاطعانه ادامه خواهد داشت.

ماده يك: به دنبال برنامه هاى تركيه در راستاى طرحهاى توسعه سياسى و اقتصادى تا سال 2023 براى همگونى با شرايط جديد دنيا٬ تغيير كامل قانون اساسى ضرورى است. ماده دو: به رسميت شناختن حق اعتصاب و اعتراض براى تمامى كارگران و مامورين دولتى. در مجموع درخواستهاى سنديكاها حول محور بحران اقتصادى و مقابله با تحميل شرايط سخت آن روى دوش كارگران و کارکنان٬ همچنين بهبود بهداشت و درمان كه در سيستم درمان در تركيه اكثرا با پرداختهاى سنگين امكان مداوا را از کارگران و اقشار محروم جامعه گرفته٬ و همينطور رسمى كردن استخدام كارگران و مامورين قراردادى است كه از هيچ حقوقى برخوردار نيستند و هر آن در خطر اخراج قرار ميگيرند.

بنابر گزارشهائى كه از تلويزيون هاى تركيه پخش شده در برخى از تظاهراتها پليس اقدام به سركوب کارگران اعتصابى كرده و از گاز فلفل استفاده كرده و تعدادى را نيز بازداشت كرده است. نخست وزير تركيه رجب تايب اردوغان ديشب در يك برنامه زنده تلويزيونى تهديد كرده بود كه هيچكدام از سنديكاها حق اعتصاب و تظاهرات ندارند و در صورت اقدام به تظاهرات بايد تاوان آنرا بپردازند. عليرغم اين تهديد اعتصاب به نحو بيسابقه اى صورت گرفت.

حزب اتحاد کمونيسم کارگرى به کارگران ترکيه درود ميفرستد و اعتصاب پرشور آنها را قاطعانه حمايت ميکند. خواستهاى کارگران ترکيه خواستهائى پايه اى است که حق بديهى همه شهروندان است. حزب سرکوب و تهديد کارگران توسط دولت ترکيه را محکوم ميکند. طبقه کارگران ايران اعتصاب پرشور شما را صميمانه مورد حمايت قرار ميدهند و پيروزى شما را پيروزى خود ميدانند.

پيروز باد مبارزه و اعتصاب متحد کارگران ترکيه
زنده باد همبستگى جهانى کارگران

حزب اتحاد کمونیسم کارگری
۴ آذر ١٣٨٨ – ٢۵ نوامبر ۲۰۰۹

 




کارخانه مهر گستر؛اخراج کارگران و سنوات پرداخت نشده!


بنا به خبر دريافتى٬ از دو ماه پیش تاکنون٬ بیش از 25 نفر از کارگران "کارخانه مهر گستر" به دستور نغمه کلان سرمایه دار بزرگ از کار اخراج شده اند. این کارگران بدون هیچ حق و حقوقی از امکان کار و زندگی بخور و نمیر محروم شده اند. با وجود برخی اعتراضات و مراجعات و شکایاتی  که تاکنون به ادارات فرمایشی و مزدور کار و بیمه حکومت اسلامی سرمایه داران برای دریافت بیمه بیکاری و حتی نقد کردن طلبهایشان از کارخانه مهر گستر داشته اند٬ به هیچ نتیجه ای نرسیده اند.

اخراج و بیکارسازی کارگران دسته جمعی نبوده اما بصورت تدريجى همچنان ادامه دارد. این نوع اخراجها  بخشی از ترفند عوامل کارفرما برای ایجاد تفرقه و جدائی در میان کارگران و همچنین ناشی از هراس شان از اعتراضات جمعی کارگران است. علاوه براین 20 نفر اخراج شده٬ کارگران شاغل نیز هم اکنون با گذشت 8 ماه از سال و در حالیکه به پایان سال نزدیک میشویم٬ تا این لحظه موفق به دریافت سنوات سال گذشته هم نشده اند.

در جواب اعتراض و پیگیری کارگران برای نقد نمودن سنوات شان٬ نغمه و همدستانش فقط وعده های دروغ امروز و فردا را به کارگران تحویل میدهند. (سنوات برابر است با پرداخت یکماه حداقل دستمزد که باید در پایان سال به کارگران قراردادی پرداخت شود) همينطور دستمزدهای کارگران هر ماهه به بهانه "نداریم و اوضاع خراب است" با انواع کارشکنی و تاخیر پرداخت میشود.

کارخانه مهر گستر واقع در جاده ساوه سه راه آدران٬ با 50 نفر کارگر قراردادی سفید امضا و یکطرفه و قراردادهای 6 ماهه با پایه دستمزدهای 264 هزار تومانی و ساعت کاری 8 صبح تا 5 عصر٬ در زمینه ذوب و تولید و آبکاری انواع درب و پنجره آلومینیومی فعال است. کار در تعطیلات و اضافه کار اجباری کماکان برقرار است.

 

مرگ بر جمهورى اسلامى
آزادى٬ برابرى٬ حکومت کارگرى
زنده باد جمهورى سوسياليستى

حزب اتحاد کمونیسم کارگری
١ آذر ١٣٨٨ – ٢٢ نوامبر ۲۰۰۹

 




دستگيرى فعالين کارگرى در سنندج


بنا به گزارش شبکه همبستگى کارگرى "روز پنج شنبه ٢١ آبانماه ٨٨، ساعت ٥:٤٠ دقيقه‌ "پدرام نصر اللهی" فعال کارگری حین برگشت از محل کار در خیابان فردوسی شھر سنندج، توسط نیرو های امنیتی دستگیر و  مورد ضرب و شتم قرار میگرد و به بخش قرنطينه‌ زندان سنندج منتقل میگردد. همچنین روز پنجشنبه ٢٣ آبان، حدود ساعت پنج بعدازظهر فرزاد احمدى یک فعال کارگری دیگر، در خيابان فردوسى سنندج مورد يورش نيروهاى امنيتى قرار گرفته و ضمن اهانت و ضرب و شتم، بازداشت و به زندان منتقل میگردد."
صدور حکم زندان براى فعالين کارگرى سنديکاى هفت تپه٬ دستگيرى فعالين کارگرى در سنندج و باز کردن پرونده هائى که سالها قبل بر اساس پاپوش دوزى و تهديد براى فعالين کارگرى درست شده٬ همه حاکى از دور جديدى از فشار به فعالين کارگرى براى به سکوت کشاندن کارگران و اعتراضات آنها دراين اوضاع بحرانى حکومت است.
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى تهاجم به فعالين کارگرى و فعالين سياسى را قويا محکوم ميکند و کارگران را در مراکز مختلف کارگرى براى اعمال فشار و اعتراض به جمهورى اسلامى فرا ميخواند. اگر اين روشها کارساز بودند هم اکنون جمهورى اسلامى با سيل اعتراض براى سرنگونى روبرو نبود. جمهورى اسلامى با اين اعمال تنها نفرت کارگران و مردم آزاديخواه را عليه خود عميق تر ميکند. اين اقدامات نه ميتواند جلوى مبارزه رو به رشد مردم عليه جمهورى اسلامى را بگيرد و نه موج اعتراضات روزافزون کارگران را ميتواند مهار کند.

 

مرگ بر جمهورى اسلامى
آزادى٬ برابرى٬ حکومت کارگرى
زنده باد جمهورى سوسياليستى

حزب اتحاد کمونیسم کارگری
۴ آذر ١٣٨٨ – ٢۵ نوامبر ۲۰۰۹

 




١۶ آذر روز نه به رژیم اسلامی و آری به "آزادی٬ برابری٬ رفاه" و "سوسیالیسم" است!


