یادداشت سردبیر، ضمیمه شماره 19
سياوش دانشور

در باره ستون نامه ها
ضمیمه شماره 19 نشریه به پاسخ به نامه ها اختصاص داده شده است. در شماره قبل برای اجتناب از ازدیاد صفحات نشریه، که امر چاپ و تکثیر را با معضل روبرو میکند، پاسخ نامه ها را ندادیم. با اینحال و با عدم چاپ مطالبی دیگر نشریه 18 صفحه شد.
در این شماره نامه های رسیده را پاسخ دادیم. از نظر خود من همه پاسخها کافی نیستند و در مواردی میتوان بحثهای جذاب و تفصیلی داشت. امیدوارم این شکل از پاسخ به سوالات را بتوانیم در فرم توضیح تئوریک و تاریخی تر در بولتن مباحثات کمونیسم کارگری در شکل مطالب مستقل داشته باشیم. نشریه یک دنیای بهتر اما در ستون نامه ها تلاش میکند پاسخ مختصر و بنوعی سر خط بحث را بدهد. هنوز بخشی از یادداشتها برای شماره بعد مانده اند. یک نکته را اینجا میخواهم عنوان کنم؛ هدف من این نیست در ستون نامه ها بحثهای جدلی کشدار را پیش ببریم. من تلقی فروم بحث از این ستون ندارم. این کار را میشود در ستون آزاد سایت و فوق برنامه پیش برد. در این ستون بیشتر هدف اینست سوالات، نقد، و اظهارنظرها منتشر و پاسخ بگیرند. میزان آن محدود است و انتشار نامه های طولانی که عملا مقاله اند در آن ممکن نیست. لطفا حداکثر نامه هایتان را به نیم صفحه خلاصه کنید. و بالاخره این یکی از ستونهای پرخواننده نشریه است. تلاش میکنیم در سایت حزب این ستون را بصورت یک مجموعه قابل دسترس کنیم. از همکاری و اظهار نظر انتقادی شما پیشاپیش تشکر میکنیم و دیگر دوستان را نیز دعوت به همکاری با این ستون میکنیم.*

 

نامه ها، شماره 19 نشریه یک دنیای بهتر

سیاوش دانشور

جواد جوادی
آیا اگر کار مزدی نباشد باز هم مردم برای تولید بیشتر سعی خواهند کرد؟ طبیعی است اکثر مردم به کار های کم زحمت تر علاقه مند تر هستند و این خود به خود راندمان تولید را پائین خواهد برد. از طرف دیگر اکثریت مردم علاقه مند به حداکثر مصرف اند که این نیز مشکلی دیگر است.

جواد جوادی عزیز،
در همین شماره به 5 سوال شما پاسخ میدهیم. اگر لازم بود بحث تفصیلی تر را ادامه میدهیم. اجازه بدهید با فرضی در سوال شما شروع کنم که درک درست از آن پاسخ بقیه سوالات را ساده تر میکند. در جامعه موجود یعنی سرمایه داری امروز "مردم برای تولید بیشتر سعی نمیکنند". تولیدکنندگان این جامعه که اکثریتی عظیم را تشکیل میدهند، اساسا در تولید به معنی تصمیم گیری در مورد آن، جهت و مبنای تولید، مسئله توزیع کالاها، مالکیت تولید، قوانین مترتب به آن و غیره نقشی ندارند. در این نظام سرمایه داران، بنگاههای سرمایه داری و مراکز فکریشان، دولت و قوانین این طبقه، و با حمایت نیروی سرکوب و ارعاب تولید را سازمان میدهد. کارگران در این نظام بردگانی هستند که "آزاد" هستند تا کار کنند و مزد بگیرند. این "مردم" تماما زیر بار هیولای ساخت خویش، یعنی خدای سرمایه، دارند له میشوند. اتفاقا منشا این بدبختی و فلاکت عظیم همین بردگی مزدی است. کمونیسم بردگی مدرن را الغا میکند. سوال واقعی اینست که چرا در بردگی "مشوق تولید" بالاتر است و در نفی بردگی نیست؟ اگر جامعه آزاد باشد و تولید نه براساس سود و منفعت اقلیتی سرمایه دار، بلکه براساس رفع نیازهای مادی و معنوی کل جامعه سازمان یابد، تولید به سرعت بسیار بالاتری رشد خواهد کرد و به عبارتی بارآوری کار آزاد شده انسان؛ دنیائی از نعمات و ثروت و دانش و سلامتی و خوشبختی تولید خواهد کرد. برای شما و نوع شما اگر فضا و شرایط برای بکار انداختن تلاش خلاقانه و مورد علاقه تان مهیا باشد، و در عین حال شمشیر ناامنی اقتصادی روی سرتان نباشد، انسان بسیار با کیفیت تر، باسواد تر، سلامت تر خواهید بود و هر روز ظرفیتهای رشد غول آسا و انقلاب در تولید را تامین خواهید کرد.

در مورد تمایل اکثریت مردم به کار "کم زحمت تر" که بسیار خوب است. چه ایرادی دارد؟ یک فرض نادرست دیگر برای هر سوسیالیستی این است که تلویحا فکر کند مردم "ذاتا تنبل اند" و لاجرم جامعه برای تداومش ناچار است با نیروی مافوقی این مردم را به کار وادارد. این تصویر بر اساس مفروضات و فرهنگ و مناسبات جامعه امروز به جامعه سوسیالیستی نگاه میکند. در صورتی که ارزشها و کل بنیادهای فکری و فرهنگی مسلط در هر دوره، محصول مناسبات اقتصادی همان دوره اند. همانطور که در دوران قرون وسطی بشر نمیتوانست با فرهنگ مسلط امروز جامعه بورژوائی زیست کند، در جامعه سوسیالیستی هم مردم با چهارچوبهای فکری و فرهنگی و معیارهای امروز زندگی نمیکنند. این موضوع البته امری یک شبه و اتوماتیک نیست. چه بسا نسلی از انسانهائی که با ارزشها و آزاد منشی و انسان دوستی جامعه سوسیالیستی پرورش یافتند زمان بسیار بیشتری از الغا سرمایه داری ببرد. در نتیجه نمیتوان خصوصیات جوامع امروز را در هر سطح آن اتومات در سوسیالیسم فرض گرفت. اما در مورد "کار کم زحمت تر"؛ هدف جامعه کمونیستی رفاه و سعادت و آزادی و خوشبختی مردم است. بنابراین در این جامعه اولا، کار باید بشدت کم زحمت باشد. چند عامل این امر را تامین میکند؛ دخالت کل جامعه در تولید و کار و تلاش اجتماعی، استفاده از تکنولوژی که میزان کار اجتماعی برای تولید مایحتاج جامعه را کمتر کند و فرصت را برای فراغت، آموزش، تحقیق، رشد و دخالت در جامعه فراهم کند. قرار نیست در سوسیالیسم بردگی و کار مشقت بار وجود داشته باشد. شاید عنوان شود که به هر حال کارهائی مشقت بارند و هر کسی حاضر به انجام آن نیست. در این موارد چه باید کرد؟ پاسخ اینست که تکنولوژی بدرجات بالائی کارهای مشقت بار را ساده کرده است. استفاده از تکنولوژی پاسخ نهائی است. مادام که چنین امکانی کاملا فراهم نیست و به هر حال اموری باید رفع و رجوع شوند، به آن بعنوان رفع یک نیاز جامعه نگریسته خواهد شد و میتوان با ایجاد تسهیلات گسترده تر و تقسیم آن ایندوره را پشت سر گذاشت. در هر حال کار در جامعه سوسیالیستی به سیاق منش و فرهنگ و ماهیت طبقاتی جامعه امروز به "کارهای سخت و پست و ساده و شیک" و غیره تقسیم نخواهد شد.

در مورد "علاقه اکثریت مردم به حداکثر مصرف" نیز همان فرض "کار بی زحمت" مستتر است. مردم امروز تمایل به مصرف و پس انداز و جمع کردن و غیر ه دارند چون نگرانند. این حاکی از یک ناامنی اقتصادی است که به نرم تبدیل شده است. در کنار این البته فرهنگ و منش جامعه امروز را نباید فراموش کرد. اما مگر حداکثر مصرف میتواند به معنی بینهایت باشد؟ این "حداکثر" را به هر کس بگوئید لطفا بشمار چی پاسخ میدهد؟ کاری که علاقه داشته باشم، مسکن مناسب، حقوق برابر، سلامتی و بهداشت، آموزش و تفریح، آزادی عمل، فقدان سرکوب سیاسی، رفاه و ... مردمی که نگران فردایشان نیستند مردمی حریص نخواهند بود. وانگهی جامعه سوسیالیستی قرار است با اتکا به توانائی بشر در هر دوره، حداکثر خوشبختی و نیاز انسان را تامین کند. کمونیسم میخواهد مقدار زیادی رفاه و آزادی و سلامت و خوشبختی را در مقیاس گسترده و برای تعداد زیادی آدم بیاورد. این هدف ساده و روشن ماست. چرا باید انسان از بهره برداری و مصرف نعمات دوره خویش محروم باشد؟ و امروز نود درصد مردم حتی بیشتر آنچه را که برای همگان مقدور است تجربه هم نمیکنند. جامعه کمونیستی در همان آغازش، در مقایسه با جامعه سرمایه داری، حداکثری از نیاز انسانی را به معنی وسیع کلمه برآورده میکند. جهت جامعه باید همین باشد؛ رفاه و خوشبختی مادی و معنوی همگان در ظرفیت فردی و جمعی.

