رابطه حرارت و عصبانیت!
در حاشیه اسکاندال رهبری ح ک ک
آذر ماجدی

اخیرا در پی درگیری های درون رهبری باند زحمتکشان، اعضای این سازمان در اردوگاه این جریان در کردستان عراق اسیر شده اند. بسیاری از اینها جوانانی هستند که بدون شناخت دقیق از ماهیت ارتجاعی و باند سیاهی این جریان به آن ملحق شده اند. برخی با این باور که این یک جریان چپ و سوسیالیستی است و برخی دیگر به امید فرار از جهنم جمهوری اسلامی به آن پیوسته اند. این جوانان از همه جا بیخبر پس از سپری کردن مدتی در اردوگاه، متوجه میشوند که عملا اسیرند و تنها راه جدا شدن از این جریان فرار است. درست مثل جریانات مذهبی "کالت" هایی که در گوشه و کنار دنیا انسان های بی خبر و مستاصل را به اسارت میگیرند.
درگیرهای اخیر رهبری این جریان، زندگی بسیاری از این انسان ها را با خطر جدی روبرو کرده است، اما امکان فرار بسیار پیچیده شده است. در این شرایط خطیر تلاش برای نجات این جوانان به یکی از مسائل مهم خانواده های آنها و اپوزیسیون انسان دوست بدل شد. در تلاش برای اعمال فشار بر این جریان باند سیاهی و جلب حمایت بین المللی،  نامه سرگشاده ای در میان خانواده های اعضا یا بهتر بگوییم اسرای زحمتکشان پخش شد و به امضای بسیاری از آنها و برخی دیگر رسید. وبلاگی درست شد و این نامه با امضاء ها در آن چاپ شد و در اختیار عموم قرار گرفت. بلافاصله پس از راه افتادن وبلاگ تعداد دیگری از این فراخوان حمایت کردند.
روشن است که امضاء کنندگان اسامی خود را علنی نکرده اند. چرا؟ آیا اصلا این سوال لازم است؟ خیلی سخت است که با یک حساب دو دو تا چهارتا متوجه شویم که نه تنها جان آنها، بلکه جان عزیزان آنها در اردوگاه زحمتکشان در خطر قرار میگیرد؟ جمهوری اسلامی را نمی شناسید؟ باند زحمتکشان و شیوه های مافیایی آن را چی؟ ترس از جان. این یک جواب ساده و سرراست به آنهایی است که عدم درج اسامی امضاء کنندگان را مواد ایجاد یک اسکاندال سیاسی بزرگ کرده اند.
در این میان یک اتفاق بسیار عجیب و بی سابقه افتاد. آقای محمد آسنگران، عضو دفترسیاسی حزب کمونیست کارگری و دبیر کمیته کردستان این حزب یک نامه تهدید آمیز برای مسئولین وبلاگ فرستاد و با لحنی تحکم آمیز تهدید کرد که یا این وبلاگ را جمع کنند یا آنها "آی پی و اسامی" مسئولین وبلاگ را اعلام خواهند کرد (بخوان لو خواهند داد!) این عین نقل قول ایشان است: "به دقت آی پی شما و اسم واقعیتان را اعلام میکنیم این کار را نکنید به نفع تان است. این وبلاگ قلابی تان را هم جمع کنید تا گندش در نیاید." من شخصا وقتی این نوشته را دیدم اول فکر کردم که این یا کار رژیم اسلامی است که دارد به این شیوه اپوزیسیون را خراب میکند یا کار باند زحمتکشان. اما خیلی سریع معلوم شد که متاسفانه این کار خود آقای آسنگران و رهبری حزب کمونیست کارگری است. ایشان بعد از اینکه مسئولین وبلاگ، نامه مربوطه و پاسخ خود را به آن چاپ کردند، یک توضیح نامه "عذر بدتر از گناه" نوشت و در نشریه رسمی حزب شان "ایسکرا" چاپ کرد. واقعا تاسف آور است که رهبری حزب کمونیست کارگری با این سرعت مشغول سقوط آزاد است. تهدید به لو دادن آی پی و اسامی مسئولین یک وبلاگ اپوزیسیون که در ضدیت با سازمان زحمتکشان و در دفاع از عده ای جوان اسیر در دست این جریان باند سیاهی تهیه شده است، هیچ قرابتی با آرمان ها و اصول یک حزب کمونیست کارگری ندارد.
