گزارشی از ارومیه
شهاب احمدی

اینجا ایران است، جمهوری اسلامی ایران، گوشه ای از افتخارات رژیم ایران، استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه. واقع در شمال غرب ایران، جزء یكی از استانهای متوسط از نظر جمعیت، یكی از فقیر ترین و عقب نگه داشته شده ترین استانهای ایران!

 

با اینكه حدود 29 سال از "انقلاب" می گذرد این قسمت از ایران محكوم به فقر و نابودی بوده است. در شهری مثل ارومیه به خاطر سیاستهای ضد مردم جمهوری اسلامی مردم به قدری تحت فشار ناشی از فقر و مشكلات هستند كه فقط تلاش می كنند زندگی خود را حفظ كنند و فرصت برای فكر كردن هم ندارند!  
مناطق محروم زیادی در شهر هست كه من به دو منطقه از اونها اشاره می كنم: اسلام آباد و حسین آباد از فقیرترین مناطق ارومیه هستن، البته در ایران مناطقی بس فقیرتر و عقب نگه داشته شده تر از این پیدا می شه، ولی من چون در ارومیه زندگی كردم و این مناطق رو كمی می شناسم در مورد همین می نویسم.

البته اینم بگم تصاویری كه در این گزارش كوچولو می بینین توسط یكی از دوستان من گرفته شده از كوچه ها و خیابانهای مناطق فوق الذكر.
كودكان بیگناه، دختربچه ها و پسربچه های پای برهنه و گرسنه در كوچه ها، مادران و پدران ناامید و در انتظار برای هیچ، كارگران بیكار، اینها همه نمایی از اسلام آباد و از اون بدتر حسین آباد بودند.
در این منطقه خانه هایی دیدم كه معلوم نبود دیوارهاش از چی ساخته شده بود. خانواده هایی البته اگه بشه گفت خانواده در اونجا زندگی می كنن كه با وجود فقر بچه های زیادی دارن. خودمم نمی دونم چرا ؟
از نظر وضع بهداشتی حرف نداره. دولت یا بهتر بگم شهرداری شریف زحمت كشیده جلوی درب خانه ها جوب آب گذاشته و تمام فاضلاب منازل به داخل جوب آب می ریزه و بچه ها هم در اون محیط بزرگ میشن. مدتی پیش سازمان آموزش فنی و حرفه ای در منطقه اسلام آباد قرار داشت و به خاطر اینكه آبروریزی نشه و كسی اون منطقه رو نبینه، زود محلشو عوض كردن!
نمی دونم شما فیلمهای هندی رو دیدین كه در مناطقی از هند گروههای شرور زندگی می كنن و منطقه وحشت درست می كنن؟ اسلام آباد همینطور بود. الان هم همینطوره، با این تفاوت كه اشرار خود دولت هستن نه كس دیگه و هرروز به مردم بدبخت اخطار می فرستن كه از اینجا برن و گرنه خانه ها رو برسرشون خراب می كنن!

زمانی كه احمدی نژاد به ارومیه آمد به جای اینكه اونو ببرن به این قسمت از  شهر، بردنش به زیباترین قسمت های شهر. حتی اسم این مناطق رو نذاشتن به گوشش برسه، البته اگه هم می رسید فرقی نمی كرد به هرحال