در جامعه سوسیالیستی همه مالکیت خصوصی الغا می شود یا مالکیت بر ابزار تولید؟ در این صورت قانون ارث همچنان پا بر جاست و باعث انباشت سرمایه خواهد شد.
پاسخ؛ عنوان دقیقی که کمونیستها استفاده میکنند؛ الغا مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و مبادله است. این با مالکیت شخصی فرق دارد. بحث الغای مالکیت فرد به زندگی شخصی اش نیست، بلکه الغای مالکیت خصوصی سرمایه داران به ابزار تولید و حاصل تولید اجتماعی است. مالکیت شخصی در سوسیالیسم همام معنائی را ندارد که در جامعه امروز هست. مثلا مالکیت منزل و مستقلات و ماشین و غیره در جامعه امروز در عین حال مالکیت بر وسائلی است که قابل مبادله اند. یعنی میتوان در بازار آنها را خرید و فروش کرد. در سوسیالیسم این نوع مالکیت به عنوان نیاز پایه مردم در اختیار همه شهروندان جامعه سوسیالیستی است و در نتیجه وجه قابل مبادله آن هم مرتفع میشود. اما در مورد مالکیت بر ابزار تولید نیز، که امروز در اختیار سرمایه داران است، به مالکیت اشتراکی کل جامعه در می آید. یعنی بکار انداختن این ابزارها و گسترش آن و بهره برداری از محصول تولید در اختیار کل جامعه قرار میگیرد. به عبارتی دیگر در جامعه امروز اکثریتی عظیم فاقد مالکیت اند و اقلیتی ناچیز بر همه چیز تسلط دارند. ما با الغای مالکیت خصوصی و سلب مالکیت از این اقلیت ناچیز، و اشتراکی کردن آن، مالکیت را به همگان برمیگردانیم. سوسیالیسم نفس مالکیت را از بین نمیبرد، خصلت طبقاتی مالکیت را نفی میکند. و تنها نفی این مالکیت و بردگی مزدی متناسب با آن است که میتواند اختناق و سرکوب سیاسی و فقر و محرومیت و جامعه طبقاتی و اختلافات طبقاتی را الغی کند. در سوسیالیسم قانون ارث وجود ندارد. قانون ارث یک وجه بازتولید طبقات است و این قانون مکان مهمی در مالکیت طبقات دارا در طول تاریخ داشته است. سوسیالیسم قانون ارث و نهادهای مربوط به آن را الغا میکند.

اساسا چگونه مالکیت خصوصی از ابزار تولید شناخته می شود؟ مثلا چه تضمینی وجود دارد یک فرد که ادعا دارد برای خودش خانه می سازد بساز بفروش نشود!
پاسخ؛ در سوسیالیسم و مناسبات اقتصادی جامعه سوسیالیستی قوانین بازار، روابط مبنی بر مبادله و پول و رابطه مزدی الغا میشود. مسئله اینگونه مطرح نیست که عده ای مخفیانه بازاری درست کرده اند و ثروت اندوزی میکنند. سوسیالیسم وقتی نیازهای اساسی مردم را تدریجا از چهارچوب بازار و قوانین آن خارج میکند، عملا امکان بساز و بفروشی مخفیانه مورد نظر شما را منتفی میکند. وقتی خانه یا مسکن مناسب یک حق همگانی شود و باندازه نیاز جامعه و شهروندانش مسکن با استانداردهای مناسب ساخته شود، بساط بساز و بفروشی هم منقرض میشود. این مثال را به تمام قلمروها و شاخه های امروز بازار و سازماندهی تولید نیازهای مردم بسط دهید.

به نظر می رسد در آن نظام همه چیز به صورت سهمیه بندی شده در اختیار انسان قرار می گیرد (مثل کوبا). تصویر زمانی که غذای خود را به صورت سهمیه بندی دریافت کنم مرا به خنده وا می دارد!!
پاسخ؛ کوبا البته دوره طولانی است که زیر فشار تحریم اقتصادی بویژه آمریکاست. مسئله جیره بندی و سهمیه بندی اولا ویژه سوسیالیستها نبوده است و در جوامع مختلف مسئله جیره بندی در دوره های کمبود وجود داشته است. اما نه کوبا، علیرغم تحریم اقتصادی، الگوی اقتصادی سوسیالیسم را پیاده کرده و نه سوسیالیسم اساسا مبتنی بر تقسیم فقر و سیستم جیره بندی است. سیاست سوسیالیستی ما تقسیم فقر نیست، اگر اجباری تحمیلی به جامعه نوپا وارد شود لابد شوراها برای رفع آن سیاست لازم را اتخاذ خواهند کرد. حتما زمانی که فقر وجود دارد نباید عده ای از بازار سیاه و دالانهای دیگر همه چیز داشته باشند و عده ای به هیچ چیز دسترسی نداشته باشند. در چنین مواقعی باید حداقل امکانات موجود را، با در نظر گرفتن نیازهای ویژه بخشی از جامعه مانند بیماران و به نظر من کودکان، بطور دقیق و با نظارت کامل برای کل جامعه تقسیم کرد. اما نکته مهمی هست که معمولا از دید دور نگهداشته میشود و آن سیستم جیره بندی در جامعه امروز است. پول چیزی نیست جز یک کوپن یا هر چه میخواهید اسمش را بگذارید. میزان دسترسی شما به این مقدار کوپن است که اختیار شما را برای گرفتن "جیره تان" از بازار توضیح میدهد. کالاها در بازار به وفور وجود دارند اما اکثریت مردم به آنها اصولا دسترسی پیدا نمیکنند و یا آن بخش که قابل دسترسی است به درجات مختلف تقسیم شده و خصلتی طبقاتی بخود گرفته است. این صف خنده دار مورد اشاره شما امروز همه جا وجود دارد؛ بنزین و نان و گوشت و بیمارستان و مدرسه و هر مسئله زندگی روزانه در ایران یا با صف روبرو است یا اصولا برای بخشی غیر قابل دسترس است. برعکس، سوسیالیسم صف نان و گوشت و جیره غذا نیست. داشتن کار و نان و مسکن و بهداشت و آموزش و ترانسپورت و طب و غیره در گرو وجود بازار نیست. محله فرضی شما با شورایش، و طبق حقوق مصرح در قانون جمهوری سوسیالیستی در مورد حقوق و رفاه فردی و اجتماعی، در مورد نیازهای اهل محل تصمیم گیری میکند. از مهد کودک تا داشتن رختشویخانه و غذاخوری و امکانات رفاهی و ورزشی و بهداشتی و آموزشی و غیره بسرعت قابل ساختن و تامین شدن اند. در کوچه تان هم صف جیره غذا تشکیل نمیشود. در محل کار یا منزل غذایتان را مثل همیشه میخورید. وسائل مورد نیازتان را بجای اینکه در سوپر مارکت و فروشگاههای مختلف به صورت کالا خریداری کنید، بعنوان نیازها و استانداردهای پایه ای همه مردم در اختیارتان قرار میگیرد. به نظر میرسد چهارچوبهای امروز چنان "اذلی و ابدی" فرض شدند که گوئی قابل تغییر نیستند. در صورتی که همین چهارچوبها همیشه وجود نداشتند و براساس نیازهای کارکرد این نظام ایجاد شدند. سوسیالیسم جامعه ای است که با آوردن رفاه بسیاری از آنچه امروز نیاز محسوب میشود و غیر قابل دسترس برای همگان است را به یک داده عادی تبدیل میکند و هر روز نیازهای جدید انسانی و مطابق با دوره خویش را تولید میکند. اتفاقا اگر نظامی میتواند به جیره بندی مایحتاج اولیه و پایه انسان در هر قلمروی پایان دهد سوسیالیسم است.

به نظر می رسد شورایی که دم از آن می زنید چیزی فرمالیته است اگر کارایی داشت برای یک سال هم که شده مردم کوبا تصمیم می گرفتند فیدل کاسترو را عوض کنند (حتی برای تنوع هم که شده)
پاسخ؛ جواد عزیز کمونیسم الگوئی از پیشی نیست که جزئیات آن بر همه معلوم است و کوبا هم اتخاذش کرده و حالا معلوم شده "فرمالیته" است! خطوط کلی جامعه کمونیستی در مانیفست کمونیست و برنامه یک دنیای بهتر تشریح شده است. نظام شوراها، شوراهای مردم در جامعه سوسیالیستی، یعنی دخالت مستمر مردم در قدرت و اداره امور جامعه، این قدرت اصلی است. قدرت در سوسیالیسم به یک فرد یا یک حزب تفویض نمیشود. سوسیالیسم دولت حزبی نیست. دولت احزاب نیست. نظامی متکی بر شوراهای مردم در سطوح مختلف است. دولت سوسیالیستی یک دولت غیر حزبی، غیر ایدئولوژیک، و غیر موروثی است. در اکثر کشورهای بلوک شرق سابق یک دولت حزبی ایدئولوژیک سرکار بود. در کوبا امروز هم یک دولت حزبی سرکار است و نهادهای پیرامون آن در جامعه در کنترل همین دولت است. حتی اگر در کوبا بقول شما برای تنوع هم که شده فیدل ها را مرتب عوض میکردند، اگرچه بهتر بود، اما هنوز نقد ما را به این نظام توضیح نمیدهد. یکبار دیگر در پاسخ یکی از دوستان اشاره کردم که؛ اینکه لازم است جمهوری سوسیالیستی با توجه با ساختار شوراها و دامنه اختیارات آنها در سطوح مختلف، رئیس جمهور داشته باشد یا نه و دامنه اختیارات رئیس جمهور در چنین نظامى چگونه است به نظرم بحث بازى است و مشخصا قانون اساسى جمهورى سوسیالیستى باید این موضوع را تعیین و تصویب کند. مادام العمر بودن مقامات در سوسیالیسم بى معنى است. در نظام شورائى هر نماینده منتخب مردم هر زمان میتواند توسط انتخاب کنندگان عزل شود. در کوبا هم ظاهرا انتخابات صورت میگیرد اما موضوع اینست که دولتى ایدئولوژیک و نظام تک حزبى حاکم است و این موضوع ریاست جمهورى یا مقام اول را عملا – چه در کوبا و چه عراق قدیم و یا ایران اسلام زده- علیرغم تفاوتها مادام العمر میکند. کوبا علیرغم اینکه بیسوادی را ریشه کن کرده و پزشکی را بشدت گسترش داده و یا آموزش را مجانی کرده است، هنوز یک جامعه طبقاتی است. هنوز قوانین بازار در کوبا عمل میکند و بار تحریم و نداری هم به آن اضافه شده است. نظام سوسیالیستی و جامعه مورد نظر ما، جامعه ای بدون سیستم مزدبگیری و بدون طبقه و بدون خرافه و ایدئولوژی است. برایت پیروزی و سربلندی آرزو میکنم.

