پرده ای در جدال پوپولیسم و کمونیسم
استیصال سکتاریستی یا نقد مارکسیستی؟
آذر ماجدی

پدیده ای زشت همچون خوره به جان بخشی از جنبش کمونیسم کارگری افتاده است. این خوره لطماتی جبران ناپذیر به کمونیسم و آرمان خواهی آن وارد کرده و میکند. بعضا انسان با خود می اندیشد: "با وجود چنین دوستانی کمونیسم احتیاج به دشمن ندارد!" مساله اینجاست که نمیتوان به سبک سنت تاریخی در جنبش اعلام کرد که جریانی که دارد، خواسته یا ناخواسته، به کمونیسم این چنین لطمه میزند، خارج از جنبش کمونیستی و متعلق به اردوگاه بورژوایی است و گریبان خود را خلاص کرد. کار به این سادگی نیست و نمیتواند باشد. باید به نقد همه جانبه این پدیده رفت و جنبش کمونیسم کارگری را از این خوره نجات داد. 
برای توضیح مساله باید کمی به عقب بروم. کمونیسم کارگری تا 5 سال پیش با ادبیات غنی تئوریک و سیاسی، حتی با سبک نگارش زیبا و سطح تمدن و فرهنگ بالا در برخورد به جامعه و مخالفین و منقدین معروف بود. از همین رو زمانی که فرضا نوشته ای با لحن نادرست از یکی از کادرهای حزب منتشر میشد، همه جا سر و صدا میشد و از حزب توضیح خواسته میشد. حزب نیز خود را موظف به پاسخ میدید. خود را در مقابل جامعه مسئول میدید. شانه بالا نمی انداخت. توضیح میداد و نوشته مربوطه را در هیچیک از انتشارات یا وب سایت های مربوط به خود درج نمیکرد. برخورد در این زمینه کاملا مسئولانه بود.
در سال 1999 تعدادی از کادرهای حزب و 5  تن از اعضای کمیته مرکزی از حزب استعفا کردند. برخورد منصور حکمت به کسانی که از حزب استعفا کردند یک نمونه برجسته از انسانیت، مدرنیسم و تمدن بالا بود. به پاسخ وی به رضا مقدم، مجید محمدی و ایرج آذرین کسانی که شکست کمونیسم کارگری را اعلام کردند یک بار دیگر مراجعه کنید. یک ذره کینه توزی، نفرت، خصومت و تحقیر در آن نیست. آنها را بدرقه میکند، بعضا بعنوان کمونیست برجسته ازشان قدردانی میکند، و میگوید برای همگی ما جا هست. به ایرج آذرین میگوید که دوستی ما با ارزش تر از آنست که من بخواهم در اینجا به صحبت های شما جواب دهم.
منصور حکمت فقط بعنوان یک تئوریسین برجسته مارکسیست، یک لیدر سیاسی تیزبین و با درایت، یک استراتژیسین و تاکتیسین برجسته و با قدرت عظیم اقناع شناخته نشده است. بعضی از شاهکارهای ماندنی منصور حکمت در اطلاعیه های کوچکی است که حاوی یک برخورد مسئولانه به یک مساله اجتماعی یا سیاسی است، در برخورد اصولی و انسانی به وقایعی است که میشد براحتی از کنارشان گذشت. اطلاعیه "دریغ از یک جو شعور" یکی از این لحظات و برخوردهای بیاد ماندنی، تاریخی و سابقه گذار است. توصیه میکنم که همگی یک بار دیگر آن را بخوانند. این اطلاعیه کاربست برنامه یک دنیای بهتر است، جلوه ای مهم و تعیین کننده از انسانیت کمونیسم کارگری است، یک گسست مهم از چپ سنتی و رادیکال است. یک نمونه از آموزش تمدن و مدرنیسم به چپ های جهان سومی است. اطلاعیه برخورد به ترور لاجوردی، شکنجه گر و جلاد جمهوری اسلامی یک نمونه برجسته دیگر است. به رفقا توصیه میکنم که گشتی در تاریخ حزب کمونیسم کارگری در نوشته های منصور حکمت بزنند بسیار آموزنده است.