امسال در شرایطی به شانزده آذر نزدیک میشویم که جامعه دستخوش بزرگترین اعتراضات سه دهه اخیر خود شده است. مبارزه علیه رژیم اسلامی و برای خلاصی از حاکمیت یک رژیم کثیف مذهبی٬ استبدادی٬ ضد زن و استثمارگر مساله اصلی جامعه است. مردم حکم به سرنگونی رژیم اسلامی داده اند و برای به زیر کشیدن آن بپاخواسته اند. امید و آرزوی بزیر کشیدن رژیم اسلامی و برپایی نظامی متضمن "آزادی٬ برابری٬ رفاه" همگان٬ که تنها میتواند یک جمهوری سوسیالیستی باشد٬ به یک واقعیت عظیم سیاسی جامعه تبدیل شده است.

جنبشی که امروز شاهد ابعاد عظیم و همه جانبه آن هستیم سرآغازش به ١۸ تیر سال ۷۸ برمیگردد. روزی که دانشجویان رادیکال و آزادیخواه در پیشاپیش صف سرنگونی طلبی پایه های حاکمیت رژیم اسلامی را به لرزه در آوردند و فصل نوینی را در مبارزات جامعه شکل دادند. امروز دیگر هیچ کودن سیاسی ای نمیتواند این دستور اصلی جامعه برای سرنگونی رژیم اسلامی را انکار کند. مردم نه برای تعدیل و اصلاح هیولای اسلامی بلکه برای سرنگونی انقلابی تمامیت آن بپا خواسته اند.

به دنبال این تحولات در جامعه ١۶ آذر٬ روز دانشجو٬ نیز معنای سیاسی دیگری یافت. در این دوران جنبشی در دانشگاهها قد علم کرد که به ١۶ آذر نیز معنای متفاوت و امروزی خود را داد. ١۶ آذر به روز "نه" به رژیم اسلامی و روز اعلام "آزادی و برابری" و "سوسیالیسم" در دانشگاهها تبدیل شد. پرچمهای سرخ آزادی و برابری و سوسیالیسم مهر و نشان این واقعیت تاریخی بود. امروز دانشگاهها یک مرکز پر شور مبارزه علیه رژیم اسلامی است و چشمهای بسیاری به تلاش دانشجویان کمونیست و آزادیخواه در این روز دوخته شده است.

این سنت را باید با قدرت تمام به جلو برد. جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم بیش از هر زمانی نیازمند حضور قدرتمند و ابراز وجود صف کمونیسم کارگری٬ اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی و سوسیالیسم است. در این روز جامعه باید شاهد به اهتزاز در آمدن پرچم سرخ "نه" به رژیم اسلامی و "آری" به "آزادی٬ برابری٬ رفاه" و "سوسیالیسم" در تمامی دانشگاهها و مراکز آموزش علمی کشور باشد.

در ١۶ آذر کمونیسم و آزادیخواهی باید در راس اعتراضات دانشجویان یکبار دیگر با صدایی رسا اعلام کند که رژیم اسلامی باید گورش را گم کند. ما حکومت مذهبی نمیخواهیم. ما استبداد نمیخواهیم٬ ما تبعیض و نابرابری زن و مرد و آپارتاید جنسی نمیخواهیم. ما حجاب نمیخواهیم٬ ما حکومت قرون وسطایی نمیخواهیم. سهم ما از زندگی نباید فقر و فلاکت و محرومیت باشد. همگان باید آزاد و برابر و مرفه باشند. و تنها یک جمهوری سوسیالیستی میتواند تضمین کننده این خواستهای پایه ای و دیرینه مردم باشد.

اما پیشبرد این تلاش از هم اکنون با تعرض وحشیانه نیروهای سرکوبگر رژیم اسلامی روبرو شده است. رژیم بسیاری از دانشجویان را دستگیر و شکنجه و زندانی کرده است. طرح فوق ارتجاعی "جداسازی جنسیتی" را در دانشگاهها در دستور گذاشته است. میکوشد دانشگاهها را به پادگان نظامی و حوزه های آخوندی تبدیل کند. و از هم اکنون ماموران ریز و درشتشان برای دانشجویان خط و نشان میکشند و تهدید میکنند. باید این تلاشها را با بسیج همگانی تمامی دانشجویان و حمایت گسترده مردم آزادیخواه و برابری طلب درهم شکست. دانشجویان کمونیست و آزادیخواه باید در پیشاپیش صف رهبری کننده و سازمانده اعتراضات در دانشگاهها قرار بگیرند. خواست آزادی فوری تمامی زندانیان سیاسی٬ آزادی دانشجو و کارگر زندانی٬ خواست خروج تمامی نیروهای نظامی و اسلامی از دانشگاهها٬ در هم شکستن طرح "تفکیک جنسیتی" دانشگاهها خواستها و مطالبات فوری هستند که میتوانند به اعتراضات در دانشگاهها تداوم بخشند.

اما این تنها مصاف کمونیسم و آزادیخواهی در ١۶ آذر نیست. جریانات سبز اصلاح طلب حکومتی میکوشند مهر سبز اسلامی خود را بر این اعتراضات بزنند. میکوشند این اعتراضات را در چهارچوب قوانین سیاه رژیم اسلامی به بند بکشند. تلاش میکنند تا این اعتراضات را به سکوی پرشی برای حفظ رژیم اسلامی و بند و بست با جناح حاکم و تقویت موقعیت خود در رژیم اسلامی تبدیل کنند. تقابل همه جانبه با سرنگونی طلبی یک هدف پایه ای این جنبش ارتجاعی است. "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر" هدف اصلی شان است. در ١۶ آذر نیز این جریانات را مانند ١۳ آبان باید شکست داد. فریادهای مرگ بر خامنه ای٬ مرگ بر احمدی نژاد٬ مرگ بر جمهوری اسلامی٬ زنده باد آزادی٬ برابری٬ رفاه و زنده باد سوسیالیسم در عین حال فریاد اعلام شکست این جریانات در مهار و کنترل اعتراضات مردم است. 

مردم آزادیخواه
١۶ آذر روز "نه" به رژیم اسلامی و در عین حال روز اعلام "آزادی٬ برابری٬ رفاه" و "سوسیالیسم" است. در ١۶ آذر دانشگاهها مرکز تحرک عظیم بر علیه رژیم اسلامی است. اما دانشجویان در این روز نباید تنها باشند. اعتراضات نباید محدود به دانشجویان باشد. حزب اتحاد کمونیسم کارگری از شما میخواهد تا با تمام قوا به استقبال این روز بروید. پیروزی بر جمهوری اسلامی و تحقق خواستهای دیرینه مردم مستلزم قرار گرفتن کمونیسم و آزادیخواهی در راس اعتراضات سرنگونی طلبانه جامعه است. در ١۶ آذر جامعه باید یک گام به انتخاب سرنوشت ساز خود و رقم زدن یک آینده آزاد و برابر و مرفه نزدیک تر شود.

مرگ بر جمهوری اسلامی!
آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری!
زنده باد جمهوری سوسیالیستی!

حزب اتحاد کمونیسم کارگری
۲۳ نوامبر ۲۰۰۹- ۳ آذر ١۳۸۸

 




نامه ها٬ شماه ١٢٨


دستگيرى فعالين کارگرى٬ چه کارى موثر است؟
دوستان عزيز درود و سپاس از تلاشهاى کمونيستى تان. رفقاى کارگر در شهرهاى مختلف دستگير شدند. براى فعالين کارگرى پرونده سازى هائى شده که خودشان ميدانند سرتاپا دروغ است. فعالين سنديکاى هفت تپه را ميگويم. خانواده هاى اين کارگران نگران اند. فعالين ديگر همينطور. اين دوستان دستگير شده هم جرمى مرتکب نشدند ولى فشارها را حکومت کم نميکند. به نظر شما کار موثر چى هست؟ نامه نوشتن و امضا جمع کردن بجائى ميرسد؟ به اميد آزادى طبقه کارگر و همه محرومان. ميلاد از تهران.