با سلام به علی جوادی عزیز
واقعا بعضی وقتا زبان از بیان عاجزاست ، نه تنها زبان که فکر و مغز و درک و فهم وشعور و احساس هم کم می آورد واز کار می افتد ، چرا که از وقتی نوشته ات در مورد اولین تولد بعد از مرگ نابهنگام زویا ی زیبا وعزیز را خواندم نتوانستم هیچ کلمه و جمله و مطلبی را پیدا کنم ، جور کنم و بنویسم که به خیال خودم بتواند  سر سوزنی ، تو را تسلی دهد ! تنها چشمهایم دراین وضعیت کارشان را بلدند و میدانند چه کنند . علی جان من مطمئنم که تو پدر خوبی برای گل- دلبند- نازنینت بوده ای ، چرا که تو گفته ای " عشق به فرزند یک طرفه و بی حد و اندازه است " و هر کسی اینگونه نمی اندیشد و عمل نمی کند . تو بالاتر از سیاهی را یافته ای ، و با وجودت و تمامی احساس و اندیشه ات این را مکاشفه کرده ای .
علی جان هر چه بگویم و بخواهم  باز هم درکت نمی کنم و احساست را نمی فهمم ! امیدوارم به زمان و زمان و باز هم به زمان که شاید روزی بتواند ، زورش را به تو برساند . علی جان هیچکس در این کره خاکی نمی تواند ، جای زویای زیبایت را پر کند ، در این شک ندارم ، اما وقتی تو به بچه های هم سن و سال آن عزیز و دیگر فرزندان و کودکان در همه جهان، مهر و محبت داشته باشی ، که داری که میدانم داری ،این با زمان شاید تو را آرام کند و از دردی که وصفش کردی، رهایت سازد . امیدوارم.
30 september 2007
موفق باشی ، به امید دیدار  منوچهر اسدبیگی
(علی جان من پدر سیما هستم ، اگر یادت باشد -5-6 سال پیش ، وقتی فهمیدی کمرش بتازگی عمل شده و برده بودیمش تظاهرات، فکر کنم روز زن بود! به من اعتراض کردی که چرا این کار خطر ناک را کردی . برای اینست که می گویم : می دانم تو به همه بچه ها مهر و محبت داری)

منوچهر اسدبیگی عزیز،
نامه پر مهر شما به علی جوادی را منتشر کردیم. برای شما و علی جوادی آرزوی سلامتی و تندرستی و روزهای بهتر دارم.

بهزاد
سلام های گرم من را بپذیرید، طی مطالعه ی نامه ی جناب جوادی سوالی برای من پیش آمده که ممنون میشوم من را از جواب آن در اطلاع بگذارید: آیا حزب شما موافق آزادی جنسی و اعتیاد است؟ و اگر نیست پس چرا مجازات پیرامون این برنامه ها را محکوم می کنید؟ ممنون و متشکرم .

بهزاد عزیز،
ما معتقدیم ایجاد رابطه جنسی داوطلبانه و آزادانه افراد بزرگسال حق و امر خصوصی آنهاست و دولت و قانون و هیچ مرجعی مجاز نیست در این امر دخالت کند. مضافا اینکه آموزش جنسی برای جوانان و نوجوانان باید جزو مواد درسی دبیرستانها و نظام آموزشی باشد تا اطلاع و آگاهی علمی جامعه به جنبه های مختلف روابط جنسی و حقوق خود در این زمینه ارتقا یابد. بنابراین ما چیزی به عنوان "جرم" در این زمینه نداریم و طبعا "مجازات" براین اساس را نیز قبول نداریم. شاید لازم نباشد اما باید تاکید کرد که مسائلی مثل تعدی جنسی به کودکان و افراد زیر سن قانونی و یا تجاوز جنسی و خشونت علیه زنان، در چهارچوب جرائم سنگین در برنامه ما گنجانیده شده و با بحث آزادی روابط جنسی آگاهانه و داوطلبانه افراد بزرگسال تفاوت ماهوی دارند. فقدان این آزادیها وحشتناک است و اینکه دولت و قانون و آتوریته ها یک نظام و سیستم کنترل بر روابط آزادانه و داوطلبانه جنسی بزرگسالان تحمیل کنند.
در مورد اعتیاد بحث ما بر غیر جنائی شدن اعتیاد و کمک به ترک اعتیاد است . از نظر ما نه اعتیاد جرم است و نه معتاد مجرم است. اول باید پاسخ داد چرا مواد مخدر بازار دارد و اعتیاد گسترش می یابد. و دوم راه حل آن چیست؟ بنابراین ما با سیاست جداسازی، زندانی کردن و تبعید معتادین مخالفیم. به نظر ما دولت و کلینکهای ترک اعتیاد  با در اختیار گذاشتن مصرف شخصی به معتادین در صورت اعلام آمادگی و شرکت آنها در دوره های ترک اعتیاد، و همزمان ممنوع کردن اکید خرید و فروش مواد مخدر و مقابله با باندها و مافیاهای تولید و توزیع مواد مخدر، بهتر میتواند به این معضل اجتماعی پاسخ دهد. ما معتاد را قربانی میدانیم و نه مجرم. با اعدام و مجازات قربانیان جامعه مصون نمیشود. اعتیاد مسئله ای اجتماعی است و باید برای رفع آن راه حل اجتماعی و انسانی داشت . سربلند باشید.

مهانا مرادپور
با عرض سلام و خسته نباشید. برای من یک سوال مطرح شده که ما این شیوه ی مبارزه که الآن کما بیش در طول این مدت بعد از انقلاب داشتیم، و به طور ملموسی باید اعتراف کنیم که به هیچ وجه نتایج مطلوب کسب نکردیم. آیا با توجه به موقعیت درون ایران و مساعد بودن مردم، نمی توانیم از برخی فعالیت های گروهی چپ در سال های دهه ی 40 ( مبارزه ی مسلحانه) الهام بگیریم؟ من خود موافق خشونت نیستم ولی در شرایطی که امکان هر نوع اصلاحات به طور مسالمت آمیز وجود ندارد آیا نمی توانیم در مورد این گزینه بیشتر فکر کنیم؟ با تشکر امیدوارم موفق باشید.

مهانا عزیز،
به نتیجه نرسیدن تلاش تاکنونی جامعه برای سرنگونی جمهوری اسلامی دلائل مختلفی در طول سالهای بعد از انقلاب دارد. به نظر من جامعه امروز ایران میداند چه نمیخواهد. این رژیم و تمام جوارح منحوس آن وصله ناجور به پیکره جامعه قرن بیست و یکمی ایران است. جامعه و جنبشهای اجتماعی پیشرو و رادیکال به رهبری و سازمان نیاز دارند. چه سرنگونی جمهوری اسلامی و چه هر تحول آزادیخواهانه و کارگری و سوسیالیستی بدون سازمان و رهبری بناچار شکست میخورد. جامعه هفتاد میلیونی را نمیشود با جنگ چریکی فتح کرد. نه همه مردم چریک میشوند و نه این خط مشی امروز جائی در مبارزه مردم دنیای امروز بازی میکند. جای سازمانها و جریانات چریکی ضد امپریالیست سابق را امروز نیروهای اسلامی و تروریست گرفته اند. در دنیای بعد از جنگ سرد، و راستش بسیار پیش از آن، هر تحول پیشروی به ابراز وجود اجتماعی جنبش کمونیستی طبقه کارگر گره خورده است. ما هم طرفدار "مبارزه مسالمت آمیز" به معنی مشخصه یک خط مشی سیاسی در مقابل تلاش برای سرنگونی این حکومت نیستیم. نقطه مقابل این اصلاح طلبی دولتی و دینی مشی چریکی قرار ندارد. مشی طبقاتی و کمونیستی طبقه کارگر پاسخ این وضعیت است. استراتژی سرنگونی حکومت اسلامی توسط یک انقلاب کارگری بهترین حالت برای ماست که برای آن فعالیت میکنیم. در این مسیر مجبوریم در مقابل حکومت وحشت اسلامی که به زبان خوش از سر راه مردم کنار نمیرود و در مقطع مشخصی از مبارزه طبقاتی که دست بردن به اسلحه را الزامی میکند، وارد فعالیت نظامی هم بشویم. اما این نه اسمش مشی چریکی و الهام از آن مبارزات است و نه نقد مشی چریکی فاکتور مقابله نظامی با حکومت را در ذهن مارکسیستها و کمونیستها کنار میزند. اسلحه برای ما نه کیش است و نه نشان انقلابیگری و یا حتی ارتقا سطح مبارزه. جامعه و جنبش نفی وضع موجود در مقطعی به این نتیجه میرسد که باید مراکز قدرت را گرفت، پادگانها و ارگانهای سرکوب را خلع سلاح و قدرت فائقه را سرنگون کرد. باید مسلحانه هم با آن درافتاد. این را ما طبق تئوری تعیین نمیکنیم، الزامات مبارزه سیاسی و طبقاتی به ما دیکته میکند. موفق و پیروز باشی.

بهزاد تبریزی
سلام های گرم ما را بپذیرید. جناب جوادی ضمن تشکر از شما و همچنین حمایت های اعضای کمیته مرکزی و لطف همه جانبه ی آن ها در حق من. سوالی از شما دارم که ممنون می شوم من را از پاسخ آن بهره مند سازید: در مقالات و اطلاعیه هایی که از حزب شما می خوانم، و در وبلاگی که آخرین بار مشاهده کردم دیدم که شما اعدام افراد شرور را اقدامی بد محسوب کرده اید! آیا شما برای مجازات افراد شرور و اوباش اقدامی دیگر را پیشنهاد می کنید؟ ممنون و سپاس گذارم. پاینده باشید.

