یادداشت سردبیر، شماره 20
سیاوش دانشور
وقایع هفته و سوال جنگ

در پائین
اردوی آزادی و برابری در هفته گذشته پرچمش را در جبهه های مختلفی برافراشت. اعتصاب هزاران کارگر نیشکر هفت تپه، مراسمهای روز جهانی کودک در تهران و سنندج و کامیاران و پیرانشهر و بانه، تظاهرات علیه احمدی نژاد در دانشگاه، و کمپین جهانی علیه مجازات اعدام از این جمله اند. اینها گوشه هائی از صدای اردوی بشریت متمدن است. این اعتراضات پرشور و خواستهای انسانی آن به دنیا اعلام میکند؛ دنیا صحنه جنگ تروریستها نیست. تنها بازیگران صحنه سیاست تروریستها نیستند. بوش و احمدی نژاد اگر نماینده قتل و جنگ طلبی، بمب و کشتار جمعی، اعدام و فقر و فلاکت اند؛ اردوی کارگر و بشریت متمدن علیه این بربریت اند. این جبهه ها، آنهم در اوج سیاست چوبه دار و زندان و تهدید جنگ و بمب و انتحار و تحریم و فقر، یک حرف ساده دارد؛ ما نمیپذیریم! سرنوشت جامعه فقط دست شما نیست! علیه تان ایستاده ایم!

در بالا
در اردوی بالائی ها جنگ روانی و دیپلماتیک و خبرسازی برای خطر جنگ اوج گرفت. همزمان با بالا نگهداشتن شمشیر دامکلوس جنگ برسر مردم، ارکانهای اصلی دوائر حکومتی از مذاکره سخن میگویند. این بازی موش و گربه نیست. برای سرکار گذاشتن مردم هم نیست. بخشی از جنگی واقعی با اهداف روشن برای دو طرف است. رژیم اسلامی در پس این جدال دوام حاکمیت خویش، گرفتن سهمش در منطقه، و رفع خطر تهدید آمریکا را مطالبه میکند. آمریکا نیز دنبال استراتژی منطقه ای و جهانی اش و تحمیل توازنی جدید به اسلام سیاسی است. برای جمهوری اسلامی یک رکن مهم این کشمکش تلاش برای شکست مردم و طبقه کارگر است. اما وضع شان بدتر از آنست که ادعا میکنند. تحرک در جنبش کارگری و دانشگاه و جامعه ادامه دارد و فشار خود را در دولت اسلامی منعکس میکند. منابع و شنیده های "خودیها" یشان، از تشنج در جلسه دولت و داد و بیداد سر احمدی نژاد سخن میگوید. موضوع جنگ و مذاکره و اوضاع داخلی و گرانی مسئله اساسی شده است. بحث از عقب نشینی در مسئله جیره بندی بنزین است. اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه، علیرغم ضرب و شتم و سرکوب کارگران و سانسور رسانه ها، به موضوع کشمکش در کابینه تبدیل میشود. موضوع وارادات شکر و سیاستهای دولت و اعتصابات در مراکزی مانند نیشکر هفت تپه زنگ خطر را برای عده ای به صدا درآورده است. دعوای اینها نه برسر منافع کارگران بلکه برای اعلام خطر در باره گسترش اعتراضات کارگری و جلوگیری از آن است. و بالاخره برخلاف تبلیغات پوچ در سطح اخبار و رسانه ها، همه دنبال راهی برای مذاکره هستند.