ميلاد عزيز٬
با درود متقابل به شما و همه دوستان و فعالين و خسته نباشيد. تعرض دور اخير رژيم اسلامى سرمايه داران به فعالين کارگرى و ديگر فعالين سياسى ضرورتا بدليل تلاشها و فعاليتهاى قبلى آنها و يا پرونده هاى سابق شان نيست. همان زمان هم ميدانستند که اين کارگران نهايتا تلاش کردند تشکل مستقل کارگرى درست کنند. نه توپ و تفنگ عليه حکومت به خيابان آوردند٬ نه مثل سرمايه داران و کارفرماها پول کسى را بالا کشيدند٬ و نه مانند عوامل حراست و اطلاعاتى مرتبا مشغول توطئه عليه ديگران بودند. اگر در آن مملکت حتى قانونى شبه عادلانه وجود داشت٬ اين جميع کارفرماها و عواملشان بودند که مستحق دادگاهى براى به خاک سياه نشاندن کارگران و خانواده هاى کارگرى و گرسنگى و بيمارى دادن به کودکان معصوم شان بودند. اين دستگيريها صرفا بيان وحشت جمهورى اسلامى از تحرک طبقه کارگر در اوضاع کنونى است و هدفى جز ارعاب در محيطهاى کار٬ سکوت ديگر فعالين کارگرى و اجتماعى٬ و تداوم استثمار وحشيانه کارگران ندارد.

وقتى که "مقام‌های قضائى" جمهورى اسلامى تلاش کارگران شرکت نیشکر هفت‌تپه برای احیای سندیکای کارگری را اقدامی "ضدانقلابی" ارزیابی ميکنند٬ خوب با همين عنوان هم آنها را ميگيرند و به اسارت در زندانهاى سرمايه ميکشند. اين در حالى است که خودشان زير مقاوله نامه ها و کاغذ پاره هاى بين المللى امضا زده اند و در سازمان جهانى کار کرسى دارند. کارگران پيشرو بايد تتمه هرگونه توهمى را کنار بگذارند و جمعبندى مشخصى از تلاش براى احيا سنديکا و برسميت شناسى قانونى آن داشته باشند. اين جمهورى اسلامى است که ميتواند سياه را سفيد و سفيد را سياه جلوه دهد و وقتى تحت فشار باشد به پاره هاى تن خودش هم رحم نميکند. حساب ما کارگران و مخالفين سياسى ديگر روشن است. اما همين حکومت زور و اختناق و سرکوب وقتى که در مقابلش قدرت و زور ديگرى بميدان بيايد مثل موش به سوراخش ميخزد. من اينجا قصد ندارم وارد بحث شورا و سنديکا شوم. اما اين واقعيت که سنديکاليسم در ايران نميتواند به جريانى پايدار در ميان کارگران تبديل شود امروز ديگر از روز روشن تر است. نه به اين دليل که کارگرانى نيستند که سنديکا بخواهند و يا سنديکاى مستقل کارگرى نميتواند دستکم منافع کارگران را بدرجه محدودى نمايندگى کند. نه٬ به اين دليل که نفس بقاى سنديکا و رشد خط مشى سنديکاليستى در هر کشورى نيازمند تسلط گرايشى در درون طبقه حاکمه از جنس سوسيال دمکراسى و وجود ساختارهاى سياسى و ادارى مترتب به آنست. از نظر قانون اسلامى و اختناق لازم سرمايه دارى در ايران براى توليد فوق سود نيز هر نوع تشکل مستقل کارگرى جزو قلمرو ممنوعه است. لذا اين تلاشها عليرغم حمايت پرشور کارگران همواره با سد اختناق سرمايه و سيستم دادگاه و پليس و سرکوب سرمايه داران روبرو ميشود.

من در مطالب متعددى از جمله در اولين مورد دستگيرى کارگران و فعالين نيشکر هفت تپه تاکيد کردم که امروز نفس دفاع از موجوديت سنديکا و رهبران منتخب آن در گرو اعتراض توده اى کارگران و شيفت به سنت شورائى در مجتمع نيشکر هفت تپه است. پنج نماينده را راحت ميتوان دستگير کرد و يا حتى پرونده هاى جنائى برايشان درست کرد. مگر نشنيده ايد و نديده ايد که براى فعالين کارگرى چه اقدامات کثيفى تدارک ديده شده تا زير پايشان را خالى کنند؟ اما نميتوان هزاران کارگر هفت تپه را دستگير کرد و دادگاهى کرد. اين عملى نيست و اگر عملى باشد سنگ روى سنگ در مملکت بند نميشود. در نتيجه براى ما کارگران امروز مسئله چند جنبه دارد: اول٬ دفاع از فعالين کارگرى و تلاش براى آزادى آنها. دوم٬ بميدان آوردن صفى از کارگران که نشان دهد اين دستگيريها فايده ندارد و به هدفش نرسيده است. سوم٬ نشان دادن راهى براى تداوم ايجاد تشکلهاى مستقل کارگرى و گسترش آنها.

ترديدى نيست که بايد براى فعالين هفت تپه و کارگرانى که در سنندج دستگير شدند و ديگر فعالين کارگرى زندانى مرتبا کمپين گذاشت و تلاش کرد. از فشار سازمانهاى جهانى و تومار تا اعتراض و تظاهرات. اما اينها دامنه و برد و تاثير معينى دارد. آقاى گاى رايدر و ديگر فعالين و رهبران اتحاديه اى هرچه نامه بنويسند و قطعنامه صادر کنند٬ عليرغم مثبت بودن آنها٬ اما تاثير تعيين کننده اى در آزادى اين فعالين ندارد. منصور اسالو مدتهاست که در زندان است و برايش پرونده شرکت در "انقلاب مخملى" درست ميکنند! خوب٬ با اين رژيم که نميشود صرفا با اين ابزارهاى کمپينى درافتاد. بايد جبهه هاى ديگرى را گشود که مجموعا براى جمهورى اسلامى آزادى آنها به صرفه تر از زندانى شدنشان باشد. بحث من اين نيست که نامه ننويسيد و امضا جمع نکنيد و کمپين نگذاريم و يا به سازمانهاى موجود کارگرى بنا به ظرفيتهائى که دارند مراجعه نکنيم. بحث من اينست اينها نه کافى است و نه موثر و نه بويژه در اوضاع فعلى و تهاجم حکومت که ميتواند وسيعتر هم شود جوابگو است. بايد کارهاى ديگرى هم کرد.

اولين اقدام موثر در خود نيشکر هفت تپه است. کارگران هفت تپه و خانواده هايشان بايد دسته جمعى- تاکيد ميکنم دسته جمعى و نه هيئت نمايندگى تعيين کردن – دست به اعتراض و اعتصاب بزنند. نه فقط محل کار بلکه شهر را به محل تظاهرات و اعتراض با خواست فورى آزادى کارگران دستگير شده٬ بازگشت به کار آنها٬ و پرداخت حقوق ها و غرامت به آنها کنند. دراين وضعيت تکان خوردن کارگران در خوزستان طپش قلب رژيم اسلامى را بالا ميبرد و وحشت سراپاى وجودشان را ميگيرد. همين اقدام را بايد کارگران شرکت واحد ميکردند. اعتصاب دسته جمعى در تهران جوابى بود که ميتوانستند به دستگيرى فعالين سنديکا بدهند. وقتى رژيم ميبيند که نمايندگان کارگران را ميگيرد٬ ميزند٬ پرونده برايشان درست ميکند٬ و زندانشان ميکند و از کسى صدائى در نمى آيد٬ خوب نتيجه ميگيرد که راهش همين است. هرجا کارگران خود را خواستند جمع و جور کنند فورا تعداديشان را زندانى ميکنيم و بقيه حساب کارشان را ميکنند. دقيقا بايد اين نقشه را بهم زد و موانع بهم زدن اين نقشه را در ميان کارگران برداشت.