بهزاد تبریزی عزیز،
ما با اعدام على الاصول مخالفیم. مهم نیست مجرى آن دولت است یا نیروئى غیر دولتى. ما چنین "حقی" را برای هیچ قدرتی تحت هر پوششی برسمیت نمیشناسیم و یک هدف جنبش کمونیسم کارگری الغای چنین حقوق نامشروعی است. کمونیسم بعنوان یک جنبش انسانگرا مدافع حق حیات است. ما مدافع حق حیات همگانى هستیم. اعدام پاسخ جامعه بورژوائی به معضلات و مسائلى است که خود خالق آن است. اعدام مرحله اى از یک چرخه اعمال خشونت دولتى و غیر دولتى علیه شهروندان است. ما براى برپائى جامعه اى تلاش میکنیم که حیات انسانی حرمت داشته باشد و فلسفه قانون در جامعه و در قلمرو مجازات، نه نفى حیات انسانها بلکه بازسازى و برگشت به جامعه باشد .  اگر به میزان و آمار جنایت افراد شرور نگاه کنید رقم بسیار محدودى را در قیاس با قتلهای دولتی و غیر دولتی، قتل در محیط کار، قتل ناموسی، قتل بدلیل عدم امکانات و تسهیلات از جمله تصادفات رانندگی و غیره تشکیل میدهد. اول اگر این فرض پذیرفته شود که اعدام و کشتن آدمها به هر دلیلی ممنوع است، آنوقت برای جلوگیری از قتلها باید راه حل اساسی داشت. سوال اینست که این قتلها توسط افراد شرور چرا رخ میدهند؟ زمینه اجتماعی آن چیست؟ فقر و بیسوادی و تعصب و بیماریها و ناهنجاریهای اجتماعی و غیره چه تاثیری در وقوع قتل دارند. این کدام جامعه و نظام است که از فرد قاتل میسازد؟ و چرا در مقابل قتل پاسخی جز قتل مجدد ندارد؟ آیا قاتل امروز "ذاتا قاتل به دنیا آمده است"؟ بحث ما اینست که جامعه انسانی بدوا باید این سنت قصاص متقابل را بدون استثنا پشت سر بگذارد. جامعه انسانى نیاز به اعدام ندارد. نه خوشبختى، نه آزادى و رفاه، نه حق به معنى فردى و اجتماعى با قتل مجرمین و مخالفین متحقق نمیشود. بشریت باید این دوره توحش را پشت سربگذارد. پیشنهاد ما روشن است؛ باید امنیت جامعه را در مقابل اینگونه تهدیدات بالا برد. یعنی ریشه های اجتماعی و اقتصادی جرم و جنایت را خشکاند. باید این افراد را بعنوان بیمار مداوا کرد و شانس بازگشت به یک زندگی نرمال را از آنها نگرفت. با اعدام هیچ مشکل جامعه حل نمیشود بلکه تشدید میگردد. ما اگر جامعه اى بسازیم که نیازهاى مادى و معنوى شهروندان را پاسخ میدهد، و بجاى روحیه حیوان گونه رقابت؛ عنصر همبستگى و تعاون و نوعدوستى را مبناى جامعه و به فرهنگ اجتماعی تبدیل کند، آنوقت جرائم و خشونت و قتل به حداقل ممکن میرسد. چون زمینه مادى و اجتماعى آن از بین رفته است. در هر جامعه اى و در هر سیستم علمى استثنا وجود دارد و ضرورتا این استثناها قابل تعمیم به روندها و اصول بنیادى نیستند. اگر در جمهورى سوسیالیستى فردا عده اى از اینگونه افراد داشتیم تلاش میکنیم با استفاده از آخرین دستاوردها و متدهاى علمى راه بازگشت به زندگى متعارف و مفید بودن بعنوان یک عنصر اجتماعى را باز نگهداریم. تجارب دنیاى امروز، حتى در چهارچوب سرمایه دارى که اساس تبعیض و نابرابرى و کار مزدى و زمینه جنایت و قساوت را دست نمیزند، نشان میدهد که اعدام پاسخ هیچ مشکلى نیست. فقط روحیه انتقام و خون در مقابل خون قرون وسطى را زنده نگه میدارد و بازتولید میکند. مجازات اعدام باید فورا و بدون هیچ تبصره اى لغو گردد! موفق و پیروز باشید.

سعید لقمانی
با درودهای گرم. مباحث شما از نظر من مفید و در نوع خود جالب اند. اما به سوالات اصلی چپ نمی پردازید. مثلا این سوال قدیمی و بی پاسخ که چرا چپها مرتبا انشعاب میدهند و سازمانهای بزرگ کوچک میشوند و بی تاثیر. ریشه این کجاست و چه باید کرد؟ ممنونم.

سعید لقمانی عزیز ،
به نظر من این سوال اصلی چپ نیست. سوال اصلی یا دستکم یکی از سوالات اصلی، ساختن یک حزب سیاسی مارکسیستی است که توان و ظرفیت اجتماعی شدن و توده ای شدن در مقیاس وسیع را داشته باشد. ریشه انشعابات مرتب در چپ یکی نیستند. برخا دلائل اجتماعی و تاریخی دارند. جنبشهائی دورانشان سر آمده و متلاشی شدن تنها مسیر آنهاست. افقهائی به انتهای خود رسیدند و یا امروز نیاز به انتقاد چپ و مارکسیستی از نظام موجود ندارند و متلاشی میشوند. البته این جریانات در بسترهای دیگر اجتماعی جای خود را پیدا میکنند. اما بطور کلی، و در مورد انشعابات مکرر در میان چپها، پاسخی را در شماره های قبل به یکی از دوستان داده بودم که اینجا تکرار میکنم؛

تکه تکه شدن و انشعاب ویژه چپ نیست. این امر در میان جریانات راست به مراتب بیشتر و گسترده تر است. اگر نگاهی به طیف جمهوریخواهان و جریانات ملی اسلامی بیاندازید، تعداد جناحها و سازمانها و محافل آن تا تک افراد و نشریات و سایتها دیده میشود. در میان ناسیونالیسم پرو غرب و سلطنت طلبان با دهها فرقه که بیشترشان در همین سالها تشکیل شدند مواجهید. در میان ملیون و مصدقی ها همینطور. در چپ، اگر منظورتان انشقاقات حزب توده و جبهه ملی و فدائی و راه کارگر و سنت کمونیسم روسی و اردوگاهی سابق است، این پروسه مدتهاست که شروع شده و نتیجه بی افقی این جریانات و بن بست و شکست کمونیسم اردوگاهی و استحاله این جریان در مدار ناسیونالیسم و دمکراسی است که المنتها و ماتریال اصلی فکری و سیاسی این جریانات بودند. چرخش به سمت دیدگاههای نظم نوینی و فوق ارتجاعی نیز یک نتیجه این دگر دیسی سیاسی است. اگر منظورتان از چپ کمونیسم کارگری است، این جنبش از لحاظ افق و مشی سیاسی و برنامه ای دچار هیچ بحرانی نیست و یک جریان بالنده است. کمونیسم کارگری، کمونیسم ضد کاپیتالیستی؛ تنها بستر انتقادی قابل ملاحظه چپ در ایران است و به یک ترند معرفه تبدیل شده است. کمونیسم کارگری اما در قلمرو تشکیلاتی دچار تشتت و پراکندگی است که یک رکن تلاش ما بعنوان حزب اتحاد کمونیسم کارگری فائق آمدن به آنست. انشعاب سال 2004 و جدائی اخیر ما میتوانست صورت نگیرد. سیاستهائی و روشهائی محرکه این جدائی ها شدند که ما در نشریه یک دنیای بهتر و بیانیه هایمان به آن اشاره کردیم و در بولتن مباحثات کمونیسم کارگری نیز تفصیلا مورد بررسی قرار میدهیم و راه حل خود را برای جبران این لطمات عنوان میکنیم. من فکر میکنیم اگر کسی یا کسانی به اعتبار دیدگاههای غیر کمونیستی از یک حزب کمونیستی جدا شوند و کلا در بستر سیاسی و اجتماعی دیگری فعالیت شان را ادامه دهند، چنین جدائی هائی را نباید منفی تلقی کرد. اما اگر نیروهای جدا شده از یک جریان معین هنوز به اصول و اهداف اجتماعی و برنامه ای اعلام شده این جنبش پای میفشارند و عمدتا دراین جهت تلاش میکنند، جدائی براساس مشی تاکتیکی یا اختلافات سیاسی امری ضروری نیست و میتواند در قالب فراکسیونها و مبارزه درون حزبی به فرجام سیاسی خود برسند. متاسفانه روش مقابله با سنت فراکسیون که خود ناشی از مسلط شدن نسبی دیدگاههای چپ رادیکال و سنتهای غیر کمونیستی کارگری است، این جدائی اخیر را تحمیل کرد. امروز هر ناظر منصفی میتواند ببیند که تحلیل ها و نسبت هائی که به فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری داده شد تاچه اندازه پایشان روی زمین بوده و تاچه اندازه به کل جنبش کمونیسم کارگری ضربه وارد کرده است. برای ما که در دو راهی جدائی و یا انحلال خود و درز گرفتن انتقاداتمان در بعد علنی قرار گرفته بودیم، و روشهای تشکیلاتی متناسب با این دیدگاه نیز همین مسیر را هموار میکرد، جدائی تحمیلی تنها راه بود. در عین حال ما احیا کننده سنتی سیاسی شدیم که همواره برای کمونیسم کارگری یک اصل بوده است و و آن اینست که اصل را به منافع جنبشی و طبقاتی در مقابل سکتاریسم و برخورد فرقه ای میگذارد. ما در مقابل کل این روشها پرچم منافع جنبش مان و دفاع از دستاوردهای تاکنونی آن، تلاش برای اتخاذ سیاستهائی که ضربات ناشی به این جنبش را بازسازی کند، و نقد مواضع سیاسی و نظری و پراتیکی چپ رادیکال را در دستور قرار دادیم تا راه پیشروی کمونیسم کارگری را هموار کنیم و روی مسائل واقعی این جنبش نور بیاندازیم. این تصور که چپ یک بیماری مادرزادی دارد که مرتب تکه تکه میشود و راست از این معضل معاف است تصوری غیر واقعی است. احزاب اجتماعی و سنت دار کمونیستی میتوانند در شرایط سیاسی داخلی و جهانی مشخصی دچار انشقاق و بحران و جدائی شوند. برای درک موضوع باید صریحا و بدون تعارف سراغ معضل و موانع و سیاستهائی رفت که زمینه ایجاد جدائی های بیمورد را فراهم میکنند و با تلقی فرقه ای و بسته و قدیمی مانع از رشد و انسجام حزب بعنوان یک پدیده اجتماعی و وسیع و کمونیستی هستند. فاکتورهای سیاسی و غیر سیاسی و حتی فردی مختلفی در این مسائل میتوانند دخیل باشند. اما همان فاکتورهای غیر سیاسی و فردی هم نهایتا خود را با سیاستهای معینی توضیح میدهند. ما از بحث پیرامون این جدائی ها و ارائه راه حلی کمونیستی برای اتحاد مجدد حول سیاستهای کمونیستی و مارکسیستی عمیقا استقبال میکنیم و به سهم خود در مسیر کاهش لطمات این روند و نقد سیاستهائی که موجد آنند میکوشیم. شما هم همین کار را بکنید. موفق و پیروز باشید.

