پیشگفتار
"سیاست سازماندهی ما در میان کارگران" یکی از مطالب پایه ای کمونیسم کارگری منصور حکمت در زمینه سازماندهی کارگران است. این رساله رئوس فعالیت کمونیستی در میان کارگران را در تمایز با سیاستهای "پوپولیستی"٬ "سندیکالیستی" و "آنارشیستی" به طور همه جانبه ای بیان کرده است. اگر چه این رساله در سال ١۳۶۵، زمانی که منصور حکمت در رهبری حزب کمونیست ایران بود، منتشر شده است٬ اما تزهای پایه ای آن کماکان به قوت خود باقی است. نگرش و سبک کار قید شده در این رساله اساس سیاست فعالیت سازمانی حزب اتحاد کمونیسم کارگری را در میان کارگران تشکیل میدهد. نشریه برای یک دنیای بهتر این رساله را برای مطالعه دقیق فعالین کارگری به مناسبت "کنگره منصور حکمت" منتشر میکند.
علی جوادی

 

سياست سازماندهى ما در ميان کارگران
 (قسمت اول)

 نوشته حاضر چکيده مباحثاتى است که پس از کنگره دوم حزب و بر مبناى تاکيدات کنگره بر لزوم تدقيق بيشتر رئوس سياست سازماندهى کارگرى ما، در دفتر سياسى حزب صورت گرفته است. اين مقاله در عين حال گام ديگرى در راستاى مباحثاتى است که در چند سال اخير در باره اصول و سبک کار کمونيستى و جوانب گوناگون کار سازماندهى حزبى در شهرها داشته ايم.
اين نوشته از سه بخش اصلى تشکيل ميشود. در بخش اول، برخى مقدمات و مبانى عمومى بحث مورد اشاره قرار ميگيرد. تزهايى که در اين بخش مطرح ميشود گوياى برخى تفاوت هاى اساسى ميان بينش سازمانى ما با تفکر چپ سنتى ايران است. بارها تاکيد کرده ايم که هدف حزب کمونيست ايران صرفا نمايندگى کردن و سازمان دادن "سياست راديکال" در درون اپوزيسيون نيست، بلکه بنياد گذاشتن يک کمونيسم کارگرى و اصيل در ايران و به ميدان کشيدن طبقه کارگر به عنوان نيروى فعال انقلاب سوسياليستى است. حزب کمونيست ايران از لحاظ تاريخى حاصل راديکاليزه شدن عميق جناحهايى از چپ انقلابى در متن انقلاب ٥٧ بوده است.
اما نکته مهم اين است که اين راديکاليزه شدن بايد تا حد يک گسست همه جانبه از تفکر و سنتهاى چپ غير پرولترى ايران ادامه پيدا کند. در واقع بايد در قطبى ديگر، بر مبناى يک بنياد طبقاتى متفاوت، يک کمونيسم کارگرى در ايران شکل بگيرد. اين کمونيسم کارگرى نميتواند صرفا به اصلاحات و تعديلاتى در تفکر سياسى و عمل مبارزاتى چپ سنتى بسنده کند. اين چپ در مجموع جناح چپ طبقات ديگر بوده است، تفکر خود، نگرش سياسى و اهداف خود و روش هاى عملى خود را از افق سياسى و زيست اجتماعى طبقات ديگر گرفته است. جدائى کمونيسم از اين چپ بايد يک جدائى قطعى باشد. ميراث چپ غير کارگرى، يعنى جناح چپ بورژوا- دموکراسى و بورژوا رفرميسم در ايران را بايد بطور کامل بدور افکند، اينجا صحبت صرفا بر سر افکار و باورها نيست. در واقع از توصيف مشخصات عقيدتى مارکسيسم انقلابى تا بنياد نهادن يک کمونيسم کارگرى در صحنه جامعه راه بسيار درازى است.