دومين اقدام و بهمان درجه فورى دفاع از تلاش کارگران براى ايجاد تشکل است. ميگويند سنديکا "رسميت ندارد" و "منحل" است و غيره٬ باشد٬ کارگران جمع ميشوند و حرفشان را دسته جمعى ميزنند. نميتوانند که تجمع کارگران را در کارخانه به گلوله ببندند. وقتى ما از اهميت و کارائى مجمع عمومى و سنت شورائى حرف ميزنيم٬ صرفا نميخواهيم علائق و سليقه سياسى خودمان را توضيح دهيم. بلکه داريم از يک سنت کاراى عمل مستقيم کارگرى حرف ميزنيم که حساب همه اين معضلات را کرده است. ميدانم که در بسيارى از صنايع مهم بنا به ساختار جديد و فضاى پليسى شديد و مسائل ديگر مجمع عمومى و تشکيل آن مثل آب خوردن نيست. اما چرا ميشود در پادگان ايران خودرو کارگران وقت سرکار آمدن و يا نهار و اوقات ديگر دسته جمعى اعتراض کنند٬ جمع شوند٬ خواست شان را بگويند٬ لااقل وعده اى بگيرند٬ و حقوق شان را حال با کمى تاخير از حلقوم کارفرما بيرون بکشند اما در نيشکر هفت تپه نميشود؟ در ذوب آهن ميشود٬ در پالايشگاه نفت هم ميشود اما مثلا در کارخانه ايکس در جاده ساوه نميشود؟ اين چه فرمولى است که کارگر بايد فقط سنديکا تشکيل دهد و بعد نمايندگانش نامه نگارى کنند و با کارفرما تعامل کنند و بعد رهبرانش را در زندان بياندازند؟

رفقاى عزيز٬ قدرت ما در بيرون کارخانه و محافل مان نيست٬ در همانجاست که ريش آنها در گرو ماست. محافل و شبکه هاى کارگرى کارهاى بسيار مهمترى از جمله تدارک و رفع موانع اعتراض و تشکل در محيط هاى کار را دارند. اگر ميخواهيم و بايد يک تو دهنى محکم به جمهورى اسلامى و تعرض اش به فعالين کارگرى بزنيم٬ اگر ميخواهيم در مقابل سرکوب تابلوى تشکل کارگرى مان و حق مسلم مان براى تشکل را پائين نياوريم٬ اگر با توجيه "سرکوب است" همه چيز قرار نيست تعطيل شود٬ بايد سر راست ترين و موثرترين و کاراترين کار را با اتکا به توده کارگران پيش ببريم و آن چيزى جز اتکا به مجمع عمومى و اعتراض دسته جمعى کارگران در محل کار نيست. اگر کارگران نيشکر هفت تپه بدنبال اين وقايع محل کار را به کنترل خود در مى آوردند و از حق شان دفاع ميکردند جمهورى اسلامى قادر نبود چنين اقداماتى بکند. هنوز هم دير نشده و کارگران ناچارند دير يا زود با اين معضل نه فقط در نيشکر هفت تپه بلکه در صنايع مختلف دست و پنجه نرم کنند. وجود يک جنبش واقعى اعتراضى کارگران در مراکز کارگرى همراه خود سيلى از حمايتها را همراه مى آورد اما بدون آن اين حمايتها اگر نگوئيم هيچ تاثيرى ندارد دستکم تاثير تعيين کننده ندارد. به اميد آزادى همه فعالين کارگرى و اتحاد هرچه وسيع تر طبقه کارگر. موفق و پيروز باشيد. 

مجمع عمومى٬ اولين قدم کدامست؟
رفقا با تغییر اوضاع سیاسی و اعتراضات گسترده در سطح جامعه طبقه کارگر خواب نبوده بیدار است و جنبش در میان کارگران دو بخش دارد. یکی مرتب اعتراضاتی را سازمان می دهد و بخشا منعکس می شود و یک بخش آن هنوز در چهار دیواری کارخانه باقی است. اما یکی از موانع اصلی ما برای تشکیل مجمع عمومی این است چگونه می شود اولین قدم یعنی جمع شدن را فراخوان دهیم که رو رهبران فکوس نشود. اگر نماینده انتخاب کنیم سریع اخراج می شوند یا اینکه احضار می شوند. مثالی که می شود زد کارگران 7 تپه است. نماینده ها را دستگیر کردند و به آنها احکام زندان دادند. چطور می شود بر این مانع که اولین قدم برای تشکل یابی و تشکيل مجمع عمومى فائق آمد. رهنمود در این زمینه بشدت نیاز داریم. تنها ما در صنعت نفت نیستیم با این مشکلات دست پنجه نرم می کنیم. کما بیش در جاهای دیگر و بخصوص ماشین سازی و کارگران بنادر همین مشکلات را دارند. منتظر پاسخ شما هستم.  سیروس خسروی

سيروس عزيز٬
کسانى که ميگويند طبقه کارگر "خواب" است کوچکترين درکى از مکانيزمهاى اعتراض و مبارزه کارگرى و تفاوتهاى آن با اعتراض ديگر بخشهاى جامعه ندارند. اين بحثها را جدى نگيريد. همينجا بگويم که همان بخش اعتراضات که در چهار ديوارى کارخانه است نيز بايد منعکس شود چون گوشه اى از درد مشترک است و به ديگر کارگران در صنايع ديگر راه نشان ميدهد. در مورد کارگران هفت تپه بالاتر صحبت کردم. اين مسئله را بايد جنبش کارگرى ايران بويژه در اوضاع فعلى بعنوان يک جمعبندى در روشهاى مبارزاتى و تلاش براى تشکل مد نظر قرار دهد. راستش تنها کارگران هفت تپه نيستند. در ايران خودرو هم همين اتفاق افتاد. گفتند نماينده بفرستيد و تعدادى رفتند بدون اينکه اجتماعى از کارگران اعتصابى پشت آنها باشد. زير فشار گذاشته شدند و اخراج شدند. کارى که ما بارها در مورد نامطلوب بودن آن تاکيد کرده بوديم. خوشبختانه اين موضوع ديگر تکرار نشد. موردى ديگر در قند دزفول بود که کارفرما نمايندگان کارگران را به دفتر فراخواند و بعد به اطلاعات زنگ زد و آمدند و آنها را بردند. بلائى سر اين کارگران آوردند که بعد از آزادى حتى با دوستانشان هم صحبت نميکردند.

خارج از بحث روشهاى سبعانه و ضد کارگرى جمهورى اسلامى٬ هيئت نمايندگى معنى اش تشکل کارگرى نيست چون ظرفى براى توده کارگران که عضو اين هيئت نمايندگى نيستند بمثابه تشکل ايجاد نميکند. بحث هيئت نمايندگى در کشورى که کارگر از حداقل تشکل کارگرى برخوردار نيست و فعال کارگرى نميتواند مثل شهردار شهر در رسانه ها حرف بزند و امنيت داشته باشد٬ تنها يک اسم است. به اين دليل ما روى مجمع عمومى يعنى ظرفى که قدرت جمعى کارگران را در مقابل کارفرما ميگذارد و اتفاقا رهبران و فعالين را محافظت ميکند حرف ميزنيم. دولت و نيروى پليسى کارفرما نميتواند با مجمع عمومى و تجمع کارگران در نهارخورى يا کانتين و صحن کارخانه همان برخوردى را بکند که با چند کارگر که آنها را تنهائى گير مى آورند و با هزار روش ميتوانند مرعوبشان کنند و يا صاف و ساده مانند کارگران قند دزفول و نيشکر هفت تپه سرکوبشان کنند. کارگر منفرد بخودى خود نه قدرتى دارد و نه کارفرما از او ميترسد و نه حسابى به او پس ميدهد. اما کارگر متشکل در مجمع عمومى و يا اعتراض دسته جمعى و علنى احساس قدرت ميکند و همين قدرت اعتصابى و متشکل کارفرما را وادار ميکند رفتار ديگرى بکند.