اتحاد
سلام، ... ما به خاطر مسائل امنیتی مقاله و نامه هایی را که می فرستیم سریعاً از بین می بریم. ضمناً فکر کنم چهار تا نامه دادم که هر کدام حاوی مطالب مهمی بود از جمله در مورد نقد به حزب، گزارش کار حزب و ایده هایی که داده بودم البته در چهار ای میل با فاصله ی زمانی در نهایت باید یکی از این نامه ها به این رفیق می رسید! برای این هفته نیز یک نقد دادم که امیدوارم این دفعه جواب بگیرم و مشکل خاصی که بیشتر دفعه ی قبل حالت غیبی و امام زمانی داشت اتفاق نیافتد! اتحاد

اتحاد عزیز،
این نامه را رفیق ماجدی برای من ارسال کرده اند. من همانطور که برایتان پیام گذاشتم نامه ای از شما دریافت نکردم. دلیلی نداشت که پاسخ ندهیم. ما نامه هائی که بخشا هتاکی هم کرده اند را منتشر کردیم. به هر حال ای میل را مجددا چک کنید. شاید به قول شما "حالت غیبی و امام زمانی" پیدا کرده است و در کار کمونیستها اخلال میکند! مشتاق دیدن گزارش و نامه هایتان هستیم. موفق باشید.

آرمان نوری
لزوم تشكیلات گردانی
متاسفانه در جنبش ما وقتی به چیزی نقد می كنند می خواهند مسئله را با تمام شعاع آن بكوبند مثلاً چریك های فدایی را كه حد اقل می توان اصول مخفی كاری را از آنها آموخت، امروز هم تشكیلات گردانی حككا در خارج كشور باب شده كه این امر موضوعیت خود را در داخل هم از دست داده است. 10 اكتبر نزدیك می شود باز هم باید هدایت موجها را در دست گرفت اما كدام موج و در كجا و با كدام نیرو؟ این كار كادر حرفه ای می خواهد ، تشكیلات می خواهد كه از قبل آماده باشد ( البته در این مطلب روی سخن بیشتر در مورد داخل كشور است ) . باز هم شاید بگویند داری نق میزنی ، كارت را بكن ، نا امید هستی دیگر چرا كمونیست شدی ؟
اما! تمام بحث متودلوژی رگه لنینیستی این است كه اول تصمیم بگیری كه چه می خواهی و بعد به سراغ تاریخ می روی (لنینیسم و بلشویسم : حكمت) ولی رگه لنینیستی برای تصمیم گیری سازمان یكپارچه، متحد و آماده می خواهد كه در صورت نبود آن اگر كمپینی هم برگزار شود نتیجه ای نمی گیرد و آن وقت همه می گویند خب چه شد؟ چه نتیجه ای داشت؟ به غیر از صرف وقت و دستگیری بی مورد این ضربه ها همه در اثر نبود سازمان دهی و تشكل های كمونیستی می تواند وارد شود. ما كه هنوز موفق به متشكل كردن خود نشده ایم قطعاً در سازماندهی جامعه ( كمپین ، اعتصاب ، اعتراض و ...) شكست خواهیم خورد و به نتیجه مثبت نخواهیم رسید و این نوع كار كردن چیزی جز تریدیونیسم كه از سنت های حككا به ارث رسیده نمی باشد.
در حزب باید فكر و عمل هر دو كنترل شود، اما انتقاد سازنده حزب است ( تاكتیك حزبی لنین)
انشعاب ما با شعارهای حزب مبلغ، مروج و سازمانده، طرح رهبری جمعی، كادر سازی و غیره صورت گرفت اما بی افقی در نوع سازماندهی، سبك كار، حق رای ها در انتخابات حزب، ضعف تئوریك اعضا و ... در داخل كشور چشم امید داشتن به اعتراضات خود به خودی جامعه و كارگران یكی از عوامل پاسیف شدن و در نهایت سلامت قرار گرفتن در رده یك گروه فشار، افشاگر و شاید بروز اكونومیسم خواهد بود.
حككا و سازمان جوانان كه هر روزه نفرات جدید در آن می آمدند و پس از یكی دو ماه منفرد شدن پشت نت و نامه نوشتن به نشریه می رفتند نمونه بارز این نوع عملكرد است. منصور حكمت در جنبش های سلبی و اثباتی رهبران متعدد و سرشناس را پیشنهاد می كند در كنار یك نیروی مسلح قوی، ولی رهبری یك حزب كمونیستی ایرانی كسی نیست كه فقط در كمپین های خارج كشور رهبر شود. رهبر به عبارتی در ایران كسی است كه اعتبار عمومی دارد سختی كشیده، در پیشاپیش مبارزات شاید كتك هم بخورد و زندان هم برود به نظر خود شما احمد باطبی می تواند یك رهبر مشهور برای جامعه باشد یا مینا احدی. كدام را در ایران به عنوان آزادی خواه می شناسند؟ شما هر چقدر بگویی فلانی در آلمان مشهور است و او را می شناسند با خود می تواند هزاران نفر را به خیابان بیاورد خب در آلمان كاندید سمت دولتی شود اصلاً برود انقلاب كند ولی در آلمان ، برود وضعیت آنجا را درست كند. این نوع رهبر خیلی خوب است ولی بیشتر برای كمونیسم آلمان چون آنجا این رهبر سرشناس را می شناسند نه اینجا. این حزب مختص شرایط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... در محیط جغرافیایی جایی به نام ایران است. اینجا رهبر می خواهد، اینجا سازماندهی می خواهد، اینجا كمپین می خواهد و در نهایت اینجا انقلاب كارگری می خواهد و سوسیالیسم. زنده باد كمونیسم كارگری. آرمان نوری

آرمان نوری عزیز،
آنچه شما لزوم تشکیلات گردانی نام میگذاری ما به بیانی دیگر امر سازماندهی به معنی وسیع کلمه و در سطوح مختلف مینامیم. از سازماندهی حزبی و توده ای و اشکال مختلف متشکل شدن و فعالیت حول سوالات مختلف واقعی و اجتماعی. به این معنی با شما توافق داریم. حزب رهبر – حزب سازمانده تنها لوگوی ما نیست، امر فوری ماهم هست. در مجموعه این موضوع نوع حزب سیاسی، سنتها، روشهای کاری، اشکال سازماندهی، فرهنگ مسلط انتقادی در آن، پراتیک اجتماعی و کمونیستی، شفافیت و در دستری بودن و غیره مورد بحث ماست. برای اینکار حتما کادر حرفه ای هم نیاز داریم. اما سازماندهی کمونیستی در جامعه بر متن مکانیزمهای اجتماعی ممکن است. این مبارزه ای علنی و توده ای است و شرکت کنندگان در آن عموما توده های طبقه کارگر و مردم محرومی هستند که نمیتوانند حرفه ای باشند. تاکید من اینست سازمانی که اساس کارش را کادرها و انقلابیون حرفه ای پیش میبرند سازمانی مختص کار و اهداف خاصی است. با اینحال این موضوع کار در سطوح دیگر را منتفی نمیکند. در مورد اخذ سنتهای سیاسی جنبشهای دیگر، قبل از اینکه به آن بعنوان یک تجربه نگاه کنیم، این سوال مطرح است که این نوع سنت تشکیلاتی ویژه کدام جنبش است و چه ناهمخوانیهائی با سنت کمونیستی کارگری دارد. یک تشکیلات کمونیستی حتما اصول و ظوابط مخفی هم دارد. تا آنجا که باید از چشم پلیس سیاسی و نیروهای امنیتی بدور باشد رعایت اصول مخفی کاری یک امر حیاتی است. این برمیگردد به نوع سازماندهی و شیوه های کار تشکیلاتی که در آن رکنهای امنیتی هم معنی خود را دارند. هر اصولی در هر جنبشی ضرورتا قابل تعمیم نیستند و ضرورتا قابل استفاده در دوره امروز و با مدیومهای امروز نیستند. من موافقم که در نقد عمیق و همه جانبه بود اما جانب انصاف و امانتداری را رعایت کرد. در این تردیدی نیست. همینطور باید از درسها و تجارب مختلف جنبش کمونیستی طبقه کارگر متناسب با ویژگیهای دوره امروز استفاده کرد. اما جنبش کمونیستی کارگری باید به فرهنگ کار، تشکیلات، سنت سیاسی و سازمانی خودش متکی شود و اصول آن را از مبارزه جاری و زندگی واقعی و سوخت و ساز جنبش اجتماعی و طبقاتی اش بگیرد.
تصور من اینست که تلقی شما از سازمان یکپارچه، سازمانی است که فعالین آن در هر شهر و منطقه و کل کشور به هم مرتبط هستند. این کار برای ما امروز تماما عملی نیست. مسئولانه نیست و یک ریسک بزرگ سیاسی با جان آدمهاست. اشکال متنوعی از سازماندهی در متن روابط طبیعی و در چهارچوب تناسب قوا میتوان بدست داد که هم مبارزه امری اجتماعی و یکپارچه شود و هم امنیت فعالین و اعضای حزب را حفظ کرد. چهارچوبهای تشکیلاتی و اشکال و آرایشی که ما در هر دوره بخود میدهیم، تماما تابعی از تناسب قوا و ضرورتهای فوری مبارزه اجتماعی و طبقاتی است. ما یک نسخه برای تمام فصول نداریم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری با دیدی انتقادی به روشهای تاکنونی کار که متکی به سازماندهی موسمی و سبک کار آکسیونی است نگاه میکند و در هر قلمرو تلاش میکند بدیلهای عملی و الگوهای سازماندهی حزبی و اجتماعی را بدست دهد. در این کار حتما چپ و راست خواهیم زد اما مسیرمان درست است. در مورد حق رای اعضا قبلا در نشریه در همین ستون سوالات پاسخ دادیم. اعضا در هر تصمیم سراسری و مجامعی که بدون حق اعضا موضوعیت ندارد شرکت میکنند. در یک شرایط حتی دو فاکتو در داخل کشور هم میتوان آرا اعضا سازمانهای حزب را در سطوح مختلف داشت و بعنوان سوخت و ساز متعارف تر حزبی بکار برد. در شرایط امروز این شکل سازمانی مقدور نیست یا دقیق تر خطرناک است. اگر منظورتان مثلا این باشد که هر سیاست و بحث و اطلاعیه و تصمیم روزمره در مورد امور تشکیلاتی بطور مستمر از طریق رای کل اعضای حزب پیش رود، این حزب نیست. شورا هم نیست. یک آنارشیسم تمام عیار است که اجازه نمیدهد حزب کمونیستی یک قدم بردارد. حزب همواره سیاست و فعالیتش را از طریق ارگانهای منتخب در هر دوره پیش میبرد. در کنار تصممیات مصوب آزادی بیان و جایگاه فرد برای هر نوع انتقاد و مخالفت اصولی هم محفوظ است. اعضا به سازمانهای حزبی تعلق دارند و از طریق سازمانهای حزبی در امور سراسری حزب دخالت میکنند.
در مورد داخل و خارج و تمایزی که بین رهبری در داخل و خارج میگذارید با شما توافق ندارم. شما میتوانید در داخل یا خارج منشا فکری و سیاسی و عملی در فعالیتهای متنوعی باشید. تردیدی نیست کار اعتصاب کارگری را قبل و حین اعتصاب رهبران عملی کارگران پیش میبرند و یا هر مبارزه روزمره و اجتماعی متکی به لایه ای از رهبران عملی است. اما این رهبران عملی افق و سیاست و سنت و روشهای خود را از احزاب سیاسی میگیرند. دیوار چینی بین داخل و خارج بویژه در دنیای امروز وجود ندارد. این درست است که حزب باید در ایران کاری را صورت دهد. یعنی بحث قدرت سیاسی و سوسیالیسم برای ما و امروز بدوا سنگرش ایران است. هر چند به مبارزه کمونیستی و انترناسیونالیستی مان ادامه میدهیم و یک فعالیت کمونیستی در هر گوشه جهان عملا و بنا به ماهیتش فعالیتی انترناسیونالیستی است و اهدافی جهانشمول را نمایندگی میکند. در نتیجه ویژگیهای جامعه ایران نوع کار معین و مشخص تری را از جمله در قلمرو سازماندهی در مقابل ما میگذارد. دنیای امروز مختصات خودش را دارد و سازماندهی سیاسی و حزبی و مکانیزمهای کارکرد آن تماما باید متکی به خصوصیات ویژه ایندوره باشد. اصول مخفی کاری چریکی و عمده سازمانهای چپی بعد از انقلاب، یکیش ملاقات پشت پرده و جلسه گرفتن زیر حجاب امنیت بود. این امر با توجه به خصوصیات علنی مبارزه اجتماعی امروز خیلی خنده دار است. این کمونیسم فرقه ای و غیر کارگری و اعتراض طبقه متوسط شهری است که ارتباطی با سوخت و ساز مبارزه طبقه کارگر و جنبش کمونیستی کارگران ندارد. روشهائی مناسب برای همان جنبشی است که نهایتا اصلاحات جامعه بورژوائی را مطالبه میکرد.

