سياستهاى سنديکاى هفت تپه و ضرورت تشکل شورائى کارگران
گفتگو با نسرين رمضانعلى

يک دنياى بهتر: اخيرا اعضاى هيئت مديره اخراجى سنديکاى هفت تپه نامه اى به وزير کار نوشته اند و از او خواهان اجراى عدالت و آزادى فعاليت سنديکائى شدند. هدف اين نامه چيست؟ آيا هيئت مديره سنديکا نميداند که جناب "وزير کار محترم" با يک نامه حکم آزادى سنديکا را صادر نميکند؟ اين عجز و لابه براى چيست؟

نسرين رمضانعلى: همانطور که شما گفتید 4 نفر از اعضای هیئت مدیره سندیکای هفت تپه نامه ای را خطاب به وزیر کار نوشتند و از ایشان تقاضا کردند که فعالیت سندیکائی را آزاد کنند و همچنین از فشارهائی که بر آنها میرود بکاهند. نکته جالب این است که این دوستان فرضشان این است آقای وزیر بیخبر از اوضاع هستند و چه خوب ایشان دست به قلم شدند و چنین نامه ای نوشتند و جناب وزير را مطلع کردند که چه حق کشی شده است!

بنظر من همين امروز کارگران هفت تپه نقشى در اين سنديکا ندارند. اگر زمانى و در ابتداى مبارزات پرشکوه کارگران هفت تپه توده کارگران در تشکيل سنديکا نقش داشتند٬ وقتی پراتیک این هئیت مدیره در مقابل سياستهای ضد کارگری را ديدند٬ و اتفاقا بد نیست اشاره کنم به مباحث رضا رخشان در دفاع از سیاست حذف یارانه ها٬ اينها نشان داد این هئیت مدیره چقدر بیربط به زندگی و مبارزه هر روزه کارگران است. از طرف ديگر نوشتن چنین نامه ای نشان از سیاستهای راست و سازشکارانه سندیکالیسم است. سنديکاليسم بجای اینکه به نیروی واقعی طبقه کارگر متکی باشد اساسا به نامه نگاری با مسئولین و حمايت آنها امیدوار است تا شاید تشکل شان را برسميت بشناسند. در عين حال اين نامه منعکس کننده توهم به دستگاه حکومتی است که همین امروز خود اين کارگران را بيکار و زندانى کرده است.

نکته قابل توجه دیگر این است که این نامه به نام هئیت مدیره سندیکا امضا شده است. اين يعنى چى؟ خیلی روشن یعنی در تصميم برسر چنين سياستى و چنين درخواستى از وزير کار٬ کارگر هفت تپه و اعضاى آن دخالت داده نشده اند. یعنی تصميم و راى جمعى کارگران در تصمیمات هئیت مدیره بی معنی است و این نمایندگان میتوانند هر تصمیمی که خود درست تشخيص دادند به نيابت از کارگران بگيرند و بنام آنها اجرا کنند! راستش مسئله عجيبى رخ نداده است. از گرايش سنديکاليستى بايد انتظارات بيشتر از اينها داشت. در بهترین حالت برای راضی کردن دولتيها تلاش می کنند کارگران را متقاعد کنند که ساکت باشند. نمونه برجسته این حرکت را بخشا می توان از کنار گذاشتن علی نجاتی دید بدون اینکه در مجمعی تصمیمی گرفته شود و به اطلاع عموم برسد برای چی کنار گذاشته شد٬ ایشان را عزل کردند. امروز هم به پا بوس رفتن این آقایان چیزی جز همان سیاستهای قدیمی این گرایش نیست. در رفتار سياسى سندیکالیسم اين اولین نمونه نبوده و آخرین هم نخواهد بود. دارند به وزير کار ميگويند که ما تابع این قانون ضد کارگری هستیم!  