ما در ايندوره مرتبا تاکيد کرده ايم که کارگران بصورت دسته جمعى اعتراض کنند و بصورت دسته جمعى خواست هايشان را بيان کنند. ميشود خواستها را تنظيم کرد و يا از هر گوشه داد زد که به چه معترضيم و لايه اصلى رهبرى و سازمانده هاى کارگرى را براى ادامه کارى پوشش داد. سوال مشخص شما و رفقاى ديگرى در صنايع ديگر اينست که نفس جمع شدن با معضلات جدى مواجه است. درست ميگوئيد. اين معضلات يکى دو تا نيستند. اوليش تقسيم شرکت به بخشهاى مختلف و زير نظر پيمانکاران مختلف است که ظاهرا سفره هر بخش را از بخش ديگر جدا کرده و از نظر عملى مسائل هر بخش به کارفرماى مربوطه برميگردد. دوميش اينست که فضا بشدت در محيطهاى کارگرى کليدى امنيتى و پادگانى است. سوميش ناامنى اقتصادى و نوع قراردادها و خطر اخراج و معضلات بيکارى و گرسنگى خانواده در اوضاعى است که فقر مثل اختاپوس به جان طبقه کارگر و خانواده کارگرى افتاده است. اينها و انواع معضلات ديگر٬ در قياس با دوره اى که مثلا نفت و ايران ناسيونال زير نظر يک کارفرماى واحد بود و کارگران در استخدام يک شرکت واحد بودند٬ کار را براى فعالين و رهبران کارگران بسيار مشکل تر کرده است. ما به همه اين معضلات واقف هستيم. اما شما بخوبى ميدانيد که نياز زنجيره اى در صنايع و درجه اى از هماهنگى و تعهد شرکتها در يک شرکت واحد قبلى مسئله اى است که ريش آنها را کماکان در گرو کارگر ميگذارد. با اين اوصاف چه بايد کرد؟

تجربه نشان ميدهد که کارگران در اوقاتى که جمع هستند بهتر ميتوانند اين موانع را دور بزنند. مثلا در وقت ناهار٬ هنگام آمدن به کارخانه بين دو شيفت. وقتى که شيفت قبلى ميرود و شيفت جديد مى آيد و جمع شدن در مقابل دفتر مديريت يا محوطه کارخانه و شرکت. در اشکال ديگرى در خود سالن يا سالنهاى توليد بارها کارگران همزمان دست از کار کشيدند و اعتراض شان را بروز دادند. خوب براى همين کار هماهنگى لازم است٬ کار کردن قبلى لازم است٬ تلاش در ميان رهبران معتمد و با نفوذ کارگران لازم است٬ تجمعاتى در محلات کارگرى و روابط طبيعى لازم است٬ قانع کردن بخش مهمى از کارگران لازم است و اينکه در زنجيره اى تلاش کرد که همه روى تجمع و اعتراض توافق کنند٬ و بالاخره تعيين وقت و زمان مناسب تجمع که بهترين تاثير را داشته باشد لازم است. اينها و بسيارى از ملاحظات و ظرائف ديگر که شما بخوبى با آن آشنا هستيد مجموعه اى اند که ايجاد مجمع عمومى و اعتراض دسته جمعى کارگران را ميسر ميکنند. بويژه در محيطى مانند شرکت نفت که هر اعتراضى را تاکنون تلاش کردند سريعا پاسخ دهند تا گسترده نشود. تجمع کارگران بحدى طبيعى است که براى تک تک کارگران نميتوان بخاطر راه انداختن آن پاپوش دوخت. هيچ دولت و قدرتى قادر نيست همان رفتارى را با مجمع وسيع کارگران صورت دهد که مثلا ميتواند با يک جمع نماينده صورت دهد. در همان خودرو سازيها مورد اشاره شما بارها پيش آمده که کارگران به همين صورت اعتراض کردند و تدريجا اعتراض دسته جمعى را به يک روش تبديل کردند و موفق هم بودند. ترديدى نيست که کارفرما و عواملش بدنبال هر اعتراض و با حدس و گمان سعى ميکنند افرادى را نشان کنند و يا برايشان پاپوش بدوزند٬ اخراج کنند و يا تهديد کنند تا کارگران از تجمع بعدى منصرف شوند. اينها را شما ميدانيد و راه برخورد با آن را هم همينطور. با اينحال اين سياست ضد کارگرى آنها نه در خودرو سازيها و نه حتى در نفت و امثالهم موفق نبوده است. امروز اجتماع دسته جمعى کارگران٬ دسته جمعى پاى يک تصميم رفتن٬ و دسته جمعى پاسخ خواستن مناسب‌ترين شکل مبارزه در شرايط امروز است. ترديدى نيست که در اعتراضات دسته جمعى و حتى مواردى تظاهراتهاى خيابانى و در مقابل ادارات دولتى کارگران نمايندگانى را انتخاب کردند. ولى نکته مهم اينست که اين نمايندگان پشت شان به اعتراضى حى و حاضر در بيرون ساختمان گرم بوده است و اساسا حرف مجمع را زدند و مستقل از مجمع و تصميم جمع کارى نکردند. هرجا هم در مذاکرات زير فشار قرار گرفتند بيرون آمدند و گفتند هرچه کارگران بگويند همان است. يعنى نماينده کارگرى در نقشى ظاهر شده که اراده و تصميم جمعى ميگويد و نه فراتر از آن. دراين حالت گرفتن نماينده هاى کارگران دردى را از کارفرما دوا نميکند و مسئله اصلى پايان دادن به اعتراض و يا برآورده کردن خواستها و يا بخشى از آنست. با اينحال بدليل شدت سرکوب بعضا کارگران بويژه در ذوب آهن و صنايع ديگر همين نمايندگان را هم دم دست کارفرما نگذاشتند و حرفشان را بصورت جمعى و تنظيم متنى که همه پاى آن امضا زدند پيش بردند. اينها را بايد فعال کارگرى در محل بسته به مجموعه اوضاع تشخيص دهد که چه راهى مناسبترين و موثرترين و بى دردسرترين است. اما قدم اول٬ يعنى راه انداختن تجمع و شکلگيرى مجمع عمومى٬ مستلزم کار قبل از آنست. در مواردى تشخيص نارضايتى وسيع و حالت انفجارى کارگران و يا رويدادهاى وحشتناکى که در محل کار موجب مرگ يا نقضان کارگر شده خود به جرقه اعتراض و تجمع تبديل شده و رهبر هوشيار کارگرى در اين وضعيت ميتواند کبريت را به بشکه باروت بکشد.

نکته ديگر اينست که رهبران کارگرى نبايد دچار چپ روى و راست روى شوند چون هر دوى اينها اتحاد کارگران را متلاشى ميکند. تمام بحث تشکل کارگرى اينست که اراده جمعى کارگران را نمايندگى کند. بالاترين درجه اتحاد کارگران در هر مقطع تنها و تنها ميتواند به خواست مشترک و اعتراض مشترک کارگران متکى باشد. نفس بروز اين خواست مشترک بصورت دسته جمعى هم راديکال است٬ هم اتحاد کارگرى را تقويت ميکند٬ هم فعال کارگرى را حفظ ميکند و صلاحيت و اهميت حرف و اتوريته اش را نزد توده کارگران ده چندان بالا ميبرد٬ و هم مانع تفرقه کارگران ميشود. نفس اعتراض دسته جمعى کارگران يک قدرت نمائى است و روحيه اعتراض و وحدت کارگرى را بالا ميبرد. علنى و قابل دفاع براى هر تک کارگر است و دست نيروى سرکوب و کارفرما را هم براى پرونده سازى ميبندد. اميدوارم اين نکات مختصر پاسخ سوال شما را داده باشد. برايتان آرزوى موفقيت و تندرستى دارم.

