علی کوچولو و یک دنیای بهتر
یک داستان واقعی به یاد منصور حکمت
فخری جواهری

علی کوچولوتازه از بازار برگشته بود چون روز بازار نبود نتونسته بود همه پلاستیک دسته داراشو بفروشه. داشت کارتون تماشا میکرد. دوستاش در زدند اومدند تو با هم رفتند تو اتاق کوچیکه ی تو حیاطمون. اگر چه خیلی خسته بود اما همیشه شور و حال عجیبی داشت. ساعتی بعد رفتم حیاط خواستم لباسها رو از رو بند جمع کنم. صدایی مرا بطرف خود جلب کرد. میدانستم صدای علی است اما تعجبم از کلماتی بود که می گفت. آنها در آن اتاق در بسته بازی نمیکردند. داشتند چیزی میخواندند. به پشت در رسیدم با دقت گوش کردم: "حق هر کودک به یک زندگی شاد، ایمن و خلاق. تضمین رفاه و سعادت هر کودک، مستقل از وضعیت خانوادگی با جامعه است. دولت موظف است استاندارد واحدی از رفاه و امکانات رشد مادی ومعنوی کودکان و نوجوانان را در بالاترین سطح ممکن تضمین کند."

لحظاتی سکوت بود. آنوقت علی گفت: بچه ها میدونین، این یعنی چی؟ یعنی اینکه توی یک دنیای بهتر من دیگه مجبور نیستم تو بازازها پلاستیک دسته دار بفروشم. ابول میدونی برای تو یعنی چی؟ یعنی دیگه مجبور نیستی خودتو به لالی بزنی تا مردم دلشون بسوزه و ازت بیشتر پلاستیک بخرن تا بتونی خرج خونه رو در بیاری.
 
صحبتهای علی منو یاد داستان دخترک کبریت فروش انداخت که موقع مرگش همه اون چیزهای خوبی که ازش محروم بود رو تو خیالش تصور میکرد. اشک تو چشمام جمع شده بود. با دستم پاکش کردم و درو باز کردم رفتم تو. پرسیدم: چی میخونی واسه بچه ها علی جون؟ جواب داد: "برنامه ی یک دنیای بهتر" رو میخونم. راستی فخری تو فکر میکنی میشه؟ یعنی زمانی میرسه که دیگه بچه ای مثل ماها مجبور نباشه نصف روز بره مدرسه نصف روزم کار کنه؟

پرسیدم: تو منصور حکمت رو میشناسی؟ جواب داد: آره، یه چیزایی از داداش شنیدم. گفتم: خوب، منصور حکمت یک کمونیسته و میگه میشه. منصور حکمت میگه میشه دنیایی داشت که کودکی از فقر یا هر چیز دیگه ای مجبور به کار نباشه. توی یه دنیای بهتر همه ی آدما به اندازه توانشون کار میکنند به اندازه نیازشون از ثروتهای اجتماعی استفاده میکنند. اونوقت ما که 10 تا بچه ایم مجبور نیستیم بخاطر سیر کردن شکممون بریم بیرون کار کنیم. این وظیفه دولت است که یک زندگی استاندارد برامون تهیه کنه. علی حرفمو قطع کرد. یعنی میشه؟ اما اگه بشه چی میشه؟ همه بچه ها از لحن علی خنده رضایت  آمیزی کردند. منم با لبخند دستی رو سر علی کوچولو کشیدم از اتاق اومدم بیرون. اما دوباره صدای علی رو می شنیدم که میگفت: "پرداخت کمک هزینه های لازم و ارائه خدمات رایگان پزشکی و آموزشی و فرهنگی برای تضمین استاندارد بالای زندگی کودکان و نوجوانان مستقل از وضعیت."