در مواجهه با این واقعه یک سوال برای هر انسان و ناظر سیاسی مطرح میشود: معنای سیاسی و واقعی چنین تهدیدی چیست؟ آیا حزب کمونیست کارگری مناسباتش با سازمان زحمتکشان تغییر کرده و بهبود یافته است؟ زیرا منطقا چنین نامه ای فقط بنفع سازمان زحمتکشان تمام میشود. این باند زحمتکشان است که از جعلی خواندن وبلاگ حمایتی سود میبرد. تهدید به لو دادن آی پی نیز یک روش مافیایی و پلیسی است که روش آشنای زحمتکشان است. اما ظاهرا مناسبات این حزب مانند گذشته است. پس چه دلیلی موجد این تهدید زشت و پلیسی است؟ آیا هیچ انسان باشرف در اپوزیسیون رژیم اسلامی حاضر است این چنین یک جریان اپوزیسیون را تهدید کند؟
تاسف فراوان و ناباوری عمیق عکس العمل من بمدت چند روزی در مقابل این حرکت بود. به سیاق 4 -5 سال اخیر، هر زمان که یک حرکت نادرست، یک بی اصولی یا روشی ناپسند از حزب کمونیست کارگری مشاهده میکنم، بیاد گذشته باشکوه و پرافتخار حزب قلبم فشرده میشود. بر سر این حزب چه آمده است؟ آیا هیچکس باورش میشود که این حزب که بر تارک انسانیت و اصولی گری در میان اپوزیسیون قرار داشت، این چنین سقوط کرده باشد؟ در این مواقع تیتر یک اطلاعیه معروف حزب به قلم منصور حکمت همواره در ذهنم به صدا در میاید: "دریغ از یک جو شعور!"
اما چرا چنین حرکتی از جانب آقای آسنگران سر زده است؟ چه محرکه ای ایشان را به انجام چنین کاری ترغیب کرده است؟ ایشان توضیح میدهد که "برق از سرش پریده است" و عصبانی شده است. اینکه چرا یک کمونیست با دیدن یک وبلاگ در حمایت از اسرای باند زحمتکشان "برق از سرش می پرد" خود جای سوال است؟ ایشان چنین توضیح میدهد: "معلوم نيست چه فرد و یا مرجع حقيقی و حقوقی اين فراخوان را داده است، معلوم نيست چه کسی آنرا منتشر کرده است. معلوم نيست صاحب وبلاگ چه کسی است. همه اينها ميتواند فضايی را ايجاد کند که در ميان اپوزيسيون نا امنی ايجاد کند. چنين کاری ميتواند از جانب رژيم اسلامی صورت بگيرد." این توضیح هیچکس را قانع نمیکند. فقط انشاء است. بیشتر به جوک شباهت دارد. این را هم ما میدانیم، هم ایشان و هم تمام اعضای رهبری حزب ایشان. این اولین بار نیست که وبلاگی در مورد مساله یا امری یا واقعه ای درست شده است، بدون اینکه اسم و رسم وبلاگ نویسان معلوم باشد. وبلاگ های متعددی در مورد 16 آذر، 8 مارس، اول ماه مه با نام آزادی و برابری، دسته جات مختلف دانشجویی و غیره بدون اعلام هویت گردانندگان آن درست شده است و کسی از "هویت حقیقی و حقوقی" آنها اطلاع ندارد. اما در میان اپوزیسیون یا جنبش چپ میتوان حدس زد که این وبلاگ ها به چه جریانی متعلق اند. این واقعیت را نیز این دوستان میدانند. آقای آسنگران در چاله افتاده است و دارد تقلا میکند خود را از این چاله بیرون بکشد. اما متاسفانه هر چه بیشتر تقلا میکند، بیشتر در آن فرو میرود و کل رهبری حزب کمونیست کارگری را نیز با خود به قعر میبرد.