نقد سران ارتجاع را ادامه دهيد
رفقا موضع روشن تیز و شفافی نسبت به آنچه جنبش سبز نامیده می شود گرفتید. همینطور ادامه بدهید. لطفا امثال گنجی٬ سازگارا٬ مهاجرانی٬ عبادی٬ مهرانگيز کار و غيره را بیشتر افشا کنید. اینها توان دیدن رشد رادیکالیسم را ندارند. آنها از بی خبری و ناآگاهی مردم می خواهند موج سواری کنند . ما در داخل نمی گذایم اینها موج سواری کنند و از هر فرصتی استفاده می کنیم تا نشان بدهیم که خواست ما سرنگونی کل نظام است و یک جامعه که در آن نظام سرمایه حرف آخر را نزند. در خارج شما نیز رهبری جنبش سرخ کمونیسم کارگری را بدست بگیرید تا این اوباش رژیم برای خودشان و رژیمشان آبرو نخرند. تمامی مردم ایران و دنیا میدانند که تنها مشکل ما احمدی نژاد نيست. بلکه حکومتی ارتجاعی و مذهبی و ضد بشری است. باید این حکومت را نابود کنیم. بهنام رئیسی از تهران

بهنام عزيز٬
با تشکر از توجه شما به مواضع حزب. يک محور سياست کمونيستى کارگرى در جدال قدرت سياسى شکستن نقطه سازشها و ايستگاههائى است که کل ارتجاع حکومتى و موئتلفين اپوزيسيونى در مسير تلاش آزاديخواهانه مردم و طبقه کارگر براى نفى وضع موجود قرار ميدهند. در داخل و خارج بايد کل اين نظام را مورد هدف قرار داد. اين مسيرى است که راه جنبش براى سرنگونى جمهورى اسلامى را بجلو باز ميکند. ١٣ آبان نشان داد که کل کمپ سبز حکومتى چه ميخواهد و تا چه اندازه دلش پيش آخوند و حفظ نظام اسلامى است. در ايران رفقاى کمونيست و سوسياليست بايد تلاش کنند در اجتماعات شعارهاى آزاديخواهانه جنبشهاى واقعى و ضد نظام روز به روز قويتر شود. اين يک جبهه جنگ واقعى است که هر جنبشى تلاش دارد به سمتى ببرد. ما هم بعنوان سرنگونى طلب و کمونيست کارگرى که کل اين بساط و نظم سرمايه را قبول نداريم بايد نيروى خود را بسيج کنيم و در رهبرى و سازماندهى اعتراض راديکال نقش درخور ايفا کنيم. موفق و پيروز باشيد.

برخوردتان به جنبش سبز منصفانه نيست
این نقدهای شما به جنبش سبز منصفانه نیست. خوب است کمی نقدهایتان را تعدیل کنيد و شرایط اختناق ایران را درک کنید. یواش یواش می شود جامعه ایران را تغییر داد. فعلا مردم دنبال موسوی کروبی هستند. اینها رهبر شدند. مهناز

مهناز عزيز٬
اين تز که موسوى و کروبى "رهبر" مردم اند٬ تلاشى است که کل اپوزيسيون هوادار حکومت اسلامى ميخواهد جا بياندازد. هدف اينکار هم صرفا عشق عرفانى شان به اسلام و آخوند نيست٬ بلکه اينست که چهارچوب اعتراض مردم را به مرزهاى قانون اساسى و ارتجاع اسلام خمينى و نظام ببرند. ما بعنوان جريانى کمونيستى و کارگرى با استراتژى سرنگونى کل اين نظام هيچ سنخيتى با اپوزيسيون دربارى حکومت اسلامى نداريم. ما و اکثريت جامعه ايران دل خوشى از اين حکومت قتل و جنايت که موسوى و کروبى و رفسنجانى و خاتمى از شرکاى اصلى آن هستند نداريم. ما براى بزير کشيدن کل اين نظام و پايان دادن به اين دوران وحشت مبارزه ميکنيم. دراين مسير همواره کسانى در حکومتها پيدا ميشوند که براى نجات نظام و در متن رقابتهاى جناحى به گوشه اى از کارهاى برادران قاتل شان انتقاد کنند. اين نه جديد است و نه بايد موجب شود که مردم اينها را روى سرشان بگذارند و اگر بخشى طرفدار آنها باشند عميقا اشتباه ميکنند. واقعيت اما اينست که جامعه و بيشتر مردم از شکافهاى درون حکومتى استفاده ميکنند تا امر خودشان را پيش ببرند. و بالاخره اين تز که بايد "يواش يواش تغيير داد" سى سال است که در ايران تکرار ميشود و دراين سى سال چند نسل نابود شدند. چند ده سال ديگر بايد صبر کنيم که حکومتى داشته باشيم که لااقل کارى به پوشش و نظر و دين و عقيده کسى نداشته باشد و حرمت و آزادى و برابرى بدرجه اى استيفا شود؟ حتى اگر اينها "رهبر" باشند٬ بايد اين آنها را بزير کشيد. اما اينها چه رهبرانى هستند که وعده شناعت دوران خمينى که پدر بزرگ همه اين جنايتکاران است را وعده ميدهند؟ اگر کسى ميخواهد موسوى و کروبى و امثالهم نتوانند جمهورى اسلامى را بار ديگر به مردم بفروشند بايد مانند ما تمام قد در برابر کل اين سيستم و حکومت بايستد و نقاط سازشى که اين جماعت سر راه مردم قرار ميدهند را درهم بکوبد. اين تنها راه باز کردن مسير جنبش آزاديخواهانه است. موفق و پيروز باشيد.

انقلاب بى نام و نشانها!
آقاى دانشور گرامى سلام٬ سوالى دارم که اينروزها در ديدن سايتها برايم پيش آمده و شايد شما جوابى و يا اطلاعى داشته باشيد. خدمت تان عرض کنم که ما در ايران فعاليت ميکنيم و هرجا ميرويم نام و نشانى داريم و مجبوريم داشته باشيم. اگر کسى نداشته باشد و ندانند طرف کيست به او اعتماد نميکنند. ولى در خارج برعکس شده و اين خيلى جاى سوال دارد. انواع نشريه که بيشتر هم مثل هم هستند همه به طرف انقلاب و کارگر و غيره در حرکت هستند و اخبار همين سايتها و جمهورى اسلامى را هم منتشر ميکنند. حتى بعضى شان اطلاعيه هاى حزب شما را بدون امضا منتشر ميکنند. ولى اين نشريات نه سردبير دارد٬ نه نويسنده هاى آن نام و نشانى دارند و نه حتى از ايران و اوضاعش اطلاع حداقلى دارند. يکى مهر دوره انقلاب ۵٧ را دارد و يکى شعار سازمانهاى چپ و خلاصه اخبار و کارگر و غيره. چرا اين دوستان اگر قرار است فعاليت مثبتى کنند اينکار را ميکنند؟ اين چه انقلابى است که نه خود انقلاب نام و نشان دارد و نه اين طرفدارنش؟ راستش من در عجبم. در ايران دوستان علنا در تظاهراتها شعار ميدهند و با نيروى سرکوب ميجنگند و اطلاعيه پخش ميکنند ولى در خارج برعکس است. هضم اين براى من با توجه به فضاى باز دمکراسى در آنجا و سرکوب در اينجا خيلى سخت است. آيا من متوجه نيستم و اينکارها دليل منطقى دارد؟ سرفراز باشيد. شروين٬ تهران.

شروين عزيز٬
اين داستان قديمى است. من هم مانند شما برخى از اين نشريات را ديدم و غير جدى بودن و غير خط دار بودن آنها از دور داد ميزند. فکر ميکنم هر خواننده اهل مسائل سياسى و فعاليت در جامعه درک اين موضوع برايش دشوار نباشد. انقلاب پوپوليستى و يا همان خلقى سابق امروز يا اسامى جديدى دارد و يا اصلا ندارد. گوئى خود انقلاب واژه اى است که بايد به ستايش اش نشست و مثل گاو هندو براى هندويان آن را پرستيد! از اين تلقى از انقلاب که بگذريم٬ اين بسيار طبيعى است که در دوره هاى تحول سياسى و دقيقتر در دوره انقلابى٬ ما با موج انقلابيون جديد روبرو هستيم. کرور کرور از کسانى که عمرى در مدح دمکراسى و بازار عليه سوسياليسم و کارگر ليچار ميگفتند ناگهان "سوپر انقلابى" ميشوند و البته تمايزشان با حاج آقا مير حسين موسوى و کروبى معلوم نيست. اگر هم معلوم باشد خط و سياست شان دنباله روى از توده مقدسى است که هرچه بگويد از حجت حجت تر است.