يک دنياى بهتر: هيئت مديره در اين نامه ضمن انتقاد به سياست واردات بى رويه و متعاقب آن اعلام ورشکستگى شرکت و ندادن دستمزدها٬ موجب تشکيل سنديکا شده است. آيا اين واقعيت دارد يا تحليل امروز هيئت مديره جديد است؟

نسرين رمضانعلى: من اعتراضات هفت تپه را چندین سال است از دور و نزدیک دنبال میکنم و با بخشی از کارگران این منطقه صحبتهای زیادی داشتیم. در مورد بیکاری٬ در مورد وضعیت حقوقها٬ بیمه و زمینهای قابل کشت کل این منطقه. حتی با کشاورزان صحبتهای چند ساعته داشتم. اجازه بدهید من نکاتی را اشاره کنم. کارخانه ها بسته بود و کارگران ماهها بود حقوقی دریافت نکرده بودند. از آنجا که کارخانه به دو علت بسته شده بود٬ یکی وسایل و ماشینها و دستگاهای تولیدی بشدت فرسوده شده بود و این کارخانه ها در این مناطق یکی بعد از دیگری بسته میشدند٬ و زمینهای نیشکر نیز بتدریج بجای کشت نیشکر که دولت خریدار نیشکر نیست به زمین زراعی سایر غلات تبدیل میشد. کارگران این مراکز و همچنین کشاورزان این منطقه اعتراضات فراوانی را سازمان دادند و حرفشان هم این نبود که شکر وارد نکنید و این واردات باعث بیکاری ما شده است. بلکه هر کارگری بدون اینکه تسویه حساب بشود بيکار ميشد و حقوقهای بیش از 20 ماه کارگران را میخواستند بالا بکشند. کارگران که بطور خودجوش جمع می شدند و اعتراضاتی را برای پرداخت حقوقهای معوقه و حقوق بیکاری یا بازگشت به کار سازمان میدادند که بارها به زد و خوردهای شدیدی کشیده شد. کارگران در همان مقطع تصمیم میگیرند که کارخانه ها را مصادره کنند و دستگاهای تولیدی را بفروش برسانند و دستمزدهای خود را از فروش این دستگاهها برداشت کنند. در این کارخانه ها معمولا چند نفری بعنوان نگهبان آنجا بودند. کارگران با شروع این حرکت حتی بخشی از بدهی خود را توانستند با کارفرما اینجوری صاف بکنند. ترسی در دل رژیم افتاد. اگر اشتباه نکنم حزب در زمینه این اعتراضات و این حرکتها قبلا گزارشات مفصلی نوشته بود.

این حرکت کارگران و به این شکل دستیابی به بخشی از حقوقهای معوقه باعث شد بسرعت خبرش در سایر جاها و میان کارگران جنوب پخش شود. و ما درست در همان مقطع شاهد اعتراضات وسیع کارگران بودیم  که این اعتراضات کارگران با حمایت مردمی در منطقه روبرو شد. در بیمارستانها و درمانگاهها پرسنل تصمیم گرفتند کارگران هفت تپه را بدون اینکه هزینه ای ازشان تقاضا شود خود و خانوادهایشان را مداوا کنند. کارگران بطور روتین دور هم جمع می شوند و تصمیم می گرفتند برای روز بعد چکار باید بکنند. نمایندگانی انتخاب کردند. ابعاد این اعتراضات چنان گسترش یافت که تقریبا رژیم از کنترل این اعتراضات درمانده شده بود. اون بخش از کارگرانی که هنوز شاغل بودند بحثشان اتفاقا کنترل کارخانه بود. مباحث بشدت داغی هم درگرفت. تا آنجا که بیاد دارم بدون استثنا کمیته های مثلا کمک به تشکل های کارگری و غیره و هر کسی که خودش را فعال کارگری می دانست می رفتند و نشست داشتند با کارگران هفت تپه و یا میخواستند به آنها درس بدهند یا اینکه میخواستند از این نوع مبارزه درسی بگیرند. حتی کار بجائی رسید که از سایر مراکز کارگری برای کارگران هفت تپه کمکهای مالی و جنسی هم جمع آوری شد. این حرکت می رفت هر روز رادیکالتر شود. یادم میاد با یکی از بیمارستانها که مثلا متعلق به ارتش بود با یکی از پرسنل داشتم صحبت می کردم. میگفت بدون استثنا هر کسی بیاد بگه کارگر هفت تپه هستم مجانی معالجه میشود. این تصویر واقعی اعتراضات اولیه این منطقه بود.