در اپوزیسیون
در اپوزیسیون ایران همراه با بالا رفتن تب تبلیغات جنگی، پلاریزاسیون براین اساس در جریان است. در مقابل راستهای پرو غرب و امثال حزب مشروطه و آقای داریوش همایون، که از "اولویت ایران در مقابل تجزیه و جنگ" سخن میگویند و نتیجه میگیرند در صورت جنگ کنار هر نیرو و از جمله رژیم اسلامی برای دفاع از "تمامیت ارضی ایران" قرار میگیرند، در جبهه ملی اسلامی ها و بخشی از جمهوریخواهان بحث از "مذاکره با رژیم و آمریکا برای ممانعت از جنگ و تلاش برای گردن گذاشتن رژیم به طرح "رفراندم ملی" است. اگر عده ای پیشاپیش کنار آمریکا سنگر گرفتند و عده ای کنار جمهوری اسلامی، عده ای نیز هستند که اشکال رقیق تری اما با همان محتوا را پیش میبرند. بحثهای آقای حسین باقرزاده در این زمینه و اعلام "شکست تابوها و مذاکره با رژیم"، از این قبیل اند؛
"اگر راهی برای پیشگیری از جنگ وجود داشته باشد، این راه جز با شركت عناصر دخیل در آن و به خصوص دو نیروی متخاصمی كه رودرروی یكدیگر قرار گرفته‌اند یعنی غرب و جمهوری اسلامی طی شدنی نخواهد بود. و این یعنی‌ كه باید با هر دو سوی جنگ به مذاكره پرداخت. اگر تلاش برای جلوگیری از جنگ مذاكره با رژیم جمهوری اسلامی را اجتناب‌ناپذیر می‌كند باید آن را به عنوان یك ضرورت پذیرفت. در این مذاكره فرضی البته (مانند هر مذاكره دیگری) «داد و ستدی» مطرح خواهد بود. خواست‌های حد اقلی اپوزیسیون دموكرات پذیرش حق حاكمیت مردم از سوی رژیم جمهوری اسلامی است و اگر رژیم این خواسته را پذیرفت آن‌گاه اپوزیسیون می‌تواند در باره راه‌های تحقق آن با رژیم مذاكره كند. یكی از این راه‌ها همان «رفراندوم ملی» است".

 تردیدی نیست یک نیروی جدی سیاسی که درگیر جنگی با حکومت است، در مقاطع معینی مذاکره هم میکند. اعلام "تابو" به این موضوع آنهم برای کسانی که هیچوقت در چنین موقعیتی نبودند، کمی عجیب است. مذاکره بخشی از یک جنگ است و زمانی اصولی است که طرف مقابل و اپوزیسیون، هر دو، در موقعیت قدرت فائقه نیستند و همزمان غیر قابل حذف اند، در تناسب قوای معینی مذاکره میکنند. این ویژه جنبشی است که اهرمی برای تغییر جامعه و جابجائی نیروی اجتماعی و طبقاتی در اختیار دارد و مذاکره رژیم با چنین نیروئی نه از سر قدرت بلکه از سر ضعف است. مذاکره هیئت دولت اسلامی از جانب خمینی با نمایندگان مردم در کردستان در اوائل انقلاب، و در مواردی معاوضه اسرای جنگی، و یا مذاکره با کارگران صنعت نفت در جریان انقلاب از این قبیل اند. بحث این نیست که مذاکره بطور کلی مذموم است یا تابو شکنی در اینمورد یک پیشرفت است، بحث اینست که مذاکره کنندگان تنها در شرایط و تناسب قوای خاصی، حتی علیرغم میل خود، ناچارند مذاکره کنند و این مذاکره بخشی از جنگ آنهاست. در فقدان چنین شرایطی، یعنی شرایط امروز، بحث این بخش اپوزیسیون تنها میتواند بحثی در قلمرو نزدیکی به جمهوری اسلامی در شکلی رقیق شده تر و توجیه آن تحت عنوان شرایط جنگی باشد. این نه نشان درایت و مسئولیت و مقابله با تابوها، بلکه نشان بن بست سیاسی و بی افقی و ناتوانی جنبشی است که همواره فاکتور مردم و جنبش آزادیخواهانه داخل را در محاسباتش وارد نمیکند. و این هم البته معرفتی نیست، در استراتژی سیاسی شان فاکتور مردم جای تعیین کننده ندارد.