اما در باره بدون چهره بودن و بى هويتى سياسى اين امر جديدى نيست. اين سنت چپ راديکال است که در انقلاب ۵٧ به وفور وجود داشت و هنوز بقاياى آن نيز موجود است. اين سنت فکر ميکند دارد کار مخفى ميکند و يا ميشود با ده اسم انواع مطالب را به خورد مردم بدهد. هر کسى هر کدام از اين نشريات را ورق بزند و با چپ ايران کمترين آشنائى داشته باشد ميتواند بروشنى تشخيص دهد که منشا اين کارها کجاست. اما کسى که ميخواهد در دمکراسى هم زير حجاب کار کند ديگر انتخابى سياسى است و با توصيه و غيره حل نميشود. براى تفصيل اين بحث توصيه ميکنم بحث "حزب و جامعه٬ از گروه فشار تا حزب سياسى" منصور حکمت را بخوانيد. دراين زمينه نکات بسيار ارزنده اى در اين مطلب هست. موفق و پيروز باشيد. 

نقد شما به اين محافل چيست؟
شما به نقد دو حزب "کمونيست کارگرى" دیگر می پردازید و به درست تاکنون سیاستهای راست و پر تناقض این دو حزب را نقد کردید. ولی برای من مهم است بدانم که بخشی از کادرهاى برجسته این جنبش در این دو حزب دیگر استعفا دادند و هم اکنون تحت نام "کانون دفاع از کمونیسم" و "مبارزان کمونیست" و بخشا پراکنده بدون هیچ تشکلی هستند٬ نقد حزب اتحاد کمونيسم کارگرى به این رفقا چیست؟ چرا اصلا در این تند پیچ تاریخی خطاب به این رفقا صحبتی نمی شود و پراتیک کنونی آنها يعنى در واقع همین دخالت نکردن در سرنوشت کمونیسم کارگری مورد نقد قرار نمیگیرد. خوشحال می شوم پاسخ شما را بشنوم. پدرام کریمی از سنندج

پدرام عزيز٬
ما با اين رفقا رابطه نزديک داريم. مستقل از ارزش رفاقت و همسنگرى در دوره طولانى بعنوان کادر و فعالين و بخشى از ماتريال انسانى اين جنبش ارزش و احترام قائليم. ديدگاههاى ما با اين رفقا٬ عليرغم اينکه نظرات يکسانى ندارند٬ در موارد متعددى نزديک است و در مواردى طبعا اختلاف نظر داريم. بخشا هم همديگر را ديديم و در مورد مسائل همفکرى و بحث کرديم. حتما شما تلاش و ديدگاه اين دوستان را دنبال کرديد و ضرورتى به وارد شدن به آن نيست. من فکر ميکنم کمونيسم کارگرى منصور حکمت٬ کمونيسم مارکسى٬ بدون حزب سياسى معنائى ندارد. تحزب کمونيستى و سياسى سنگ بناى اين کمونيسم پراتيک است. البته اين رفقا نه در تئورى و نه در بحث نفس تحزب را نفى نميکنند اما بدنبال رويدادها و جدائى هائى که در کمونيسم کارگرى صورت گرفته و همينطور تجارب فردى و جمعى خود به تبئين هاى متفاوتى رسيدند. اين تبئينها را ميتوان مستقيما از مرور نظريات خود اين دوستان بصورت اورژينال دنبال کرد. به نظر من هر درجه اختلاف نظر و سايه روشن فکرى تا آنجائى که افراد و جمعها را در سنت واحد کمونيسم کارگرى نگه دارد براى يک حزب سياسى مارکسيستى قابل قبول و طبيعى است. فکر نميکنم اين دوستان نفس اين موضوع را زير سوال قرار دهند. مسئله اى که بنظر ميرسد با درجه اى اختلاف در ميان اين دوستان مطرح است زمان و چگونگى تشکيل حزب است. بخشى از اين دوستان راه موثر ايندوره را تشکيل بلافصل حزب نميبينند و بخشى ديگر اگر بر حزبيت و ضرورت آن تاکيد دارند پلاتفرمى عملى براى آن ندارند. تاکيد حزب اتحاد کمونيسم کارگرى بر ضرورت فورى وجود حزبى موثر و سياسى و کارگرى و گسترده و تلاش براى نمايندگى کردن پرچم کمونيستى منصور حکمت در تحولات سياسى بويژه در شرايطى است که دو حزب ديگر از اين سنت سياسى بيرون افتادند و به مواضع عهد عتيقى چپ راديکال و ناسيوناليست و بخشا توده ايستى رجعت کردند. ما عليرغم کمبودهايمان دراين مسير پيشرفتهاى خوبى داشتيم و مصمم هستيم که اين پرچم را به جائى برسانيم. حزبيت کمونيستى براى ما درست مانند سوسياليسم مان مبرم و فورى است. کمونيسم کارگرى با وجود يک حزب قوى هم براى پيروزى بايد بسيارى موانع را از سر راه بردارد اما بدون حزب ترديدى نيست که قطعا شکست ميخورد. موفق و پيروز باشيد.  
 
حزب سازمانده کمونيستى ضرورى است
رفقا وقتی در این اعتراضات و مبارزات گسترده مردم شرکت می کنید چند چیز واضح است. یکی این اعتراضات هر روز رادیکالتر می شود و همین را در گسترش اعتراضات و مضمون آن ميشود دید. بطور عام جوانان و مردمی که به خیابان آمدند خود را چپ می دانند و حتی وقتی خود ما دور هم جمع می شویم به چپ و کمونیست بودن خود افتخار می کنیم و می دانیم به هیچ جناح حکومتی نمی شود دل بست. اما یک واقعیت تلخ همیشه بر دوش ما سنگینی می کند. کجاست آن حزب کمونیستی که در راس این مبارزات باشد و رهبری کند و سازمان بدهد. در جمعهای ما جوانان اين نگرانى هست که بعد از این حکومت چه کسی خواهد آمد و در تحلیلها بیشتر به اين میرسیم که دول غرب باز یک حکومت ضد مردمی را حقنه خواهد کرد. چرا که احزاب چپ و کمونیست قوی در صحنه نیستند. این نگرانی واقعی ماست. شیما از وارمین.

