ستون آخر

آفریقا در آتش
آذر ماجدی

 

جنگ، کشتار، پاکسازی قومی، قحطی، کودکان سرباز، آوارگی، مردمی که تمام زندگیشان را در یک چادر شب پیچانده و بر سرشان گذاشته اند و پای برهنه بسمت یک نقطه نامعلوم "امن" حرکت میکنند. اینها تصاویری از آفریقا در دو دهه اخیر است. دردآور است. شرمناک است. یاس و استیصال را بر ذهن و روح انسان مستولی میکند. آیا این سرنوشت آفریقا است؟
اگر کسی در ادبیات ما به عبارت سناریوی سیاه برخورد کرده و بفکر فرو رفته که معنای آن چیست، به این تصاویر از آفریقا نگاهی بیاندازد، معنای سناریوی سیاه در ذهنش تا ابد ثبت خواهد شد.

یک ماهی است که کنیا به آتش کشیده شده است. پس از انتخابات و از صندوق درآمدن رئیس جمهور پیشین، نیروهای اپوزیسیون دست به اعتراض زدند و اعلام کردند که تقلب شده است. بلافاصله اعتراض به تقلب در انتخابات به جنگ قومی بدل شد. دهات سوزانده شدند، خانه ها ویران گشتند، مزارع به آتش کشیده شدند، مردمی که از تفنگ و قمه جان سالم بدر برده بودند، گریان و هراسان آواره شدند. آمارها از بیش از 1000 نفر کشته خبر میدهند. جنگ هنوز آرام نشده است. هزاران نفر آواره شده اند، زندگیشان در آتش سوخته است، صدها کودک پدر و مادر خود را از دست داده اند. مذاکرات نتیجه اش هر چه باشد، یک حقیقت تلخ را درباره این خطه آشکار میکند: آفریقا پس از پایان جنگ سرد، روی آتش فشان بی ثباتی، بی آلترناتیوی، گسترش اختلافات قومی قرار گرفته است. منابع طبیعی اش موجبی برای کشتار و ناآرامی است. رواندا یکی از فجیع ترین لحظات تاریخ بشری است که بیش از یک میلیون نفر در آن پاکسازی قومی شدند. 15 سال از این تراژدی میگذرد. هنوز درد آن التیام نیافته است. این نابسامانی به بخش گسترده ای از آفریقا گسترش یافته است. سودان، سومالی، جمهوری آفریقای مرکزی، لایبریا، ساحل عاجل ... و اکنون کنیا و چاد نیز به این لیست اضافه شده اند.

 

در اثر این اغتشاش خونین و جنگ خانمان برانداز، بیماری های اپیدمیک نیز جان میلیون ها نفر را در خطر جدی قرار داده است. بیماری ایدز بیشترین قربانیان خود را از این قاره میگیرد. بیماری مالاریا دگر بار بشکل اپیدمیک بجان مردم افتاده است. سوء تغذیه و فقر و نداری هر روز هزاران نفر را به کام خود میکشد.
سناریوی سیاه در آفریقا محصول نظم نوین جهانی است. محصول عدم ثباتی است که نظم نوین و دنیای یک ابر قدرتی پس از جنگ سرد آفریده است. ناسیونالیسم و قوم پرستی که در اثر نظم نوین بجان دنیا افتاد و از آسیا تا اروپا و آفریقا میلیون ها نفر را قربانی کرد، در آفریقا به یک واقعیت زندگی مردم بدل شده است. فساد و ارتشاء، ایل خان های مذهبی و قومی خواب خوش را از مردم ربوده اند. معادن الماس، طلا یا نفت به برده گاه های قرن بیست و یک بدل شده اند.
در یک نگاه تغییر اوضاع ناممکن بنظر میرسد. راه حل آفریقا فقط در آفریقا نیست. باید اوضاع جهانی تغییر کند. باید بتوان نظم نوین جهانی را شکست داد، اسلام سیاسی را حاشیه ای کرد،  پرچم سکولاریزم را به اهتزاز درآورد. اینها تلاش هایی برای بهبود اوضاع است. اما پاسخ واقعی و نهایی به اینهمه کشتار و تعصب و عقب ماندگی، به این ویرانی و نابسامانی سوسیالیسم است. همان پاسخ قدیمی که پس از جنگ سرد مرگش را اعلام کردند. امروز در میان آتش جنگ قومی و مذهبی و بردگاه های معادن الماس سوسیالیسم بیش از همیشه مبرمیت اش بر بشریت عیان میشود.*