رژیم طبق معمول کم نمی آورد. در اوج اعتراضات از شهرهای مختلف نیروهايش را به منطقه گسيل کرد و تلاش داشت هر چه سریعتر این "غائله" را خاموش کند. بحث تشکل کارگری یکی از مباحث داغ این دوره بود. مبحثی تحت عنوان اینکه اگر سندیکا باشد اسمی آشناست و رژیم کاری به کار ما ندارد یکی از اون مباحث بود. متاسفانه بخاطر فضای سرکوب رژیم شاید کمتر کارگران در آن زمان و مقطع خاص به اسم تشکل توجه داشتند که همین اسم میتواند نماینده چه سياستى باشد. با تشکیل سندیکا ما شاهد بودیم اعتراضات کارگران هفت تپه فروکش کرد و پراتیک هر روزه این سندیکا کرنش و عقب نشینی بود و کارگرانی که تا دیروز می تواسنتند با فروختن ماشینهای تولیدی بالاخره بخشی از حقوق خود را بازپس بگیرند٬ این حرکت هم در نیمه تعطیل شد.

آنچه سندیکا نام گرفت ديگر کارگران نبودند بلکه جمعی بودند که تدريجا خود تصمیم می گرفتند و خود پراتیک می کردند و نظر و اراده کارگران در تصمیمات نقشی نداشت. و ما در ماههاى اخیر هم شاهد دفاعهای جانانه تعدادی از این به اصلاح نمایندگان بودیم که چگونه خدمتگذار دولت آقای احمدی نژاد شدند و تئورهای خانه طبقه کارگر خراب کن را توجیه می کردند.

يک دنياى بهتر: ما ضمن دفاع از هر نوع تشکل مستقل کارگرى بر سياست تشکيل شوراها و اتکا به مجمع عمومى تاکيد کرده ايم. با سرنوشتى که سنديکاى هفت تپه و کلا سنديکاليسم در ايران دارد٬ سنديکاليستهائى که يا از سياست حذف يارانه ها توسط احمدى نژاد دفاع ميکنند و يا فراخوان به راى دادن به موسوى ميدهند٬ زياد هم از دولتيها "مستقل" نيستند. چرا شوراها ضرورى است و چرا سياست شورائى به چنين نتايج راست روانه اى منجر نميشود؟

 

نسرين رمضانعلى: اگر تشکلى اسمش سنديکا است و در تصميماتش به مجمع عمومى و اراده توده کارگران متکى ميشود٬ آنوقت آن اسم با واقعيت جور در نمى آيد و دعوا اينجا برسر اسم نيست بلکه برسر تشکل واقعى خود کارگران است که مستمرا در آن دخالت دارند. سنديکا سنتى قديمى در جنبش کارگرى بوده که امروز پاسخى است که نيروهاى رفرميستى طبقه حاکم در مقابل تشکل کارگرى قرار ميدهند. در ايران اگر چنين جناحى در حکومت نباشد و بقاى آن مرتبا تضمين نباشد٬ آنوقت سنديکا بعنوان جزئى از اين کل همواره با اين نوع بحرانها روبرو است. نقش سنديکا را در متن بحران جهانى سرمايه دارى در اروپا و امريکا همراه با دولت و سرمايه داران ببينيد تا نوع ايرانى و ترکيه اى آن برايتان ملموس تر شود. سنديکاليسم در ايران به دلائل چهارچوبهاى سياسى موجود جريانى بى افق است. حتما سنديکاليست هست اما با اين سياستها هرگز به يک جنبش سنديکائى تبديل نميشود.

اما چرا ما مجمع عمومی و شورا را تبليغ ميکنيم؟ جنبش مجمع عمومی یعنی به میدان آوردن توده وسیع کارگران. يعنى تضمين دخالت مستمر کارگران در سرنوشت خود. يعنى دادن قدرت به کارگر و متحد کردنش براساس اين احساس حقانيت و حرمت. مجمع عمومی به رضایت و اجازه دولت و اداره کار و غیره برگزار نميشود بلکه اعمال اراده مستقيم خود کارگرانی است که در یک محل کار میکنند و همسرنوشت هستند. در جنبش مجمع عمومی کارگران دور هم جمع می شوند٬ خواستهایشان را طرح میکنند٬ تصویب میکنند٬ در مورد چگونگى ظاهر شدن و اعتراض تصميم ميگيرند٬ و خود این اجتماع کارگران ضامن اجراى اين تصميمات هستند. در این جنبش متهم کردن تک کارگر ساده نيست٬ همه هستند و همه يک حرف را ميزنند. امنيت فعال کارگرى بالاتر است و سنت راديکال تر و مربوط ترى به طبقه کارگر است. دولت و کارفرما با این جمع روبرو است و ما شاهد بودیم هر کجا طبقه کارگر متکی به جنبش مجمع عمومی بوده است ضریب شکست اعتراضات و مبارزاتش ضعیف بوده است. در این جنبش فعالین کارگری مخفی نیستند٬ علنی هستند٬ مثل هر تک کارگر دیگر. کارگران در مجمع عمومى در سلف سرویس یا وقت استراحت یا خوابگاه جمع میشوند و حرفشان را میزنند. کسی حتی به لحاظ امنیتی هم بخطر نخواهد افتاد. اینجا کارگران تصمیمات خود را مصوبه می کنند و این مصوبات را در مقابل کارفرما و دولت قرار میدهند. بنابراین طبقه کارگر در مجامعش هست که میتواند قدرتنمائی کند و خواستهایش را تحمیل کند. مجمع عمومی پایه ایجاد شوراهای واقعی طبقه کارگر است. 