شيما عزيز٬
نگرانى شما واقعى است اما نتيجه گيريتان واقعى نيست. اين بسيار عالى است که نسل جديد و بسيارى از جوانان خود را چپ و کمونيست بدانند و يا در چهارچوبهاى اجتماعى عمومى تر چپ و راست خود را متعلق به چپ بدانند. اين يک حقيقت آن جامعه است که آزاديخواهى با چپ بودن رابطه نزديکى دارد. اين هم واقعى است که احزاب کمونيستى و کلا کمونيستها هنوز نتوانسته اند در مقياسى علنى  و وسيع دراين رويدادها با پرچم خودشان شرکت کنند. کمونيسم تنها فعالين و کادرهاى يک حزب نيستند. کمونيسم بدوا جنبشى سياسى و طبقاتى است. ترديدى نداشته باشيد که جنبش کارگرى در غليان است و عليرغم محدوديتهاى اقتصادى و امنيتى بسيار٬ هرچه جلوتر ميرويم تلاش براى دخالت کارگران در اوضاع با پرچم انقلابى بيشتر ميشود. نه نتيجه اين تحولات از هم اکنون روشن است و نه تکرار انقلاب ۵٧ سناريوى آنست. به نظر من واقعيات سياسى جامعه ايران و چهارچوبهاى جهانى موجود در قياس با انقلاب ۵٧ بسيار تفاوت دارد. اين جنگ تازه شروع شده است و دوران پر پيچ و خمى را پيش رو داريم. کمونيسم بعنوان جنبشى سياسى بايد بتواند راهش را بجلو باز کند. تمام تلاش ما اينست که در هر مرحله بتوانيم نيروى اين پيروزى را بسيج کنيم و با فتح سنگرهائى محکم امکان دخالتگرى موثر را براى دور بعد پيدا کنيم. به نظر من جدال کارگر و بورژوا٬ جدال کمونيسم و کاپيتاليسم در ايران مهمترين جدال سياسى ايندوره تاريخ آن جامعه خواهد بود. امروز مسئله گرهى سرنگونى است. سيرى که شروع شده در اولين مراحل و ترک خوردن قدرت در بالا بطور جدى٬ با خود نيروهاى مهمى را وارد صحنه ميکند. اوضاع پيچيده تر از آنست که دول غربى خمينى ديگرى را زير درخت سيب ببرند و مردم هم رضايت دهند. اين تصوير غير واقعى و بدبينانه است. همه چيز در اين تحولات به افق و سازمان و پراتيک انقلابى کمونيسم گره خورده است. هم شکست و هم پيروزى هر دو ممکن اند. بسته به اين است که کمونيستها و رهبران کارگرى و جنبش طبقاتى ما و متحدين بالقوه اش چه ميکنند و حزب کمونيستى کارگرى براى بسيج اين نيرو و سازماندهى اش چه برنامه و سياستى دارد. موفق و پيروز باشيد.  

شعار سرنگونى زود است
من سبز هستم. میدانی چرا سبز هستم چون فکر میکنم هنوز جامعه به آنجا نرسیده بتواند انقلاب کند. باید یواش یواش جامعه را تغییر داد و مردم معنی دمکراسی را بدانند تا بشود جامعه را تغییر داد. شکی نیست موسوی و کروبی و خاتمی تغییرى در سرنوشت مردم نمیدهند. ولی همین مبارزات فضا را باز خواهد کرد که مردم از حداقلی برخوردار باشند. چرا شعار سرنگونی میدهید؟ برای مردم ایران این شعار خیلی زود است. جمشید رهائی

جمشيد عزيز٬
رنگ افراد را که شرايط و تناسب قوا تعيين نميکند! انقلابى دوره انقلابى که هنر نيست. هميشه تعدادى هستند که مواضع خود را در زرورق مردم نميتوانند٬ آگاه نيستند٬ مذهبى اند٬ دمکراسى بلد نيستند٬ و غيره ميپيچند. حالا خودشان واقعا همينطور فکر ميکنند اما تلاش دارند با پوشش مردم توجيه کنند. شعار سرنگونى نه فقط زود نيست بلکه اين حکومت زيادى مانده است. اگر جنبشى براى سرنگونى بطور بالفعل نبود٬ خوب شعار سرنگونى براى يک سازمان و حزب مخالف حکومت صرفا بيان رابطه اپوزيسيونى اش با آن حکومت بود. اما امروز نه فقط جنبشى وسيع براى سرنگونى وجود دارد بلکه بارها مردم تلاش کردند که اين عمارت کثيف اسلامى را درهم بکوبند اما بنا به محدوديتهاى متعدد نتوانسته اند. نخواستن حکومت را بايد بعنوان يک فرض قوى در نظر گرفت. همينطور کروبى و خاتمى و موسوى فضا را باز نکرده اند. اينها اتفاقا آمدند که جلوى باز شدن فضا و سرازير شدن سيل را بگيرند. خودشان دارند به هزار زبان اذعان ميکنند که انتظار نداشتند اين وضعيت پيش بيايد. امروز هم که بيشتر از خامنه اى از سرنگونى و شعارهاى "ساختارشکن" ترسيده اند. شما ميتوانيد "سبز" بمانيد٬ اما اين شرط بندى روى اسب بازنده است. اگر خواهان حفظ اين نظام هستيد خوب سبز بمانيد اما اگر براى تغيير و هر درجه آزادى تلاش ميکنيد٬ اتفاقا بايد نخواهيد و معترض باشيد تا به همان آزاديها دست پيدا کنيد. هر گشايش سياسى در جامعه محصول تلاش در پائين است. همانطور که تشديد جدال جناح ها در بالا محصول گسترش اعتراض در پائين است. قضيه را شما وارونه ديده ايد. شما فکر ميکنيد که موسوى و کروبى موجب باز کردن فضا شده اند. اين البته تحليل حزب توده هم هست. به شما توصيه ميکنم آنچه را که قلبا ميخواهيد و شايسته خود و همنوعانتان ميدانيد را دنبال کنيد و براى آن وارد جدال شويد. موفق و پيروز باشيد. *

دوستان گرامى؛ بهرام٬ نرمين٬ سروش٬ ثريا٬ صارم٬ نازنين و خسرو سوالات شما دريافت شد و در شماره بعد به آنها پاسخ ميدهيم. سردبير

 




تجمع اعتراضی 21 نوامبر در گوتنبرگ سوئد


 

روز شنبه 21 نوامبر، فعالین سازمان آزادی زن، در مرکز شهر گوتنبرگ، سوئد، آکسیونی در اعتراض به سه دهه سرکوب و جنایت توسط رژیم اسلامی برگزار کردند. با برپایی میز اطلاعاتی، نمایشگاهی از سه دهه اعدام و سرکوب کارگران، زنان، دانشجویان، جوانان و پخش وسیع اطلاعیه آنها وسیعا علیه رژیم اسلامی دست به افشاگری زدند. سوسن علمی اطلاعیه سازمان آزادی زن را قرائت کرد و دیگر فعالان صدها اطلاعیه در میان مردم توزیع کردند که آنها را به حمایت از  تومار اعتراضیِ مشترک سازمان آزادی زن و مرکز پیگرد سران رژیم اسلامی فرا میخواند. سه بند اصلی تومار بدینقرار است: 1- رد اعتبارنامه رژيم اسلامى بعنوان دولت ايران و اخراج مقاماتش از همه نهادهاى بين‌المللى؛ 2- مسدود کردن حسابهای سران رژیم اسلامی در بانکها و نهادهای بین المللی؛ 3- محاکمه سران رژیم اسلامی به جرم جنایت علیه مردم ایران.
شعار مرگ بر جمهوری اسلامی و زندانی سیاسی آزاد باید گردد در فضای یک آکسیون سرخ و سخنرانیهای پرشور به زبانهای سوئدی، فارسی و انگلیسی توجه بسیاری را به وضعیت خطیر زندانیان سیاسی، فعالان کارگری، زنان، دانشجویان و مردم معترض به سی سال سرکوب سیستماتیک رژیم اسلامی جلب می کرد.
بدنبال این فعالیت افشاگرایانه و موفق اعتراضی، سازمان آزادی زن روز دوشنبه 7 دسامبر از ساعت 15 تا 18، شنبه 12 دسامبر از ساعت 13 تا 16 و جعمه 18  دسامبر  از ساعت 15 تا 17 آکسیون های اعتراضی مشابه ای را در شهر گوتنبرگ سازمان داده است.
فعالین سازمان آزادی زن از احزاب، سازمانها، نهادها و فعالین سیاسی اجتماعی  شهر دعوت می کند تا در جهت هماهنگی بیشتر و شرکت فعالانه  در این تجمعات با شماره تلفن 0737262622 تماس بگیرند.

زنده باد آزادی زن
آزادی، برابری، رفاه
سازمان آزادی زن و مرکز پیگرد سران رژیم اسلامی به جرم جنایت علیه مردم ایران
http://www.petitiononline.com/mk072009/petition.html
www.azadizan.net
www.wantedbypeople.com

Tel: 0046 0737 262622