البته رژیم ایران یك رژیم آبادگره!
از افتخارات این دولت می تونم بگم آباد ترین و پرمشتری ترین قبرستانهای منطقه قبرستانهای ایران می باشد. به طوری كه تو ارومیه وقتی بری به قبرستان می بینی كه آنقدر جنازه هست كه انگار جنگ جهانی سوم شده. آخه قبرستان اصلی شهر به نام باغ رضوان تو دامنه یه كوه، زمانی كه پدر بزرگم فوت كرد اونجا خیلی خالی بود، الان طوری شده كه كوههای همجوارش هم پر شدن و جا نمونده برای خاك كردن! و بدبختی هم كه میمیره باید حدود سیصد هزار تومنی خرجش كنن تا بره زیر خاك!
آنقدر جرم و جنایت زیاده كه آمارش از شمارش خارج شده. جنایت هایی كه خود رژیم دست داره توش. قتلهای سازمان یافته، جنایتهای زنجیره ای و خیلی چیزا. جنایات رژیم ایران رو می نویسن به حساب مخالفین رژیم یا بعضی احزاب بدبخت و ضعیف و بی اطلاع از همه جا. هر روز شاهد اعدامهایی در سطح شهرهای استان هستیم كه اصلا معلوم نیست دلیلشون چیه؟ فقط می گن اشرارن! یا مثلا چند وقت پیش تعدادی كرد زبان رو در سنندج دار زدن، گفتن از حزب دمكراتن! كاری به صحتش ندارم، وقتی از رژیم توضیح می خوای در این مورد به جای جواب به شدت سوال كننده رو سركوب می كنن! می گن ارتش بیست میلیونی، چهار تا بچه رو اسلحه می دن دستتشون، یه كارت بسیج هم آویزون می كنن از گردنشون، میندازن تو خیابون می گن برین از ما دفاع كنین! هركی رو هم كه كشتین اشكال نداره! آقا (رهبر) گفته به خاطر "امنیت ملی و انسجام اسلامی" حالا چندتا آدم "بی ارزش" هم مرد اشكال نداره! مهم نیست كه حالا چند تا ایرانی كمتر، چیزی نمیشه كه! دهن خانواده شونو با پول می بندیم! آقا آینده نگرن بابا!؟
بسیج در ایران باید بگم یكی از منفورترین و افراطی ترین ارگانهاست به طوری كه مردم بسیج رو چماق آخوندهای افراطی می دونن كه برسر مردم بیگنا می کوبند و مردم معترض رو سركوب می كنن. من به خاطر كارم با خیلی ها سروكار دارم. حتی با فرمانده های بسیج. می بینم چه حیوانهایی هستند. اینهارو طوری تربیت كردن كه حتی به خانواده خودشون هم رحم نمی كنن چه برسه به مردم!
داشتم در مورد اسلام آباد و حسین آباد می گفتم. تو این مناطق بیشتر مردم تقریبا از همه چی محرومند. هر امكاناتی اعم از بهداشتی، تفریحی، اجتماعی، اقتصادی و هرچیزی كه فكرشو بكنید. خانه ها در بین دكلهای برق فشار قوی ساخته شدن. یعنی پایه های دكلها داخل حیات خانه های مردم است!

اگه دوربینی داشتم ازشون عكس میگرفتم، وضع مالیم اجازه نمیده.
زنان و دختران برای گذران زندگی از شدت فقر به خیلی كارهای پست دست میزنند. دلم نمی خواد به زبان بیارم، ولی به تن فروشی، و خیلی كارهای پست دیگه گرایش  پیدا می كنند. خانواده هایی هستن كه دخترانشون رو از ده، دوازده یا پانزده سالگی به خانه شوهر می فرستن یا حتی از كسی شنیدم دخترانشو می فروشند.
اسباب بازی های كودكان فقیر زباله ها و آشغالهای همسایگانه! این مناطق بشدت كثیف و آلوده است. با این بی امکانی مردم دیگه فرهنگ بهداشتی چه میدونن چیه! مردمی خشن و ناامید تربیت كردن. البته هرروز تو رادیو و تلویزیون و روزنامه ها می گن "مردم غیور آذربایجان غربی"! كه انگار چه كار كردن برای مردم، اگه در ارومیه از مردم بپرسی نظرت راجه به این رژیم و انقلاب چیه، از هر ده نفر هشت نفر فقط فوحش می دن. دو نفر باقی مونده هم شدیدا تعریف می كنن. چون اینجا از هر ده نفر دو نفر عامل رژیمن و كارشون خبرچینی برای رژیمه. من خودم یه نمونشو هر روز دور و بره محل كارم می بینم.