حقیقت!
سلام، من از ایرانم، میدانید حقیقت تلخه. میدونید چی تلخی حقیقت رو شیرین می کنه؟ دروغ. شما را به خدا باور کنید کمونیسم در حال پایانه. شما را به خدا اشتباه نکنید. بیایید ائتلاف کنید. از حذف کامل بهتره. آینده این سبک را فدای خود نکنید. شما در سال 1357 متحد شدید و شکست خوردید حالا که باید متحد شوید این طور ... همیشه شجاعت در گذشته. هرکی بیاد سر کار واسه شما بهتر میشه. از ایران خبر ندارید شما در حال حذفید. بای. امین رضایی.

امین رضایی عزیز،
با تشکر از شما. اگر ما در حال حذفیم نگرانی شما و این قسم و خدا را چه نیازی دارید؟ حقیقت تلخ اینست که جمهوری اسلامی هنوز سرکار است و ما و مردم هنوز موفق به سرنگونی آن نشدیم. حقیقت تلخ تر اینست که طبقه کارگر و اکثریت مردم در فقری مفرط دست و پا میزنند و همین جامعه را بخشا محتاط میکند و آزادی عملش را میگیرد. برای تغییر این وضعیت ائتلاف چاره نیست. چون طرفداران خدا و سرمایه نه فقط با کمونیسم ائتلاف نمیکنند بلکه در جنگی غریضی و طبقاتی با آنند. ما در اردوی طبقاتی مان و برای منافع جنبشی مان و منافع کل جامعه حاضر به هر ائتلافی هستیم. به عبارت دقیقتر تلاش میکنیم که منافع وسیعتر طبقاتی و جنبشی و آرمان اجتماعی ما مبنی بر آزادی بشر، راهنمای تعیین سیاست و تاکتیک و فعالیت روزمره ما باشد. از ایران هم خبر داریم و کم هم خبر نداریم. کمونیسم یک واقعیت اجتماعی آن جامعه است. معضلات پیشروی کمونیسم و رفع آن امر جنبش ماست. اما کمونیسم بعنوان یک راه حل و افق سیاسی و بعنوان پرچم عدالتخواهانه کارگران برای آزادی جامعه یک افق زنده است. ما نه به خدا باور داریم و نه با قسم به خدا "کمونیسم در حال پایان در ایران" را باور میکنیم. کمونیسم در ایران هست و بالقوه قوی است چون طبقه کارگر و اعتراضش علیه سرمایه داری هست. چون تبعیض و نابرابری هست. چون فقر و فلاکت و اختناق و آپارتاید هست. اما وجود زمینه اجتماعی به تنهائی برای پیروزی کافی نیست. باید این جنبش در قامت سیاسی و حزبی در قلمرو کل جامعه قد علم کند و نیروی میلیونی خود را به میدان بکشد. طبقه کارگر و جنبش آزادی و برابری با قسم و تبلیغات کنار نمیرود. راستش سرکوب تاکنونی هم نتوانسته کنارش بگذارد. ما یا پیروز میشویم و یا شکست میخوریم. راه بینابینی برای ما وجود ندارد. تردید نیست در ایستگاههای مختلف سیاسی سیاست متناسب با اوضاع را اتخاد خواهیم کرد و نیرویمان را برای دور بعد نگه میداریم. اما یک معنای استراتژیک پیروزی برای ما نابودی سرمایه داری و جامعه طبقاتی و استقرار کمونیسم است. ما هستیم، شکست ما در جراید اعلام نمیشود، در میدان نبردهای طبقاتی سرنوشت ساز باید عملا بر ما پیروز شوید. موفق باشید.

کورش
با سلام، فرم را براتون فرستادم. من کتاب یک دنیای بهتر ( برنامه ی حزب کمونیست) را خواندم و چند تا سوال واسم پیش آمد!

چرا یک جا میگه باید زبان های محلی باید آموزش داده بشن که مردم بتونن با زبان محلی خودشون در اجتماع حضور داشته باشن و با زبان خودشون در همه امور احتیاجشون را بر طرف کنن و جایی دیگه میگه باید زبان انگلیسی جای زبان فارسی رو بگیره و مردم با زبان انگلیسی در اداره و مدرسه حرف بزنن.

پاسخ؛ کورش عزیز به صفوف حزب خوش آمدید و پیوستن تان را به حزب تبریک میگویم. و اما در مورد سوال؛ برای کمونیستها زبان منشا هویت نیست. یک وسیله و ظرف ارتباط اجتماعی است. وجود زبان رسمی در قوانین کشور، اما منشا آن یک ناسیونالیسم عظمت طلب و ستمگر است که بنوبه خود ناسیونالیسم قومی و قرون وسطائی در اپوزیسیون را تقویت میکند و منشا انواع تفرقه ها و جنگ ها و خونریزیها در تاریخ معاصر شده است. برای کمونیسم نقطه عزیمت انسان و آزادی و برابری اوست. محل تولد و زبان و تعلق قومی و مذهبی کسی معیار تعیین قوانین کشور نیست. برنامه ما مخالف تحمیل زبان رسمی است. ما از میان زبانهای رایج کشور یکی را بعنوان زبان آموزشی و اداری تعیین میکنیم و در کنار آن امکان تکلم و درس خواندن و نشر با سایر زبانهای رایج را فراهم میکنیم. تبعیض را باید از بین برد تا زمینه های انشقاق و تفرقه ملی را نفی کرد و کاهش داد. اگر وجود زبان رسمی و ممنوعیت تکلم به زبان مادری در جاهای مختلف، منشا یک جدائی بین مردم کشور شده است، بهترین و سر راست ترین راه حل و بستن این شکاف نفی این تبعیض از طریق آزادی است. در عین رفع تبعیض باید به اتحاد جامعه، نفس وجود جامعه، و دسترسی همگان به دستاوردهای دانش بشری توجه کرد. زبان انگلیسی زبان امروز دنیا است و فقدان آن در نظم آموزشی و تدریجا کل جامعه، یک کمبود جدی برای پیشرفت و رفاه است. اگر ایران قرار است جامعه ای باشد که در متن دنیای امروز از آخرین دستاوردهای بشری استفاده کند، اقدامات متعددی باید در قلمروهای مختلف بعمل آورد. یکی از آنها قرار گرفتن در یک ارتباط تاریخی- جهانی با دوره معاصر خویش است. زبان یک مدخل جدی این امر محسوب میشود. بعد از یک نسل چهره جامعه چهره ای انسان محور تر، بین المللی تر، متکی بر ارزشهای پیشرو تر و جامعه ای باسواد تر و لذا آزاد تر است. ممکن است سوال شود مگر زبان انگلیسی در کشورهای امروز که به این زبان تکلم میکنند این نتایج را ببار آورده است؟ پاسخ اینست در حد محدود زبان منشا تاثیرات دراز مدت و مهمی بوده است. اما اینجا بحث صرفا برسر تغییر زبان و یک هم جهتی علمی با دنیا نیست. در جامعه سوسیالیستی که رفاه کلیه شهروندان مبنا است، چنین تغییراتی با نتایج شورانگیز همراه خواهد بود و از جمله بنیانها و زمینه های تفرقه قومی و ملی و مذهبی را ریشه کن میکند.