اينجا صحبت بر سر شکل دادن به يک عمل اجتماعى متفاوت توسط يک طبقه اجتماعى است. تمام بحثهاى چند سال اخير ما در باره اصول سبک کار کمونيستى، و تمام تلاش عملى ما در عرصه کار سازماندهى در ميان کارگران، هدفى جز اين نداشته است که اين عمل اجتماعى متفاوت را امکانپذير سازد، نه فقط چگونگى و روشهاى فعاليت کمونيستى را مشخص کند، بلکه ابزار و ظرف سياسى و تشکيلاتى مناسبى براى ابراز وجود خود طبقه کارگر بعنوان نيروى انقلاب اجتماعى فراهم سازد. وقتى به بررسى گير وگرفت ها و مشکلات در اين زمينه ميپردازيم، قبل از هر چيز مجددا با بقاياى همان باورها و روش ها و سنت هايى مواجه ميشويم که خصلت نماى چپ غير کارگرى ايران بوده است. در اين ميان معضل ما نه فقط نقد اعتقادات و سنت هاى چپ خورده بورواژى بلکه بيان اثباتى آن واقعيات اجتماعى و اصول سياسى است که در تفکر اين چپ اساسا مورد توجه قرار نميگرفت.
در تزهاى کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست در باره سبک کار کمونيستى به اين اشاره کرديم که در تفکر سازمانى چپ پوپوليست ايران، اساسا موضوع سازماندهى کمونيستى کارگران، سازماندهى طبقه کارگر براى انقلاب کمونيستى به فراموشى سپرده ميشود و سازماندهى کارگران در اين نگرش صرفا به بازتاب تشکيلاتى مبارزه ضد استبدادى تنزل ميبايد.
در تزهايى که در بخش اول بحث حاضر طرح مى کنيم به يک خلاء ديگر در اين تفکر اشاره ميکنيم و آن مشخصات خود طبقه کارگر به عنوان يک پديده عينى اجتماعى با خصوصيات و خود ويژگى هاى خود است. چپ خرده بورژوايى شناخت درستى از طبقه کارگر، آنطور که هست، نداشته و ندارد. کارگران در اين تفکر يا پرولتاياى مجرد کتاب هاى تئورى اند و يا صاحبان "دستان پينه بسته"، تهيدستان و زحمتکشان. آنچه غايب است تصويرى عينى، علمى و واقعى از طبقه کارگر به مثابه يک طبقه اجتماعى متمايز است. طبقه محصول توليد بزرگ، با مکانيسم ها و مناسبات درونى خاص خود.
پيش از اين، در مباحثات مربوط به حوزه هاى محل زيست و کار و بويژه در بحث پيرامون آژيتاتورها و رهبران کارگرى، به گوشه هايى از مشخصات عينى طبقه کارگر در زندگى و مبارزه اشاره کرده ايم. تزهايى که بخش اول اين نوشته طرح ميشود نيز عمدتا مربط به همين مساله است. اين تزها ابدا جامع نيست، بلکه آن نکاتى را در برميگيرد که بعنوان زمينه هاى عمومى بحث سياست سازماندهى ما در اين دوره و به مثابه برخى وجوه تمايز جدى ما با چپ غير پرولترى در زمينه کار در ميان کارگران تاکيد بر آنها ضرورى است.
بخش دوم اين نوشته، مرورى مختصر بر فعاليت تاکنونى ما و نقاط قدرت و ضعف آن است. در اين بخش نيز بر آن نکاتى انگشت ميگذاريم که تعمق در آنها براى درک وظايف اين دوره ما ضرورى است. بخش سوم شامل رئوس سياست سازماندهى ما در دوره حاضر است. هدف ما اينست که در اين مقاله و همينطور در نوشته هاى بعدى در همين زمينه افق عملى مشترک و روشنى به فعالين حزب کمونيست در زمينه اشکال و شيوه ها و نيز در مورد سير توسعه کار ما در ميان کارگران بدهيم. همانطور که گفتيم اين مقاله رئوس مطالب را بيان ميکند و توضيح بيشتر جنبه هاى مختلف سياست سازماندهى ما وظيفه نوشته هاى ديگر و برنامه هاى راديويى ويژه است.