خرابه ها، موتكدیان، زنان خیابانی، مردم ناراضی، فقر بسیار زیاد، گرانی ملزومات زندگی مردم، نبود اشتغال، خانه های فساد، باندهای فروش دختران و و و ... اینها همشون جزء افتخارات رژیم دیكتاتوره ایرانه. تو اخبار می شنویم كه میگن در ارومیه محموله ی بزرگی ازمشروبات الكلی كشف شد! فكر می كنین از كجا اومده؟ از هیچ كجا. ارومیه یكی از بزرگترین تولیدكنندگان و فروشندگانه مشروبات الكلی در خاورمیانس. چرا ؟
ما تو ارومیه تعدادی كارخانه مثل ساندیس و گلدیس و چندتا دیگه داریم كه اتفاقا خیلی هم بزرگ هستن. این كارخانه ها بالاخره با سیب و انگور سر و كار دارن و سازنده سركه هم هستن. پس مشروب هم تولید می كنن. دولت این مشروبات الكلی رو ازطریف مرز قانونی وارد كشورهای همسایه كرده، بسته بندی كرده و از مرز غیرقانونی وارد ایران می كنن تا به مردم و مشتریها بفروشن. در كنارش هم قرص های اكستازی هم میارن. بعضی وقتها برای خودشیرینی یه محموله رو می گیرن و نمایش میدن كه بله ما محموله قاچاقی مشروب رو گرفتیم و جلوی دوربین شیشه های پر از آب رو می شكنند!
در مورد كارگران
وضعیت كارگران در ارومیه بسیار تاسف بار می باشد. اصلا كارگر در این شهر معنای دیگری دارد.
كارگر از نظر مردم یعنی "پست ترین شغل"! به طوری كه شخصی كه هركار پستی كه می كنه بهش می گن "كارگر" و شخصی كه در یك كارخانه كار می كنه اونم بهش می گن كارگر. زندگی یه كارگر درارومیه خیلی بده. طوری كه تقریبا از حق و حقوق كمی برخورداره. در یك كارخانه میشه گفت فقط سركارگر و مهندس كارخانه جزء كارگران حساب میشن. بقیه كارگران را می خواهند غلام حلقه بگوش كارفرماها یا صاحبان كارخانه ها کنند و با اونها مثل برده رفتار می كنن! قراردادی که كارگر می بنده اكثرا ماهیانست برای اینكه كارفرما بتونه هرطور كه دلش می خواد با كارگر رفتار كنه! وضع بیمه كارگران هم زیاد جالب نیست تقریبا میشه گفت تا كارگر نخواد بیمه نمیشه. در ارومیه كسی به كارگری روی میاره كه دچار تنگدستی شده باشه و تا مجبور نشده به هیچ كارخانه ای برای استخدام مراجعه نمی كنه. *
شهاب عزیز، دست شما و دوستت درد نکند. نکته ای را خواستم تاکید کنم و آن اینست که فرهنگ مردم نسبت به کارگر همان فرهنگ سه دهه پیش نیست. اگر از بخش نوکیسه و تازه بدوران رسیده دوره جمهوری اسلامی بگذریم، فرهنگ مردم این نیست که دید پستی به کارگر بودن داشته باشند. شرایط برده وار کار در ایران و تحت حاکمیت اسلامی سرمایه داران حقیقتی است. اما همزمان امید جامعه به کارگر و جنبش اش برای آزادی حقیقتی دیگر. همان ارومیه شهری بود که سوسیالیستها و کارگران پیشرو زیادی در دوره انقلاب داشت. تاکید من اینست که فرهنگ و سطح نازل و بی ادبانه قشری نوکیسه و مرتجع را با فرهنگ عمومی مردم و آزادیخواهان یکی نگیریم. سردبیر