يک دنياى بهتر: دعوت شما از کارگران هفت تپه چيست؟ در اين وضعيت که عملا سنديکا را منحل کردند و رهبرانش را اخراج و زندانى٬ و حتى در چنين وضعيتى ميخواهند چراغ سنديکا را آقاى وزير روشن کند٬ کارگران هفت تپه چه بايد بکنند؟  

نسرين رمضانعلى: کارگران هفت تپه یک دوره تجربه برگزارى مجمع عمومى را داشتند. حتى در مواردى بدون اینکه اسمش را بگذارند مجمع عمومی٬ هر هفته کارگران زیادی در حیاط کارخانه در پارکها جمع ميشدند و حتی گاها مجمع خود را در مقابل اداره کار تشکیل میدادند. کارگران بايد به همين سنت برگردند. ضرورى است تجارب اون دوره را سرمایه ای گرانبها بدانند و امروز در بازسازى تشکل مستقل خود و براى دفاع از حقوق جمعى شان بکار ببرند.

کارگران متوجه شدند که در سندیکا و تصمیماتی که ميگيرد نقشى ندارند. بخش اعظم کارگران نه به احمدی نژاد رای دادند نه موسوی. درست در همان مقطع بحثهای داغی در مورد شرکت و عدم شرکت در انتخابات در جریان بود. عده اى خواهان تحريم بودند و بخشی در مقابل این سیاست ميگفتند به احمدی نژاد رای بدهیم که جدالهای درون حکومت را تشديد کنیم. سنديکاى هت تپه گرايشات سياسى متفاوتى در درون خود داشت. با حاشيه اى کردن گرايش راديکال در اين سنديکا و کنار گذاشتن على نجاتى٬ بيش از پيش سياستهاى سنديکا به راست چرخيد و در اين ميان کارگران هفت تپه نقشى نداشتند.

کارگران هفت تپه چه براى احياى تشکل شان و چه براى تداوم مبارزه توده اى شان ضرورى است مجددا مجامع خود را با تجارب تاکنونی برپا کنند. حرف شان را يکى کنند و قدرت جمعی شان را بنمایش بگذارند. بنظرم هنوز دیر نشده است. دو دوره از فعالیت کارگران هفته تپه را میشود دید؛ دوره اول نمايش اراده کارگران که با مصادره کردن کارخانه ها و به فروش رساندن "اموال" مکارم شیرازی موجب دریافت بخشی از حقوقهایشان شد. کارگران در این ظرف است که میتوانند دولت و کارفرما را وادار به عقب نشینی کنند و به حقوق پایه ای خود برسند. و دور دوم که سنديکا تلاش ميکند با کارفرما هماهنگ باشد٬ از انتقاد به بى رويه بودن واردات و دفاع از توليدات داخلى موسوى و حزب توده شروع ميکند و به سياست حمايت از طرح ضد کارگرى احمدى نژاد ميرسد. اين ناسيوناليسم جزو سنديکاليسم است و نتيجه اش هميشه به همين ختم ميشود که ديديم.

پاسخ کارگران اتفاقا 4 سال پیش روشن بود. پاسخشان این بود آیا وقتی این کارخانه ها سودهای میلیاردی داشت بخشی از این سودها به کارگران داده شد تا امروز ضررش را با هم تقسیم کنیم؟ کارگران باید مجامع عمومی خود را برپا کنند و اراده جمعى شان را به کرسى بنشانند. *