اما در چند سال اخیر متاسفانه یک گرایش سکتاریستی و پوپولویستی به جان کمونیسم کارگری افتاده است. این گرایش تحت نام کمونیسم کارگری لطمات بسیاری به تصویر انسانی و متمدن کمونیسم کارگری وارد آورده است. اختلافات درون حزب کمونیست کارگری پس از مرگ منصور حکمت به گرایش سکتاریستی – پوپولیستی اجازه و امکان جولان داده است. اول بار در انشعاب سال 2004 شاهد رفتارهای پایین و نازل در برخورد به اختلافات بودیم. سکتاریسم و نفرتی که در برخورد دو حزب پس از انشعاب بروز یافت هیچ ربطی به فرهنگ و تمدن بالا و باز کمونیسم کارگری منصور حکمت نداشت. شیوه برخود منصور حکمت در زمان جدایی از حزب کمونیست ایران و پس از آن یک واقعه کاملا متمایز، متفاوت، نوین و بی سابقه در جنبش چپ ایران است. منصور حکمت یک استاندارد نوین را تثبیت کرد. روش او در جدایی از حزبی که خود یکی از بینان گذاران اصلی آن بود، در شکل دادن به کمونیسم کارگری بعنوان یک جنبش متفاوت از چپ سنتی در اذهان جامعه و در میان جنبش چپ، علیرغم تمام سکتاریسم آلوده آن، نقش مهمی ایفاء کرد. این استاندارد در انشعاب 2004 لطمه خورد.
روش پوپولیستی و مملو از تنفر سکتاریستی در ح ک ک در زمان تشکیل فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری و سپس بدنبال جدایی فراکسیون و تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری به اوج خود رسید. فحاشی های نازل نسبت به رفقایی که هنوز در یک حزب در کنار هم قرار داشتند، نفرت عمومی را برانگیخت. رهبری ح ک ک و برخی از کادرهای آن در فحاشی نسبت به رفقای بیست ساله خود گوی سبقت را ربودند. "جنگ سردی"، "مکارتیست"، "مدافعین جمهوری اسلامی"، "شارلاتان" تنها نمونه هایی از درافشانی های سکتاریستی رهبری ح ک ک است. آنچنان این "ادبیات" غنی است که انسان در انتخاب نمونه از وفور در مضیقه میافتد. اما در اینجا قصد تکرار این الفاظ نازل و سخیف نیست. کسانی که در این یک سال و خورده ای گذشته وقایع را دنبال کرده باشند، خود باندازه کافی مثال های شگفت آور بیاد می آورند.
چنین روشی را تنها با پدیده سکتاریسم میتوان توضیح داد. برخوردهای نازل و تحقیر منتقد، بجای نقد نظرات او از استیصال در استدلال و پاسخگویی نشات میگیرد. جریانی که موجودیت خود را در خطر می بیند برای حفظ خود به هر خش و خاشاکی آویزان میشود. کمونیسم با نقد قوی میشود. جوهر مارکسیسم نقد است. جریانی که از نقد به خشم میاید و موجودیت خود را در خطر می یابد به همان میزان بیگانگی خود را با مارکسیسم و کمونیسم به نمایش میگذارد. پرتاب برچسب های زشت و نازل به سوی منتقد یا مخالف بیانگر استیصال سکتاریستی است.
چرا لازم است که به این مساله برخورد کنیم؟ آیا اگر بی محل از کنار آن بگذریم بهتر نیست؟ قطعا نباید خود را تا سطح این نوشته ها تنزل داد و به آنها پاسخ گفت. اما تلاش برای طرد این روش یک امر ضروری و حیاتی است. این روش به چهره کمونیسم کارگری ضربه میزند. لطمه ای که رهبری و کادرهای این حزب با توسل به این شیوه برخورد سکتاریستی – پوپولیستی به کمونیسم کارگری زده اند، بسیار کارساز تر از تبلیغات ضد کمونیستی بورژوازی است. این بعهده کادرهای کمونیسم کارگری است تا گل های پرتاب شده به چهره کمونیسم را بشویند و تصویر کمونیسم را همانگونه که در زمان منصور حکمت بود در اذهان جامعه جایگیر کنند. باید اطمینان حاصل کرد که این روش های نازل به پای کمونیسم کارگری نوشته نمیشود. بخاطر اعتبار کمونیسم کارگری و منصور حکمت باید به این امر مبادرت کرد.