جبهه بشریت متمدن
کلید اصلی علیه تهدید جنگ و لگام زدن به بوش و احمدی نژاد در ایران است. متاسفانه جنبش امروز ضد جنگ در دنیا موقعیتی ندارد که بتوان روی آن یک حساب استراتژیک باز کرد. خط اصلی حاکم به آنچه "جنبش ضد جنگ" نام دارد – که از صلح طلبی و ضد میلیتاریست بودن بیشترمردم در دنیا متفاوت است – خطی ناسیونالیستی و ضد امپریالیستی است. این خط در جنگ لبنان کنار حزب اله قرار میگیرد و در مورد موضوع فلسطین صرفا ضد اسرائیلی و پرو حماس است، در جنگ آمریکا با رژیم هم میتواند پرو جمهوری اسلامی و حتی حامی احمدی نژاد و خامنه ای باشد. تمایل و سیاستی که اسلام سیاسی را بعنوان یک اردوی تروریستی و بوش را بعنوان اردوی مقابل آن ببیند و حساب و اعتراض مردم ایران را از جنگ اینها جدا کند در اقلیت ناچیزی است. این چپ ناسیونالیست بخشا توسط جمهوری اسلامی مانیپولیت میشود و در اپوزیسیون ایران هم مابه ازا خود را پیدا میکند. علیرغم تلاشی که باید برای تغییر این وضعیت صورت گیرد، امروز فاکتور و سنگر اساسی مقابله با تهدید جنگ در ایران است. این طبقه کارگر و بشریت متمدن و آزادیخواه در ایران است که میتوانند بعنوان فاکتور و جبهه سوم این معادله بوش- احمدی نژاد را بهم بریزند. این فاکتور است که با هر تحرک سیاسی اش "فوری خطر فوری جنگ" را حاشیه ای میکند و کل دستگاه دیپلماسی و تبلیغاتی و تئوریسین های دنباله رو آنرا یک شبه فلج میکند. اعتصاب کارگران واحد تنها یک نمونه بود. به هفته های قبل اعتصاب واحد و اوجگیری تبلیغات جنگی و موضع بوش و رایس بعد از اعتصاب واحد و ابعاد جهانی گرفتن آن توجه کنید.

ممانعت از جنگ و منتفی کردن خطر جنگ، علیرغم هر تحلیل و ارزیابی در مورد خطر جنگ، سوال اصلی هر نیروی مسئول سیاسی اپوزیسیون ایران است. پاسخ به این سوال نه در کنار رژیم قرا گرفتن در دفاع از "مام وطن"، نه در کنار رژیم قرار گرفتن علیه آمریکا، نه در کنار آمریکا قرا گرفتن علیه جمهوری اسلامی، نه مذاکره با هر دو برای طرح خیالی "رفراندم ملی"، نه برخوردهای اصول گرایانه و ایدئولوژیک و پاسیف و غیر دخالتگر، بلکه تلاش برای بهم زدن معادله سیاسی در داخل کشور است. ایجاد تحرک سیاسی قدرتمندی است که هم مبارزه مردم علیه این رژیم جنایت و اعدام و فقر را تقویت کند و هم خطر تروریسم اسلامی و عملیات "شوک و بهت" تروریسم دولتی را منتفی کند. سیاست اصولی کمونیستی تلاش برای ممانعت از جنگ، و در صورت وقوع تهاجم نظامی و متعاقب آن جنگ تروریستی، تداوم همین سیاست در صحنه سیاسی و نظامی برای برگرداندن اوضاع به نفع اهداف جنبش آزادی و برابری است.

"نه به حکومت های جنگ طلب"، "برای آزادی و رفاه"!
رویدادهای هفته اخیر بریک واقعیت و همینطور پتانسیل اجتماعی و سیاسی در جامعه ایران تاکید میکند. فقر و فلاکت و اختناق و اعدام پاسخ جامعه امروز ایران نیست. سرکوب سیاسی و سیاست خالی تر کردن سفره و جیب سوراخ مردم پاسخ نداده است. طبقه کارگر و جنبش کارگری سوالات و مسائل پیچیده ای دارد. اردوی آزادی و برابری و نخواستن جمهوری اسلامی هر روز تلاش میکند. علیرغم معضلات شدید مرعوب نشده است. معضلات و موانع بیشتر شدند اما تلاش و مبارزه هم ادامه دارد. ما درعین حال که به این اعتراضات و تلاشهای انسانی ارج میگذاریم و پرچم آن را هر روز برافراشته تر میکنیم، در عین حال میدانیم که موقعیت امروز با تداوم موردی و موسمی این اعتراضات عوض نمیشود. باید امر سازماندهی جامعه و طبقه کارگر و جنبشهای آزادیخواهانه علیه وضعیت موجود را به سطح کیفی تری ارتقا داد. باید پاسخهای روشن و متناسب با مسائل روز سیاست در مقابل این جنبش گذاشت. باید صدای این حرکت انسانی و آزادیخواهانه را بعنوان یک قطب مستقل علیه جمهوری اسلامی و علیه سیاست نظم نوینی به میدان کشید. نیروهائی که استراتژی سیاسی شان را نه به مردم بلکه به بالا گره زده اند، علیرغم سایه روشنهای مختلف در کمپ بالائی ها دنبال حل این معادله میگردند. اما این "راه حل ها" برای جنبش کارگری و مردم ایران افتادن داخل سیاه چال است. شعار و سیاست طبقه کارگر و اردوی آزادی و برابری در این شرایط ، "نه به حکومت های جنگ طلب" در کنار خواست فوری "آزادی و رفاه" است. این جنبش بدرجه ای خود را در اعتصابات کارگری، در مراسمهای مختلف برای دفاع از حقوق مدنی، و در دانشگاهها نشان داده است. شکلگیری یک تحرک وسیع و مستقل با این شعارها میتواند کل صورت مسئله را عوض و خطر و تهدید جنگ را تماما منتفی کند. این سیاستی است که حزب ما دنبال میکند. سیاست ما در دوره جنگ تغییر نمیکند، موقعیت جنگی اشکال و شرایط کار ما را تغییر میدهد. ما برای ممانعت از جنگ و پیشروی جنبش طبقاتی مان تلاش میکنیم. علیرغم این تلاشها و در صورت وقوع تهاجم نظامی و جنگ، کمونیسم کارگری موظف است در شرایطی که مستقل از ما نظامی شده و نیروهای ارتجاعی از هر سو به جان مردم افتاده اند، در هیئت یک نیروی سیاسی و نظامی برای مقابله با این اوضاع و بعنوان یک طرف درگیر در قدرت سیاسی وارد صحنه شویم.
***