یکجا میگه باید تمام مرزها برداشته بشه و جایی دیگه میگه از کردها برای کشور مستقل حمایت می کنیم (کمونیسم باید تلاش کنه کرد و فارس با هم یکی باشن و نه تنها کرد ایران بلکه کرد عراق و ترک) منتظر جوابتون هستم. کورش

پاسخ؛ کمونیستها زندگی در چهارچوبهای بزرگتر و آزادتر و بین المللی تر را به تقسیم دنیا به کشورهای میناتوری با زعامت شیوخ و شاهان و دیکتاتورها ترجیح میدهند. جامعه کمونیستی جامعه ای است بدون مرز، بدون خرافه، بدون ایدئولوژی، بدون طبقات، و بدونه هر گونه اسارت مادی و معنوی فرد و جمعی. این اصول ماست. در عین حال در دنیای امروز با داده های سیاسی که مستقل از ما وجود دارند، و کمونیسم برای پیشروی باید پاسخهای مشخص و سرراست به آنها بدهد، روبرو هستیم. نقطه عزیمت برای ما نه تقدس جغرافیائی و بزرگتر شدن و یا کوچکتر شدن جغرافیای سیاسی فعلی ایران، بلکه  خوشبختی و آزادی مردمی است که بنا به سابقه تاریخی ستم ملی و وجود یک مسئله معرفه ملی در چنین شرایطی قرار گرفته اند. ما اتومات از استقلال کردستان حمایت نمیکنیم. راه حل ما برای حل مسئله کرد رفراندوم برای ماندن در چهارچوب ایران با حقوق مساوی با دیگر شهروندان یا جدائی و تشکیل کشور مستقل است. ما نه سیاست الحاق اجباری داریم و نه سیاست تکه پاره کردن مملکت براساس دمکراسی و فدرالیسم نظم نوینی. در این رفراندم هم بنا به شرایط و ارزیابی ما از منفعت و ضرر جدائی برای طبقه کارگر و مردم در کردستان، سیاست مان را تعیین و توصیه مان را به جامعه اعلام میکنیم. ترجیح ما اینست که مردم ایران در یک جغرافیای واحد و متحد بعنوان شهورندان متساوی الحقوق و آزاد و برابر زندگی کنند.

حسین ...
سلام، من یکی از هنرمندان ایرانی و مطرح در رشته ی خود هستم. سال ها پیش وزارت اطلاعات ایران بسیار تلاش کرد من را جذب و استخدام نماید اما به علت آگاه شدن از جنایات آن ها شدیداً مخالفت کردم و موضع گرفتم. از آن زمان تا کنون من به صورت غیر مستقیم تحت فشارهای روانی و آزار و اذیت های آنان قرار دارم و من را به عنوان یک نیروی اطلاعاتی معرفی کرده اند و این باعث مشکلات زیادی برای من شده است. من به تازگی از طریق ماهواره با شما آشنا شده ام. خواهشمند هستم من را راهنمایی کنید و اگر شماره تماسی دارید که بتوانم با امنیت و به راحتی از ایران با شما تماس بگیرم و توضیحات بیشتری بدهم بفرمایید. ممنون از لطف شما. سپاس

آقای حسین،
با شما جداگانه تماس میگیریم.

با سلام رفیق سیاوش
روز دوشنبه 2 مهر ماه حوالی هفت عصر، یک بمب در میدان آزادی شهر سنندج در مرکز برپائی نمایشگاه دفاع مقدس و نمادهای مذهبی منفجر شد. دو نفر هم زخمی شدند. این دومین بار است که در ماههای اخیر بمب منفجر میشود. بنا به اطلاع من تا کنون هم هیچ گروهی مسئولیت این بمب گذاری را به عهده نگرفته است. شما در اینمورد اظهار نظر نکردید. موضعتان چیست؟ با امید پیروزی، فرشید.

فرشید عزیز،
حق با شماست. حتما باید در این مورد صحبت میکردیم. گزارش و عکس هم دریافت کردیم که اینجا چند نمونه آن را منتشر میکنم. اخیرا سایت خبری (روژ هه لات نیوز) وابسته به پژاک اعلام کرده که مسئولیت این بمب گذاری را جریان پژاک به عهده گرفته است. کمونیسم کارگری این عملیاتهای انتحاری را توسط هر که باشد قویا محکوم میکند. این گونه عملیاتها معمولا یا کار جریانات وابسته به رژیم برای ایجاد بهانه و تنگ کردن فضای پلیسی و بگیر و ببند و ارعاب مردم است و یا روش گروههای فرقه ای و مذهبی و آوانتوریست ضد جامعه. این روشها سر سوزنی از نظر کمونیسم کارگری و اهداف و آرمان اجتماعی سوسیالیسم مشروعیت ندارند. این روشها علیه مبارزه کارگری و مبارزه اجتماعی مردم برای رفع تبعیض و کسب آزادی و برابری است. این تروریسم کور است که باید جارو شود و جائی در مبارزه آزادیخواهانه مردم ندارد. عمل تروریستی پژاک کپی عملیاتهای حماس و القاعده است و قویا محکوم است. این حتی یک جریان اپوزیسیون نیست که مثلا پایگاه نظامی یا یک هدف حکومتی را مورد حمله قرار داده است. به بهانه "مقابله" با حکومت، وسط خیابان، در یک متری محل عبور و مرور مردم عادی و غیر نظامی، بمب منفجر میکند! مردم در ایران و کردستان تجارب این نوع عملیاتها را در دوره انقلاب ایران دارند. مردم باید کاملا هوشیار به این مسئله برخورد کنند. با همین بهانه جمهوری اسلامی هنوز در خوزستان اعدام میکند. این تروریسم از جانب کمونیسم و طبقه کارگر محکوم است. مبارزه سوسیالیستی و انقلاب کارگری با تمام قیامها و جنگهائی که در مسیر آن میتواند رخ دهد، مبارزه ای متمدنانه و مبتنی بر انسان دوستی و آزادمنشی است و هیچ قرابتی با تروریسم و آوانتوریسم گروههای حاشیه ای و ضد جامعه و یا رژیمهای آدمکش ندارد.

رفیق فرزاد سلطانی
پیوستن تان به صفوف حزب اتحاد کمونیسم کارگری را تبریک میگویم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری به تمام کسانی تعلق دارد که برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم در ایران مبارزه میکنند. به صفوف حزب خوش آمدید و برایتان آروزی موفقیت در تلاشهای مشترکمان را داریم!

 

منصور تر كاشوند
با زهم سلام.  نظر به اینكه روشن كردن  حقیقت احترامی است كه می توانیم به هم بگذاریم، به سولاتی كه طرح كرده بودی پاسخ می دهم. سیاوش جان زمان را پس و پیش بكنیم همه چیز عوض می شود! در خواست زندانیان در روز سوم شهریور طرح شد. دنیای اینترنت و ماهواره این خوبی را دارد كه بسرعت همه از موضوعات مطرح با خبر میشوند و موضع میگیرند. سیاوش جان سایت حزب اتحاد حداقل تا چهارم شهریور چیزی در اینباره ننوشته بود. از جمله اینكه گویا خلیل كیوان هم سایتها را ندیده بود و به دروغ اپوزیسیون را "به آزمون برده بود". گویا اپو زیسیون از اول در قبال 7 سپتامبر موضع صحیح داشت و ما كلا دروغ گفته بودیم! اما جهت اطلاع تو و خوانندگان  باید نكاتی را یاد آور شد .
دوست عزیز حتی حزب شما با كمی تاخیر از كمپینك 7 سپتامبر دفاع كرد و اتفاقا سعی كرد كمپینك  10 اكتبر را برجسته تر كند تا پس فرقه گرایی حقیقت را قربانی بكند. و حزب حكمتیست  هم  كه اصولا در تمامی بحثهای جدی بدلیل در گیرهای درونی وارد نمی شود .
اینجا ایران است ولی به رغم فیلترینگ شدید من یكی با دقت، سرعت پاسخگویی جریانات سیاسی را بررسی می كنم . سایت سلام دمكرات اول یك نوشته بر  ضد هفت سپتامبر نوشت ولی بعد زیر فشار اطلاعیه 169 نهاد  را امضا كرد. دوست عزیز من اول زحمت دیدن سایتها را كشیده بودم. ولی نوشته ام با تاخیر چند روزه، روزهایی كه اپوزیسیون سعی كرد در آزمون نمره قبولی بگیرد، روی روزنه رفت. به هر حال من خوشحالم كه "تعارفم" تحقق پیدا كرد و اپوزیسیون ”بعدا طلبكار”  ساكت ننشست و در آزمون نمره قبولی گرفت.
از شما انتظار بیشتری دارم. زمان را بدقت به عقب برگردانید. واقعیت چیز دیگری بود. ما سعی كردیم و البته موفق شدیم دور بر مان را تغییر دادیم. سیاوش جان  باز هم تو را به همان نقد ماركس به مقاله "تایمز" و نوشته سلام دمكرات و البته پاسخ و دفاعت از سلام دمكرات در مقابل نقدهای ما ارجاع می دهم. ماركس هیچ تخفیفی به تایمز نداد و اگر زنده بود به سلام دمكرات هم نمی داد. صراحت نقد  به تغییر بهتری منجر می شود تا لفافه در نقد، آنهم به اسم "انصاف".  در هر حال در این ماجرا  آنچه مهم بود و مهم هست ، انسانهاییست كه زیر اعدام بودند و هنوز هستند. "زنده ماندن" زیر اعدام در زندانهای جمهوری اسلامی، بدترین و دردناكترین نوع زنده ماندن است. نمی دانم چه تصوری از این زنده ماندن داری؟ نقطه حركت من یكی در این ماجرا همین بود. به هر حال از اینكه بیشتر اپوزیسیون علیه اعدام موضع گرفت، بسیار خوشحال شدم، نه برای هیچ چیز، الا اینكه یك نقطه قوت دل برای زیر اعدامیها درست شد.   خوشحال شدم دهها نهاد و گروه علیه اعدام موضع گرفتند. منصور تركاشوند