یک شیوه برخورد بسیار نازل تازه باب شده در این حزب، انتساب مقام طلبی به منتقدین است. این روش بشدت به اعتبار کمونیسم و آرمان خواهی کمونیسم لطمه زده است. هر منتقد را با یک مهر مقام طلب از دور و بر حذف کردن به یک روش جا افتاده در ح ک ک بدل شده است. بیرون این حزب عده ای منفرد نیز که ظاهرا دکان سیاسی خود را در افتراق کمونیسم کارگری پر رونق تر می بینند، بر این طبل میکوبند. بارز ترین نمونه را پس از انتشار قرار دفتر سیاسی حزب اتحاد کمونیسم کارگری در زمینه بررسی شرایط اتحاد با حزب کمونیست کارگری- حکمتیست شاهد بودیم. نازل ترین کلام و روش در تلاش های مذبوحانه برای سابوتاژ این پروسه از جانب کادرهای ح ک ک و منفردینی که ظاهرا خود را به جنبش کمونیسم کارگری متعلق میدانند، به نمایش گذاشته شد. جدلی که به اسم اظهار نظر در سایت آزادی بیان بمدت یک هفته در جریان بود واقعا که تاسف آور و بعضا شرم آور بود.
کمونیسم با آرمان خواهی اش در تاریخ معرفه شده است. کمونیست ها در اذهان موافق و مخالف انسان هایی هستند که بخاطر آرمان هایشان، زندگی شان را وقف مبارزه سیاسی میکنند. سختی میکشند، فداکاری میکنند، چون خواهان یک دنیای عادلانه تر، آزاد تر، برابر تر و بهتر اند. دوست به این خاطر تحسین شان میکند، دشمن به آنها می خندد. اما هر دو در این نکته متفق القول اند که کمونیسم یعنی آرمانخواهی، یعنی عدالت جویی، یعنی برابری طلبی. این "دوستان بدتر از دشمن" به حال کمونیسم دارند با دست خود این وجهه کمونیسم را زخمی و گل آلود میکنند. جای تاسف است که زمانی که نفرت سکتاریستی به جوش میاید، رفیق کمونیست خود را با ریشخند و انتقام جویی به تبدیل شدن به "یک عضو ساده" تهدید میکنند. کمونیست هایی را که بمدت 30 سال افتخارشان مبارزه در صفوف کمونیسم بوده است. کسانی که به هواداری از سازمان کمونیستی متبوعشان افتخار کرده اند. کمونیست هایی را که سی سال برای کمونیسم و آزادی و برابری، برای آرمان والای بشری مبارزه کرده اند.
این فرهنگ هیچ ربطی به کمونیسم کارگری ندارد. با آن بیگانه است. این حاصل نفوذ فرهنگ عامیانه و عقب مانده جامعه و طبقات دیگر در میان صفوف ما است. این فرهنگ را باید از میان صفوف کمونیسم کارگری بزدائیم. باید با این عقب ماندگی عامیانه تسویه حساب کنیم. باید آرمان خواهی را بار دیگر درون کمونیسم کارگری بعنوان یک ارزش زیبا و انسانی بشناسانیم. نمیتوان شعار سوسیالیسم داد و آنگاه منقدین خود را با شیوه های نازل تحقیر کرد. این دو با هم منافات دارد.
نوشته را با امید به توجه جدی تر و مسئولانه تر به طرد این روش از درون جنبش کمونیسم کارگری و با یک مزاح به پایان ببریم. اتفاقا در این مورد کسانی که سخت به پست لیدری چسبیده اند دارند کسانی را که از رهبری جمعی دفاع میکنند، به مقام طلبی محکوم میکنند. دنیای شگفتی است، هر چیزی را جای هر چیز دیگری با هیاهو به انسان قالب میکنند!

نوشته های دیگر از آذر ماجدی