خسرو دانش ، همسری مهربان ، پدری دلسوز و مبارزی فداکار با قلبی مالامال از غم و درد ولی با قامتی برافراشته در تاریخ 20 آوریل 2008 بر اثر ایست قلبی ، چشم از این جهان فرو بست. امید است با تلاشهای بی وقفه اش توانسته باشد قدمی در جهت نیل به اهداف والایش بردارد .

فرزند خسرو دانش
22 آوریل 2008

 ------------------------------------------------------------------------------

گریخته زخمی
من از سرزمین شوره زاران می آیم
سرزمین که در آن،
نه گلی بود و نه بلبلی،
و نه عشقی .
دیدم که عشق را کمان ابرویی
به فرض ناز حسن صورت خود گرفت
و در بازار مشتریان ظاهر خود
به اندکی طلا و جواهر فروخت .
من از دیار پیامبران فصل سیاحت
و کلاهبرداران فصل درآمد
زاهدان شبهای زمستان
و حقه بازان فصل کار،
می آیم .
دیاری که در آن
به پاکان تهمت ناپاکی زدند
و بر ناپاکان آب تطهیر .
دیدم که بدان،
بد کردند و بدی را رد
و هرزگان پنهان
بر تن فروشان عیان
نام «فاحشه» گذاشتند .
و علیلی ، سفیهی را به سخره گرفت .
من از خطه ای گریخته ام
که در آن،
اب کلید خوبی ها
سرای بدیها را گشودند
و در آن فتنه را گستردند
و در آنجا،
با به زبان آوردن نام «خدا »
خالصانه تر از موقع نماز
در پیشگاه اسکناس
به سجده در آمدند .
من از سرزمین قوم شکم رمیده ام
که در آن،
سفره ها بود و حمله ها
چون بهائم وردان .
من از سرزمین قومی گریخته ام که در آن،
مجرمین اصلی را طفره رفتند
و قربانیان را به محکمه بردند،
قربانیان این دیار
خود فرزندان مجرمین بودند .
در آن دیار،
معترضان به زندانهای میله ای
خود در بند نهان زندانها بودند .
من از درون تباری برآمدم
که در آن هیولای هوس را
ردای مقدس خواهر و برادر تن کردند
و بر درخت صمیمیت
میوه فساد بر آوردند .
من گریخته ای زخمی ام
که به باران رحمت ات ای شعر،
محتاجم،
گو ببارد
بی وقفه بر این پلک
سوگند میخورم که بعد از این
هر آنچه را از آن دیار
دیده ام
عیان و هویدا سازم .

 خ دانش