اما فرض کنیم که ایشان واقعا این چنین عصبانی شده است. دو سوال مطرح میشود: 1- چرا یک "رهبر کمونیست" وقتی عصبانی میشود، تهدید پلیسی میکند؟ 2- دلیل واقعی عصبانیت چیست؟
1-یک ضرب المثل هست که حقیقتی روانشناسانه را بیان میکند. "مشروب آنچنان را آنچنان تر میکند." مردانی که در مستی همسرشان را کتک میزنند، عموما مستی را دلیل این خشونت نابخشودنی اعلام میکنند. در حالی که مساله برعکس است. هیچ آدم آرام و غیر مردسالاری وقتی مست شود دست روی زنش بلند نمیکند. خشونت و مردسالاری بعضا فروخفته ای موجود است که مشروب آن را رها میکند. هیچ انسان عمیقا شریف و انسان دوستی وقتی عصبانی میشود به تحرکات پلیسی متوسل نمیشود. این معمایی است که ذهن بسیاری را بخود مشغول کرده است. بسیاری در ذهن خود میگویند: "رفیق من، باشد، قبول. شما خیلی عصبانی شدید، اما چرا در عصبانیت تهدید به لو دادن آی پی و اسم و رسم مردم کرده اید؟"
2- اما دلیل واقعی عصبانیت. من همانموقع حدس زدم که دلیل این عصبانیت فقط میتواند در سکتاریسم عمیق ایشان ریشه داشته باشد. حدس زده اند که چه جریانی پشت این نامه سرگشاده و وبلاگ حمایتی قرار دارد و از اینکه کسانی از ایشان و حزب متبوعشان در عالم سیاست جلو افتاده است "برق پرانده اند" و عصبانی شده اند. و این مساله زشتی حرکت ایشان را حتی برجسته تر میکند. یعنی ایشان دارد اشخاص و جریان معینی را تهدید میکند. جالب است که طولی نکشید شاهد از غیب آمد. نشریه ایسکرا معما را حل کرد. ایسکرا شماره 380 مصاحبه ای دارد با ناصر اصغری، عضو کمیته مرکزی این حزب، از ایشان پرسیده میشود: سوالی در مورد "برخورد یکی از دوستان فراکسیون به مساله سازمان زحمتکشان بکنیم. اصلا چرا این جریان با چنین حرارت وارد این جریان شده است؟"
همین کلمه "حرارت" کلید حل معما است. ایشان حدسیاتی زده است. و این حدسیات باعث شده که برق بپراند. در واقع تا آنجا که به ایشان برمیگردد، حرارت ما برای نجات جوانان اسیر در اردوگاه باند زحمتکشان، حرارت ما برای کمک به آنها، حرارت ما برای افشای این سازمان باند سیاهی، باعث برق پراندن ایشان شده است. دلیل توسل به این روش زشت سکتاریسم است، حسادت و رقابت سازمانی است. ظاهرا کلید عصبانیت ایشان را باید در "حرارت" ما برای فعالیت انسانی، کمونیستی و اصولی یافت. باید به ایشان توصیه کرد که لطفا اصل مهمی چون "هدف وسیله را توجیه نمیکند!" را از معنا تهی نکنید. شما حتی معنای این عبارت را نیز نمیدانید. در پایان باید گفت که امید میرفت این روش بسیار زشت و ناپسند آقای آسنگران توسط بخشی از رهبری حزب کمونیست کارگری مورد نقد قرار گیرد. اما این امیدی بیحاصل است. چاپ این نوشته ها در نشریه رسمی این حزب بمعنای تائید این روش توسط رهبری شان است. چنین روش هایی باید قاطعانه محکوم شود. امیدواریم که رهبری حزب کمونیست کارگری نیز به این امر متقاعد شود و با نقد این حرکت نشان دهد که نسبت به چنین بی اصولی گری آشکاری حساس است و آن را از صفوف خود طرد میکند.