رئوس سياست سازماندهى ما در دوره آتى
سياست سازماندهى ما ادامه اصلاح شده روشى است که تاکنون در پيش گرفته ايم. محورهاى اصلى سياست تاکنونى ما، نظير کارگرى کردن حزب، پيوند با رهبران عملى، کار حوزه اى، سازماندهى منفصل و غيره همچنان در اين دوره نيز مبناى کارما خواهد بود. نکاتى که اينجا مطرح ميکنيم بايد اولا کمک کند تا درک جامع تر و "سياسى" ترى از اهداف و روشهاى سازمانى ما در بين رفقاى حزبى تثبيت شود، ثانيا توجه رفقا را به آن اقدامات و جهت گيرى هايى که تا کنون در کار ما کمرنگ بوده يا فراموش شده است، معطوف کند و ثالثا سير و مراحل آتى فعاليت سازماندهى ما را روشن تر نمايد و يک افق واحد از دورنماى کار ما در ميان فعالين حزب بوجود بياورد. واضح است که اين نوشته نميتواند وارد جزئيات اقداماتى بشود که در اين دوره در دستور ماست. از اين رو بدوا نکات اصلى در سياست سازماندهى حزب در دوره کنونى را فهرست وار ذکر ميکنيم و سپس تحت چند سرفصل اصلى در باره اين نکات توضيحاتى ميدهيم. بحث مشخصتر در باره جوانب عملى کار را بايد به مقالات ديگرى واگذار نمود.
مبانى اصلى سياست سازماندهى ما در اين دوره اينهاست:
١- سازماندهى حزبى در قدم اول مستلزم آن است که حزب کمونيست بتواند جناح راديکال و سوسياليست در ميان کارگران پيشرو و رهبران عملى جنبش کارگرى را متحد کند و به تحرک درآورد. اين طيف پايه مادى بلافصل حزب کمونيست ايران در درون طبقه کارگر و حلقه واسط در پيوند حزب با توده هاى وسيع طبقه است.
٢- با توجه به شرايط کنونى، شکل مناسب براى سازماندهى اين طيف شکل شبکه هاى محافل کارگرى است. حوزه ها و سازمان حزبى ما در ميان کارگران بايد به مثابه کانون هاى پيشرو در درون اين شبکه ها کار کنند.
٣- با گسترش اتحاد درونى و افزايش دخالت اين طيف در سرنوشت جنبش کارگرى و در رهبرى اعتراضات و مبارزات جارى، سياست ها و شعارهاى حزب کمونيست عملا تاثيراتى بسيار پردامنه تر در جنبش کارگرى خواهد داشت و دخالت موثرتر از جانب حزب در هدايت مبارزات جارى امکانپذير خواهد شد.
٤- با اعتلاى جنبش کارگرى بويژه با تغيير تناسب قوا به نفع طبقه کارگر و جنبش توده اى در آينده، اشکال نوين و جدى ترى در سازمانيابى حزبى اين طيف امکانپذير ميشود. بدرجه اى که در اين دوره حزب کمونيست توانسته باشد اتحاد و آگاهى سياسى اين طيف را افزايش بدهد و موقعيت آن را در راس جنبش اعتراضى تثبيت کند، بهمان درجه پيوند تشکيلاتى و عملى اکثريت عظيم کارگران در اين طيف با حزب کمونيست در آينده سهلتر و سريعتر انجام خواهد شد.
٥- حزب کمونيست از هم اکنون ميکوشد تا فعالترين و آگاهترين رهبران اين طيف را به صفوف سازماندهى حزبى خود جلب کند و سازماندهى حزبى را به سازمان رهبران عملى کمونيست کارگران، تشکل کارگران کمونيست، تبديل سازد.

به نقل از کمونيست شماره ٢٨ مهر ماه ١٣٦٥
مجموعه آثار، جلد ششم