منصور تركاشوند عزیز،
امیدوارم که خوب و سلامت هستی. منصور جان من هم از تو انتظار بیشتری دارم. سعی نکنیم جوابی داده باشیم و رد شویم. حقیقت را اگر میگوئی تمام حقیقت را بگو. تردید ندارم که تو هم قبول داری که این درست تر و اصولی تر است. اول، شما که تاریخها را در دست دارید لطفا همه شان را لیست کنید، از تاریخ اعلام کمپین تا مقاله خلیل کیوان و موضع حزب ما و دیگران. سپس این "انتخاب سیاسی و کنار رژیم ایستادن" بقیه را در کوران کمپین توضیح و اثبات کنید، من دربست از شما قبول میکنم. میگوئی "در خواست زندانیان در روز سوم شهریور طرح شد. سایت حزب اتحاد حداقل تا چهارم شهریور چیزی در اینباره ننوشته بود. از جمله اینكه گویا خلیل كیوان هم سایتها را ندیده بود و به دروغ اپوزیسیون را "به آزمون برده بود". گویا اپوزیسیون از اول در قبال 7 سپتامبر موضع صحیح داشت و ما كلا دروغ گفته بودیم"! خوب اگر شما کمپین اعلام کردید و یکروز یا حتی دو روز بعد یک حزب سیاسی حمایت کرده است و شما چند روز بعد با این لحن مورد خطابش قرار میدهید، اسمش را چی میگذارید؟ چرا اگر همان روز کسی از کمپین شما حمایت نکرد کنار رژیم است؟ خودت و برای حزب کمونیست کارگری این منطق را میپذیری؟ شاید اساسا کسی به هر دلیل نادرستی از کمپین حزب دفاع نکرد. همانطور که بارها حزب کمونیست کارگری از کمپینهای درست دیگر اعلام حمایت رسمی نکرده است. چرا باید بعنوان یک "انتخاب سیاسی و در کنار رژیم آنهم برای خون ریختن" قرار گیرد؟
در مورد کمپین 7 سپتامبر و 10 اکتبر هم حقیقت را نمیگوئی. کمپین 10 اکتبر قبل از کمپین هفت سپتامبر اعلام شد. اطلاعیه ها در صفحه حزب و نشریه موجود اند. حزب کمونیست کارگری هم چیزی نگفت. ما هم هیچی به حزب نسبت ندادیم. نادرست بود اگر بدهیم. فوقش انتظار و فراخوانمان را مطرح کردیم. شما که متخصص کشف فرقه گرائی شدید، و تشخیص این موضوع البته بسیار برای هر فعال جنبش ما مفید است، چرا پرچم مرگ برای همسایه خوب است را بلند کردید؟ چرا بی مهابا به ما اتهام "قربانی کردن حقیقت" را میزنید در حالی که حقیقت مورد اشاره شما واژگونه است؟
در مورد سایت سلام دمکرات من به دقت نمیتوانم نظر دهم. اینطور به خاطر من می آید که سایت سلام دمکرات قبلتر اسمش در آن لیست 169 نهاد بود و بعدا که بندی مبنی بر حمایت از هفت سپتامبر اضافه کردند نیز اسمش بود. صحت و سقم این موضوع را مسئولین این تومار میتوانند روشن کنند. اما نکته دیگرت مبنی بر اینکه ما موضع سایت سلام دمکرات را در"لفافه" نقد کردیم نیز غیر منصفانه و بدور از حقیقت است. موضوع ما که مکتوب و قابل مراجعه است. لطفا با فاکت صحبت کن. چرا تلاش میکنی ما را کنار و مدافع سلام دمکرات بگذاری تا حقانیت موضع خودتان ثابت شود؟ چرا موضعتان قائم بذات چنین ویژگی ندارد؟ حقیقت اینست که ما سایت سلام دمکرات را بخاطر اظهاراتش در مورد خالد هردانی و ناپیگیریش در مخالفت با مجازات اعدام و یا استباطی که آن موضعش میداد نقد کردیم و موضع صریح و روشن مان را در مورد اعدام اعلام کردیم. حمایتمان از کمپین 7 سپتامبر هم امری طبیعی بود و رفتار سکتاریستی بعدی مسئولین حزبی نمیتوانست در موضع اصولی ما تغییری وارد کند و نکرد. اعتراض هم نکردیم که چرا بقول تو "کمپینک" اعلام کردی. احساس نکردیم که جا برایمان تنگ شد.
و بالاخره همانطو که گفتی در این ماجرا  آنچه مهم بود و مهم هست، انسانهاییست كه زیر اعدام بودند و هنوز هستند. با تو اینجا موافقم و این منفعت باید عاملی برای کنترل رفتارهای فرقه ای و بی تناسب شود. پرسیده ای؛ "زنده ماندن" زیر اعدام در زندانهای جمهوری اسلامی، بدترین و دردناكترین نوع زنده ماندن است. نمی دانم چه تصوری از این زنده ماندن داری؟" این سوال کمی شخصی میشود و مایل نیستم اینگونه جواب دهم اما ناچارم. منصور عزیز من شخصا شش سال در چنین وضعیتی زندگی کردم و به قولی "تصور کتابی" از این ماجرا ندارم. با اینحال فکر میکنم درک مسائل را تلویحا منوط به تجربه شخصی آدمها کردن نه متد درستی است و نه آدمها این امکان را دارند که همه چیز را شخصا تجربه کنند. این نکته جائی در این بحث ندارد. تنها اغتشاش ایجاد میکند و دیدگاههای امپریستی را رواج میدهد. برایت آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.

بدون شرح!
آنچه در یادداشت زیر میخوانید نوشته یکی از فعالین حزب کمونیست کارگری به نام ایرج عبداللهی است. این ادبیات عاریه ای البته بدون شرح است و پاسخی را طلب نمیکند. با پوزش از خوانندگان نشریه.

ایرج عبداللهی
کشیشان کمونیست
حزب اتحاد کمونیسم کارگری به رهبری اسماعیل مولودی باز هم منزه بازی آغاز کرده و مٽل پیغمبران از حکک خواسته است تا با ادبیات مسیحایی مخالفان را نقد کند!!!!!!!!!!! اما حزبی که عصاره وجودش عملکرد و ادبیات اسماعیل است و محمود احمدی اش مٽل نقل و نبات کلمه و اسم به سوی حکک پرتاب میکند (کلماتی مانند ماکیاول که به نظر میرسد محمود احمدی بار و وزنشان را هم نمیدانند و بر زبان می آورد)، با این پیغمبر بازی پیراهنی گشاد تر از تنش بر تن کرده است!!! ایرج آذرین در جمله ای چنین گفته است: (سگی داشت استخوانی را لیس میزد، سگ دیگری کون او را لیس میزد). اگر منصور حکمت اکنون زنده بود و این اوضاع را مشاهده میکرد اولین چیزی را که کنار میگذاشت و با تمام قوا برای جارو کردن این خار و خاشاک از سر راه انقلاب تلاش میکرد همان بحٽ اخلاقی و برخورد اخلاقی میبود! ایرج عبداللهی

سیامک عزیز،
تقاضای عضویت شما دریافت شد. پیوستن شما به صفوف حزب را تبریک میگویم. به حزب خودتان خوش آمدید. پیروز باشید.

داوود بهمن آبادی
در باره اعدام
بنام حق. یکی از حقوق اولیه ملت های نادان و جاهل که به جای ریشه ها بدنبال زدن شاخ و برگ هستند سرکوب است و حکومت جهل و خرافه بر آنان که اعدام از لوازم اولیه چنین حکومت هائیست . دست از پی روی انسان های جاهل بردارید و بدانید که برای مبارزه با یک حکومت مذهبی مذهبی بالاتر و والاتر نیاز است که امروز ما به این مذهب دست رسانده ایم و درمانده جهل عمومی از روشنفکر و عامی در کشور هستیم .

داوود بهمن آبادی عزیز،
اعدام باید بدون قید و شرط لغو شود. در این توافق داریم. ظاهرا در این هم توافق داریم که باید جهل و خرافه را پشت سر گذاشت و جامعه ای انسان محور داشته باشیم. اما رهائی از حکومت مذهبی در ایران میتواند و باید رهائی از دست مذهب هم باشد. ما برای آزادی به هیچ مذهبی، حال از نوع "والا"، نیاز نداریم. انسان آزاد به مذهب و ایدئولوژی نیاز ندارد. رهائی از جامعه طبقاتی و نظام بردگی در عین حال رهائی از دنیای مذهبی است. چون مذهب بیانی دردآلود و آسمانی از وضعیت مشقت بار زمینی است. انسان آزاد از قید تبعیض و اسارت طبقاتی و از خود بیگانگی به مذهب کوچکترین نیازی ندارد. زمانى دور امر رهائى، بدوا رهائى از مذهب و خدا توضیح داده میشد. و امروز نیز، رهائى بشر بدون پشت سرگذاشتن خدا و دستگاه مذهب و روابط و مناسبات ملکى و نظامى که مذهب و خدا را بازتولید میکند ممکن نیست. خدا و مذهب طوق اسارت بشر است و حتى براى سلامتى جسمى و روانى هم که شده باید بدورش انداخت و علیه فلسفه وجودیش در قرن بیست و یکم بپا خواست. خدا محصول دوران جهالت بشر است و سرمایه دارى مدرنترین نظم بردگى بشر. خدا در خدمت نظم سرمایه،   جهالت تاریخى را با بردگى تاریخى تلفیق میکند. ضرورت هر دو اسارت بشر است و نفى اسارت بشر نفى هر دو است. پس مرگ بر خدا و مرگ بر سرمایه !

سلام آقای جوادی،

ممنون از برنامتون. اگر ممکن است یک فیلتر شکن برای ورود به سایت – چنل وان  معرفی کنید تا بتوانیم در جمع اوری یک ملیون امضاء شرکت کنیم، آرتا رضازاده

                     

آرتا رضازاده عزیز،
فیلتر شکن را باید چنل وان معرفی کند. دوستانتان را در مقابله با اعدام و برای ده اکتبر در ایران بسیج کنید. همراه با زندانیان سیاسی و مردم مخالف اعدام در سراسر جهان شریک شوید و ادای سهم کنید. به امید روزی که اعدام این قتل و جنایت دولتی را در همه جای جهان الغا کنیم. موفق و پیروز باشید. 

 

رفیق هیرش عزیز،
پیوستن تان به صفوف حزب اتحاد کمونیسم کارگری را تبریک میگویم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری به تمام کسانی تعلق دارد که برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم در ایران مبارزه میکنند. به صفوف حزب خوش آمدید و برایتان آروزی موفقیت در تلاشهای مشترکمان را داریم!

رفیق خسرو دانش
مطلب شما با عنوان ”محتوای ایدئولوژیک و راست پروژه ی اتحاد حزب اتحاد کمونیسم کارگری“ دریافت و در ستون آزاد سایت منتشر شد. موفق باشید.

نادر بهارمست عزیز،
نامه و مطلب شما دریافت و در ستون آزاد سایت منتشر شد. موفق باشید.

***