ایران، ترکیه، کودتای مخملی
تاج زاده اخیرا در مطلبی با عنوان " نه انقلاب مخملی، بلکه کودتای مخملی همه را تهدید می کند"، از جمله گفته است؛
"تنها الگوی پیش روی ایرانیان، حکومت یکدست اقتدارگرا یا انقلاب، اعم از مخملی یا سرخ نیست بلكه تركیه مدلی موفق تر و به ما نزدیك تر است چون دموكراسی وآزادی فعالیت های  سیاسی و فرهنگی وانتخابات آزاد در تركیه باعث شده است كه هم امنیت، هم استقلال و تمامیت ارضی حفظ شود و هم اقتصادی و ارزش ها وهنجارهای اسلامی رشد کند. بنابراین بهتر است اقتدارگراهای ایرانی از تركیه بیاموزند كه انتخابات آزاد راه حل نجات كشور است".

میدانم که الگوی اصلاح طلبان اسلامی قدیم دشنه بدست همان حزب رفاه ترکیه است. اینرا هم میدانم که آمریکا نه فقط در ایران بلکه در منطقه خاورمیانه روی این بخش اسلام سیاسی در تقابل با "فاندمانتالیستها" سرمایه گذاری میکند و هواداران اینها هم همین را در تبلیغاتشان میدمند. اما تاج زاده مثل بقیه تازه "ولترهای اسلامی" این را متوجه نیست که اسلامیون پاستوریزه در ترکیه در مقابل حکومت نظامی و فرض سکولار بودن جامعه سر کار آمدند. همینطور ترکیه با ایران یک فرق بنیادی دارد؛ در ترکیه جنبشی علیه اسلام و اسلامیت عروج نکرده است. حکومت اسلامی را لااقل در تاریخ معاصرش تجربه نکرده است. در ایران مردم از کل این نظام به شمول تاج زاده ها و مجاهدین اسلامی و مشارکت و غیره بیزارند. ایران ترکیه نیست. اگر ترکیه اسلام پاستوریزه حزب رفاه، روی دوش استثمار شدید طبقه کارگر قادر شده وضع اقتصادیش را بهتر کند و یا موفق به جلب حمایت آمریکا شده و در مقابل مردم و خطر کودتا به سکولاریسم تن داده است، در ایران اطلاح طلبان دینی در یک زایمان سیاسی احمدی نژاد را بدنیا آوردند! ویژگی سیاسی ایران اینست که هر تحول از پائین بناچار تعیین تکلیف با اسلام را در خود مستتر دارد. تاج زاده این را میداند و به همین دلیل حکومت برادران اقتدارگرایش را رندانه به "انقلاب سرخ" میچسپاند تا بتواند متاع بنجول اسلامی اش را عرضه میکند. کاری که هر آخوندی در آن استاد است!*